بسم اللّه الرحمن الرحیم
«اَلْحَمْدُلِلّهِ وَ اَلصَّلوةُ عَلی رَسولِ اللّهِ وَ آلِهِ اَجْمعین» قالَ الْعَظیمِ فی کتابهِ اعوذُ بالله مِنَ الشَّیطان الرَّجیمْ، «قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِکمْ سُنَنٌ فَسیرُوا فِی اْلاَرْضِ فَانْظُرُوا کیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُکذِّبینَ»[1] .
قرار شد که صحبت من درباره مقایسه انقلاب اسلامی با انقلاب های دیگر باشد و این مسأله ای است که در قرآن هم گاهی اشاراتی هست که مقایسه تاریخ و سرگذشت امم و اقوام و ملل، می تواند آموزنده و سازنده باشد.
از این بحثی که مطرح شده، هدف من این است که ایمانتان به انقلاب اسلامی، انقلابی که انجام داده اید، محکم تر و راسخ تر بشود. البته بحث مقایسه انقلاب اسلامی با سایرانقلاب ها، مسأله ای نیست که بتوان در یک سخنرانی همه ابعاد و جهاتش را مورد گفتگو قرار داد؛ احتیاج به یک کتاب بزرگ و سلسله مقالات طولانی دارد که هر انقلابی را که در دنیا رخ داده، لااقل در این نیم قرن اخیر، جداگانه تاریخ، ابعاد، ابزار و نتایجش را بررسی کنیم و در هر نقطه با آنچه که در ایران اتفاق افتاده است، مقایسه کنیم. تحقیقآ در فرصت های آینده، متفکران، نویسندگان و علاقه مندان این کارها را خواهند کرد. اما در یک سخنرانی، مقایسه کلیاتی امکان پذیر است که سعی می کنم مختصر و با اشاره، این کلیات را با شما مطرح کنم. این مقایسه هم باید از جهت مسیر و روش و حرکت مبارزه و انقلاب و هم در کیفیت پیروزی و هم باید در روش و حرکات بعد از پیروزی و هم باید در نتایج و آثاری که این انقلاب و انقلاب های دیگر به بار آورده اند، باشد. باید همه جهات را مد نظر قرار داد.
طبیعی است که در اولین قسمت باید به روش مبارزه و راه انقلاب و خطوطی که انقلاب ما در مسیر و حرکتش به سوی پیروزی پیمود، برگردیم و آن را با سایر نهضت های دنیا مقایسه کنیم. نهضت های دنیا که می گوییم چیز عامی است. کدام نهضت؟ ما در دنیا هم نهضت اسلامی داریم که پیروز شده و هم نهضت اسلامی داریم که هنوز پیروز نشده و هم نهضت های غیراسلامی داریم که آنها هم بعضی هایشان مکتبی و جهانی است و بعضی هایشان محدود است، ناسیونالیسم است. ملی است، نژادی است و یا اشکال دیگری از ناسیونالیسم است. ما در تاریخ انقلابی داریم مثل انقلاب کبیر فرانسه، انقلابی داریم مثل انقلاب اکتبر روسیه، شوروی ها که اسلامی نیستند. آن یک انقلاب ملی و آزادی خواهی است، دومی انقلابی است مکتبی، ولی براساس مکتب عادی و به قول خودشان جهانی و محدود به یک محدوده جغرافیایی نیست. انقلاب هایی هم داریم محدودتر مثل انقلاب الجزایر که در یک کشور اسلامی آفریقایی است یا مثل انقلاب عدن که ضمن اینکه در محیط اسلامی است، با ماهیت سوسیالیستی است. انقلاب های آفریقا با خاصیت های کاملا تجددگرایی، انقلاب هایی در آسیا و خاور دور مثل چین و ویتنام و کره، انقلاب های ملی گرایی وسیعی مثل هندوستان و خیلی جاهای دیگر که هر یک از اینها احتیاج به یک بررسی دارد.
در این بحث که من فعلا اگر بخواهم روش انقلاب آنها را در هر جهتی بگویم، پیداست که در یک سخنرانی نمی شود. در یک تقسیم بندی کلی می گویم که چه مبارزاتی در جریان است و چه نهضت هایی وجود دارد. دو روش کلی و به قول اهل فن دو استراتژی مورد نظر است :
1- مبارزه سیاسی و فرهنگی
2- مبارزه مسلحانه
بخشی از نهضت ها معتقدند که مبارزه را باید با روشنگری و کارهای فرهنگی و بیدار کردن مردم و رسوا کردن حکومت های ظالم، عمل کرد تا مردم بیدار، روشن و آشنا به ماهیت شوم حکومت های ظالم شوند، خودشان تکلیف شان را با حکومت شان یکسره کنند، بعضی از رویه ها خشن است و معتقدند با حرف و تبلیغ نمی توان حکومتی را ساقط کرد. حکومت ها خودشان دارای ابزار تبلیغ اند و پخش صوت ها و روزنامه ها و جراید و امکانات تبلیغی دارند، تبلیغات آنها و نعره هایی که آنها می کشند، همیشه صدای حق طلبانه مردم را خاموش می کند و تحت الشعاع قرار می دهد. بنابراین با حرف و تبلیغ نمی شود حکومتی را از پا درآورد. پس باید با روش مسلحانه و صدای گلوله، صدای عربده حکومت های ظالم را خاموش کرد.
این دو روش در خود ایران ما هم مطرح بود، یعنی در دوران مبارزه، در زندان ها که جای بحث و صحبت و بررسی بود، بیشتر با این مسأله مواجه بودیم، این بحث های داغ بین زندانی ها بود. یک عده معتقد به روش مسلّحانه بودند، آنهایی که مبارزه سیاسی می کردند، از طرف اینها تکفیر و تحمیق می شدند. آنهایی که مبارزه مسلحانه می خواستند، از طرف افرادی که معتقد به مبارزه سیاسی بودند؛ متهم به جنون و اخلالگری و تندروی و واقع نبینی می شدند. این بحث ها بود. حالا هم در همه جای دنیا مطرح است.
اما روش ما که می خواستیم یک روش اسلامی باشد و در بحث ها هم معمولا همین جوری با دوستان زندانی و غیر زندانی برخورد می کردیم، این بود که ما خودمان را محدود در یک محدوده تنگ نمی کنیم. ما با رژیمی مخالف و درگیریم. زمان و مکان و موقعیت ها یک جور نیست. نه روش سیاسی را محکوم می کنیم و نه روش مسلحانه را، گاهی باید با اسلحه کار کرد و گاهی باید با حرف، در یک شرایطی باید تبلیغ کرد تا مردم آماده باشند، گاهی که رژیم اجازه نمی دهد تا تبلیغ بکنیم، با صدای یک گلوله و یک عمل تند می توانیم صدای خود را به دنیا برسانیم و تبلیغ مسلحانه کنیم.
به هر حال، روش از نظر کسانی که مبارزه اسلامی را هدایت می کردند و حتی شخص امام، این بود که ما با حکومت می جنگیم، باید در هر شرایطی به نوعی باشد. در هر مرحله ای به شکلی باشد. نه درگیر احساسات خاص مبارزه مسلحانه هستیم که دیگران را تحمیق کنیم و ارتجاعی و دور از زمان معرفی کنیم و نه مثل آنها حرکت می کردیم. نه کسانی را که اسلحه به دوش گرفته اند و جانشان را در خطر انداخته اند، آدم های تند و اخلالگر معرفی کنیم. روشی بود که خاص خودمان بود که امروز هم در دنیا به عنوان روش انقلاب ایران، دارد شکل می گیرد.
امروز در خیلی از جراید دنیا که بدست ما می رسد، از فلسطینی ها، لبنانی ها،از بعضی نهضت های آسیا و آفریقا، نوشته هایی می بینیم، این مسأله به عنوان انقلاب به سبک ایرانی الگو شده است. ماهیت انقلاب به سبک ایرانی، چیست؟ با آنهای دیگر چه فرقی دارد؟ یک انقلاب به سبک ویتنام بود که شما یادتان هست. خیلی به عقب برنمی گردیم، در ویتنام اگر یادتان باشد، همه چیز جنگ بود. شب و روز از آسمان بمب روی سر مردم می ریخت و تلاش مردم ویتنام هم این بود که با جنگ های چریکی دشمن را از پا دربیاورند.
چیزی که امروز در اریتره هست، چیزی که در بسیاری از کشورهای آفریقایی در جریان است. الجزایر همین جوری بود، ما خودمان را این جوری محدود نکرده بودیم. آنکه امروز به عنوان روش انقلاب به سبک ایرانی در دنیا دارد جا باز می کند، این است که توده های مردم، بدون وحشت از مرگ به خیابان ها بریزند، حالا اگر شما فکر کنید که فلان ملت که چنین مایه فکری ندارد و از شهادت می ترسد، البته ممکن است در هر ملتی تعدادی از افراد باشند که آماده شهادت باشند، این کافی نیست، باید این حالت در بخش عظیمی از مردم رواج پیدا بکند. باید مردم آماده شهادت، فداکاری و گذشت باشند. اگر این حالت پیدا شد و رهبری شد، می تواند با تلفات کم یک انقلاب پیروز شود.
این کاری که ما کردیم، در کمتر انقلابی دیده شده است و اینکه امروزه راه و روش شما مردم به عنوان یک راه و روش در مقابل مبارزه به اصطلاح علمی که اردوگاه سوسیالیسم در دنیا مطرح می کرد و آن فقط مبارزه کارگری، یعنی مبارزه طبقه رنجبر و کارکن، در مقابل طبقه مرفه فرمانده مستثمر، به عنوان یک علم مبارزه معرفی می شود که می گوید فقط مردم کارگر آن هم انقلابی علیه طبقه استثمارگر و آن هم فقط از طریق خشونت و جنگ و مسلحانه مبارزه می کنند. روشی که در دنیا عمل شده است، گفتم نمونه اش ویتنام است که اگر یادتان باشد، بیش از بیست و پنج سال در این جریان بودند و میلیون ها نفر کشته دادند و الان که سال ها از انقلابشان می گذرد، هنوز موفق نشده اند خرابی هایی را که در دوران جنگ و مبارزه به وجود آمد، جبران کنند. یعنی هنوز بسیاری از جنگل ها سوخته است، هنوز بسیاری از راه ها که بمب ها افتاده بود و راه ها را خراب کرده بود و پل ها را شکسته بود، ترمیم نشده اند بسیاری از مزارع هنوز آماده کار نشده است با اینکه سال ها گذشته، کارخانه ها راه نیافتاده است. این یک کار آن طوری بود، این یک روش است. از نظر تعداد تلفات، در حدود بیست میلیون جمعیت، صدبرابر، بیشتر تلفات دادند و معلولین جنگ های ویتنام لشگر عظیمی را تشکیل می دهند که در مقایسه با معلولین ما خیلی زیادترند. با اینکه وضع ما و جامعه ما از این جهت در مقابل نیروهای عظیم جهنمی ساواک و اعوانش بدتر بود. قدرت اقتصادی عظیم ایران به اضافه قدرت عظیم آمریکا و تمام اعوان غربی و شرقی اش با ملتی مثل ما مواجه بودند.
نکته ای که برای ما در مبارزه روشن بود، حالی که ما داشتیم و پیروزی برای درهندما اهمیت داشت. اگر بخواهیم مقایسه کنیم، نقطه شبیهی که در دنیا داریم، هندوستان است. از بعضی جهات، نه همه جهات، هندوستان در مبارزه ای که با انگلستان داشت، مستعمر بود، مستعمره رسمی بود، مردم به حدی رسیده بودند که مثل روزهای آخر انقلاب شما، آماده فداکاری و گذشت بودند. نمونه هایش را که نهرو در کتابش نقل می کند، آدم می بیند که تشابه وجود دارد. مثلا می نویسد این جوری شده بود که اگر پلیس هندوستان، مبارزی را می گرفت و در کامیون می انداخت که به زندان ببرد، مردم همراه و همصدا و فداکاری می کردند و به صورت داوطلب در کامیون می ریختند و تا زندانی را دم زندان می رساندند، کامیون پرآدم شده بود و همه می گفتند یا همه می آییم زندان یا او را هم باید آزاد کنید.
برای یک زندانی دهها زندانی داوطلب پشت سرش می رفت یا مثلا وقتی که انگلستان خواست خشونت بکند دستور داد در یک خیابان بین دو شهر که دو طرفش درخت و عبور و مرور در آن زیاد بود، دستور داد عده ای را قتل عام کردند و سرهای اینها را به این درخت ها آویزان کرده بودند، چند کیلومتر مردم می رفتند، می دیدند سر آویزان به درخت است، برای اینکه مردم را بترسانند.
نهرو می نویسد تعجب این است، مبارزان از همان خیابان عبور می کردند و در منتهی الیه خیابان علیه انگلستان به رهبری گاندی تظاهرات می کردند، تظاهرات مبارزات آنها آرام بود، خشونت نداشتند، اسلحه به کار نمی بردند، ولی این جوری بود، به اصطلاح مبارزه منفی بود.
اعتصاب و تحصن و درگیریهایی را که در یکسال و نیم پیش داشتید، به یاد بیاورید، منتها ما مثل هندوستان محدود نمی کردیم که حتمآ آرام و منفی باشد. وقتی که دیدیم روزهای آخر، آن جریانات پیش آمد، دیدید مردم اسلحه را از دست آنها گرفتند، انبار اسلحه را مصادره کردند و با اسلحه ای که از دست آنها گرفته بودند، پادگان ها را گرفتند. برای اینکه ما محدود نمی کردیم. خشنونت را هم می پذیرفتیم. از یک بعد شبیه هندوستان بودیم، مردم آماده بودند تا بتوانند در مقابل تجاوز و ظلم و خشونت، فداکاری و گذشت و استقامت و آمادگی نشان بدهند.
این حالتی است که به عنوان مشخصه انقلاب ایرانی، انقلاب به سبک ایرانی و انقلاب با روشی که امام خمینی(صلوات حاضران) هدایت کردند، معرفی شد. پس در حد کلی گویی در روش مبارزه، در مقایسه با سایر مبارزه ها و نهضت هایی که در دنیا وجود دارد و وجود داشته، انقلاب ما نه به اسلحه می چسبد و نه به مبارزه منفی و مبارزه آرام می چسبد. آماده بود در هر مرحله ای خودش را با آن مرحله خاص تطبیق بدهد.
روزهای تاسوعا و عاشورا، هنگامی که ما راهپیمایی می کردیم، اگر یادتان باشد، به مردم توصیه می شد که سعی کنید در مقابل پلیس و سرباز و نیروهایی که با شما برخورد می کند، خشونت نکنید. شما دارید راه می روید، آرامش به خرج بدهید، ولی این کارها را روزهایی که رهبرمان آمده بود و درگیری های مسلحانه شده بود، تجویز نمی کردند. می گفتند: مردم بروند مثل آنها دعوا بکنند و کردند و این چیزی است که امروز نظر دنیا را جلب کرده است. این چیزی است که تز ماتریالیسم تاریخی که معتقد است مبارزه حتمآ از مسیر مبارزه طبقه کارگر و آن هم با اسلحه عبور بکند و روش علمی این است، آن را شکست داده است و برای خودش مسأله شد.
پریشب که با برادرمان یاسر عرفات صحبت می کردیم، ایشان می گفتند که امروز در داخل اراضی اشغالی و در داخل اسرائیل، مسلمان ها به این نتیجه رسیده اند که اگر بخواهند با اسرائیل بجنگند، باید از رویه انقلاب ایرانی استفاده بکنند و قرآن را دستشان بگیرند و بیرون بیایند و جلوی پلیس و هجوم نیروهای مسلح اسرائیل، مقاومت کنند این جوری میدان بیایند.
اینکه آن صورت چقدر می تواند مفید باشد، مسأله دیگری است. چون آنجا یک جمعیت پانصد، ششصد هزار نفری در مقابل دو میلیون و نیم انسان است. یعنی یک پنجم جمعیت مسلمان اند. در منطقه هایی که اکثریت دارند، لااقل می توانند به این شکل عمل بکنند و در سایر جاها مقایسه این مبارزه و این انقلاب بعد از پیروزی با سایر نهضت ها، جالب است. مقایسه قبل از انقلاب دو روش بود و گفتم نتیجه اش یکی کم بودن تلفات است. شما موقعی می توانید این را بفهمید که متوجه شوید الجزایر هشت میلیونی در مبارزه هفت ساله اش با فرانسه یک میلیون شهید داد تا پیروز شد. یک میلیون در هشت میلیون انقلاب الجزایرخیلی است. یک هشتم مردم شهید شدند. اگر می خواستیم آن جوری مبارزه کنیم، یعنی از سی و شش میلیون بایست چهارمیلیون ونیم شهید بدهیم، که در کنارش بایست لااقل ده میلیون هم معلول داشته باشیم و سال ها هم درگیری و خون و فلاکت باشد که در جاهای دیگر همین شکل است.
بیاییم بعد از پیروزی و بعد از انقلاب، بعد از انقلاب یعنی بعد از درگیری با حکومت. پیروزشدیم و یکسال است که از پیروزی ما می گذرد. آینده را باید بعدآ مقایسه بکنیم. همین دوره کوتاه یکساله را باید مقایسه بکنیم. ما که اینجا هستیم و از پیش برای خودمان توقعات و دورنماهایی برای مبارزه در نظر گرفته بودیم و هر کسی از دیدگاه خودش بهشت خاصی را تصور می کرد که به محض رفتن شاه مخلوع در آن بهشت زندگی بکند، ممکن است حالا که داریم مبارزه را ادامه می دهیم، برایش یک مقدار سخت باشد.
یک کارگر فکر می کرد که به محض اینکه محمدرضا از ایران رفت، صاحب کارخانه هست و خانه و ماشین و همان وضعش که اربابش داشت، دارد. یک تاجر حتی فکر می کرد آن روز که در مبارزه شرکت می کرد و ما برخورد کردیم، فردا که شد حتی گمرک و مالیات و این چیزها را از ما نمی گیرند و بهتر از گذشته می توانیم بیشتر از گذشته سود بیاوریم و یا ادله ای فکر می کرد وقتی که اینها رفتند، به جای پنج ساعت کار، دو ساعت کار می کنیم و چه می شویم، دیگر رئیس و مرئوس وجود ندارد.
هر کسی در عالم خیال خودش برای بعد از پیروزی تصوری داشته و حالا تصورش صحیح یا غلط من کار ندارم، بحث این نیست که تصورات صحیح بوده یا غلط بوده، بحث این است که برداشتها و انتظارهای مختلفی از بعد از انقلاب داشتیم، مگر آنهایی که تاریخ انقلاب خوانده بودند، مگر آنهایی که تاریخ معاصر را مطالعه کرده بودند و می دانستند بعد از انقلاب ها چه می شود. خودم از کسانی بودم که نسبت به بعد از انقلاب وحشت داشتم و این یک سال خیلی خوشحالم. یعنی احساس می کنم آنچه که آدم می ترسید بعد از انقلاب پیش بیاید، و ایران تبدیل به لبنان دو سال پیش شود و دوران طولانی خون و خطر جامعه ما را بگیرد و تجزیه ها و درگیری ها و کودتاها و تضعیف ها و قحطی ها، فراگیر شود که الحمدلله هیچ یک از آنها پیش نیامد. البته افرادی تا حالا فکر می کنند احیانآ فلان جنس گران شده است، یا فلان چیز کمیاب است، آن قدرها نیست، ممکن است پیش خودشان فکر کنند این چه انقلابی شد! چه جوری شد و این که بدتر شد. یا می خواستند ماشین بخرند و آن روزها آسانتر می خریدند و امروز مشکل تر می شود و بگویند این که انقلاب نشد.
هر کس ممکن است این جور تفکرات را داشته باشد. اما اگر تاریخ انقلاب را خوانده بودند و می دانستند بعد از انقلاب ها چه می شود و ثمره انقلاب ها کجا ظاهر می شود، ممنون خدا بودند که چنین روزی برایشان پیش آورده است. در کشورهایی که انقلاب شده ـ حالا این انقلاب یا به آن شکل ها بوده یا کودتا شده یا هر شکلی که شده ـ بعد از انقلاب سال های طولانی مردم رنج و محرومیت دیده اند. یک اصل برای بخشی از ایده های انقلابی مطرح است و آن این است که وقتی که انقلاب شد، باید اصولا مردم کشور جابجا بشوند و بخش عظیمی از نیروهایی که آن روز، مولد و مؤثر بودند باید جای خودشان را به چیز دیگری بدهند که در این جابجایی، قحطی، خون، جنگ، دعوا و تحمل بلا و مصیبت است.
در بزرگترین انقلاب عصر جدید، کشور شوروی، آمار و ارقام نیست که آدم بتواند با آمار و ارقام دقیق حرف بزند. چون اجازه نمی دادند که کسی برود و بماند و مثل امروز که خبرنگارها تا پستوی خانه های ما می آیند و گزارش می دهند، این جور نبوده که بعد از انقلاب دروازه ها را باز کند و هر خبرنگاری بیاید و رادیوها بگویند و شب نامه ها پخش کنند و روزنامه ها بنویسند و همه چیز را بگویند. دیکتاتوری و خفقان مطلق بود. کمترین مجازات گفتن یک کلمه علیه رژیم حاکم بعد از انقلاب مرگ بود. لذا آمار و ارقام وجود ندارد. برای ما آمار و ارقام می نویسند و تازه معلوم نیست چقدر صحیح باشد. مطمئناً کار آنها وحشت زاست. مثلا «سول ژنت سین» متفکر شوروی وقتی که بیرون می آید و می خواهد تاریخ بنویسد، مدعی می شود که در این مدت شصت سال بیش از صد میلیون آدم در درگیری ها، کشته شده اند. البته رقم آن قدر بزرگ است که آدم نمی تواند باور کند. ولی چون ارقام جای دیگری هم نیست، آدم نمی داند چه بگوید.
آنچه که خودشان تاریخ می نویسند این است که کشتار عظیمی بود. یک دفعه دهقان ها با اینها به جنگ افتادند و ماه ها جنگ طول می کشید و خونریزی می شد و چه می شد. وقتی که از اردوگاه های کار اجباری صحبت می کنند و از جزایر گولاک صحبت می کنند و اردوگاه هایی که هنوز هست و از تیمارستان ها صحبت می کنند، وحشتناک است. آن زمان را نمی دانیم، خیلی هم آمار و ارقام نیست، امروز قدری بیشتر می توان نمونه اش را دید.
مثلا وقتی می گویند در کامبوج در یک کشور سه میلیونی حداقل پانصد هزار نفر و حداکثر یک میلیون نفر آدم کشته شد، آدم می فهمد که چه خبر می شود و چه جوری از آب درمی آید. شما تنها کشور انقلابی هستید که بعد از پیروزی یک دفعه دروازه ها را به روی دنیا باز کردید. اگر یادتان باشد، آن روزی که امام داشتند حکومت موقتشان را منصوب می کردند، چقدر خبرنگار خارجی در اینجا حضور داشت! قدم به قدم خارجی ها آمده اند و خبر و گزارش می دادند و همه دنیا چشمهایشان را به ایران دوخته بودند و از ایران عکس برمی داشتند و تصویر به دنیا می فرستادند. نه روسیه این جور بوده، نه چین این جور بوده، نه آلمان شرقی این جور بوده و نه یوگسلاوی بوده، نه آلبانی بوده، نه مجارستان بوده، نه الجزایر بوده، نه اریتره خواهد بود، نه عدن بوده، نه کره بوده. هیچ جا این جوری نبود.
شما تنها کشوری هستید که بعد از انقلابتان تمام گروه ها و انجمن ها به خودشان حق دادند که از همان روز اول و دوم و سوم با آدرس و نام و امضا هر چه می خواهند، بگویند و خبرهای کوچک و حتی شایعات دروغ را آن قدری که می خواهند گنده بکنند. این بلیه عظیم انقلاب را می رساند. اگر انقلابی مثل انقلاب شما عمیق نبود و به مردم متکی نبود و رهبری قاطع و روشنی نداشت و به خودش متکی و مطمئن نبود، چطور می توانست عمل بکند که هر بچه و جوان و بزرگ و هر حزب و انجمن و سازمانی، هر چه می خواهد و به هر نحوی می خواهد، مسلحانه و غیرمسلحانه علیه حکومت قیام بکند و حرف بزند و روزنامه بنویسد و خم به ابروی جریانات کشور نیاورد؟
گفتم منحصر به شماست. در انقلاب کبیر فرانسه، بعد از انقلاب، در همین درگیری ها بیش از صدهزار نفر کشته شدند. یعنی خود کسانی که به حکومت رسیده بودند، اعلام کردند بیش از صدهزار نفر را اعدام کردند. اینجا تعداد اعدام شده ها چقدر است؟
با اینکه اکثر خانواده ها و فامیل های ما از دست رژیم سابق عزادار بودند، ولی عفو و اغماض و اعتماد به انقلاب و عدم احساس نیاز به اعدام و کینه توزی و انتقام، آن قدر محیط را صاف و آرام و سالم کرده بود که تعداد اعدام ها زیر پانصد نفر است. کجای دنیا این جوری بوده است؟ اگر کسی تاریخ نخوانده باشد و اطلاع نداشته باشد، خیال می کند این هم خیلی است. ولی اگر اطلاع داشته باشد و تاریخ خوانده باشد، تعجب می کند و عجیب این است که روزنامه ها و بلندگوهای دنیای غرب و رسانه های جمعی آنها که تاریخ خوانده اند و انقلاب ها را دیده اند و هر روز جلوی چشمشان دارند می بینند، باز هم خرده گیری می کنند و تهمت می زنند و به ما خشونت نسبت می دهند و عکس امام ما را به حالتی می اندازند کأَنَّهُ شمشیر به دست گرفته و دارد آدم می کشد.
شما نگاه کنید ببینید در افغانستان چه می گذرد! همین کنار گوش هایمان، جای دور نمی رویم. البته کودتا بوده، اما بعد از کودتا به هر حال هر چه بوده، اسمش را انقلاب گذاشته اند، دارند با مردم چه می کنند؟ خودشان کم بودند، دهها هزار روسی را به آنجا دعوت کرده اند و آورده اند و کشور اشغال شد و شب و روز دارند آدم می کشند. قزّاق های روسی هم مدعی انقلابی گری هستند و انقلاب شما هم انقلاب است.
رفتار حکومت را با کردستان، دارید می بینید که نهایت دقت می شود که حتی الامکان جنگ نشود. وعده می دهیم، پول می دهیم، امام مردم را به صبر، تحمل و برادری و برابری دعوت می کند، که مبادا خون ریخته شود. این جور برخورد با گروه های مخالف را در تاریخ انقلاب ها نمی بینید، کجای انقلابی دیگر دیده می شود که گروه های دیگر بیایند و با صراحت اصول و فروع مکتب انقلابگر را نفی و اهانت کنند و صاحب انقلاب و مردم انقلابی صبر و تحمل کنند و به امید روشن کردن آنها و تنبّه آنها بمانند، کجا دیده می شود؟ فقط در مکتب اسلام.
تصادفآ ظرف همین دو سه روز به ورقه ای برخورد کردم که به ذهنم آمد برای این سخنرانی می تواند مفید بشود. جالب است که حالا تصادفی است، چیزهایی نقل کرده است. آمار و ارقامی دارد که برای خود من روشن نیست چقدر صحیح است، مأخذش مجله رودینس، بیست و نهم نوامبر سال هزار و نهصد و هفتاد ـ ده سال پیش ـ شماره بیست و یک، است که این آمار و ارقام را داده است. نمی دانم اینها چقدر صحیح است. ارقام و رفتار اینها را در مقابل مسلمان ها در اتحاد جماهیر شوروی می نویسد. از سال 1917 یعنی سال انقلاب، تا سال 1967 یعنی پنجاه سال، یک میلیون مسلمان کشته و یک میلیون و نیم مسلمان آواره شده اند و هفت هزار کتاب و هزار و پانصد جزوه و رساله علیه مسلمان ها منتشر شده است.
در آلبانی که کشور کوچکی و کمتر از دو میلیون است، می گویند چهار هزار نفر کشته شدند. مدتش کمتر است. چون انقلاب شان از سال 1946 است و تا سال 1960 آمار دارد. حدود چهارده سال چهار هزار نفر کشته شده اند، سی هزار نفر آواره شده اند، سه هزار جلد کتاب علیه مسلمان ها نوشته شد، با اینکه نود درصد مردم مسلمان و اسلامی هستند. در چین، در فاصله 1949 تا 1967 در فاصله هجده سال، یک میلیون نفر مسلمان کشته شده اند، با اینکه تعداد کمی مسلمان در آنجا هست. حدود شصت میلیون مسلمان هستند. کمتر از ده درصد جمعیت هستند. نود هزار نفر آواره بوده اند، نه هزار جلد کتاب علیه اینها نوشته شده است.
زیاد نمی خواهم بخوانم. فقط می خواهم بگویم که در مقایسه آمار و ارقام، لااقل آنچه که برای ما محسوس و روشن است، آدم می تواند به انقلابی که این گونه رفتار می کند، خیلی امیدوار باشد. ما از همان روزهای اول بعد از انقلاب رفته رفته کارهایمان را شروع کردیم، با اینکه شش ماه کشور ما دچار گرفتاری های اعتصاب بود و آن کمبودها می بایست کشور را از پا دربیاورد، ولی مردم با نهایت بردباری، تحمل و همکاری کردند. اکثریت مردم همکاری کردند و نگذاشتند این انقلاب از پا در بیاید.
البته باید همیشه از اقلیتی گله کنیم، هم اقلیت های اقتصادی، هم اقلیت های سیاسی، از اول اخلال کردند. چون اقلیت بودند. اما چون اکثریت نمی خواستند، اینها نتوانستند کار بزرگی بکنند. آن روزهای اول و پیش از پیروزی، تفسیرهای خبری خارجی ها این بود که: به دلیل اینکه گروهی که در ایران سر کار می آیند، حزب ندارند ـ این هم یکی از مشخصات انقلاب ما بود که باید تذکر بدهم ـ برنامه ندارند، افراد تربیت شده ندارند، کادر فنی و اداری ندارند و سیاست روشن داخلی و خارجی ندارند، به محض اینکه سرکار بیایند، اگر بخواهند با این ادارات کار کنند، اداراتی که با رژیم سابق بودند، آنها را از پا درمی آوردند. اگر بخواهند با آن ارتش و آن پلیس و آن ساواک کار بکنند، آنهایی که عوامل رژیم گذشته بودند و حالا همه چیزشان را در معرض خطر می بینند، اینها را از پا درمی آورند. اقتصادشان از هم می پاشد، چون صاحبان کارخانه ها در رژیم جدید نمی توانند، کار کنند. وارداتشان از بین می رود، صادراتشان از بین می رود، نفت شان را نمی توانند راه بیاندازند. چون خارجی ها بیرون رفته اند. چون کشور ما در همه جا پر از کارشناس خارجی بود، پیش بینی می کردند که این کارشناس ها که رفتند، همه صنایع می خوابد. ملت بیکار می شود، تورم به سرعت چند رقمی می شود و تاریخ شیلی در ایران تکرار می شود و بدست خود مردم و حمایت خارجی دو راه برای کشور بیشتر نمی ماند: یا در اینجا رژیم کمونیستی به وجود می آید که کشور همسایه را فتح می کند، یا اینکه کودتای غربی می آید و بار دیگر با یک خونریزی حاد، دیکتاتوری رضا خان قلدر بار دیگر تکرار می شود، این پیش بینی، تفسیر و تحلیل غربی ها نسبت به ایران بود.
خوش بین هایشان برای ما شش ماه عمر آرزو می کردند. حالا می بینند همه این محاسباتشان به هم ریخت، مسلط بر اعصاب، راهمان را ادامه دادیم. کارهای عظیمی شد. منتها چون نابسامانی ها زیاد است، کارهای انجام شده به نظر نمی آید.
فقط یک کار کوچک را می گویم، شما بینید همین کار چیست؟ شما تا یکسال و نیم پیش روزانه نزدیک به شش میلیون بشکه نفت استخراج می کردید، طبق محاسباتی که شده بود، بیست و پنج سال عمر معادن نفت ما بود. یعنی فکر می کردند بیست و پنج سال دیگر ایران نفت ندارد و نه تنها نمی تواند صادر بکند، وارد کننده هم خواهد بود و کشور چه بکند؟ این چیزی بود که محاسبه می کردند. بعد از انقلاب رقم شش میلیون به زیر سه میلیون، دو میلیون ونیم، دو میلیون و هشتصد آمد. روزانه حدود سه میلیون و چند صد هزار بشکه نفت ذخیره می کنید. یعنی عمر بیست و پنج سال تا امروز شصت سال شد. آدم یک چیزی را با قیمت ثابت نگه بدارد، ممکن بود پول داشته باشیم، چیزی نبود، از پارسال تا به حال پول ارزان شده، اما نفت داریم که بشکه ای دوازده دلارش را سی و چند دلار می فروشیم و چند ماه دیگر پنجاه دلار خواهد شد، یعنی دارد قیمت پیدا می کند. عمر پایه اقتصاد شما در اثر همین انقلاب با سرعت دارد بالا می رود. بقیه چیزها هم همین طور است.
من یک روز به صنایع نظامی رفتم و فرصت نشد که زیاد ببینم، یکی از سالن هایشان را دیدم، کارگرها را دیدم، لذت بردم، اینها ایستاده اند و این ماشین ها دارند برای خودشان چیزهایی درست می کنند، چیزهای ساده و ابتدایی هم هست، خودشان توضیح می دادند، مثلا دارند آنجا در باطری درست می کنند، کفه روی باطری را می سازند. توضیح می دادند که وقتی همین قطعه وارد می شد، مبلغ گزافی برای ما تمام می شد. آلمانی ها اینجا کار می کردند و اجازه نمی دادند، بسازیم. حالا خودمان به قیمتی کمتر از ده درصد قیمتی که آنها می آوردند، می سازیم.
نشان دادند که دارند یک میل می تراشند و تنظیم می کنند. شروع کرده اند که چیزهای کوچک و بزرگ را بسازند. شروع کردند. کارگران دارند قطعات یدکی را که قبلاً به قیمت طلا وارد این کشور می شد، در صنایع نظامی می سازند. به معدن مس سرچشمه رفتم. آنجایی که همه چیزش را آمریکایی ها زیر نظر داشتند و مطمئن بودند. نودو هشت درصد کارها شده بود، دو درصد کارها مانده بود که انقلاب شد و اینها ول کردند و رفتند، آنجا عظیم است، دریایی از ثروت در آنجا خوابیده است. کارکنان ایرانی، مهندسین و کارگرهای متخصص خودشان به فکر افتادند و کار کردند که امروز خبر شروع آزمایشی مس سرچشمه را دادند. آنها اصلا فکر نمی کردند ما بتوانیم آنجا را راه بیاندازیم. به عنوان یک گروگان گرفته بودند که باج بگیرند و بیایند، با اینکه تعهد داشتند، با اینکه مزدش را گرفته بودند. مربوط به دولت آمریکا نیست، مربوط به شرکت های خصوصی آمریکاست.
افتخار کنید که انقلابی با کمترین تلفات در مرحله مبارزه و انقلابی با کمترین رنج و محرومیت در مرحله سازندگی انجام دادید. کارهایی کرده اید که هیچ یک از کشورهای انقلابی نکرده اند. شما بروید از تاریخ بپرسید و بگویید انقلابیون دنیا کجا ظرف یکسال توانستند چهار، پنج انتخابات بزرگ و سالم در کشورشان انجام بدهند؟ در تاریخ نظیر ندارد. یعنی شما هر جا بروید بعد از سال ها و گاهی بعد از ده ها سال هنوز به دلیل اینکه انقلاب شده، دیکتاتوری می کنند و می گویند تحمل ندارد. مخالفین سرکوب نشده اند و باید صبر کنیم تا ریشه مخالفین کنده بشود، بعدآ به مردم حق رأی بدهیم.
این نظریّات آنهایی است که برنامه انقلاب می ریزند و این هم تاریخ کشورهایی است که در دنیا انقلاب کرده اند و حالا جالب است که بنشینند و بنویسند و بگویند و تهمت بزنند و انقلاب ما را متهم به خشونت کنند و مردم مسلمان ما را به حساب نیاورند! البته حقشان است. این سبک انقلاب اگر در دنیا پا بگیرد و اگر مردم دنیا بفهمند که انقلاب به این آسانی تمام می شود، چون مردم تا به حال انقلاب که می خواستند بکنند جلوی چشمشان دریای خون ویتنام و انبوه کشته های الجزایر و گرفتاری های عظیم مردم فلسطین را می دیدند که با آن گرفتاری ها هر روز گرفتارتر می شوند. مردم دنیا ندیده اند که ملتی ظرف یکسال فشار به گرده حکومت بیاورد و مردم حکومت مستبدی را که مثل درخت چنار ریشه کرده و جای پایش را محکم کرده و ده ها هزار کارشناس خارجی و داخلی و پول و قدرت و ارتش و سلاح دارد، با زور و الله اکبر بیرون کنند و با بیرون رفتن او خم به ابرو نیاورند و بمانند و کشورشان را نگه دارند و حفظ کنند و بسازند و علی رغم کارشکنی ها و اخلال هایی که می شود، خودشان را برای زندگی در محیطی آرام و آزاد و ایجاد دموکراسی و تحمل مخالفت ها و آزادی دادن به مخالفان، آماده کنند.
چیزهایی که به خواب مردم دنیا هم نمی آید، اگر مردم این الگو را ببینند، به اضافه طرز تفکر و مایه های فرهنگی که آنها هم مهم است، خیلی زود در دنیا فراگیر می شود. اگر ما موفق نشویم، آنها از این الگو برای سرکوبی مردم جهان استفاده می کنند. نقطه ای که برایم مهم است و می خواهم بگویم این است. البته اگر خیلی ضعیف است، امیدواریم در تاریخ ما، مصداق پیدا نکند، اگر ما با ادعایی که اسلام و قرآن دارد و ادعاهایی که درباره اسلام کردیم، نتوانیم در آینده، جامعه اسلامی نمونه بسازیم و اسلام را پیاده کنیم، ظلم بزرگی به بشریت و به انقلاب دنیا و به تاریخ انقلابهای دنیا کرده ایم. مردم روی حرف و کتاب و سخنرانی و ادعا، خیلی پیش نمی آیند. دنیا به الگو و نمونه نگاه می کند. دنیا منتظر است، ببیند اسلام چه می سازد، منتظر است ببیند چه جامعه ای به وجود می آید.
اگر ما توانستیم آن تبعیض ها را برداریم، اگر توانستیم جامعه ای بسازیم که در آن بویی از استثمار، استعمار، محرومیت و فقر نباشد و اگر احیانآ محرومیتی بود، همه در آن شریک باشند و اگر رفاه و سعادتی بود، همه بهره گیری کنند، اگر وسیله آموزشی بود، همه درس بخوانند و اگر کار بود، همه کار کنند، که امکاناتش را داریم، خداوند به ما زمین داده، معدن داده، عقل داده، فکر داده، موقعیت جغرافیایی داده، همه ارزش هایی که می شود امروز در تاریخ و تاریخ سازی به حساب آورد، در کشور ما وجود دارد. اگر بتوانیم از عهده شکر این نعمت ها برآییم و جامعه اسلامی سالم، آزاد و آباد بسازیم و دنیا را دعوت کنیم که به جای حرف زدن بیایند، ببینند و جامعه ما را به دنیا معرفی کنند، آن موقع می توانیم انقلاب صادر کنیم، البته الان هم داریم همین کار را می کنیم.
مردم دارند از کیفیت کار ما درس می گیرند،اما آن روزی این انقلاب جایش را باز می کند که بتواند نمونه بشود. شوروی ها نتوانستند این کار را بکنند، یعنی بعد از شصت سال هنوز جرأت ندارند درشان را باز کنند و مردم بروند و آنجا را ببینند، نمونه بگیرند، نشده است هنوز هیچ کشور انقلابی این جوری خودش را آماده نکرده که بتواند برای مردم الگو بشود.
ما چنین ادعایی داریم. این ادعا از ما نیست. از قرآن است. از اسلام است. ما با مبدأ وحی و هدایت آسمان و وحی می خواهیم حرکت کنیم. اگر بسازیم و راست بگوییم و عمل کنیم، خدمت عظیمی به دنیا کرده ایم واگر ضعف نشان بدهیم و شکست بخوریم، به تاریخ بشریت ظلم کرده ایم.
والسلام علیکم و رحمة اللّه برکاته
[1] ـ سوره آل عمران (3)، آیه 137