سخنرانی آیت الله هاشمی رفسنجانی درباره آیتالله حاج سید مصطفی خمینی
بسماللّهالرحمنالرحیم
«اَلْحَمْدُلِلّهِ وَ اَلصَّلوةُ عَلی رَسولِ اللّهِ وَ آلِهِ اَجْمعیüن»
عَلی اِنَّ اللّه ایّام دَهْرِکُم نَفَحاةُ عَلی تَتَعَرَّضُوالَها.
مضمون حدیثی که قرائت کردم، این است که: خداوند فرصتهایی را در تاریخ در اختیار مردم میگذارد و چه خوب است تا مردم از این فرصتهای مناسبی که از نفحات الهی به حساب آمدهاند، استفاده کنند.
استفاده ازبرای اینکه امروز بتوانیم یک بحث اجتماعی را که جنبه اخلاقی و آثار فرصتهااجتماعی مهم و آموزندهای برای ما دارد، مطرح کنیم، ابتدا یک مقدمه کوتاه برای توضیح این حدیث عرض میکنم و سریع وارد بحث مسائل اجتماعی که مبتلا به ماست، میشوم. مسائلی که نیاز داریم تا درباره آنها فکر کنیم، بفهمیم و راجع به آنها، موضع انتخاب کنیم. منظور من فرصت طلبی است. معمولا این روزها و شاید همیشه، به عنوان یک کلمه مذموم و یک حالت زشت معرفی میشود. انسانهای فرصتطلب، به عنوان افرادی که میخواهند از زحمات دیگران بهرهگیری کنند، شناخته شدهاند. با اینکه کلمه فرصت، یک واژه عربی است، ولی معنای فارسی آن برای ما روشن است. حالتی، لحظهای و شرایطی برای انسان پیش میآید که او میتواند از آن شرایط و حالت، استفاده خاصی را به عمل آورد؛ حالا یا صحیح و یا غلط!
اینکه انسان همیشه منتظر فرصت باشد و مواظب و دقیق باشد و از یک فرصت مناسب برای تحقق هدف یا نظری استفاده کند، در حالت عمومی نمیتواند مذموم باشد؛ یعنی نمیتوانیم به طور کلی بگوییم که چنین حالتی غلط است و ضد اخلاق و ضد فضلیت است و به کلی باید مطرود شود! این قضیه دو حالت دارد: یعنی معمولا کارها واقداماتی که انسان انجام میدهد و بهرهگیریهایی که از شرایط موجود میکند، دو شکل دارد. گاهی این بهرهگیری صحیح است و بدون مزاحمت نسبت به دیگران، بدون ایجاد ناراحتی برای دیگران و بدون تضییع حقوق دیگران و بلکه صرفآ برای استفاده صحیح از یک موقعیت مناسب که پیش میآید، انجام میشود؛ و حالت استثمار و بهرهکشی از زحمت و تلاش دیگران را ندارد که این، یک حالت فرصتطلبی است و معمولا وقتی که ما از کلمه فرصت طلبی استفاده میکنیم، این منظور را اراده نمیکنیم. مقصود آن چیز است که الان در ادبیات ما مرسوم است و آن را به عنوان یک حالت مذموم جلوهگر نموده است.
حالت دیگر این است که بنشیند و مواظب دیگران باشد و ببیند که دیگرانی که زحمت میکشند و فرصتی ایجاد میکنند و شرایطی را به وجود میآورند که میشود از آن بهرهگیری کرد، از شرایط ساخته دیگران استفاده نمایند؛ یا به نفع خود یا به ضرر طرف مقابل و اگر به ضرر طرف هم نباشد، یک بهرهگیری نامشروع بعمل میآورد که این دو حالت را باید از هم جدا کنیم.
زیربنای این بحث مسأله اخلاق اسلامی است که اگر ما به روشهای صحیح برخورد کنیم و به مسائل اجتماعی و اخلاقی معتقد باشیم، میتوانیم مسأله فرصتطلبی را به خوبی تجزیه و تحلیل کنیم و خودمان را گرفتار عوارض شوم و ناصحیح آن نکنیم.
روایتی که خواندم، یک دستور کلی میدهد که نظرش در مورد فرصتطلبی، مباح و بلکه واجب است. میفرماید: گاهی خداوند برای اینکه بشریت را از نقاط منحرفش نجات دهد و لطف الهی را برای هدایت انسانها و بهرهگیری بهتر از نیروهای انسانی که شامل حال انسانها نیز میشود، و فرصتهای مناسبی که برای بروز استعدادها است، ایجاد میکند و این یک فرصت است و فرصت طلبی هم میخواهد؛ زیرا هم واجب است و هم وظیفه است که از فرصت خدادادی استفاده شود.
فرصت طلبیمثال: الان در شرایطی که دست به دست هم دادیم و در کشور ما حالتی به مشروع ونامشروعوجود آمد که بعد از سالها خفقان و بدبختی و فشار، دریچهای باز شد و افق تازهای به روی مردم گشوده شد که این، یک فرصت است. اگر بخواهیم بگوییم که فرصتطلبی مطلقآ درست، معنایش این است که کسانی که حتی در مبارزات شریک نبودهاند و سهمی هم در مبارزات نداشتهاند، از یک فرصت جالب آزادی که در کشور به وجود آمده است، استفاده نکنند؛ نه! چنین چیزی مطرح نیست.
این لطف خداوند است که از گریبان و زحمت خود مردم و تلاش رهبری عظیمالشأن بروز کرده و ملتی آزاد شده و باید از این صحنه استفاده صحیح به عمل آید، اگر با رویه صحیح، برخورد کنید و از فرصت خوب استفاده کنید، این استفاده از فرصت، شکل مباح و درست بخود میگیرد. البته در همین شرایط ممکن است کسانی باشند که هم ضدانقلاب، هم دشمن مردم و هم خودخواه هستند، ولی هدف، نقشه و چیز درستی ندارند و به صرف اینکه آن زمان مناسب پیدا شد، از فرصت پیش آمده استفاده نامشروع میکنند، آن هم یا به ضرر مردم یا به نفع مقاصد شخصی.
یک قاچاقچی که از خلاء پلیس استفاده میکند و از برداشته شدن زور و فشار و خفقان استفاده میکند و از طریق قاچاق اموال مردم را میچاپد، این یک نوع دیگر از فرصت طلبی نامشروع و زشت است که در محیط پاک و بیآلایشی که مردم آن را آفریدهاند و خداوند عنایت فرموده، انجام میشود. قلم به دستی که از شرایط استفاده میکند و افکار ناجوری را به طور نامشروع و با استفاده از جو آزادی ایجاد شده، به خورد مردم میدهد، به هر خط و مشیای که شده، این نیز یک نوع فرصت طلبی نامشروع است.
هدف و وسیلهما در اخلاق، اصل دیگری داریم که به عنوان یک بحث مطرح است و اینجا خیلی مهم است که به آن اشارهای کنیم تا اینکه درست نتیجهگیری نماییم: یک نتیجه عملی! آیا هدف میتواند وسیلهای را مباح کند؟ یعنی اگر انسان هدفی برای خودش دارد و از نظر خودش مقدس است، آیا برای رسیدن به هدفش، به هر وسیلهای و به هر شکلی میتواند آن را توجیه کند و استفاده نماید یا نه؟ اگر چه استفاده از طریقی هم ممکن باشد، ولی به دلیل اینکه آن طریق، نامشروع و ناصحیح و غلط است، برای رسیدن به آن هدف، انسان حق استفاده ندارد. آنهایی که به اصول اخلاقی ثابت قائلاند، مثل: مذاهب و مکتبهایی که با اخلاق و اصول اخلاقی ثابت در وجود انسان و در وجود جامعه قائل و معتقداند، و یا استفاده از مسائل نامشروع برای اهداف هر چند مشروع را محکوم میکنند و صحیح نمیدانند.
امروز مکاتبی مثل مکتب مادی هستند که اخلاق را نسبی میدانند و ریشه اساسی برای اخلاق در وجود انسان قائل نیستند و احیانآ اخلاق را به این معنا و مفهومش، نقطه ضعف انسان میدانند و میگویند: انسان باید برای رسیدن به جهتی که آن را انتخاب کرده، از هر طریقی که میتواند استفاده کند و امروز هم معمولا رهروان مکاتب مادی، از چنین وضعی استفاده میکنند، اما اسلام اینطور نیست! فرصتهایی که برای انسان در جهت رسیدن به هدف خلق میشود، اگر نامشروع باشد، اگر این فرصتها استثمار باشد، اگر این فرصتها منحرف کردن حقیقت باشد و اگر راهی که انتخاب میکنیم، راه غلطی باشد، اخلاق صحیح، رسیدن به هدف را محکوم میکند؛ و اسلام هم به این اصل معتقد است.
آن روزی که مرحوم، حاج آقا مصطفی(ره) کسی که امروز این جلسه را برایشان گرفتهایم، این مرد عالم، بزرگوار و بسیار ارزشمند که ما از قدیم ایشان را دوست میداشتیم و به ایشان علاقمند بودیم به خصوص که فرزند عزیز رهبر محبوبمان بود که علاقهمان از دو جهت تحکیم میشود، وقتی که ایشان فوت میکنند، از امام درباره او سؤال میشود که آیا ایشان شهید شدند؟ آیا کسی ایشان را کشته است؟ شما خون ایشان را به گردن ساواک یا شاه یا کسی دیگری میاندازید یا نه؟ جو آن طوری باز بود و امام میخواست تازه از هر طریقی برای کوبیدن دشمن استفاده کند، ولو به دروغ، ولو به خلاف، خیلی طبیعی بود، که امام بگویند بله! البته ایشان در راه کسب علم شهید شد.
نمیخواهم بگویم که ایشان به مرگ طبیعی از دنیا رفتهاند یا نه! اصلا من هم نمیدانم! چون مسأله خیلی روشن نیست. امام همان مقدار که درباره مرگ و وفات وی میدانستند، همان را گفتند و نخواستند از حادثهای که پیش آمد، مردم را تهییج کرده و آماده انفجار کند، به طوری که با یک کبریت میشد آتش روشن کرد و شاید به انتقام خون ایشان میشد، عده زیادی از دشمنان ایشان را از پا درآورد. ایشان به عنوان رهبر یک مکتب ـ نه فقط یک رهبر سیاسی ـ رفتار کردند و این تفاوتهای مکتبهای اصیل و مکاتب فرصتطلب را نشان میدهد.
با فرصتطلبی که مطرح میشود، کم کم به مثلهای روشنتر میرسیم و مطلب اینجوری روشن میشود که مثل امام از حادثهای که پیش آمده فرصتطلبی منفی نکند، گرچه احتمالا مأموران ساواک وی را کشته بودند، چون ملاقاتهای مشکوکی در شب انجام شده بود و فرد سالمی که شب خوابیده بود، فردا از رختخواب بیرون نیامد و خیلی طبیعی است که آدم به ظن قوی نتواند چنین چیزی را بگوید. اما برای یک مکتب و یک مبارزه مکتبی و برای انسانی که مبارزهاش به خاطر ایجاد یک جامعه صحیح است و مدعی است که میخواهد انسان بسازد تا در پرتو آن جامعه، انسانها صالح زندگی کنند و اگر بنا باشد که انسانی خودش هر شانتاژی را برای رسیدن به هدف مرتکب شود، آن جامعه همیشه در منجلاب دست و پا میزند و امام از این جهت استفاده نمیکند. اما همین جا فرصت مناسبی هم هست که استفاده مشروع از آن میشود.
پسر امام فوت کرد، مردم به احتمال شهادتش هم هیجان زده شدهاند و شما از این هیجان مردم هر چه میخواهید، استفاده کنید، که کردید. در سراسر ایران یک دفعه جلسات فاتحه شروع شد؛ چهل روز! آن روزی که هنوز نمیشد حرف بزنیم، زیرا ما در زندان بودیم و خبرها را از بیرون برای ما میآوردند. مثلا وقتی که میشنیدم در رفسنجان، مردم بلندگو به دست گرفته بودند و به نفع امام و علیه رژیم شعار میدادند، امر مهمی بود، (برای اولین بار در دو سال پیش) یعنی استفاده از آن مرگ، یک فرصت تاریخی بدست آمد و استفاده شد و باید استفاده شود. ما نمیگوییم که استفاده نشده و این استفاده باید از حدود خصوصیات اخلاقی صحیح اسلامی برخوردار باشد. اگر ما این اصل را در زندگی مراعات کنیم، بسیاری از مشکلات ما را حل میکند؛ بسیاری از این نزاعها، کینهها و کینهتوزیها حل میشود. من این مقدمه راگفتم، برای چیزی که الان مسأله روز است.
شانتاژ تبلیغاتیببینید که ما دچار چه شرایطی شدیم، مثلا نوه امام نظری دارد که از نظر خودش صحیح یا غیرصحیح، مطلبی رامطرح میکند.این حرف در حدی که اظهار شده، کسانی که مدعی مبارزهاند، مدعی تلاشاند، مدعی فداکاریاند، میخواهند از این حرف استفاده کنند. شرایطی که در طی آن دو سه هفته گذشته بر کشور ما گذشت، یک مقدار به انسان ضربه روحی میزند و گاهی ممکن است، برای خیلیها مأیوس کننده باشد. هزار جمله صریح، روشن و قاطع از امام در موضوعی گفته میشود و این موضوع را در روزنامه و رادیو خواندند، شنیدند و گفتند، ولی چیزی پیش نیامد؛ اما یک جمله کنایهداری که از نوه امام شنیده شود، یک دفعه میبینیم که روزنامهها، رادیو، گویندگان ما و افرادی که به آنها امیدواریم، این را مطرح میکنند، سرو صدا راه میاندازند که نوه امام هم چنین گفت. این یک شانتاژ است. استفاده خاص از یک موقعیت هست، اما شما میبینید که به چه قیمتی تمام میشود؟
یعنی مجموعه مردمی که نظاره کردهاند و دیدهاند که امام هزار بار ضد این حرف زد و شما به سادگی گذشتید. حالا یک کلمه اینجوری گفته شد، این همه در رادیوها و روزنامهها، سرو صدا راه بیندازد و راجع به آن سخنرانی فرمایند و مقاله بنویسند که آن آقا گفته ما هم دستمان به امام نمیرسد. این نوع فرصتطلبی که مطرح است، این است که یک کلام گفته شود و این کلام در مجموعه کلمات دیگر، به اندازه قطرهای است در دریا و ارزش آن هم در مقابل کلمات امام از همان اندازه پایینتر است. ولی شرایطی به وجود میآید که مدتی ذهن مردم را مغشوش کنند و بخواهند نهادهایی را از این طریق محکوم کنند.
این مسأله با اخلاق اسلامی نمیسازد. حتی اگر ما هم این کار را انجام دهیم و هر کسی هم که این کار را انجام دهد، این رویه محکوم است. فرزند امام حرفی زده بود و مکررآ سخنرانی کرده بود، جاهای دیگر اظهار نظر کرده بود، بالاخره پدرخودشان بود و ایشان این حرفها را به کسان دیگر گفته بودند، ولی وقتی حرفی گفته میشود که گوشههایی از آن بزرگ شود، جای تأمل دارد، در سخنرانی چیزهای خیلی زیادی مطرح شده بود و اگر آدم، جمع بندی میکرد، هر نکتهاش بر چیزهایی تکیه داشت که افراد سوء استفاده کننده را محکوم میکرد و در صدایش ممکن بود چیزهایی باشد که به نفع آنها باشد و شما دیدید که چه سر و صدایی بر روی این مطلب به راه افتاد.
میخواهم بگویم که این رویه، حالا برای هر کسی که میخواهد باشد، فرقی نمیکند، در یک جامعه اسلامی و انسانی که به طرف حق و حقیقت حرکت کند و میخواهد به واقعیت برسد و میخواهد جامعه انسانی سالم بسازد و بنا است بشر مکتبی باشیم که در آن مکتب، روی حقایق تکیه شود، فرصت طلبی در این شکل و در این حد، با این حد و با این خصوصیات، نمیتواند در مقدمه رسیدن به چنین جامعهای مطلوب باشد؛ این نمیتواند به این شکل درست باشد.
داستانی ازوقتی علیابن ابیطالب(ع) به حکومت رسیدند از نظر سیاسی روشن بود، امام علی(ع)یعنی سیاسیون دنیا میفهمیدند روشی که علی(ع) انتخاب کرد، از نظر سیاسی، فسخی در آن نیست. وقتی علی(ع) پنجه در پنجه معاویه انداخت و میخواست او را عزل نماید و دوستان و نزدیکانش آمدند و گفتند: آقا! الان حکومت شما تحمل جنگ با معاویه را ندارد، اجازه بدهید که ایشان سر کار بماند، حالا یکسال یا دو سال دیگر هم حکومت کند. وقتی شما پیروز شدید و کار تمام شد، بعد سراغ او بیاییم و او را از پای در آوریم.
پیشنهاد از نظر سیاسی مقبول است، ولی از نظر کسی که میخواهد یک مکتب را بنیان بگذارد و میخواهد در مکتب بماند و میخواهد به عنوان یک الگو و اصل در دنیا بماند، مهم است انتخابی نماید که انتخابش، اصول مکتب را خراب نکند. امام(ع) میفرمایند: وای بر شما، چه پیشنهادی میکنید؟ همه مطلب همین است. به من میگویند که از طریق جور و از طریق انحراف به پیروزی برسم.
تمجید حکومت معاویه و اجازه دادن به حکومت یک جبار، نقطه روشن بزرگی است و علی(ع) اجازه نمیدهد و مطلب روشن است، برای رسیدن به نصر و فتح نهایی، یک روز هم حکومت معاویه را تمجید نمیکند. ولی معیارهای مطلوب مهم است ما که حتمآ تضمین نکردهایم تا بیاییم دین خدا را در کشور منصور کنیم. چقدر آمدند و رفتند! انبیا آمدند، اولیا آمدند، شهدا آمدند و رفتند و دین خداوند به صورت یک رشته در حال حرکت است. ما اصلا از آنها قویتر و نیرومندتر نیستیم، وظیفه انسانی و اسلامی ما ایجاب کرده که مبارزه کنیم، ایجاب میکند که تلاش کنیم. تا زندهایم، تلاش کنیم و تلاشمان باید براساس یک روش صحیح باشد.
اتکابهشخصتلاشمان باید عادلانه باشد؛ طرحمان باید منطبق با اخلاق باشد؛ منطبق با فضیلت باشد؛ برای اخلاق مبارزه میکنیم، اخلاق را زیر پا نگذاریم؛ برای عدالت مبارزه میکنیم؛ عدالت را زیر پا نگذاریم. البته معمولا هم نتیجه نمیدهد، یعنی معکوس نتیجه میدهد؛ حالا مدتها هیاهو کردن، بعد از چند روز وقتی که امام با یک کلمه گفت، نه، من دیروز برای انجام کاری به قم رفته و خدمت امام بودم، دیدم که افراد نابینا یعنی به اصطلاح روشن دلها به آنجا آمدند، این قدر امام را افسرده دیدم که هیچ وقت در طی هشت ماهی که امام اینجا بودند، ایشان را افسرده ندیده بودم؛ اصلا گرفته بودند، وقتی که صحبت کردند، این کلمه را با تأثر ادا میکردند، (شما هم از تلویزیون دیدید و شنیدید) به روشن دلها میگفتند: وقتی میخواستید مرا ببینید، چه کسی جلوی شما را گرفت؟ گفتند که شما میخواهید بیایید، گفتیم که بیایید! من این همه با مردم تماس دارم! (پیرمرد هشتاد ساله) شما بگویید که کدام رهبر در دنیا چنین میگوید؟ شما بگویید. از دیگران بپرسید، از آنهایی که مدعی حصار دور امام هستند، بپرسید. کدام رهبر در دنیا، به اندازه رهبر ما از نظر دشمنان در خطر است؟ شما میدانید که شیرازه انقلاب ما، با وجود این همه دشمن، در حال حاضر به امام بسته است؛ این یک واقعیت است. دلمان نمیخواست اینجور باشد. ولی کاری است که شده، چیزی است که شده، چیزی است که نامطلوب است، ولی هست. کاش متکی به شخص نبودیم، کاش متکی به تشکیلات و نظام بودیم که انشاءاللّه میشویم؛ اما این یک واقعیت است.
رهبری با این همه دشمن و رهبری با این سن و سال و رهبری با این همه کار، یعنی کشور هنوز نظام ندارد که مسؤول هر کاری، جوابگوی کار خود باشد. مردم هر جا نابسامانی میبینند، به در خانه امام میروند؛ شما که دیدید، حتی وقتی خود ما هم به آنجا میرویم، خجالت میکشیم، ما که هیچ نیستیم، از اطراف به ما مراجعه میکنند. هر کسی از پاسبان دلش به درد میآید، از بهداری دلش به درد میآید، از دانشگاه دلش به درد میآید. از پاسدار دلش به درد میآید، از ژاندارم دلش میسوزد، برشکایت از شریکش و برای هر چیزی که ناراحتش میکند، آنجا جمع میشوند و هر کس خواستههایی دارد.
این همه مراجع، این همه توقع، این همه خطر و این همه کار، در دنیا کدام رهبری با این شرایط، این قدر با مردم تماس دارد؟ آنهایی که آنجا مینشینند، چه کسی جلوی آنها را میگیرد که حرفشان را به امام نزنند؟ این نهایت بیانصافی است، به نظر من یک رذالت است که این قدر انسان شهامت نداشته باشد! آقا اگر انتقادی داری، صریح به خود امام بگو! به امام بگویید! آقا! شما چرا به چند نفر اعتماد میکنید؟ ممکن است اعتراض وارد باشد و امام را متوجه کند و بگوید که به دیگران هم باید اعتماد کرد.
علیابن ابیطالب(ع) به مالک اشتر سفارش میکند: مبادا خواص تو، طوری محاصرهات کند که دست مردم به تو نرسد. این عیب و بزرگترین جرم ولایت است.
شما از یک طرف این همه از امام تقدیر میکنید و این همه برایش اظهار خضوع و خشوع میکنید، ولی بدترین نسبت را به امام میدهید، دارید به امام میگویید که تو نمیفهمی، معنایش این است. اگر امام این قدر ضعیف است که یک عده معدودی از تهران بتوانند ایشان را در آنجا کنترل کنند که حرف دیگران به ایشان نرسد و ایشان واقعیات را نفهمند و با دیگران رابطه برقرار نکند، این چه رهبری است!؟ این که رهبر نمیشود، میشود رهرو، دنباله رو، پس چرا این همه لقب به امام میدهید و این همه صلوات و سلام میفرستید. یا شهامت داشته باشید و بگویید، یا اینکه اگر این شهامت را ندارید و نمیخواهید آن جور حرف بزنید، اهانتهای این طوری نکنید. من تا به حال آدمی محکمتر از امام ندیدهام. به چیزی که معتقد است، محال است آن را انکار کند، مثل کوه است یک جهت دیگر نقطه استحکامش نقطه مقابلش است؛ در مقابل استدلال حق این قدر محکم است که هوای نفس و تعصب روی عقیده، مانعش نمیشود که استدلال حق را از هر کسی بپذیرد. حالا اگر کسی، جربزه داشته باشد که بتواند جلوی امام استدلال کند، آن مسأله مربوط به خود طرف میشود. اما واقعیتها را فدای اغراض شخصی و گروهی نکنید! شما خیال میکنید، اینجوری که غیرمستقیم به امام اهانت کردید، نمیفهمند و خود امام نمیفهمند؟!
من واقعآ دیدم که ایشان متأثر است. این جوری بود که امام میگفتند نمیدانم چه بگویم، من، دیگر چقدر با مردم تماس داشته باشم. خوب است که اتاق محقر امام، در روز ده بار پر و خالی میشود و افراد به آنجا میآیند و هر چه میخواهند میگویند. دانشجو، دانشگاهی، استاد دانشگاه، اطباء، روحانیون، کارگران، اداریها، همه به خانه امام میروند، همانطور که در روزنامهها میخوانید و در رادیو میشنوید. شما را به خدا! رهبر فرانسه، رهبر سوئیس و سوئد آزاد، رهبر آفریقا (حالا کشورهای سوسیالیستی که هیچ) این قدر مردم دور و بر اینها میآیند و میتوانند حرف بزنند؟! این نهایت بیانصافی است. یعنی فرصت طلبی نامشروع از اظهار غلط یک عنصر، عنصری است که حالا یا خودش معتقد است که درست گفته یا نه! من کاری ندارم.
استفاده صحیحاین جور کارها به روحیه ضربه میزند و مردم را مأیوس میکند. ما این ازفرصتهاروزها که با مردم تماس میگیریم، در مردم یک مقدار احساس رنج میکنیم. به هر حال من، بحثم را روی همان اصولی که مطرح کردم، ادامه میدهم و نظرم از مطرح کردن آن بحث همین بود که به عنوان یک مسأله روز و براساس یک پایه صحیح به مسأله رسیدگی کنیم و اصل مطلب من این است؛ استفاده از فرصت به طور صحیح، نه تنها جایز است، بلکه واجب است.
امام علی(ع) میفرماید: از فرصتها استفاده کنید، که فرصتها مانند ابرهایی در فضای زندگی انسان پیدا میشوند و حرکت میکنند و میروند و نابود میشوند. پس استفاده بکنید، در مقابلش، استفاده از فرصت به نحو صحیح با آن اصل اخلاقی که بخواهیم این دو را منتج کنیم، نتیجه این میشود، از فرصتها استفاده صحیح کنید و ا صول اخلاقی، اصول انسانی و حق و حقیقت را فدای استفاده آنی نکنید. به این شکل برخورد کنید تا هم از فرصتها استفاده کرده باشید و هم حق خدا و هم شکر نعمت خدا را ادا کرده باشید.
تضییع فرصتها، اصلا ظلم و کفران نعمت است و این برای تمام شما حق است. یعنی این طرف قضیه را بگوییم این حقی برای شما و تمام گروهها، برای تمام احزاب، برای تمام کسانی است که دارای عقیده و فکراند که نظر خود را صحیح بدانند. از این جوی که بعد از انقلاب بوجود آمد و آزادی است، استفاده کنید و افکارتان را به مردم عرضه کنید. جلوگیری از این هم ظلم است، جلوگیری از این فرصتی که برای مردم به وجود آمده، ظلم است. البته وقتی استفاده نامشروع شود و استفاده از فرصت صحیح، به توطئه و به خیانت و مکر تبدیل شود، از حدود انسانی خارج است، آنجا دیگر شکل مطلب عوض میشود. آنجا دیگر اصول اخلاقی و اجتماعی حاکم است؛ بنابراین دلمان میخواهد و واقعآ ایده و آرزوی ما این است که روزی در کشور، جوی را به وجود بیاوریم که چنان صالح، بیغل و غش و آن چنان پاک و انسانی باشد که دشمنان ما بتواند جلوی ما بایستند و حرفشان را با وضوح و با تمام وجودشان اظهار کنند.
سیره امامآن فرد خودخواهی که جلوی علی(ع) میایستد و در مجلس رسمی مخالف علی(ع)علی(ع) است و به او اهانت میکند و وقتی که یک نفر در آن مجلس به علی(ع) اهانت میکند و فحش میدهد، یکی از دوستان علی(ع) از جا درمیرود، بلند میشود و میخواهد نسبت به طرف سختگیری کند، علیابن ابیطالب(ع) میفرماید: اینطوری نکنید! او یک فحش به من داد و جزای او حداکثر یک فحش است.
«انما هو سب به سبّه او فضوا انزل»، او یک حرف بد به من زده، جزایش این نیست که اینجور او را از همه چیز بیاندازید. یک جو اینجوری به وجود بیاوریم که مردم بتوانند حرفشان را بزنند. ولی به محض اینکه آزاد شد، به جای اینکه بخواهیم از زبان استفاده کنیم، از اسلحه استفاده کنیم، به جای استفاده از قلم، از ترس و لکنت استفاده کنیم و به جای نشر افکار، بخواهیم با شایعه و دروغ پراکنی و تهمتزدن از این محیط استفاده کنیم و این رویه باشد، طبعآ در چنین محیطی، بهرهبرداری از آزادیها مشکل است. این گونه بهرهبرداریها باعث بدبختی ملت میشود، یعنی کسانی که قدرت دارند، وادار میشوند که جلوی این گونه بهرهبرداریها را بگیرند، زیرا در حد امریست که وظیفه محسوب میشود.
نوشتهاند از آقایان بازاری که تشریف آوردهاند، چون اینجا، جا نیست و بیرون مجلس ماندهاند، از طرف متصدیان مجلس تشکر کنیم و این تشکر از همه شما است. البته! کوچکترین قدردانی و تشکر است که ما میتوانیم در وفات حاجمقابل حقی که امام و فرزند جلیل القدر امام، آیت الله سیدمصطفی خمینی به سیدمصطفی وعهده ما داشتند، ادا کنیم. ایشان که تمام حیاتشان در راه کسب علم و فضیلت نقش آن دربود و برای خدمت آماده میشدند، وفاتشان هم، همان گونه که دیدید نقش پیشبردنهضتاساسی در پیشبرد نهضت ما داشت. آن چند روز عزاداری مرحوم سیدمصطفی، ایران را به هیجان آورد و به نهضت جان داد و راه افتادیم. ما از دور تماشا کردیم که این چهل روز لااقل به اندازه چهل ماه بر تاریخ نهضت ما اثر داشت. یعنی یک حالت سرعت به خود گرفته بود. آن چهل روز برای ما خیلی با حال و با نشاط شده بود. من وقت آقایان را خیلی گرفتم. یک مقدار هم صبر کردم دکتر حبیبی بیایند. اگر قدری هم طول دادم، برای این بود که فکر میکردم دنباله مجلس، برنامهایست، والّا وقت شما را این قدر نمیگرفتم. از همه شما معذرت میخواهم و مخصوصآ از حضرت آیت الله منتظری که زحمتشان دادیم و اینجا نشستند و حرفهای ما را تحمل کردند، بیشتر معذرت میخواهم. دو سه کلمه هم دعا کنیم:
نَسْئَلُکَ اَللّهُمَ و نَدْعُوکْ باْسْمِکَ العظیم اَلاَعْظَم اَلاْعَزُّ العَجَلُ اَلاَکْرَم ـ یاالله یا اللّه ـ یا اللّه ـ یا اللّه ـ یا اللّه
پروردگارا! به مقدسات عالم، این وحدتی که در ملت و مردم ما به وجود آمده بود، این هدیه آسمانی را برای ما حفظ بفرما (آمین).
دلهای برادران مسلمان و گروههای مختلف کشورمان را به هم نزدیک کن (آمین).
به ما رشد ذهن و فکر عنایت بفرما که بدست خودمان ثمرات و زحمات خون شهدا انقلابمان را از دست ندهیم (آمین).
رهبر عظیمالشأن ما را محفوظ بدار (آمین).
والسلام علیکم و رحمة اللّه برکاته