بسم الله الرحمن الرحیم
«معاد را از راه وحی باور کردهایم، و ایمان و اعتقاد به این جهان غیب را که با همه خصوصیاتش برای ابزارهای معمولی شناخت ما قابل بازیافتن نیست، از باوری که به صداقت انبیاء الهی داریم و به اصالت پیام آنان معتقد شدهایم به دست آوردهایم هرچند اساس معاد با مبانی اندیشه ما قابل توجیه است. اما دریافتی جامع و قاطع از آن را به مدد وحی پیدا میکنیم.[1]»
چند سطر فوق دو نوع استدلال را در بر دارد:
۱- استدلال نقلی.
۲- استدلال عقلی.
استدلال نقلی بدین معناست که عقیده به معاد را از جایی بگیریم که راه به جهان غیب داشته باشد و بتواند برای ما خبرهایی از بهشت، جهنم، روز جزا و دیگر مسائل آن جهان بدهد.
اما استدلال عقلی بدین معناست که با اندیشه و جمع بندی افکار خودمان به نتیجه برسیم.
تکیه ما مسلمانها (و همچنین معتقدین به ادیان دیگر) در اثبات معاد، در درجه اول بر سخنان رهبران دین است (استدلال نقلی) که منبع آن وحی میباشد. به این معنا که یا مستقیماً از وحی گرفته شود یا توسط مرتبطین با وحی اخذ گردد. مثلاً مطالبی که در قرآن راجع به قیامت است مستقیماً مربوط به وحی میشود و کلماتی که از ائمه صلوات الله علیهم و اصحاب پیامبر به ما رسیده ارتباط غیر مستقیم با وحی دارد زیرا اگر سلمان و ابوذر سخنی درباره معاد گفته باشند مسلماً از خودشان نیست بلکه از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم شنیدهاند. حتی سخنان علی بن ابی طالب علیه السلام درباره معاد از وحی گرفته شده است. حال یا کلیات را از وحی گرفته و از آن استنباط فرمودهاند یا اینکه جزئیات را هم از آن اخذ کردهاند.
یکی از مسائل مهم در اسلام این است که اگر کسی بخواهد مسلمان شود، لازم است شهادتین را بر زبان جاری سازد:
«اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمداً رسول الله»؛ یعنی ابتدا اقرار به وجود خداوند و وحدانیت او و سپس به رسالت پیامبر.
شخص با اقرار به شهادتین، مسلمان شده و احکام اسلام بر او جاری میگردد. حال آنکه معاد هم جزو اصول دین است. بنابراین چرا در موقع مسلمان شدن به کسی نمیگویند به معاد هم اعتراف کن؟ در صورتی که همه فقها منکر معاد را کافر دانستهاند. جالب است بدانیم علت آن چیست.
معلوم میشود عقیده به معاد مانند عقیده به توحید و رسالت پیامبر نیست، بلکه نوع دیگری است. اگر به رسالهها مراجعه کنید (مثلاً عروه الوثقی و حواشی آن)، چنین نوشته که منکر خدا و وحدانیت او و منکر رسالت پیامبر، کافر است. اما همین رسالهها به معاد که میرسند، اکثراً آن را به عنوان یک موضوع ضروری دین مطرح کرده و منکر آن را هم کافر میدانند. (فقط نظر یکی از فقها را دیدهام که بدون طرح معاد به عنوان یک موضوع ضروری دین، منکر آن را کافر دانسته است).
ضروری دین به این معناست که درباره مطلبی از تعلیمات دینی، گفتهها و سخنها آنقدر فراوان باشد که هرکس در بدو ورود به اسلام متوجه شود که مثلاً معاد، رستاخیز و جزای اعمال از ضروریات دین است. این موضوع آن چنان بدیهی است و اعمال و گفتار پیامبر و کلمات قرآن آنچنان مؤید آن است که هرکس بخواهد شش هزار و ششصد و شصت و شش (۶۶۶۶) آیه دارد.[2]
بنابراین وقتی ما قبول کنیم خدایی هست (با دلیل عقلی) و سپس قبول کنیم که پیامبرانی آمدهاند که آخرین آنها پیامبر اسلام است و قرآن را نیز به عنوان وحی قبول کنیم که یک پنجم آن مربوط به قیامت است. دیگر نمیتوانیم بگوئیم منکر قیامت هستیم. یا باید بگوئیم پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم نعوذ بالله دروغ گفته است! و یا نعوذ بالله قرآن وحی نیست و یا پیامبر را انکار کنیم؟
بدیهی است که همه اینها کفر است. بنابراین تفاوت توحید و نبوت با معاد در اصول دین روشن گردید. لذا در بدو ورود به اسلام اقرار به وحدانیت خدا و اعتراف به رسالت پیامبر کافی است، اما پس از ورود به اسلام و توجه به قرآن و یا دیگر احکام اسلام از قبیل نماز، روزه و غیره، شخص متوجه میشود که عمده تکیهها بر معاد است. بنابراین اطمینان حاصل میکند که معاد جزو قطعیات و ضروریات دین است و جای هیچگونه انکاری وجود ندارد.
به هر حال تکیه ابتدائی ما برای اثبات معاد و قیامت بر ادله عقلی و استدلالی نیست خصوصاً در کیفیت مرگ، برزخ، قیامت، برانگیخته شدن و جسمانی بودن معاد، محاسبه، شفاعت، جهنم، بهشت، رابطه ما با خداوند و غیره همه بر ادله نقلی استوار است. زیرا هرگز نمیتوان با عقل، چگونگی آتش جهنم، درختان بهشت و نوع تغذیه در بهشت را ثابت کرد، بلکه اینها مطالبی است که باید از منبع وحی اخذ گردد. خوشبختانه معارف ما از این جهت کاملاً غنی است، و آیات قرآن و روایات متواتر در این مورد فراوان داریم.
همه ادیان آسمانی به قیامت و زندگی بعد از مرگ عقیده دارند. منتهی در برخی از ادیان بر آن بسیار تکیه شده است و در برخی کمتر. مثلاً در دین موسی علیه السلام (لااقل در تورات موجود) آیات مربوط به قیامت بسیار کم است. البته تورات دستخوش تحریف گردیده است. چنانکه قرآن تکههایی از مکالمه حضرت موسی علیه السلام با خداوند را در همان ابتداء ورود به کوه طور نقل میکند که در مورد قیامت است و در تورات فعلی وجود ندارد.
«ان الساعه آتیه اکاد اخفیها لتجزی کل نفس بما تسعی[3]؛ محققاً آن ساعت فرا خواهد رسید و آن ساعت را پنهان داریم تا هر نفس را به پاداش آنچه کرده است برسانیم.»
در تعلیمات موسی علیه السلام (تورات فعلی) به دلیل همین کم توجهی به قیامت، میبینیم که یهودیها یک مقدار مادیتر از پیروان سایر ادیان میباشند**زیرنویس=خود یهودیها هم میدانند تورات تحریف شده و پس از سوخته شدن، توراتها از حافظهها گرفته شده و تا اینجا رسیده است.
در انجیلهای مربوط به حضرت مسیح علیه السلام و شاگردانش نیز مطالب زیادی در مورد قیامت درج شده است.
در تعالیم ادیان دیگر هم مطالب فراوانی در این مورد به چشم میخورد.
در قرآن نیز قبلاً اشاره شد که ۲۱ درصد آیات آن راجع به قیامت است و ما بعضی از آیات قرآن در اثبات معاد (از طریق حکمت خداوند) را در جلسه قبل مطرح کردیم. حال به آیات دیگر میپردازیم:
- قدرت خداوند در احیاء اموات
مخالفین قیامت بر این تفکر بودند که «محال است بدن انسان بعد از مردن و پوسیدگی و مخلوط شدن با موجودات دیگر و انتشار در طبیعت باز زنده گردد» و سخت مدعی بودند که انجام این عمل غیر ممکن است. اما قرآن در مقابل اینها چنین استدلال میکند.
«اولم یر الانسان انا خلقناه من نطفه فاذا هو خصیم مبین- و ضرب لنا مثلاً و نسی خلقه قال من یحیی العظام و هی رمیم- قل یحییها الذی انشاها اول مره و هو بکل خلق علیم[4]»
در تفسیر قرآن نقل شده که یک نفر از کفار استخوان پوسیدهای را از قبرستان در کف گرفته و نزد پیامبر آورد و گفت این استخوان پوسیده را چه کسی و چگونه میتواند زنده کند؟ (در حالی که استخوان را پودر میکرد و تحویل نسیم باد میداد) استدلال این مخالف یک نوع استبعاد است. یعنی این کار بسیار بعید میباشد.
قرآن میفرماید: مگر نمیبینید که ما او را از نطفه خلق کردیم؟ از آن آب کثیف یک انسان به این خوبی خلق کردیم. حالا این انسان در مقابل ما با پررویی و تظاهر به مخالفت با خدا استخوان پوسیدهای را نشان میدهد که چه کسی اینها را زنده میکند ای پیامبر به او بگو آنکه اول آن را خلق کرد قادر است که دوباره زنده کند.
بعد از این مطلب به آفرینش آتش از درخت سبز اشاره میکنند**زیرنویس=در بعضی تفاسیر گفتهاند که شجره اخضر اشاره به هر چوبی است که استعداد آتش گرفتن دارد. برخی دیگر از مفسرین نیز معتقدند که منظور درخت خاصی میباشد که در جزیره العرب موجود است و با بر هم زدن آنها به یکدیگر آتش روشن میگردد. به هر حال هر دو نظر برای نتیجه بحث ما فرقی نمیکند.
سپس در آیه بعد میفرماید: « اولیس الذی خلق السماوات والارض بقادر علیان یخلق مثلهم بلی و هو الخلاق العلیم[5]؛ آیا آن خدایی که خلقت آسمانها و زمین از اوست بر آفرینش موجود ضعیفی مانند شما قادر نیست؟ آری، البته قادر است که او آفریننده و خلاقی علیم است.» «خدایی که آسمانها و زمین را خلق کرده، نمیتواند دوباره شبیه اینها را بسازد؟ بلی اوست آفریننده دانا»
روی کلمه «شبیه» تکیه میکنیم که آیا در روز قیامت آن جسدی که روح ما را حمل میکند، شبیه همین جسد ماست؟ یا عین ذراتی است که از ما متلاشی شد؟ بعضی می گویند همین ذرات است؛ ولی حتماً لزوم ندارد از همین بدن که تبدیل به خاک شده، دوباره یک جسد ساخته شود، بلکه روح با جسدی به این شکل خواهد آمد.
این یک گونه از استدلال قرآن است که اشاره به قدرت خداوند میکند. آری او قادر است همین ذرات متلاشی شده و پراکنده را احیا کند یا شبیه آن را دوباره بسازد.
- حیات پس از مرگ در دنیا
الف: شواهد طبیعی
در آیات ۵ تا ۷ سوره حج برای رفع شک و تردید افراد، در مورد واقعه قیامت ، دو نوع استدلال میکند:
اول در اینجا به چگونگی خلقت انسان و مراحل مختلف آن توجه میدهد که شبیه مطلبی است که ذکر کردیم.
«یا ایها الناس ان کنتم فی ریب من البعث فانا خلقناکم من تراب ثم من نطفه ثم من علقه ثم من مضغه مخلقه و غیر مخلقه لنبین لکم و نقر فی الارحام ما نشاء الی اجل مسمی ثم نخرجکم طفلا ثم لتبلغوا اشدکم و منکم من یتوفی و منکم من یرد الی ارذل العمر لکیلا یعلم من بعد علم شیئا[6]؛ ای مردم اگر شما در روز قیامت و قدرت خدا بر بعث مردگان شکی و ریبی دارید، بدانید که ما شما را نخست از خاک آفریدیم، آنگاه از آب نطفه، آنگاه از خون بسته، آنگاه از پارهای گوشت مخلقه و غیر مخلقه تا قدرت خود را بر شما آشکار سازیم، و از نطفهها آنچه را مشیت ما تعلق میگیرد در رحمها قرار دهیم تا به وقت معین طفلی از رحم بیرون آریم، تا زمانی که بالغ گردد، و برخی از شما در این بین بمیرد و برخی به سن پیری و دوران ضعف و ناتوانی رسد تا آنجا که پس از دانش و هوش خرفت شود و هیچ فهم نکند.»
سپس استدلال جدیدی را مطرح میکند:
«و تری الارض ها مده فاذا انزلنا علیها الماء اهتزت و ربت وانبتت من کل زوج بهیج- ذلک بان الله هو الحق و انه یحیی الموتی و انه علی کل شیئ قدیر- و ان الساعه آتیه لا ریب فیها و ان الله یبعث من فی القبور[7]»
شما زمین مرده را که بنگرید، هنگامی که زمستان فرا میرسد و همین طور صحراهای خشک و بی آب و علف را که بنگرید، هیچ آثار حیاتی در آن نمییابید. حال آنکه ما آب را بر آن نازل میکنیم و چندی که گذشت، همین موجودات مرده حرکت آغاز میکنند و انواع و اقسام گیاهان و درختان سبز و خرم در آن پدیدار میشوند.
قرآن چه لطیف و زیبا توجه میدهد!میگوید شما که منکر قیامت هستید، شما که از چگونگی احیاء این مردهها و پوسیدهها متعجبانه و با انکار سخن می گویید، بروید در پهنه این بیابانها تا دریابید که چگونه پس از مرگ زنده میشوند.
قرآن سپس جالبتر و نغزتر سخن از زوجیت این موجودات به میان میآورد. می دانید قانون زوجیت در موجودات زنده از مطالبی است که «علم» اخیراً به کشف آن نائل آمده است. قرآن در آن روزگار هر چیزی را به صورت «زوج بهیج» معرفی کرده است. خداوند حق است و هم اوست که مردهها را زنده میکند و بر همه چیز قدرت دارد. بنابراین درآمدن قیامت شکی نیست.
این استدلال از این نظر جالب است که چون انسان معمولاً به تدریج به محیط اطراف خود (به خاطر تماس دائمی با آن) عادت کرده و بی توجه میشود، این آیه به انسان تذکر میدهد. به مثالی از شهید استاد مطهری توجه کنید:
«فکر کنید که کرمی در گوشهای از درختی زندگی میکند. عمر او ممکن است یک هفته باشد. این کرم به هیچ وجه نمیتواند تشخیص بدهد برگی که او روی آن زندگی میکند، به درخت عظیمی و این درخت عظیم به باغی و مجموعه این باغ به روستا یا شهری مرتبط است و عوامل گوناگونی از قبیل مردم، چاه آب، زمین حاصلخیز، قنات آب، معدن و غیره دست به دست هم دادهاند تا این مجموعه پدیدار گردد و این کرم بتواند در گوشه برگی از آن زندگی کند. او نه زمستان دیده و نه تابستان، لذا اگر بر او استدلال کنیم که حیات تو به حیات آن قناتی که مثلاً از سه فرسخی میآید بسته است، مسلماً چیزی نمیفهمد، مگر آنکه عقل داشته باشد و در وجود خود تفکر کند و تجزیه و تحلیل کند که «اگر این درخت و عوامل دیگر نبودند ، چه اثری داشت» تا کم کم این کرم از این طریق بتواند خارج از محدوده خودش تفکر نماید.»
با توجه به مسائل فوق و با توجه به این که ما زمستان و تابستان و مرگ و حیات بیابانها و از این قبیل چیزها را دیدهایم، قرآن تا حدی میتواند برای ما استدلال بکند.
بنابراین ای انسانها شما نیز بپذیرید که زندگیتان ممکن است در رابطه با کل این جهان فقط فصلی باشد. یعنی همه زندگی بشر از حضرت آدم علیه السلام تا قیامت ممکن است مانند یک فصل زمستان و بهار نسبت به کل جهان باشد. شاید هم به مثابه لحظهای از یک قرن باشد. ما چه می دانیم که دنیا چه خبر است؟ گاهی میشنویم که علم نائل به کشف ستارههایی شده که مثلاً ۵۰ سال نوری با ما فاصله دارند (نور در یک ثانیه ۰۰۰/ ۳۰۰ کیلومتر طی میکند) و یا ستارههایی میلیونها سال پیش طلوع کردهاند و حالا نورشان به زمین میرسد. این فاصله برای ما اصلاً قابل تصور نیست.[8]
در یک گوشهای از این کهکشانهای عظیم محیر العقول مثلاً در منزل خود نشستهایم و میخواهیم در همه جا قضاوت کنیم و بر همه چیز هم احاطه داشته باشیم!
به هر حال قرآن از تشبیه زندگی و مرگ طبیعت به آخرت تذکر میدهد که یک روزی دوباره برانگیخته میشوید یعنی ارواح حاضر میشوند و بدنها از زیر خاک در میآیند. به آیه دیگری توجه کنید: « والله الذی ارسل الریاح فتثیر سحاباً فسقناه الی بلد میت فاحیینا به الارض بعد موتها کذلک النشور[9]؛ آری خداوند آن چنان خدایی است که بادها میفرستد تا ابرها را به دوش کشند و ما اینها را به یک محیط مردهای میفرستیم و آب بر آن نازل میکنیم و زمین را بعد از مردنش زنده میکنیم. قیامت نیز چنین است.»
ب: شواهد تاریخی
استدلال دیگر آن است که قرآن از قضایای تاریخی استفاده میکند. داستان حضرت ابراهیم علیه السلام را حتماً شنیدهاید که او برای تعلیم امتش یا برای اینکه خودش مطمئن شود. (ظاهراً برای اطمینان خودش) همین مسئله معاد را مطرح میکند.
«و اذ قال ابراهیم رب ارنی کیف تحیی الموتی قال اولم تؤمن قال بلی و لکن لیطمئن قلبی قال فخذ اربعه من الطیر فصرهن الیک ثم اجعل علی کل جبل منهن جزاً ثم ادعهن یاتینک سعیاً وعلم ان الله عزیز حکیم[10]؛ و چون ابراهیم گفت- پروردگارا بر من بنما که چگونه مردگان را زنده گردانی خداوند فرمود آیا باور نداری؟ گفت آری باور دارم ولیکن میخواهم دلم آرام گیرد، خداوند فرمود چهار مرغ بگیر و گوشت آنها را به هم درآمیز در نزد خود و سپس هر قسمتی را بر سر کوهی گذار، سپس آن مرغان را بخوان تا شتابان به سوی تو پرواز کنند و آنگاه بدان که همانا خداوند بر همه چیز توانا و حکیم است.»
ابراهیم علیه السلام چند مرغ مثلاً طاووس و کبوتر و کبک و غیره را مخلوط کرد و هر قسمتی از آن را که گوشت و پوست چهار مرغ با هم مخلوط شده بود بر سر کوهی گذاشت و یک یک آنها را خواند مثلاً وقتی کبک را صدا کرد تکههای مربوط به کبک از چهار قله کوه نزد حضرت ابراهیم آمد و به هم متصل شد و همان کبک قدیمی درست شد.
این یک داستان واقعی است با این هدف که بعث و نشور محسوس شود. یعنی بعد از تفرق و انتشار در زمین هر وقت خداوند بخواهد که مثلاً انسانهای تاریخ جمع بشوند همین اراده خداوند کافی است که آنها جمع شوند. (گفتن هم نمیخواهد)
خداوند اراده میکند زمین با کوهها و دریاهایش و خورشید و ستارگان متلاشی میشوند و کل نظام به هم میخورد و در یک لحظه تمام موجودات زنده تاریخ کره زمین، برانگیخته میشوند.
یکی از انبیاء بنی اسرائیل (احتمالاً حضرت عزیر)، داستان جالبی دارد که در روایات ما و روایات بنی اسرائیل هست. حال از زبان قرآن بشنویم: « او کالذی مر علی قریه و هی خاویه علی عروشها قالانی یحیی هذه الله بعد موتها فاماته الله مائه عام ثم بعثه قال کم لبثت، قال لبثت یوماً او بعض یوم، قال بل لبثت مائه عام فانظر الی طعامک و شرابک لم یتسنه وانظر الی حمارک و لنجعلک آیه للناس، وانظر الی العظام کیف ننشزها ثم نکسوها لحماً فلما تبین له قال اعلمان الله علی کلشی قدیر[11]»
وی که از دهی که خراب و ویران شده بود میگذشت. پیش خود فکر میکرد چگونه خداوند این ده را که مخروبه است و اهالیش همه مردهاند زنده میکند. خدا همان جا او را قبض روح کرد و صد سال به همین حالت بود. (همراه او یک الاغ و مقداری وسایل زندگی بود.) سپس خداوند او را زنده کرد، از او پرسید چقدر اینجا ماندهای؟ نزد خودش فکر کرد و گفت: یک روز یا کمتر، خداوند فرمود بلکه صد سال است. اطرافت را ببین. غذا و مشروباتی که همراه داشتی عوض نشده و خداوند آنها را سالم نگهداشته است. حال به الاغت نگاه کن که مرده و پوسیده است و همه چیزش از بین رفته. ما آن را برای مردم زمانت یک علامت و معجزه قرار میدهیم تا این مردم به قیامت معتقد شوند. اکنون به این استخوانها بنگر که چگونه دوباره زنده میشوند و ما روی آن گوشت میرویانیم وقتی نگاه کرد متوجه شد که الاغ از آن حالت پوسیدگی در میآید و بعد به صورت یک الاغ کامل زنده شد. بعد گفت حالا فهمیدم که خدا چگونه به خوبی قادر است همه مردهها را از جمله مردم این قریه را زنده کند.»
قرآن به داستان دلچسب دیگری نیز به نام اصحاب کهف اشاره دارد که آنها نیز پس از قرنها زنده شدند. این حکایت نیز مشابه داستان ابراهیم و عزیر است.
د- عدالت خداوند
«ام نجعل الذین آمنوا و عملوا الصالحات کالمفسدین فی الارض ام نجعل المتقین کالفجار[12]؛ آیا ما آنان را که به خدا ایمان آورده و به اعمال نیکو پرداختند، مانند مردم (بی ایمان) مفسد در زمین قرار میدهیم یا مردان با تقوی و خداترس را مانند فاسقان بدکار جزا خواهیم داد (چنین نیست و آنجا بد و خوب یکسان نیستند) بلکه بدان جهنمی و خوبان بهشتی خواهند بود.»
قبل از این آیه نیز صحبت از قیامت و روز حساب است آنجا که میفرماید: «… لهم عذاب شدید بما نسوا یوم الحساب[13]؛ آنهایی که روز قیامت را فراموش کردند مستحق عذاب شدیدی هستند.»
قرآن میفرماید: اگر حساب و کتاب و محاسبه و میزان نباشد، لازم میآید که ما با آدمهای مؤمن، صالح و متقی و آدمهای فاسق، فاجر، شهوتران، جنایتکار، خودپرست و فرصت طلب به یک نحو حساب کنیم.
در زندگی روزمره، انسانهایی را میبینید که همه زندگی و امکاناتشان را برای خدا خرج میکنند و دیگران را بر خود مقدم میدارند. آن چنان بزرگند که برای دفاع از مردم و اخلاق و دین مردمشان شهید میشوند و یا به زندان میروند و برای خودشان گرفتاری فراهم میکنند. نهایتاً زندگی خویش را سخت میگذرانند، اگرچه ممکن است برای آنها این سختی شیرین باشد.
یک کارگر معدن را در نظر بگیرید. در آن هوای مسموم و دودآلود کار میکند؛ ولی سهم امامش را هم میدهد تا به مصرف فقراء برسد. عدهای دیگر برعکس همه چیز را برای خود میخواهند. گویی همه چیز خلق شده تا آنان در عیش و عشرت به سر برند. بلکه به مال و هستی دیگران تجاوز میکنند و تمام عمر ننگینشان را با مال مردم به شهوترانی میپردازند. شبها را در عشرت کده ها میگذرانند و روزها بی خوابی شب را جبران میکنند.
آن یکی با آن همه خوبی و این یکی با این همه فساد کدامین عدالت حکم میکنند که هر دوی اینها خاک شوند و همه چیز به یک شکل تمام گردد؟ این با عدالت خداوند سازگار نیست. عدالت او ایجاب میکند که پس از راهنمایی و اعطاء عقل و قرار دادن چراغ و راهنمایی فرا راهمان میان آن کس که آن راه را انتخاب کرد با کسی که این راه را انتخاب کرده تفاوت بگذارد.
آری باید مردی که از حجله عروسی به میدان جنگ رفته و برای خدا شهید میشود با آن کسی که تمام جوانی اش را صرف عیاشی و تجاوز و فجور و ظلم میکند، تفاوت داشته باشد. این استدلال قرآن است که باید به همین دلیل قیامت و حساب وجود داشته باشد.
آیا آدمهای با تقوایی که حاضر نیستند به اندازه یک پر مگس به کسی ظلم کنند، با کسانی که بمب را در معابر عمومی کار گذاشته و گروهی از مردم بی گناه را یک جا شهید میکنند، برابرند؟ یکی برای اصلاح مردم و دیگری برای فساد جامعه تلاش میکند، آیا پس از مرگ، نتیجه تلاش هر دو یکی است؟ قرآن با استفهام انکاری با قسمیه مواجه میشود.
بنابراین بر حسب آیات بسیاری که در قرآن داریم، یکی از اسرار قیامت این است که حسابهای دنیا باید تصفیه شود.
به آیه دیگری توجه کنید:
«من عمل صالحاً فلنفسه و من اساء فعلیها ثم الی ربکم ترجعون[14]؛ یعنی شما هر کار خوب و بدی بکنید به خودتان تعلق دارد. آنگاه (برای پاداش نیک و بد) به سوی پروردگار خود رجعت میکنید.»
«ام حسب الذین اجترحوا السیئات ان نجعلهم کالذین آمنوا و عملوا الصالحات سواء محیاهم و مماتهم ساء ما یحکمون[15]؛ آیا کسانی که خویش را در کارهای زشت غرق کردهاند خیال میکنند با کسانی که ایمان آورده و عمل صالح کردهاند یکی هستند؟ آیا حیات و مرگشان یکی است؟ (و بعد خداوند خیلی قاطع میفرماید) اینها قضاوت بسیار بدی میکنند.»
در آیه بعد میفرماید: « و خلق الله السماوات والارض بالحق و لتجزی کل نفس بما کسبت و هم لا یظلمون[16]؛ و خدا آسمانها و زمین را به حق آفریده است هر نفسی بی هیچ ستمی پاداش هر عملی که کرده است خواهد یافت.»
آری خداوند آسمانها و زمین را با هدفی مشخص آفریده است. حقانیت جهان ایجاب میکند که خداوند با همه یکسان عمل نکند این ظلم است. چرا خداوند ظلم کند؟ مگر او نیازی دارد یا نقصی دارد یا کینهای دارد؟ خیر او قادر مطلق، عادل مطلق غنی مطلق است و منزه است از اینکه حتی تصور ظلم دربارهاش شود. پس در عالم آخرت هرکس نتیجه کار خود را باید ببیند تا حق به حق دار برسد.
در پایان این بحث دوباره لازم به تذکر است که: هرچند ما به وسیله عقل قادر به تبیین و توجیه بسیاری از مسائل معاد هستیم؛ اما دریافت جامع و قاطع از معاد را به کمک قرآن و حدیث مییابیم. مخصوصاً در مورد معاد که از اصول اولیه مکتب ماست، باید به قرآن تکیه کنیم.
کسانی که مایلند در این بحث، استدلالهای عقلی را هم مطالعه کنند، میتوانند به کتابهای مبدأ و معاد اثر مرحوم ملاصدرای شیرازی همچنین مبدأ و معاد اثر بوعلی سینا و نیز کتابهای علامه طباطبایی و شهید مطهری (جهان پس از مرگ- حیات اخروی) مراجعه نمایند.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
[1] - کتاب مواضع ما ، صفحه ۲۲
[2] - مفسران و قراء در تعداد آیات قرآن اختلاف نظر دارند که البته این اختلاف به خاطر تقسیم بندی آیات است. و تا آنجایی که به یاد دارم حدود هزار و چهارصد (۱۴۰۰) آیه آن مستقیم و یا غیر مستقیم مربوط به معاد است. بنابراین حدود یک پنجم یا ۲۱ درصد قرآن مربوط به قیامت است.
[3] - سوره طه ، آیه ۱۵
[4] - سوره یس، آیات ۷۸ تا ۸۰ : «آیا انسان ندید که ما او را از نطفه خلقت کردیم، که دشمن آشکار گردید- و برای ما مثلی زد و آفرینش خود را فراموش کرد و گفت: این استخوانهای پوسیده را باز چه کسی زنده میکند؟- ای رسول بگو خدائی زنده میکند که اول بار به آنها زندگی بخشید و او به هر خلقت داناست».
[5] - سوره یس، آیه ۸۱
[6] - سوره حج، آیه 5
[7] - سوره حج، آیات 6 و 7: و زمین را بنگری وقتی که خشک و بی گیاه باشد آنگاه باران بر آن فرو باریم تا سبز و خرم شود و نمو کند از هر نوع گیاه زوج بروید.- این آثار قدرت خداست و به خاطر آن است که خداوند قادر حق است و البته مردگان را زنده خواهد کرد و او محققاً بر همه چیز تواناست- و محققاً ساعت قیامت بی هیچ شکی خواهد آمد و خداوند به یقین، مردگان را از قبرها برانگیزد.
[8] - البته ادراک ما در اثر رابطهای که با خداوند و آن آیه عظیم خلقت دارد، قادر به تصور این مطالب گردیده است.
[9] - سوره فاطر، آیه ۹
[10] - سوره بقره، آیه ۲۶۰
[11] - سوره بقره، آیه ۲۵۹
[12] - سوره ص، آیه ۲۸
[13] - سوره ص، آیه 26
[14] - سوره جاثیه، آیه ۱۴
[15] - سوره جاثیه، آیه 21
[16] - سوره جاثیه، آیه 22