بسم الله الرحمن الرحیم
بهترین مخاطب برای گفتگو درباره جنگ شما هستید که جنگ را به خوبی اداره کرده و به جایی رساندید که انشاءاللّه نقطه درخشانی خواهد بود. ما احساس میکنیم که امروز جنگ در حساسترین لحظات تاریخ خود است و خون شهدا و زحمات و مرارتهای جانبازان و رزمندگان جبههها و خانوادههای شهدا و دیگران نزدیک است که ثمرات خود را بدهد و به همین دلیل است که یک فشار همگانی از طرف دشمنان اسلام و یک تهاجم وسیع آغاز شده تا با هماهنگ کردن امکانات خود، صدام را نجات دهند.
این مقدار فشار در تاریخ جنگ بیسابقه است. این فشارها از لحاظ نظامی نیست، بلکه بیشتر از لحاظ سیاسی است. از لحاظ نظامی همین شرارتهای حمله بهشهرها و تهدید خطوط هوایی غیرنظامی بود که معلوم شد کارساز نیست و اثر معکوس دارد. اکنون تهدیدها و تلاشهای پیگیر سیاسی، پشتوانه تهدیدها و شرارتهای نظامی است تا نگذارند جنگ به نتیجه خود برسد.
این کارهای بیهوده به خاطر آن است که دشمنان ما، ماهیت جنگ و رزمندگان اسلام را نمیشناسند. تصور آنها از جنگ، جنگهای اول و دوم جهانی و جنگ کره و ویتنام است در این جنگها دو طرف درگیر یعنی ظالم و مظلوم بههم نزدیک هستند، اینجا مسأله کاملا فرق دارد، اینها باید بهخودشان زحمت بدهند و یکی از صحنههایی که رزمندگان ما در آنجا حضور دارند ببینند و بعد عراقیها را هم ببینند و این صحنه را با یکدیگر مقایسه کنند و قضاوت کنند تا بتوانند ماهیت جنگ را بشناسند. اگر ماهیت جنگ را بدانند این قدر بهخود زحمت نمیدهند که یک کار نشدنی و غیرممکن را انجام دهند.
ما از اول بنای جنگ نداشتیم. مسأله این است که دشمنان ما ظلم بسیار عظیمی در تاریخ اسلام مرتکب شدهاند و ما نباید بگذاریم که ظالمین و متجاوزین بهاهداف خود برسند. ما به خاطر کسب پیروزی نمیجنگیم بلکه مسأله این است که در این مقطع از تاریخ اسلام که حق و باطل و ایمان و کفر در مقابل هم صف کشیدهاند، ما وظیفه و تکلیفی داریم که این درگیری را به نقطهای برسانیم که در تاریخ برای مسلمانها و غیر مسلمانها و مستضعفین و جنگ افروزها درس باشد.
ما برای انقلاب اسلامی که موهبتی الهی و حرکتی آسمانی است و روی دوش مجاهدان ایثارگر قرار دارد با هر کسی که در مقابل انقلاب قرار گیرد، مبارزه میکنیم و او را مجازات مینماییم. این حرف را آن روزی میزدیم که دور اهواز را کانال کنده بودیم تا جلوی متجاوزین عراقی را بگیریم و آنها جاده اهواز و دزفول را تهدید میکردند و در باختران و ایلام بهمراکز استان ما نزدیک شده بودند، امروز هم که ما آن طرف رفتیم همین حرف را میزنیم. اوائل جنگ که من بهالجزایر و کشورهای عربی مسافرت کردم آنجا وقتی که به طور جدی مسأله جنگ مطرح شد، من آنجا به آقایان گفتم که اشتباه شما این است که به جای آنکه صریحآ متجاوز را محکوم کنید، حالا بر سر آنکه با متجاوز چه باید کرد صحبت میکنید.
ما آن روز آن حرف را زدیم. حالا که از سازمان ملل و جاهای دیگر آمدند و میگوییم که بهما تجاوز شده است و اگر ما انسانیم و طرفدار حق و عدالت هستیم، باید بگویید که چرا این همه خیانت انجام شده؟ آن روز که این قدر قدرت نداشتیم حرفمان را زدیم و حالا که خداوند این همه به ما قدرت داده باز همان حرف را میزنیم. سربازان ما اکنون در رشتههای مختلف آموزش دیده و کارآزموده شده و نیروهای جنگی ما بیشتر از آن روز است و عراق امروز به مراتب ضعیفتر شده است. این منطقی نیست که حالا حرفمان را پس بگیریم. شما در نظر بگیرید، حالا که عراق از داخل هر روز از طرف ما تهدید میشود آیا درست است که از حرف خود تنزل کنیم؟
آنها اگر ما و شما را میشناختند اصلا این توهمات و توقعات را نداشتند. حالا که ما کنار جاده بصره و بغداد هستیم و موشکهای ما میتوانند بغداد را بزنند چرا باید اظهار ضعف کنیم؟ ما بر سر حرف خود این همه شهید دادیم و این همه مرارت کشیدیم و این غیرمنطقی است که تغییر موضع از روی ضعف بدهیم، حال آنکه از هر لحاظ قدرتمندتر هستیم. این توقع از نادانی دشمن است. منتهی چند مسأله را باید از هم جدا کرد. یکی کشور و مردم عراق و دیگر حزب بعث و سران آن و مسأله سوم مردم منطقه هستند که باید مورد توجه قرار گیرند.
در مورد عراق و مردم آن ما هیچ گونه چشمداشتی بهمردم و کشور عراق نداریم. خاک عراق همچون خاک ایران است. آنجا هم یک کشور اسلامی است و حالا اینکه خطی را بین دو کشور به عنوان مرز کشیدهاند و ما بیاییم سر 100 متر این طرف و آن طرف صحبت کنیم و یا با هم بجنگیم مطرح نیست. آن طرف مسلمان و این طرف هم مسلمانند و برای ما یکی هستند. همان طور که میبینید ما با پناهندگان و اسرای عراقی، مثل مردم خودمان رفتار میکنیم و از هر کمکی که از دستمان برآید دریغ نمیکنیم. وقتی در منطقه فتنه نباشد ما هر کمکی که وظیفهمان باشد به برادران مسلمان عراقی میکنیم.
کشورهای منطقه هم از این مسائل نترسند که مثلا صدام گفته بعد از سر من سرهای زیادی خواهد رفت. ولی من میگویم سرهای زیادی اگر مثل سر تو شرارت نداشته باشند نمیروند و اگر شرارت داشته باشند، سرهایشان را از دست میدهند. هرکس که میخواهد باشد، چرا که ما با شرور مخالفیم.
مسأله حزب بعث و شخص صدام و نزدیکان آنها برای ما بسیار جدی است. اینها جنایتکار و قاتل هستند. این همه آدمهای شریف به دست اینها کشته شد، بسیاری از امکانات دو کشور تخریب گردید و بلاهای زیادی بر سر منطقه و دنیا فرود آمد. اینها آدمهایی نیستند که ما بتوانیم از آنها صرف نظر کنیم، نه اسلام و نه وجدان و نه خون شهدا و نه رنجهای جانبازان و خانوادههای شهدا و نه مردم و نه اسرائی که چند سال است در بازداشتگاههای عراقی به سر میبرند و نه هر حقی که پایمال شده، به ما اجازه نمیدهد که از آنان صرفنظر کنیم. این مسأله یک مسأله اصولی است. هیچ وقت مبادا در مقابل یک چنین مغلطههایی فکر کنید که این حرف یک منطق صحیح است که مگر این شرورها چقدر ارزش دارند که ما در مقابلشان این همه صدمه ببینیم. اینها درست نیست، مسأله سرکوب ظالم است، اسوه و الگو و نمونه و سرمشق تاریخ شدن است. اسلام و قرآن و منطق انبیاء این را از ما میخواهند. در زمان حضرت موسی(ع) نیز در رأس حکومت فرعون بود و تعدادی هم دوروبر آنها جنایت میکردند. اما باید حضرت موسی(ع) و قومش با آنها میجنگیدند. جنگ بدر و احد و عاشورا به همین دلیل پیش میآید. مسأله این است که حرکت ایثارگرانه در مقابل شروران و ستمگران باید زنده بماند. مطالبه حق و سرکوب باطل وظیفه انسانهایی است که خداوند و حق را میشناسند و میدانند که جان انسان در مقابل خداوند هیچ ارزشی ندارد. شما میدانید که شهید شدن یک انتقال از جای بدتر بهجای بهتر است. ما بالاخره یک روز میمیریم و زمان هم خیلی ارزش ندارد و خیلیها در بحث فلسفیشان بهاین نتیجه رسیدهاند که زمان چیز موهومی است. حالا ما اگر نگوییم موهوم لااقل تصور موهوم بودنش برای خیلیها پیش آمدی است. اینکه آدم 5 سال دیرتر و یا زودتر بمیرد چه تفاوت دارد؟ انسان موجودی است که میخواهد برای همیشه بماند، حالا چند سال اینجا میماند و بقیهاش را در ساختمان بعدی زندگی میکند. با تفاوتی که در مقام هست شهادت بهترین چیزی است که خداوند برای بشریت گذاشته است. یعنی ما زیباتر از شهادت نمیتوانیم پیدا کنیم.
یعنی مرگ در راه خدا و مرگ خونین این برای انسانیت خیلی زیباست، وقتی که ابدی فکر کنیم و انسان را همیشگی بدانیم چند روز زودتر و دیرتر بودن فرقی ندارد. مسأله رسیدن بهیک مقام بزرگ است که این مقام در آخرت موجود است. یک مقام قربی است و رابطه نزدیک معنوی بین انسان و خدا برقرار میشود. البته خداوند در هر لحظه و شرایط وجود دارد، منتهی این ما هستیم که از او فاصله داریم. از خداوندی که همه جا حضور دارد و این بهخاطر شرایط وجودی خودمان است. انواع حجابها بین ما هست والا همیشه میتوانیم در قرب خداوند باشیم. خاصیت کار شما و شهید شدن این است که این حجابها را پاره میکنید و بهمقام قرب خداوند میرسید و این هر لحظه زودتر پیش بیاید بهتر است و هرکس بهاین مقام برسد ما کشف میکنیم در درون او یک ارزش واقعی بوده و خداوند تقدیر کرده که این نعمت را بهاو بدهد و البته این نعمت را بههمه کس نمیدهد.
در بین ما افرادی هستند که با ما زندگی میکنند و ما آنها را کشف نکرده بودیم، اما وقتی که شهید میشوند ما به صورت تصوری آنان را کشف میکنیم. اما باز هم مقامشان را لمس نمیکنیم، شاید مقام اینها را انسان در آخرت بتواند لمس کند و در آن دنیا که حجابها برداشته میشود انسان میفهمد که چقدر فاصله بین شهدا و انسانهای معمولی هست.
این مطالب بهاین معنی نیست که آدم دنبال کشته شدن و شهادت برود، معنایش این نیست که افرادی که در جبهه هستند از خود حفاظت نکنند و کاری کنند که در مقابل تیر قرار بگیرند تا شهید شوند، این درست نیست. یعنی شما باید خودتان در راه باشید و ما وظیفه داریم از شهادت فرار نکنیم و اگر وظیفه از ما خواست که فرار نکنیم، بمانیم و دیگر مسائل با خداوند است، دست خداوند هر موقع تقدیر بود دراز میشود و آدم را به سوی هرجا که مقام قرب خودش هست میبرد. آن حق بسیار عزیز است، اصول حقیقت و فضیلت که آرمانهای انبیاء دنبال آن بوده و انبیاء برای آن آمدهاند و شهید شدهاند و آن همه سختی کشیدهاند و این جریان تاریخ انبیاء بوده که انسانهای وارسته در کنار انبیاء برای حق جنگیدند. مصداق روشن این حق در زندگی ما است چرا که ما هیچ تردیدی نداریم که صدام و حزب بعث، متجاوز و ظالم است. ما از اسلام دفاع میکنیم و او از کفر و قدرتهای استکباری و این روشن است.
این راهی است که ما پیش رو داریم و ما باید همیشه آماده باشیم که اگر حزب بعثی به وجود آید با آن مقابله کنیم و از حق دفاع کنیم و وظیفه خود را انجام دهیم. البته خداوند هم وعده نصرت داده و ما به وعده خداوند مطمئنیم. آثار پیروزی هم بهچشم میخورد ولی ما نباید مغرور شویم، ما احساس میکنیم که درون عراق بهشدت متزلزل است. شما اگر میخواهید وضع عراق را مجسم کنید، یکی از شهرهای ما را مجسم کنید که در معرض موشک دشمن باشد، وضع مردم آنجا اگر ایمان نداشته باشند چگونه میشود؟ شما مردم عراق را با مردم ایران مقایسه نکنید، آنها مثل مردم دزفول نیستند که 150 تا موشک خورده و این شهر با همه خرابیها و ویرانیها مثل کوه روی پای خودش ایستاده است و مردم مقاومت میکنند. عراقیها این طور نیستند، روحیه اسرای آنها را میبینید.
حالا بغداد را نگاه کنید، تازه شما بغداد را با تهران هم مقایسه نکنید. ما در تهران متکی به خارجیها نیستیم و شهر متعلق به خودمان است. اما بغداد متکی است به کارشناسان سیاسی - نظامی و اقتصادی که برای حمایت این جنایتکارها به آنجا آمدهاند، اینها آدمهایی نیستند که آنجا بمانند و کار کنند.
الان میگویند اکثریت کادرهای حزب بعث بیرون رفتهاند و در باغها و نخلستانها زندگی میکنند و خارجیها مطلقآ حاضر بهماندن نیستند. از یک کیلومتری و شاید چند کیلومتری فرودگاه بههیچ ماشینی اجازه تردد نمیدهند تا نزدیک بشود. وقتی پایتخت یک کشوری این طور بشود این غیر از شهرهای مرزی است. در بغداد در تمام جاهای مهم و کوچهها و خیابانها را سنگربندی کردند و هیچ کس و هیچ ماشین را نمیگذارند نزدیک شود. بغداد شهری با این وضعیت شده است. حالا اگر مردم هم وفادار به رژیم نباشند چه وضع غیرقابل تحملی به وجود میآید. سران حزب بعث اکنون با کلک و هیاهو روی پای خودشان ایستادهاند.
شما رزمندگان مطمئن باشید هر ضربهای که شما امروز در جبههها بهصدام بزنید، صد برابر ضربهای که مثلا در فتحالمبین و خرمشهر میزدید بر روی مردم عراق اثر روانی دارد. در داخل عراق اخیرآ کارهای عجیبی شده، وقتی که سران بعث به تکریت رفتند دو انفجار عظیم نیم ساعت قبل از ورود صدام در همان مرکز سخنرانیاش روی داد. این برای آنها قابل قبول و تحمل نیست، چون اینها فکر میکردند قویترین پلیس و نیروی امنیتی منطقه متعلق به صدام است. چون 10 - 15 سال است که در این جهت کار میکردند و خیلی نیرومندتر از پلیس مصر و اردن و دیگران هم حمایت میشوند.
به هرحال در چنین شرایطی بهما فشار میآورند که صدام را نجات بدهند. ما همیشه میگوییم که نمیخواهیم با خونریزی زیاد پیروز شویم. ولی به هرحال روزی هم ممکن است بهاین نقطه برسیم که هیچ راهی را هم غیر از این نمیتوانیم بپذیریم. شما فکر کنید اگر صدام نجات پیدا کند و عراق مدعی شود که از عرب حمایت کرده و دنیای عرب را حفظ کرده است و آنگاه باجگیری را شروع کند آن وقت خواهید دید که اینها چه شرارتهایی در منطقه خواهند کرد. پس هیچ راهی جز آزاد شدن مردم عراق وجود ندارد. ما هم هیچ توقعی از مردم عراق نداریم. اگر حکومت مطلوبی آنجا به وجود بیاید که مسلمان باشند و حکومت اسلامی به وجود بیاید ما از حقوقمان صرفنظر میکنیم و بهآنها حتی کمک هم خواهیم کرد. اما اگر حکومت مطلوب ما نباشد، البته آن کشور باید خساراتی را که بهما وارد کرده بر طبق مقررات امروز بپردازد و ما آن چیزهایی را که قابل گرفتن نیست از خداوند اجر معنوی میگیریم و شما پیش خداوند روسفید خواهید بود.
والسلام علیکم و رحمهالله و برکاته