بسم اللّه الرحمن الرحیم
«اَلْحَمْدُلِلّهِ وَ اَلصَّلوةُ عَلی رَسولِ اللّهِ وَ آلِهِ الاَجْمعین»
قالَ الْعَظیمِ فی کتابهِ: «اَعُوذُ بالْلّهِ مِنَ الشّیطان الرَّجیمْ».
«حُرِّمَتْ عَلَیْکمُ اْلمَیْتَةُ وَ الدَّمُ وَ لَحْمُ الْخِنْزیِر وَ مآ اُهِلَّ لِغَیْرِ اللّهِ بهِ وَ اْلمُنْخَنِقَةُ وَ اْلمَوْقُوذَةُ وَ اْلمُتَرَدِّیَةُ وَ النَّطیَحةُ وَ مآ اَکلَ السَّبُعُ اِلّا ماذَکیْتُمْ وَ ما ذُبحَ عَلَی النُّصُب وَ اَنْ تَسْتَقْسمُوا بالْاَزْ لامِ ذلِکمْ فِسْقُ اَلْیَوْمَ یَئِسَ الَّذینَ کفَرُوا مِنْ دینِکمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ اَلْیَوْمَ اَکمَلْتُ لَکمْ دینَکمْ وَ اَتْمَمْتُ عَلَیْکمْ نِعْمَتی وَ رَضیتُ لَکمُ اْلاِسْلامَ دینًا فَمَنِ اضْطُرَّ فی مَخْمَصَةٍ غَیْرَ مُتَجانِفٍ لِّاِثْمٍ فَاِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحیمٌ»[1] .
امروز به مناسبت سالگرد رسمیت یافتن جمهوری اسلامی مردم مسلمان ما در سراسر کشور مراسمی داشتند. به خصوص شهرستان قم که مرکز و مرجع و مأوای انقلاب و تغذیه کننده سیاست و فکر و ایدئولوژی انقلاب بوده و هست، شایسته ترین مرکزیست که این مراسم در آنجا برگزار شود.
آیه شریفه ای که اول صحبتم قرائت کردم وصف ما و شرح حال امروز ماست، وقتی مسلمان ها به مرحله ای از تثبیت و تحکیم موقعیت رسیدند، این مرحله با نصب علی بن ابیطالب(ع) بوده یا چیز دیگری که به نظر محققان شیعه همان انتخاب علی(ع) بود. قرآن با یک جمله کوتاه، اعلام تثبیت حکومت اسلامی را که به طور طبیعی همراه با یأس و شکست همیشگی جبهه کفر و مخالفان اسلام بود، اعلام می کند «الیوم یئس الذین کفروا من دینکم». درست وضعی که امروز ما داریم. یعنی همین مرحله اول انتخابات مجلس شورای اسلامی که گذشت، دشمنان ما و انقلاب را که همان دشمنان دین هستند، مأیوس و ناامید کرد و به دست وپا انداخت.
خیلی بجاست که من در سخنرانی در این محفل مقدس، مخصوصآ در برابر برادران روحانی و طلّاب عزیزی که سخنگوی این انقلاب از این جهت هستند، مرور مختصر و کوتاه و سریعی به تاریخچه یکساله انقلاب بکنم. البته اگر کسی بخواهد این یکسال را بررسی کند، ابعاد مختلف مسائل جاری کشور قابل بحث است. اما آنچه که من امروز در صحبتم مورد توجه قرار می دهم، این بعد قضیه است؛ یعنی رابطه پیشرفت انقلاب با ضدانقلاب یا رابطه تحکیم موقعیت دین و اسلام با دشمنان اسلام و ضد اسلام.
پیش از پیروزی، سال ها به دلیل اینکه در میدان مبارزه بودیم، با گروه های مختلفی که به عنوان مخالف یا موافق رژیم در میدان بودند، برخورد داشتیم. در زندان ها مخصوصآ به خاطر فراق و فرصتی که بود، وقت برای بحث، مذاکره و مناظره و اظهار نظرها ـ مخصوصآ در آنجا که همه چیز لخت و عریان عرضه می شود ـ برایمان بود. در نتیجه روح و جریان حرکت را خوب می دیدیم.
گروه های ضد دین که قسمتی از آنها در آن زمان ضد رژیم هم بودند، به دلیل اینکه در جنبش مذهبی و در بخش کاملا دینی و متعبد مبارزه، نظام، نظم، تشکیلات، حزب و برنامه نمی دیدند، معتقد بودند روزی که رژیم برود، طرفداران اسلام و متعبدان به دین به خاطر نداشتن تشکیلات و برنامه کلاهشان پس معرکه است و برنده نخواهند بود. آنها فکر می کردند که گروه کوچک اما متشکلشان، افراد کم، ولی سازمان دیده و نظم یافته و تشکل دارشان می توانند به سرعت براوضاع کشور مسلط شوند و در این جهت قدم خطرناکی برداشته بودند که با بعضی از گروه های دینی که در میان اجتماع ما مقام، موقعیت و نفوذ داشتند، ائتلاف مرموز، مخفی و غیرمرئی داشتند. فکر می کردند با یک جناح مذهبی، بخشی از نیروهای مذهبی را جمع می کنند. جناح چپ که از گروه های مختلف در پشت مرزها، در اروپا و کشورهای دیگر هم بودند، به آنها نزدیک بود. از این طریق قدرت چپ را پشت سر خود داشتند.
کاملا امیدوار بودند که به محض شکستن سد ساواک و سقوط رژیم و از پای درآمدن خاندان پهلوی، میدان برای نفوذ و حکومت و سلطه ضد دین کاملا مهیاست. این حالتی بود که قبل از پیروزی در خاطره این گروه ها و افراد خطور می کرد. متأسفانه اینها به خیال خودشان و شاید هم واقعآ بخش ملی گرایی اجتماع را هم که کم نیستند و تیپ روشنفکر غیرمتعهد به دین ـ نه روشنفکران متعهد نسبت به دین، بلکه تیپ روشنفکرانی که آزادی منهای دین می خواستند ـ با خودشان همراه می دیدند.
روشنفکرها هم که تشکل و نظامی نداشتند، با آنان همراه شده بودند. البته این هوس و فکر و ایده پیش از آن روزهایی بود که انقلاب شما اوج بگیرد و کشور یکپارچه دنبال امام حرکت کند. در دو، سه ماه قبل از پیروزی، وحشتشان گرفته بود و متوجه شده بودند که اگر چه مردم تشکیلات ندارند، اما یک رهبر قاطع این مردم را دنبال خود می کشد و نمی توان مردم را از رهبری جدا کرد. لذا منافقانه و رندانه شعارهایی مطرح می کردند که چند ماه قبلش حاضر نبودند مطرح کنند. یعنی ما در برخورد با آن نیروها در ماه های اول سال پنجاه و هفت و سال پنجاه و شش که نسبتآ محیط باز شده بود، کاملا احساس می کردیم که هیچ حاضر نیستند ارج و بهایی به امام بدهند. اما ماه های قبل از پیروزی علی رغم میل، عقیده، فکر و ایمانشان، صحبت از رهبری و پیشرویی امام می کردند. ولی می دانستیم که این ادعا یک ساعت هم در قلب اینها رسوخ ندارد و فکر و عقیده اینها این را تأیید نمی کند. لق لق زبان است: «وَ لِیَعْلَمَ الَّذینَ نافَقُوا وَ قَیلَ لَهُمْ تَعالَوْا قاتِلُوا فی سَبیلِ اللّهِ اَوِادْ فَعُوا قالُوا لَوْنَعْلَمُ قِتالاً لّازتَّبَعْناکمْ هُمْ لِلْکفْرِ یَوْمَئِذٍ اَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلاْیمانِ یَقُولُونَ باَفْواهِهِمْ مّا لَیْسَ فی قُلُوبهِمْ وَ اللّهُ اَعْلَمُ بما یَکتُمُونَ»[2] .
از آن ساعات شروع پیروزی که دژهای رژیم یکی پس از دیگری فتح می شدو در روزهای بعد از تشکیل دولت امام یا دولت موقت باز اینها خودشان را آماده می کردند، ما به طور اجتناب ناپذیری گرفتار مسائل روز و نظام دادن به حرکت مردم بودیم. اما آنها کاملا آماده بودند که خودشان را برای سلطه و نفوذ آماده کنند. لذا نقشه تصرف پادگان ها و تّصرف اسلحه و جمع آوری مهمات و گرفتن مراکز حساس کشور در برنامه آنها بود.
در برنامه ما نبود. فکر امام و نزدیکانش و مردم این بود که کشور را از شاه مخلوع و بختیار دست نشانده تحویل بگیرند و اداره کنند. ولی فکر آنها این بود که ببینند کجای کشور حساس تر است و چه موادی مهمتر و چه غنایمی برای آنها با ارزش تر است، لذا مهیا شده بودند و در حمله به پادگان ها و تصرف مراکز حساس پیشی می گرفتند. به آنجایی می رفتند که غنیمت هایش به دردشان می خورد. هر جا صندوق پول و امکانات مالی دیدند، شکستند و بریدند و با اکسیژن باز کردند و بردند. هر جا توانستند به بانکی دستبرد زدند و اموالی بدست آوردند. هر جا به پادگانی رسیدند که خیلی جاها رسیدند، اسلحه هایی که می خواستند و به دردشان می خورد، به دست آوردند و به سرعت مشغول مخفی کردن و گریس زدن و انبار کردن و یاد گرفتن و یاد دادن شدند. در گوشه و کنار کشور این گونه بود.
اگر یادتان باشد، رادیو جزو مراکزی بود که تصرف شد. برای جامعه و امام و توده مردم که پیروز شده بودند، رادیو با اداره، وزارت خانه، بیمارستان و جاهای دیگر فرق نداشت. همه جا را یکنواخت می دیدند. امام می خواست همه جا در اختیار مردم باشد. اما آنها این جور فکر نمی کردند.
ما در مدرسه علوی خدمت امام بودیم، دیدیم که شعارهایی از رادیو شروع شد. نمی دانم چقدر یادتان است؟ قاعدتآ آنهایی که حساب شده به مسائل نگاه می کردند، یادشان است. در همان ساعات اول، شعارهای خاصی مطرح شد. اینجا صدای انقلاب راستین ایران است، اولین معرفی رادیو بود و این جالب بود. ما سرگرم و مشغول بودیم. مردم هم که توجه ای به این نکته نمی کردند. فکر می کردند انقلاب، انقلاب راستین است. اسلام هم انقلاب راستین است. توجه نمی کردند. اما، امام بیدار و هوشیار، رهبر قاطع، دانا و متوجه، فوری توجه فرمودند، فرمودند نباید این شعارها را بدهند. روز دوم یا سوم ما را خواستند و فرمودند: بروید و رادیو را از دست اینها بگیرید. هر مقدار هم آدم کشته می شود، بشود. اصلا ریختن خون در اینجا هیچ عیبی ندارد. به هر قیمت شده، بگیرید. اگر شده، دستگاه را منهدم کنید و رادیو را بگیرید. آنهایی که این شعار را می دهند، غلط می گویند. باید بگویند اینجا انقلاب اسلامی ایران است. رادیو، صدای انقلاب اسلامی باشد.
دستور این بود که استاد شهید مطهری مسؤول این قسمت شدند. من هم با بعضی از دوستان دیگر، مثل آقای بهشتی با مینی بوس به سرعت خدمت آقای مطهری رفتیم. آن قدر عجله داشتیم که مدتی در مینی بوس نشسته بودیم و راننده نداشتیم. سوار یکی از مینی بوس هایی که دم مدرسه ایستاده بود، شده بودیم، دنبال راننده و سوئیچ می گشتیم. به زحمت خودمان را رساندیم و پیام امام را ابلاغ کردیم. کسانی که حاضر نبودند بروند، بیرونشان کردیم. البته درگیری نشد. برای درگیری آمادگی نداشتند. ولی مطلب این است. یعنی شروع کار این جوری بود که آنها دنبال مسائلی بودند و امام می دانست چه می خواهند و چه باید بشود.
امام می گفتند راه مشخص است. یکی به طرف حق می رود و آن یکی از زاویه ای که فعلا خیلی محدود است، با اختلاف کوچک شروع می کند. اما در نهایت به انقلابی می رسید که سر از کوبا، شوروی، ویتنام و جای دیگر در می آورد. اگر یادتان باشد، در اولین رفراندومی که کردیم، مسأله این بود که رژیممان چه باشد؟ اسم رژیم را چه بگذاریم؟ نوع حکومت چیست؟ بعضی ها معتقد بودند بگذاریم جمهوری دمکراتیک ایران که حتی خیلی از دوستان مذهبی و روشنفکرها و لیبرال ها با سوءنیت و بدون آن، فکر می کردند باید یک کشور آزاد داشته باشیم و مذهب و غیرمذهب مسأله ای نیست. اینها اصرار داشتند که از مردم برای جمهوری دمکراتیک ایران رأی بگیریم. بعضی ها قدری پیش آمده بودند و می گفتند بگوییم جمهوری دمکراتیک اسلامی و امام ایستاده بودند و قاطع می گفتند: فقط جمهوری اسلامی، غیر از این دو کلمه هیچ چیز را نمی پذیریم.
اگر یادتان باشد، یکی از بیانیه های امام این بود که جمهوری دمکراتیک نه، دمکراتیک اسلامی هم نه، فقط و فقط جمهوری اسلامی، یک کلمه پایین و بالا را نمی پذیریم. همان جور داشت شعبه ها باز و راه ها متفرق می شد. به آنهایی که امید بسته بودند در کشوری زندگی می کنند که دین اگر چه محترم است، ولی حاکم نیست، برخورد. عده ای فکر می کردند لزومی ندارد دین در کشور محترم باشد و به قول خودشان لائیک بودند و می گفتند دین مطرح نیست. ملت قیام کرده و آزادی خواسته و آزادی همان دمکراتیک و حکومت مردم بر مردم است و چیزی غیر از این نمی خواهیم. اما اینکه مسلمان یا غیرمسلمان باشیم، مربوط به رابطه انسان ها با خدا است.
سال گذشته چنین روزهای در بین خودمان و دوستان و آشناهایمان درباره این مسائل درگیری داشتیم و بحث و جدل داشتیم. آن که خط را تعیین می کرد، آن کس که هدایت و رهبری می کرد و آن کس که مثل ناخدای ورزیده پشت فرمان کشتی نشسته بود و با عقربه حساسی، کشتی را به طرف هدفی که خدا و دین و قرآن خواسته هدایت می کرد، امام بود و ما متکی به امام بودیم. اگر مردم برگردند و پشت سرشان را نگاه کنند، چقدر باید شاکر و راضی و مشعوف باشند از این نعمت الهی که در اختیار ما بود. مردم سرگرم و گرفتار بودند. آن قدر گرفتار بودند که نمی فهمیدند و متوجه نمی شدند و به این ریزه کاری ها توجه نمی کردند. می گفتند کشور را بسازیم و حکومت را درست کنیم. ولی امام مواظب و هوشیار و بیدار و دقیق و کاملا تیزبین و ریزبین مقاومت کرد و اجازه داد در ورقه های رأی و برگه های تعرفه رفراندوم همین جمله را بنویسیم که آیا با حکومت جمهوری اسلامی موافقید یا خیر؟ آری یا نه؟ یادتان است، مسأله آری یا نه بود. حکومت جمهوری اسلامی آری، یک کلمه هم پهلویش نوشته بود نه. جالب بود. اینکه طراحان توجه داشتند یا نه، کاری ندارم. آری را با خط سبز نوشته بودند و نه را با خط سرخ و اگر تصادفی هم بود که نبود، مطلب کاملا روشن بود که طرفدار عدم اسلامی بودن کشور چه کسانی و طرفدار اسلامی بودن چه کسانی هستند. همان رنگ برای جامعه و مردم ما گویا و الهام بخش بود، یادتان هست یا نیست که گروه ها تحریم کردند و گفتند ما در انتخابات و رفراندوم شرکت نمی کنیم و چقدر هم هیاهو کردند؟ آثار یأس در آنها شروع شد. آنها فهمیده بودند.
یعنی اولین ضربه را امام موقعی زد که اجازه نداد رادیو بگوید اینجا صدای انقلاب راستین ایران است. دومین پتک به مغزشان موقعی وارد شد که امام اجازه نداد در رفراندوم بگوییم حکومت جمهوری دمکراتیک یا جمهوری اسلامی دمکراتیک یا چیزهایی از این قبیل. حتی اصرار شد که دو سه مورد نوشته شود. چون مردم مختلف هستند. بعضی ها می گویند اسلامی، بعضی ها می گویند دمکراتیک، بعضی ها می گویند جمهوری و بعضی ها می گویند جمهوری دمکراتیک اسلامی. عقاید مختلفی است.
بنابراین بیایید این چند مورد را بنویسید تا هر کسی رأی خود را بنویسد و معلوم شود هر کسی چه می خواهد. امام فرمود این حرف ها را قبول نمی کنیم. ما می خواهیم ببینیم این مردم اسلام را می خواهند یا نمی خواهند. معتقد بود مردم اسلام را می خواهند. عملا هم دیدید که نود و نه درصد مردم آری گفتند. خیلی طبیعی بود که دشمنان تازه بیدار و هوشیار شده و احساس خطر کرده باشند و نیروهایشان را تجهیز و شروع به ضربه زدن کنند.
این بود که موضع گیری، مقاومت منفی، سمپاشی، کوبیدن اسلام و درگیری با انقلاب و چوب لای چرخ گذاشتن ها از پارسال شروع شد. البته قبلش هم بود. حالت تهییج داشت. اما وقتی به رفراندوم رسیدیم، همان هایی که تا روز قبلش می گفتند امام رهبر ماست و خیلی ها هنوز هم می گویند و عجیب این است که هنوز هم رهبری امام را قبول دارند، با پررویی به مقابله برخاستند. چه قبول و چه پذیرشی است که امام قاطعانه می گوید رفراندوم و شما می گویید این رفراندوم و همه پرسی را تحریم می کنیم و تحریم کردید؟ در آنجا یک مقدار مشت ها باز شد و پرده ها بالا رفت.
خیلی از کسانی که به اصطلاح خودشان ملی گرا بودند، البته ضد مذهب نبودند، اما کاری به مذهب نداشتند، به ملت، وطن و مرز کار داشتند و جغرافیا برایشان مهم بود، آنها در کنار کسانی که خدا، دین و قرآن را قبول نداشتند، قرار گرفتند. تز اینها جهان وطنی است و فکر و ادعایشان این است که مرزها را شکسته اند و انترناسیونالیسم شدند. ملی گراها و انترناسیونالیست ها، وطنی ها و ضد وطنی ها، سرخ ها و بی رنگ ها با هم ائتلاف کردند و مجموعه آنها در یک صف درآمدند و با طرفداران گروه دمکرات و چپ متحد شدند و رفراندوم و همه پرسی را تحریم کردند که دیدید مجموعه زحماتی که کشیدند، به اضافه مردمی که به خاطر مریضی، گرفتاری یا مشغولیت های دیگر نتوانستند بیایند رأی بدهند، نیم درصد شدند. این مجموعه به عنوان مخالف جامعه اسلامی شناخته شدند. این روال و این حرکت از بعد از رفراندوم پارسال و بعد 22 بهمن پارسال اوج گرفت و وسعت پیدا کرد. رفته رفته ابعادش در قشرها و گروه های مختلفی که با ادله مختلف با اسلام و انقلاب ما مخالفند، نفوذ کرد.
حالا دیگر یک جبهه نیست. از دو، سه نقطه شروع شد. اما وقتی که یک مرکز مخالفت، ضدانقلاب و ضد دین به وجود آمد، یک قطب شد. یک آهن ربا شد و مخالفان اسلام و قرآن و انقلاب را از طرق مختلف جذب کرد. یک عده مثلا ساواکی بودند و فهمیدند که مسؤولان ساواک در جامعه آینده ایران راهی و مقامی ندارند، آن قطب آنها را جذب کرد. یک عده سرمایه دار بودند و از همان زنگ های خطر اول، احساس کردند که سرمایه داری نامشروع در ایران نمی ماند و در انقلاب اسلامی و جامعه اسلامی استثمار و تحصیل ثروت حرام به قیمت سلب حق دیگران نخواهد ماند. اینها هم برای خودشان کانالی به طرف آن قطب کندند. با اینکه متضادند، ولی شعار ضد سرمایه و ضد استثمار می دهند. اینها به خاطر استثمار با ما مخالف بودند. اما در یک لحظه به هم پیوستند. چون هر دو در مقابل یک جبهه قوی و نیرومند قرار گرفتند که فعلا قدرت را دارد، یکی شدند. عده ای ولگرد یعنی کسانی که همه هم و غمشان عیاشی، ولگردی، کاباره رفتن و لب دریا رفتن بود، وقتی امام اشاره کردند که در آینده نمی گذاریم ادارات ما جای خلاف عفت و اخلاق باشد و کسانی که می خواهند در ادارات خدمت کنند، باید پاک و سالم باشند و با ظاهری اسلامی حاضر شوند، احساس کردند میدان آنها دارد خالی می شود.
چون آن روزی که انقلاب شد، هر کسی از دیدگاه خود به انقلاب نگاه می کرد. در ارتباطات مختلفی که داشتیم، احساس می کردیم آن ولگردها و کاباره چی ها و پلاژدارها فکر می کردند که نظام اسلامی و انقلاب که آمد، آن قدر آزادی و بی بندوباری حاکم است که به آنها اجازه بدهد که در پلاژشان هر چه می خواهند بکنند و پلاژ را به شهر منتقل کنند و خیابان ها را هم تبدیل به پلاژ کنند. آنها این جور برداشت می کردند. بنابراین ولگردها، عیاش ها، لختی ها و آنهایی که فکر می کردند در نظام اسلامی، جایی برای تأمین هواها و هوس هایشان نیست، ترجیح دادند که با آنها همراه باشند.
خوب یادم هست و نمی دانم شما هم یادتان هست یا نه؟ وقتی امام فرمودند که ادارات ما باید از چهره های خلاف شرع خالی شود، خانم های سرلختی پیشقدم شدند و یک تظاهرات در تهران راه انداختند و در آن تظاهرات، بسیاری از گروه های چپی و افراطی و کسانی که مدعی مبارزه مسلحانه در رژیم گذشته بودند و هنوز هم اسلحه شان را زمین نگذاشتند و ساواکی ها و سرمایه دارها و مرفهین به صورت هماهنگ به خیابان ها ریختند. آن کار، مشت ملی گراها را باز کرد و جامعه، آنها را شناخت. ارتباطتشان کشف شد و معلوم شد که چه کسانی علیه اسلام با هم جمع می شوند. خیلی غیرطبیعی نیست که با حادثه ای مثل حادثه کردستان مواجه شویم. در کردستان پالیزبان و اردشیر زاهدی و بختیار و چپ گراهای مسلمان و ظاهرآ مسلمان و ضداسلامی و ولگرد و فئودال ها و گروه های افراطی و مسلح چپ که در گذشته به خیال خودشان پیشتاز مبارزات بودند که یک لحظه هم آبشان در یک جوی نمی رفت و جمع بین آب و آتش بودند و با هیچ حسابی با هم جمع شدند، دست به دست هم دادند و مجموعه ای درست کردند که با دولت اسلامی ایران بجنگند.
این از اعجوبه های دنیاست. یعنی این ترکیب را شما در هیچ جا نمی توانید پیدا کنید. نوکران شاه، ساواک، افسران فراری، پلیس های فراری، عمال عراق، نوکران شوروی، نوکران آمریکا و انگلستان، سرمایه داران فراری و چپی های زندان دیده و فراری و گروه های مدعی روشنفکری و اسلامی و ملی گراها که خطّ هر کدام آنها با خط دیگران کاملا متباین است، یک جا جمع شوند و اسلحه شان را همگی به یک هدف نشانه بگیرند و آن هدف جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی باشد.
برای اینکه همه احساس خطر کرده اند و فهمیدند که راه برای توسعه و پیشرفت و رسیدن به سلطه بسته است. فهمیدند که در مردم راه ندارند. این یک میدان است.
میدان دیگر گنبد است، میدان دیگر سیستان است. میدان دیگر خوزستان است. همه جا شکست خورده اند. باز عجیب و جالب این است که آدم می بیند سرمایه دارها صاحب کارخانه و کارگران کمونیست کارخانه ها و مأمور ساواکی فراری و مخفی زندگی کن و کارمندان ادارات که می دانند پاکسازی می شوند و آینده ندارند، دست به دست هم می دهند برای اینکه کارخانه را تعطیل کنند.
صاحب کارخانه سعی می کند مواد خام نیاورد، یا با یک بهانه کارخانه را ببندد. کارگر مارکسیسم طوری کار می کند که کارخانه را فلج کند و اعتصاب به راه بیندازد. دانشجوی چپی به نحوی درسش را ول می کند و به عنوان حمایت از کارخانه چی و کارگر و ساواکی به کارخانه می رود. همه در یک میدان با هم متحد می شوند و آن میدان این است که کار را تعطیل کنند و تولید را بخوابانند و به اسلام و مکتب ضربه بزنند و عملا اعلام کنند که اسلام عاجز است از اینکه کشور را اداره بکند.
برای این برنامه است که در کردستان، در کارخانه و خیابان و دانشگاه به هم می رسند و تظاهرات برای درخواست کار، آن هم به عنوان مانور بیکارها شروع می شود. آدم وقتی ده نفر از آنها را می گیرد و بازداشت و بازجویی می کند، می فهمد که مرکب از کمونیست، مذهبی افراطی، چپ گرا، ساواکی و شکست خورده فراری، سرمایه داری که در دکانش مشتری ها صف کشیدند و بازار سیاه درست کرده است و دارد تاراج می کند، هستند.
مجموعه اینها تظاهرات به وجود می آورند. گفتم که حرکت به طرف نقطه ای شروع شد که آنجا اسلام راستین است، آنجا که غیر از اسلام چیزی را نمی پذیرند و ضد دین با هر شعبه و ضد مذهب به هر شکل با آن مخالف هستند. به خاطر اینکه می خواهد استثمار کند و دین اجازه استثمار نمی دهد. یا می خواهد دزدی کند و بیکاری باشد و در اداره رشوه بگیرد و می بیند دین اجازه نمی دهد. یا به خاطر اینکه ایدئولوژیش ضد دین و ضد مذهب است و می بیند این در اسلام راه ندارد. یا به خاطر اینکه ساواکی و عامل شاه است و می داند در آینده جامعه او را نمی پذیرد. یا به خاطر اینکه عامل آمریکا یا عامل روس است، با این ادله جمع می شوند و یک جبهه به وجود می آورند.
از اسلام مأیوس شدند. آیه ای در اول صحبت خواندم که می گوید: «حُرِّمَتْ عَلَیْکمُ اْلمَیْتَةُ وَ الدَّمُ وَ لَحْمُ الْخِنْزیِر وَ مآ اُهِلَّ لِغَیْرِ اللّهِ بهِ وَ اْلمُنْخَنِقَةُ وَ اْلمَوْقُوذَةُ وَ اْلمُتَرَدِّیَةُ وَ النَّطیَحةُ وَ مآ اَکلَ السَّبُعُ اِلّا ماذَکیْتُمْ وَ ما ذُبحَ عَلَی النُّصُب وَ اَنْ تَسْتَقْسمُوا بالْاَزْ لامِ ذلِکمْ فِسْقُ اَلْیَوْمَ یَئِسَ الَّذینَ کفَرُوا مِنْ دینِکمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ اَلْیَوْمَ اَکمَلْتُ لَکمْ دینَکمْ وَ اَتْمَمْتُ عَلَیْکمْ نِعْمَتی وَ رَضیتُ لَکمُ اْلاِسْلامَ دینًا فَمَنِ اضْطُرَّ فی مَخْمَصَةٍ غَیْرَ مُتَجانِفٍ لِّاِثْمٍ فَاِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحیمٌ»[3] .
آقایان اهل علم حتماً توجه می کنید که این «تا» برای چه در این آیه آمده است. می گوید اینها مأیوس شده اند. پس شما نترسید. این «نترسید» برای چیست؟ این نتیجه گیری چه می خواهد بگوید؟ به نظر بعضی از مفّسران این نتیجه گیری از این جهت است که جبهه و متحرک مأیوس نمی تواند کاری از پیش ببرد. اینها مأیوس شدند و حرکتی که می کنند، مذبوحانه است. تلاش آنها مذبوحانه است. دست و پا می زنند که شاید نجات پیدا کنند. از آدم مأیوس نباید ترسید، از آدم امیدوار، از آدمی که به آینده امید و علاقه دارد و قدرت امیدش او را به حرکت در می آورد، باید ترسید، لذا می فرماید: «فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ» اینها کسی نیستند. وحشت ندارند. واقعآ هم ندارند.
الان تاکتیک اینها این است که هر چه می توانند انقلاب، کشور، مجلس، جمهوری، جامعه، روحانیت و آنهایی را که در این انقلاب مؤثرند، بدنام کنند. هر که می خواهد، باشد. نهادهای مؤثر انقلاب را بکوبند. به رادیو بغداد گوش کنید. البته چیزهایی که نقل می کنند، قابل گوش دادن نیست. اگر حرف هایش را شنیده باشید، می دانید روحانیت را می کوبد، امام را می کوبد، سپاه پاسداران را می کوبد، جهاد را می کوبد، انتخابات را می کوبد، مجلس را می کوبد و رئیس جمهور را می کوبد، چپی ها هم همین را می کوبند. مسلمانان مدعی اسلام راستین هم همین را می کوبند. همه هدف آنها اینجاست و می دانند موفق نمی شوند؛ اما در حّد بدنام کردن که موفق می شوند.
در همه پرسی شکست خوردند و مردم رأی دادند. انتخابات دوم پیش آمد که مسأله مجلس خبرگان بود. حرف حسابی از طرف رهبر و شورای انقلاب مطرح شد که برای همه قابل پذیرش بود. گفتند اگر بخواهیم مجلس خبرگان درست کنیم، باید با آن شکلی باشد که در قانون اساسی قبلی پیش بینی شده بود. یعنی مجلس مؤسسان درست کنیم. مجلس مؤسسان یعنی چهارصد پانصد نفر آدم به اندازه مجلس سنا و مجلس شورا انتخاب کنیم که بنشینند و قانون اساسی بنویسند. پیش بینی آنها، این بود که اگر با آن تعداد انتخابات کنیم و بیاوریم، به خاطر بحث های طولانی که در مجلس می شود، ممکن است دو سه سال طول بکشد تا قانون اساسی بنویسیم. اگر شورای انقلاب دنبال قدرت طلبی و مسائل شخصی بود، می بایست از آن استقبال می کرد. برای اینکه شورای انقلاب عمرش بیشتر می شد. یعنی اگر قرار بود مجلس مؤسسان دو سه سال کار بکند، می بایست شورای انقلاب به عنوان حاکم بلامعارض، دو سه سال دیگر در کشور بماند. آنها که این را نمی خواستند. آنها می خواستند کشور را زود به مرحله ای برسانند که انقلابیون را دچار یأس کنند که دنبال کارشان بروند. گفتند به خاطر اینکه زود برسیم، عده ای از خبرگان و اهل اطلاع جمع شوند و قانون اساسی را بنویسند.
رهبر و شورای انقلاب گفتند و مردم قبول کردند. انتخابات شد. بعد دیدید که گروه ها، همین هایی که خود را مردمی می دانستند، انتخابات را تحریم کردند. دیگران را متهم به انحصارطلبی کردند و دیگران سروصدا راه انداختند که دیدید اثری نکرد. مجلس خبرگان تشکیل شد. تا وسط های کار مجلس خبرگان تلاش کردند که این مجلس را بدنام و منحل کنند تا قانون اساسی نوشته نشود. ولی قانون اساسی نوشته و به رفراندوم گذاشته شد و مردم با اکثریت قاطع تأیید کردند. دوباره رفراندوم قانون اساسی را تحریم کردند. می دانستند تحریمشان به جایی نمی رسد. اما می خواستند ضربه بزنند، می خواستند بدنام کنند، می خواستند تهمت بزنند که بالاخره در هر تهمت، یک عده آدم کم اطلاع باور می کنند.
اگر در این مجلس کسی، جمعی یا گروهی را متهم به نقطه زشتی کنم، عده ای که در این مجلس نشسته اند اگر همه یا نصفشان قبول نکنند، تعدادی قبول می کنند. آنها به این فکر بودند. به انتخابات مجلس خبرگان و قانون اساسی ایراد گرفتند که بزرگترین خدمت این دوره انقلاب و خون بهای با ارزش شهدای اسلامی ماست. یعنی شما در تاریخ اسلام از زمان پیغمبر(ص) تا امروز نمی توانید سندی با ارزش تر و متین تر و اساسی تر از این صدوهفتاد ماده قانون اساسی که بنیان جامعه اسلامی را تشکیل می دهد، پیدا کنید. از عصاره دین و جوهره تعلیمات اجتماعی قرآن ساخته و به ملت عرضه شد و ملت با جان و دل پذیرفت و تسلیم شد و امضا کرد و رأی داد.
اما دشمنان ما همچنان برآهن سرد کوبیدند و باز هم می کوبند. کارشان فقط همین بود. با جنگ در کردستان، انفجار در خوزستان، تعطیل کردن کارخانه ها در سراسر کشور، مأیوس کردن مردم، جلوگیری از کلاس ها و تعطیل کردن کلاس های درس، ایجاد آشوب و فتنه در سراسر کشور و در هر جا که می توانند، کار می کنند. این کار ضد انقلاب و آن روند انقلاب بود که حرکت تصاعدی و متکامل خود را به سرعت ادامه می دهد. قانون اساسی تثبیت شد. البته در هر قدمی که پیش می رفتیم و چهره اسلام را مشخص تر می کردیم، عده ای که منافعشان در خطر قرار می گرفت و آینده شان مبهم می شد، طبیعی بود که به مخالفین بپیوندند. یعنی آن گران فروشی که برداشتش از انقلاب این بود که آزاد می شود و او هر جور می خواهد بی انصافی می کند، وقتی که به او می گوییم چرا گران فروشی می کنی؟ می رود ضدانقلاب می شود. آن قاچاقچی که برداشت او از انقلاب این بود که مرزها می شکند و هرچه خواستیم، وارد می کنیم و هر چه خواستیم، می فروشیم و هر چه خواستیم، مصرف می کنیم، او هم وقتی در عمل مواجه می شود با اینکه اسلام با او سازگار نیست، به ضدانقلاب می پیوندد. اما ضدانقلاب از درون خودش خبر دارد.
«جان گرگان و سگان از هم جداست» آنها می دانند که یکپارچه و متحد نیستند و هزار نغمه و هزار ساز می زنند. در درون می دانند آن جبهه، هیچ وقت یک جبهه متشکل و منظم نمی شود که بتواند امیدوار باشد که در آینده می تواند کشور را بگیرد. او فقط می تواند جبهه مخّرب و موذی باشد و فقط تحقیر و تخدیر کند و مردم را ناراحت و ایجاد دلهره نماید. یک جبهه می تواند این گونه باشد. قانون اساسی هم تصویب شد و به سرعت انتخابات ریاست جمهوری برگزار شد. یادتان است که در آنجا هم تا توانستند انتخابات را بدنام کردند. هر چه توانستند، گفتند. ولی اکثریت ملت رفت و رأی داد و رئیس جمهور هم انتخاب شد.
آخرین نقطه ای که مهم است و همه اینها را به تلاش واداشت، مسأله انتخابات مجلس بود. چون ما به حساس ترین و مهمترین نقطه رسیدیم. به آنجایی که مرکز کشور دارد شکل می گیرد و پایه کشور دارد تحکیم می شود. مجلس در آینده این نظام، دورنمایی مهم دارد. اگر قانون اساسی را دقیق بخوانید، متوجه می شوید مجلس یعنی مدیر و ناظر و حاکم واقعی بر کشور. آنجایی که چشم همه مردم حضور دارد و می بیند، آنجایی که نماینده اکثریت مردم، از همه جا آمده و حضور دارد. آنجایی که مرکز از طریق نمایندگان با روستاهای عقب مانده کشور رابطه برقرار می کند. آنجایی که قانون می نویسند و تصویب می کنند.
مجلس، دولت تعیین می کند و دولت بر روابط نظارت می کند. برنامه های داخل و خارج را هدایت می کند. همه چیز را زیر نظر می گیرد. آنها نماینده های مردم هستند و نباید متهمشان کرد که اینها قدرت طلب یا انحصارطلب یا چه هستند یا از طرف دیگری منصوبند یا به کجا مربوطند. هیچ چیز نمی توان گفت. مردم آنها را شناختند و رأی دادند و انتخاب کردند. مجلس، شورا است. دیکتاتوری نیست. اعمال سلیقه شخصی نیست. مشورت و بحث و تبادل نظر و تصمیم جمعی است. اینها در آن روزهای انتخابات و پیش از انتخابات، به قول قرآن که به شیطان می گوید «وَاسْتَفْززْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بصَوْتِک وَ اَجْلِبْ عَلَیْهِمْ بخَیْلِک وَ رَجِلِک وَ شارِکهُمْ فِی اْلاَمْوالِ وَ الْاَوْلاد وَ عِدْهُمْ وَ ما یَعِدُهُمُ الَّشْیطانُ اِلّا غُرُورًا»[4] ، با سواره و پیاده لشکر خودشان به جان انتخابات تاختند. می دانستند رأی نمی آورند.
گروه های ملی گرا و چپ گرای ضد دین و مسلمان های چپ گرا مطمئن بودند که به اندازه ای که در مجلس حاکم باشند، رأی نمی آورند. می دانستند کمابیش یک یا چند نفر را می فرستند. احیانآ در بعضی جاها رأی می آورند. با خود گفتند حال که به مجلس نمی آیند، باید تلاش شود که مجلس و انتخابات و حاکم آینده کشور را بدنام کنند. از این به بعد هر وقت صحبت شد، بگویند مجلس قلابی بود و ما قبول نداریم. طرح این است که از یک سال پیش ترسیم کردند. بعد از اولین رفراندوم، خط مشی کلّی آنها ضربه زدن و بدنام کردن و متهم کردن و از اعتبار انداختن نهادهای انقلابی شد. این یک خط مشی کلی و به قول خودشان استراتژیک شد. این هوش و درک و فهم ملت و این حمایت و هدایت رهبری بود که این حربه را از دست اینها گرفت. نمی دانم دیشب تلویزیون را دیدید یا نه؟ مناظره را دیدید یا نه که چه می گویند؟ در همه جا فقط اینها تقلب کردند. واقعآ این است. اگر بگوییم همه جا، می گویند اغراق است. ممکن است دیگران هم تقلب کرده باشند. اما مجموعآ کسانی که بیشتر تقلب کردند، آنها بودند. الان می خواهند هیاهو راه بیندازند، فقط برای اینکه به هدفشان برسند.
البته ما زبان، قلم و امام و رهبر را داریم. ما رهبر عزیزی مثل امام خمینی داریم که کاملا بیدار هستند و در همان بیانیه چند روز پیششان خیلی کوتاه و ظریف فرمودند: هرکس شکست بخورد، همین حرف را می زند. این یک واقعیت است. تازه اگر سوءنیت هم نداشته باشند، آنهایی که شکست می خورند، می خواهند شکستشان را یک جوری ترمیم کنند. آنهایی که سوءنیت دارند، حساب شده عمل می کنند. این شما و این برنامه آقایان، خودتان قضاوت کنید. این دفعه خوشبختانه با رأی خود مردم طرفند. اینها هر چه بگویند تخلّف شده است، خود مردمی که رفتند و رأی دادند و نوشتند و انتخاب کردند، می دانند تخلّف نشده است. یعنی آدم هر چه داد بزند و بوق و کرنا راه بیندازد، بنده که رأی دادم، می دانم. من بدون تقلب رأیم را دادم.
آنهایی که به این مجلس رأی دادند، رأی آنها پشتوانه این مجلس است. از اشتباهات اینهاست که خیال می کنند با این هیاهو مردم را گول می زنند. البته ممکن است بچه ها، جوان ها و ساده لوح ها را گول بزنند. بی اثر نیست. ولی بیداری و هوشیاری ما این است که باید مواظب باشیم و اعتبار حکومت و اعتبار مجلس و اعتبار جمهوری و ریاست جمهور و اعتبار آرای مردم و در رأس همه اعتبار امام و روحانیت را حفظ کنیم. با این حساب اولین مرحله انتخابات، مسأله را روشن کرد. دومین مرحله هم به زودی انجام خواهد شد. ان شاءاللّه مجلس تشکیل خواهد شد.
آن روز، دیگر روز یأس کامل اینهاست. یعنی روزیست که کاری شده که در دنیا بی سابقه است. در چند دقیقه ای که از فرصتم ماند تا وقت نماز شما را نگیرم، یک نکته بگویم و حرفم را ختم بکنم. ان شاءالله اگر این انتخابات را تمام کنیم، کاری در دنیا کردیم که این در تاریخ صد ساله اخیر دنیا که تاریخ انقلاب های دنیاست و حتی از چهار صد سال پیش که عصر دمکراسی از اروپا شروع شد، بی سابقه است. همان طور که کیفیت انقلابتان بی سابقه بود. با آن شکل که مردم با دست خالی به خیابان بیایند و حکومت جباری را که غرق در اسلحه و پول بود، ساقط کنند، در دنیا اصلا سابقه نداشت. این قسمت دوم هم بی سابقه بود که ظرف یکسال و دو سه ماه مردم پنج بار پای صندوق بروند و انتخاب کنند و رأی بدهند و ظرف یکسال نماینده های منتخب مردم بر کشور حاکم باشند. در شوروی نبود. در چین نبود. در یوگسلاوی نبود. در بلغارستان نبود. در آلمان شرقی نبود. در فرانسه آن زمان هم نبود. در آمریکای انقلابی دویست سال پیش هم نبود. در ویتنام نبود. در هندوستان هم این جوری نشد. در پاکستان هم نشد. حتی در الجزایر نشد، سال ها گذشت و نتوانستند انتخابات کنند.
آسان نیست که وقتی جامعه قدیمی را به هم ریختید، همه چیز را خراب کردید، روابط را به هم زدید، پلیس را به هم زدید، ارتش را به هم زدید، ساواک را به هم زدید، پولدارها را بیرون ریختید، روابط را به هم زدید و روابط خارجی را به هم زدید. خود به خود باید آشوب باشد. در محیط آشوب نمی توان انتخابات برگزار کرد. سنت انقلاب این است که بعد از انقلاب دروازه ها را می بندند و یک دیوار آهنی می کشند و در داخل کشتار و حبس می کنند. اردوگاه کار می سازند. خرابی به بار می آید، قحطی به بار می آید، ناراحتی به بار می آید، یک عده دیکتاتوری می کنند، وقتی جامعه آرام گرفت و چند سال گذشت، انتخابات می کنند. البته اگر توانستند. نوعآ کشورهایی که انقلاب کردند، هنوز به انتخابات سالم، حتی در شوروی و چین نرسیده اند. شما آنجوری انقلاب کردید و این جوری ظرف یک سال موفق شدید همه راه ها را صاف کنید و یک کشور اسلامی دمکراتیک با قانون اساسی که نمایندگانتان تصویب کردند، راه انداختید. خیلی موفقیت است. والله العظیم.
هرکس بگوید که انقلاب موفق نبود، خیانت است. بی انصافی است که کسی بخواهد دل این جوان ها و بچه ها را بلرزاند و بگوید در این یک سال کاری نشده است.
در این یک سال ضمن سازندگی کشور، ضمن ملی کردن بیش از هشتاد درصد کارخانه ها و صنعت کشور، ضمن ملی کردن بانک ها و بیمه، ضمن حذف کردن حقوق گزاف، ضمن برهم زدن بساط رشوه و فساد در ادارات، ضمن پاکسازی قسمت اعظم ادارات، ضمن فرستادن اردوی عظیم جهاد سازندگی به روستاها و ضمن ده ها کار مثبت و اداره کشور و سرکوبی ضدانقلاب در سراسر کشور، مردم را با پای خودشان و روی پای خودشان قرار دادیم و یک کشور منتخب مردم درست کردیم که ان شاءاللّه از یکی دو ماه دیگر شما مردم، هر کسی پست قانونی و منتخب خود را دارد. این کار خیلی گرانبهاست.
دشمنان ما می دانند که ما چه کرده ایم. بیخود نیست کارتر که بر هشتاد درصد دنیا حکومت می کند، مجبور می شود نامه بنویسد و از امام بخواهد که نسبت به او ملاطفت کند و او را از تنگنا نجات بدهد. این واقعیت است. یعنی اگر می بینید کارتر منکر می شود که نامه نوشته است، برای این است که در دنیا سابقه ندارد که یک کشور دویست و پنجاه میلیون جمعیتی با عظیم ترین قدرت نظامی، اقتصادی، دمکراتی و علمی دنیا که ماهواره هایش دارد آن طرف فضا حرکت می کند و به فکر تسخیر خورشید و زهره افتاده، در کاخ سفید بنشیند. کسی که نوکرانش و پادوهایش و راننده هایش در گذشته ایران و شاه را مثل عروسک می چرخاندند، امروز از آنجا نامه بنویسد و بگوید شما مرا از این تنگنا در بیاورید. این عظیم است. این قدرت و این عظمت برای هیچ انقلابی تا امروز در دنیا وجود نداشته است. اینها خیلی تبلیغ کردند. هزارها روزنامه و رادیو و بلندگو و جاسوس در اطراف دنیا دارند که علیه ما تبلیغ می کنند. اما، واقعیت این است که نهضت دارد سدها را می شکند و جلو می رود و دشمن را سرکوب و مات می کند و ملت را حرکت می دهد.
البته نابسامانی داریم که خیلی کم است. با این نابسامانی، ملتی را این گونه حرکت دادن و به جلو بردن و حکومتی را تثبیت کردن مهم است. شوروی ها را در گوش ما با ارتش سرخ و با این قدرت می بینید، چقدر دست به عصا راه می روند. ما در عین اینکه با آمریکا می جنگیم، غفلت نکردیم و گازمان را از شوروی قطع کردیم. شوروی ها سال هاست که دارند گاز ما را به قیمت مفت می برند.
امسال که بودجه را می نوشتیم، متوجه شدیم که درآمد گاز با خرج گاز یکی بود. یعنی برای در آمد، ستونی درست کرده بودیم. دیدیم همان مقداری که برای اداره گاز خرج می کنیم، همان مقدار از شوروی ها می گیریم. یعنی هیچ. سال هاست که شاه باج می داد تا اینها را خاموش کند. ما نیاز به باج دادن نداریم. آنها باید به ما باج بدهند. این بود که قیمت مطلوب ما را که خیلی هم زور نبود و پایین بود، نپذیرفتند. الان قیمتی که از ما می گیرند، هفتاد سنت است. یعنی در حدود پنج تومان برای واحدی از گاز و ما گفتیم سه دلار و نیم که حدود سی یا بیست و چند تومان می شود. تفاوت این مقدار است. آنها این قیمت را نپذیرفتند. گفتیم ما گاز را می سوزانیم و به شما نمی دهیم. اگر کشور ضعیفی بودیم، آنها می گفتند به زور از شما می گیریم. حتمآ نمی توانند. خودمان در این گرفتاری ها حامی افغانستان شدیم و از کشور جنگ زده افغانستان حمایت می کنیم و حاضر نیستیم با شوروی آشتی کنیم، به خاطر اینکه در افغانستان دارد ظلم می کند.
برای یک انقلاب جوان که ناظران فکر می کردند سال های سال در باتلاق انقلاب گرفتاریم و نمی توانیم به بیرون از کشور نگاه بکنیم، این موقعیت و این موضع گیری و این پیشرفت و این اظهار شخصیت و دنیا را لرزاندن، بسیار پرارج است. سیاستمدارهای دنیا می فهمند که در ایران دارد چه می گذرد. آن روزی که کارتر تهدید کرد که چه می کنم، امام گفت: آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند. این یک واقعیت بود. شعاری که شما قبلا می دادید و آدم خیال می کند اغراق است، واقعیت بود که با لحن ساده می گویید «مردم ایران می رزمند و کاخ سفید می لرزد» این واقعیت است. واقعآ می لرزد.
یعنی شما دارید در اینجا تکلیف انتخابات آمریکا را تعیین می کنید. این واقعیت است. یعنی از نظر تبلیغ جهانی، اگر کارتر موفق شود در قضیه گروگان ها عمل انقلابی مهمی برای کشورش کند، مردم به او رأی می دهند و دمکرات ها سر کار می آیند. اگر موفق نشود و شکست بخورد، محافظه کارها می آیند. یعنی الان تاریخ آمریکا را تظاهرات امروز شما تعیین می کند. این واقعیت است.
درود بر این مردم و درود بر آن امام. من هم یکی از شماها هستم و یکی از کوچکترین سربازان هستم. امام و موضع گیری امام و شخصیت امام اهمیت دارد. اینهایی که من عرض کردم، ایشان قدم به قدم و در هر مرحله ای تصمیم می گیرند. اگر ما خیلی خوب باشیم، مجری خوبی هستیم که ثابت کردیم نمی توانیم مجری خوبی باشیم. آن امام است که هادی و رهبر خوبی است. خوب و بی نظیر است. بدون هیچ اغراقی بهترین رهبر دنیاست. دلیلی ندارد که اغراق بگوییم. چیزی بگوییم که حقیقت ندارد.
به هرحال مجموعه صحبتم را در دو سه جمله خلاصه کنم. نهضت، با بُعد اسلامی است از روزی که مسیر اسلامی نهضت و انقلاب روشن شد، موضع گیری دشمنان ما شروع شد. هر قدمی که پیش رفتیم، قطب ضدانقلاب بخشی از ناراضی ها را به ادّله مختلف دور خود جمع کرد که اگر مجموعه ملی گرا، ضددین، ولگرد، عیاش، استثمارگر، مرفه، تبعیض خواه، نوکر آمریکا، نوکر روس، گول خورده ها و بی حال ها را جمع کنیم، همین آرایی است که اینها آوردند. به اضافه اینکه خیلی از آرا هم به خاطر اینکه شخص محترمی را کاندیدا کردند، یا به خاطر فامیل ها و روابط دوستی و رفاقت بود. اگر بتوانند از دویست و هفتاد نامزد نمایندگی دو سه رأی در مجلس بیاورند، خیلی معجزه نکرده اند!! در جریانات دیگر هم همین طور است این موفقیت شما و این یأس آنها، دلیل برحقانیت انقلاب است. مقدار زیادی کاغذ اینجا ریخته که من باید جواب بدهم؛ خواهش می کنم سؤال دیگری نیاورید که نمی رسم.
س - یکی از سؤالات من درباره اسکناس است که مال طاغوت است و چیز مناسبی نیست. چرا این اسکناس ها با عکس طاغوت هنوز مانده و حذف نشده است؟
ج - سؤال خیلی بجایی است. جوابش این است که ان شاءاللّه بعدآ در عمل مشخص می شود. می دانید که اسکناس هایی که الان در جریان داریم، در ایران چاپ نمی شود. اسکناس را در لندن چاپ می کنند. در دنیا فقط دو، سه چاپخانه است که می توانند اسکناس چاپ کنند. یکی در لندن است و ما از قدیم در لندن چاپ می کردیم. اینها قبلاً سفارش ها را دادند و در نوبت ایستادند که نوبتشان بشود تا یک مقدار اسکناس چاپ کنند.
ما شروع کردیم که چاپخانه اسکناس درست کنیم، ولی تا تکمیل بشود، سه سال طول می کشد که با همه ابعادش به وجود بیاید. چون اسکناس خیلی ریزه کاری دارد که نشود تقلّب کرد. وقتی که حکومت را تحویل گرفتیم، خودم مسؤول سوزاندن اسکناس بودم و یک کوره اسکناس سوزان داریم که من پیش از روزهای ترورم، برای اسکناس سوزاندن هفته ای سه چهارم روز به آنجا می رفتم. اولا هنوز در انبارهای بزرگ به اندازه نصف این مسجد اسکناس های قدیم را داریم. یعنی اسکناس هایی که با همین عکس ها هستند که بیشتر اسکناس هزار تومانی و پانصد تومانی هستند. هنوز در آنجا مانده، البته پولی هم داده اند و چاپ کردند. اینها را بی حساب به میدان نمی آورند. یعنی همین مقداری که اسکناس را می سوزانیم و بیرون می کنیم، جایش اسکناس های نو را می آوریم. والا بی حساب نمی توان اسکناس را در جریان انداخت.
در لندن حتی فرودگاهی که طیاره باید برود و اسکناس را بیاورد، نوبتی است. این طور نیست که هر وقت خواستیم، برویم بیاوریم. ترتیبی دادند که وقتی چاپ شد، در یک روز، مثلا در هفته یک بار طیاره می رود و می تواند صد یا دویست صندوق را بردارد و بیاورد. اگر بخواهیم با جریان عادی اسکناس ها را عوض کنیم، حداقل سه تا چهار سال طول می کشد. البته ما فکرهایی کردیم و نقشه هایی کشیدیم که بتوانیم سریع تر انجام دهیم و شروع کردیم. مشکلاتی هم داشتیم و اختلافاتی هم بود. بعضی ها می خواستند شیر و خورشید را بگذارند. دقت امام آن قدر جالب است که به این چیزها می رسید و امام اجازه نداد شیروخورشید بماند. گفتند شیروخورشید لزومی ندارد؛ اسلامی نیست. اصلا پایه اسلامی ندارد. چیزهایی بگذارید که با انقلاب اسلامی سازگار است. عکس تظاهرات مسلمانان و چیزی از این قبیل بگذارید. یک مقدار روی این مسائل معطل بودیم. آرم تهیه و سفارش چاپ هم داده شد. اما به تدریج باید بیاید و برود.
س - چرا در رادیو و تلویزیون جمهوری اسلامی با اینکه که دم از اسلام و مسلمانی می زنید، بحث آزاد ایدئولوژیک انجام نمی دهید.؟
ج - اگر رادیو داشته باشید، می شنوید که مکرر دارد اعلام می کند بیایید بحث آزاد بکنیم. ولی نمی آیند. الان شاید دهمین بار است که رادیو دعوت کرده که گروه ها بیایند تا بحث ایدئولوژیک آزاد بکنیم و حتّی در دانشگاه ها هم اعلام می کنیم، بیایند تا در آنجا هم بحث بکنیم. حاضر نیستند بحث ایدئولوژیک کنند. چون منطق آنها آن قدر ضعیف است که نمی تواند بکشد.
س - آیا شما قبلا با سازمان مجاهدین خلق روابطی داشته اید؟ آیا به آنها کمک مالی می کردید؟ علل قطع رابطه چیست؟
ج - بله، من از سال پنجاه رابطه داشتم. به خاطر همان رابطه بازداشت شدم. یک بار هفت ماه و یک بار یک ماه و نیم در زندان بودم. یک بار سه سال در زندان بودم که این اواخر آزاد شدم. همکاری و کمک مالی هم می کردم. اما وقتی انحراف ایدئولوژی آن محرز شد و حاضر نشدند تسلیم بحث های منطقی شوند، دیگر همکاری نکردم. ان شاءاللّه آنها هم توجه می کنند و این جوان های پرشور کشور ما به ملت و جامعه می پیوندند.
س - اختلاف شما با آنها بیشتر در چه مسائلی بود؟
ج ـ اختلافات ایدئولوژیکی و مشی سیاسی بود. در زندان حاضر نبودیم با کمونیست ها حتی سر یک سفره بنشینیم. می گفتیم اصلا راهمان با آنها جداست. آنها حاضر نبودند چنین موضعی بگیرند. از نظر ایدئولوژیک هم اختلاف داشتیم. نمی توانستیم با هم باشیم. امیدوارم کم کم حقایق اجتماع آنها را هم متنبه کند و جامعه ما یکپارچه شود.
س - عده ای برای کوبیدن شما می گویند که باغ های پسته رفسنجان مال آقای رفسنجانی است و از این جهت طرفدار سرمایه داری فئودالیسم است. آیا شما اصلا باغ پسته دارید یا نه؟ توضیح بدهید.
ج - من خیلی مختصر در رفسنجان پسته دارم. کم است. پدر من به اندازه یک خرده کشاورز یعنی یک هشتم از یک ده کوچک را داشت که بعد از فوت ایشان بین بچه هایشان تقسیم شد. الان کمتر از یک هکتار باغ پسته و مقداری هم درخت کوچک دارم که بخش قابل توجهی از زندگی ما را اداره می کند. ولی به اندازه زندگیم نیست. اگر کسی با این مقدار، سرمایه دار می شود، ما جزو سرمایه دارها محسوب می شویم.
س - چرا شورای انقلاب، رفتن به کنفرانس پاکستان را تصویب کرد؟ آیا شما و آقای بهشتی موافق بودید؟
ج - رفتن به کنفرانس را شورا تصویب کرد و همه ما موافق بودیم. علتش این بود که گفتیم ما در آنجا حضور پیدا کنیم. چون قصه افغانستان برای ما خیلی مهم است. ضمن اینکه ضدآمریکا هستیم، ضد روس هم هستیم. الان مسأله افغانستان خیلی مهم است. امام شرق و غرب را با هم می کوبند. کشور مسلمان همجوار ما اشغال شد و برادران مسلمان ما در آنجا دارند کوبیده و شهید می شوند. چون آن کنفرانس مربوط به آنجاست، شرکت کردیم. می خواستیم حرفمان را در آنجا بزنیم و زدیم و اتفاقآ مؤثر هم بود.
س - آیا تشکیل حزب جمهوری اسلامی با نظر و مشورت امام صورت گرفته است؟
ج ـ جوابش مثبت است. خودم وقتی امام از پاریس برگشته بودند، در مدرسه علوی با امام صحبت کردم و با همه گرفتاری هایی که داشتیم، با امام بحث کردیم. امام تشخیص دادند که این کار لازم است و به ما فرمودند بروید این کار را بکنید. البته حزب، حزب امام نیست. یعنی امام جزو این حزب نیست و مستقیمآ با حزب کاری ندارند. با امام مشورت کردیم و امام ضرورتش را تأیید کردند. ما با اجازه ایشان حزب را تأسیس کردیم و هنوز هم همان رابطه برقرار است. ایشان دو سه بار در مجلس مدرسین و جلوی علما با صراحت گفتند که کار حزب، کار خوبی است.
س - توضیح بفرمایید چرا گران فروشی در مملکت روز به روز اوج می گیرد؟ علت چیست که دولت نمی تواند جلوی اینها را بگیرد؟ با این شرایط چگونه در مقابل دشمنان مقاومت می کنید؟
ج - گران فروشی عوامل زیادی دارد. بعضی از عوامل مربوط به خود مردم است. بعضی از فرصت طلب ها و حریص ها که بازار سیاه را به وجود می آورند، از این آزادی سوء استفاده می کنند. یک عاملش کمبود بعضی از اجناس است که کم شدن تولید و واردات در آن مؤثر بود. یک عاملش هم توّرم دنیاست. یعنی وقتی نفت را از دوازده دلار به چهل دلار رساندیم، چیزهای دیگر هم در دنیا گران می شود. مزد کارگر هم گران می شود. در ایران مزد کارگر بالا رفته است. ولی عامل عمده نفع طلبی و حرص مردم است که اگر این جهت را کنترل کنیم؛ تا حدود زیادی نرخ ها معقول می شود. ولی به طور طبیعی نرخ تورم طبیعی را دارد.
س - با توجه به پیام آیت الله منتظری مبنی براعلام روز جمهوری اسلامی، جنبش های رهایی بخش به ایران امیدوار می شوند. ولی گاهی با دلسردی و عدم توجه مسؤولین امور ایران مواجه می شوند. حال آنکه امام همیشه پشتیبانی خود را از سازمان های آزادیبخش اعلام نمودند. چرا با کمک اقتصادی و سیاسی به آن انقلاب ها، انقلاب را صادر نکنیم؟
ج - البته من این را کم لطفی آیت الله منتظری می دانم. این طور نیست. بقیه انقلاب های دنیا سال ها فقط به خودشان می رسند و از بیرون کمک می گیرند. ولی ما همین الان به افغانستان و بعضی جاهای دیگر کمک می کنیم. شورای انقلاب، صد میلیون تومان تصویب کرد که اگر لازم باشد، بتوانیم به هر یک از اینها بدهیم. با مشکلاتی که در داخل داریم، این مقدار می توانیم کمک بکنیم. امیدواریم بتوانیم در آینده بیشتر کمک بکنیم. شما بدانید که هیچ انقلابی در دنیا در سال های اولش نمی تواند در بیرون مرز خود به دیگران کمک کند و این انقلاب شماست که این کار را می کند.
س - زمانی که با مجاهدین و کمونیست ها روبرو می شویم و بحث می کنیم، می گویند آقای هاشمی و بهشتی سرمایه دار هستند. علت را بیان فرمایید؟
ج - علتش همان تهمتی بود که می زنند. عرض کردم که تهمت است. این طور نیست. بگویید بیایند ثابت کنند.
س - شما در سخنانتان فرمودید جمهوری دمکراتیک.
ج - نه، گفتم جمهوری اسلامی، دمکراتیک نیست. البته در این جمهوری، حکومت مردم تا حدودی تأمین می شود، اما از طریق مردم، حکومت جمهوری اسلامی، حکومت خداست.
س - آیا راست است حضرت عالی در منزل اسدالله علم زندگی می کنید؟
ج - نه. دروغ است. من چند بار جواب دادم. از رادیو هم جواب دادم. منزلی در قلهک اجاره کردم و منزل خودم را اجاره دادم. به خاطر مسائل امنیتی منزلم را عوض کردم. منزل فعلی من در قلهک و منزل علم در نیاوران است. باغ بسیار بزرگی است و الان هم در اختیار بعضی از مؤسسات خیریه است که دارند از آن استفاده می کنند.
س - چرا برای بارور کردن فرهنگ اسلام و تداوم خط امام، بیشتر به کارهای فرهنگی و متشکل کردن حزب جمهوری اسلامی نمی پردازید؟
ج - ایرادشان وارد است. ما باید یک مقدار بیشتر به کارهای فرهنگی و تبلیغی و مخصوصآ منظّم کردن حزب بپردازیم که بتواند در مقابل سازمان ها و تشکیلات ضد دینی و ضدانقلاب جامعه را منظّم بکند که ان شاءاللّه می پردازیم. ظهر از تهران حرکت کردم و به اینجا آمدم و تا آخر شب هم وقتم گرفته می شود و باید برگردم. این نشان دهنده این است که به کارهای فرهنگی و تبلیغی علاقه مند هستم. منتها آن مقداری که برایمان وقت گذاشته اند، می توانیم بمانیم. ان شاءاللّه بیشتر وقت داشته باشیم.
س - چرا بعضی از آقایان برای سخنرانی به منبر تشریف نمی برند؟
ج - فرقی ندارد. ایستاده آدم راحت تر می تواند حرف بزند. من شخصآ به خاطر بخیه هایی که هنوز روی پوست بدنم هست و وقتی می نشینم، جمع می شود و می سوزد، نمی توانم بنشینم. ولی مسأله ای نیست. هرکس می تواند هر طور صحبت کند؛ تفاوتی ندارد.
س- برای روشن شدن بعضی از برادران، مکتب التقاطی را توضیح بفرمایید؟
ج - چون در کلمات امام هم آمده بود، سؤال بدی نیست. باید توضیح بدهیم. التقاط یعنی چیزی را از جایی برداشتن و چیدن آن در جایی دیگر. یک وقت انسان یک مکتب دارد که آن را خدا آورد و فرستاد و یا لنین درست کرد که مکتب دربستی است. یک وقت آدم می آید یک مقدار از این و یک مقدار از آن برمی دارد و این دو را با هم مخلوط می کند و یک چیز سوم می سازد. این می شود التقاط. کلمه التقاطی که الان بکار می برند، این است که آدم یک چیز از اسلام، یک چیز از سرمایه داری، یک چیز از کمونیسم و یک چیز از بودایسم بردارد و یک مجموعه جدیدی بسازد؛ این می شود کار التقاطی.
س ـ اگر می شود نمونه هایش را هم بفرمایید؟
ج ـ نمی توانم شرح بدهم، چون وقت کمی داریم. این آقا یک پاکت مصنوعی درست کرده و نوشته اش را در آن گذاشته است.
س - می خواهیم که امثال شما خودتان را بهتر معرفی کنید تا جواب دندان شکنی برای دشمنان باشد.
ج - ما آن قدر ارزش نداریم که اگر معرفی شویم، جواب دندان شکن باشیم. باید حرف حسابی بزنیم. زندگی ما مختصر است که خودمان نمی توانیم شرح بدهیم.
س - اگر امکان دارد جواب این سؤال را در محافل دیگر هم بدهید.
ج - مجمل قضیه این است. من و دوستانم که اکثرآ این کارها را می کنیم، از سال چهل که در همین قم ـ هنوز خیلی از جوان ها یا نبودند یا خیلی بچه بودند ـ در همین مسجد و همین مدرسه مبارزاتمان را در رکاب امام شروع کردیم. از سال چهل به بعد تقریبآ یا زندان، یا فراری، یا تبعید بودیم و یا سرباز بودیم. ممنوع المنبر و ممنوع القلم بودیم. در تمام این هفده سال زندگی، بسیاری از این مدرسین که الان در قم هستند و شما آنها را می بینید، این جوری می گذشت. الحمدللّه موفق شدیم. فکر نمی کردیم به این آسانی بتوانیم نتیجه به این بزرگی بگیریم. بیشترش تعریف است که گفتن ندارد.
س - سرمایه داری نامشروع که صد در صد محکوم است، اما سرمایه داری مشروع کدام است؟
ج - در اسلام کار صحیح و حلال و خلّاق است که وقتی انسان انجام دهد، محصول کارش به خودش می رسد، اگر آن محصول کار با استثمار دیگران نباشد، می تواند برای خودش بگذارد و از محصول کارش وسیله کار بسازد و این سرمایه داری محدود و مختصر و مشروع است. یعنی انسان می تواند از محصول کار خود سرمایه مشروع داشته باشد. ولی باید کم باشد. چون سرمایه مشروع، زیاد نمی شود.
س - لطفآ به برادران روحانی یادآور شوید که فقط در قم نمانند و به شهرستان ها و روستاهای کشور هم بروند و در آنجا ایدئولوژی را تبلیغ کنند.
ج - این از حرف های خیلی صحیحی است. برادران، ما که در تهران گرفتار خیلی از کارها هستیم، همین طور که می بینید، هر جا از ما دعوت می کنند و فرصت داشته باشیم، می رویم. من به میناب و روستاهای جنوب رفتم و سخنرانی کردم. البته آن قدر که رسیدم. هر جا برسیم، می رویم. بدانید که نقش عظیمی دارید و مردم خیلی تشنه و نیازمندند. جوان ها خیلی سؤال دارند. دشمنان خیلی شبهه ایجاد می کنند و حضور شما در روستاها و شهرهای دورافتاده می تواند مؤثر باشد. این آقا با دلسوزی این حرف را زده است. من هم تأیید می کنم. حیف است که برادران ما از این فرصت استفاده نکنند. یادمان نرود که در سال های گذشته می خواستیم برویم، ولی ساواک هر جا ما را می دید، یا می گرفت و یا به قم برمی گرداند. این فرصت کم پیش می آید که شما بتوانید آزادانه بروید و امکانات داشته باشید و تبلیغ کنید.
س - با توجه به حمایت همه جانبه امام از مردم مسلمان افغانستان، چرا وزارت خارجه حاضر به مذاکره با دولت شوروی و ببرک کارمل شد؟ در حالی که این کار به رسمیت شناختن دولت کارمل است.
ج - ما دولت کارمل را هیچ وقت به رسمیت نمی شناسیم و با شوروی هم فقط برای این مذاکره می کنیم که از افغانستان بیرون برود. حتی در جلسه دو شب پیش شورای انقلاب تصمیم گرفتیم در ورزش های المپیکی که در شوروی انجام می شود، به عنوان اعتراض به سیاست شوروی در افغانستان شرکت نکنیم. هیچ وقت حاضر نیستیم آن دولت ظالم را در افغانستان به رسمیت بشناسیم.
س - در استان گیلان، سازمان چریک های فدایی بیش از همه جا چهره کثیف خود را آشکار نمود. در تمام مدارس مشغول فعالیت هستند و اطفال مردم مسلمان را اغفال می نمایند. برای جلوگیری از آنان تاکنون چه اقدامی کرده اید و چه نظری می دهید؟
ج - البته در گیلان بیشتر هستند. ولی در گنبد، کردستان، تهران و همه جای ایران هستند و کارهای ایذایی می کنند. فکرهایی هم کردیم و انجام هم دادیم و فکرهایی هم در آینده خواهیم کرد. ان شاءاللّه
س - در مورد مسأله حجاب در تهران خصوصآ مرکز و شمال که خیلی محیط را خراب کرده، چه پیشنهادی دارید؟
ج - مسأله ای است که فعلا نمی خواهیم با زور و تحمیل انجام دهیم. امیدواریم در فرصت های بعدی بتوانیم کارهای تبلیغی و ارشادی کنیم و زنان را قانع کنیم که مثل خانم های مسلمانی باشند که با روسری در همه جا شرکت می کنند، در جهاد، سپاه، کمیته ها و حتی در ادارات، دانشگاه، محله، مدرسه و همه جا حضور دارند. ان شاءاللّه رفته رفته باید آنها را قانع کنیم که آزادی و فعالیت می تواند با حجاب اسلامی همراه باشد.
س - با توجه به اینکه بعد از پیغمبر، انحراف اسلام به وسیله گروهی از افراد مسلمان بروز کرد و امام اشاره فرمودند، به نظر می رسد که با شعار، کاری از پیش نمی رود و رادیو و تلویزیون هم هیچ گونه اقدامی نمی کند. به عنوان یک مسؤول مملکتی و عضو روحانیت مبارز، چرا میز گرد و کنفرانسی درست نمی کنید؟.
ج - ما دعوت می کنیم که در میز گردی بحث ایدئولوژیک داشته باشیم. ولی نمی آیند. آنها این آمادگی را ندارند. ان شاءاللّه در آینده بیشتر تلاش می کنیم که بیایند.
س - با درود فراوان به برادر عزیز، شما که در زندان و جاهای دیگر اطلاعات زیادی از سازمان مجاهدین دارید، چرا کسانی را که عضو سازمان منافقین خلق ایران می دانید، به مردم نمی گویید؟
ج - سعی می کنیم مسائل یک جوری حل شود که درگیری و جدل کمتر باشد. امیدواریم این مسائل با بحث حل بشود.