بسم اللّه الرحمن الرحیم
«اَلْحَمْدُلِلّهِ وَ اَلصَّلوةُ عَلی رَسولِ اللّهِ وَ آلِهِ اَجْمعین»، قالَ الْعَظیمِ فی کتابهِ اعوذُ بالله مِنَ الشَّیطان الرَّجیمْ، «وَ لَنْ تَرْضی عَنْک الْیَهُودُ وَ لاَالنَّصاری حَتّی تَتَّبعَ مِلَّتَهُمْ قُلْ اِنَّ هُدَی اللّهِ هُوَاْلهُدی وَلَئِن اتَّبَعْتَ اَهْوآءَ هُمْ بَعْدَ الَّذی جآءَک مِنَ الْعِلِم مالَک مِنَ اللّهِ مِنْ وَّلِیٍّ وَّ لانَصیٍر»[1] .
به دلیل اینکه مسأله روز و مهم جامعه اسلامی امروز، مسأله مهم انتخابات مجلس شورای اسلامی است و بحث پر و صدایی هم به نام انتخابات دو مرحله ای و یک مرحله ای در میان مردم راه افتاده و مطبوعات هم به آن دامن می زنند. خیلی پیداست که بدون حقه نیست. من به طور جدی این مسأله را برای شما توضیح می دهم و افکار شما را نسبت به این موضوع که سوژه ای برای تبلیغات مخالفان انقلاب و ضد دین شده است، روشن می کنم.
اصولا این گونه که روزنامه ها مطرح کرده اند، کیفیت طرح آن غلط است. قبل از اینها گروه ها و احزاب مخالف مطرح کردند و اسمش را انتخابات دو مرحله ای گذاشته اند. البته با یک مقدار غمض عین می توان چنین اصطلاحی را به کار برد. اما از نظر معمول و محتوای کار، این اصطلاح غلط است. انتخابات دو مرحله ای اصطلاحآ به انتخابات این جوری می گویند که مثلا شما بخواهید یک نفر را به عنوان نمایندگی به جایی بفرستید، فرض کنید خدمت امام، ابتدا یک مرحله انتخابات همه مجلس انجام می دهد و پنج نفر یا ده نفر از افراد مورد اعتماد را انتخاب می کنید، می گویید شما بروید، تصمیم بگیرید و یک نفر را بفرستید. پس این می شود یک مرحله، یعنی شما مجموعآ می گویید مثلا آقای حسن و حسین و محمد از طرف ما نماینده هستند که خودشان بنشینند و فکر کنند و یک انسان مناسب را انتخاب کنند، خدمت امام بفرستند، این یک مرحله است.
مرحله دومش این است که آن سه نفر یا آن پنج نفر و ده نفری که شما انتخاب کرده اید، بنشینند و از میان خودشان یا غیرخودشان یکی را انتخاب کنند و بگویند شما نماینده ما خدمت امام هستید. این دو مرحله می شود. ابتدا گروهی انتخاب می شوند و از میان آن گروه، گروه دیگری انتخاب می شوند. این یک جور است. یا مثال دیگر برای انتخابات دو مرحله ای، مسأله احزاب است.
یک حزب وقتی که می خواهد افرادی را برای اداره حزب انتخاب بکند، حزبی که در سراسر یک کشور شعبه و دفتر داشته باشد، شکل کارش این است، اول مردم عضو حزب در هر منطقه ای، از میان خودشان افرادی را انتخاب می کنند، می گویند شما بروید. مثلا از کرج، قزوین، تبریز، قم، اصفهان، منتخبین مردم به تهران می آیند. بعد که اینها در تهران، جمع شدند، از میان خودشان افرادی را برای مثلا هیأت اجرایی یا دفتر مرکزی یا چیزهای دیگر انتخاب می کنند. پس این دو مرحله می شود. یک مرحله آنجاست که مردم انتخاب کردند و مرحله دوم اینجاست که این منتخبین از میان خودشان فرد جدیدی را انتخاب می کنند. این می شود انتخابات دو مرحله ای.
حالا آقایان و مخالفین رندانه این کلمه را به کار برده اند که مردم و مخصوصآ طبقه جوان را در تردید بیاندازند که من با بعضی از اینها برخورد کردم و دیدم که اینها این جوری از دو مرحله ای برداشت کرده اند، خیال کرده اند دو مرحله ای این است که ابتدا مردم تهران عده ای را انتخاب می کنند، بعد از میان آنها عده دیگری را خودشان برای مجلس انتخاب می کنند، این نیست.
مسأله ای که جدی است، این است. در گذشته انتخابات مجلس شورای ملی در کشورها این جوری بود. مثلا مردم روز انتخابات پای صندوق رأی می روند و به کسانی که کاندیدا و نامزد مجلس شده اند، رأی می دهند. مثلا در این دوره ای که ما داریم انتخابات را انجام می دهیم، پانصد و چهل نفر برای مجلس شورا نامزد شده اند از میان اینها حدود هشتاد نفرشان نامناسب درآمدند و یا ساواکی غیرمسلمان بودند. یا عیوب دیگری داشتند یا سنشان کم بود. اینها را کنار زدند. گفته اند چهارصدو شصت نفر می توانند نامزد بشوند. روز بیست و چهارم اسفند مردم به چهارصدو شصت نفر به عنوان نامزد رأی می دهند.
در رژیم گذشته انتخابات این جوری بوده است. وقتی که آراء را می خوانند، از سطح بالا شروع می کنند، یکی مثلا دو میلیون رأی آورده است، این انتخاب شد، دومی یک میلیون و نیم، آن یکی یک میلیون و چهارصد، آن یکی یک میلیون و صد، آن یکی نهصد آن یکی هشتصد، همین جور پایین می آید تا به سی نفر می رسد. از بالا شروع می کنند و انتخاب می کنند تا تمام می شود، سی و یکمی دیگر تمام شد، نمی تواند وکیل باشد. تا نفر سی ممکن است مثلا پنجاه هزار رأی داشته باشد.
هر قدر داشت حساب نمی شود که دیگر چه مقدار باید داشته باشد. بتدریج از دو میلیون شروع شد و به هر کجا که رسید، تمام می شود. ممکن است همه شان مثلا بالای یک میلیون باشند و سی نفر با یک میلیون رأی، یک میلیون و نیم رأی انتخاب بشوند. این خوب است. ممکن است پایین بیاید و افرادی با پنجاه هزار رأی، صدهزار رأی آورده اند در درجه سی ام قرار بگیرند یا بیست و پنجم و انتخاب بشوند. این از نظر ما اشکال داشت، شورای انقلاب این مسأله را رسیدگی کرد و دید باید در تهران چنین عمل بکنیم که پنج میلیون جمعیت دارد و دو میلیون و نیم رأی می دهند. اگر بنا باشد از میان اینها یک نفر با پنجاه هزار رأی یا صدهزار رأی یا دویست هزار رأی بیاید و نماینده مردم بشود، چطور می توانیم بپذیریم جامعه تهران و مردم تهران یک نفر را با این مقدار رأی نماینده خودشان بدانند؟ تهران پنج میلیون جمعیت دارد، پنجاه هزار نفر به این آقا رأی داده اند. کجا نماینده مردم است؟ مردم قبول ندارند، از او حمایت نمی کنند، او را به عنوان نماینده خودشان نمی شناسند و این مشکل پیش می آید، فکر کردند و بحث های طولانی شد و به این نتیجه رسیدیم که طرح نویی اعلام بکنیم و آن اینکه گفتیم در مرحله اول اکثریت مطلق را اعتبار کنیم. یعنی ما دو جور اکثریت داریم. یک اکثریت مطلق، یک اکثریت نسبی.
اگر فرض کنیم که در این مجلس صد نفر نشسته باشند، پنجاه و یک نفر اینها اکثریت مطلق می شوند، نصف به علاوه یک یعنی از نصف به بالا پنجاه و یک، شصت، هفتاد و نود تا نود و نه اکثریت مطلق می شود، اکثریت نسبی دیگر شرط نمی کند که از نصف به بالا باشد. چند گروهی که اختلاف داشتند، هر که بیشتر بود، آن را اکثریت نسبی می گویند، یعنی اگر شما به پنج گروه تقسیم شوید و فرض کنیم صد نفر باشید، یک گروه سی نفر و یک گروه بیست نفر و یک گروه پانزده نفر باشد، اینجا اکثریت با گروه سی نفری است ولی اکثریت مطلق نیست، نسبی است. اگر اکثریت مطلق بود، می بایست پنجاه و یا پنجاه و یک باشد.
ما فکر کردیم و گفتیم در انتخابات امسال تهران و ایران، این جوری بگوییم که در دوره اول انتخابات آنهایی کاندیدا می شوند که اکثریت مطلق را بیاورند، یعنی هر چه رأی در صندوق ها ریخته شد، از نصف آن آراء بیشتر رأی آورده باشند. یعنی اگر فرض کنیم روز اخذ رأی مردم تهران دو میلیون برگ رأی و تعرفه انتخابات امضا کنند و در صندوق بیاندازند، کسی که یک میلیون یک رأی اضافه آورده باشد، می تواند وکیل باشد، جدا بشود. آنهایی که از یک میلیون به پایین آورده اند یا یک میلیون آورده اند، نمی توانند وکیل شوند.
بنابراین فرض می کنیم در روز اخذ رأی از سی نفر نماینده ای که برای تهران لازم داریم، ده نفرشان بیش از یک میلیون رأی آورده اند. وزارت کشور اعلام می کند، ده وکیل از تهران انتخاب شد و بیست وکیل دیگر لازم داریم. آن بیست وکیل را چگونه انتخاب می کنیم؟ این ده نفر نماینده مردم هستند. چون یک میلیون و یک رأی از مردم تهران را پشت سرخودشان دارند و با یک میلیون طرفدار به مجلس می روند. اینها نماینده مردمند و می توانند از زبان مردم حرف بزنند. بقیه چه؟ از چهارصدو شصت کاندیدا ده نفرشان کنار رفتند و ما چهارصد و پنجاه کاندیدا داریم و بیست نفر وکیل از میان اینها می خواهیم.
در دفعه دوم دیگر اجازه نمی دهیم که تمام این چهارصدو پنجاه نفر بیایند در مبارزه شرکت کنند. یک عده صد رأی، هزار رأی، دویست رأی، دو هزار رأی آورده اند و معلوم می شود که کسی نیستند که به وکالت برسند. می آییم از میان این چهارصد و پنجاه نفر که بیست نفر نماینده لازم داریم، چهل نفر جدا می کنیم، یعنی از همان سطح بالا. از آنهایی که از یک میلیون به پایین رأی دارند، کسی که نهصد هزار آورده، بعدی اش هشتصدهزار آورده، هفتصد هزار آورده تا چهل نفر، چهل نفر را انتخاب می کنیم. بقیه کنار می روند و در دور دوم شرکت نمی کنند. چهل نفری که آراء بیشتری را داشته اند و در دور اول به حدنصاب نرسیده بودند و اکثریت مطلق را نداشته اند. آن چهل نفر با یک هفته فرصت تبلیغات وارد مبارزه می شوند که فکر می کنم انتخابات دوره دوم را در حدود سیزدهم یا چهاردهم یا پانزدهم فروردین بتوانیم انجام بدهیم که بعد از تعطیلات باشد تا مردم از مسافرت برگشته باشند.
در آن صورت چهل نفر از کسانی که آرای سطح بالا را داشته اند، وارد مبارزه می شوند و آنهایی که در دور اول شناسنامه شان مهر شرکت در انتخابات خورده، یک بار دیگر می توانند بیایند رأی بدهند و این دفعه طرفداران قبلی که به اینها رأی می دهند، به اضافه کسانی که کاندیداهاشان حذف شده اند. مثلا یکی به من رأی داده و در دور دوم رأی ام پایین بود و نیستم، کسانی که به من رأی دادند، می آیند به این آقا رأی می دهند و من دیگر نیستم، از چهارصدو پنجاه نفر، چهارصدو ده نفر رفته اند کنار و هر چه رأی مال آنها بود، قسمت عمده اش دوباره سراغ این افرادی که باقی مانده اند، می آید. این بار دیگر اکثریت مطلق، اکثریت نسبی است، یعنی هر کس بیشتر از این بیست رأی آورد، انتخاب می شود.
بنابراین در دور دوم تا حدود ممکن ما آراء مردم را پشت سر نماینده هایمان قرار می دهیم. یعنی کسانی که در دوره اول ممکن بود مثلا پانصد هزار رأی داشته باشند، این دفعه گروهی حذف شده اند و رأی اینها به یک میلیون، هشتصدهزار، نهصد هزار کمتر یا بیشتر می رسد و با آراء بیشتری به مجلس می آیند. این وضع در تهران که پانصد نفر کاندید دارد، هست. در شهرهای کوچکی که مثلا یک کاندیدا دارد، یا مثلا فرض کنید ورامین، یک نماینده می خواهد، ممکن است الان ده نفر کاندید شده باشند که من الان تعدادش یادم نیست. مثلا می گویم ده نفر کاندیدا شده باشند که می خواهند وکیل بشوند. اگر کسی در همان مرحله اول اکثریت مطلق را آورد، یعنی اگر در ورامین مردم چهل هزار رأی دادند، اگر کسی بیست هزار و یک رأی آورد، آن وکیل شده و بقیه کنار می روند، دیگر تجدید انتخابات نمی شود. ولی اگر کسی بیست هزار رأی، نوزده هزار رأی، هیجده هزار رأی آورد، این دفعه دو نفر از آنهایی را که سطح بالا هستند و آراء زیادتری آورده اند، نگه می داریم و بقیه را کنار می گذاریم، این دو نفر برای دور دوم وارد مبارزه می شوند و هر یک از اینها که بیشتر رأی آورد، به مجلس می آید. این ترتیب انتخابات با اکثریت مطلق است.
پس همان طور که ملاحظه می کنید ممکن است این انتخابات در همان مرحله اول در خیلی از جاها تمام بشود. یعنی یک نفر اکثریت مطلق را بیاورد و ممکن هست در خیلی از جاها به مرحله دوم یا دور دوم موکول بشود. این طرحی بود که شورای انقلاب ریخت و دلیلش هم این بود که سعی کردیم کاری بکنیم که مجلس شورای ملی یا شورای اسلامی در این دوره قوی و نیرومند باشد.
چرا به مجلس قوی نیاز داریم؟ این دوره غیر از دوره های قبل و غیر از دوره های آینده است، ما انقلاب کرده ایم و انقلاب ما پیروز شده است. رژیم طاغوتی سقوط کرده و می خواهیم رژیم اسلامی بسازیم. رژیم اسلامی با رژیم طاغوتی تفاوت های زیادی دارد. روابطش از خانواده گرفته تا مدرسه، دانشگاه، اداره، جامعه، شهر، روابط خارجی، روابط داخلی، سیاست، اقتصاد، فرهنگ و همه چیز باید عوض بشود. اگر باید عوض بشود، باید قانون جدید بنویسیم. این بار مثل دوره پانزدهم و شانزدهم مجلس گذشته نیست که دوره شانزدهم که می آید نمی خواهد قوانین گذشته را عوض بکند. برای مسائل جدیدی که پیش می آید، قانون می گذارد. اما ما این دفعه باید یک رژیم را واژگون و خرد کنیم و قوانینی را که ظرف ده ها سال نوشته و تنظیم شده و آن جامعه انگلیسی دوران پهلوی را اداره می کرده، به هم بریزیم و جای آنها قوانین جدید بنویسیم.
این کار کوچکی نیست. این کار به اندازه تاریخ کشور ما بزرگ است. مجلس می خواهد بین مردم آبرو و اعتبار داشته باشد، عظمت داشته باشد، شخصیت داشته باشد، مردم، آنهایی را که در مجلس نشسته اند و دارند قانون می نویسند، نماینده خودشان بدانند، آنها را از طرف خودشان آنجا بشناسند و از آنها حمایت کنند و از قوانینی که آنها می گذرانند، اطاعت کنند. اگر در تهران یک نفر با پنجاه هزار رأی رفته است و می خواهد قانون بنویسد، مردم می گویند این که نماینده ما نیست. قانون او برای ما چه ارزشی دارد؟ حس اطاعت در مردم ایجاد نمی شود. اگر مشکلی برای مجلس پیش بیاید، حمایت نمی کنند به این دلیل ضرورت دارد که مجلس اول ما که عظیم ترین مجلس است، قوی باشد.
این یک بعد قضیه است. مهمترین رسالت را به عهده دارد. رسالت نوشتن قانونی بجای قوانین دیگر که ده ها سال رژیم گذشته برای ادامه حکومت یک خانواده بر مردم ایران تحمیل کرده است. اگر بروید در کتابخانه هایی که قوانین را جمع کرده اند و در اداراتی که قفسه قوانین را چیده اند و ببینید، وحشت می کنید. یک کتابخانه پر از کتاب قانون است. البته خیلی از اینها ممکن است قوانین عادی برای کیفیت اداره باشد. ولی بسیاری از این قوانین بایستی عوض شود. اوراق بسیاری از این کتاب ها باید شسته بشود و به جای آن قوانین جدید بیاید. یک مجلس معمولی، این کار را نمی تواند بکند. البته اینجا یک پرانتز باز کنم که اگر رسیدیم آخر بحث صحبت می کنم.
مشکل دوم این مجلس که ربطی به دو مرحله ای ندارد، این است که قوانینی که نوشته می شود باید براساس فقه، اسلام، قرآن و دین باشد. در دنیا قانون گذارها و وکلای مجلس آزاد هستند. یعنی آنها گیر نیستند که قانونی که می خواهند بنویسند با دینی یا جایی بسازد، عده ای در مجلس نشسته اند، فکر می کنند، بحث می کنند، مذاکره می کنند و هر چه به سلیقه اکثریت شان تعلق گرفت، قانون می نویسند، با هر جا می خواهد مطابق باشد یا نباشد. اما اینجا مردم و رهبر و انقلاب ما گفتند ما اسلام می خواهیم و قانون اساسی ما قید کرد که قوانینی که گذاشته می شود باید با نظر کارشناسان اسلامی تطبیق بکند و با اسلام بسازد.
آقایانی که به مجلس می روند غیر از اینکه باید نماینده مردم باشند و منعکس کننده افکار مردم باشند و افکار مردم را منعکس کنند، مهمتر این است که باید صلاحیت این را هم داشته باشند که به عنوان اسلام قانون بنویسند و فکر و مغزشان با ایده های دین و اسلامی سازگار باشد، ضد اسلام نیاندیشند و ضداسلام فکر نکنند. البته این ربطی به دو مرحله ای ندارد، این را در پرانتز گفتم.
به هر حال برداشتی که شورای انقلاب از جامعه داشت و آن رسالت عظیمی را که از مجلس انتظار داشت، ایجاب کرد که مسأله اکثریت مطلق را در دور اول برای معتبرتر کردن کاندیداها و نمایندگان مجلس شرط کند. این کار که شد. گروه های چپ و بسیاری از گروه های مسلمان ولی چپ گرا و یا راست گرا به هر شکلی، آنهایی که خیلی با خط ما نمی خوانند ـ اکثرآ نه ـ آنها شروع کردند به مخالفت کردن و هیاهو کردن و هیاهو راه انداختن و تکفیر کردند و قشقرقی در روزنامه ها و اعلامیه ها و میتینگ ها و سخنرانی ها راه انداختند که شما نمونه هایش را تا به حال دیده اید. حالا آنها چه می خواهند بگویند؟ اصلا حرف اینها چیست؟ البته اصل حرفشان این است که می گویند شما بیایید و انتخابات را جوری کنید که در مرحله اول تمام بشود. یعنی هر کس بیشتر رأی آورد، تا سی نفر به مجلس برود ولو اینکه نفر آخری پنجاه هزار رأی داشته باشد. دلیلی هم که می آورند بیشتر این است، که می گویند شما این کار را که می کنید، باعث می شود که گروه های کوچک مثل حزب توده یا مجاهدین یا فدائیان یا گروه های دیگر که اکثر مردم با آنها نیستند، به مجلس راه پیدا نمی کنند. می گویند چون در دفعه اول که اینها اکثریت مطلق نمی آورند، نصف آراء تهران را نمی آورند، دفعه دوم هم که دوباره می خواهیم رأی گیری کنیم، اکثریت متحد می شود و آرایشان را بالا می برد، سراغ مذهبی ها می روند. آنهایی که گروه های کوچکی هستند، از آراء جدید محروم می شوند. در نتیجه نمایندگان گروه های کوچک چپ و راست به مجلس نمی آیند. این اعتراض شان است. کاش این اعتراض را به طور معقول و منطقی مطرح می کردند و خواهش می کردند ما می خواهیم در مجلس باشیم و به ما اجازه بدهید که بدون رأی در مجلس بیاییم، البته صلاح اندیشی هم می کنند، می گویند مصلحت این است که نماینده همه افکار در مجلس باشد تا آراء و افکار متضاد در مقابل هم قرار بگیرد. بحث و جدل بشود و از میان بحث و جدل فوائدی بیرون بیاید و مطالب پخته بشود و مجلس یکنواخت و یکدست نشود، همه مذهبی خالص نباشند و از این گونه حرفها.
به علاوه می گویند که این گروه ها اگر نماینده هایشان در مجلس باشد، احساس می کنند که در کارها شریک هستند و چون شریک هستند، دیگر دست به کارهای حاد و تند نمی زنند و این هم یک استدلال است. این دو جور برخورد با مطلب است.
یک وقت مسأله حق است، یک وقت مسأله مصلحت اندیشی است. اگر مسأله حق باشد، حق این است که هر کسی در میان مردم بیشتر رأی دارد، در مجلس باشد و اگر در مرحله دوم هم معلوم شد که این آقا از آن آقا رأی بیشتری داشته، در مرحله اول آرایش جای دیگری رفته بود، حق دارد در مجلس باشد، برای اینکه ممکن است گروههای در خط امام و اکثریت در دور اول متفرق باشند و آراء تقسیم شده باشد. اما در مرحله دوم مردم واقعآ به این اعتقاد دارند، نه به آن. پس معتمد بیشتر مردم باید در مجلس باشد، ولی اگر مصلحت اندیشی است و صحبت سر این نیست که هر کس حق دارد به مجلس بیاید، دستشان را بگیرید و آنها را به مجلس بیاورید تا ببینند در کارها شریک هستند و چون شریک هستند، مزاحم مردم نمی شوند. البته این مصلحت اندیشی را قبول نداریم، مطلب این جوری نیست. اولا مصلحت مهمتر این است که مجلس قوی باشد. همان که گفتم، یعنی این مصلحت است که مجلس احساس کند مردم پشت سرش هستند. مجلس اگر بخواهد جلوی دیکتاتوری و انحراف دولت را بگیرد و جلوی تخلّفات مجریان را بگیرد، باید مطمئن باشد که مردم از او حمایت می کنند و اینها نماینده مردم هستند. بنابراین مجلس باید قوی باشد. این مهمترین مصلحت یک مجلس است.
اگر مجلس ضعیف باشد و مردم اینها را نماینده خودشان ندانند و هر مشکلی برای این مجلس پیش بیاید، مردم حمایت نمی کنند. به اضافه، این مصلحت اندیشی که شما می کنید و می گویید بگذارید اینها باشند، نمونه هایش را در دوره های قبلی دیده ایم، اینها هر وقت در مجلس باشند، مجلس را از کار می اندازند. البته اگر رأی داشتند و می آمدند، حرفی نداشتیم، یعنی بایست تحملشان کنیم و حالا هم اگر ببینیم واقعآ رأی دارند و مردم انتخابشان می کنند و اکثریت هستند، مجلس مال آنهاست. باید بیایند. چون از طرف مردم هستند و مجلس خانه مردم است و نماینده مردم باید به آنجا بیاید. ولی واقعیت این است که آنچه ما می فهمیم و تجربه به ما نشان داده است، این است که اگر ده، پانزده نفرشان در مجلس باشند، مجلس را فلج می کنند، برای اینکه دو جور برخورد می کنند، یک برخورد را یک مسلمان متعهد در مجلس می کند که سعی می کند خودش را با دولت هماهنگ کند و چوب لای چرخ دولت نگذارد که دولت کارش را بکند وانقلاب نجات پیدا بکند و مشکلات مردم حل بشود و اگر مجموعآ نظری هم دارد، این توجه را هم دارد که دوره انقلاب است و سرعت عمل لازم است و باید با دولت هماهنگی کرد و مزاحم دولت نشد. در مجلس هم که نشسته خود را مسؤول می داند. هر جا نابسامانی باشد، خود را مسؤول می داند. این یک جور برخورد با انقلاب است.
یک جور برخورد را این گروه ها دارند که دارید می بینید. اکثرآ اینها از اینکه نابسامانی در کشور باشد، خوشحال هستند، شما این جور احساس نکردید؟ اگر بیکاری داشته باشیم، اینها خوشحال هستند و عمدآ می روند بیکاری ایجاد می کنند برای اینکه جلوی ما سنگ بیاندازند. این چه مصلحتی است که ما به زور دست این را بگیریم و در مجلس بیاوریم و بگوییم اینجا بنشین و از تریبون مجلس حرف بزن. قانون اساسی هم مجبور می کند. یعنی اجبار داریم که مذاکرات مجلس باید از رادیو، تلویزیون و روزنامه ها پخش شود.
این دوره مجلس مثل سال های قبل نیست. نماینده ای که می رود پشت تریبون صحبت می کند تا آخرین نقاط مرزنشین از تلویزیون و رادیو عکس اش را می بینند و حرف هایش را می شنوند. بنده که مسؤولیت دارم و احساس درد می کنم و دلم برای این دولت و این مردم می سوزد، یک حرفی نمی زنم که به ضرر مملکت تمام بشود. چون هر گوشه مملکت که نابسامانی باشد، نمی خوابم. اما اینهایی که می خواهند مملکت را آشوب کنند، اینهایی که هنوز وکیل نشده اند و دارند اعتصاب و تحصن می کنند و کارخانه و مدرسه تعطیل می کنند و راهپیمایی می کنند و چوب لای چرخ دولت می گذارند، اگر در مجلس باشند چه خواهند کرد؟ اینجا شعارهای چپ گرا می دهند و مردم را تحریک می کنند.
مثلا یک قانون می گذارد که این جوری حق را به کارگر بدهیم. کارگر هم یک مقدار راضی می شود. ولی او فوری می رود پشت تریبون و می گوید: نه، کافی نیست که این قدر بدهید. یک شعار غیرعملی مطرح می کند، اثر خدمت را می گیرد، دولت را ضعیف می کند، مجلس را فلج می کند و کار را معطل می کند و در مردم تقاضای کاذب بوجود می آورد و حرف هایی هم می زند که باید از رادیو و تلویزیون پخش بشود، نمی شود قانون اساسی را زیرپا گذاشت و آن حرف ها را در محدوده مجلس پخش کرد.
ببینید باز مسأله دو گونه است. نمی گویم اینها به هر قیمتی که شده نباید به وظایف نمایندگانمجلس بروند. نه، ما اعتبار آزادی را بیش از این می دانیم. ما برای آزادی و آراء مجلسمردم ارزش قائل هستیم. اگر این مردم این جوری خواستند و آن جوری رأی دادند و خواستند این جوری بشوند، ما قبول می کنیم، نماینده هایشان به مجلس بروند و مجلس را فلج کنند، چون مردم خواستند، باید بشود. ولی اگر صحبت مصلحت اندیشی است، مصلحت این است اینها به مجلس نیایند. مصلحت ایجاب می کند که اینها نباشند تا کمتر شلوغ کنند. مصلحت چنین ایجاب می کند. در مقابل حق خاضع هستیم، اما مصلحت را آن نمی دانیم. ولی آزادی بالاترین مصلحت و بالاترین مدل و هدف کشور است. ما تلاش می کنیم که مردم و ملت آزاد باشند و آزاد بیاندیشند و آزاد انتخاب کنند و آزاد فکر کنند، اگر هم اشتباه بکنند، در عمل می فهمند که اشتباه کرده اند و دفعه دیگر کمتر اشتباه می کنند. اصولا وجدان جمعی کمتر اشتباه می کند. فرد اشتباهش بیشتر است. اشتباه اکثریت مردم کمتر از افراد است.
اگر مردم ما چنین کردند، می پذیریم. ولی اگر شما به اسم مصلحت اندیشی می خواهید کلاه سر ما بگذارید و بگویید در شورای انقلاب و مصلحت اندیشانه یک قانون بگذرانید و عمدآ دو دستی دست کسانی را که نماینده مردم نیستند، بگیرید و روی کرسی مجلس بگذارید و بگویید اینجا بنشین و تفریح کن و شعار بده و چوب لای چرخ بگذار، قبول نداریم.
روی هم رفته کاری که شورای انقلاب کرده و عملی که در این قانون آمده، حق است. راه را باز کرده اند که هر کس پشتوانه بیشتری از آراء مردم را دارد، به مجلس برود.
یک چیز دیگر اضافه کنم، شاید بگویید مصلحت اندیشی کنید، اینها به مجلس بیایند و آرام بگیرند. به هیچ چیز راضی نمی شوند. ما می شناسیم. فقط به این راضی می شوند که امام و همه مسلمان ها و قرآن و تمام اسلام بیرون برود و در ایران جایش را به استالین و لنین و یک بولشوویسم حاد بدهیم، آن وقت آنها از ما راضی می شوند. والّا یک نفر از آنها در میان دویست و پنجاه نفر، دویست و هفتاد نفر نماینده، خودی ندارد. ده پانزده نفر هم که باشند و بخواهند حرف بزنند و رأی شان را حساب کنیم، چیزی نیست. چون ده پانزده رأی در مقابل آراء اکثریت وکلا چیزی نیست. برای نق زدن و اظهار اداء وزارت کردن می آیند همان روز هم تقسیم می شوند. یک گروه شان فعالیت پارلمانی و سیاسی و روزنامه ای می کنند، یک گروه شان اسلحه برمی دارند و می روند، می گویند انشعاب کردیم، به کردستان، گنبد و بلوچستان می روند و شروع به ترور و تخریب می کنند کارخانه را به هم می زنند، مدرسه را تعطیل می کنند و اگر بگویی که شما در مجلس هستید، می گویند ما انشعاب کردیم. همان کاری که قبلا در تاریخ گذشته ایران کردند.
معنای حرف من این نیست که ما باید درب مجلس را به روی اینها ببندیم، نه، ما آزادیم و قانون می گذرانیم و با قانون کار می کنیم و قانون ما راه را باز می گذارد. اگر کسانی هستند که به خاطر صداقت و به خاطر خدمات و به خاطر صلاحیت مورد اعتماد مردم هستند و مردم به آنها رأی می دهند، بسم الله، به قول عرب ها اهلا و سهلا، بیایند و جایشان را بگیرند.
یکی از حرف هایی که اینها می زنند، این است که متأسفانه بعضی از روحانیون ما هم که همراه اینها اعلامیه دادند و امضا کردند، این حرف را زدند و می گویند که این کاری که شما کردید، با قانون اساسی مخالف است. کجا با قانون اساسی مخالف است؟ قانون اساسی گفته انتخاب ریاست جمهوری با اکثریت مطلق است، تصریح کرده و گفته اگر در دور اول کاندیدای ریاست جمهوری نصف به علاوه یک رأی را نیاورد، انتخابات در هفته بعد بین دو نفر از کسانی که بیشتر رأی می آوردند، تجدید می شود. انتخابات مجلس دوم هم این شکل است. ولی چون یک دفعه بیش از هفتاد درصد رأی می آورند، دیگر انتخاب شدند. اما در قانون اساسی در مورد مجلس شورای ملی این جوری تصریح نشده است. فقط گفته انتخابات، کیفیت انتخابات، شرایط وکلا و شرایط رأی دهنده گان را قانون تعیین می کند. نگفته مطلق و حدنسبی باشد، تعیین نکرده است. ماده شصت و دوم قانون اساسی را آنهایی که سواد دارند، بخوانند، می گوید: شرایط انتخاب کننده و شرایط انتخاب شونده و کیفیت انتخابات را قانون تعیین می کند، نه قانون اساسی. پس در مورد انتخابات مجلس حتمآ از ما نخواسته اند که با اکثریت مطلق کار کنیم و حتمآ از ما نخواسته اند که با اکثریت نسبی کار کنیم و قانون گذار باید تصمیم بگیرید.
امروز قانون گذار ما شورای انقلاب است. شورای انقلاب جای مجلس آینده است. یعنی وقتی که مجلس تشکیل شد، بساط شورای انقلاب جمع می شود و مجلس عهده دار وظایف قانون گذاری می شود. الان قانون گذار شورای انقلاب است. شورای انقلاب از کجا مشروعیت پیدا کرده و قانون گذار شد؟ از طریق امام. از طریق رهبرمان، رهبری که بالاتفاق یا لااقل نود و نه درصد مردم رهبری اش را پذیرفته بودند. حضرت آیت اللّه امام خمینی (صلوات حاضران). انتخاب کرده اند بنابراین کیفیت انتخابات را که به قول شما دو مرحله ای باشد یا یک مرحله ای یا به تعبیر خود قانون اکثریت مطلق باشد یا اکثریت نسبی، قانون معین می کند و قانون گذار شورای انقلاب است و شورای انقلاب چنین قانون گذرانده، البته شورای انقلاب یک چیز دُگم و حرف حق ناپذیری نیست.
اگر ما فهمیدیم که اشتباه کرده ایم، آماده ایم از اشتباه برگردیم، ما با سرعت و عجله ناچاریم که تند و تند برای مسائل جاری تصمیم بگیریم، گاهی هم به خاطر بحث زیاد، اشتباه می کنیم و وقتی که مطرح می شود و مردم نظرشان را می دهند و بررسی می کنیم و می فهمیم اشتباه کردیم، مردانه برمی گردیم و می گوییم اصلاح کردیم. اما در این مورد اینها گفتند و نوشتند و هیاهو راه انداختند و روزنامه ها را به سبک غلطی پر کردند، روزنامه های ما متأسفانه مثل اوایل انقلاب به حالت خیانت آمیز و یک جانبه برگشته اند. نظرات کسانی که درباره دو مرحله ای بودن انتخابات چیز نوشتند، روزنامه ها چاپ نکردند یا اگر چاپ کردند در صفحات گم چاپ کردند. ولی آن افرادی که درباره این مسأله اظهار نظر مخالف کردند، در صفحات اول با تیتر درشت به عنوان حرف شخصیت های برجسته به خورد مردم دادند. همین روزنامه امروز را ببینید، من کیهان را خواندم. آیت الله منتظری نظر داد که معتقدم انتخابات دو مرحله ای صحیح است، نظر ایشان در صفحه ده می آید، ولی چون جلاوتی که غیر از مخالفت با اسلام و مسلمان ها چیزی از آن ندیدیم، وقتی اظهار نظر کرده، در صفحه اول با تیتر درشت چند روز نوشتند که اظهارنظر شخصیت های برجسته این است. این سبک روزنامه نگاری و امانت روزنامه نگاری است! با همه هیاهو راه انداختن، گفتیم بگذارید مطالعه کنیم، عیبی ندارد. دوباره یک جلسه طولانی پریشب، شب جمعه، وقت ما را گرفت و نشستیم و بحث کردیم و به همه اطراف قضیه رسیدیم و هر کس نظر خودش را مفصل گفت، باز اکثریت شورای انقلاب رأی داد که باید همان اکثریت مطلق باشد.
پس قانون تعیین کرد. قانون گذارشان از طرف امام منسوب است و با حکم امام، عضو شورای انقلاب است و نظر می دهد و امام اخیرآ تصریح کرده اند که واجب است مردم از نظرات شورای انقلاب متابعت کنند. آنهایی که مدعی اند که ما خط امام هستیم و در خط امام حرکت می کنیم و باز هم این جوری نظر می دهند و این جوری هو می کشند، بفهمند که دروغ می گویند.
این خلاصه صحبتی که من با شما درباره مسأله مهم روز کردم که سیاسی، اجتماعی، مذهبی و همه چیز هست. دو سه سؤال از من شده و من جواب می دهم :
س ـ نظر شما در مورد حرف های آقای علی تهرانی و طرز کار آقای بنی صدر چیست؟
ج ـ در مورد اول اظهارنظری نمی کنم. برای اینکه خوش نداریم وقت مردم و خودمان را صرف مسائلی کنیم که نفعی برای مردم ندارد. هر چه این مسائل زودتر فراموش بشود و راجع به این مسائل فکر نکنید بهتر است، لااقل از خود ما چیزی نشنوید، بهتر است.
درباره طرز کار آقای بنی صدر هم چون هنوز مسؤولیت نهایی شان را به عهده نگرفته اند، چیزی نمی گویم. روزی که کابینه تشکیل دادند و خواستند شخصآ اجرا کنند نظر می دهیم، فعلا ایشان مثل گذشته عضو شورای انقلاب و رئیس شورای انقلاب هستند و با هم مثل گذشته کار می کنیم، هنوز کار خاصی به ایشان محول نشده که نظر خاصی بدهم. طبعآ ما در گذشته که راضی بودیم، چون همکار بودیم، هنوز هم همکاریم، آینده هم همان طور که امام گفتند، تا در خط امام و در خط انقلاب اسلامی حرکت کنند، وظیفه داریم مثل همه شما، ایشان را تأیید کنیم.
س ـ از آقای خمینی تقلید می کنم. آیا می توانم سهم امام را به حساب خاصی بریزم؟
ج ـ بله، البته نمی خواهم بخوانم کجا گفته اند، که نوعی تبلیغ حساب بشود، من از خود امام برای این عده ای که این آقا سؤال کرده، پول سهم امام را از دست خود امام گرفتم، فتوایی است که خود امام امضا کردند. جوابش این است که می تواند بدهد دلیلش هم این است که خودم از امام برای این موضوع پول گرفتم.
س ـ قسم می دهم به جان امام که از ایشان برای من بخواهید که طلب مغفرت کنند و نزد خدا دعا کنند تا انسان صالحی باشم و یک مؤمن مسلمان بمیرم و به آقایان بهشتی و باهنر و خامنه ای و موسوی هم سلام ما را برسانید. از آقای بهشتی بخواهید که اگر من غیبتی از ایشان کرده ام، مرا ببخشند.
ج ـ ان شاءالله دیگر غیبت نفرمایید و همین حالت که دنبال مغفرت خدا هستید، مغتنم است. ان شاءالله، این حالت با ارزش است. انسان دنبال این باشد که خودش را اصلاح کند.
س ـ کاندیداهایی که بنام منتخب جامعه روحانیت مبارز هستند، تحت رهبری چه شخصی اداره می شوند؟ اگر شخص مطمئنی است چرا از ایشان نامی برده نمی شود؟
ج ـ جامعه روحانیت مبارز، گروهی از دوستان ما هستند و هستیم که در دوره پیش از پیروزی با هم مبارزه می کردیم و امضا می کردیم و اعلامیه می دادیم و حرکت می کردیم. بعد هم اینها با هم جلساتی دارند و الان هم برای انتخاب کاندیداها، نماینده های اینها جمع می شوند و دور هم می نشینند و روی افراد بحث می کنند. کسی را که رأی اکثریت را بین آنها آورد، او را به عنوان کاندیدا معرفی کرده اند و شخص معینی هم اینجا رهبر نیست. بلکه گروهی هستند و آنها نامزدها را معرفی کرده اند که در روزنامه ها خوانده اید.
س ـ در تیتری که روزنامه نوشته بود، شما فرموده بودید که نام مجلس شورا هنوز تغییر نکرده، در صورتی که امام در بیانیه خود فرموده بودند نام شورای اسلامی بر مجلس نهاده اند.
ج ـ می دانید که در قانون اساسی شورا به نام شورای ملی اسم برده شده است و قانون اساسی را امام شخصآ تغییر نمی دهند.
اگر روزی بنا باشد قانون اساسی و ماده اش تغییر بکند احتیاج به مقدماتی دارد، باید عده ای را دعوت کنند که مجلس و شورای نگهبان این کار را به عهده می گیرند و بعد در شرایطی تغییری در قانون اساسی داده می شود. امام که در یکی از صحبت هایشان فرمودند شورای اسلامی حتمآ منظورشان این نبود که ما اسم مجلس را عوض کنیم و بگذاریم شورای اسلامی، چون اگر بخواهیم این کار را بکنیم، باید متمم قانون اساسی بدهیم، من متأسفانه از آن روز به بعد حال امام هیچ وقت مقتضی نبوده که خدمت ایشان برویم و راجع به این مسأله بحث کنیم و چیزی انتخاب بشود. ایشان تعبیری فرمودند و دنبال تعبیر ایشان هم، دیگران هم که از ایشان متابعت می کنند و می کنیم، این اسم را گاهی می آورند. اما اسم هنوز رسمآ عوض نشده و شورای ملی است. فکر می کنم و این فقط حدس من است، که نظر امام از این تعبیر این بوده که محتوای این مجلس باید اسلامی باشد، یعنی این شورا نیامده جمع بشود که مصلحت ملت ایران را فقط در نظر بگیرد و ملی گرایی بکند. این آمده که براساس اسلام و قانون اسلام و قرآن قانون بگذارد. بنابراین در حقیقت شورای اسلامی است، اگر چه اسمش شورای ملی است. نظر ایشان قاعدتآ این جوری است، نظر به محتوا دارند، نه به لفظ. البته بعدآ اگر نظرشان باشد که این لفظ عوض بشود، خود به خود باید ترتیب جلسه ای را برای متمم قانون اساسی بدهند و این تصمیم را بگیرند.
س ـ با وجود غیرقانونی بودن بعضی از روزنامه ها مثلا «کار» که در ضعیف کردن دولت و مردم نقشی دارند، چرا باز فعالیت می کنند و جلوگیری نمی شود؟
ج ـ این هم حرف صحیحی است. بعضی از روزنامه هایی که قانونی نیستند، حق انتشار ندارند. البته جلویشان را می گیرند، ولی آنها کار خودشان را می کنند. با اینکه آنها خلاف قانون می کنند با نهایت پررویی باز هم داد می زنند که خفقان و زور است. بهتر است شرایط یک روزنامه نگار را پیدا کنید و قانونآ اجازه بگیرید و روزنامه پخش کنید. به هر حال به نظر من باید جلوگیری بشود. منتها ما هنوز از این گونه نقاط ضعف زیاد داریم، منحصر به این نیست، خیلی کارها هنوز می شود که قانونی نیست. مربوط به دوره انقلاب است. همه چیز جا نیفتاده است.
س ـ حکومت ما جمهوری اسلامی می باشد و باید مجلس ما هم جمهوری اسلامی باشد، چرا ملی می گویید؟
ج ـ عرض کردم که باید محتوایش اسلامی باشد، مکرر هم گفتم. ولی این اسم را قانون اساسی رویش گذاشته و ما اگر با قانون اساسی این جوری برخورد کنیم و امروز ما به قانون اساسی بی اعتنایی کنیم، بعد از ما هم این راه ادامه پیدا می کند و ما خودمان باید احترام امامزاده را حفظ بکنیم
اگر زباغ رعیت، ملک خورد سیبی برآرند غلامان او درخت از ریشه
عرض کردم نظر امام حتمآ این نیست که برخلاف قانون حرف بزنند. اگر خدای ناکرده این چپ نماها وارد مجلس شورای اسلامی شوند، به هر حال کار بدی خواهد بود. ولی مملکت اگر آزاد است، آزادی می خواهیم باید این پی را هم به خودمان بمالیم که بدانیم روزی هم ممکن است آنها بیایند. منتها اکثریت با مسلمان هاست که ان شاءاللّه همیشه این اکثریت خواهد بود.
س ـ آیا کسی در شورای انقلاب با طرح دو مرحله ای مخالفت کرد؟
ج ـ در روزنامه ها خواندید که بعضی از آقایان خودشان آمدند و اعلام کردند که ما نظر مخالف دادیم. البته کاری غیراصولی بود. بنابراین صحیح نیست هر چه آنجا می گذرد، بیاییم به مردم اعلام بکنیم. بعضی آمدند و گفتند. کار چندان صحیحی نبود و ما هم در شورای انقلاب اعتراض کردیم و آقایان هم قبول کردند که کار ناصحیحی بود. اکثریت همین را گفتند که تصویب شد و چند نفری هم رأی اختلاف داشتند که چون اقلیت بودند، رد شد و همه جا این طوری است. این چیز بدی نیست که یکی یک رأی دارد. جامعه آزاد این است. ما با شما بحث می کنیم. شما نظرتان را می گویید. من هم بگویم. خوشبختانه دوستان ما این جوری اند که نظر مخالف هم که دارند، وقتی اکثریت رأی خود را داد، آنها هم متابعت می کنند. تخلّف این بوده که چرا گفته اند. والّا در عمل فعلا آنها هم تابع همین قانون هستند و همین جور عمل می کنند.
امیدواریم خیلی خسته تان نکرده باشیم. من خودم به خاطر بخیه های روی بدنم خسته شدم. همین که قدری حرف می زنم، احساس ناراحتی می کنم. پروردگارا به محمد وآل محمد قسمت می دهم رهبر عظیم الشأن و امام ما را سریعآ سالم بفرما و به میان ما برگردان (الهی آمین).
به محمد و آل محمد چشم ما را به جمال امام زمان(عج) روشن بفرما (الهی آمین).
به محمد و آل محمد انقلاب ما را از شر دشمنان حفظ بفرما (الهی آمین) بالنبی و آله (تکبیر حاضران).
والسلام علیکم و رحمة اللّه برکاته
[1] ـ سوره بقره(2)، آیه 120