بسم اللّه الرحمن الرحیم
«اَلْحَمْدُلِلّهِ وَ اَلصَّلوةُ عَلی رَسولِ اللّهِ وَ آلِهِ اَجْمعین»، قالَ الْعَظیمِ فی کتابهِ اعوذُ بالله مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیمْ، «وَ ما مُحَّمَدٌ اِلّا رَسُولٌ قَدْخَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ اَفَاِنْ مّاتَ اَوْقُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلی اَعْقابکمْ وَ مَنْ یَّنْقَلِبْ عَلی عَقِبَیْهِ فَلَنْ یَّضُرَّاللّهَ شَیْئًا وَّ سَیَجْزی اللّهُ الّشاکرینَ»[1] .
برادران ارجمندمان برای سخنرانی من عنوان «ارتجاع چیست؟ مرتجع کیست؟» را انتخاب کرده اند واز من خواسته اند که در این باره صحبت کنم. این آیه ای که قرائت کردم و آیاتی که بعد از این آیه آمده، راهنمای خوبی برای معنای ارتجاع و معرفی مصداق ارتجاع و مرتجع از دیدگاه قرآن است. توضیحات مقدماتی برای آشنا شدن ذهن شما برای پذیرش مطلب، به طور خلاصه عرض می کنم و نتیجه گیری، کلمه ارتجاع مصدر باب افتعال از ریشه رجوع و ماده رجوع به معنای برگشت است و برگشت هم جایی مصداق دارد و مناسبت دارد که حرکتی وجود داشته باشد و راهی پیموده شده باشد و مسیری طی شده باشد و از این مسیر اگر کسی برگردد، یا هر چه آن مسیر را طی کرده، به عقب برگردد، مصداقی برای ارتجاع و برگشت حساب می شود، پس بدون حرکت، برگشت معنا ندارد. شما اگر یک قطعه راه نروید و حرکتی نکنید، همین جا که ایستاده اید به یک طرف بیایید، با فرض بی سابقه بودن به شما نمی گویند، برگشت کرد؛ می گویند حرکت کرد، رفت، آمد، از این تعبیرها.
ولی اگر مثلا رفتید تا یک نقطه، دوباره به طرف عقب برگشتید، می گویند برگشت. پس در ماده رجوع و رَجَعَ که افتعالش ارتجاع است، حرکت خوابیده است و نقطه آغاز، مسیر و برگشت دارد. البته یک نکته ظریف تری هم اینجا هست و آن این است که اگر بخواهیم به معنای مصطلح، رجعت و ارتجاع را معنا کنیم، حرکت تکاملی باشد که انسان از مسیر تکاملی برگردد، گرچه انسان در حرکت سقوط و نزولی برگردد، باز رجعت و رجوع صدق می کند. اما این معنای منظور که در اصطلاح ارتجاع وجود دارد، نیست. یعنی حرکتی که به طرف سقوط و نیستی و تنزل باشد، اگر انسان از راه تنزّل و سقوط هم برگردد، می شود گفت برگشت کرد و رجوع صدق می کند. مثلا می گوییم فلانی به طرف تباهی و فساد می رفت ولی متنّبه شد و برگشت. برگشت درست است. اما این مضمون از کلمه ارتجاع، اتخاذ نمی شود. حالا این اصطلاحی که خیلی معمول است و گفته می شود باید ببینیم منظور برگشت از چه چیزی است. حالت تنزل و سقوط از کجا؟ چه حرکاتی است که برگشت از آنها ارتجاع حساب می شود؟ چه حرکاتی است که برگشت از آنها ارتجاع حساب نمی شود؟ این مسأله کاملا بستگی به دید و بینش کسانی دارد که این کلمه را می گویند. یعنی اگر امروز یک مسلمان بگوید مرتجع، یک معنا دارد. اگر یک مارکسیست و مادی بگوید مرتجع، با توجه به مکتب یک معنا دارد و اگر یک غرب زده و پیرو مکاتب غربی بگوید مرتجع و ارتجاع، معنای دیگری دارد. کاملا بستگی به بینش گوینده و دید و نظر کسی دارد که می خواهد حرف بزند.
بینشی که گوینده و اطلاق کننده این کلمه دارد، درباره انسان، دیدی که نسبت به انسان دارد، مسیر انسانیت را چه می داند؟ هدف انسانیت را چه می داند؟ حرکت طبیعی و صحیح انسانیت را به کجا و با چه هدفی تحلیل می کند؟ مکاتب فراوانی هستند که درباره انسان و تاریخ نظر داده اند و دید و بینش دارند. ما به همه این مکتب ها در یک سخنرانی نمی توانیم، بپردازیم. سعی می کنم سه بینش مهم را که امروز در کشورمان ودر جامعه و مخصوصآ برای شما جوان ها زیاد مطرح است، مطرح کنم و ارتجاع را از دیدگاه آن دو سه بینش بحث کنم :
1 ـ بینش اسلام است، دیدگاه و نظر اسلام نسبت به انسان، حرکت انسان و هدف حرکت انسان و حرکت تاریخ.
2 ـ بینش مارکسیسم درباره انسان و حرکت انسان و راهی که انسان و تاریخ می پیماید، است. حرکت تکاملی و حرکت تنزلی از این جهت.
3 ـ یک بینش، بینش مکتب غرب است که وقتی که می گویم، منظورم غرب جغرافیایی نیست. ممکن است این غرب در شرق هم باشد.
امروز وقتی که از کاپیتالیسم صحبت می شود یا دنیای غرب یا دنیای سرمایه داری، بیشتر توجه سراغ آمریکا و اروپا می رود. به خاطر اینکه اروپا در غرب ما واقع شده است. می گوییم غرب، ولی این مکتب در شرق هم طرفدارانی دارد، ژاپن و استرالیا در شرق و کشورهای کوچک و بزرگ دیگری همین مکتب را دارند. پس، می گوییم مکتب غرب، یعنی کسانی که در جو سرمایه داری و محیط کاپیتالیسم زندگی می کنند و دید سرمایه داری دارند که مبنای آن در غرب است؛ گر چه ممکن است همه جا باشد.
این سه دید و بینش را نسبت به انسان و حرکت انسان بیان می کنیم. وقتی تکامل و ترقی و حرکت به طرف هدف از دید این سه مکتب مشخص شد، معلوم می شود که مرتجع یعنی کسی که برگشته است و از راه انسانیت بریده و به طرف ضد انسانیت و به صفر یا منهای صفر سقوط کرده است، نظر قرآن را می فهمیم، نظر مارکسیسم و متابعان و مشایعان مارکسیسم را هم می فهمیم و نظر غربی ها و غرب زده ها را هم می فهمیم.
غرب دیدگاهش درباره انسان کاملا یک دیدگاه اصالت لذتی است. یعنی از مجموعه رفتار و کردار و گفته ها و نوشته ها و کارنامه دنیای سرمایه داری این جوری به دست می آید که دید آنها نسبت به انسان این است که یک موجود هر چه می تواند، باید از زندگی اش لذت ببرد. هر چه که به انسان لذت بیشتری بدهد و انسان را از زندگی دنیا بهره مندتر و دارای امتیازات بیشتر و لذات بیشتری بکند، در مسیر کمال انسان به حساب می آید. ماشین خوب، منزل خوب، لباس خوب، هوای خوب، منظره خوب و لذات کثیف حیوانی خوب، و لذات جنسی خوب و چیزهایی که در غرب نگاه می کنید و دیده اید و آثارش را هم در کشور خودمان در دوران غربزدگی که هنوز هم تا حدود زیادی ادامه دارد، می بینید.
شاید به طور انفرادی کسانی باشند که معتقد به معنویات باشند و معتقد به آخرت باشند و زندگی جاوید غیرمادی برای انسان قائل باشند و از نظر فلسفی عقاید خاصی را مطرح کنند، ولی مجموعه جامعه غرب و آن جهتی که توسط نیروهای هدایت کننده غرب هدایت می شود، این است که انسان را آماده کنند برای اینکه بهتر لذت ببرد و بهتر لذت بدهد. نمی دانم شما چقدر به غرب رفته اید و دیده اید. ولی گوشه و کناری که شما در خیابان های شمال تهران کنار این کاباره ها و بارها و این شب نشینی ها و این فیلم ها و لب دریاها و مجالس عیش و طرب و این تبعیض های قلب کش و روح کش که در تهران و شمال تهران دیده اید، این گوشه ای از زندگی غربی است.
این نموداری از مکتبی است که می خواهد انسان این جوری زندگی بکند. غرب لحظاتی را که یک انسان از این تمتّعات مادی و کثیف بهره مند نشود، برای انسان مرده می داند و کمبود می داند و انسان را غارت زده حساب می کند و لحظاتی که انسان بتواند مثل حیوانات مرفه و بدون تکلیف و بدون مسؤولیت، مست عیش و نوش و خالی و خارج از هر گونه مسؤولیت و درد و غم دیگران زندگی بکند، این لحظه، لحظه سعادت انسان حساب می شود که مقداری از این را برای فراموش کردن رنج و غم، حاضرند به قیمت خرد کردن اعصاب و فکرشان از طریق استعمال مواد مخدر، مشروبات الکلی و سایر مخدرات تأمین بکنند. این یک دید است.
از نظر این دید کسانی که در این مسیر حرکت می کنند، مترقی اند. انسان هایی روزانه و آزاد اندیش و رو به کمال هستند و به کسانی که با این پدیده ها مبارزه کنند و کسانی که حاضر نشوند غرق در این منجلاب بشوند، اُمّل و وحشی، تعبیراتی که از دنیای غرب داریم مثل فناتیک، نفهم، مرتجع و چیزهایی از این قبیل می گویند. پس کلمه ارتجاع از دیدگاه مکتب سرمایه داری و دیدگاه اصالت لذت و کسانی که کمال انسان را در این می دانند که بهتر زندگی کند و مرفه تر زندگی کند و لذت زیاد ببرد و رنج و درد کمتری بکشد، انسان به روز است و انسانی که حاضر نباشد در آن مسیر بیفتد و بخواهد جوری زندگی کند که با آن شکل سازگار نباشد، این انسان، انسان روز نیست، انسان عقب افتاده است، انسان منحط است، انسان امّل و مرتجع است.
این یک دید است. البته در آن دید، علم و فضیلت هم به حساب می آید. یعنی از دیدگاه مکتب غرب نمی گوید درس نخوان، می گوید. درس خوانده شود و بهترین درس ها را هم می خوانند، صنعت بیاید، علم بیاید، تکنیک بیاید و همه چیز بیاید، هنر بیاید. اما تمام اینها باید در خدمت لذت انسان قرار بگیرد. یعنی از دیدگاه آنها اگر یک انسان هنرمند، عالم، باسواد و مکتشف حاضر نباشد در مجالس لهو و لعب شرکت بکند و حاضر نباشد از بی بند و باری استفاده بکند و حاضر نباشد از لذات مادی حداکثر استفاده را ببرد، یک انسان مرتجع و نفهم و دور از زمان و عقب مانده از زمان معرفی می شود. این یک دیدگاه است که در نتیجه گیری و در مقایسه با اسلام می فهمیم که چه تفاوت های اساسی وجود دارد.
دیدگاه دوم دیدگاه مارکسیسم است. مارکسیسم وقتی که به انسان نگاه می کند، این جوری که غرب برداشت کرده، برداشت نمی کند، در اینکه سعادت انسان را به دنیا و عالم دیگری حواله ندهد، با غرب شریک است. در اینکه تلاش کند تا زندگی برای انسان مرفه بشود، شریک است، اما حرکت، تکامل و ترقی از نظر مارکسیسم و ارتجاع و عقب ماندگی با این بعدی که گفتم توجیه نمی شود، با شکل دیگری با ترقی و تکامل برخورد می کند و با شکل دیگری ارتجاع و تکامل را معنا می کند و نتیجه دیگری می گیرند.
آنها در تحلیل تاریخ روی ماتریالیسم تاریخی و حرکت مادی تاریخ تکیه می کنند که با همان چهارچوب مشخصی که خودشان تنظیم کرده اند، معتقدند تاریخ حرکت می کند. انسان از موجود شبیه به حیوان رفته رفته تبدیل به موجودی قابل جذب و انس و آماده برای زندگی اجتماعی می شود که در کمون اولیه و دوره اشتراکی اولیه زندگی کرده است. بعد تحت تأثیر عملکرد ابزار تولید، دوره کمون اولیه و زندگی اشتراکی بشر تبدیل به دوره برده داری شد و تحت تأثیر عملکرد ابزار تولید از برده داری به دوران فئودالیته منتقل شده که حرکت تکاملی انسان است. از دوره کشاورزی تحت تأثیر ابزار تولید که خدای مارکسیسم و معبود و الهه مارکسیسم به حساب می آید، به دوره فئودالیته تکامل می کند و به دوران عالی تری می رسد که سرمایه داری است. سرمایه داری هم با حرکت بطئی رفته رفته به اوج می رسد که امپریالیسم حاد است و امپریالیسم حاد هم تحت عملکرد ابزار تولید قدم های غول آسا برمی دارد و به سوی دوران بالاتری حرکت می کند.
دوران سوسیالیسم هم دو مرحله دارد، مرحله سوسیالیسم ساده که هر کس به اندازه قدرتش کار کند و به اندازه کارش بگیرد. از هر کس به اندازه قدرتش و به هر کس به اندازه کارش می دهند. مرحله عالی سوسیالیسم هم کمونیسم است که اشتراکیت مطلق از آن دید می باشد. این حرکت تاریخ است. حرکت تکاملی است، از انسان ساده نزدیک به حیوان شروع می شود و به دوره کمونیسم ختم می شود. نقطه اوج تاریخ و انسان که در این مسیر حرکت می کند، حرکت تکاملی و حرکت مترقّیانه خودش را بالاجبار و تحت تأثیر جبری غیرقابل انعطاف و ابزار تولید می پیماید. با این دید، کسانی که در زمان ما زندگی می کنند، آنهایی که چشم به دوره عالی حرکت تاریخ دارند، به طرف سوسیالیسم و کمونیسم نگاه می کنند، مترقی به حساب می آیند و کسانی که در آن دیدگاه هدف گیری نمی کنند و کسانی که برای رسیدن به آن نقطه تلاش نمی کنند و می خواهند در یکی از دوره های قبل بمانند، مرتجع و عقب مانده اند و به جای اینکه نگاه به جلو داشته باشند، نگاه به عقب دارند. پس، از دیدگاه یک انسان دارای مکتب مارکسیسم و یا یک مارکسیست که توجه داشته باشد به اینکه حرکت تاریخ را بفهمد، البته بعضی وقتی که می گویند مرتجع، نمی فهمند چه می گویند. توجه هم ندارند، یک کلمه ای است به ذهن شان انداخته اند و می گویند. اما آن کسی که این کلمه را با عنایت ادا می کند و می فهمد چه می گوید، منظور این است، کسانی مترقی اند که چشم، هدف، تلاش، راه مبارزه و هدف گیری شان به طرف جامعه سوسیالیسم یا کمونیسم است و کسانی که مانع حرکت اجتماع به طرف کمونیسم می شوند، مرتجع اند. برای اینکه می خواهند تاریخ را به عقب برگردانند و می خواهند چیزی را که دنباله دوره گذشته است و عمر، دوران و فصلش گذشته و جبر تاریخ محکومش کرده ودیگر نمی تواند برگردد، نگه دارند، اینها عامل ارتجاع اند. این هم یک دیدگاه.
دیدگاهی که اسلام مطرح می کند درباره تکامل و ارتجاع، درباره ترقی و عقب ماندگی، در رابطه با انسان، دیدگاه دیگری است. یک ماتریالیست وقتی به انسان نگاه می کند، انسان را به عنوان یک پدیده مادی مثل یک درخت یا یک برگ گل یا مثل یک موجود زنده دیگر، منتها در سطح عالی از حیات و در سطوح پیچیده ای از زندگی، جای دارد، نگاه می کند، منقطع از عوالم دیگر برای این موجود پیچیده ـ هر چه پیچیده تر بشود و هر چه عالی تر باشد ـ نگاه خاصی دارد.
طرفدار مکتب غرب و سرمایه دار و کسی که همه چیز را در زندگی برای لذت انسان و خوشگذرانی می خواهد، وقتی به انسان نگاه می کند، انسان را به شکل یک حیوان لذت جو و خوشگذران می بیند که این انسان هر مقدار لذت کم برده، مغبون است و خسارت دیده و ضرر کرده است. اما اسلام و قرآن وقتی به انسان نگاه می کنند، انسان را به صورت موجودی که با مبدأ آفرینش رابطه دارد، نفخه ای از روح خدای آفرینش است، موجودی با بعد اصلی و حقیقت وجودش جرقه ای از مبدأ لایزال و خوب مطلق و کمال مطلق و خدای عالم است، می بیند. به این قانع نیست که انسان در این جهان خوش بگذراند، به این قانع نیست که انسان مثل برگ خزانی که عمرش تمام شده، سقوط کند و تمام و تباه بشود.
انسان را موجودی می بیند، ساخته شده برای ابدیت، انسان را موجودی می بیند، ایجاد شده برای حرکت به سوی خدا و وصل به خدا شدن و به مقام ربوبیت الهی رسیدن و به مرحله ای برسد که با درک جهان و با شناخت خدا و جذب به اولیا خدا در جوار خدا به یک زندگی با ابعادی بیکران و بی پایان، همه حقایق را بفهمد و لذات و خیرات و ارزش ها را در جوار خدا پیدا کند. یعنی از دیدگاه اسلام و قرآن اگر انسان در تمام عمرش، از روز تولد تا روز مرگش ـ بگو هزار سال و در تمام هزار سال ـ یک لحظه رنج نبیند و یک لحظه ناراحتی نبیند و تمامش در عیش و نوش و طرب زندگی بکند.
قرآن می گوید: وقتی چشمشان به دنیای دیگر باز شد و جهان ابدی و غیب را دیدند، آن موقع می گویند: «اِنّآ اَنْذَرْناکمْ عَذابًا قَریبًا یَّوْمَ یَنْظُرِ اْلَمْرءُ ما قَدَّمَتْ یَداهُ وَ یَقُولُ اْلکافِرُ یالَیْتَنی کنْتُ تُرابًا»[2] ، کاش من خاک بودم. انسانی که در مسیر خدا نبوده یا پشت سرش زندگی دنیا شد، می گوید: «کاَنَّهُمْ یَوْمَ یَرَوْنَها لَمْ یَلْبَثُوآ اِلّا عَشیَّةً اَوْضُحیها»[3] . یعنی وقتی که روز قیامت می شود و انسان از خواب بعد از مرگ بیدار می شود و با قیامت و خدا و آن جهان آشنا می شود، پشت سرش که نگاه می کند، می بیند تمام عمرش به اندازه سرشب یا به اندازه یک نیمه روز بوده است. آن هم آن قدری که خود می تواند درک بکند. یک چیز کوچک در مقابل بی نهایت.
وقتی که دید اسلام و قرآن نسبت به انسان این باشد، می گوید: «عَبدی اَطِعْنی حَتّی اَجْعَلَک مِثْلی اَوْ مَثَلی»، بنده من، در راه من بیا، و راهی که برایت ترسیم کرده ام، بپیما تامثل خودم باشی، یا مثل و نمونه خودم باشی. خلاق باشی. همان طور که من خلّاقم. می گویند انسان بهشتی در بهشت حالت خلاقیت دارد. اگر نعمت های بهشت بی پایان است و اگر قرآن می گوید: هر چه انسان می خواهد آنجا هست و با صراحت می گوید: «جَنّاتُ عَدْنٍ یَّدْخُلُونَها تَجْری مِنْ تَحْتِهَا اْلاَنْهارُ لَهُمْ فیها ما یَشآاؤُنَ کذلِک یَجْزی اللّهُ اْلمُتَّقینَ»[4] ، تمام خواسته های انسان در بهشت تأمین است، علتش این است که انسان آنجا خلاق است، اراده می کند و می آفریند، اراده می کند و خلق می کند. همان طور که خدا اراده می کند و جهان بی پایانی می آفریند. این دید اسلام و قرآن نسبت به انسان است.
بنابراین حرکت و راهی که برای انسان ترسیم شده، به طرف خداست، به طرف بی نهایت است. برای رسیدن به مبدأ خیر است، به مبدأ برکت است، به سرچشمه حیات است، به آن جایی است که حیات می جوشد، به آن جایی است که خیر می جوشد، به آن جایی است که شر راه ندارد و عدم راه ندارد و نیستی راه ندارد. انسان به آن طرف حرکت می کند. اگر انسان در این باشد، قرآن مسیر تکامل می داند، هر لحظه ای که می گذرد، یک قدم به طرف خدا و کمال نزدیک شده است و هر لحظه ای که غافل بشود یا راه غیر خدا را بپیماید، از راه خدا تنزل کرده و برگشته است.
از دیدگاه اسلام مرتجع کسی است که کافر است. از دیدگاه اسلام مرتجع کسی است که از راه خدا غفلت کرده و راه خدا را گم کرده و اگر با فطرت و موجودیت ابتدایی اش که خدا در فطرتش قرار داده، قدم هایی در راه خدا بوده و لحظاتی به خدا نزدیک شده و اگر با عمل، فکر، اراده و تبلیغش از این راه برگشت، رجوع کرده و مصداق ارتجاع است. اینجا خطوط مشخص می شود که معبود انسان کیست؟ هدف انسان چیست؟
یک مارکسیست، هدفش جامعه ای است که تصویر می کند و خدا و معبود و خلالقش ابزار تولید و اقتصاد است. او از مسیر اقتصادی که تنظیم کرده، هر قدم عقب بیاید خیال می کند، مرتجع است و به هر کس که در آن مسیر نبوده، مرتجع می گوید. یک غرب گرا و سرمایه دار و تابع مکتب لجن زده غرب چون معبودش لذت است و خدایش لذت است و خدایش عیش و نوش و طرب است، هر کسی که حاضر نیست، در لجنزار طرب وعیش مثل خرس بلولد و تباهی بیافریند، از نظر او اُمّل و مرتجع است.
اما از دیدگاه قرآن و اسلام که معبود، خالق و هدف انسان، خداست، همه لذات و سعادت انسان در ملاقات با خدا خلاصه می شود و راه آنجاست، از این دیدگاه انسانی که در مسیر حق حرکت می کند، مترقی است. انسانی که مؤمن به خداست و در راه خدا حرکت می کند و به سوی خدا می رود و در مسیر دین خدا حرکت می کند، مترقی و متعالی است و «قالَ رَجُلانِ مِنَ الَّذینَ یَخافُونَ اَنْعَمَ اللّهُ عَلَیْهِمَا ادْخُلُوا عَلَیْهِمُ الْبابَ فَاِذا دَخَلْتُمُوهُ فَاِنَّکمْ غالِبُونَ وَ عَلَی اللّهِ فَتَوَ کلُوا اِنْ کنْتُمْ مُّؤْمِنینَ»[5] ، اگر شما مؤمنین عالی هستید، دشمنتان مرتجع است. می توانید از آیاتی که اول صحبتم خواندم بفهمید که قرآن چه جور مطرح می کند «وَ ما مُحَّمَدٌ اِلّا رَسُولٌ قَدْخَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ اَفَاِنْ مّاتَ اَوْقُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلی اَعْقابکمْ وَ مَنْ یَّنْقَلِبْ عَلی عَقِبَیْهِ فَلَنْ یَّضُرَّاللّهَ شَیْئًا وَّ سَیَجْزی اللّهُ الّشاکرینَ»[6] ، ارتجاع می گوید پیغمبر و محمد در میان شما یک قاصد از طرف خدا بیش نبود، یک راهنما بود، راه را به شما نشان داده بود. قضیه مربوط به جنگ احد است.
در جنگ احد، لابد تاریخ آن را می دانید، مسلمان ها در مقابل کفار در خارج مدینه، صف بندی کرده بودند. در حمله اول مسلمان ها با یک هجوم کفار را شکست دادند و کفار رو به فرار گذاشتند. گردنه ای که پشت سر ارتش پیغمبر(ص) بود و با پنجاه نفر از لشکریان پیغمبر(ص) حفظ می شد، وقتی که محافظان گردنه دیدند که کفار شکست خورده اند و مسلمان ها تعقیب شان می کنند و غنایم را جمع می کنند، از گردنه پایین آمدند و آن مسیر حساس سوق الجیشی را از دست دادند و کفار وقتی دیدند پشت سرمسلمان ها باز شد، دوری از آن طرف تپه زدند و از گردنه و از پشت به مسلمان ها حمله کردند و فراری ها هم برگشتند، مسلمان ها را محاصره کردند و با یک حمله مسلمان ها شکست خوردند و متفرق شدند. در این لحظه فریادی در میدان پیچید: «اَلا اَنَّ مُحَمَّدآ قَدْ قُتِلْ، پیغمبر(ص) کشته شد، این جمله که بلند شد، روحیه مسلمان ها بیشتر باخته شد و حسابی هزیمت کردند. بعد از هزیمت مسلمان ها، این آیه نازل شد و این هزیمت عملی را که تخلّف از پیغمبر(ص) بود، به عنوان یک قدم به عقب و یک قدم به طرف کفر و ارتجاع معرفی می کند می گوید: «و ما محمد الّا رسول»، محمد سمتی غیر از راهنمایی و قاصدی و پیام آوری نداشت. او آمده بود راه خدا را باز کند و شما را در مسیر خدا قرار دهد. آیا شما در مسیر حرکت تکاملی اسلام قرار گرفتید و بنا باشد پیغمبر(ص) بمیرد یا کشته بشود، می خواهید به ارتجاع کشیده شوید؟ اِنْقَلَبْتُمْ عَلی اَعْقابَکمْ، به پشت سر برمی گردید؟ اعقاب جمع عقب است و عقب به معنای پاشنه است و اینجا کنایه از پشت سر است. در دو سه جمله بعد که دو سه آیه می گذرد، تاریخچه مبارزات انبیا و دوستان انبیا را بیان می کند، بعد می فرماید : «یا اَیُّهَا الَّذینَ امَنُوا، این خیلی جالب است، درست همان مطلبی است که با این مقدمات برایتان گفتم. «اِنْ تُطیعُوا الَّذینَ کفَرُوا یَرُدّوُ کمْ عَلی اَعْقابکمْ فَتَنْقَلِبُوا خاِسرینَ»[7]
ایمان: تکاملببینید چقدر آیه گویاست! مؤمنین! اگر خودتان را در اختیار کفار قرار بدهید، کفر:ارتجاعاگر تابع منطق این خدانشناس ها و ضدخداها و تسلیم مکتب آنها و حرف های آنها شوید و تحت تأثیر تبلیغات آنها قرار بگیرید، اینها شمار ا به پشت سر برمی گردانند. «یَرُدّوُ کمْ عَلی اَعْقابکمْ. مرتجع می شوید، از دیدگاه اسلام ایمان تکامل و کفر ارتجاع است.
تعبیر قرآن این است: «حُنَفآءَلِلّهِ غَیْرَ مُشْرِکینَ بهِ وَ مَنْ یُّشْرِک باللّهِ فَکاَنَّما خَرَّمِنَ السَّمآءِ فَتَخْطَفُهُ الطَّیْرُاَوْ تَهْوی بهِ الرّیحُ فی مَکانٍ سَحیقٍ»[8] ، می گوید : کسی که مشرک بشود کفر به خدا بورزد و از راه خدا برگردد، این آدم مثل کسی است که در آسمان پرواز می کرده، از آسمان سقوط کرده باشد، یا کسی که در مسیر گردباد و بوران قرار بگیرد که طوفان او را در گودالی بیاندازد و او را در گودال دفن کند و از مسیری که می رفته سقوطش بدهد، با آن معنایی که اول صحبتم برای کلمه ارتجاع کردم که رجوع است و رجوع جایی صدق می کند که حرکت به طرف کمال وجود داشته باشد، قرآن این را سقوط از آسمان یا سقوط توسط گردباد در گودال عمیق و یا برگشت از راهی که به طرف خدا می رود، معرفی می کند: «وَلِلّهِ مُلْک السَّمواتِ وَ اْلاَرْضِ وَ اِلَی اللّهِ اْلمَصیرُ»[9] و یا «یآ اَیُّهَا الَّذینَ امَنُوآ اِذا تَناجَیْتُمْ فَلاتَتَنا جَوْا باْلاِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ مَعْصِیَتِ الرَّسُولِ وَ تَناجَوْا باْلِبَّرِو التَّقْوی وَ اتَّقُوا اللّهَ الَّذی اِلَیْهِ تُحْشَرُونَ»[10] ، راه اسلام این است که ما به سوی خدا می رویم و به سوی خدا حشر پیدا می کنیم و با خدا محشور می شویم. خداوند سقوط او و رجوع و عقب ماندن از این راه و مرحله را، سقوط، کفر و ارتجاع می داند. جالب این است که کلمه خاسر را قرآن می آورد. مهم این است که این آیات در مسیر شهادت و آیات جهاد و قتال هستند. یعنی انسان هایی که در رکاب انبیا و در راه انبیا و همراه انبیا حرکت می کنند و جان می دهند و شهید می شوند.
از دیدگاه قرآن اینها مترقی و موفق هستند. نقطه مقابل دیدگاه مغرب زمین و بینش لجن زده سرمایه داری، که انسان موفق را انسان غرق در لذت و نعمت می داند، «وَ کاَیِّنْ مِّنْ نَّبیٍّ قاتَلَ مَعَهُ رِبِّیُّونَ کثیرٌ فَما وَ هَنُوا لِما اَصابَهُمْ فی سَبیلِ اللّهِ وَ ما ضَعُفُوا وَ مَا اسْتَکانُوا وَ اللّهُ یُحِبُّ الصّابرینَ»[11] ، مسلمان هایی که در جنگ احد ضعف نشان داده بودند، مورد عتاب خدا قرار گرفته اند و خدا به آنها یک درس تاریخی می دهد، می گوید: چه بسیار از انسان های باشرفی که در رکاب انبیا مبارزه کردند و جنگیدند و کشته شدند و در نهایت دچار ضعف و انحطاط و سقوط نشدند و تسلیم هوا و هوس نشدند و رعد و برق دشمن آنها را عقب نراند، راه تکاملشان را رفتند.
در آخر می فرماید: «سَیَجْزی اللّهُ الّشاکرینَ» این آیات این قدر جالب و گویاست، بعضی هایش به صابرین ختم می شود بعضی هایش به شاکرین ختم می شود. در سوره آل عمران است. قسمت اخیر سوره را بخوانید و ترجمه هایش را نگاه کنید. این مطالب را در ذیل همه آیات می بینید. معنای شکر روشن می شود، معنای تکامل روشن می شود، معنای تنزل و سقوط روشن می شود، معنای خسارت واقعی روشن می شود و معنای منفعت واقعی روشن می شود. می گوید، راهی که پیغمبر ما و انبیا دیگر ترسیم کرده اند، راه شهادت و راه تلاش در راه خدا و برای رسیدن به حق در همین آیات است، «وَلَئِنْ مُّتُّمْ اَوْقُتِلْتُمْ لِاِ لَی اللّهِ تُحْشَروُنَ»[12] ، اصلا حق مطلب است. یعنی درست همین مطلبی است که مطرح می کنم، «وَ لَئِنْ قُتِلْتُمْ فی سَبیلِ اللّهِ اَوْمُتُّمْ لَمَغْفِرَةٌ مِّنَ اللّهِ وَ رَحْمَةٌ خَیْرٌ مِّمّا یَجْمَعُونَ»،[13] یعنی اگر در این راه مردید، اگر در این راه کشته شدید، دارید حرکت خود را ادامه می دهید و به خدا می رسید، تعالی است، تکامل است، ترقی است، پیشرفت است. سعادت است. ولی اگر در همین راه، از کفار متابعت کردید، اگر تحت تأثیر تبلیغات منکران خدا و دشمنان خدا قرار گرفتید، «اِنْ تُطیعُوا فَریقآ مِنَ الَّذینَ کفروا»، در همین آیات است، «یَرُدّوکمْ عَلی اَعْقابکمْ»، شمایی که دارید می جنگید و می رزمید و پیش می روید و حرکت می کنید و پرواز می کنید و به طرف خدا می روید، اگر در جریان حرکت، تحت تأثیر القایات شیاطین و مخالفان خدا و دشمنان خدا و منکران خدا قرار گرفتید و مکتب آنها شما را خورد و گرفت، یک دفعه سقوط کرده اید، «اِنْقَلبْتُمْ عَلی اَعْقابُکمْ»، اینها شما را به پشت برگرداندند. یعنی راه پیشرفت و تعالی را یک دفعه با یک چرخش سریع از ایمان به کفر و از خدا به شیطان، و از حق به باطل و راهتان که به طرف تکامل و تعالی بود، عوض شد و به طرف سقوط و پشت برگشتید و مرتجع شدید و سقوط کردید.
پس این اسلام و این قرآن شماست و همین جا خدا می فرماید: «وَّ سَیَجْزی اللّهُ الّشاکرینَ»، ما خیال می کنیم معنای شکر این است که آدم با زبانش بگوید خدایا شکرت. البته آن هم شکر است، یعنی آدم بفهمد که نعمت خدا را دارد و با زبان از خداوند تشکر بکند، به خاطر درک و قبول و اعترافش خدا را شکر کند، اما شکری که برای یک مبارز و برای یک مقاتل و برای کسی که در رکاب پیغمبرش می جنگید، و قرآن دارد از او گله می کند که چرا در جنگ و مبارزه کوتاه آمده ای؟ آنجا که خدا می گوید، ما به شاکرین جزای خیر می دهیم، همین است. یعنی شاکر کسی است که راه خدا را که پیغمبر به او نشان داده، گم نکند، نعمت خدا را همانجور که خدا خواسته، مصرف کند، نعمت راهنمایی پیامبران این نیست که انسان به نام آنها فقط صلوات بفرستد. نعمت این است که راهی که ترسیم کرده اند، برود.
شرایط مجاهدبنابراین یک مسلمان مبارز و مجاهد، در راه خدا عمیقآ و دقیقآ شاکر درراه خدانعمت های خداست و جزای خدا به چنین انسانی این نیست که پیروزی پیدا کند و رئیس بشود یا خانه و زندگی بهتری پیدا کند، جزای خدا برای کسی که در راه خدا و برای ملاقات خدا، حرکت کرده، این است که این ملاقات دست بدهد، این است که به آن هدف برسد، این است که در آیات دیگر می گوید، وقتی که انسان شهید شد، همنشین انبیا و اولیا و متقین و صالحین در بهشت و تحت رضایت خداست. به نقطه «رَضِیَ اللّه عَنْهُمْ» می رسد.
پس مجموعه صحبت من از اول تا به حال اگر بخواهم خلاصه گیری کنم که معتقدم این سخنرانی و این مطلبی که مطرح کردم، مطلبی نیست که در یک سخنرانی بتوانم، توضیح بدهم، سعی کردم، کوتاه و مختصر بگویم و فشرده شده مطلب را ارایه نمایم. اما، عصاره گیری مطلب این است که کلمه ارتجاع از رجوع به معنای برگشت است، برگشت جایی است که انسان دارد حرکت می کند و منظور حرکت تکاملی است.
پس ببینیم ارتجاع یعنی چه، از نظر اسلام و قرآن حرکت تکاملی حرکتی است که به طرف خدا باشد. کسانی که مؤمن به خدا هستند و در راه خدا حرکت می کنند و بسوی خدا می روند، متعالی اند و به طرف بلندی حرکت می کنند. برگشت از این راه، ارتجاع است. برگشت از راه خدا، کفر است. برگشت از راه خدا، از نظر عمل عصیان و گناه است. یک انسان گناهکار مرتجع است، یک انسان کافر مرتجع و منهای انسانیت است. یعنی فطرت ابتدایی انسان، فطرت سالم توحیدی است. کسی که این قدر سقوط کرد که از فطرت اولیه معنای ارتجاعانسان هم پایین آمد، از ارتجاع هم بدتر است. مادون ارتجاع است، به قول قرآن از آسمان سقوط کرد. به قول قرآن با طوفان در گودال فرو رفته، به قول قرآن به پشت برگشته و به رو نیست، مسخ شده، مرتجع و مادون مرتجع و کمتر از مرتجع شده است.
از دیدگاه یک مارکسیست، مرتجع کسی است که جلوی حرکت تاریخ را می گیرد جایش بود که بحث کنیم، ببینیم این حرکت تاریخی که آنها ادعا می کنند درست است یا نه؟ این مراحل تاریخی که می گویند درست است یا نه؟ آیا حرکت تاریخ به مارکسیسم است؟ بعد از مارکسیسم چیست؟ آیا تاریخ متوقف می شود و انسان آرام می ماند و حرکت تمام می شود؟ یا اینکه به کجا می رود، از اشتباهات است، به همان اشتباه اولیه ای که انسان داشته برمی گردد. منتها آن موقع ناآگاه و این بار آگاه. آن بحث را فعلاً نمی توانم بکنم. از دیدگاه آنها مرتجع این جور آدمی است و از دیدگاه غرب مرتجع کسی است که حاضر نیست تن به لذات و شهوات و تمتعات مادی که انسان امروز در غرب دارد، بدهد. (تکبیر حاضران)
از دیدگاه رژیم گذشته که سایه همان غرب بود، شاه مخلوع یادتان است بعد از پانزده خرداد، مخالفین خود را مرتجع گفت. ما را ارتجاع سیاه و چپی ها را ارتجاع سرخ می گفت، البته از دید او همین جور بود، یعنی از دیدگاه غرب، نه یک مسلمان می تواند مترقی باشد و نه یک مارکسیست. از دیدگاه یک مارکسیسم مسلمان نمی تواند مترقی باشد. مسلمانی که معتقد به خدا باشد و عاملی برای حرکت غیر از اقتصاد داشته باشد و معبودی و خالقی غیر از اقتصاد بشناسد، نمی تواند مترقی باشد و یک غرب گرا هم نمی تواند، مترقی باشد و از دیدگاه اسلام و مسلمان و از دیدگاه قرآن کسی که در راه خدا نیست، مرتجع ودون مرتجع و پایین تر از ارتجاع است. کسی که در راه خدا و با حرکت بسوی خدا زندگی می کند و راه تکامل به سوی خدا را دارد، مترقی است و هر روز هر قدم از راهش تنزّل و سقوط بکند، مرتجع شده است. این هم خلاصه مطلب.
حالا سؤالاتی اینجا آمده که من یک مقدار وقت دارم، جواب می دهم.
س ـ آقای رفسنجانی لطفآ جواب دهید. در رابطه با حزب جمهوری اسلامی، شما که جزو حزب هستید، ممکن است بفرمایید منابع مالی حزب از کجا تأمین می شود؟
ج ـ این را مکرر از ما در جلسات پرسیده اند و من همیشه جواب داده ام. اصل بر این است که منابع مالی حزب از حق عضویت کسانی که عضو حزب هستند، تهیه بشود. ولی هنوز حزب جمهوری اسلامی از این منبع خیلی استفاده نکرده است. چون کارت عضویت کم داریم. در روزنامه اعلام کردیم و کسانی که مایل بودند، مبالغی به ما داده اند. اما خرج ما تا به حال هم خیلی زیاد بوده ده، بیست میلیون تومان خرج کرده ایم، قسمت عمده اش را قرض کرده ایم، من خودم مبلغی از امام قرض کردم و از دوستان دیگر قرض کردیم، از صندوق های تعاونی قرض کردیم و در مقابلش چک دادیم و بناست وقتی که اعضا حق عضویت را بپردازند و آن منابع رسمی بشود، بتوانیم بپردازیم و هیچ گونه درآمدی از ناحیه دولت و درآمدهای بیت المال نداشتیم.
س ـ چرا تمام ارگان های مملکت را حزب شما بدست گرفته است؟
ج ـ این جور نیست. از اول هم خیال می کردند همین طور است، وقتی که دولت آقای بازرگان تشکیل شد، در تمام دولت آقای بازرگان، یعنی همه وزارتخانه ها و جاهای دیگر از دوستان حزبی ما نبودند و بعد هم که دولت آقای بازرگان استعفا دادند و کابینه ای با کمک شورای انقلاب و افراد دیگر تشکیل شد، سه، چهار وزیر از حزب وارد کابینه شدند که البته آنها هم مقید هستند که در آنجا خواسته های حزب را تحمیل نکنند. خودم که مسؤول وزارت کشور بودم و شاید در آن موقع بیش از صد فرماندار و بخشدار و استاندار تعیین کردم، از آن صد نفر، ده نفر هم از اعضای حزب نیستند و هیچ تقیدی نداریم که از اعضای حزب باشند، مخصوصآ تقید داریم، نباشند. چون افراد حزب ما وقتی که گرفتار کارهایی اجرایی بشوند، مثل خود ما دیگر به حزب نمی پردازند. ما اگر گرفتار کارهای اجرایی نبودیم، الان حزب خیلی بیش از این پیشرفت داشت.
س ـ تاریخچه زندگی سیاسی شما چیست؟
ج ـ چون ممکن است خودستایی بشود، نمی توانم مشروح تاریخچه زندگی ام را بگویم ولی مجملا، از سال چهل که مبارزه روحانیت با رژیم آغاز شد، از اولین کسان بودم، چون شاگرد امام بودم و از سال سی و پنج شاگرد امام بودم، از اولین کسانی بودیم که همراه ایشان بودیم و تقریبآ تمام این دوره هیجده ساله را یا زندان بودم، یا متواری بودم و اگر بیرون بودم، ممنوع المنبر و ممنوع النوشتن بودم، پنج بار بازداشت شدم که یک بارش سه سال در زندان بودم. هر دفعه، هفت ماه، چهار ماه یا سه ماه، در زندان بودم. یکبار مرا به سربازخانه بردند و به زور مدتی در سربازخانه بودم و ده ها بار هم همین جوری به ساواک احضار شدم و مدتی هم متواری زندگی کردم. از سال بیست و هفت که به قم آمدم تا سال چهل و یک در قم درس می خواندم از سال چهل و یک که مبارزات شروع شد، دیگر فرصت درس خواندن به آن شکل نداشتیم که از سال چهل و پنج به تهران آمدم و مجالسی و صحبتی داشتیم و گاهی هم مدرسه داری می کردم که اداره مدرسه رفاه بود. سه سال آخر پیش از انقلاب هم در زندان بودم.
س ـ چرا استاندارها و فرماندارها را قبل از انتخابات عوض کردید؟
ج ـ در رابطه با شورای انقلاب من وقتی که وزارت کشور رفتم، هر روز انتخابات داشتیم. رفراندوم برای قانون اساسی بود، بعد انتخابات ریاست جمهوری بود و بعد انتخابات مجلس شروع شد. تقریبآ هیچ وقت بی انتخابات نبودیم و من عوض اینکه کسی را بردارم و جایش کسی را بگذارم، یا نکرده ام یا خیلی کم است. الان که اینجا ایستاده ام، بیش از صد بخشداری در کشور ما بخشدار ندارد. ده و شاید نزدیک بیست فرماندار نداریم که سرپرست یا معاون اداره می کند. چندین استاندار می خواستیم که استاندارهایمان می خواستند بروند واستاندار نداشتیم. این طور نیست که کسی می خواست فرماندار نامناسبی را بردارد. قبل از من هم از فرماندارهایی که گذاشته بودند، اکثرآ راضی بودیم. هنوز همه پست های فرمانداری پر نشده و هنوز بخشداری ها، خیلی هایشان پر نشده و استانداری ها خالی است. بعضی هایشان می خواهند بروند، الان کاندیدا شده اند، می خواهند وکیل بشوند. بنابراین آن مقداری که من فرماندار، استاندار و بخشدار گذاشته ام، نیاز بود و باز هم نیاز هست. از بین شما اگر کسی هست که صلاحیت و آمادگی دارد، به وزارت کشور مراجعه کند که ممکن است اگر با معیارهای آنها صالح باشید، قبول تان کنند. من اگر بودم، استقبال می کردم.
س ـ آیا شما موافق انجام دو مرحله ای انتخابات هستید؟
ج ـ بله، من نه تنها موافقم، بلکه معتقد این هم هستم و سخت معتقدم، دلیل من این است که این مجلسی که متکفّل تعویض قوانین چندین ده ساله گذشته است و مجلسی که باید پایه رژیم آینده را با قوانینش محکم کند و مجلسی که باید نظامات جدید را تصویب و انقلابی بکند، این مجلس نمی تواند با پشتوانه ضعیف خدمت بکند.
اگر افرادی که وارد مجلس می شوند، آراء ضعیفی پشت سرشان باشد، نمی توانند کار کنند. در انتخابات با اکثریت نسبی، خیلی احتمال دارد که افرادی با آراء ضعیف بیایند، الان داریم می بینیم، در شهری که یک وکیل می خواهد، بیست نفر کاندیدا شده اند. اکثر جاها این جوری است.
تهران که می بینید سی نفر می خواهد. پانصد و چهل نفر بوده اند که حالا چهارصد و شصت نفرشان قبول شده اند که مبارزه می کنند. برای یک نفر، هفده تا پانزده نفر اسم نوشتند. بعد آراء تقسیم می شود، اگر در همان مرحله اول بخواهیم به طور نسبی ببریم، ممکن است افرادی در بعضی از شهر با پنج یا هفت درصد آراء به مجلس بیایند و کسی که با هفت درصد آراء یک شهر آمده آیا می تواند بگوید در مجلس از زبان مردم حرف می زنم؟ مردم تصویبات این را تأیید می کنند؟ مجلس باید آینه مردم باشد، آینه افکار مردم باشد، جلوه گاه خواست مردم باشد. ما با این کاری که کردیم، یک قدم به طرف آن برداشتیم. البته تمام منظور تأمین نشده است، یک قدم برداشتیم و آن اینکه در مرحله اول کسانی که پنجاه درصد آراء را دارند، قبول می کنیم.
مرحله دوم آنهایی که آراء بیشتری دارند، در مقابل افراد مورد نیاز می مانند و بقیه کنار می روند. مثلا تهران که چهارصد و شصت کاندیدا دارد، اگر فرض کنیم در انتخابات دوره اول ده نفر قبول شدند، برای بعد بیست نفر نماینده لازم داریم. از چهارصدو پنجاه نفر باقیمانده چهل نفر را نگه می داریم که آراء سطح بالا دارند و آنهایی که سطح پایین اند، کنار می روند. بقیه مردم که به آنها رأی داده بودند، این دفعه اگر بخواهند در انتخابات شرکت کنند، به این گروه باقیمانده رأی می دهند و آراء اینها بالا می آید. بنابراین آراء افرادی که در مرحله دوم انتخاب می شوند، از مرحله اول خیلی بیشتر می شود، البته ممکن است، اکثریت مطلق نشود. ولی تا حدودی بالا می آید و این خودش یک قدم برای اکثریت است. این نظر را من قبول دارم و در شورای انقلاب هم طرفدارش بودم و همان روزهای اول هم اعلام کردم و از آن هم دفاع می کنم. البته اگر آقایان نظری دارند، می توانند بنویسند و بیاورند و من برایشان بخوانم.
س ـ بنا بود که شورای مرکزی حزب، کاری در آینده نپذیرد و فعالیت خود را به کارهای ایدئولوژی و سرپرستی حزب بپردازد، چه شد که خود را کاندیدا کردید؟
ج ـ اولا که حزب مرا کاندیدا کرد، خودم نمی خواستم کاندیدا بشوم، نظرم این بود که مناسب ترین کار این است که وقتی ارگان کشور جا بیفتد، در کتابخانه ای، مدرسه ای و جایی باشم و مطالعه کنم و چیزهایی که در طول دوره زندان یادداشت کرده ام و هنوز نتوانسته ام، استفاده بکنم ـ که یکی از آنها حدود نود هزار فیش مربوط به قرآن است که باید در بیست جلد تنظیم بشود، تمام مطالب قرآن فهرست بندی شد که عنوان آن کلید قرآن است ـ به کارهای فکری و ارشادی بپردازم. حتی وکالت مجلس هم این مقدار برای من وقت گیر بود. اما حساسیت مجلس و اهمیت این دوره تقّنینه، رفقا نظر دادند که باید به مجلس بروم. البته اگر مردم قبول کنند. آنها هم به ما فشار آوردند که حتمآ باید این کار را بکنید و پذیرفتم. البته همین جور که می بینید تبلیغی هم نداریم، ما در حد یک وظیفه، اعلام کردیم که آماده ایم به مجلس برویم و اگر مردم خودشان خواستند و کسانی که رأی می دهند، اکثریت مردم باشند، می توانیم به مجلس برویم. البته مقداری هم از وقت باقی ماند که ان شاءالله به حزب و کارهای دیگر خدمت خواهم کرد. (تکییر حاضران)
س ـ به نظر شما مسلمان باید به حزب هر چند اسلامی وابسته باشد یا خیر؟ اگر بلی، به چه علت؟
ج ـ البته اجبار نیست، کسی عضو حزب باشد. معتقدیم تشکیلات سیاسی و مذهبی برای پشتوانه انقلاب ضرورت دارد و انضباط و ارتباط و تشکل می تواند آینده را حفظ بکند. البته شخصیت های بزرگی هم هستند که این را قبول ندارند و جزو این حزب نشده اند. نظر شخص من اگر غیر از این بود، نمی رفتم.
س ـ آقای هاشمی رفسنجانی، آیا درست است که شما فئودال های آذربایجان را مسلح کرده اید؟
ج ـ در مصاحبه پریشب، کسی به دروغ گفته بود که آقای غروی نامه ای به آقای هاشمی نوشته که من مخالفم فئودال ها مسلح بشوند. اولا واقعآ او چنین نامه ای ننوشته و به من هم نرسیده، ثانیآ بر فرض هم این طور نامه ای بود. او مخالف است که مسلح بشوند، نه اینکه مخالف است که من مسلح بکنم. من که اصلا در این رابطه نبوده ام که این کار را بکنم. اصلا معتقدم اسلحه را باید از دست همه مردم گرفت(تکبیر حاضران) و این هم به نفع کشور و هم به نفع خود گروه های مسلح است. اگر اینها مسلح نبودند و این حالت را به خود نمی گرفتند، میدان فعالیت سیاسی شان خیلی بیشتر بود و همین مقدار که این حالت را گرفته اند، نشان می دهند که نمی خواهند در میدان سیاسی کار کنند و برای درگیری مسلحانه آمادگی پیدا می کنند، خیلی طبیعی است که سوء ظن ایجاد بکند و حکومت ـ هر کس که باشد ـ مواظب باشد و نگذارد آنها پر و بال باز بکنند.
بنابراین هر کس می خواهد، باشد. کرد باشد، ترک باشد، بلوچ باشد، ترکمن باشد، حزب باشد، گروه باشد، به هر شکلی و به هر نحوی، حتی اگر کسی می خواهد در خدمت دولت مسلح باشد، یا باید برود سرباز بشود، یا عضو سپاه باشد یا عضو شهربانی و یا ژاندارمری باشد و در ارگان های مسلح رسمی کشور خدمت بکند و فئودال یا غیر فئودال معنا ندارد. ما به آنها نیازی نداریم اگر می توانستند خدمتی بکنند، به رژیم گذشته می کردند. چه ارزشی دارد که آدم اسلحه به دستشان بدهد.
س ـ با توجه به داغی شایعات درباره اینکه در فلان جا و فلان جا ملکی دارید و در خانه علم نشسته اید. چه برنامه ای برای تکذیب شایعات دارید؟
ج ـ من از رادیو و تلویزیون این را مکرر گفته ام و این قدر در مجالس کوچک، جواب دادنش خیلی ضرورت ندارد. چون اکثرآ از رادیو تلویزیون شنیده اید. من در خانه علم ننشسته ام، در قلهک خانه ای اجاره کرده ام. خانه ملکی خودم را اجاره دادم به خاطر اینکه از نظر امنیتی نمی شد حفظ کرد. بعد از اینکه به من سوء قصد شد، پاسدارها گفتند آنجا را نمی توانیم حفظ کنیم، آنجا را با ماهی دو هزارو پانصد تومان اجاره دادم. به خاطر اینکه هفت هشت تا پاسدار به زندگی ما اضافه شده، خانه بزرگتری با ماهی پنج هزار و ششصد تومان در قلهک اجاره کردم. از یکی از همین آقایان تهرانی هاست که هنوز صاحبخانه را ندیده ام، از واسطه ملکی گرفته ام. و خانه عَلَم سر جایش است و هر کسی می خواهد، برود ببیند. از نظر داشتن امکانات مالی، آن اندازه از ارث پدر داریم که تقریبآ یک سوم زندگی ما را اداره می کند و بقیه اش را قبلا کار می کردم و حالا که فرصت کار ندارم، با قرض تأمین می کنم، از دولت تا این یکسال که خدمت کرده ام حتی در وزارت کشور حقوق نمی گیرم، حتی پول بنزین ماشین را نگرفتم. معمولا کوپن می دهند که کوپن هم نگرفتیم. برای اینکه می خواستیم برای خدا خدمت بکنیم. بعد که یک مقدار کارم کم بشود، ان شاءالله یک رشته کاری یا نوشتن یا کار دیگری، برای کمبود زندگی ام پیدا می کنم که خیلی کار مشکلی نیست.
س ـ با توجه به معنای مرتجع و ضدتکامل بودن افراد ارتجاعی چرا ماهیت مرتجعین که به میتینگ ها و راهپیمایی های ما حمله می کنند، برای مردم انشا نمی شود.
ج ـ این آقا هر که هست از بحث من نتیجه گرفته که خودش متکامل است و مردمی که حمله می کنند، مرتجع اند. اگر فرض کنیم که این جوری باشد، حالا می خواهد مرتجع یا غیرمرتجع، دلمان نمی خواهد و صحیح نیست و من بارها از سمت خودم به طور رسمی از رادیو و روزنامه ها اعلام کرده ام که اصلا روش غلط است. وقتی که ما منطق و حرف حساب داریم، چه لزومی دارد که هیاهو راه بیاندازیم و مظلومیت ایجاد کنیم و طرف را با مظلومیت بزرگ کنیم. تازه خودش اشتباه عظیمی است. اگر شما برای این کار هدف دارید، بگذارید حرف ها را بزنند، بحث ها را بکنند و مردم بفهمند. واقعآ اگر حرفی صحیح داریم، مردم می پذیرند. همان طور که پذیرفتند و رژیم گذشته از بین رفت و اگر حرف صحیحی نداریم، توقع نکنیم که مردم ما را داشته باشند، بگذاریم هر کس حرف صحیحی دارد، راه بیافتد. بنابراین ما مکرر گفته ایم و باز هم می گوییم. البته معنایش این نیست که ما آن گروه ها را تأیید می کنیم. هر چه هست ـ تأیید یا غیرتأیید ـ فعلا که به عنوان یک گروه می خواهند ابراز وجود کنند، باید این حق را به ایشان داد.
س ـ آیا شما حاضرید در مناظره تلویزیونی با مجاهدین خلق درباره دو مرحله ای بودن انتخابات شرکت کنید؟
ج ـ البته! آقای بهشتی هم اعلام کردند و گفتند شورای انقلاب حاضر است. ما حرفمان را هم مکرر زده ایم. هر کس می خواهد، بیاید. اولا فعلا به من اجازه نمی دهند در رادیو حرف بزنم. به خاطر این که کاندیدای مجلس هستم و وزارت کشور دستور داده که اسم کاندیداها در رادیو نیاید که تبلیغ می شود، اگر احیانآ خبری مربوط به من است و می خواهند بگویند، می گویند مثلا وزیر پیشین کشور و سرپرست قبلی وزارت کشور، یعنی اسم برده نشود که به نفع من از رادیو تبلیغ باشد. قاعدتآ در این چند روز انتخابات، حق مناظره تلویزیون را به من نخواهند داد. ولی دوستان ما کاملا حاضرند و استقبال می کنیم و صحیح هم این است که به جای هیاهوها و تهمت زدن ها و این جور برخوردها، یک جلسه مناظره تشکیل و بحث بشود و مردم روشن بشوند.
س ـ گروهی از مردم می گویند در زمان سلطنت شاه، شما که در زندان بودید، ساواک به شما گفت که شما ضد کمونیست هستید و ما هم بر ضد کمونیست هستیم، پس بیاید یکی شویم و می گویند شما با ساواک ساخت و پاخت کردید.
ج ـ یک قسمتش درست است. یعنی اینها همیشه به ما می گفتند حالا خطر کمونیست است و شما بیایید با ما علیه کمونیست ها همکاری کنید. می گفتیم شما و کمونیست ها هر دو باید کوبیده بشوید، برای ما فرقی ندارد. البته شما دشمن موجود حاکمید، اول با شما می جنگیم برای اینکه در زندان شما هستیم و آنها هم خطر آینده هستند، آنها را هم نمی پذیریم، با آنها سر یک سفره نمی نشینیم، آنها را هم خطر می دانیم. همین طور که الان دارید می بینید، در این یک سال چقدر به ما ضربه زدند! کارخانه ها را تعطیل کردند، کارها را عقب انداختند، وقت دولت را گرفتند و کردستان و گنبد و بلوچستان را دیدید و باز هم خواهید دید و تاریخ ما این جوری بوده است.
بنابراین ساواک و آمریکا را، دشمن نقد و درجه اول می دانستیم و به همین دلیل پانزده سال تمام یا زندان یا متواری بودیم. هنوز هم که هنوز است ساواکی ها بیشتر به ما ضربه می زنند و می بینید که حملات شان بیشتر متوجه ماست و ما هم متوجه آنها هستیم. الان هم می بینید زندان های ما پر از ساواکی است. به جای اینکه پر از کمونیست باشد، اگر کمونیست ها کاری به ما نداشته باشند و حرفشان را بزنند و بروند، آزادند و بیش از این هم آزادی دارند و الان در تلویزیون ما هم از آن حرف ها زدند که دیدید. ولی یک واقعیت وجود دارد و آن اینکه مطمئن هستیم که این آقایان هیچ روزی دلشان به حکومت اسلامی در کشور ما خوش نمی شود و رضایت نخواهند داد. (تکبیر حاضران)
س ـ آقای رفسنجانی! به نظر شما آیا این کلمه، اسلام مترقی، کلمه صحیحی است؟ می توان برای آن معنا گفت؟ لطفآ توضیح دهید.
ج ـ یعنی اسلامی که مترقی است و منظور این است. والّا ما دو جور اسلام نداریم، یک اسلام مترقی و یک اسلام غیرمترقی. مسلمان مترقی و مسلمان غیرمترقی داریم. اسلام تمامش راه ترقی و راه خداست، همان طور که گفتم، اگر اسلام واقعی باشد، حرکت به طرف خدا و حرکت به طرف ترقی و تکامل است. بنابراین اسلام با وصف مترقی بودن که مترقی را وصف بگیریم، صحیح است. اینکه اضافه بکنیم و بگوییم نوعی از اسلام، اسلام مترقی است، این غلط است.
س ـ قدری از نعمت های بهشت بگو.
ج ـ نعمت های بهشت خیلی است. ان شاءالله در یک جلسه خواهم گفت. الان فرصت نداریم.
س ـ نظرتان را در مورد شیخ علی تهرانی که شما و دو تن از اعضا و مؤسسین حزب جمهوری اسلامی را متهم به داشتن رابطه با آمریکا کرد و اینکه اسنادی در مورد رابطه با آمریکا دارید، چیست؟ همچنین در مورد دانشجویان پیرو خط امام، در مورد تیمسار احمد مدنی و در مورد دو مرحله ای کردن انتخابات توضیح دهید.
ج ـ آقای تهرانی حرف هایی زدند و ما هم با اشاره جواب دادیم. خیلی متأسفیم که بین افراد روحانی این مسائل مطرح شد. البته صحبت های بسیار نابه جایی بود. منتها با این صراحت که ایشان نگفته بودند، یک جوری دو پهلو صحبت کرده بودند که هر که، هر چه از آن می خواهد بفهمد. به قدرت طلبی متهم کرده بودند، به اینکه در سفارت آمریکا دو نفر از شما به صورت مبهم چیزهایی دارید، ما هم هزار بار در روزنامه ها گفتیم و نوشتیم و اعلام کردیم و خواهش کردیم که اگر چیزی هست بگویید، چون خودمان را بهتر از همه می شناسیم. از بیست سال پیش تا به حال همیشه به عنوان دشمن آمریکا بودیم و آمریکا را هم به عنوان دشمن خودمان می شناختیم و می شناسیم و این نظر ماست. کم و بیش هم از اسنادی که منتشر شده، فهمیدید که آنها نظرشان نسبت به روزنامه و حزب ما چیست. اصولا آنها از خط امام در این کشور می ترسند، هزار بار باز هم اعلام می کنیم اگر کوچکترین چیزی پیدا کردند و نگویند، به ملت خیانت کرده اند. یعنی در مقابل ملت مقصرند که البته باید بگویند.
ایشان یک سؤال کردند که به سؤال های شفاهی جواب نمی دهیم. ولی چون جوانند و دلشان را نشکستیم، حتماً حوصله شان سر رفت. ما که می گوییم کسی که در خط امام است، معنایش این نیست که یک مورد هم کار خلاف ندارد. بالاخره این دادگاه انقلاب بود که در این دوره اموال این همه افراد ناجور را مصادره کردند، محکوم کردند، زندان کردند، گرفتند، کشتند، تبعید کردند، و هنوز هم دارند می کنند. من که وزارت کشور بودم، می فهمیدم هر شهری که دادگاه انقلاب ندارد، ضدانقلاب آنجا چقدر دارد موذیانه عمل می کند. البته من نمی خواهم بگویم اینها معصوم هستند و اشتباه ندارند، ممکن است، در مواردی اشتباه بکنند، ممکن است در بعضی موارد غیرعمدی خراب بشود، ولی من الان دادستان انقلاب را که می شناسم ایشان شخصی نیست که تعمّدآ کار خلاف بکند. اما اشتباه برای هر کسی حتی برای امام هم امکان دارد که چنین چیزی باشد. مجموعه عملکردشان را ببینید. خیلی خدمت کرده اند.
س ـ راهپیمایی فردا را چگونه توجیه می کنید؟ زیرا بعضی از گروه ها و شخصیت ها این راهپیمایی را تبلیغ موافقت با طرح دو مرحله ای می دانند.
ج ـ این راهپیمایی را خودمان اعلام کردیم، حزب ما اعلام کرده، معتقدم باید بشود و نظر خود را در راهپیمایی خواهیم گفت. این حق را به دیگران هم می دهیم که راهپیمایی اعلام کنند و نظرشان را بگویند و هر که خواست مردم با آنها برود، نظرش را بگوید. این مقدار برای ما و برای هر کسی که در محیط آزاد است، حق است.
والسلام علیکم و رحمة اللّه برکاته
[1] ـ سوره آل عمران (3)، آیه 144
[2] ـ سوره نباء (78)، آیه 40
[3] ـ سوره نازعات (79)، آیه 46
[4] ـ سوره نحل (16)، آیه 31
[5] ـ سوره مائده (5)، آیه 23
[6] ـ سوره آل عمران (3)، آیه 144
[7] ـ سوره آل عمران (3)، آیه 149
[8] ـ سوره حج (22)، آیه 31
[9] ـ سوره نور (24)، آیه 42
[10] ـ سوره مجادله (58)، آیه 9
[11] ـ سوره آل عمران (3)، آیه 146
[12] ـ سوره آل عمران (3)، آیه 158
[13] ـ سوره آل عمران (3)، آیه 157