سخنرانی
  • صفحه اصلی
  • سخنرانی
  • سخنرانی آیت الله هاشمی رفسنجانی در اجتماع طلاب مدرسه فیضیه

سخنرانی آیت الله هاشمی رفسنجانی در اجتماع طلاب مدرسه فیضیه

  • پنجشنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۶۵

بسم‌اللّه‌الرحمن‌الرحیم
«اَلâحَمâدُالِلّûهِ ربِّ الâعûالَمین وَ اَلصَّلûوهُ وَالسَّلاûمِ عَلیû رَسولِ اللّûهِ واûلی أَئمهü المعصومین». اعوُذبالله من الشیطان الرجیم وَ مûا لَکُمâ لاû تُقûاتِلوُنَ فیü سَبüیلِ اللّûهِ وَ الâمُسâتَضâعفüینَ مِنَ الرِّجûالِ وَالنِّسûاَءِ وَ الâوِلâدûانِ و لاû یَسâتَطüیعُونَ حüیلَهً وَّ لاû یَهâتَدُونَ سَبüیلاً.
فرصت خوبی است که یکی از عمده‌ترین مسائل دنیای امروز و به طور کلی تاریخ بشریت، گذشته، امروز و فردا، با فرصت و دقت مورد بحث قرار گیرد که مهمترین مسأله بشریت در طول تاریخ، هم گذشته و هم امروز و هم آینده، همین مسأله درگیری سر مستضعف و مستکبر است. گرچه این یک مسأله حل نشدنی است و به نظر می‌رسد، اصلاً با تدبیر آفرینش به خاطر آن اهدافی که از خلق انسان بوده، یک چنین چیزی به عنوان وسیله آزمایش و تربیت و وسیله انجام تکالیف و شناخته شدن انسانها که در متن آفرینش جزء اصول و اهداف بوده، همین حالتی است که بین مستکبران و مستضعفان هست.
این جزء اهداف الهی است و ماندنی است، منتها مسأله، کیفیت برخورد و کنترل این است. شیطان و فرشته، روح ملکوتی انسانها و روح ناسوتی انسانها،  
جنبه‌های مادی و معنوی انسان، خوی آسمانی و خوی زمینی انسان، قسمت عمده‌اش از همین مسیر عبور می‌کند و تاریخ انسانها و بشریت را در تحلیل نهایی، همین مسأله تشکیل می‌دهد.
انبیاء، مصاف عمده‌شان در همین رابطه بوده و به نظر می‌رسد انقلابهای دنیا هم همین است. بنابراین اگر به این مسأله، خوب رسیدگی شود و روی آن کار شود و نظر اسلام درست در آید و با تحلیلهای صحیح و با واقع بینی با این مسأله برخورد شود، اسلام می‌تواند از مجرای انقلاب اسلامی، راهنمای خوبی برای کنترل این مسأله و این معمای زندگی انسانها باشد. ضمناً بهترین واژه‌ای که می‌شود درباره این مسأله به کاربرد، همین واژه استکبار و استضعاف است و از برکات انقلاب اسلامی این بود که این واژه به فرهنگ دنیا وارد شد. ولی امروز در کشورهایی که اسلام را هم نمی‌شناسند، این دو کلمه به کار می‌رود.
مثلاً در دوران این نیم قرن اخیر، بیشتر، کلمه "امپریالیسم" ورد زبانهای مبارزین و طرفداران مظلومان بود که با امپریالیسم مبارزه می‌کردند. امپریالیسم یک گونه‌ای از همین استکبار است، منتها همه معانی این کلمه در امپریالیسم نیست و آن راهنمایی که از این کلمه در می‌آید، آنجا نیست. سلطه‌گر و تحت سلطه، متجاوز و مورد تجاوز، استعمارگر و استعمار شده، و نمونه‌های اینها در فرهنگ فارسی و فرهنگهای دیگر به کار می‌رود. اما به نظر می‌رسد "استضعاف" و "استکبار" عمیقترین نکات را در این رابطه ارائه می‌دهد.
در واژه استکبار، علت و انگیزه این حالت هم وجود دارد. این مسائل در امپریالیسم وجود ندارند، در سلطه‌گر و متجاوز هم موجود نیست. در کلمه مستضعف، چیزهایی آدم می‌تواند از آن در بیاورد که کلمات استعمار زده و تحت سلطه و ... در نمی‌آید. حتی از کلمه مظلوم و چیزهایی از این قبیل، این کلمه جامعی است و ما باید کار کنیم تا این کلمه در دنیا و در همه زبانها بیاید و عملی هم هست.
امروز نهضت‌های جهانی مختلفی که ما داریم، آمادگی پیدا می‌کنند تا این کلمه را به کار ببرند و این کلمه اگر با ترجمه دقیقش به خدمت آنها برسد، عمیقاً می‌پذیرند. از آیات قرآن استفاده می‌شود که این حالت زورگویی و  
تجاوز و تعدی به حق دیگران، صفت مشخص مستکبرین است، آن مایه روحیش، همان حالتی است که در انسان هست و خودش را بزرگتر از آنچه که هست می‌داند و دیگران را کوچکتر از آنچه که هستند می‌داند. یعنی این تصور و این حالت روحی انسانها، منبع این حرکات می‌شود و در کلمه امپریالیسم و مشابهانش این روح وجود ندارد و از آنها چنین چیزی در نمی‌آید. این حالت نفسانی خود بزرگ بینی، بیش از آنچه که آدم خودش هست و تکبر در مقابل حق و کوچک دیدن و تحقیر دیگران وجود دارد. الان شما هرجا که بروید و مظاهر استکبار را در جامعه پیدا کنید، یک چنین چیزی هست، با مبدأش چنین چیزهایی است.
بنابراین این کلمه، کلمه گویایی است و خوب می‌تواند ماهیت این دو جریان مقابل هم را نشان دهد و در قرآن هم می‌بینید که مستکبر در مقابل مستضعف آمده است. مستضعف قشر مقابل مستکبر است. چون آن حالت خودش نیست. مستضعف از طرف دیگران به استضعاف کشیده شده است. مستکبر خودش هست که استکبار را انتخاب کرده و می‌کند. این دو جریان ظالم و مظلوم و استعمارگر و استعمار شده، متجاوز و مورد تجاوز قرار گرفته، بهترین تعبیری که برایش داریم همین است و باید روی این کار شود.
آنچه که مهم است من حالا می‌خواهم در بحثم رویش تکیه کنم، این است که این یک مسأله خاص زمان ما نیست. این یک پدیده امروز و عصر اتم و ماشین نیست. الان توسعه پیدا کرده است، اما پدیده‌ای است که از بدو تاریخ همزاد انسانها بوده و تحقیقاً با استفاده از قرآن و منطق و عقل و با تحلیل روانی انسانها باید بپذیریم که تا قیامت هم خواهد بود. یعنی تا بشر است و تا دنیا دنیاست (با این طبیعت) استضعاف و استکبار وجود دارد. مسأله این است که چگونه کنترل کنیم؟
در تاریخ انبیاء شما می‌بینید که با این عمومیت که قرآن مطرح کرده که "وَ مûاَ اَرâسَلâنûا مِنâ رَّسُولٍ: هر پیغمبری را ما فرستادیم، در مقابلش مترفین که وجه دیگری از مستکبرین هستند آمدند و گفتند: اِنّûا بمûاَ اُرâسâلتُمâ بهِ کûافِرُونَ" و اِنَّا بما اُرâسلâتُمâ بهِ کاِفِروُنَ" صف مقابل انبیاء این جوری بوده است. مسأله ظریفی که اینجا هست و ان‌شاءاللّه من در بحثم می‌خواهم نتیجه بگیرم، این  
است که در این تقسیم‌بندیها موضع روحانیت و صاحبان این انقلاب (هر کس که هستند) در این تقسیم‌بندیها باید کجا باشد؟ و ما باید چگونه موضع‌گیری کنیم؟
در تحلیلهای مادی هم این مسأله است. مارکسیستها هم وقتی که بحث می‌کنند به این مسائل از بعد تاریخی که مادیت تاریخ، زیربنای همه مسائل مارکسیستی است، برخورد می‌کنند، آنها از یک زاویه دیگری به این مسأله نگاه می‌کنند و مبارزات این یک قرن و نیم گذشته که بیشتر پرچمداران مارکسیستها بودند، را هم از همین مقوله شروع کرده‌اند. منتها با یک اشتباهات اساسی که ما باید مواظب باشیم آن اشتباهات تکرار نشود. من برای اولین بار که با این مسأله آشنا شدم و از طریق قران خواستم مسأله را بفهمم، در یکی از دوره‌های زندانم بود. در سال 51 وقتی که زندان رفتم، یک کتابی به دستم رسید که مال یک نویسنده نقّاد مارکسیستی به نام "پترو فسکی" بود که موضوعش تاریخ قرون وسطی است. تاریخ مثلاً دوران هزار سال پیش را ـ هزار سال قرون وسطی ـ که البته مربوط به اروپاست، نوشته، در حاشیه‌اش به تاریخ اسلام رسیده، چون در همان قرون وسطای اروپا، اسلام در جزیره‌العرب طلوع می‌کند. با تحلیل مادی که می‌کند با اسلام برخورد می‌کند.
ایشان اسلام را در تحلیل تاریخی، باز تحلیل مادی می‌کند و به همین تضاد طبقات مربوط می‌کند و بعد اسلام را به طبقه اشراف متکی می‌کند و می‌گوید این اشراف جزیره‌العرب بودند که برای سرکوب نهضتهای داخل جزیره‌العرب و برای مبارزه با تجاوز روم و ایران متحد شدند و اسلام را اختراع کردند و از طریق اسلام، وحدت درست کردند و این توحیدی که آورده‌اند به خاطر این بود. تحلیل مادیش می‌خواهد بگوید که خواستگاه اسلام، طبقه سرمایه‌دار و مترفین و مستکبرین بودند.
خوب، این با دید اول برایم روشن بود که این ضد آنچه که در اسلام و واقعیت هست، آورده است. آنجا به فکر افتادم که قرآن را یک بار از این دید مطالعه کنم. برداشتم قرآن را خواندم. ظاهر تاریخ را همه ما می‌دانیم که برعکس این بوده. آنهایی که در مقابل پیغمبراکرم(ص) بودند، گردن کلفتها و طغاه‌عرب بودند و آنهایی که با پیغمبر(ص) بودند، مردم فقیر و مظلوم و گرفتار  
و سیاهان و برده‌ها و امثال اینها بودند. این روشن است و آیات قرآن هم این مسأله را روشن می‌کند.
ما در زندان هم بحثی که با این مارکسیستها و منافقین و کسانی که به عنوان اسلام حرف می‌زدند داشتیم، این بود که آنها می‌گفتند، پایگاه طبقاتی شما (به ما روحانیها می‌گفتند) "بورژوازی" است و بنابراین شما بر فرض هم که پیروز شوید، بالاخره این بورژوازی (با احترام می‌گفتند خرده بورژوازی) باید شما را تأمین کند و شما به آنها متکی هستید و بنابراین انقلاب، جهت طبقه مستکبر را دارد. آنها استکبار تعبیر نمی‌کردند و به امپریالیسم بند می‌کردند.
اشتباه بزرگ اینها همین بود و منافقین، موضع‌گیری اخیرشان در زندان روی همین بود. اینها در تحلیلشان به این نتیجه رسیده بودند که روحانیت، بالاخره به طرف سرمایه‌دارها می‌چسبد و انقلاب به آن طرف کشیده می‌شود. و اینها فکر می‌کردند که باید به طرف کارگرها بروند و مدعی بودند که این انقلاب آن طوری نمی‌شود. حسابشان را از دین و روحانیت جدا کردند و دین اختراعی خودشان را آوردند.
ما می‌خواهیم بگوییم که نه، مسأله این گونه نیست. اصولاً دین الهی انبیاء از اول تا امروز و فطرت ادیان الهی با مظلومان همراه است و هر جا که به نفع غیر مظلوم و متجاوز موضع بگیرند، این انحراف از اسلام است. هم تاریخ انبیاء این مسأله را ثابت می‌کند، هم تاریخ زندگی خود پیغمبر(ص) و هم تاریخ دوران بعد از آن ـ هر وقت یک نهضت حقی به وجود آمده در اسلام و تشیع ـ این مسأله را ثابت می‌کند. و امروز هم ما بهترین سند را خودمان داریم و می‌بینیم که امروز چه کسانی از انقلاب حمایت می‌کنند. چه کسانی شهادت را انتخاب می‌کنند و این حکومت را حمایت می‌کنند.
این سند زنده ماست. البته من می‌پذیرم که ممکن است افکار منحرفی هم باشد. حالا در تقسیم‌بندی مردم از جهت استضعاف و استکبار در آن مطالعه‌ای که من از قرآن کردم، می‌خواستم دید قرآن را نسبت به مستکبر و مستضعف و این دو جریانی که در مقابل هم هستند ببینم. حدود بیش از هفتاد صفت مذموم و زشت در قرآن برای مترفین و مستکبرین آمده که همه دردهای جامعه در آنهاست؛ یعنی وقتی که آدم برود و این را تحلیل کند و دردهای جامعه را  
منطبق کند و از این دید قرآن را بخواند، قرآن همه دردهای جامعه را به روحیه استکبار می‌چسباند که در یک عده‌ای پیدا می‌شود. من آنها را در جزوه‌ای جمع کرده‌ام و هنوز مانده است. فکر می‌کردم یک وقتی فرصت می‌کنم و تفسیر مطالعه می‌کنم و بعد کمی اینها را رویش کار می‌کنم که چند جلد کتاب می‌شود، اما امروز فقط آن یادداشتهای ابتدائیم است.
قرآن دیدش این است که ریشه دردها را تماماً به این روحیه تکبر، استکبار، خود بزرگ بینی می‌رساند و تعبیر قرآن این است که: «لاû تُفَتَّحُ لَهُمâ اَبâوûابُ السَّمûاءِ» درهای آسمان برای اینها باز نمی‌شود، اصلاً در تکامل بر روی اینها بسته است و تکامل واقعی ندارند. «وَ لاû یَدâخُلُونَ اâلجَنَّهَ حَتَّیû یَلِجَ الâجَمَلُ فیü سَمِّ الâخِیûاطِ». اصلاً راه سعادت را قرآن به روی مستکبرین بسته می‌بیند.
حالا برخورد قرآن را با مستضعف و مستکبر ببینیم: یک تقسیم‌بندی می‌کنم که ببینیم حالا هر چه مستضعف است، خوب و ناجی است و هر چه که مستکبر است، خراب است یا اینکه نه، طور دیگری است؟ در این طرف قضیه، یعنی در طرف استکبار به نظر می‌رسد که ـ از قرآن استفاده می‌شود ـ همه مستکبرین در ضلالت هستند. اصلاً نمی‌خواند که یک مستکبر با حفظ صفت استکبار، صالح باشد. ممکن است کسانی مهم باشند، در جامعه مشخص باشند، نیرومند و متنفذ باشند، این حتماً همراه با استکبار نیست. نباید مخلوط شود؛ یعنی هر قدرتمندی مستکبر باشد، نه. استکبار به روحیه بند است و قضیه، ریشه روانی دارد و در عمل هم باید تجاوز و تعدی و زورگویی در آن باشد که اگر اینها شد، آن حالت استکبار پیدا می‌شود. حتی یک تجاوز دفعی بدون انگیزه را نمی‌شود در این ردیف آورد. استکبار یک مایه خاص خودش را دارد و با یک جریان روحی خاص خودش مرتبط است. به نظر می‌رسد، مستکبر مطلقاً در ضلالت است و راه آسمان و بهشت بر او بسته است و مایه همه نکبتها است.
اما مستضعفین یک نوع نیستند. مستضعفین چند جورند.
یک گروهی هستند که مستضعفند و تکلیف هم ندارند. فقط آنها هستند که قابل ترحم هستند و باید از آنها دفاع کرد و مسأله آنها مهم است که: "وَ مûاَلِکُمâ لاûتُقûاتِلُونَ فیüسَبیلِ اِللَّه وَآلâمَسâتَضâعَفیِنَ مِنَ آلâرِجûالِ وَ آلâنِسûاءِ وَ آلâوَلِدûانِ و  
لاûیَسâتَطیüعُونَ حیüلَهً وَّ لاûیَهâتَدوُنَ سَبüیلاً" اینها هستند.
مستضعفین دیگری هستند که مستضعف هستند، اما قدرت مقاومت دارند. اینها دو نوعند: بعضیها مقاومت می‌کنند و مبارزه می‌کنند، بعضیها مبارزه نمی‌کنند. مستضعف و مظلومند، اما مرده‌اند و برای شکستن سدّ استکبار و احقاق حق خودشان، حرکت نمی‌کنند.
پس ما در آن دید ابتدایی سه نوع مستضعف داریم: یک مستضعف داریم که واقعاً به حدی از استضعاف رسیده که قدرت تحرک را از او گرفته‌اند. "لاûیَسâتَطیüعُونَ حیüلَهً وَّ لاûیَهâتَدوُنَ سَبüیلاً:" هیچ راهی را پیدا نمی‌کند. این یک نوع، دو نوع دیگر آنهایی هستند که قرآن به آنها می‌گوید: لَمâ تَکُنâ اَرâضِ اللّûهِ وûاسعَهً فَتُهûا جِرُوافüیهûا. به یک عده‌ای گفته می‌شود شما چرا مبارزه نکردید؟ "قûالُوا کُنّûا مُسâتَضâعَفüینَ فِی اâلاَرâضِ": گفتند ما مستضعف بودیم، نتوانستیم کاری کنیم. قرآن اینها را قبول نمی‌کند و می‌گوید نه، شما بایست حرکت می‌کردید. زمین خدا وسیع بود، بایست راه پیدا می‌کردید و مبارزه می‌کردید.
پس مستضعفین دارای امکان مبارزه و جهاد برای شکستن طلسم استکبار دو گروهند: یک گروه هستند که مقصرند، با قدرت مبارزه، مبارزه نکرده‌اند. اینها هم گمراهند. اینها شاید مثل مستکبرها با آنان رفتار شود. یکی از آیات قرآن وقتی که مشاجره بین مستکبرین و مستضعفین را نقل می‌کند، مستضعفین از خداوند می‌خواهند که خدایا، اینهایی که ما را گمراه کردند به ما معرفی کن، "نَجâعَلâهُمûا تَحâتَ اَقâدûامِنûا ": ما اینها را زیر پایمان خرد کنیم. و در جای دیگری وقتی که به جهنم می‌روند، می‌گویند اینها ما را به جهنم بردند. عذاب اینها را زیاد کن. فûاتَهâمُ ضَعâفûا مِنَ آلâعَذûاب. قرآن می‌فرماید که به اینها گفته می‌شود: قûالَ لِکُلٍّ ضِعâفٌ: هر دویتان عذاب مضاعف دارید. این از آیات عجیب است. یعنی مستضعفین گمراه شده توسط مستکبرین در مشاجره‌شان، ادعا نامه صادر می‌کنند علیه مستکبرین و از خدا می‌خواهند که عذاب مستکبرینی که وسیله گمراهی اینها بوده‌اند، زیاد شود. قرآن به آنها جواب می‌دهد نه، شما هم عذاب مضاعف دارید. چرا؟ اینها چرا عذاب مضاعف داشته باشند؟! اینها چه نوع مستضعفی هستند که عذاب مضاعف دارند؟ مفسرین همین جا می‌گویند، به خاطر تسلیمی که شده‌اند و قدرت  
مستکبرین را پذیرفته‌اند. اینها مستکبرین را تشویق کرده‌اند. پس در جرم آنها شریک هستند. مستکبر خودش منحرف بوده، یک عده‌ای را هم منحرف کرده، پس بنابراین عذاب دارد و در مقابل باید عذاب شود.
مستضعف هم (در مورد مستضعف گمراه اینجا صحبت می‌شود) چون خودش گمراه بوده و با سکوت و تسلیم (به نظر مفسرین) مستکبر را تشویق کرده و باعث جلال و شکوه مستکبر شده، بنابراین آن هم عذاب مضاعف باید داشته باشد. البته این یک تفسیری است که در خیلی جاها می‌تواند مصداق داشته باشد، ولی احتمال دارد که این تفسیر موردش، مواردی باشد که ما مستضعفینی داریم که ضمن اینکه خودشان مستضعفند، وسیله اجرای مقاصد مستکبرین هم هستند. امروز کشورهایی هستند مثل اردن، که نمی‌توان گفت یک کشور مستکبر است، ولی اردن الان وسیله اجرای نیات استکبار در منطقه است. حتی در نهضتهایی مثل فلسطین، اینها دیگر مظلوم‌ترین مردم تاریخند. الان گروههایی هستند که با ایجاد تفرقه، انحراف و با گرفتن خطوط غیر صحیح، وسیله سیادت مستکبرین را دارند فراهم می‌کنند.
مصر در تقسیم‌بندی جهانی یک کشور مستضعفی است. اما وقتی که وسیله کمپ دیوید می‌شود و آمریکا را در منطقه حاکم می‌کند، این در جلد استکبار دارد عمل می‌کند. پس ما مستضعفانی داریم که خودشان مستضعفند ولی به عنوان عامل استکبار عمل می‌کنند. در یک نسبت مستضعف، در یک نسبت مستکبر. ممکن است از مصادیق روشن آیات: "لِکُلٍّ ضِعâفٌ وَّلûکِنâ لاّû تَعâلَمُونَ": اینها باشند. و همیشه تاریخ هم این چنین بوده و این مشاجره جهنم مال یک دوره معینی نیست. زمانی که وارد جهنم می‌شوند و مستکبر و مستضعف مقصّر، همه وارد آتش می‌شوند، این مشاجره، آنجا انجام می‌شود و در این مشاجره، خداوند قضاوت می‌کند و حق را به جانب مستضعف مقصر نمی‌دهد. البته مستکبر با آیات و ادله زیادتری که داریم، روشن است که به عنوان ریشه محکوم است. اما مسأله این است که ما مستضعفان مقصری داریم که این مستضعفان مقصر، میدان تاخت و تاز مستکبرها هستند و جریان استکبار را دارند تشویق می‌کنند و با سکوت و رضا و همکاری و با انواع و اقسام برخوردهای غیر اسلامی و غیر انسانیشان، جریان استکبار را تقویت  
می‌کنند.
مسأله بسیار مهم ما در رابطه با امام زمان(عج)، این امید انسانیت و چیزی که اگر در تاریخ چنین امیدی برای بشریت وجود نداشته باشد، تاریخ ابتر است و زندگی یک جریان احمقی به نظر می‌رسد، ما باید در این رابطه با استضعاف و استکبار برخورد کنیم. متأسفانه برداشتهای خیلی از مسلمانها ـ حالا به خصوص ما شیعیان را می‌گوییم، چون الان بیشتر طرف ما اینها هستند ـ در این رابطه ـ بحث حضرت حجت(عج) ـ درست نیست، دیروز و امروز برداشتی که از مسأله امام زمان(عج) دارند این است که جریان استکبار را که هدف اصلی قیام حضرت حجت(عج) کوبیدن استکبار است، چون همه‌مان قبول داریم که عمده‌ترین مسائلی که در اهداف حکومت جهانی حضرت حجت(عج) مطرح می‌شود، مسأله عدالت و پرکردن زمین از عدالت - بعد از اینکه پر از جور بوده است - و به هم زدن بساط استکبار و راه انداختن زندگی مستضعفان است. برداشتهای ناجوری از مسأله انتظار و مسائلی از این قبیل کرده‌اند که ما باید آرام بنشینیم و منتظر باشیم که حضرت حجت(عج) بیاید و مسائل را حل کند.
ما متأسفانه همین حالا هم داریم می‌بینیم آدمهای این چنینی هستند. این انحراف بدی در شیعه است و جزء بدترین انحرافات است. یعنی یک انحراف اصولی است که دنبال خودش، اصلاً خط مشی اسلام را به هم می‌زند. همه تکالیف روشنی که در قرآن هست: مبارزه با ستم و ظلم، حمایت از مظلوم، مخالفت با کج رویها و فسادهای اخلاقی، همه اینها را آدم ندیده بگیرد و به یک ادله دیگری بچسبد ]و بگوید[ باید آرام بنشینیم و منتظر باشیم که حضرت حجت(عج) بیاید و مسائل را حل کند. ما متأسفانه همین حالا هم داریم می‌بینیم، آدمهایی هستند که این چنین فکر می‌کنند.
من خیال می‌کنم مصداق روشن این "لِکُلٍّ ضِعâفٌ" که در قرآن به مستضعفین گفته شده، همین است. یعنی این طرز تفکری که میدان را برای مستکبر خالی می‌گذارد و مستکبر را در دنیا بی‌رقیب می‌کند، بهترین وسیله اجرای اهداف شوم استکبار است. اگر مردم خودشان را مکلف بدانند ـ مسلمانها را می‌گوییم و به عنوان مسلمان بحث می‌کنیم ـ باید در مقابل استکبار بایستند. نقطه مقابلش این است که مردم به عنوان دین فکر کنند که  
باید صبر کنند تا امام زمان(عج) بیاید و کارها را درست کند. ما می‌دانیم سنت‌الهی هم در تاریخ از اول حدوث یک چیزی به نام بشریت در روی زمین تا همیشه همین بوده که انسان مکلف باشد و خودش اقدام کند و کارهای خودش را انجام دهد، وقتی که کارهایش را انجام می‌دهد و خوب کار می‌کند، یک جاگیر می‌کند، امدادات غیبی می‌آید و این مسأله را حل می‌کند. یک وقت انحراف شدید می‌شود، پیغمبر(ص) می‌آید و راه را دوباره اصلاح می‌کند. حالا تازه امام زمان(عج) هم که تشریف بیاورند، وقتی که آمدند بدون زحمت مسائل را حل نمی‌کنند. کی این طور می‌خواهد بشود؟ پس چطور در زمان پیغمبر(ص) نشد؟ در زمان حضرت عیسی(ع) و موسی(ع) و ابراهیم(ع) نشد؟
چه زمانی ما در تاریخ داریم که خداوند مسأله را همین گونه حل کرده؟ چه موقع بدون زحمت حل شده است؟ "وَ کَاَیِّنâ مِّنâ نَّبیٍّ قûاتَلَ مَعَهُ رِبِّیّوُنَ کَثüیرٌ" انبیاء اصلاً این گونه بوده‌اند و یکی از رسالت آنها که مبارزه با ستم و مبارزه با استکبار و مترفین بود، این مسائل و مشکلات را داشت.
امام زمان(عج) هم که بیایند، همین مشکلات خواهد بود. البته، یک امدادهای غیبی خواهد بود والا این کشتنها چیست، این خونهای فراوانی که می‌گویند ریخته خواهد شد چیست، و همه اینها هست. ممکن است بشریت تکامل یافته باشد و یک ابزاری هم خداوند در اختیار امام زمان(عج) قرار بدهد. معجزه هم همیشه بوده. ما معجزه را در زمان پیغمبر(ص) هم داشتیم و خواهیم داشت. حتماً امام زمان(عج) کارهای فوق‌العاده دارند، ولی این چیزی غیر از زمان پیغمبر(ص) نخواهد بود.
شرایط زمان، شرایطی است که ایشان موفق می‌شوند و می‌توانند حکومت واقعی حق و اسلام را اجرا کنند و به آن نقطه می‌رسند. اما آن موقع هم زحمت دارد، آن موقع هم امام زمان(عج) جهاد دارد، شهید در رکابش می‌دهد، مجروح دارد، معلول دارد، درگیری دارد و این مسائل هست. ما حالا ابعادش را نمی‌توانیم پیش بینی کنیم. چیزهایی در روایات است که ما از آنها می‌توانیم حرف بزنیم. اصلاً سنت الهی این بوده است. سنت الهی غیر از این نیست. اگر این گونه باشد، خداوند همه مردم را فرشته خلق می‌کرد. و اصلاً به این چیزها نیازی نبود. دنیای فرشتگان دنیای دیگری است و دنیای بشریت قائم براین  
اساس است. این طرز تفکر بسیار مضر از مشکلات ما در دوران مبارزه بود. هیچ وقت در تحولها، استکبار یک دفعه به وجود نمی‌آید. تدریجی شروع می‌شود و آدم خودش را بالاتر از دیگران می‌داند.
من گفتم، اصلاً معنای این استکبار، مبنای روحی قضیه است. آدم یک امتیازی برای خودش می‌بیند، فکر می‌کند صلاحیتهای بیشتری دارد، نباید جبهه برود، نباید این مشکل را داشته باشد، باید خانه بهتری داشته باشد، باید ماشین بهتری داشته باشد، باید کارهای دیگری انجام دهد. این حالات درونی است و کم کم آدم به جایی می‌رسد که مصداق "وعنو عتوا کبیرا" می‌شود.
"لَقَد اسâتَکâبَرُوا فüی اَنâفُسهِمâ"
باید همیشه خودمان را کنترل کنیم. مواظب باشیم و این حالت ـ بحمدالله ـ تا حدود قابل قبولی الان در جامعه ما هست، ولی همیشه باید این اخطار بشود و ما خودمان را بدانیم و در کل ـ الحمدلله ـ خداوند پرچم مبارزه با استکبار را به حق امروز به دست روحانیت بزرگوار مجاهد شیعه و بسیاری از روحانیون اهل سنت داده و ما باید این ارزش و این افتخار و نعمتی که خداوند به ما داده، اینها را حفظ کنیم و وظایف اصلی که به عهده ما است به خوبی انجام بدهیم و این مردم خیلی خوبی که خداوند گذاشته برای این انقلاب، آدم نمونه اینها را با این وسعت در رکاب هیچ یک از انبیاء و ائمه ندیده است.
امام حسین(ع) برای تعداد کمی از اینها همیشه اظهار امید می‌کرده. امام حسن(ع) می‌گفت: «اگر این مقدار نیرو داشتم چه می‌کردم». امام باقر(ع) می‌گفت: «اگر این مقدار نیرو داشتم چه می‌کردم». این همه نیرو، خداوند در هیچ مقطعی از تاریخ ـ تا آن جایی که چشم ما می‌تواند در تاریخ ببیند - درست نکرده است. گوش شنوا در دنیا خیلی زیاد است. ما با اتکاء به اسلام ـ اسلام واقعی ـ اتکاء به فقه، همین فقهی که دست ماست، اتکاء به عمل اسلامی و عمل صالح، در حد امکانمان با استکبار جهانی و مستکبرین داخلی مبارزه می‌کنیم.
ان‌شاءاللّه خداوند تقدیر بفرمایند که این افتخار و حاکمیت اسلام در این برهه از زمان به دست شما مردم عزیز و رزمندگان عزیز ما در جبهه‌ها صورت تحقق به خود بگیرد و ما این افتخار را داشته باشیم که جزو یاران امام  
زمان(عج) به حساب بیاییم و خداوند فرج این امید بشریت و این روح تاریخ انسانیت و معنای مجسم زندگی انسانی و اسلامی را برای ما نزدیک کند و ما شاهد حکومت جهانی اسلام در زمان حضور حضرت حجت(عج) باشیم.
    والسلام علیکم و رحمه‌اللّه و برکاته