سخنرانی
  • صفحه اصلی
  • سخنرانی
  • سخنرانی آیت الله هاشمی رفسنجانی در جمع اعضای حزب جمهوری اسلامی

سخنرانی آیت الله هاشمی رفسنجانی در جمع اعضای حزب جمهوری اسلامی

  • سه شنبه ۲۸ فروردین ۱۳۵۸
پیرامون :  تشکیلات حزب جمهوری اسلامی و پشتوانه انقلاب

بسم‌اللّه‌الرحمن‌الرحیم

«اَلْحَمْدُلِلّهِ وَ اَلصَّلوةُ عَلی رَسولِ اللّهِ وَ آلِهِ اَجْمعین».

«قالَ الْعَظیمِ فی کِتابهِ اَعُوذُ بالْلّهِ مِنَ الشّیطانِ الرَّجیمْ، وَ مَنْ یَّتَوَّلَ اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذینَ امَنُوا فَاِنَّ حِزْبَ اللّهِ هُمُ اْلغالِبُونَ»[1] .

 

با دعوت مسؤولان تبلیغات حزب جمهوری اسلامی، این اجتماع را تشکیل داده‌ایم که برخی از مسائل لازم و توجهاتی را که در این مرحله حساس برای کشور، جامعه و انقلاب ما ضرورت دارد، تذکر دهیم. به دلیل اینکه در تاریخ ایران، فعالیت‌های حزبی به شکل صحیح و واقعی وجود نداشته و اگر احیانآ گوشه و کنار در برخی از قطعات تاریخ، حزب واقعی بوده، آن قدر محدود و آن قدر کم‌اثر بود که اکثریت نزدیک به تمام ما با مسائل حزبی آن چنان که هست، آشنا نیستیم و نمی‌دانیم در دنیای امروز که دنیای تخصص و دنیای تقسیم وظایف و مسؤولیت‌ها است، تشکیلات چه اثری می‌تواند داشته باشد.

ما اگر پیش از شروع انقلاب، پیش از مرحله پیروزی و روزهای موفقیت به همین اندازه‌ای که امروز در حزب جمهوری اسلامی ثبت نام شده و هنوز درست متشکّل نشده‌ایم، متشکّل بودیم، بسیاری از این مشکلاتی که این روزها گرفتارش هستیم، در جامعه ما نبود و سرعت، حرکت و موفقیت به مراتب از آنچه که امروز داریم ـ تازه آنچه که داریم، اعجاب انگیز است ـ بیشتر بود.

آنها که با دنیای امروز آشنا هستند و وضع دنیا را می‌دانند و شاید بعضی از شما در حد عالی آشنا باشید، می‌دانید که امروز در اکثر کشورهای دنیا مخصوصآ محیط‌های آزاد، این احزاب و جمعیت‌ها هستند که گرداننده اصلی و واقعی کشور هستند. حالا یا خوب یا بد، بحث برسر این نیست. بحث برسر این است که ضرورت دارد تشکیلاتی به وجود آید که بتواند در محیط آزاد و در کشورهای متکی بر آراء مردم و دمکراسی بتواند جواب‌گوی نیازهای یک کشور باشد. البته حزب در محیط‌های دیکتاتوری و حکومت‌های سیاه و استبدادی ضرورت ندارد و اگر حزبی باشد، به معنای واقعی کلمه نیست. شکل بدی است. همان جور که سازمانی مثل سازمان امنیت یا پلیس و شهربانی یا سازمان‌های دیگر اداری را شکل‌بندی می‌کنند که نظمی دارد، حزب هم در چنان شرایطی به وجود می‌آید و با همان خصوصیات حکومت می‌کند.

همان‌طور که ارتش مثلا با نظام خشک و خشن و پردیسیپلین به وجود می‌آید و ادامه وجود می‌دهد و در کشورهای دیکتاتوری و استبداد، نظارت و حکومت می‌کند، اگر حزبی به وجود بیاید، آن هم حزب دولتی، چیزی شبیه آن می‌شود. حزبی نمی‌شود که ما دنبالش هستیم. آن ماهیت غیر از این ماهیت است. در محیط آزاد مردم آزادند و هر چه بخواهند، می‌گویند و هرگونه که بخواهند، عمل می‌کنند. البته در محدوده قانون حق انتخاب دارند و مجبور نیستند تحت سلطه و اراده دیگران حرکت کنند.

در چنان شرایطی که می‌خواهیم کشورمان را به آنجا برسانیم، اگر تشکیلات نباشد و اگر نظم نباشد و اگر تقسیم مسؤولیت‌ها نباشد و اگر آگاهی‌های لازم سیاسی و اجتماعی نباشد، فاجعه به بار می‌آید. مردم سرگردان و حیران به هر طرف که احساسات حرکت کند، می‌روند. مخصوصآ اکثریت مردم متمایل به این طرف و آن طرف می‌شوند. چیزی باقی نمی‌ماند. سنگ روی سنگ باقی نمی‌ماند. ولی اگر تشکیلاتی باشد که مردم را منظم کند، آگاهی بدهد، کلاس‌های مرتب سیاسی باشد، مردم در ارتباطات به سلسله خاصی با هم ارتباط پیدا می‌کنند، هدایتی از خودشان شود، رهبری از خودشان انتخاب شود و تحت هدایت عامه‌ای که از خود مردم مایه گرفته، حرکت کنند، با علاقه، عشق، شور و مسیر صحیح حرکت می‌کنند و نیروهای مخرب و مغرض و عوامل اجانب نمی‌توانند در چنین شرایطی اعمال غرض کنند.

ضرورت حزبامروز ما این ضرورت را احساس کردیم. نه آن که امروز احساس کردیم، برای جمهوری اسلامیامروز احساس کردیم. والا مدت‌ها بود که وجوب تشکیلات و ضرورت تحزب را احساس کرده بودیم. متأسفانه در دوره سیاه استبداد پهلوی هر وقت که خواستیم دست به اقدام بزنیم، می‌دانید که ساواک، تحمل اجتماع منظم را نمی‌کرد. مخصوصآ کسانی که به عنوان دشمنان رژیم و یا مخالفان رژیم و کسانی که موافق رژیم نیستند، حتی اگر می‌خواست اجتماعی به وجود بیاید، حتمآ تحمل نمی‌کردند. فقط گروه‌های کوچک و زیرزمینی می‌توانستند به حیات خودشان ادامه دهند. حتی دیدید که احزابی که مربوط به خودشان بودند، احزابی که در اختیار خودشان بودند، ولی چون چند حزب بودند و حاضر نمی‌شدند که با هم در یک لحظه به ساز رژیم برقصند و می‌خواستند و به شکل‌های مختلف برقصند، رژیم آنها را تحمل نکرد و می‌خواست همه مردم را در حزب رستاخیز و به قول خودشان حزب واحد، متشکّل کند که نمی‌شد، واقعآ نمی‌شد.

ما که در جریان کار بودیم، با همه وجودمان احساس کردیم که آن روز نمی‌شود متشکّل شد. البته یکسال اخیر می‌شد. در یکسال اخیر چنین امکانی بود. از نظر اینکه دستگاه تضعیف و مردم بیدار شده بودند و هیجان‌ها اجازه آن کنترل را نمی‌داد که دستگاه، سانسور را اعمال کند. ولی در این یک سال آن قدر حوادث سریع پیش می‌آمد و آن قدر به سرعت مسائل عوض می‌شد و هر روز نیاز جدیدی، مطلب جدیدی، حادثه جدیدی و موقعیت جدیدی به وجود می‌آمد که برای کسانی که دست‌اندرکار مبارزه بوده‌اند، فرصت پرداختن به تشکیلات نبود.

فقط می‌توانستیم همراه حوادث و گاهی دنبال حوادث خودمان را بکشانیم و مردم را در حدودی که احساسات مردم غلیان کرده بود، به حرکت درآوریم.

به هر حال بعد از پیروزی انقلاب، در روزهای اول، رهبری انقلاب و مردم این خلا را احساس کردند. نیروهایی که می‌شناسید و آثارشان را همین روزها در خیابان‌ها می‌بینید، اینها این‌جوری شروع به فعالیت کردند. از همان روز اول خاطره تلخ شکست بعد از فتح مشروطه و خاطره تلخ شکست بعد از پیروزی نهضت ملی نفت و خاطره شکست و اضمحلال نهضت جنگل در جلوی چشمان ما مجّسم شد. آنهایی که تاریخ خوانده بودند، احساس کردند، نبودن تشکیلات و نبودن نظام سیاسی ملی ـ نه دولتی ـ خلاء ماست. برای جامعه ما در آینده نزدیک فاجعه به بار می‌آورد. لذا ناچار، بخشی از مسؤولیت‌هایی را که در کارهای اجرایی کشور می‌بایست به عهده بگیریم، کنار گذاشتیم و به فکر افتادیم این کار بنیادی را بکنیم و مردم را دعوت کردیم که اگر احیانآ بعضی کارها هم بر زمین می‌ماند و بعضی کمبودها در اجراییات احساس می‌شود، زودتر به فکر متشکّل کردن مردم مسلمان برآییم و مردم را در یک تشکیلات با ایدئولوژی اسلامی متشکّل کنیم که این فاجعه در تاریخ که دو سه بار برای ما تکرار شده و هنوز داریم آثار شوم آن را تحمل می‌کنیم، بار دیگر تکرار نشود.

خوشبختانه مردم هم با آگاهی‌هایی که دارند و با رشد نسبی که دارند، این دعوت را با استقبال کم‌نظیری ـ که به فکر ما هم نمی‌آمد که استقبال این قدر باشد ـ لبیک گفتند. ما آن روز فکر می‌کردیم وقتی اعلام حزب کنیم، رفته رفته صدها و بعدآ هزارها و ده‌ها هزار در طول یک یا دو سال به حزب می‌پیوندند. بعد از آن که حزب افکارش را مطرح کرد، بعد از آن که حزب عملش را نشان داد، بعد از آن که حزب صداقتش را نشان داد، بعد از آن که صلاحیتش را نشان داد و مردم زمینه فعالیت دیدند، پیوستند. ولی همان چند روز اول و یک هفته اول در سراسر کشور، حتی در روستاهای کشور وقتی که اعلان حزب در روزنامه آمده بود و با وضعی که خودتان دیدید، غیر از یک اعلان، تبلیغات دیگری نداشتیم؛ وقتی آن اعلان آمد، مردم آن چنان هجوم آوردند و آن چنان به سر ما ریختند که ـ میلیون‌ها نفر با همه کمبود کارها و کادر ـ نمی‌توانستیم جواب مردم را بدهیم. حتی نمی‌توانستیم جواب اسم‌نویسی را که ساده‌ترین کار است، بدهیم. برای ثبت نام و گرفتن فرم‌ها آماده نبودیم. در سراسر کشور، میلیون‌ها نفر از مردم در روستا، شهر و بخش، تقاضای همکاری داشتند.

برای ما ضمن اینکه این استقبال امیدوار کننده است، نوید تضمین انقلاب را می‌دهد و امید می‌دهد که در آینده به ادامه آزادی و استقلال ایران کاملا امیدوار باشیم. در ضمن این مسأله مشکلاتی را به بار آورد که نتوانستیم جواب این همه احساسات و این همه تقاضای مردم را به سرعت بدهیم. حق هم این بود که ما در همان هفته اول به سراغ شما می‌آمدیم و مسائل را مطرح می‌کردیم و حوزه‌ها را تشکیل می‌دادیم و کلاس‌های حزبی را تشکیل می‌دادیم و مسائل ایدئولوژیکی  و مسائل سیاسی را در کلاس‌ها از طریق خود شما مطرح و اساسنامه را پیاده می‌کردیم. ولی با اینکه هزارها نفر از سراسر ایران با ما همکاری می‌کردند، بیش از ثبت نام، کار دیگری از عهده‌مان ساخته نبود.

در آن موقع انباری از فرم‌ها و درخواست عضویت از قشرهای مختلف مردم، کارگران، کشاورزان در روستاها، فرهنگی‌ها، دانشگاهی‌ها، کسبه، اداری‌ها، نظامی‌ها، ارتشی‌ها، از همه گروه‌ها و از همه تیپ‌ها، مخصوصآ از طبقه خانم‌ها ـ که دخالتشان در مسائل سیاسی تازگی دارد ـ در دفترهای حزب جمع شد. احساس کردیم این کار را با معیارهای معمولی نمی‌توانیم تنظیم کنیم. نیاز به کامپیوتر داریم و تنظیم این همه برنامه و این همه عضو برای یک دوره کوتاه نیاز به کامپیوتری دارد که اینها را به سرعت جواب بدهد.

ناچار گروهی متخصص کامپیوتر را دعوت کردیم که در حزب شرکت کرده بودند و آنها متوسل به این نظام شدند که تازه دارد به ثمر می‌رسد. تهران را به دوازده منطقه تقسیم کردیم که در هر منطقه با شکل خاصی تماسمان را با مردم و اعضای حزب، کم‌کم باید شروع کنیم.

شاید برایتان روشن باشد و یا نباشد که در دنیای آزاد، احزابی که مثلاً شصت سال، فعالیت و تلاش کرده‌اند و پشت سرشان تجربه، تبلیغات و تشکیلات دارند و نیروی عظیم اقتصادی دارند، تعدادشان از یک میلیون یا دو میلیون نفر تجاوز نمی‌کند. در کشورهای پرجمعیت و آزاد مثلا حزب کمونیست فرانسه با آن سابقه طولانی، جمعیتی کمتر از دو میلیون دارد. در کشوری مثل کشور ما که هیچ سابقه حزبی نداشته و مردم اصلا با این مسائل آشنایی نداشتند، اگر کادر امکانات باشد و تجربه‌ای باشد که بشود در این کشور چند میلیون انسان را تعلیمات حزبی داد و در مسلک حزب درآورد و اینها را متشکّل و هماهنگ کرد، کشور آسیب‌ناپذیر و بقای اسلام تنظیم می‌شود.

مقایسه‌های دیگری بکنم؛ مثلا در کشور هشتصد میلیونی چین، حزب درنظام کمونیست، حزب حاکم است. یعنی حزبی است که همه چیز در دستش است. آدم هر امتیازی بخواهد به دست بیاورد، هر چه بخواهد پیدا بکند و به هر شکلی بخواهد در جامعه موقعیتی به دست بیاورد، نردبان‌های ترقی و تکامل در آنجا از طریق حزب عمل می‌شود. در آن کشور هشتصد میلیونی با سی سال سابقه حزبی و فعالیت‌های حزبی، فقط 28 میلیون نفر عضو حزب کمونیست شدند و دیگر هیچ حزبی هم نیست. نسبت را نگاه کنید: از هشتصد میلیون نفر، فقط 28 میلیون عضو هستند که اکثرآ با هدف رسیدن به مقام و موقعیت در کشور عضو شدند.

در کشوری مثل شوروی با جمعیتی در حدود 250 میلیون نفر و با شصت سال سابقه و دادن این همه امتیاز به حزب که افراد تنها از طریق حزب می‌توانند به مقامات دولتی، نظامی و هنری برسند، هیچ مقام، موقعیت و پستی ـ از روستا گرفته تا مرکز ـ غیر از طریق حزبی به دست نمی‌آید. با این موقعیت باز از 250 میلیون جمعیتی که در آن کشور زندگی می‌کنند، کمتر از پانزده میلیون نفر عضو حزب شدند. یعنی چند درصد. اگر جمعیت آن  150 میلیون بود، ده درصد می‌شد. ولی با 250 میلیون جمعیت، کمتر از ده درصد و در حدود شش، هفت درصد از مردم در حزب اجتماع کردند. آن هم در کشوری که شصت سال سابقه دارد. احزاب در بقیه کشورهای کمونیستی هم به همین نسبت عضو دارند. در کشورهای آزاد احزاب زیاد است و چندین حزب وجود دارد. نمونه‌های تعداد افراد عضو حزب در آن کشورها را هم می‌بینید. بنابراین در کشوری مثل ما که 35 میلیون جمعیت دارد، اگر ما ظرف یک سال بتوانیم یک دهم این جمعیت را که 5/3 میلیون جمعیت باشد، در حزب جمع بکنیم، با کشوری که پنجاه یا شصت سال در آن شرایط نتوانست این کار را بکند، رکورد موفقیت حزب را در دنیا شکسته‌ایم.

گفتم اگر بتوانیم دو درصد مردم را متشکّل کنیم و تعلیم بدهیم و اینها را وارد میدان سیاست و اجتماع بکنیم، این موفقیت برای دنیا بی‌سابقه و غیرقابل تصور است. همان‌طور که انقلاب هم برای نظارت کنندگان دنیا غیرقابل تصور بود که با آن سرعت و با آن وضع بتوانیم رژیم پهلوی را آن‌طور خرد کنیم و بنیادی را که ریخته بودند تا به خیال خودشان برای همیشه بماند، آن طور منفجر کنیم. توجه می‌فرمایید که کاری که شروع شده و برنامه‌ای که تازه داریم بنیانش را می‌ریزیم، برنامه‌ای بسیار موفقیت‌آمیز و فوق‌العاده امیدوار کننده است.

امیدواریم در آینده بتوانیم به احساسات و تقاضا و خواست شما مردم جواب مثبت و مناسب بدهیم. اگر چنین وضعی نباشد و اگر ما موفق نشویم که تشکیلات را آن‌طور که لایق شماست و آن‌طور که نیاز شما ایجاب می‌کند، به شما عرضه و پیاده کنیم، باید بگویم که موقعیت بزرگی را از دست می‌دهیم.

تاریخ این درس را به ما مکرر داده و به اندازه کافی و آن مقداری که برای درایران اعتبار و پند کافی باشد، این درس را آموختیم. اگر در مشروطه متشکّل بودیم و مسلمان‌ها در یک حزب و یا چند حزب متشکّل شده بودند، آن شکست رسوا و آن برگشت استبداد که تمام زحمات مشروطه‌طلبان را به هدر داد، به وجود نمی‌آمد. بعد از آن که مسلمان‌ها با مبارزات پیگیرشان خانواده قاجار را ـ که بیش از خانواده پهلوی نفوذ داشت و دوران حکومتش قدیمی‌تر و طولانی‌تر و با سابقه‌تر بود ـ شکست دادند و توانستند عدالت و مشروطه را به وجود بیاورند، موقع سازندگی کشور که شد، تشکیلاتی که کشور را بسازند و اداره کنند، وجود نداشتند. استبداد سیاه دوران قاجار، مردم را زیر رگبار ضرباتشان به صورت مصنوعی متحد و متشکّل کرده بود و وحدتی صوری به چشم می‌خورد و سکوتی مثل سکوت قبرستان وجود داشت. اما وقتی مردم آزاد شدند و قلم‌ها و اجتماعات آزاد شد، عقده‌ها سرباز کرد. به آن معنا روزنامه نبود، ولی چیزهای محدودی که به وجود آمده بود، آزاد شد.

یک دفعه مثل قفسی که در آن را باز کنند و هزاران مرغ محبوس در قفس را که فضای آزاد آنها را سرمست می‌کند و اختیار را از کفشان می‌گیرد و بیرون مشروطیتمی‌ریزند، حالتی در کشور به وجود آمد که قابل کنترل نبود. دشمنان آن روز اسلام و فرنگ رفته‌های آن روز که هوا و هوس بی‌بند و باری را در دل داشتند، به جان مردم افتادند.

به جای اینکه حالا که مردم آزاد شدند و گوششان باز شده و آماده تعلیم و تربیت شدند و سد سیاه قجر به وسیله علما و مذهبی‌ها شکسته شد، به این مردم آزاد تعلیم بدهند و آنها را متحد کنند و اینها را در راه حرکت بیاندازند، شروع به کوبیدن شخصیت‌های ملی و مذهبی کردند. شروع به یادآوری گذشته‌ها کردند. از طرق خاصی خفقان فکری را برای آزادی فکری ایجاد کردند.

اگر کتاب‌های مشروطه را بخوانید و شب‌نامه‌ها و روزنامه‌ها و چیزهایی که آن روزها منتشر می‌شد، مطالعه کنید، می‌بینید آنها چه خیانتی کرده‌اند! تحت عنوان روشنفکری، تحت عنوان تجددخواهی، تحت عنوان ترقی‌خواهی و این‌گونه عناوین شروع به فعالیت کردند. در پارلمان بودند. در جاهای دیگر بودند. آزاد هم شده بودند، جوری رفتار کردند که رهبران مشروطه را مأیوس کردند. آنها احساس کردند که همه مبارزات و همه تلاش‌هایشان که مثل همین مبارزات ما به سرعت انجام شد، بی خود بود.

یعنی از آن روزی که مسلمانان میدان‌داری را گرفتند و حرکت را آغاز کردند، کمتر از یکسال بود. دوره اخیر هم همین قدر و کمتر طول کشید که مظفرالدین شاه تسلیم شد و حکم مشروطه را داد. نیروهایی که تا دیروز جرأت نمی‌کردند نفس بکشند و خفه شده بودند، به محض اینکه آزاد شده بودند، آزادکنندگان خودشان را به عنوان دشمن مورد هدف قرار دادند و نیش قلم را متوجه نیروهایی کردند که آنها را آزاد کرده بودند. آیت‌اللّه بهبهانی و آیت اللّه طباطبایی و افراد دیگری را مورد اتهام قرار دادند. چیزهای جزئی از زندگی گذشته اینها را که دروغ است، بیرون می‌کشیدند و ضربه می‌زدند و مسائلی را که احساسات مذهبی مردم را تحریک می‌کرد و مردم را جریحه‌دار می‌کرد، مطرح می‌کردند.

رشد مردم به اندازه امروز نبود. امروز رشد و آگاهی مردم واقعآ خیره کننده است. خوب می‌فهمند. زود می‌فهمند. بدترین نقشه‌هایی که دشمن، طرح می‌کند و می‌خواهد عمل کند و شعارهای گول‌زنی که مطرح می‌کند، ظرف دو سه روز برای مردم روشن می‌شود و مردم می‌فهمند که زیر این کاسه، چه نیم کاسه‌ای است؛ اما آن روز این‌جور نبود.

همان مردمی که آن‌طور برای مشروطه تلاش کرده بودند و تحصن‌های پانزده روزه و سی روزه کرده بودند و کشته‌ها داده بودند، وقتی دیدند نتیجه مشروطه این شده که دیوهایی که تا به حال دربند بودند، آزاد شدند و دارند این جوری اذیت می‌کنند، همان مردم به نفع استبداد شعار دادند. گفتند: لااقل استبداد اینها را به زنجیر کشیده بود. تفریط نکنند. این‌جور با احساسات مردم بازی نکنند. تشکیلاتی هم نبود. حزبی هم نبود. یک سازمان قوی هم وجود نداشت که مردم را آن‌طور متشکّل و هماهنگ کند و راه بیاندازد که مردم بتوانند منافع و موقعیت خودشان را تشخیص بدهند و دوست را از دشمن بشناسند و یک حرکت متشکّل در مقابل آنها به وجود بیاورند.

ما این‌جور فکر می‌کنیم که متشکّل شدن شما بیمه دوام انقلاب شماست. متشکّل شدن شما وسیله پیروزی نهایی ماست. در داستان نهضت ملی شدن صنعت نفت شما که در مجلس هستید و شاید کم و بیش خوانده باشید، اما افرادی که سنشان اقتضا می‌کند، بهتر یادشان است. شاید به عنوان یک خاطره هنوز یادشان باشد.

وقتی نهضت ملی نفت پیروز شد و نفتمان را ملی کردیم و حکومتمان را ملی کردیم و شاه را موقتاً از کشور بیرون کردند و مثل دیو در زنجیر شده بود، ولی ملت متشکّل نبود، ملت یکپارچه نبود، آگاهی نبود، گروه دیگری به نام حزب توده متشکّل بود. نمی‌دانم شمایی که نبودید، چقدر تاریخ خوانده‌اید؟ آنهایی که بوده‌اند، می‌دانند در این تهران چه خبر بود.

در آن موقع حساس، در آن موقعی که همه چیز دولت متزلزل بود، هنوز دشمنان خارج و داخل در کمین بودند، عمال دربار در ارتش و ادارات بودند و سیا و سایر سرویس‌های جاسوسی دنیا برای ما نقشه می‌کشیدند و طراحی می‌کردند، حزب توده با شعارهای عوام فریبانه‌ای به جان مردم افتاد و هر روز جوان‌ها را به خیابان‌ها می‌کشید. شعار می‌دادند و هیاهو راه می‌انداختند و چوب لای چرخ ماشین دولت می‌گذاشتند.

نتیجه این شد که ظرف دو سه سال، ملتی که پیروز شده بود، دوباره شکست خورد و دولتی که می‌خواست خدمت کند، نتوانست خدمت کند. اعصاب دولت را خرد کردند و خودشان هم نتیجه نگرفتند. این گروه‌ها فکر نکنند که نتیجه گرفتند یا می‌گیرند. یعنی اگر اینها نیروهای مذهبی و ملی و شخصیت‌ها و محورهای مبارزه را بشکنند و بعد خیال کنند که میدان برای آنها خالی می‌شود، چنین چیزی نمی‌شود. وقتی که دشمن دوباره برگشت و شاه را برگرداندند، شروع به قصابی کرد. همه را قتل و عام کرد و همه را به زنجیر کشید و همه را دچار خفقان کرد. از سال 32 تا 57 جهنم سوزانی به وجود آورد. آن ساواک، آن فشار، آن پلیس، آن زندان‌ها، آن شکنجه‌ها و آن اذیت‌ها به خاطر این بود که دیگر مجال این را ندهد که یک بار دیگر آن چنان نهضتی به وجود بیاید.

البته در آینده بیداری شما اجازه نخواهد داد که چنین شرایطی به وجود بیاید. این را مطمئنم. مردم امروز، غیر از مردم سی سال قبل هستند. مردم امروز فوق‌العاده حساس و بیدار هستند. جوان‌های ما بیدارند. ما پانصد هزار دانشجو در داخل و خارج داریم. افراد تحصیل کرده و تحصیل نکرده‌های آگاهی داریم. طبقه جوان و خانم‌ها و مردها، با آن زمان خیلی فرق دارند. الان خیلی آمادگی داریم. این نشان بی‌تجربگی و خامی گروه‌های کوچک و یا عوامل ساواک است که خیال می‌کنند، می‌توانند تاریخ گذشته را دوباره با همان شکل تکرار کنند. البته موی دماغ هست و مزاحمت خواهد بود.

قرآن کریم این مسأله را به عنوان یک اصل و به عنوان یک واقعیت در  1400 سال پیش به صورت یک شعار مطرح کرد. همین آیه‌ای است که اول صحبتم خواندم «وَ مَنْ یَّتَوَّلَ اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذینَ امَنُوا فَاِنَّ حِزْبَ اللّهِ هُمُ اْلغالِبُونَ»[2] .

یعنی بعد از قرن‌ها، کلمه‌ای که دنیا برای نظام سیاسی و اجتماعی انتخاب کرد، همان کلمه‌ای است که قرآن در 1400 سال پیش، به کار برد و انتخاب کرد. با تأکید می‌گوید که مطمئنآ حزب خدا، پیروزی نهایی را به دست خواهد آورد و در نهایت، غالب، پیروز و فاتح است.

حزب الله چیست؟ حزب خدا یعنی چه؟ کلمه حزب اللّه، یعنی چه؟ مگر خدا حزب دارد؟ همه مردم، همه بشر و همه موجودات مخلوق خدا هستند. پس این کلمه که گروهی حزب شیطان و گروهی حزب خدا می‌شوند، یعنی چه؟ این در راه خدا و دین خدا و مکتب الهی مطرح است. یعنی جمعیتی، تشکیلاتی و سازمانی که بخواهد بر محور مکتب الهی متشکّل شود، هدف‌گیری کند، هدفش خدا باشد، برنامه بریزد و برنامه‌اش از دستور خدا اتخاذ شده باشد. کتابش قرآن باشد ـ در زمان‌های گذشته، هر کتاب آسمانی که بود ـ هدف‌گیری‌اش خدا باشد و راه خدا را در پیش بگیرد و به این شرط که حزب هم باشد. به این شرط که متشکّل هم باشد. قرآن در جای دیگر می‌گوید: «وَاعْتَصِمُوا بَحِبْلِ اللّهِ جَمیعًا وَّلا تَفَرَّقُوآ وَاذْکُرُوا نِعْمَتَ اللّهِ عَلَیْکُمْ اِذْکُنْتُمْ اَعْدآءً فَاَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبکُمْ فَاَصْبَحْتُمْ بنِعْمَتِهِ اِخْوانًا وَّکُنْتُمْ عَلی شَفا حُفْرَةٍ مِّنَ النّاِ فَاَنْقَذَکُمْ مِّنْها کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللّهُ لَکُمْ ایاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ»[3] ، یعنی متشکّل شوید، انسان خیلی جورها می‌تواند متشکّل

شود. آدم صف می‌شود، گروه می‌شود. به عنوان یک زبان مثلا فارسی زبان، ترکی زبان و کردی زبان متشکّل می‌شود. اینها همه وسیله تشکّل و دسته‌بندی کردن است. مثل منطقه ایران، منطقه عرب و  هر عنوان دیگری می‌تواند وسیله تحزّب و تشکّل باشد. اما آنچه خدا می‌پذیرد و به عنوان حزب خدا مطرح می‌کند، این است که مردم براساس مکتب و فکر و ایدئولوژی الهی متشکّل شوند. هیچ تشکلی عیب نیست. هیچ صنفی و سازمانی عیب نیست. اما پیروزی، موفقیت و سعادت در سایه تشکل و در سایه سازماندهی و در سایه تحزبی است که هدف‌گیری‌اش به طرف خدا باشد. هدف آن خدا باشد و برنامه و اساس کارش از ایدئولوژی الهی که امروز دین اسلام است، اتخاذ شده باشد. خداوند این وعده را به طور قطع و یقین به ما داد.

شما اگر با ادبیات عرب آشنا بودید، این جمله را که می‌خواهید معنا کنید به این صورت آمده «فَاِنَّ حِزْبَ اللّهِ هُمُ اْلغالِبُونَ». این جمله برای فهماندن معنا می‌توانست این‌جوری گفته شود: «حِزْبَ اللّهِ اْلغالِبُ» یعنی حزب خدا غالب است. یا «حِزْبَ اللّهِ هُمُ اْلغالِبُونَ». این جمله هم کافی بود. اما کلمه «اِنَّ» و «هُمْ» آمده است. اینها اضافی هستند و در ادبیات عرب وسیله تأکید، تحقیق و تکیه روی مطلب است؛ یعنی تحقیقآ، مسلمآ، بدون تردید، بدون شک و غیرقابل تخلّف است. تعبیراتی که ما در فارسی می‌کنیم و می‌گوییم بدون شک و تردید، حزب خدا به پیروزی می‌رسد.

در گذشته دین داشتیم، مکتب داشتیم، مسلمان بودیم، کمبود ما حزب بود. کمبود ما تشکل و تحزّب بود. کمبود ما نداشتن تشکیلات و ارتباطات درست و تخصص و تقسیم وظایف بود و با این گروه کوچک متشکّل می‌توان جمعیت عظیم را اداره کرد که ما نمی‌خواهیم این کار را بکنیم. این خودش یک نوع فاشیستی و یک نوع دیکتاتوری است. نمی‌خواهیم این کار را بکنیم. این دنیای کمونیست است که با پانزده میلیون می‌خواهد با 25 میلیون یا با  30 میلیون می‌خواهد 800 میلیون آدم را آن جور تحت فشار اداره کند.

اسلام می‌خواهد دروازه را به روی همه باز کند. همه مردم را آگاه کند. همه مردم را در سرنوشت خودشان شریک کند. همه مردم را در اداره کشور ذی سهم کند. متنهی به شرط آگاهی و به شرط درک و به شرط توجه به واقعیات و در چنین شرایطی ضرورت تحزب در موقعی که ملت ما دارند بیدار می‌شوند، در موقعی که بچه‌ها و جوان‌های ما احساس می‌کنند باید در اداره جامعه شریک باشند، وجود چنین تشکیلاتی که بر محور دین و فکر باشد که مایه حرکت ما بود و نیروی موتور مبارزه ما بود، ضرورت دارد.

خلاصه حرفم این بود که در دوران دیکتاتوری و استبداد که حکومت مستبد است، می‌توان یکپارچگی کشور را با همان نیروی پلیس و فشار و خفقان حفظ کرد. اما وقتی مردم مثل امروز آزادند و مثل فردا که بهتر آزاد خواهیم شد و خواسته‌ها می‌تواند ابراز شود، آن روز آگاهی، تشکّل، تخصص و تقسیم وظایف ضرورت دارد. احساس کردیم برای آینده که ان‌شاءاللّه آزادی و دموکراسی در کشور ما به حد اعلا می‌رسد، مردم باید آگاه‌تر و متشکّل‌تر باشند. مسلمان‌ها باید به هم مربوط باشند. باید مسائل و وظایف تقسیم شود. این کار را تنها از طریق حزب، آن هم حزبی که با محور اسلامی بخواهد کار بکند، مقدور می‌دانیم. به این ضرورت جواب دادیم و اقدام کردیم. از شما می‌خواهیم که صبورانه و با توجه به مشکلاتی که در پیش است، آماده باشید که ان‌شاءاللّه در آینده متشکّل و منظم شویم.

            والسلام علیکم و رحمة اللّه برکاته

 

 

 

[1] ـ سوره مائده (5)، آیه  56

[2] ـ سوره مائده (5)، آیه  56

[3] ـ سوره آل عمران (3)، آیه  103