بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدالله و السلام علی الرسول الله و آله
خوشحالم که خداوند توفیق داد تا امروز لحظاتی را در جمع شما برادران اهل علم، طلاب عزیز باشم و درباره شرایط خودمان با هم صحبت کنیم. از محبتی که از شما در این لحظات میبینم، تشکر میکنم. و به خصوص از اظهار محبتهای بیش از حد برادر ارجمندمان آیتالله طبسی که از قدیمالایام مرهون الطاف ایشان بودیم.
فکر میکنم موقعیت مناسبی است که در جمع شما علما و طلاب مشهد بحثهای جدّی را در ارتباط با روحانیت و کار اصلی طلبهها مطرح کنم. به عنوان یکی از شما که تجربههای طولانی از دوران طلبگی در نیم قرن گذشته و دوران مبارزات پیش از پیروزی و کارهای اجرایی و حکومتی بعد از پیروزی انقلاب دارد، با شما حرف میزنم.
به هر حال میتوانم مطالبی را با اتکاء به تجربیات خودم عرض بکنم که برای حوزهها لااقل قابل بررسی و توجه باشد. کمی هم با تاریخ ایران آشنا هستم و نقش روحانیت را در تاریخ ایران، مخصوصاً قرون اخیر میدانم و میدانم که روحانیت اگر متناسب با شرایط روز حرکت بکند و منطبق به مسائل روز باشد و مسائل جامعه را جدی بگیرد، نقش اوّل را در تاریخ دارد. از خودمان صحبت میکنیم. از روحانیت تشیع در ایران. جامعهای که مذهب اکثریت مردم را تشکیل میدهد و فکر میکنم چنین حرفی برای روحانیت اهل سنت هم صادق باشد.
منتها چون من الان تجربه ندارم و مورد بحث ما نیست، از آن صرفنظر میکنم در آن بخش فعلاً قدری روی واقعیات آن صحبت میکنم.
به هر حال اگر بخواهیم به دورههای گذشته، دوره مشروطه، قاجار، افشاریه و زندیه و یا قبل از آن، صفویه، برگردیم، بحث ما تاریخی میشود. گرچه آنها خیلی مهم است و ما هم انتظار داریم که یکی از درسهای دانشگاه علوم اسلامی رضوی - اگر نیست. خیلی آشنا نیستم - همین بخش روحانیت در چند قرن اخیر باشد که باید تحقیق بشود یک نفر هم نمیتواند. باید گروهی باشند و ابعاد مختلف را بررسی کنند. موارد زیادی از تاریخ است که باید آن را از زیر آوار تاریخ بیرون آورد. در دوران پهلوی، در دوران اوایل مشروطه و حتی قبل از آن، تاریخ نویسهای رسمی نمیخواستند اینها را بگویند الان وقتش است که میتوانیم اسناد را جمع کنیم. مواردی را پیدا بکنیم. الان وقت این کار است. این هم فقط با اشاره کافیست. از دوران محسوس خودمان میگویم روحانیت بعد از تشکیل حوزههای علمیه از زمان مرحوم حائری کمی به خود آمده ولی مؤسس اصلی حوزه آیتالله العظمی بروجردی بودند و حقیقتاً ایشان کار عظیمی برای ایران، شیعه، اسلام و روحانیت کردند. آن دورهها در خاطر پیرمردها است. ما خیلی به یاد نداریم که رضاخان سختگیری داشت و میخواست نسل روحانیت را از زمین بکند. آقای بروجردی از نو حوزهها را تشکیل دادند. تحکیم حوزه در شرایط بسیار مشکل زمان طاغوت کار بسیار بزرگی بود که آیتالله بروجردی کردند.
در همان زمان هم مبارزات و قیامهایی از روحانیت بود، خیلیها به مماشات آیتالله بروجردی خرده میگرفتند امّا حقیقتاً ایشان فهمیده بود که باید چکار بکند. من این را به عنوان یک مصداق از حرکت کردن با روز عرض میکنم. باید تشخیص بدهیم در هر مقطعی مسئله مهم چیست. نه اینکه آن مسائل داخلی موقع نبود. بسیار مهم بود، چهرههایی از روحانیت مثل آیتالله کاشانی، فدائیان اسلام و شخصیتهای متفرقه در میدان بودند. منتها روحانیت شرایطی نداشت که بتواند پیشتاز باشد. اوّل میبایست جای پایش را محکم کند. بعد این کار شروع بکند. در آن مرحله آیتالله بروجردی حوزه را محکم کردند و فضا هم باز بود که دیگران شعله مبارزه را روشن نگه دارند ما آن موقع طلبه ابتدایی بودیم و عمق مسائل را درک نمیکردیم. بعداً توانستیم مسائل را تحلیل کنیم.
به دوره بعد از تحکیم و تثبیت میرسیم که میبایست کار وسیعی شروع بشود. این کار را امام شروع کردند. مسئله اولویت دار ایران آن روز مسئله حاکمیت و سیاست بود که میبایست طعم شوم حاکمیت خانواده پهلوی را بشکنند. این مسئله مهمی بود. خفقان همه جا را گرفته بود. نفسها در سینهها حبس شده بود. بعد از سرکوب قیام نهضت ملی و نفت که مصدقیها هم با اشتباه خودشان، سرکوب شده بودند نفسها در سینهها حبس شده بود و واقعاً بریده بودند.
شخصیتهای اهل نظر راهی نمیدیدند. احزاب کوچکی تشکیل میشد که سر از جای دیگر در میآورد. حرکت روحانیت در آن مقطع به رهبری امام را حل، جواب دادن به مهمترین مسئله روز بود و مهمتر از آن چیزی نداشتیم. میشد مردم را با مسایلی سرگرم کنیم. همیشه مسائل زیاد است که مردم را به مسائل فرعی و اختلافات شیعه و سنی یا حتی مسئله مثل فلسطین یا انقلابی مثل الجزایر و امثال اینها سرگرم کنیم. امّا در این مقطع، امام و دوستان ایشان حرکت عمیق و اصیلی را شروع کردند. تحقیقاً رهبری با امام بود. ولی کار اساسی را شاگردان و همراهان امام کردند. رژیم پهلوی خیلی زود امام را شناخت. اوّل بازداشت کرد. بعد دید حتی وجودشان را در محاق بازداشت یا محدودیت نمیتواند تحمل کند. به خارج تبعید کرد. ولی شاگردانی که امام پرورش داده بود، این شانزده هفده سال را خوب اداره کردند و حرف امام را به کرسی نشاندند. اینها روحانیت هستند. کار یک نفر نیست. کار مجموعهای از شاگردان امام است که آن موقع به «زبرالحدید» معروف بودند. اینها با درک درست و با چاشنی کردن مسائل مهم دنیای اسلام و دنیا مثل فلسطین، الجزایر، حتّی مسئله ویتنام، مسائل آفریقا، مظلومیت ملل آفریقایی، رسوا کردن استکبار و استبداد و استعمار و مخلوط کردن مسائل سیاسی مذهبی، وارد این فاز شدند. به خاطر وسعت حوزههای علمیه چنین حرکتی را در قرون اخیر سراغ نداریم. با اینکه در گذشته روحانیت مبسوط الیدتر بود، چنین حرکتی انجام نشد. در قطعاتی از تاریخ واقعاً دست روحانیت باز بود. در این دوره مبسوط الید نبود. امّا با نیروهای خوبی که در اختیار داشت و با شبکه شناخته نشده برای طراحان استعماری کارش را شروع کرد. حسینیهها، مساجد، ایام خاص وفایات، مراسم عزاداری، جشنها، محرم، صفر، رمضان و فاطمیه آن شبکه ناشناختهای بود که نیروهای حوزه تا اعماق روستاها میرفتند و برمیگشتند. روستاها را از لحاظ معنوی و حوزهها را از لحاظ مادی تغذیه میکردند.
در برگشت برای حوزهها پول میآوردند و هم افکار مردم را خوب درک میکردند شاید چنین امتیازی را هیچ حزبی در دنیا نداشته باشد. مستقل بود و بودجهاش به هیچ جا وصل نبود. جذبه همین کارهایی که طلبهها در ارتباط با مردم داشتند، برای دشمنان ناشناخته بود. از هیچ جا هم دستور نمیگرفتند آنچه که خودشان میفهمیدند، انجام میدادند. همه جا بودند. در سراسر کشور رفت و آمد داشتند که در سال چند بار اتفاق میافتاد.
حوزه علمیه به جز این کار، نشریه مرتبی داشتیم. نشریاتی مثل مکتب تشیع و مکتب اسلام که سیاسی نبودند نمونهاش را شما دیدید و خواندید. نشریات مکتبی و واقعاً با ارزش بودند. امّا این شبکه، شبکهای مطلع و مرتب بود. هرکاری که میخواستیم بکنیم، در ظرف چند ماه به سطح جامعه میرساندیم. فرمانده اصلی هم امام بودند. مهم نبود که در قم، در نجف یا ترکیه باشند فرقی نمیکرد. چون طلبهها این کارها را میکردند. فقط کافی بود رضایت ایشان را جلب بکنیم. به رهبری اهمیت میدادیم. این یک اصل پذیرفته شده بود. مایل بودیم رضایت ایشان را داشته باشیم.
آن موقع ایشان هم اعتماد میکردند و اجازه میدادند تصمیمات را خود مسئولان اصلی و نیروهای مشخص که میشناختند، بگیرند. همینجا عرض بکنم که حوزه مشهد در این بخش واقعاً مؤثر بود. قم مرکز اصلی بود. حوزههای تهران، اصفهان، شیراز و دیگر حوزهها سهم داشتند. ولی مشهد خیلی سهم داشت. بعد از قم من تحقیقاً روی مشهد دست میگذارم. هیچ جا به اندازه مشهد نبود.
شخص رهبر انقلاب و شخص آیتالله واعظ طبسی پایه اصلی این حرکت در مشهد بودند. بعداً افراد دیگری مثل شهید هاشمی نژاد و دوستان دیگری ملحق شدند. امّا پایه اصلی را آن دو نفر تشکیل میدادند. اصلاً حوزه مشهد گاهی به کمک حوزه قم میآمد.
آقای طبسی یک خاطره نقل کردند و من یک خاطره دیگر به ذهنم رسید. وقتی در قم شنیدیم آقای طبسی را از زندان آزاد کردند نگران شدیم که در زندان با ارعاب و تهدید ایشان را وادار به سازش کردند و وقتی که ایشان آمدند و اوّلین سخنرانی خود را در مشهد ایراد کردند، مثل بمب در حوزه قم منفجر شد که زندان ایشان را نیرومندتر کرده است. درست برخلاف آن نگرانیها بود.
این برای طلبههای مبارز درس شد و حتماً شما میتوانید حرفهایی را که ایشان آن موقع زدند، در اسناد پیدا کنید. کمی هم پیشرفت کردیم. شاگردان حوزه مشهد به کمک مبارزه آمدند. عده زیادی از طلاب حوزه مشهد واقعاً طلاب فاضل، مبارز و تشکیلاتی بودند و در ایام محرم و صفر معمولاً به تهران میآمدند و پخش میشدند. چون برنامه تهران در قم ریخته میشد، به قم میآمدند و از آنجا میرفتند. خیلیها الان در جلسه هستند و من بنا ندارم اسم آقایان را بگویم. چون یکی دو تا نیستند. بچههای آن روز حوزه مشهد خیلی زیاد هستند.
به هر حال شاهد مثال من فعلاً این است که ما آن موقع به مسئله مهم روز جواب دادیم و موفق شدیم حوزه را قوی کنیم. چون تصور میشد حداقل باید به اندازه دوران صفویه یا قاجاریه عمق داشته باشد. چون پهلویها خودشان را محکمتر از آنها کرده بودند. با آمریکا، انگلیس و اخیراً روسیه و چین، ساخته بودند و خیلی محکم شده بودند. شکستن رژیم پهلوی کار مهمی بود. الان معما حل شد و آسان به نظر میرسد. اگر شما طلبههای جوان بتوانید وضع ما را مجسم کنید، پی به اهمیت کار میبرید. وضعی که ما در سالهای ـ مخصوصاً ـ پنجاه به بعد داشتیم که مبارزات مسلحانه شروع شده و رژیم هم به این بهانه خیلی قساوت کرده و خیلی نفسها را سینهها حبس کرده بود.
نتیجه انتخاب مهمترین مسئله و به روز رساندن حرکت، همین پیروزی مشعشع بود که الان در اختیار ما است. قطعاً بدانید تفکری که در سال چهل، مبارزه را با آن شروع کردیم، غیر از چیزی است که اتفاق افتاد. در ذهن ما نبود که در عمر خود پیروز میشویم و حکومت ایران حتّی ملی میشود، غیر اسلامی آن که مسئله دیگری بود. اسلامی کردن آن خیلی دور از اذهان بود که حتّی یک حکومت مردمی و ملی تشکیل دهیم. در ذهن ما نبود. همه ما بدون استثناء ـ آنهایی که در مبارزه جدی بودند ـ دارهای خود را با خودشان حمل میکردند و آماده بودند در راهی که وارد شده بودند یک روز بمیرند. این الطاف خداوند بود که یک دفعه آن مسائل را از سال پنجاه و پنج و پنجاه و شش را به وجود آورد.
بعد از پیروزی، چون مسئول بودیم طبعاً باید به روز فکر میکردیم روحانیت در هر مقطعی به روز بوده است. دوران تثبیت انقلاب حدود یکی دو سال اوّل بود که اگر خوب عمل نمیکردیم، مثل افغانستان یا جاهای دیگر بودیم. آن هم با حفظ ماهیت اسلامی و انقلابی آن میتوانست به شکل لیبرالیزم تثبیت بشود آنطوری که نهضت آزادی فکر میکرد. آنها مسلمان بودند، مسلمانهای خوبی هم بودند، مبارزه هم کردند، بر مبارزه حق هم دارند. همسنگر و هم زندان ما بودند. ولی یک تفکر دیگر داشتند و بین ما و آنها اختلاف بود. آنها فکر میکردند که حکومت اسلامی نمیشود. ما فکر میکردیم میشود. امام بیشتر از ما فکر میکردند که میشود. آن رفراندم را انجام دادیم.
اگر بحثهایی را که در شورای انقلاب داشتیم بخوانید، متوجه میشوید مخالفتهایی بود. وقتی بحث ولایت فقیه در مجلس خبرگان مطرح شد، در اساسنامه قانون اساسی نبود. چون پیش نویس قانون اساسی را ما در شورای انقلاب تثبیت کردیم و اصلاً چنین ذهنیتی نبود. میگفتیم حکومت اسلامی، اما در بحثهای ابتدایی ولایت فقیه مطرح نبود وقتی مجلس خبرگان رفت و آنها میخواستند مخالفت بکنند، هوشیاری بیشتری شد و آقایان و علمای آن مجلس به این نقطه رسیدند که یکی از کارهای بزرگ روحانیت در آن مقطع است. این نه کار امام بود، نه کار فردی از افراد ما بود، اکثریت کسانی که مجلس خبرگان را اداره میکردند روحانی بودند.
دوران تثبیت را خوب گذراندیم، دوران جا انداختن حکومت اسلامی را خوب گذراندیم. در میان بسیاری از شعارهای عجیب و غریب که آن موقع بود، خوب عمل کردیم دمکراتیک و کلماتی از این قبیل دل همه جوانها را میبرد. جوانهایی که در دوران گذشته از هر حرکتهای استبدادی خشمگین، عصبانی و ناراحت بودند. در مقابل آنها هم شعارهای این جوری میدادند. ولی امام رفراندم را آنجوری تنظیم کردند. آن دوره گذشت.
دوره دفاع خیلی خوب گذشت. باز انصافاً روحانیت در این دوره هم خیلی خوب نقش خود را ایفا کرد. روحانیت بسیج کننده مردم در دوران مبارزه و دفاع بود. جوانها سرمایه اصلی این ملت بودند و ما هم برای ملت کار میکنیم. سرمایه اصلی همین مردم هستند. ولی بسیج کننده و راهنمای میخواستند که روحانیت حقیقتاً در آن مواقع راهنما بود. در آن مرحله هم تعداد شهدایی که روحانیت داده است، سند گویایی از حضور جدّی آنها در جنگ است.
من بارها گفتم، نسبت را از بنیاد شهید و دیگران بگیرید که تعداد شهدای روحانی نسبت به همه اقشار بیشتر است. در صورتی که قشر حاکم تلقی میشدیم. وقتی که از قشر حاکم، از سرانشان، از رئیس قوه قضایه و رئیس قوه اجرایی، یعنی دکتر باهنر، دکتر رجایی، دکتر بهشتی و دیگران یا شهید یا جانباز و یا اسیر شدند. یا بچههایشان در جبههها بودند. این دوره هم حضور روحانیت به روز بود.
در دوره چهارم که دوره سازندگی است، باز هم روحانیت کارساز بود. بالاخره مسئول اجرایی کشور یک روحانی است. به غیر از هدایت اصلی رهبری و کلی انقلاب یک روحانی هدایت کرده است. کاری که در تاریخ ایران هیچ وقت نشده است. از زمان شروع تاریخ ایران تا این تاریخ هیچ قطعه هشت ساله، ده سالهای پیدا نمیکنید که این همه کارهای مبنایی و زیربنای و اصولی برای توسعه در کشور شده باشد.
درست مسئله روز بود. یعنی روزترین مسئله بود. چون، شما حتماً میدانید، که تحلیل آمریکاییها و دشمنان ما این بود که ما بسیجکننده و شعاردهندگان خوبی هستیم و مردم را خوب جمع میکنیم. ولی وقتی که دوران سازندگی میشود، احتیاج به تخصص و مدیران تجربه دیده دارد و این از عهده روحانیت ساخته نیست.
همه آنها چشم دوخته بودند که جنگ و هیجان انقلابی بگذرد تا ملت ایران یک روز ببیند با داشتن منابع غنی، فقیر و عقب افتاده است، راه ندارد، راه آهن ندارد، برق ندارد، بندر ندارد، آب ندارد، مخابرات ندارد، فولاد ندارد، مس ندارد، مواد غذایی ندارد و همانطور که قبلاً همه چیز وارداتی بود. اگر دانشگاه نداشته باشد، نمیتواند متخصص تربیت کند. چنین کشوری هر چقدر هم ثروتمند باشد، یک روز ثروتش تمام میشود و یک روز باید از جیب بخورد و از جیب خوردن هم یک روز تمام میشود.
آنها تحلیل بسیار جدّی داشتند که احتیاج ندارند زیاد درگیر شوند. ما خودمان از درون منفجر و با فقر مردم رسوا میشویم. تشخیص این مسئله که این کار جهاد است مهم بود. پشتیبانی روحانیت و توجیه دوران سازندگیمهم بود که سرمایهها به جای تبدیل شدن به کوپن و روغن، پنیر و مرغ، کارهای زیربنایی انجام بدهد، آنها ارزان که نمیآوردیم، گران میآوردیم. منتها چون ارز نفتی داشتیم و هفت تومان حساب میکردیم، ارزان درمیآمد. قیمت ارز که این نبود. هیچ وقت هم نباید این باشد. یک دلار میدادیم و یک کیلو مرغ میگرفتیم و میآمدیم هشت یا ده تومان میفروختیم که هم سود میبردیم هم مردم ارزان میخریدند. منتها در داخل کسی نمیتوانست مرغ تولید کند که ۷ تومان تمام شود. همان موقع ده، بیست یا سی تومان تمام میشد. همه زندگیمان را اینجوری کرده بودیم. تشخیص اینکه مقداری از اینها را از مصرف گرفت و به کارهای اساسی برد که بعداً خودمان تولید بکنیم، مهم بود.
در دو روزی که در مشهد بودم بعضی از صنایع کوچک، مثل کنسروسازی و صنایع تبدیلی که مربوط به آستان قدس بود، را دیدم متوجه شدم در گذشته چه کارهای عجیب و غریبی ما میکردیم.
چطور میخواستیم کشاورزی رونق داشته باشد و ما صنعت تبدیلی نداشته باشیم؟ نتوانیم شیر را تبدیل به پنیر بکنیم؟ تبدیل به سر شیربکنیم؟ تبدیل به کره کنیم؟ بسته بندی کنیم و به مردم بدهیم؟ نمیتوانستیم گوجه فرنگی را تبدیل به رب کنیم، انگورمان را تبدیل به کنسانتره کنیم. در چنین شرایطی نه دامداری میتواند رشد کند، نه کشاورزی میتواند تکان بخورد. سنتیترین کارهای ما هم نمیتوانست رشد کند. چه برسد به اینکه برای اینها باید ماشین آلات بسازیم، خط تولید بسازیم. جاده بسازیم، برق بیاوریم، مواد معدنی را خودمان استخراج بکنیم.
در گذشته مس، فولاد، آلومینیوم، سرب، طلا، کروم و همه اینها را در اختیار خارجیها قرار داده بودیم که بیایند هر چه خودشان میخواهند ببرند. یک سد که میخواستیم بسازیم فقط قیمت ارزی بود. میگفتند این سد فرض کنید پانصد میلیون دلار هزینه ارزی دارد که به خارجیها میدادیم و میآمدند قرارداد میبستند. زود هم میتوانستند بسازند. پولش را میگرفتند و میرفتند. بلاخره یک کار مبنایی بود.
بر فرض اگر گران میکردیم ولی یک چیزی داشتیم. خیلی مهم بود که ما یک کاری بکنیم که خومان بسازیم. الان سد میسازیم. من دیروز در همین مسیر شمال خراسان سه سد را در قوچان، بجنورد و شیروان دیدم و اصلاً مسئله ارز مطرح نیست. ریال است. به کارکنان و مهندسان خود حقوق میدهیم و آنها خاک، سیمان و فولاد میآورند و سد را میسازند، طراحی و همه کارهایش را خودشان میکنند. این اصلاً از آن نوع هزینهها نیست. هرچه بتوانیم اینجوری پول بریزیم، اشتغال است، کار است، خلق ثروت است و بعد هم صدها سال میماند و منطقه را آباد میکند. خارجیها میخواستند ما این کارها را نکنیم و میخواستند آنها انجام بدهند و همینطور هم بود.
یکی از بحثهای مهمی که ما باید مطرح کنیم و من خودم اگر فراغتم اجازه بدهد، خواهم کرد، همین مسئله است. رسیدگی کنیم و ببینیم چرا در این دویست سال بعد از انقلاب کبیر فرانسه که دنیا در این مسیر افتاد، ایران به این حضیض افتاد؟ چرا ما به این روز افتادیم؟ دویست سال پیش میتوانستیم اینجوری باشیم. اگر درست شروع کرده بودیم و افشاریه، زندیه و قاجاریه درست حرکت میکردند، همین کاری که حالا میکردیم در حدّ آن روز میشد. آن روز خیلی آسانتر میتوانست پیشرفت کند، آن روز ایران یکی از نیروهای بزرگ دنیا بود. به روسیه، به انگلیس و فرانسه تنه میزد. بعداً از اقمار و سرکوفت شدهها شدیم. خیلی از آنها نیرومندتر بودیم. جزیره انگلیس در داخل خود چه چیزی دارد؟ کشور فرانسه در داخل خود چه چیزی دارد؟ ما همه چیز داریم. هر چه در آمریکا و روسیه زیر معادن عظیمشان است، در ایران هم است. آدمهایش هم باسوادتر و باهوشتر هستند و میتوانند باسوادتر باشند. ولی اینجوری شد. امّا الان کاری شد که هیچ وقت در ایران نشده بود. این را روحانیت انجام داد. تشخیص آن را روحانیت انجام داد. عملش را با نیروهای مخلصی که همراه ما بودند، انجام دادیم. من میگویم تشخیص دهیم که کار مهم در هر زمان چیست. الان از لحاظ اجرایی فکر میکنم همین روند صحیح است که باید ادامه پیدا کند. ما باید دو سه برنامه اجرا کنیم تا سازندگی را تثبیت و آسیبناپذیر کنیم که انشاءالله میشود.
درباره حوزهها دو سه مسئله مهم است با این تحلیلی که تا الان کردم باید به میدان بیایید. تا پیش از انقلاب، حوزهها از لحاظ تحصیل و جوابگویی مسائل، متناسب با دوره حاکمیت نبود. روحانیتی که حاکم نبود، فقه را مطالعه و تدریس میکرد. ولی الان باید همه مسائل جهان را با فقه جواب دهیم. فقه چیزی جز همین روابط حقوقی و تعیین تکلیف عملی بین انسانها و خود انسان نیست. الان به فقه حکومتی نیاز داریم. شما بگویید فقه سیاسی ولی حکومتی وسیعتر از سیاسی است.
قطعاً باید الان در حوزه مدرسینی باشند که فقه را با این دیدگاه یک بار بخوانند و تحقیق کنند و درس بدهند، نه اینکه وظایف فردی انسانها، خانواده، روابط زن و مرد و اینها را فراموش بکنیم، آنها هم جای خود، امّا به فقه خود دید حکومتی بدهیم.
به نظرم در حوزه این کار هنوز در ابتدای راه است و باید کسانی تربیت شوند، سخت هم است، چون کسانی که میخواهند تربیت بکنند هنوز خودشان این دورهها را ندیدند. آنها فقه را جور دیگر با دورههای دیگری خواندند. ولی واقعیتها باید به ذهن ما بیاید و وارد بشویم و این کار را بکنیم.
مسئله دوّم که به همین مربوط میشود، این است که شیوههای تدریس و تحصیل باید با متدهای امروز هماهنگی داشته باشد. متد در تحصیل بسیار مهم است، شیوه در سؤال کردن و جواب دادن و بررسی مسائل مهم است.
متد تحقیق مهمترین راهنمای کار آدم است که راه انسان را نزدیک میکند. قبلاً ممکن بود ساعتها یک محقق پیرمرد و زحمتکش سالها در کتابخانهها زحمت بکشد و یک مسئله را جواب بدهد.
اگر شیوههای تحقیق با همین مسایلی که امروز عملی شده درست بود، میتوانست خیلی سریع جواب بدهد. با یک دگمه کامپیوتر میشود خیلی از جوابها را گرفت. با راههای نزدیکتری میشود گرفت. بنابراین شیوه تحقیق و تحصیل و آموزش را با حفظ روح محققانه که در حوزهها است، باید درست و دانشگاهی کنیم. دانشگاه از این جهت از ما جلو هستند. ممکن است عمق مسائل آنها کم باشد ولی متد تحصیلشان از ما بهتر است از کارهای خوب حوزه مشهد که این را هم برادرمان جناب آقای طبسی در حوزه انجام دادند، تشکیل همین دانشگاه رضوی است.
فکر میکنم یکی از کارهای امروز ما این است. در همین دانشگاهی که تأسیس شد، شما از من که دارم حرف میزنم جلوتر هستید، عرض میکنم که اینجا قدری مواظبت شود تا از متدهای مؤثر روز درست استفاده شود. حتّی اگر لازم است گروهی به جاهای دیگر اعزام شوند و ببینند. خود روشها برای ما درس بشود. بعد آن روشهای صحیحی که انتخاب میکنیم و بعداً هم دائماً باید به روز شود، در حوزه به کار گرفته شود. خیلی از کارهای ما میتواند با روشهای دانشگاهی و با ادبیات امروز دنیا مطرح شود. باید اطلاعات رایج جهانی را بکار ببریم. چون حرفهای ما را بعضیها نمیفهمند، ما چیزی میگوییم و آنها چیز دیگری برداشت میکنند، اگر با تعبیرات آنها حرف بزنیم، میفهمند که ما داریم چه میگوییم. اگر بخواهیم جهانی فکر کنیم، فکر میکنم قطعاً باید اصطلاحات، لغات، تعبیرات، جملهها، صورت مسئله و طرح مسائل امروزی میباشد. چون الان خودمان واقفیم که در اسلام مسائل تا چه حدودی است. بیشتر میخواهیم اسلام را در دنیا معرفی کنیم.
همین جا یک نکته ظریف دیگری است که از وظایف شما نیست. از وظایف ماست. در حاکمیتها باید این کار را بکنیم که راه حضور نیروهای فکری خودمان را که تقویت میکنیم، به دنیا باز بکنیم. الان به هر دلیل، بیجهت دنیا از ما میترسد، به اسم اینکه ما ایرانی هستیم، خیلی از دانشگاهها از ما میترسند. وقتی میخواهیم برویم انقلاب صادر بکنیم، به ما راه نمیدهند و حرفهای ما را نمیشنوند و اگر هم میشنوند همراه با پیرایههایی است که میتواند مزاحم نشر افکار ما باشد.
واقعاً حیف است. باید فکری کرد. خیلی طبیعی و آرام باید راه ما با مراکز تحقیق دنیا باز شود. ما چرا نباید در دانشگاه الازهر مصر، دانشگاههای بزرگ سعودی، دانشگاههای پاکستان، دانشگاههای کشورهای آفریقایی که الان دارد در آنها خیزش فکری پیدا میشود، حضور مؤثر داشته باشیم و حرفهای ما را خوب بفهمند؟ البته طلبههایی از خارج آمدند، چیزهای یاد گرفتند و در برگشت میگویند. امّا با یک محقق نیرومندی که خودمان تربیت کنیم، فرق میکند که در خارج کرسی بگیرند و مسائل را آنطور که میشود، توضیح بدهند. در منابع شیعه افکار بسیار مترقی است عرفان فوقالعاده ارزشمند و آسمانی از طرف انبیاء و اولیاء و ائمه ما از همین کتابخانهها به دست ما رسیده است و هست. این هم یک کار مهم است که باید انجام بدهیم.
مسئلهای که باز جناب آقای طبسی اشاره کردند، مسئله وضع معیشت طلبههاست. ما تا به حال همیشه فکر میکردیم که طلبه باید قناعت بسیار زیاد و بدون فکر نان، آب، خانه، زن، بچه، مسکن و غیره خودش را بسازد و صبر بکند و درس بخواند. که فلان کس میرفت در نور چراغ بقالی مطالعه میکرد. از این کارها اتفاق افتاد. امّا به نظرم امروز اینجوری نمیشود، این روحیه خوب و با ارزش است که حفظ بکنیم. امّا، به هر حال باید امر معاش طلبهها را به گونهای تنظیم کنیم. چون الان فرق میکند. الان مثل گذشته نیست.
امروز طلبه بچهاش میخواهد تحصیل بکند. فردا میخواهد به دانشگاه برود، سرمایه میخواهد، شغل میخواهد، میخواهد کار بکند. بچههایش بزرگ شدند و نمیتواند همینطور سرگردان نگه دارد. مثل بقیه مردم هستند. هیچ وقت نباید به فکر ثروت اندوزی و عیاشی باشیم. باید پرهیز بکنیم. اصلاً در این وادی نباشیم. ولی مسئولان، علیالخصوص کسانی که بیشتر میتوانند کمک بکنند، به گونهای باید برنامههای طلبهها را تنظیم بکنند که معلوم باشد. در تحصیل باید یک مقدار هزینه داشته باشد. دوران کار، دورانی که ازدواج میکند و هر دورهای باید با هزینه متوسط در حدّ یک کارمند متخصص، به بچههایش برسد. به تحصیلش برسد، به آسایش و تفریحش برسد. نمیتوانیم بگوییم طلبه تفریح نکند، ورزش نکند و جاهایی نباشد که اینها مثل دیگران باشند. انواع مسایلی که معیشت را برما تنگ میکند. فکر میکنم باید حل بشود. اگر این حل نشود خیلی از استعدادها از دست ما میروند. (تکبیر حضار).
به هر حال مسئله روز است. به این نحو منشأ روز است. یک وقت مسئله کشور و انقلاب است که آن یک مسئله جداگانه است. خودمان اگر میخواهیم با انرژی و با دستاوردهای خود در جامعه مؤثر باشیم، باید این مسئله را حل بکنیم. البته باید متوجه باشیم به دنیا طلبی نیفتیم که اگر بیفتیم طبیعت طلبگی را از دست میدهیم. باید مواظب باشیم که معیشت ما را از انجام وظایف غافل نکند. مسائل معیشت به نظرم خیلی آسان است و زیاد سخت نیست. الان به این مراحل نزدیک شدیم.
حرفهای بیشتری است که باید بزنیم. روح حرف من این است که به هر حال شما طلبهها و ما در جامعه همراه روز باشیم. یک جوری نباشد که مثلاً کسانی بگویند آزادی و ما بگوییم آزادی نه. جهان دارد به این طرف حرکت میکند و ما بگوییم نه، فعلاً این متوقف و حرکت به آن طرف. ما همیشه پیشتاز بودیم. ما گفتیم آزادی و کشور را از شرّ خانواده پهلوی نجات دادیم. ما کشور را شورایی کردیم. ما در کشور انتخابات آزاد آوردیم. ما این کار را کردیم که الان هر کس میتواند حرف خودش را بزند و فکر خودش را بروز دهد. روزنامه داشته باشد، رادیو داشته باشد. اگر چه رادیو در قانون اساسی، دولتی است، ولی کسی نیست که حرفهایش را نزند. اینها همه محصول همین برنامههایی است که من عرض کردم.
خیلی ظالمانه است که خارجیها و دیگران القا بکنند که روحانیت مثلاً استبداد میخواهد و دیگران آزادی میخواهند. این یک ظلم تاریخی است.
ظلم است که درباره کسی که ایران ستمدیده مظلوم و مردم را از جهنم رژیم پهلوی نجات داده و همیشه در صحنه بوده است، مغالطه کاری و حرفهای نادرست بزنند.
بحمدالله مردم ما بیدارند و نشانه آن هم همین است. در همین انتخابات اخیر - حالا خارجیها هر چه بگویند - مردم وقتی خواستند به رئیس جمهور رأی دهند، به یک روحانی رأی دادند که از خانواده روحانیت است. پدرش، و بیش از بیست جدّش روحانی است. معلوم است مردم وقتی میخواهند رأی بدهند حساب میکنند. سوابق این تاریخ را میشناسند و سراغ جاهای دیگر نمیروند. همینهایی که خارجیها کف میزنند و فکر میکنند که اینها رفتند یک چیز دیگری انتخاب کردند.
به هر حال بلندگوهای دشمن قوی است. ما هم میتوانیم از آنها قویتر باشیم. شرطش این است که مسائل روز را درک بکنیم، قطعاً دنیا دارد به طرف آزادی بیشتر و افکار عمومی و حساب روی اندیشههای توده ملتها پیش میرود. فعلاً روند اینطوری است. ممکن است دوباره به شکل دیگری استبداد را در ملتها وارد بکنند، از سی چهل سال پیش که وارد ماجراها بودم تا امروز، امروز دنیا را آزادتر از سی چهل سال پیش میبینیم، این روند ادامه خواهد داشت و در این مسیر روحانیت پیشتاز خواهد بود. انشاءالله همین پیشتازی را برای همیشه با همین دستاورد مهم که ولایت فقیه است و ما این را در دنیا بسیار مترقی میدانیم، ادامه میدهد.
ممکن است مغالطه بکنند، امّا شما ببینید قانون اساسی شرایطی برای حاکم گذاشته است؛ ولیفقیه با این شرایط در کدام کشور است؟ در همان قانون نوشته شده که اگر هر یک از این شرایط نباشد، خود به خود عزل است. این قدر قضیه را محکم کرده است. عالم باشد، عادل باشد، مجتهد باشد، شجاع باشد و با تدبیر باشد. همه اینها چیزهای نیست که در زمامدار معمولی بشود پیدا کرد. بعد هم انتخابی باشد. ارثی نیست. در گذشته ارثی بود. پدری به پسر واگذار میکرد ولیعهد تعیین میکرد. الان اینگونه نیست که بگویند چنین است.
مردم به صد نفر از فقها و مجتهدین رأی میدهند که شخصیتی مشابه رهبر دارند، همین شرایط را دارند. آنها بنشینند و یک نفر را انتخاب بکنند. این واقعاً دمکراتیک است. باز به ما ظلم میکنند و بعضیها مغالطه میکنند و خیال میکنند این سیستم، سیستم غیردمکراتیک است. اگر این را توضیح بدهیم و بیشتر روشن بکنیم، معلوم میشود یک سیستم با ارزش را در شرایطی که ما هستیم، داریم. چون ما هنوز در شرایط گذر هستیم. حفظ این دستاوردها آسان نیست. هر کس نمیتواند اینها را حفظ بکند. باید اینها را هم در نظر بگیریم.
به نظرم به یک دوره دیگر لازم داریم تا با ادامه راهمان انشاءالله به آن نقطهای برسیم که اسلام را و مکتب حق اسلامی را که تشیع است، در دنیا پایدار و تثبیت بکنیم. شما را به خدا میسپارم و التماس دعا دارم.
والسلام علیکم و رحمه الله