سخنرانی آیت الله هاشمی رفسنجانی در جمع مسئولین آموزش و پرورش سراسر کشور
بسماللّهالرحمنالرحیم
«اَلâحَمâدُالِلّûهِ ربِّ الâعûالَمین وَ اَلصَّلûوهُ وَالسَّلاûمِ عَلیû رَسولِ اللّûهِ و آلِهِ أَجâمَعیüنâ».
از زیارت برادران و خواهرانی که در یک کار اصولی و زیربنایی دارند وقت مصرف میکنند و تلاش میکنند، من جداً خوشحالم و ممنونم که محبت فرمودید سری به مجلس زدید.
از روزهای اولی که جناب آقای اکرمی به این مسئوولیت آمدند، ما منتظر این مسأله بودیم و شاید همین جا ما یک ملاقاتی با آقایان داشتیم. جزو حرفهای آقایان همین بود. وعده دادند به ما که ما طرح داریم و باید تغییر نظام آموزشی جزو برنامههایمان باشد. از همان موقع ما خوشحال بودیم و منتظر. الحمدلله آن وعده دارد عملی میشود، البته شروع کردهایم و امیدواریم به جای خوبی برسیم. این انتظار هم به حق است. الان مجموعاً کل آموزش کشور تا حدودی در سطح مدیریت میتوانیم بگوییم هماهنگ است. آموزش عالی، مسؤولانش و آموزش و پرورش و مسؤولانش به گونهای هستند که حاکمیت حزبالله را تضمین میکنند و تحکیم میکنند. ما انتظار داریم از این موقعیتی که پیش آمده است، حداکثر استفاده را بکنید. که این هماهنگی خودش یک
موهبت است. ممکن است همیشه شرایط این جوری نباشد. الان میشود برنامهریزی کرد، طرح داد، نظام داد بهگونهای که از کودکستان تا دورههای عالی تخصص را به صورت یکپارچه داشته باشیم. وزیر آموزش عالی، وزیر آموزش و پرورش، معاونان، بسیاری از مدیران، بسیاری از رؤسای دانشگاهها، رؤسای دبیرستانها و خیلی افراد از لحاظ اداری چنین چیزی را در دولت بهوجود بیاورند، مجموعه دولت طوری است که با این کار هماهنگ خواهد بود. مجلس شورای اسلامی هماهنگ خواهد بود. شرایط از هر جهت مساعد است که این اقدام را ما جدی بگیریم. و اگر الان استفاده نکنیم، ممکن است روزی از فرصتی که از دست دادیم، پشیمان شویم.
شما قاعدتاً نباید انتظار داشته باشید که من الان یک مسأله مهمی را بتوانم در روال کار شما که تخصص شماست، مطرح کنم. ما منتظر میمانیم تا نظراتی که شما ابراز کردید با نظراتی که از پیش بوده و دوستان ما از گذشته، ایدههایی داشتند، اینها جمعبندی شود و به شورای عالی دفاع بیاید. در شورای عالی انقلاب فرهنگی، ما کار جدیمان را آنجا خواهیم کرد، یعنی؛ براساس این پیش دادههایی که در اختیار ما میآید، روی آنها کار میکنیم. دو سه نکته بهطور اصولی آدم به ذهنش میرسد که میتواند مطرح کند. تحقیقاً ما باید قبول کنیم که آموزش و پرورش و بهطور کلی آموزش کشور و آموزش رسمی به خاطر ریشههایی که داشت و مبتکران و منابع و سردمدارانی که داشت، نمیتواند در شرایط حال خالص باشد. اصل مسأله ما میدانیم که از جاهای دیگر آمد. البته روح تعلیم و تربیت و سواد، جزو خواستههای اصیل اسلامی است. ولی کیفیت و روال را بهگونهای تقلیدی آوردند. برنامهها را کسانی آوردند که نوعاً غرب زده بودند. متأسفانه از روزهای اول هم، قشر متدین و علما و افراد مخلص چون خودشان را با این جریان بیگانه تصور میکردند بایکوت کردند و قهر کردند. یک وقتهایی بود که علما اصلا مدرسه را تحریم کرده بودند. کسی که مدرسه میرفت یا بچهاش را به مدرسه میفرستاد، روشنفکر و به اصطلاح امروز لااُبالی تلقی میشد. واقعیتی بود که بایست میشد و خودش را تحمیل کرد. همه پذیرفتند ولی حضور یک قشر متدین، مخصوصاً علما و روحانیت در آموزش و پرورش به اندازه کافی نبود. این اواخر در زمان اوج حوزه و
آیتالله العظمی بروجردی یک عده از طلبهها از طریق امتحان مدرسی به دانشکده معقول و منقول میآمدند، اینها خیلی مورد ملامت قرار میگرفتند و استقبال از آنها در حوزه نمیشد. گاهی شهریهشان قطع میشد و به همین دلیل افراد خوب کم میآمدند. البته خود حوزه هم نیاز داشت. یک مسألهای هم بود که روحانیت هم از دوران خفقان رضاخانی در آمده بود و خود حوزه نیازمندتر بود تا جاهای دیگر که طلبهها بمانند. فکر آیتالله بروجردی در آن موقع از این جهت صحیح بود. نتیجهاش را هم حالا داریم میبینیم. اگر حوزه را ایشان آن روز غنی نکرده بود، ما امروز این نیروهای عظیم روحانی را که پیشتاز انقلاب بودند و امروز حافظ انقلاب هستند، اینها را نداشتیم. روحانیت شیعه، مرهون همان تلاش آیتالله العظمی بروجردی و از پیش آیتالله حائری و دیگران بوده است. دوران اوجش را مثل امام و دیگران، این حق را به گردن ما دارند. آنها هم حقشان بود از جهتی، ولی به هر حال بین این دو حق، این کمبود در آموزش و پرورش بود و ارتباط جدی نداشت با مراکز اسلامی و حوزهها.
باید بپذیریم که در این دوره، مسائل جدیدی پیش خواهد آمد و آن کمبودها باید جبران شود. خوشبختانه قشر معلم در نظام طاغوت، جزو بهترین قشرها بودند. به هر دلیلی بود، اینها جزو بهترینها بودند که کمتر تحت تأثیر شرایط آن زمان قرار گرفتند و یک سلامت نسبی، آنجا حفظ شد و ما از آن مایه الان داریم استفاده میکنیم و کار را یک مقدار تسهیل میکنیم.
دو سه نقطه را ما حتماً در این طرحمان باید دنبال بکنیم. یکی مسائل فرهنگی است که اصلاً محیط تحصیلی، افکار یک محصل، ایدههای یک محصل، دورنمای زندگی یک محصل، افقهایی که در تحصیلش برای خودش باز میکند که دنبال چی هست و چی میخواهد، اینها باید در دوران تحصیل و از طریق همین برنامهها و نظام آموزشی القاء شود. یک بچه مدرسه، آن چهار، پنج سال اول که درسش را میخواند، آن چنان هدفگیری بکند که خودش از درون به طرف آن هدف کشش پیدا کند. همان کاری که غربیها در گذشته میکردند برای وابسته کردن درس خواندهها به مبادی غربی. که ما میدیدیم کم کم بچهها به سطح دانشگاه و آنجا که میرسیدند، دیگر هر روزی که جلو میرفتند، یک رگی از رگهای وطنی یا ملی یا بومی یا مذهبی یا اخلاقی از آنها
قطع میشد. طراحی این جوری بود که همین طور که جلو میرفتیم، هی ریزش داشتیم. از آن محیط سالم خانوادههای روستایی راه میافتادند. وقتی که از دانشگاه بیرون میآمدند یک چیزی میشدند که کمتر به درد این جامعه میخوردند. البته استثناهایی هم داریم. زیاد هم داریم. ولی آن به فطرت انسان و آموزشهای خارجی و شرایط دیگر بستگی دارد. ما باید این روند را عوض کنیم. من الان نمیدانم چگونه این عوض میشود. شاید الهاماتی از پیشنهادهای شما بگیریم و بتوانیم کمک کنیم تا این عوض شود.
معمولاً خانوادهها عمدتاً خوبند. وقتی که وارد کودکستان میشوند و دبستان میشوند، باید این روند جهش پیدا کند به طرف بهتر شدن و حالا چه کار میکنید، این شما هستید که از همان ادبیات، از همان الفبایی که میخواهید تلقین کنید، مثلهایی که میخواهید بزنید و اشعاری که آنجا میآورید، ادبیاتی که میخوانید برای بچهها به صورت ضربالمثل، به صورت چیزی که به وجود بچه تزریق میشود، آن هم نه به صورت تبلیغات تحمیلی. یک نوع تبلیغاتی هست که میخواهند به حلق طرف وارد کنند، تزریق کنند به صورتی که طرف را تحت فشار قرار بدهند. این کم موفق است. تبلیغاتی که اصلاً بچه توجه ندارد، دارد تبلیغ میشود. او شعر حفظ میکند، او دارد زندگی خودش را تنظیم میکند با بازیاش، با تفریحش، با کار روزانهاش، با استراحت مدرسهاش، با رابطه خانه و مدرسه، در رفت و آمدش. چیزهایی که آدم اصلاً نمیداند، یک وقت محصول کارش پس از دو سه سال میبیند یک چیز دیگری شده است.
حتماً شما معلمها این را بهتر از ما میتوانید پیدا کنید، مخصوصاً معلمهای جوان که آنها با اطلاعات کافی با این مسأله برخورد میکنند. بنابراین یکی از کارهای مهم در این تغییر نظام این است که ما از پایین یک فرهنگ را تعلیم بدهیم که الگوی یک مسلمان واقعی انقلابی را ما بتوانیم در نهایت نشان بدهیم. چیز دیگری که باز در روح این مسایل، البته حتماً شما بهاینها توجه دارید، ما خیلی از اینها را از خود شماها یاد میگیریم در بحثها و ملاقاتهایی که خصوصی با هم داریم میفهمیم. مسأله این است که این تحصیل و آن چیزهایی که یاد گرفته می شود، چگونه میخواهد به کار گرفته شود. اصلاً از
اول فکر بکنید که اینهایی که دارند درس میخوانند برای چی درس میخوانند. البته خود با سواد شدن هدف است، ارزش است. ما این را قبول داریم. ولی این ارزش، بیجهت که ارزش نیست. سواد به خاطر این که پل پیروزی است، به خاطر این که انسان ساز است، به خاطر این که پشت سر سواد دستاورد است، ارزش است. چون نوعآ سواد به آن ارزشهای مستقل منتهی میشود. باید ببینید میخواهید از این سواد، بچهها را به کجا برسانید. دنبال چی هستید. این را پیدا کنید. آن وقت یک بار این مواد درسی مرور شوند، ببینند که اینها آن هست یا نه. اینهایی که بچه میخواند، کجا به دردش میخورد. چه مقدارش به دردش میخورد. شما خودتان الان به عنوان یک معلم، به عنوان یک دبیر ببینید اینهایی که خواندید چقدر الان به دردتان میخورد. چی اگر جای اینها خوانده بودید، بهتر بود. یک بار آدم این را به این دلیل بخواند، ممکن است نصف این کتابها در این نظام ریزش کند و چیزهایی دیگر، جایش بیاید. ممکن است هم نکند، من نمیدانم ولی قاعدتاً این جوری است. این که آقای احمدی اشاره فرمودند که در مقطع کنکور که میرسیم یک دفعه ده درصد جمعیت را میتوانیم در ادامه تحصیل حفظ بکنیم، این یک درد بیدوا نیست. تحقیقاً دوا دارد. تحقیقاً این یک دوایی دارد که اگر ما درست درس بخوانیم در هر مقطعی که بمانیم، همان جا میتوانیم نقش خودمان را ایفا کنیم. این کار را شما حتماً باید در این نظام فکری بکنید که اگر یک وقت بچهای مثلاً در کلاس سوم دوره متوسطه، دیگر متوقف شد به هر دلیلی، همان جا بتواند از یک سطحی از آموزشها استفاده کند، استفاده درست بکند. باید این را در نظام گنجاند، من فکر نمیکنم نشود، بالاخره ما هستیم باید ابتکار به خرج بدهیم و برای این کار راه پیدا کنیم.
بهگونهای مخلوط کنیم کار را با تحصیل، با هنرها با فنون که این گونه در بیاید که این را شاید بعضیها با دورههای دو ساله پیش از دانشگاهها حل میکنند. آموزشهای فنی را، مثلاً الان معمول است که بچهها میروند یاد میگیرند در کارگاه، این یک قدر در زندگیشان به درد میخورد، اما این، آن نیست. این باید حداقل یک آچار زن خوبی باشد. یعنی؛ اگر بنا شد که آچار کشی یک ماشین را خواستیم به دستش بدهیم، به خوبی او بتواند ماشین را آچارکشی کند. اگر
پرس کوچکی را خواستیم به او بدهیم، بتواند از این پرس استفاده کند، یک کارگاه کاردستی را بتواند خوب اداره بکند. اگر میخواهد به کشاورزی برود، شناختی از زمین، از آب، از نوع خاک، از کود، از آفات، از سم و از چیزهای دیگر بهگونهای داشته باشد که واقعاً بتواند با آن اصولی که یاد گرفته، تحولی در مزرعه بهوجود بیاورد. به طور کلی تحصیل باید بهگونهای باشد که در هر مقطعی که بچهها متوقف میشوند، احساس کنند که این مقداری را که خواندهاند، واقعاً الان به دردشان می خورد.
البته آدم هر چه یاد بگیرد همیشه دارد. چون یاد گرفتهها جزو وجود آدم است. تنها چیزی که برای آدم میماند و در آخرت هم ما خواهیم داشت و جزء وجودمان میشود و نمیتوانند از ما بگیرند، معلوماتمان است و نتایج معلومات که عقاید و افکار است. اینها اصلاً جزء وجود میشود و نمیشود از آدم گرفت. همان طور که هستی آدم را هیچ قدرتی نمیتواند بگیرد. در آخرت هم «یَوâمَ تُبâلَیِ السَّرائِز» است، همین ها بروز میکند. اینها میماند. هر چه را آدم بخواند، میماند، اما چیزی باید یاد داد که آثار اجتماعی و آثار اقتصادی و
آثار مادی در جامعه داشته باشد و زندگی اینها را تأمین بکند.
حالا در خود نظام آموزشی برای معلمها فکری بکنید، اگر در این بگنجد. این تغییر نظام شاید به این بُعد نخواهد بپردازد، بیشتر کار اداری باشد، اما به هر حال آیا درست است که مثلاً حالا یک معلم در شرایطی که ما داریم میبینیم که مردم با دو سه کار زندگیشان را در این گرانیها، در این تورمها میگذرانند، یک معلم مثلاً با بیست ساعت کار در هفته بخواهد زندگیش را بگذراند. البته کار معلمی سخت است، سر و کله زدن با بچه سخت است، ولی در این مقطع که معلم کم داریم و نیاز به معلم هست، اگر معلمها استفاده بیشتری از نیروی جوانیشان بتوانند بکنند، هم مشکل زندگانی که الان اینها دارند حل میشود و هم مشکل آموزش و پرورش حل میشود و کارهای دیگری بشود. البته عرض کردم، این یک بحث اداری است و در این محتوای شما نمیآید، ولی به هر حال باید فکری برای این کرد در کنار این مسایل.
نکته بسیار مهمی که قاعدتاً در این طرح شما باید مورد توجه قرار گیرد، مسایل انقلابی و حاکمیت اسلام بر سراسر دنیاست. واقعاً اگر ما قبول داریم که همه چیزهایی که داریم محصول این انقلاب است و با این انقلاب ما توانستیم بنشینیم و این بحثها را بکنیم، وفاداری به این انقلاب و تضمین این راه، این است که ما این کار را در مدارس بکنیم. یعنی بچه بعد از هر مقطعی از تحصیلش به همان اندازه تبدیل شده باشد به یک عنصر انقلابی در خدمت انقلاب اسلامی و انقلاب جهانی اسلام. اگر شما این طرز تفکر را در بچهها در نظام آموزش آوردید، بعداً وقتی دم کنکور رسیدید و دیدید که ده درصد بیشتر به دانشگاهها نمیروند - که البته انشاءاللّه در آینده بیشتر خواهند رفت - اما دنیا اینها را قبول دارد، ما به یک جایی خواهیم رسید. انشاءاللّه که همه کشورهای اسلامی دستشان پیش شما دراز میشود و از این محصولات مدارس شما استقبال میکنند به عنوان کارشناس تربیت، به عنوان کارشناس تعلیم، به عنوان عناصر انقلابی که از نهادهایی مثل سپاه و جهاد بروند برای آموزش دنیا و ما برای صدور انقلاب، بهترین را همان این است که بچههایمان را با یک طرز تفکر خوب تا سطوح بالا برسانیم و بعد اینها را به دنیا عرضه کنیم. والسلام علیکم و رحمهاللّه و برکاته