بسم الله الرحمن الرحیم
خیلی خوش آمدید. شما ما را کمی در عالم اصلیمان و به محیط حوزه بردید. از اینکه زحمت کشیدید، راه زیادی آمدید و وقت زیادی مصرف کردید، من صمیمانه تشکر میکنم. همانطور که برادرمان جناب آقای [محمدرضا] فاکر گفتند، هدف درست و مقدسی که در این دیدار هست، این است که از اوضاع کشور و شرایط زندگی، بیشتر مطلع شوید و این درست همانی است که من برای طلبهها و علما میخواهم و فکر میکنم، امروز مهمترین مسأله برای آگاهی علما، این هست که بدانند وضع چطور است؛ البته انتظار هم این است.
همانطور که خودتان تحقیق میکنید و اهل جمع کردن مطالب هستید، مطالبی که من حالا میگویم، به طور متفرق هم در روزنامهها و هم در خطبهها آمده است، شما میتوانید مثل یک مسأله فقهی که دنبال میکنید، یک چنین جمع بندی که من الان دارم، شما هم [از مطالب من] داشته باشید.
قرار بود، من به قم بیایم. آقایان فرمودند، خوب است با حضور تو و توضیحاتی که میدهی، آقایان طلاب یک مقدار روشنتر شوند. واقعیت این است، احساس کردم، اگر من قم بیایم، ممکن است یک سفر انتخاباتی تلقی شود و تصور خیلیها این شود که فلانی مثلاً برای مقدمات انتخابات آمده و من از این [مسأله] پرهیز دارم. فکر میکنم، بالاخره جامعه، من را تا به حال شناخته و با این دو، سه روز خیلی بیشتر نمیشناسد و همینم که هستم و بیشتر احتیاج به صرف نیرو ندارد و به علاوه قداست سفر را هم از جهتی از بین میبرد.
من وقتی که قم میآیم و با طلبهها صحبت میکنم، دلم میخواهد به صورت طبیعی، مثل کسی که به خانه خودش برگشته و حرف می زند، تلقی شود، نه اینکه به مسائل دیگری [آمیخته شود]. به هرحال ترجیح دادم به آنجا نیایم؛ گفتم بعد از انتخابات، در فرصت مناسبی میآیم و آن کار را آن موقع میکنیم. بعد که گفتند آقایان تشریف میآورند، استقبال کردم و گفتم این خوب است و دیگر چنین معنایی، لااقل از طرف من ندارد.
جناب آقای فاکر، یک صورت کلی، از چیزهایی که در ذهن آقایان هست، به من دادند؛ حالا یا برای خودتان سؤال است، یا سوالاتی است که در جامعه میبینند و دلشان میخواهد که جوابگوی این سؤالات باشند. من حالا به صورت کلی در مورد این موضوعات صحبت میکنم، اگر بعد از صحبت من، مسایلی مانده بود، شما میتوانید بپرسید که حل شود.
من در یک کلام باید عرض کنم، یعنی برداشت من این است، قطعه تاریخی که ما مسئولیت اجرایی داشتیم، مجموعه نظام، - البته به حساب من نباید گذاشت، به حساب همه- بسیار دوره آبرومندی در قطعات تاریخ ایران است و خیلی دستاورد داشته که اگر آدم به آنها توجه بکند، [متوجه میشود که] بسیاری از این سؤالات، خود بخود خیلی زمینه ندارد. البته اگر بخواهیم دست روی کمبودها بگذاریم، کمبود خیلی فراوان است، ولی اگر بخواهیم بگوییم چه بودیم و چه شدیم و چه کار میشد کرد، اینها را با هم بررسی بکنیم، آن موقع آدم خودش، جواب سؤالات را خودش دارد. مثل اینکه آدم یک امکاناتی دارد و میخواهد خانهای بسازد، وقتی که ساخت و امکاناتش را هم صرف کرد و همه همتش را هم کرد، یک نفر بگوید که مثلاً اگر پرده این جوری هم داشت، بهتر بود و یا اگر یک فرش زربافتی هم داشت، بهتر بود. بالاخره در یک مجموعه، خیلی چیزهای بهتری هم میشود فکر کرد.
اگر با شیوههای طلبگی خودمان بحث کنیم و ببینیم چهار سال پیش، وضع چطوری بود و چرا ما این مسئولیت را پذیرفتیم و حالا چطوری است، خیلی آسان همه جوابها داده میشود. اصلاً دلیل اینکه من مسئولیت اجرایی را پذیرفتم، همین بود. خب! من در مجلس بودم، آنجا موضع سؤال کننده و بازخواست کننده داشتم، عمداً آمدم موضع مسئول را پیدا کردم که بازخواست شوم. این مسأله شخصی هم نبود. من فکر کردم که اگر من هم جواب ندهم، روحانیت و اسلام یک روزی باید جواب بدهد. قضیه به پای اسلام نوشته میشود و کشور به یک فداکاری بسیار بالایی نیاز دارد. البته من فکر کردم، نسبتاً میتوانم این کار را بکنم؛ تکلیف احساس شد. البته راهی هم غیر از این نبود. امام نظرشان همین بود، رهبری نظرشان همین بود، همه فکر میکردند که چارهای نیست و باید من این طرف بیایم. دوستان دیگری در مجلس میگفتند، تو از اینجا نرو، این کارها اصلاح شدنی نیست، بگذار روحانیت وارد ماجرای اجرایی نشود و این [مشکلات] به حساب روحانیت نیاید، کار به این زودی اصلاح نخواهد شد. حالا من از لحاظ عمق مشکلات، مسایلی را که میگویم، شاید شما هم زود قبول کنید که این بدبینی، خیلی هم بیجا نبوده است.
ما تقریباً یک سال بود که جنگ را تمام کرده بودم؛ خیلی مشکل در کشور بود. کسانی که عمق مسائل را میدانستند، عمیقاً نگران بودند. اسرای ما در عراق بودند. هیچکس امید نداشت با شرایطی که بود، ما بتوانیم آنها را آزاد کنیم، مگر اینکه تسلیم شویم. چون همه دنیا، در همان دوره هم از عراق حمایت میکرد. دشمن در خاک ما بود. بسیاری از مناطق ما در تصرف دشمن بود و دیگر مصلحت نبود که جنگی شروع بکنیم. حج ما بسته شده بود. مردم ما دیگر حج هم نمیتوانستند بروند. در سازمان ملل و هر گوشهای، هیچکس حاضر نبود یک کلمه هم به نفع ما حرف بزند که آن مسائل را حل بکند. کشور، امام را از دست داده بود، که خیلی مسأله مهمی بود. چیزی که واقعاً تصورش برایمان مشکل بود؛ جامعه بدون امام، آن موقع، ما یکدفعه به آن شرایط افتاده بودیم.
از لحاظ امکانات، وضع بسیار خراب بود. پنجاه و یک درصد بودجه مملکت قرض بود، بودجه زیادی هم نداشتیم، یک رقم کوچکی بود، الان سه، چهار برابر کردیم. همان رقم کمی هم که بود، پنجاه و یک درصدش را باید هر سال از بانک مرکزی قرض میکردیم. سال 67 اینطوری بود؛ یعنی ما برای نصف هزینهها، اسکناس بدون پشتوانه چاپ میکردیم. این بدترین نوع زندگی، از لحاظ اقتصادی در کشور است. دوازده میلیارد دلار، بدهی خارجی داشتیم که درآمدمان هم هفت، هشت میلیارد دلار بود؛ یعنی یک و نیم برابر آنچه که درمیآوردیم، بدهکار بودیم، با آنهمه دشمن در خارج.
وضع تولید نفتمان به گونهای بود که فقط دو و نیم میلیون بشکه نفت، میتوانستیم تولید بکنیم که یک میلیون و دویست، سیصد هزار بشکهاش را بایست داخل کشور مصرف میکردیم. ضمناً غلط [به شیوه نادرستی] تولید میکردیم؛ یعنی چاهها حفاظت نشده بود، تزریق گاز نشده بود، یک بشکه نفت که برمی داشتیم، یک بشکه هم هرز میرفت که بایست اینها صیانت میشد. سرمایهگذاری میخواست که در جنگ نتوانسته بودیم بکنیم؛ همین جوری برداشته بودیم.
وضع برق را شما میدیدید، چه مقداری خاموشی داشتیم. ساعتها در روز برق خاموش میشد، نیروگاههایمان یا بمباران شده بود یا اصلاً نداشتیم؛ کم بود. اینها همه مال زمان جنگ بود که مصرف برق هم کم داشتیم؛ کارخانهها همه خوابیده بودند، اگر آنها میخواشتند فعال بشوند، خیلی بیش از این خاموشی میشد. تولید در کشور خیلی نبود. یعنی اکثر این کارخانهها چند ساعت کار میکردند، مگر آنهایی که دولت به آنها ارز میداد. کالایشان را میخریدیم و کوپنی به مردم میدادیم. اما اگر ارزی نمیدادیم، آنها هم تولید نمیکردند، اگر چیزی هم تولید میکردند، به قیمت داده شده ما نبود. ما قیمت گذاشته بودیم، اما کسی قیمتهای ما را قبول نداشت. عملاً در بازارهای سیاه میرفت.
سیستم توزیعمان به آن صورتی بود که شما میدیدید. دائماً آقایان علما سؤال میکردند؛ شبهه داشتند. ما جنسی را به قیمت مثلاً صد تومان دست یکی میدادیم، درحالیکه قیمت بازارش دوهزار تومان، سه هزار تومان بود. معلوم بود فساد درست میشود و این وسط، کانالهای ناصحیح اتفاق میافتاد.
تجارت خارجیمان چیزی نبود، جز اجناسی که دولت ارز میداد و میخرید. از هزاران قلم نیازمندیها، ما چند قلم را میخریدیم، بقیه یا بود یا نبود. بازار تقریباً خالی بود. شما در هر دکانی که میرفتید، اگر جنسی داشت، مخفی میکرد و به هر کس که میخواست، میداد. جنسهای دولتی را با همان شیوهای که داشتیم، ارزان در حد کوپن به مردم میدادیم، بالاخره نیاز کشور را تأمین میکردیم، ولی بقیه اجناس دیگر هیچ، یعنی بازار آزاد دیگر هیچ چیزی نداشت. چیزهایی میخواستیم، وقتی پیگیری میکردیم، میدیدیم که بازار سیاه پیدا کرده است. مثلاً [خط] تلفن را دولت ده، بیست، سی هزار تومان میداد، در حالیکه بیرون پانصد هزار تومان بود. مگر کسی میتوانست در شهرستانها تلفن بگیرد؟ ماشین هم همینطور بود. دولت ماشین را صد تومان، دویست تومان میداد، اما در بازار انواع ماشینهای گران قیمت تا سی میلیون هم رسیده بود، ماشینهای دیگر هم همان چیزهایی بود که دولت تولید میکرد، که به یک صورت خاصی، میتوانستیم دست اشخاص معین بدهیم. یعنی اینقدر نبود که هرکس میخواست، بخرد. چون قیمتها دولتی بود و کشش نداشت. فقط با ارز هفت تومانی، میشد این را تولید کنیم؛ ارز هفت تومانی هم محدود بود.
طرحهای عظیم ما به خاطر نبودن بودجه، همینطور لنگان لنگان پیش میرفت. ده سال هم طول میکشید، به جایی نمیرسید. میخواستیم لوله کشی گاز بکنیم، وسط راه مانده بودیم. میخواستیم اکتشاف و تولید نفت بکنیم، دکل نداشتیم که حفاری بکنیم. کارخانههایی مثل مبارکه، مثل پتروشیمی، مثل فولاد اهواز همینطور نیمه کاره مانده بود. هر سال هم مقداری اعتبار میدادیم، در حدی که لخ لخ، لک لکی بکند که تعطیل نشود. هزاران طرح نیمهکاره اینطوری داشتیم.
هر سال، یک میلیون، یک میلیون و نیم دانش آموز به مدارسمان اضافه میشد. قدرت ساخت مدرسه نداشتیم. مصالح نبود که بسازیم، پول هم نبود که بسازیم. به مناطق محروم نمیتوانستیم برسیم. مرتب فاصلهها زیادتر میشد. خرابیهای جنگ سرجای خودش بود. ما میلیونها نفر آواره جنگی داشتیم که باید شهر اینها ساخته میشد تا برگردند. چطوری به خانههایشان برگردند؟! نه آب، نه برق، نه خیابان، نه اداره، نه بیمارستان، نه راه، هیچ امکاناتی نبود. شما شهرهای جنگزده را رفتید دیدید، میدانید چه اتفاقاتی آنجا افتاده بود. آدم واقعاً دلش میسوخت. ماشینهای شهرداری را هم به جبهه فرستاده بودیم. خیلی از اینها منهدم شده بود. شهرداریها چیزی نداشتند.
حمل و نقل کشور به گونهای بود که ما اگر یکباره با کشتی هم جنس وارد میکردیم، بازار سیاه حمل و نقل میشد. ده برابر هم میکردند، مجبور بودیم قبول بکنیم. ما سالها بود که اتوبوس در شهرها تزریق نکرده بودیم، کم تزریق کرده بودیم. کامیون نداده بودیم، فوق العاده کم بود. سالها بود که حقوق کارمندان را زیاد نکرده بودیم، کم [زیاد] کرده بودیم، ولی تورم هم جدی بود. تورم ما هر سال، بیست و هشت، بیست و نه درصد بود، ولی حقوق را نمیتوانستیم زیاد یکنیم.
در مورد فلزات باید بگویم که مثلاً پنج میلیون تن، نیاز مصرف فولادمان بود، یک میلیون تن تولید میکردیم، چهار میلیون تن بایست وارد میکردیم. پتروشیمی اصلاً تولید نمیکردیم؛ موادش را بایست وارد میکردیم، گران بود. کارخانهها اکثراً موادشان وارداتی بود. اینها همه ارز میخواست که وارد شود. سال اولی که شروع کردیم، چهارمیلیون تن، پنج میلیون تن گندم وارد کردیم، یعنی گندم هم کم تولید میکردیم و نیاز نانمان بود که اینطوری تأمین میکردیم. شما می دانید در مسائل ریز هم یک وضع اینطوری بود.
خب! من هم در مجلس بودم و همه این آمار و ارقام دستم بود. میدانستم که باید برای این کشور، فکری کرد، والا چند سال دیگر، مردم قضاوت میکنند که اسلام از عهده اداره نظام برنمیآید. روحانیت و اسلام با هم کوبیده میشدند؛ از بین میرفتند. با اتکا به خدا و با حمایتهای مردم و با حمایتهای بی دریغ رهبری و همه، ما وارد میدان شدیم، با علم به همه این کمبودهایی که در کشور وجود داشت. البته من کم و بیش اینها را گفتم، برای اینکه همان موقع جریان مزاحمی هم بود که ذهن مردم را آلوده میکردند، ناچار بودیم یک مقدار بگوییم که مردم آلوده نشوند و کمی آگاه بشوند، ولی نمیشد ذهن و دل مردم را اینطوری خالی کرد. بایست اقدام میکردیم و کشور را نجات میدادیم. ولی الان که من با شما صحبت میکنم، اکثر این مسائل حل شده است که اینطور میتوانم صحبت کنم. همه اینها را با تلاش زیاد، با برنامه درست [حل کردیم]، کشور اصلاً برنامه نداشت. ما هر سال یک برنامه به مجلس میبردیم، اما چون بودجه نبود، برنامه را نمیشد اجرا بکنیم. وسط کار، اکثر طرحها، چون پول نبود، میخوابید.
برنامه پنج ساله را نوشتیم، که بعضیها میگفتند بلند پروازانه هست. حالا میبینیم در اکثر موارد از برنامه جلو هستیم. آنچه که آن روز خیالی و خوش بینی و بلند پروازی تلقی میشد، اینها خوشبختانه [به واقعیت تبدیل شدهاند.] ما کتابی تهیه کردهایم که این کتاب به دست شما میرسد. من خواهش میکنم، این کتاب را آقای فاکر بگیرند و به آقایان بدهند. ما این چهار سال را به صورت تابلویی درآن کتاب درآوردیم. در همه زمینهها گفته شده که وضع چگونه بوده و الان چگونه شده است. اینها را با عدد و رقم، کنار هم گذاشتیم. شما اینها را که بینید، میفهمید که واقعاً کشور نجات پیدا کرده است.
من الان با خیال راحت، سرم را زمین میگذارم و فکر میکنم خطر را از کشور دور کردم و این افتخار است، برای روحانیت، برای خودم و برای مسلمانان، که به تنهایی و نه به کمک خارجیها، - خارجیها هیچ کمکی به ما نکردند و بدتر شیطنت و یک نوع تبلیغات منفی میکردند که کار را خراب کنند- روی پای خودمان، کار کشور را انجام دادیم. البته آن موقع هم دو راه [وجود] داشت؛ راه آسان این بود – خیلی از رفقا هم به من توصیه میکردند- زود آمدیم، اولین کاری که کردیم، همت را روی نفت گذاشتیم، اولویت را به نفت دادیم و یک مقدار درآمد را بالا بردیم. توصیه میشد که اجناس ارزان وارد کنیم و همانطور ارزان به مردم بدهیم. کار سختی نبود و من میتوانستم همین کار را بکنم، ولی میدانستم بعد از چند سال دیگر، آنهایی که میفهمند، به این سیاست لعنت میکنند. آنهایی هم که نمیفهمند، همیشه نمیفهمند.
راه دیگر این بود که بخشی از این را در حد کوپنها و سوبسیدها حفظ کنیم و در بخش دیگر، مشکلات را ریشهای حل کنیم که بعداً در خود کشور حل شده باشد. ما راه دوم را انتخاب کردیم؛ چقدر دوستان نصیحت میکردند. من معمولاً جواب میدادم که شما، نگاه به آینده و اسلام را به عنوان یک مکتب ابدی ببینید. برای این چند روز نیست. اگر این چند روز هم شکست خوردیم، اگر من هم موفق نشدم، راه درست را که انتخاب کردم، بالاخره این راه، یک روز نتیجه میدهد و اسلام و روحانیت آبرومند میشود. بگذارید بگویند این ضعیف بود، بد عمل کرد، یک نفر قربانی شود. گاهی آدم میرود در جبهه تیر میخورد، گاهی راه دیگری را انتخاب میکند؛ من این را انتخاب کردم. البته خودم میدانستم که قربانی درآن نیست، میدانستم به نتیجه میرسم، ولی نهایت که میگفتند، این حرف را میزدم.
همین حالا ما از این [نوع] بحثها را داریم. من الان نهجالبلاغه را با هفت، هشت سال قبل، دو جور میفهمم. حرفهای جدیدی از نهج البلاغه میفهمم؛ درد دل علی ابن ابی طالب را. آخرین مصداق آن همین مسأله شیر است که میخواهم برایتان بگویم، به عنوان یک مصداق که چه اتفاقی می افتد. یکی از حرفهای مهم علی ابن ابیطالب این بود که به دوستانشان میگفتند که «اَتأمُروُنی اَن اَطلُبَ النَّصَر ِبالجُور» شما از من میخواهید که من پیروزی را با ظلم به دست بیاورم؟ من میبینم که این حرف، امروز دهها مصداق دارد.
بسیاری از این سوبسیدها، مصداق این است که آدم عوامفریبی را به خاطر رأی، یا به خاطر بعضی از انتقادات بی پایه انجام بدهد. من همین شیر را مثال میزنم. ما در سال حدود هفتصد هزار تن شیر را از دامدار میخریم و پاستوریزه میکنیم، در شیشه میکنیم، در دکانها به مردم میدهیم. حدود سه میلیون تن هم همینجوری خودشان تولید میکنند یا مصرف میکنند، یا در بازار به طور طبیعی میگردد؛ ماست میکنند، پنیر میکنند. آنچه به طور طبیعی است، قیمت خودش را دارد. هرچه خریدند، میفروشند، کسی هم بحثی ندارد. ما تا امسال این را لیتری بیست و چهار تومان میخریدیم، هزینه پاستوریزهاش را هم میکردیم، با چهار میلیارد تومان سوبسید، این را به ده، دوازده تا شهر بزرگ کشور، جاهاییکه پاستوریزه هست، میدادیم. بقیه مردم دیگر از این استفاده نمیکنند. این شیر با بودجه مردم، ارزان در اختیار عدهای از مصرف کنندگان قرار میگیرد. با بالا رفتن قیمت علوفه و کارگر و هزینههای دامداری، ما دیدیم که دامداران ضرر میکنند، شیر را گران کردیم. یعنی از اول امسال، لیتری سی و چهار تومان میخریم. شش تومان هم تقریباً خرج میکنیم. برای ما چهل تومان تمام میشود. بعد باید این را در شیشه کنیم، در شهرستانها 17، 18 تومان میدادیم، اینجا 20، 22 تومان میدادیم.
خب! سؤال این است، شما به عنوان طلبه، به عنوان مبلغ، این سؤال فوری به ذهنتان نمیآید که چرا شما پول روستایی سیستان و بلوچستان و کردستان را در تهران به آقایانی که میخواهند شیر پاستوریزه و ارزان بخرند، میدهید؟ شما اگر جای من باشید، چه جواب میدهید؟ یکی از شما جواب بدهد، ببینیم چه جوابی میدهید. اولین جواب همین است که بالاخره این چه کاری است؟ این چه علامتی است؟ این چه حقی است که شما دارید؟ این پول نفت است که ما داریم این طوری میدهیم. نفت مال همه مردم است و همه در آن شریک و مساوی هستند. حضرت علی (ع) میگفت اگر مال خود من هم باشد، من حاضر نیستم اینجوری تقسیم بکنند، پس اموال مردم را چطور من اینجوری تقسیم بکنم؟ این در اکثر موارد صدق میکند. ما این زندگی را ارث بردیم، از رژیم قبل، از سالهای اول انقلاب و از شعارهای توخالی دوستانی که اصلاً معنای عدالت را نمیفهمند، معنای حق را نمیفهمند و مصداقش را نمیتوانند تشخیص بدهند. نه اینکه نمیفهمند؛ کلیاتش را میفهمند، نمیتوانند تشخیص بدهند، چون اطلاعات ندارند.
خب! این واقعاً برای ما، به عنوان حکومت اسلامی خطر است. به حضرت علی میگفتند خیلی خب، شما موقتاً کار را بکنید، بعداً مسلط میشویم، درست میکنیم. ایشان میگفتند شما چطور به من میگویید، من این ظلم را موقت بکنم؟ شاید حالا نماندم، باید جواب خدا را بدهم.
شما در خیلی جاها، این مشکل را دارید. تنها اینجا نیست. شما وقتیکه ماشین پیکان را به کسی صد هزار تومان میدادید و او یک میلیون تومان می فروخت، باید جواب همه مردم را بدهید. کامیونی که ما به یک نفر، ولو راننده یک میلیون تومان، هشتصد هزارتومان میدادیم، آن طرفتر شش میلیون تومان بود. از این دست میگرفت، به آن دست میفروخت. باید جواب خدا را بدهید. یک موافقت اصولی که به دست یک نفر میدادیم، با همین ورقه کارخانهای را چند میلیون تومان می فروخت. باید جواب خدا را بدهید. حالا ما مسائل بدتر از این داریم که اینها به تدریج باید همه حل بشود.
سوبسیدهایی هست که عامه مردم میبرند، که البته در همانها هم حرف هست. الان عامترین سوبسید ما، همین نان است، درحالیکه ما به بسیاری از روستاهایمان، گندم نمیدهیم، آرد نمیدهیم؛ ما به بخشی از روستاها، الان اینها را میدهیم. در کشور ما یازده میلیون تن گندم مصرف میشود، ما شش میلیون تن آن را میدهیم، بقیهاش را خود مردم از چیزهای خودشان میخورند. ما گندم را الان کیلویی 23 تومان میخریم، کیلویی سه تومان هم تقریباً خرج میکنیم تا انبار کنیم و آرد کنیم. آرد را به نانوایی میدهیم، کیلویی 26 تومان میشود. ما کیلویی ده، پانزده قران، دو تومان، بعضی جاها سه، چهار تومان میفروشیم، بقیهاش را داریم از پول مردم میدهیم. خب! تا آنجایی که به همه میدهیم و همه میخورند، خوب است، اما آنهایی که نمیخورند چی؟ اگر بخواهیم به همه هم بدهیم، یعنی باید 11 میلیون تن، به هر کیلویی هم 17،18 تومان اضافه کنیم، ببینید هر تنی چقدر میشود؟ هیچ بودجهای، هیچ کشوری این را نمیکشد.
البته ما فعلاً سوبسیدها را حفظ کردیم. یکی از سؤالات آقایان این است که چرا سوبسیدها تضعیف شده یا جهشی است؟ ما سوبسیدها را داریم به تدریج اصلاح میکنیم. یکدفعه نمیتوانیم بکنیم. اینکه آقایان میگویند انفجار پیش میآید، بله ما مواظبیم و نمیگذاریم انفجار پیش بیاید. به هرحال شما هر قدمی که بخواهید بردارید، این سؤال مطرح است که میخواهید به طرف عدالت بروید یانه؟ جهت، جهت عدالت هست یا نیست؟
شما همین سوخت را در نظر بگیرید. ما اینجا مثلاً گازوییل را لیتری یک تومان میدهیم. یعنی کمتر از یک سنت، یک سنت الان 15، 16 ریال است. ما یک تومان میدهیم. در ترکیه همین 80 سنت هست؛ یعنی 100 برابر این. اگر ما نفت را آن طرف به ترکها بدهیم، 80 برابر، 100 برابر گیرمان میآید. در امارات و کویت، از اینجا بسیار گرانتر است. برای همین، قاچاق میرود و آنجا مصرف میشود. خیلی خب، حالا مجانی میدهیم عیب ندارد، با اضافه مجانی میدهیم؛ یعنی بیش از مجانی. چون لیتری سه، چهار تومان خرج حمل و نقل و تصفیهاش میکنیم. یعنی مجانی به اضافه سه، چهار تومان اضافی دست مردم میدهیم. اگر این را عادلانه همه مصرف میکردند، خیال همهمان راحت بود، ولی اینطوری که نیست. کسی که ماشین دارد، در خانهاش شوفاژ دارد، تهویه مطبوع دارد، 500، 600 متر خانهاش را در زمستان گرم میکند، در تابستان سرد میکند، وقتی که میخواهد از اینجا قم برود، با ماشین خودش میرود، ده، بیست لیتر بنزین میسوزاند. در مقابل آدمی هم هست که در همه زندگیاش دو لیتر نفت هم در روز مصرف نمیکند، درحالیکه حقشان مساوی است. این چه جوری درست است؟ این چه نظام اسلامی است؟ ما اگر جایی ببینیم که کسی به اندازه بال پشهای، مال کسی را خورده، باید قیامت جوابش را بدهد، خب این چه جور عدالتی است که مال دیگران را اینطور دارند میخورند؟
بنابراین شما هر چقدر سؤال درباره سوبسید و کم کردن بعضی چیزها دارید، جوابشان در اینها است، سؤالاتتان را معکوس کنید. من انتظار داشتم که سؤالاتی از اهل حق و عدل، از این جهت بشود. حتی یک نفر هم سؤال نمیکندکه چرا شما دنبال عدالت نیستید و این تبعیضهای نابجا را برطرف نمیکنید؟ چرا سؤال نمیشود؟ برای اینکه آنهاییکه حقشان ضایع میشود، زبان ندارند، آنهاییکه زبان دارند، میخواهند شعاری حرف بزنند، اینجوری حرف میزنند. مردم هم گمراهاند و نمیدانند که چه اتفاقاتی در این مسائل می افتد.
به هرحال ما مقداری از اینها را کندیم و صرف کارهای عمومی مردم کردیم؛ برایشان برق درست کردیم، راه درست کردیم، تلفن درست کردیم، بازسازی کردیم، بندر درست کردیم، آبهایشان را مهار کردیم. کمترین خدمت این است که ما بخشی از اینها را کندیم و گفتیم دیگر اضافه نکنید، باید کم بکنید، با این حال آقایان خیال میکنند که ما سوبسیدها را کم کردهایم، در حالیکه ما به خاطر همین مراعاتها، به ناچار مقدار زیادی هم سوبسیدها را داریم اضافه میکنیم که آنها دیگر اجباری است. مثلاً چای، ما برگ سبز چای را کیلویی حدود 60 تومان میخریم که 5 کیلوی آن یک کیلو چای، حدود 300 تومان میشود. چای خارجی را هم 5/2 دلار میخریم، حدود 400 تومان، اینجا مخلوط میکنیم و به مردمی کیلویی 150 تومان میدهیم. چون این را به همه میدهیم، از از این جهت غصهای نداریم، ولی این هم سبک اداره کشور نیست که چای مردم برای دولت کیلویی 400 تومان تمام بشود و 150 تومان به مردم بفروشد. اگر به چای کار ندهیم، اصلاً تمام مزارع خالی میشود، باید به او بدهیم، او با یک سود کمی برایش تمام میشود.
ممکن است، شما بگویید شیر را از دامدار نخریم. بله، اگر ما همه چیز را بگذاریم، دامدار هم شیرش را میفروشد، ولی اگر ما پنیر را ارزان بدهیم، کره را ارزان بدهیم، گوشت را ارزان بدهیم، دیگر دامدار نمیتواند با ما رقابت بکند. او دیگر باید تعطیل بکند. لذا ناچاریم از او گرانتر بخریم و ارزانتر بفروشیم، تا اینکه این مرحله عبور بکند. به هرحال ما الان سوبسید نان میدهیم، سوبسید قند میدهیم، قند و شکری که شما کیلویی 3 تومان 27 ریال میگیرید، اگر به شما بگوییم، بروید از بندرعباس خودتان برای خودتان کیلویی 3 تومان بیاورید، میتوانید از آنجا بیاورید؟ حتی کامیون هم داشته باشید و به صورت دسته جمعی، میتوانید بیاورید؟ ماشین که 20 تن بار را میآورد و در روستا پخش میکند، 60 هزار تومان میگیرد. 60 هزار تومان را بر 20 تن تقسیم کنید، ببینید چقدر میشود. شکر هم همینطور است. میتوانید بروید مجانی از خوزستان بیاورید؟
ما اعلام کردیم، هرکس کود میخواهد، بیاید از کارخانه مجانی ببرد. کسی نمیآید. کیلویی یک تومان صرفشان نمیکند که بروند بردارند. ما آنجا از ماده گرانبهای نفت تولید میکنیم، با کارخانهای که میلیاردها دلار قیمتش است، با هزاران کارگر و مهندس که ما به آنها حقوق میدهیم، بعد میگوییم شما بیایید مجانی ببرید و مصرف کنید. ما داریم قند مجانی، نان مجانی، نه مجانی، به اضافه مجانی میدهیم. سوخت بیشتر از مجانی، علوفه مجانی، کود مجانی، سم مجانی، آبی که الان میآوریم در شهرها توزیع میکنیم مجانی، برقی که الان داریم به مردم میدهیم مجانی، همه را مجانی به مردم میدهیم. شما خیال میکنید که حالا کیلوواتی 15 قران، 2 تومان،3 تومان دارند میدهند، اینها پول است که دارند میدهند؟
در دنیا هیچ جا اینطوری نیست، هیچ کشوری اینطوری نیست. ما الان که میخواهیم مبادله برق بکنیم، هیچ کشوری حاضر نیست با ما مبادله بکند. چون در داخل صرف نمیکند که برق آنها را بیاوریم مصرف بکنیم. ما سوبسیدها را حفظ کردیم، ولی باز هم سؤال میشود که چرا سوبسیدها جهشی اینجور اتفاق افتاد. شما باید به عنوان شاگردان علی ابن ابیطالب این سؤال را جواب بدهید، بنده هم باید جواب بدهم که شما برای رفع این ظلم عمیق چه کردید؟
الحمدلله با این سیاستی که انتخاب کردیم، که به کارهای زیربنایی بپردازیم - یکی از اشکالات همین است که شما چرا در این مقطع، به کارهای زیربنایی میپردازید-، بسیاری از مشکلات را حل کردیم. ما نزدیک 200 میلیارد تومان در این چهار سال برای بازسازی مناطق جنگزده دادیم، غیراز 600 میلیون دلار ارز. خب! شما بروید ببینید 300، 400 هزار واحد مسکونی و تجاری در صد روستا و ده تا شهر و شهرهای آسیب دیده دیگر، اینها چه مقدار ساخته شده؟ چه وضعی به وجود آمده است؟ ما حمل و نقلمان را عادی کردیم و الان هرکس کامیون بخواهد، میتواند بگیرد. وام هم میدهیم. کامیون 800 هزار تومان بود، حالا می گوییم این کامیون 7 میلیون تومان است. شما می گویید پول ندارید، خیلی خب بیا این وام را از ما بگیر، کامیون را بخر، برو کار کن و در ظرف 5 سال، 10 سال زیادی آن را به دولت، به بانک بیاورید. دیگر اینطوری نیست که صف چند هزار نفری داشته باشیم. هرکس میخواهد، کارخانهها پر از کامیون هستند، میرود میخرد. بسیاری از محصولات صنعتی، الان اینجوری هست، درحالی که قبلاً همه اینها صفی بود.
کارخانهها کار میکنند، سود میبرند. [قیمت] خیلی موارد هم پایین آمده است. آن روز که ما شروع کردیم، آلومینیوم کیلویی چهارصد تومان بود. علایم راهنمایی را میدزدیدند، از قبرستانها چیزهای آلومینیومی را میکندند، میبردند. حالا فراوان کردیم. هم کارخانه سود میبرد، هم مردم، هم کاسب و هم در و پنجره ساز. اگر قیمت این را مراعات نکنیم، نمیشود تولید کنیم. باید باز هم بخریم، که همان صورت میشود.
ما فولاد را آن موقع کیلویی مثلاً 3 تومان، 4 تومان میدادیم، با اینکه برای خودمان، مثلاً 20 تومان، 25 تومان تمام میشد. نمیشد تولید کنیم. فولاد کم بود. حالا هم تولید میکنیم و هم صادر میکنیم. قیمت بازار آزاد آن موقع، مثلاً 80 تومان، 100 تومان بود، حالا پایین آمده است و همه در بازار یک قیمت شد. در سیمان هم همین اتفاق افتاد. از پارسال که ما سیمان را آزاد کردیم، این شروع کرد به پایین آمدن، از تنی هفت هزار تومان شروع کرد، الان به تنی چهار هزار تومان در کارخانه رسیده است. آزاد کردیم، گفتیم هرکس نیاز دارد، بیاید، قبلاً همه انبار میکردند. این سیاست درست است و باید دنبال این برویم.
ما بازسازیمان را داریم انجام میدهیم. همه بندرهایمان خراب بود، الان درست کردیم. سیلوها نیمه تمام بود، سیلوها را ساختیم، تلفن با وسعت در روستاها بردیم، دیگر تلفن بازار سیاه ندارد، به همان قیمتی که تمام شده، مردم میخرند. از لحاظ برق ما دیگر کمبودی نداریم. اگر خاموشی اتفاق می افتد، یا نیروگاهی آسیب میبیند، یا یک جایی برف سیم را در راه قطع میکند. به اندازه مصرف مردم، الان برق وجود دارد. فولاد، مس، آلومینیوم، اینها همه به اندازه نیاز مردم دارد تولید میشود. کارخانههای عظیم پتروشیمی را ساختیم که از امسال در مدار میآید و تمام مواد کارخانههای داخلی را خواهد داد و صادرات هم خواهد کرد.
به کارهای فرهنگی بسیار رسیدیم. یکی از سؤالات این بود. ما دانشگاهها را که واقعاً کمبود داشتند، خیلی رسیدیم. ما الان حدود 5 میلیون متر ساختمان برای دانشگاهها در دست ساختمان داریم، مثلاً دانشگاه تهران حدود 400، 500 هزار متر است، 5 میلیون یعنی 10 برابر این داریم میسازیم، که حالا بعضیهایش به مدار رسیده، بعضیهایش هم دارد میرسد. در همه جای کشور، دارند دانشگاه میسازند. در اعماق روستاها، داریم به سرعت مدرسه میسازیم. سالانه نزدیک 100 میلیارد تومان داریم در مناطق محروم خرج میکنیم که دست آنها را را بگیریم و جلو بیاوریم. حرفه و فن را جدی گرفتیم و مراکز زیادی برای حرفه وفن درست کردیم. برای کتابخانه، برای سالنهای نمایش، برای ورزشگاه، برای جاهایی که جوانها را جمع بکند، برای کارهایی از این قبیل، مبالغ سنگینی در نظر گرفتیم.
الان دفتر تبلیغات، سازمان تبلیغات، وزارت ارشاد، نمایندگان امام، سیاسی – عقیدتیها، در همه جا، در ادارات، در کارخانهها و در ارتش و سپاه و همه جا، اینها همه بودجه فرهنگی از ما میگیرند، غیر از بودجهای که خود حوزه از خودش دارد و دارد مصرف میکند. رقم عظیمی داریم صرف مسائل فرهنگی میکنیم، به علاوه صدا وسیما و مراکزی از این قبیل. اگر شما اینها را جمع بزنید، یک رقم بسیار بالایی در میآید که دارد برای کارهای آموزشی هزینه میشود، که قبلاً نمیشد انجام بدهیم؛ درآمدی نبود که انجام بدهیم.
تولید در کشور، خیلی زیاد شده است. الان اکثر کالاها دیگر بازار سیاه ندارد. فقط دو، سه قلم هست که به اشکال برخورد کردهایم؛ یکی پودر است، یکی روغن نباتی، که ما مواد این را در همین مسائل سیاسی اخیر و مسایلی که شده، خارجیها شیطنت کردند، بهانه گرفتند و موادی را که خریدیم، نمیفرستند تا جایگزین بکنیم و بتوانیم معامله را اصلاح بکنیم؛ کارخانهها دچار مشکل میشوند. این اتفاقها میافتد، وقتی که ذخیره مطمئن نباشد. باید کاری کنیم که دیگر این مسائل اتفاق نیفتد.
بنابراین اهم سؤالات آقایان این بود. امر به معروف و نهی از منکر، این سؤال من از شما آقایان است، نه سؤال شما باید باشد. بالاخره روحانیت با هزاران طلبه و علما و وعاظ و سازمان تبلیغات و همه این چیزهایی که شما دارید، ما وسایلمان شما هستید، اگر بناست امر به معروف و نهی از منکر شود، اینها باید این کار را بکنند، که البته میکنند. من آن حرفها را آنقدر قبول ندارم. جامعه ما، با هر وقت که میخواهید حساب کنید، مقایسه کنید، یک جامعه سالمی است. حالا جایی، کارهایی هم پیدا میشود، کارهای خلافی هم هست، شما در خانه حضرت نوح هم که نگاه میکنید، میبینید آن مشکل بوده، در خانه بزرگان ما نگاه میکنید، بالاخره در این جامعه به این بزرگی، با این همه بهایی و یهودی و مسیحی و مادی و اصلاً منکر خدا، کسانی هستند که هیچکس را قبول ندارند. بالاخره اینها یک چیزی در خیابان نشان میدهند. به هرحال اینها امر به معروف نهی از منکر آنجوری که نیست.
شما فکر میکنید، در زمان حضرت علی (ع) و زمان پیغمبر (ص)، این چیزها نبود. امر به معروف نمیشده؟ به هرحال اینکه نمیشود، حرف را من قبول ندارم. ما همه تلاشمان را برای این کارها میکنیم. البته من یک اختلاف مبنایی با بعضی از آقایان دارم. من فکر میکنم، باید از طریق تشویق کارهای خوبی که کردند و احترام و تکریم و باری کلاً و با این حرفها با اینها برخورد کنیم. ما اگر در جبهه به بچهها هی نق میزدیم، همینهایی که میرفتند، دیگر نمیرفتند. اینکه هی میگفتیم چه بچههای خوبی، اینجوری جبهه میآیند، روز به روز زیاد میشدند. اگر آقایان با زبانهای تلخ و تیز و تند و فحاشی و انگ زدن و کفر گفتن و کسی که حالا یک ذره مویش بیرون است، این دیگر کافر است، یا کل اسلام را ندیده گرفته و شما خانمی را به خاطر این در دادگاه منکرات ببرید، خانواده این تا آخر دیگر به ما نگاه نمیکند.
من با این شیوههای تند و تیز مخالف هستم. اینها یک مقداری باید باشد، که هست، ما تا اعدام هم پیش میرویم، اما اصل را بر این نگذاریم، با این همه سرزنش و این همه هتاکی که گاهی روزنامههای ما میکنند، من اینجوری قبول ندارم. منتهی بالاخره این سلیقهای است. هرکسی کار خودش را میکند. باید با توضیح دادن، روشن کردن و آگاه کردن مردم، مخصوصاً جوانان، کارها را پیش ببریم.
سؤال من از حوزه این است، به هرحال شما سربازان امام زمان، این همه روحانی که ما در سراسر کشور داریم و این همه علما، ائمه جمعه، بزرگان، بیش از این که لشکر امربه معروف ونهی از منکر در کشوری لازم نیست. خودش یک ارتش عظیمی است، مردم هم شما را دوست دارند، شما رابطه دارید، سؤال از این طرف شود به حقتر است، تا اینکه از آن طرف بشود که برای این کار چه اقدامی شده است. من میگویم که ما واقعاً چیزهای زیادی داریم هزینه میکنیم، پشتیبانی میکنیم، همه این چیزهایی که عرض کردم را ادامه میدهیم، برنامههای زیادی، خیلی مسائل هست، میتواند اشتباهاتی هم باشد. حالا آدم بگوید ما معصومیم و همه اینها درست است، این دیگر از آن خودخواهیهای روزگار است که آدم، همه کارهای خودش را بگوید درست است. ما قطعاً هم حالا و هم قبلاً زمان مبارزهمان، اشتباهاتی داشتیم که باید بپذیریم و اصلاح بکنیم.
نتیجهای که میخواهم از مجموعه صحبتم بگیرم، این است که شما به عنوان طلبه و هم لباس بنده و روحانی و مسلمان، از اینکه خداوند باز توفیق داد که یک روحانی از سلک خود شما، بتواند این مدت قضایا را رهبری بکند و کس دیگری توانست از سلک شما، کار اجرایی را به عهده بگیرد و خطری که کشورتان را تهدید میکرد، این را نجات بدهد، این را مسأله کمی فرض نکنید، این نعمت را بزرگ بشمارید، مطالعه بکنید، اطلاعاتتان را بالا ببرید، سرتان در جامعه بلند باشد، ما واقعاً کشورمان را آزاد کردیم، کشورمان را مستقل کردیم، ما واقعاً در دنیا سرافرازیم، کشوری که اسیر آمریکاییها بود، آزادش کردیم، امروز آقای خودمان هستیم، تصمیم بگیر خودمان هستیم، روی پای خودمان، زندگیمان را داریم اداره میکنیم، محترمانه در کل دنیا حرفمان را میزنیم، مشکلاتمان را هم به دست خودمان داریم حل میکنیم، هم بازسازی میکنیم و هم خودمان را اداره میکنیم.
کارهای فرهنگی، واقعاً عمق بیشتری لازم دارد، باید مردم را مؤمن بکنیم - انشاءالله - که مؤمن هم هستند. اکثریت مردم واقعاً در صحنهاند، مؤمناند، عاشقاند، علاقمندند، آنهایی هم که منحرفاند، باید کمکشان کنیم که اصلاح شوند. انشاءالله که شما توفیق داشته باشید و کلیات حرف من را با آن کتابی که میگیرید، بخوانید که بتوانید با آمار و ارقام با مسأله برخورد کنید.
حالا اگر آقایان سؤالی دارند، بفرمایند. در مورد تشویق کردن، باید بگویم که اصلاً یک جریانی داشت پیش میآمد. من در دانشگاهها و جاهایی که این تیپها هستند میروم، میبینم بین مسلمانها و به اصطلاح حزب اللهیها و اینها یک درگیری به وجود میآید. یک عده بنا میکنند کف زدن، یک عده بنا میکنند سوت کشیدن، یک عده هم بنا میکنند صلوات فرستادن. معمولاً هم تعداد کف بزنها بیشتر است. یعنی عملاً میبینیم که تعداد آنها بیشتر است. اصلاً این چه نزاعی است؟ کف زدن مباح است، آن یکی هم مستحب است. بنابراین اصلاً مسلمانها خودشان را اینجوری نشان ندهند که با کف زدن مخالفاند. بعضی جاها باید کف زد. مثلاً وقتی هنرمندی را میآورند پشت تریبون معرفیش کنند و بگویند که مثلاً بازی گر خوبی بوده، مردم بگویند «صل علی محمد یار امام خوش آمد»!، چه جوری تشویقش بکنند؟ چه بگویند؟ خب! اینجا باید کف بزنیم و اشکالی هم ندارد که کف بزنیم. من که میروم، دو تیپ مردم هست. یک تیپ مردم اینجوری هستند، چون ما موضع گرفتیم و گفتیم که کف نزنید، این کارها طاغوتی است، فلان است، من میخواهم این موضع را از بین ببرم. یعنی واقعاً دعوای بی جایی است. در محیط دانشگاه، این تبدیل شده به اینکه اینها مسلمان نیستند. وای بر ما، که اگر این همه مسلمان در دانشگاه ما نباشد.
من پریروز بین اجتماعی از کارگرها رفتم، باز عدهای از کارگرها صلوات میفرستادند، عده زیادی هم سوت میکشیدند و کف میزدند. آدم در محیط کارگرها هم که میرود، میبیند همین وضع وجود دارد و مصلحت ما نیست که خودمان را در مقابل این قشر عظیم، به خاطر یک کار مباح بگذاریم. ما نمیگوییم مستحب است، ولی نمیشود این را که مباح است، کوبید. کار مباح انجام میدهند.
البته من قبلاً جواب داده بودم، ولی حالا چون سؤال را نقد کردید، من میگویم. اولاً ما جهشی عمل نمیکنیم. من الان، چهار سال کار کردم و این همه سوبسید هنوز باقی است که به شما مثل زدم؛ نان و آب و برق و سوخت را برایتان گفتم که چهجوری هستند. ما سیاستمان تدریجی است. یعنی اینکه حرف شما را قبول داریم، میفهمیم، عملی مهم نیست، چون باید به موازات این درآمدها هم بالا برود. همین طوری که نمیشود، مردم زندگیشان را با این قیمتها تنظیم کردهاند. ما به تدریج عمل میکنیم. اصل حرف را قبول دارم، ولی عین همین مصداق بود در مقابل علی ابن ابی طالب. میگفتند حکومت خودت در خطر است، شما قدری به اینها میدان بده، البته آن موضوعش فرق میکند. آن ابقای ظالم بود که میگفتند بگذارید او سر کارش بماند، که دو مسأله بود. یکی اینکه میگفتند پول بده، همان هاییکه آمده بودند و بیت المال زیادی میخواستند، بعضیها به حضرت علی میگفتند چرا خشکی میکنید، به اینها قدری پول بدهید که اینها جنگ جمل نروند و جاهای دیگر سر این مسائل جنگ راه نیندازند. یکی این مسأله بود. دیگری هم مسأله اقرار معاویه بود.
به هرحال اگر حق باشد، آدم باید اهم و مهمش را ملاحظه بکند. ما هم همین کار را کردیم. جواب من هم همین است. لذا ما به تدریج داریم حذف میکنیم. در مورد کود و سم، که الان یک مصداق این هست و از مواردی است که به دولت ظلم شده و ما هم نخواستیم خیلی دفاع بکنیم و بحث را روزنامهایش نکردیم، ما گفتیم گندم را که کیلویی 16 تومان میخریدیم، الان 23 تومان، 24 تومان میخریم. معنای این چیست؟ یعنی کسی که 5/3 تن گندم در یک هکتار بر میدارد، 23 هزار تومان امسال از ما اضافه میگیرد، و پول هم نمیگیریم. گفتیم الان سم و کود را مجانی ببر، موقع محصول کم میکنیم. یعنی امسال عملاً 12 هزار تومان اضافه میگیرد، بجای اینکه چیزی کمتر بگیرد. یعنی برای او نه تنها گران نشده، ارزان هم شده است، ولی آقایان که بحث میکنند، این را نمی ببینند. جو همین طور است، چغندر همین طور است، پنبه همین طور است، برنج همینطور است. گفتیم کود را شما به قیمت بگیرید، جنس را هم ما از شما به قیمت میخریم؛ آنها به نفعشان است. البته بعضیها مثل اشجار و سبزیجات که به ما نمیفروشند، دچار مشکل میشوند، که ما راه حل برای آنها گفتیم.
بنابراین ما واقعاً جهشی کار نکردیم. در قضیه شیر هم واقعیت این است که ما از تصمیممان برنگشتیم. ما چهار میلیارد تومان را قبول کردیم. گفتیم این را سوبسید میدهیم، تدریجی در سال کم کنید. متصدی کار از پیش خودش ابلاغ کرده بود، که ما برخورد کردیم و قیمت را 3 تومان برگرداندیم. برنامه همین بود، منتها ما این را باز اعلام نکردیم، چون نقطه ضعف اجرایی است. به هرحال من باید جوابگو باشم. ما حرف شما را قبول داریم، یعنی سیاستهای جهشی را که شوک به جامعه بیاورد، مصلحت نمیدانیم. اگر مصداقی غیر از این بکنیم، آن مصداق نادرست است.
حالا عرض میکنم، از نقاط ضعف کشور ما کمی مالیات است. اگر شما با کلیات اقتصاد آشنا باشید، مردم همه کشورشان را با مالیات اداره میکنند. مالیات هم اینجوری نیست که شما فکر بکنید، اصلاً قانون مالیات اینجوری نیست که کسی خانهاش اینقدر نمیارزد، از خانه که کسی مالیات نمیگیرد، اینکه شما مثل خانه را میزنید. من بارها اعلام کردم و گفتم هرکس مدعی ظلم مالیاتی هست، موردش را به من بدهد. من خودم با بازرسی ویژه تا آخر میروم. خدا شاهد است، هنوز یک مورد هم پیش نیامده است. الان چند سال است، ولی هنوز یک مورد هم پیش نیامده که کسی ادعا بکند که از من مالیات زیادی گرفتند. بله، کسانی مالیات نمیدادند، حالا که سراغشان میروند، یا کم میگرفتند و حالا میخواهند حق بگیرند، سختشان است. ما دیگر نمیتوانیم این سختی را چاره بکنیم. من حالا به همه شما آقایان می گویم، اگر موردی سراغ دارید که مالیات ظالمانه گرفتند، به من ارجاع بدهید و جوابش را هم از دفتر من بگیرید. سیاست دولت را خواهید دید. در عین حال من منکر نیستم که بعضی از ممیزین مالیاتی ما ممکن است به یک مورد زور بگویند. این اتفاق افتاده، ولی آنجا چون مرجع دارد، شکایت دارد، کمیسیون حل اختلاف دارد، به مراجع بالا که میرسد، قضیه تمام میشود و در مسیر خودش حل میشود، ولی اگر حل نشد، به من بگویید. شما خواهید دید که ما الان مالیات را، حق مردم را، از آنچه که باید بگیریم، کمتر میگیریم.
اگر حرف من اینجوری فهمیده شده که هیچ منکری در کشور نیست، خب معلوم است که من اگر گفته باشم که البته چنین چیزی نگفتم، معلوم است نادرست است. منکر خیلی فراوان است، در همه بخشها هست و یکی از آن هم همین بدحجابی است. این جزو منکراتی است که وجود دارد و باید هم جلوگیری بشود. شیوه برخورد فرق میکند. من با اینکه کسی را در خیابان بگیرند، آنجا جلوی قوم و خویشانش کتک بزنند، جلوی ماشین مردم را بگیرند و از زن و مرد داخل ماشین صیغه محرمیت و یا عقدشان را بخواهند، که اگر نداشته باشند، به کلانتری ببرن، این کارها را خلاف شرع می دانم. یعنی اینجور برخورد کردنها را منطقی نمیدانم، والا واقعاً هست. بعضیها افراط میکنند و می گویند اصلاً جامعه ما به تباهی، به فساد غرق شده است. خب، انصافاً اینجوری نیست. اگر سر این اختلاف دارید، من هم میگویم هست، اما اگر بگویید دارد جامعه غرق میشود، من قبول ندارم که جامعه دارد غرق میشود. جامعه ما الان جزو سالمترین جوامع دنیاست و بسیاری از جوانهای ما خوبند، بسیاری از خانوادههای ما خوبند، آدمهای ناباب هم هستند و من فکر نمیکنم که بشود جامعه را سالم سالم کرد.
حالا ما همین جا خودمان هم الان خلاف شرع مرتکب میشویم، در همین مسأله که شما می گویید مثلاً یک زن مسیحی اگر بی حجاب باشد، در جامعه خلاف شرع است؟ فتوای علما چیست؟ شما در فتوای علما بروید ببینید، اصلاً بردهها موقع نماز مجبور نبودند چادر داشته باشند. از چادر داشتن ممنوع بودند، از حجاب ممنوع بودند. حالا این را ما چرا پذیرفتیم، ما منطق داریم که پذیرفتیم. دلیل ما همین حرف شماست. ما میترسیم اینها به بچه مسلمانها سرایت کند. ما یک قدم از احکام اسلام جلو گذاشتیم، جلو اینها را میگیریم.
ما به عنوان منافع و مصالح عام کشور، جلو رفتیم. چرا خودمان را محکوم کنیم و بگوییم داریم خلاف شرع میکنیم؟ ما جلوی زن مسیحی را میگیریم، جلوی بهایی را میگیریم، هرکس بخواهد خطا بکند، جلویش را میگیریم، در کارکنان ما همه اقلیتها هستند، در ادارات ما اگر اینها اینجوری باشند، ما اخراجشان میکنیم، حتی اگر در دانشگاهها اینجور باشند، کمیته انظباطی بیرونشان میکند، مسیحی هم هستند، اصلاً اسلام را هم قبول ندارند، ولی ما این کار را داریم با اینها میکنیم. ما واقعاً سختگیری میکنیم. اینطور خوب نیست که بگوییم سختگیری نمیشود. دیگر بیش از این نمیشود تشویق به سختگیری کرد.
پس ما اختلافی سراینکه منکر هست نداریم، اینکه جلوی منکر را هم باید بگیریم نداریم، اینکه چه حد و چگونه باشد، سر بحث است. اگر افراط و تفریط بکنند، این عامل ضعف تربیت میشود. حالا شما به عنوان یک مربی میگویید افراط و تفریط بکنند. من میگویم در مدرسه دخترانه که دیگر هیچ نامحرمی هم نیست، دبستان هم هست، میگویند بچهها باید همه مقنعه داشته باشند و سرکلاس هم که حق ندارند، این افراط است. این بچه را از اول، بد روحیه بار میآورند. بچه را باید قانعش کنند که در خیابان که میروی، باید محفوظ باشی، جلوی نامحرم باید محفوظ باشی، در کلاس که نامحرم نیست، میتوانید روسری هم نداشته باشید. شما با دختر خودتان در خانه چکار میکنید؟ در مدرسه کلاس مثل خانه میشود. افراط و تفریط نکردن، جزو دستورات صریح اسلام است.
امام همیشه جزو حرفهای اساسیشان این بود، میگفت ما از طرف خداوند وکیل نیستیم، چیزهایی که برمردم واجب نیست، مردم را بر انجام آن مجبور کنیم. این حرف باید به این مربی گفته شود. یعنی اساس فکر مربی باید این باشد که افراط نکنید. من دلم میخواهد، شما برای آنها توضیح بدهید. ما اصلاً خودمان بینانگذار امور تربیتی هستیم. ما چقدر دعوا کردیم تا اینها را جا انداختیم. من در مراسم سالانهشان شرکت میکنم، همیشه میپذیرم که اینجا بیایند، چقدر پول به اینها میدهیم، تقویتشان میکنیم، خارج از برنامه کمکشان میکنیم. به هرحال مشی من این است که افراط و تفریط را برای نظام مضر میدانم. اگر شما غیر از این می دانید، بحث کنیم.
آنهایی که طبقه متوسطاند، هرکسی بالاخره یک خانه 200، 300 متری دارد، ماشین دارد، انواع سوخت مصرف میکند، اینها قابل مقایسه با روستاییها و آنهایی که ندارند، نیستند. ثانیاً سیاست ما این است، هروقت سوبسید را قطع میکنیم، بدهیم. ما نیازی به مصرف کردن این پول نداریم. این را مصرف میکنیم در راه آوردن آنها به بالا. سیاست این است. باید به او بدهیم. یعنی باید خرج مثلاً روستای او بکنیم که باید شغل برای او درست کنیم که زندگیش بالا بیاید، باید به کارگرمان بدهیم که حقوق کم میگیرد. اینجوری باید درست بکنیم. مستقیم هم میتوانیم بدهیم، اما ما چکار میکنیم. من جواب این را دادم. الان فرض کنید، اگر ده درصد سوبسید را کم کنیم، بیست درصد برحقوق بگیران اضافه میکنیم و از طریق کمیته امداد و سازمان بهزیستی و بعداً تأمین اجتماعی به کل افراد فاقد شغل پول میدهیم، بیمه درمانشان را، بیمه بیکاریشان را، بیمه از کار افتادگیشان را، مستمری بگیریشان را. همینطوری بر نمیداریم که بی حساب تحمیل بشود.
ما الان در این چند سال، فکر میکنم مثلاً بیش از آن مقداری که درآمد داشتیم، از این راه هزینه کردیم، برای برگرداندن به جامعه. خط مشی این است. اشتباه میکنید. خیلی خوب، حالا ببینیم همینطوری است یا نه. کسانی که مثلاً 10 هزار تومان میگرفتند، الان 30 هزار تومان میگیرند، یعنی سه برابر، یعنی 300 درصد. آقایان فرهنگی اینجا نداریم؟ خواهش میکنیم اگر کسی اینجا داریم چقدر میگرفتید؟ چقدر میگیرید؟ فرض کنید همینجور باشد، شش هزار تومان تا ده هزار تومان، سه درصد میشود. حالا سال به سال اضافه میکنیم. ایشان ده هزار تومانشان بیست هزار تومان شده است، یعنی شما در ظرف دو سال، حقوقتان دو برابر شده است. تورم ما سالی بیست درصد است، یعنی شما شصت درصد الان نسبت به گذشته بدهکارید. جوابش را در حرفهای قبلیام دادم. گفتم ما آن چند سال که حقوقها را نتوانسته بودیم بدهیم، حالا شروع کردیم و این از افتخارات برنامه ماست، اینکه شما شش سال قبل نمیگرفتید، ما داریم به شما پس میدهیم. الان شصت درصد از شما برای سه سال بعدتان طلبکاریم.
درمورد فیلم، من گفتم، بالاخره مرجع تقلید شما امام بود، مرجع تقلید مردم امام است. امام پای این فیلمها نشستند. آقای فردوسی پور به امام نامه نوشت، در سمت مسئولیت در صدا و سیما که رسمیترین نامه است. گفت آقا شما بگویید فیلمی مثل سریال «پاییز صحرا» اشکال دارد یا نه؟ ما جزو بدترین فیلمهایمان، این پاییز صحراست. امام همان را گفتند درست است. اگر شما بخواهید افراط و تفریط بکنید، باید بگوییم اصلاً در فیلم نیاید. بالاخره زن حتی صدایش هم مسأله دارد. آدم وقتی که میخواهد هنرمندی بکند، قیافهاش هم مسأله دارد. اگر نیاید، این یک راه است. آیا شما آن وقت جوانهایتان را میتوانید از ویدیوها و از ماهوارهها نجات بدهید؟ ما طلبهها ممکن است به این کار قانع بشویم، پیرمردها هم قانع میشوند، اما بالاخره شما به عنوان مدیر کشور، جواب جوانها را، همه را باید بدهید. موسیقی هم همینطور است. امام در جماران نشستند و در جلویشان آهنگ مطهری را با همان آلات اجرا کردند. لابد ایشان میخواست حجت به مردم نشان بدهد. بعد هم گفتند این را ارائه بدهید، ارائه دادند، مردم هم فهمیدند. اگر حرام بود، امام دیگر باآن کار نباید عادل باشد، امام دیگر نمیتوانست مرجع تقلید باشد، اگر حرام بود، فسق بود. پس ما چرا بیاییم چیزی که «ان اللّه یحِب ......» ندیده بگیریم.
فشار به مردم آوردن، یک جایی این سر در میآورد. البته اگر خدا چیزی خواست، ما هم آن تکلیف را داریم، تکلیف قطعیمان هست و انجام میدهیم. میگوییم مصلحتش را هم خدا میداند، خودش میداند. به نظرم در موسیقی و در فیلم، همین حدی که هست، اشکالی ندارد. البته ما تشویق نمیکنیم خیلی باز بکنند، میپرسید میگوییم، و الا اگر نپرسید، دیگر چیزی نمیگوییم.
اینکه فساد اداری وجود دارد، منکر نیستیم. مواردی را که برخورد میکنیم، میگیریم و محاکمه میکنیم. اینکه هی میگویند بیداد میکند، در روزنامه مینویسند، خودش تشویق رشوه است. نباید اینجوری حرف زد که بیداد میکند، ولی هست. ما هم روی این مسأله حساسیم. ما هرجا پیدا بکنیم، تا آن گام نهایی پیش میرویم، ریشه کن میکنیم. حالا اجازه بدهید بقیهاش را هم بگویم. یکی از عوامل را میگفتند که کارمند پول ندارد، حقوقش کم است. شروع کردیم اول معیشت اینها را درست کنیم که بحمدالله کارهایی هم کردیم. اگر این را به یک نقطهای برسانیم، برخوردها را خیلی وسیعتر خواهیم کرد. جریمهها و سختگیریها از کارهای آینده من در مسائل اداری است که من قبول دارم. به زمان اذان رسیدیم. من اینها را صد بار در نماز جمعه گفتم.