سخنرانی آیت الله هاشمی رفسنجانی با عنوان «سیر مطالعه در قرآن» در کلاسهای مواضع حزب جمهوری اسلامی
جلسه سوم، پنج شنبه ۲۵ آذر ۶۱ خاطرات: عصر کلاس درس مواضع حزب جمهوری اسلامی برگزار شد.
بسم الله الرّحمن الرّحیم
از انسان و فرشته کدام یک برترند؟
در رابطه به آیه شریفه و لقد کرمنا بنی آدم بخشی از بحث ما به مسئله ارزش انسان و ملائکه و مقایسه ارزش انسان و ملائکه و فرشتهها کشیده شد و مسائل متفرقهای هم در ظرف آن دو سه جلسه صحبت کردم در مورد ملائکه و رابطه ملائکه و انسان و بررسی افضلیت هریک بر دیگری تقاضا کردم بروید و مطالعه کنید، از مراجعاتی که در این مدت به من شده احساس کردم که عده بسیار کمی از شماها مطالعه کردهاید من خواهشی که دارم این است که از این به بعد آدرسهایی را که میدهم مطالعه کنید و یک مقدار وقت صرف کنید.
من چون دیدم که سئوالات زیادی میشود که آیا انسان افضل است یا ملائکه و رابطه ارزش این دو موجود چیست؟ تصمیم گرفتم یک بحث نسبتاً روشن و مفصلی در این موضوع با توجه به آیات قرآن بکنم و اگر دقت کنید فکر میکنم بحث امروزمان برای روشن شدن این مسئله کافی باشد ولی باز تأکید میکنم که بعد از بحث خودتان به آیات و تفاسیر مراجعه کنید. ضمناً ما در بحث امروزمان به آیاتی اشاره میکنیم که فرصت نیست این آیات را مفصل تفسیر کنیم و توضیح بدهیم به همین لحاظ مختصر بحث میکنیم و یادتان باشد آیاتی را که آدرس میدهم مراجعه کنید و تفاسیر آیات را مطالعه کنید.
به طور کلی این بحث که آیا انسان افضل است یا ملائکه افضلند این از مباحث قدیم علم کلام است و بین متکلمین رواج داشته و امروز هم در کتب مربوطه این موضوع مورد بحث قرار میگیرد و در بحثهای جدید هم پیش میآید و بحث تمام شده و حل شدهای هم نیست ولی تا حدودی میشود یک نظر روشنی را در رابطه با این مسئله پیدا کرد.
نظر اشاعره و معتزله در این باره
اشاعره و معتزله دو مشرب کلامی هستند که نظریاتشان در بسیاری از مسائل در نقطه مقابل هم قرار میگیرد و ما در بحثها و مناظرات و مجادلات علوم اسلامی خیلی به نام اشاعره و معتزله برخورد میکنیم که اشاعره این را می گویند و معتزله آن را می گویند. چون این موضوع به بحث ما چندان مربوط نیست من یک توضیح کوتاهی میدهم که با این دو مشرب کلامی مختصری آشنا شویم، در نیمه دوم قرن اول هجری مکتب معتزله بنیان گذاری شد و شخصی به نام واصل بن عطا که از شاگردان حسن بصری بود در مسئلهای با استادش اختلاف پیدا میکند و از استادش کناره گیری میکند این کناره گیریش را با واژه اعتزال- عزلت به معنای کناره گیری است- بیان میکنند و می گویند اعتزل الرجل، یعنی از حوزه بحث استاد جدا شد و کناره گیری کرد، واصل بن عطا افکاری داشت و بعداً پیروانی پیدا کرد که معتزله نام گرفتند و تیپ افکار اینها را به نام معتزله میشناختند، اینها علمایی دارند و کتابها و حرفهایی دارند که وقتی مسیر افکارشان را تحقیق کنیم روشن میشود که اینها افکارشان را از کجا گرفتند و چطور عرضه میکردند و تکامل فکریشان چگونه است؟
اشاعره در قرن سوم هجری و در حدود سال ۲۶۰ هجری به وجود آمدند و رهبر آنها شخصی به نام اشعری بود و پیروانش به نام اشاعره معروف شدند، اشاعره نظرات و مطالبی دارند که نوعاً نقطه مقابل معتزله است که ما فعلاً با آن کار نداریم فقط نظراتشان را در مورد ملائکه و مقایسه ارزش ملک و فرشتگان با انسان را مطرح میکنیم. اشاعره و معتزله در این مورد نظرهای مختلفی دارند، اشاعره اصل را بر این گذاشتهاند که انسان افضل است و معتزله اصل را بر این گذاشتهاند که فرشتهها افضل هستند، البته این فقط اصل است و علمای اشاعره و معتزله در این مورد متفق نیستند و یک نوع اختلافهایی بین خودشان وجود دارد و ما فعلاً مختصری از نظریه هر دو را با ادله هر دو میآوریم و در نهایت نظریه شیعه را هم می گوییم و ضمن گفتن این نظریات چند آیه را هم توضیح میدهیم که کار تفسیری و بحث قرآنی ما باشد.
اشاعره از شافعیها منشعب میشوند و نظر شیعه در این مسئله یعنی در مسئله ارزش انسان و ملک به نظر اشاعره نزدیکتر است و نوعاً اظهار نظرهایی که علمای شیعه کردهاند بیشتر به نظرات اشاعره شباهت داشته، اشاعره می گویند که انسان بر فرشتهها افضلیت دارد و اولین توضیحی که میدهند این است که البته نه همه انسانها و هر انسانی بر فرشته فضیلت ندارد، بلکه انسان مؤمن است که بر فرشتهها فضیلت دارد و انسانهای کافر و غیر مؤمن پستتر از ملائکه هستند و دلیلشان هم استثنای انسانهای کافر است که در قرآن آیات زیادی در این باره آمده است- که من یکی از آنها را در اینجا میآورم و بعد شما بقیه آیات را میتوانید در قرآن پیدا کنید- قرآن در مورد انسانهایی که ایمان ندارند و نمیتوانند حقایق را درک کنند و به این دلیل کافر شدهاند تعبیراتی دارد «لهم قلوب لا یفقهون بها و لهم اعین لا یبصرون بها و لهم آذان لا یسمعون بها، اولئک کالانعام بل هم اضل[1]»
آنهایی که با عقل و گوش و چشمشان نمیتوانند حقایق را درک کنند مثل حیوانات هستند بلکه از حیوانات پستتر هستند. در مورد کافر و مشرک هم که نوعی کافر است میفرماید: «و من یشرک بالله فکانما خر من السماء[2]» انسان مشرک مثل کسی است که از آسمان سقوط کرده و ارزشش را از دست داده است- و شما میتوانید این قبیل آیات را خودتان پیدا کنید، کافی است که به المعجم یا کشف الایات رجوع کنید و آیا مربوط را یادداشت کنید و بعد تفاسیرش را هم مطالعه کنید- پس اشاعره که می گویند انسان افضل است انسان مؤمن را می گویند نه انسان کافر را؛ که حالا ما ادله اشاعره را میآوریم که ببینیم که اینها چه دلایلی برای افضلیت انسان مؤمن دارند و بعد نظرات دیگری را هم که در میان اشاعره هست نقل میکنیم.
یکی از ادله آنها همان آیهای است که ما در اولین درس ارزش انسان مطرح کردیم. «و لقد کرمنا بنی آدم و رزقناهم من الطیبات و فضلنا هم علی کثیر ممن خلقنا» که اشاعره کثیر را به معنای جمیع گرفتهاند و می گویند که آیه میگوید ما انسان را بر همه موجودات ذی شعور- چون من در مورد موجودات ذی شعور و دارای عقل و هوش به کار میرود- که شامل ملائکه و اجنه هم میشود، دلیل دوم آنها سری آیاتی است که خداوند به ملائکه دستور میدهد که در مقابل آدم سجده کنند مثل سوره بقره که آیات خلقت شروع میشود و اذ قال ربک للملائکة انی جاعل فی الارض خلیفة تا برسد به آنجا که به ملائکه دستور داده میشود. «و اذ قلنا للملائکة اسجدوا لادم فسجدوا الا ابلیس[3]»
که به ملائکه گفتیم که سجده کنید بر آدم، این مضمون در قرآن خیلی فراوان است و لازم نیست همه را ذکر کنیم، اشاعره استدلال میکنند این که خداوند به ملائکه میفرماید سجده کنید و ملائکه ابتداء یک تأبی و تحاشی دارند که سجده کنند اما وقتی که خداوند موقعیت علمی و فکری آدم را برای آنها توضیح میدهد و مخصوصاً روی فضیلت آدم تکیه میکند، ملائکه قانع میشوند و میپذیرند که سجده حق است و با قناعت و رضایت سجده میکنند ولی شیطان باز سجده نمیکند به دلیل این که منبع و مبدأ خلقت خودش را که آتش بوده از مبدأ خلقت آدم که خاک بوده ارجح میداند و قانع نمیشود و سجده نمیکند، از این کیفیت برخورد اشاعره استفاده و استدلال میکنند که سجده ملائکه و دستور خداوند به خاطر فضیلتی است که نوع آدم بر ملائکه دارد و این دو دلیل قرآنی که البته ضمن آن آیات فراوانی مشابه وجود دارد. دلیل سوم اشاعره برای فضیلت انسان بر ملائکه یک مطلب فلسفی است و آن این است که می گویند انسان یک موجود مختاری است که با اختیار اقدام و عمل میکند در صورتی که ملائکه با اختیار عمل نمیکنند و مجبورند، ملائکه گناه نمیتوانند بکنند و معصوم هستند و هر مسئولیتی که بر عهده آنها گذاشته شده باشد، بالاجبار و بدون قدرت تخلف عمل میکنند.
اما انسان مؤمن که مورد نظر ما است با اختیار خودش فکر کرده و با اختیار خودش حق را تشخیص داده و با اختیار خودش حق را انتخاب میکند و با اختیار خود به حق عمل میکند، بنابراین این انسان باید از ملائکه مجبور فضیلت بیشتری داشته باشد دلیل چهارمشان از تیپ روایت است که من دو روایت را نقل میکنم که یکیاش ترکیبی از قرآن و روایت است و دلالت قرآنی هم دارد. آیهای است در قرآن که خداوند به شیطان عتاب میکند که چرا تکبر کردی و سجده نکردی بر کسی که من او را با دو دست خودم خلق کردم «قال یا ابلیس ما منعک ان تسجد لما خلقت بیدی[4]» که این آیه احتیاج به تفسیر دارد و باید توضیح داد، این که خداوند انسان را با دو دست خودش خلق کرده یعنی چه؟ و این عنایت خدا را میرساند و توجهی است به دو جنبه مادی و معنوی انسان حدیث قدسی هم میگوید «لا اجعل ذریه من خلقت بیدی کمن قلت له کن فکان».
من قرار نمیدهم نسل کسی را که پدرشان را با دو دست خودم آفریدم مثل ملائکهای که به آنها گفتم باشید و آنها هم شدند کانهو در آفرینش ملائکه قضیه سهل و سادهتر انجام گرفته ولی در مورد انسان خداوند عنایت بیشتری به خرج داده و از این روایت استفاده میشود که همه موجودات «قلت له کن فکان» هستند- و ما فعلاً بحثی در این که مضمون روایت چقدر صحیح و قابل قبول باشد نداریم و فقط ادله اشاعره را نقل میکنیم و الا همین روایت قابل تجزیه و تحلیل و بررسی است- روایت دیگری هست که ابوهریره نقل کرده- اصولاً اعتبار روایات ابوهریره ضعیف است- که «المؤمن اکرم علی الله من الملائکه الذین عنده» یعنی انسان مؤمن در پیشگاه خداوند از ملائکهای که در حضور خدا هستند کرامت بیشتری دارد.
پس چهار دلیل تا به حال از اشاعره نقل کردیم:
۱- آیه و لقد کرمنا بنی آدم ۲- تیپ آیات سجده ملائکه بر انسان ۳- مختار بودن انسان و مجبور بودن ملائکه و دلیل چهارم این دو روایتی را که نقل کردیم که یکی از روایاتش اشاره به مضمونی در قرآن دارد که انسان با دو دست خدا آفریده شد و دیگری روایت ابوهریره بود و آیاتی هم از قبیل «نفخت فیه من روحی» را هم برای استشهاد اضافه میکنند. البته اشاعره در این جهت اتفاق نظر ندارند مثلاً از جاج که یکی از علمای اشاعره است ملائکه را مطلقاً از انسان افضل میداند، درست نقطه مقابل نظر اشاعره، یعنی حرف اشاعره را نمیزند و نظر معتزله را میگوید.
انواع فرشتگان
البته ملائکه دو جور هستند و ما دو تیپ ملائکه داریم، یک سری ملائکهای که مجبورند و احتمالاً آنها بیشتر ناظر به نیروهای طبیعی و نیروهایی که در طبیعت عمل میکنند هستند مثل قوه جاذبه و دربعضی از روایات داریم که میگوید «وقتی که دانه گندم شروع به فعالیت میکند ملائکهای که در ساقه و ریشه او هستند هم شروع به فعالیت میکنند» که شاید همان نیروهای طبیعی یا همان ملائکه مجبور باشند نوع دوم ملائکه، ملائکهای مثل جبرئیل و عزرائیل و اسرافیل که از ملائکه مقربین و کروبین هستند و دارای مقامهای عالی هستند و اثبات این که اینها مجبور باشند مشکل است و اتفاقاً آیاتی از قرآن داریم که نشان میدهد این دسته از ملائک اجبار ندارند پس این دلیل اشاعره خیلی محکم نیست.
سئوال: در مورد رفتار و اعمال ملائکه مجبور و این که کدام دسته از ملائکه بر انسان سجده کردند، توضیح دهید.
جواب: گفتم که تعبیرهایی در اوصاف ملائکه در روایات داریم که احیاناً به همین قوای طبیعی و نیروهای طبیعی هم ملائکه گفته شده، البته معنای این این نیست که ملائکه فقط همین قوای طبیعی باشند ما دسته دیگری از ملائکه مثل جبرئیل داریم که خیلی هستند و از آن قبیل نیستند و در متون دینی هم هست که ملائکهای که در مقابل انسان مطرح شده و به آدم سجده کردند از دسته و تیپ دوم ملائکه هستند.
سئوال: در مورد فرق اشاعره و معتزله در موضوع جبر و اختیار توضیح بدهید.
جواب: یکی از مسائلی که بین اشاعره و معتزله خیلی سر و صدا کرده و تاریخ را پر کرده مسئله جبر و اختیار است که ما زیاد با آن برخورد میکنیم، اشاعره افعال انسان را، افعال خدا میدانند و می گویند که اصولاً خداوند خالق انسان و افعال انسان است و معتزله انسان را مختار میدانند و خدا را در عمل و کردار انسان دخیل نمیدانند، مناظرهها و مجادلات فراوانی در این زمینه در تاریخ کلام هست، شیعه در این مورد نه آن جبر اشاعره را قبول میکند و نه آن اختیار شدید معتزله را میپذیرد و یک نظریه حد وسطی دارد که همان لاجبرا ولاتفویض بل امر بین آمرین است، بر سر این مسئله جنگها و خونریزیها صورت گرفته مثل همین حالی را که ما با فلسفه مارکسیسم و ماتریالیسم تاریخی که انسان را مجبور و تحت تأثیر عوامل تولید میداند و اختیار انسان را سلب میکند، داریم همین بحث در آن زمان هم بوده منتها به شکل دیگر و از دیدگاه دیگری مطرح میشده که آیا خداوند خالق انسان و افعالش است یا این که خداوند خالق انسان است و افعال انسان مخلوق خود انسان است و با اراده خود انسان به وجود میآید؟
سئوال: در مورد عوامل طبیعی و نیروهای مدبر امور گفتید که این ملائکه هستند که تدبیر امور جهان را به عهده دارند، در صورتی که ما اگر شاخهای یا ساقه گیاهی را بشکافیم، خواهیم دید که دستگاههای منظم مادی عهده دار این امر هستند و کاملاً محسوس و مشهودند، یعنی جسم و ماده هستند، در صورتی که ملائکه مجرد میباشند و این تجرد ملائکه مدبر و مدیر امور با جسم بودن دستگاههای اداره کننده سازگار نیست.
جواب: من توضیح دادم که دو نوع فرشته داریم؛ یک بخش فرشتههای مجرد که داستانهای قرآن مربوط به آنهاست و نوع دیگر فرشتهها که اگر همان قوای طبیعی میتوانند با آن تعبیر مادی باشند، یعنی اگر قبول کردیم که منظور روایات از فرشتههایی که در ساقه و شاخه گیاه هستند، همان نیروهای طبیعی و مادی است آن موقع میتوانیم بگوییم که فرشته مادی هم داریم، بعضی از مفسرین که میخواهند قرآن را تفسیر مادی بکنند در مورد سجده ملائکه بر انسان می گویند که ملائکه همان نیروهای طبیعی هستند و سجده کردن اینها سمبل و اشارهای است به این که انسان مسلط بر آنهاست و آنها در مقابل انسان خاضع هستند و در مقابل انسان عالم سجده کردند چون انسان عالم است که میتواند نیروهای طبیعی را استخدام و خاضع کند.
و بعضی از این تیپ افراد تا آنجا پیش رفتهاند که داستان مباحثه ملائکه با خدا در مورد آدم و سجده کردن بر آدم را تعبیری از همین خضوع نیروهای طبیعی در مقابل انسان معرفی کنند و لذا می گویند که شیطان در مقابل آدم عالم است که سجده نمیکند و در مقابل آدم مؤمن خالص خضوع میکند و میگوید که من همه بندگان تو را گمراه و اغوا میکنم «الا عبادک المخلصین» فقط مخلصین را نمیتوانم گمراه کنم و در مقابل آنها ضعیف هستم، این یک تفسیری است که میخواهد بخشی از ملائکه را با نیروهای طبیعی تفسیر بکند ولی وقتی که به آیات سجده ملائکه مجرد میرسد آنها را هم همان طور تفسیر میکند که البته این نوع تفسیر درست نیست و ما اجازه نداریم قرآن را این طوری تفسیر کنیم.
سئوال: شما در قسمت اول گفتید که یکی از دلایل اشاعره درباره افضلیت انسان بر ملائکه، قدرت اختیار انسان است که مختار عمل میکند و در جای دیگری گفتید که اشاعره جبری هستند و کلیه افعال و اعمال را به خدا نسبت میدهند و بدین ترتیب قائل به اختیار انسان نیستند، این دو بیان ظاهراً مخالف هم است.
جواب: اشاعره به آن معنا اختیار انسان را قبول دارند و انسان را مختار میدانند؛ اما چون که انسان مخلوق خدا است همه اعمال انسان را هم مخلوق خدا میدانند و در این مورد یک نوع جبر را بر انسان تحمیل میکنند.
خوب میپردازیم به ادامه بحث گفتیم که بین اشاعره اختلاف نظر هست بعضیها می گویند که همه انسانهای مؤمن افضل بر ملائکه نیستند، بلکه انسانهای مرسل یعنی انبیاء هستند که بر ملائکه افضلیت دارند؛ اما در نقطه مقابل این، ملائکه مرسل هم داریم چون ما در بین ملائکه مجرد هم دو نوع ملائکه داریم که یک نوع ملائکهای هستند که رسل الهی هستند و رسل الهی ملائکه بر غیر از انسانهای مرسل یعنی بر بقیه انسانها افضل هستند و باز در بین اشاعره کسانی هستند مثل زجاج که به طور کلی جنس ملائکه را هم بر جنس انسان ترجیح میدهند و بعضیها هم کروبین و فرشتگان مقرب را بر انسان تفضیل میدهند- کروبین از واژههایی است که مخصوص یک سری از فرشتگانی است که در مقامات عالی و در رابطه با قرب خدا یعنی اقرب به خدا از دیگر ملائکه هستند.
دلایل معتزله بر افضلیت فرشتگان
اما معتزله اصل را بر افضلیت ملائکه گذاشتهاند و می گویند فرشتگان بر انسان افضلیت دارند و به طور خلاصه ادله آنها یکی همین آیه و لقد کرمنا بنی آدم است که معتزله می گویند این که قرآن گفته «علی کثیر ممن خلقنا» و من تبعیضیه آورده، از این جمله و این نکته ادبی میفهمیم که موجوداتی هستند که بر انسان افضل هستند و آن موجودات هم ملائکه هستند و همان طور که گفتیم این مِن حجت نیست و بر فرض که حجت باشد این را میرساند که انسان بر بعضی از موجودات ذی شعور افضل نیست اما این که آن دسته از موجودات ذی شعور افضل باشند را نمیتوان استفاده کرد.
چندین آیه دیگر هم به عنوان دلیل ذکر میکنند که من آیات را با آدرس می گویم و شما خودتان مراجعه کنید.
بل عباد مکرمون، لا یسبقونه بالقول و هم بامره یعملون سوره انبیاء آیه ۲۷ که این آیه در وصف ملائکه است که ملائکه بندگان مکرم خداوند هستند که هیچ وقت بر خداوند در اظهاراتشان سبقت نمیگیرند یعنی همیشه تابع خدا هستند و جلو نمیافتند و همیشه به امر خداوند عمل میکنند، یعنی تخلف هم از امر خداوند نمیکنند یعنی گناهی انجام نمیدهند- بعضیها میخواهند از این آیه استفاده کنند که این آیه دلالت بر عصمت ملائکه دارد-
آیه دیگر «لا یعصون الله ما امرهم و یفعلون ما یؤمرون[5]» ملائکه گناه و عصیان نمیکنند در مورد امر خدا و هر چه خداوند به آنها امر بکند تخلف نمیکنند که از این آیه عصمت ملائکه بیشتر فهمیده میشود چون آنها معصیت نمیکنند و آنچه را که خداوند به آنها امر میکند انجام میدهند.
آیه دیگر آیه ۲۸ سوره انبیاء است که این آیه بعد از همان آیه قبلی است که یادداشت کردیم «و هم من خشیته مشفقون» که درباره ملائکه است که خداوند تعریف میکند و میفرماید که اینها از خشیت خداوند در حال اشفاق و ترس و دلهره هستند که ما در بحثهای اخلاقی در رابطه با قرآن از آن استفاده میکنیم و از صفات بسیار خوب انسان این دو صفت است یکی خشیت و انسانی که به مقام خشیت برسد انسان پیروزی است و کسی که به حالت اشفاق و شفقت برسد انسان سعادتمندی است و خداوند این دو صفت را برای ملائکه ترسیم نموده و ملائکه را در حال خشیت و اشفاق معرفی کرده و کسانی که این حالت را دارند در سطح بالایی از مقام قرب به خدا قرار دارند.
آیه دیگر آیه ۲۰۶ سوره اعراف است که میگوید: «انّ الذین عند ربک لا یستکبرون عن عبادته و یسبحونه و له یسجدون» که در تعریف ملائکه است و میفرماید که آنها پیش خدا هستند و تعبیر ظریفی دارد و به جای آن که بگوید ملائکه پیش خدا هستند میگوید کسانی که عند ربک، پیش خدا هستند و با توجه به این که خداوند آن طور نیست که در آسمان یا در زمین یا در جای دیگری باشد و عدهای به آنجا نزدیکتر باشند و عدهای دورتر، پس باید مضمونی دیگر غیر از مضمون مکانی داشته باشد چون خداوند مکان معینی ندارد و ما و هر موجود پستی را که در نظر بگیرید پیش خداست و هیچ چیز از خداوند دور نیست و خداوند به همه چیز نزدیک است.
علی ابن ابیطالب علیه السلام میفرماید: که ما رأیت شیئاً الا و قد رأیت الله قبله و بعده و معه، یعنی هر چه را دیدهام خدا را پیش از آن و بعد از آن و همراه آن میبینم و خداوند همراه همه چیز هست و همه جا هست و اصلاً جایی از جهان نیست که آنجا خداوند نباشد و خلأ از خدا در هیچ نقطهای از جهان وجود ندارد و این آیه «ان الذین عند ربک» میخواهد عظمت و مقام ملائکه را توصیف کند و همه مفسرین این را قبول دارند، «لا یستکبرون عن عبادته» و اینها هیچگونه تکبری در مقابل عبادت خدا ندارند و عبودیتشان را بدون تکبر و بدون هیچ گونه تخلف انجام میدهند «یسبحونه» مشغول تسبیح خداوند هستند و له یسجدون و خدا را سجده میکنند.
یکی دیگر از آیاتی که به آن استدلال میکنند آیه ۲۰ سوره اعراف «و قال ما نهیکما ربکما عن هذه الشجرة الا ان تکونا ملکین او تکونا من الخالدین» است که شیطان آدم را به طمع ملک شدن گول می زند و به استفاده از شجره منهیه وا میدارد و معلوم میشود که از نظر آدم هم ملائکه مقام بالاتری داشتهاند.
اینها استدلالهایی است که معتزله میکنند البته در مقابل، استدلالهای اینها را اشاعره جواب میدهند و ظرفیت جلسه ما اجازه نمیدهد که وارد آن بحثهای طولانی بشویم شما فقط دلایلی را که برای افضیلت ملائکه اقامه میشود و دلایلی را که اشاعره برای افضلیت انسان میآورند ببینید و مقایسه کنید.
نظر شیعه
حالا ما نتیجه گیری مختصری از این بحث میکنیم، آقای طباطبائی، علامه مفسر که الحق نظرات ایشان میتواند به عنوان یک قرآن شناس و اسلام شناس و فیلسوف و اهل کلام برای ما حجت باشد، در اینجا اظهار نظری دارند که من همان اظهار نظر را نقل میکنم که مورد قبول من هم هست. البته نظر من در مقابل نظر ایشان ارزشی ندارد. ایشان معتقد هستند که ما باید این دو تیپ آیات و روایات و ادله را به طور کلی جمع کنیم- این یک مسئلهای است که در اکثر مسائل کلامی و فلسفی و فقهی وقتی که به متون اولیه و آیات و روایات و ادله برخورد میکنید اینگونه اختلافها را حتماً میبینید و یکی از کارهای پر مشقت و طولانی محققین و علمای ما در فقه و تفسیر و علوم دیگر این است که این ادله و متون را چگونه معنا کنند که تضاد و اختلافی با یکدیگر نداشته باشند و ایشان نتیجه گیری میکنند که ما برای انسان و ملک دو جهت را باید مشخص کنیم و اگر این دو جهت مشخص شود مطلب روشن میشود.
یکی از آن دو جهت این است که قوام وجودی و موجودیت فعلی ملائکه و انسان را در نظر بگیریم یعنی انسانها و ملائکه موجودی که ما داریم و آنچه را که در آنها فعلیت پیدا کرده و در وجودشان تحقق یافته است. دوم آنچه که انسان و ملائکه ممکن است به آن برسند و استعدادهایی که در وجود هر یک از آنها هست و ظرفیت وجودی که هر یک از اینها برای جذب فیض و الطاف خدا و رشد و تکامل و رسیدن به موقعیتهای بالا دارند و اگر این دو مطلب را در کنار هم در نظر بگیریم اختلاف ادله به کلی برطرف میشود و اختلاف اشاعره و معتزله هم حل میشود و میتوانیم یک نظری را که شامل همه اینها باشد و بتواند توجیه کننده همه آیات و روایات مربوط باشد اتخاذ کنیم.
آقای طباطبائی میفرماید اگر انسان را از دیدگاه استعداد و صلاحیت و آن معجونی که خدا در وجودش آفریده که قدرت جذب الطاف خدا تا بی نهایت را دارد و ظرفیت وجودش آنقدر سریع است که در عالم هیچ موجودی چون انسان، این ظرفیت وجودی را ندارد که روح خدایی در او دمیده شده باشد و با دو دست خدا آفریده شده باشد و هماهنگ با سایر موجودات خلق شده باشد در نظر بگیریم، آن دسته از انسانهایی که این استعدادهایشان را نقد کنند و حرکت انسانیشان را درست انجام داده باشند که نمونهاش را در انبیاء و اولیاء و نفوس کامل شده انسانی و انسانهای کامل شده و به خدا رسیده و جذب مجردات شده و به مقامات عالی انسانی رسیده، پیدا میکنیم بر ملائکه مقدم و افضل هستند و اصلاً سجده ملائکه هم برای همین خاصیت انسانی بوده، یعنی برای شخص آدم ملائکه سجده نکردند بلکه سجده ملائکه برای مقام انسانیت آدم بوده و شرطشان هم آن که انسانیت انسان نقد بشود، دلیلش هم این است که ملائکه اول سجده نمیکنند و بعد که خداوند با آدم صحبت میکند و به آدم میگوید: «قال یا آدم انبئهم باسمائهم[6]»
و قبل از آن هم هم میگوید «علم آدم الاسماء کلها» خداوند به آدم همه اسمها را یاد داد، یعنی خداوند ابواب علوم جهان را بر روی آدم گشود و آدم با آن استعداد عجیبی که برای فراگیری بی نهایت علوم داشت، عالم شد و رشد یافت و شخصیت انسانی پیدا کرد و وقتی که شخصیت انسانی آدم به روز کرد خداوند به ملائکه گفت که اگر راست می گویید این اسماء را به من بگوئید «ثم عرضهم علی الملائکه فقال انبئونی باسماء هؤلاء ان کنتم صادقین» و اگر شما راست می گوئید و خودتان را برتر از آدم می دانید که سجده کنید، اطلاعات و آگاهیهایتان را درباره اسماء بگوئید، در اینجا بود که ملائکه اظهار محدودیت کردند و گفتند «قالوا سبحانک لا علم لنا الا ما علمتنا آنک انت العلیم الحکیم» و گفتند که ما آنچه را به ما یاد دادهای می دانیم و بیشتر از آن چیزی نمیدانیم یعنی ما ظرفیت محدودی داریم که آن ظرفیت وسیع و عموم نیست که هر چه را بپرسند پاسخ بدهیم و وقتی که ملائکه اظهار عجز کردند و محدودیت خودشان را نشان دادند خداوند به آدم دستور میدهد «قال یا آدم انبئهم باسمائهم» که یا آدم آن مسمیات و نامها را برای ملائکه تعریف کن و آدم علومش را اظهار میکند «فلما انباهم باسمائهم» وقتی که انباء کرد و اطلاع داد و اظهار علم کرد، آنها اظهار عجز کردند و تسلیم شدند و سجده کردند، پس از همان کیفیت ترکیب آیات میفهمیم که خضوع ملائکه و سجده کردن آنها در مقابل مقام انسانیت رشد یافته انسانی است که به مرحله فعلیت رسیده و نامحدود است و علوم نامحدود را میتواند کسب کند و حرکت نامحدود به سوی خدای نامحدود داشته باشد و در این موقعیت انسان از ملائکه افضل است و افرادی از انسانها هستند که به آن مقام قرب میرسند که اینها علاوه بر استعداد برتری داشتن، بالفعل هم مقدم هستند، اما اگر این جهت را کنار بگذاریم و انسانهای معمولی و موجودی انسان را منهای آن قلههای رفیع عرفان و تقرب به خدا و ملائکه و قوام یافتگان ملائکه را که هستیشان فعلیت دارد و نقد است در نظر بگیریم، ملائکه بر انسان مقدمند و بر تمام انسانهای رشد نیافته و متوسط معمولی به دلیل آن که ظرفیت خودشان را اشباع نکردهاند و از استعدادشان استفاده شایان نکردهاند و موجودی و فعلیتشان از ملائکه ضعیفتر است، از بحث ملائکه افضل و برتر و اظهاراتی که شد ممکن است بتوان یک معنای مستقیمی را دریافت کرد که هم ملائکه در مقام و ارزش خودشان محفوظاند و هم انسان که از قلههای انسانی بالا رفته، این خلاصهای از بحث علامه طباطبائی است و برای تفصیل بیشتر و اطلاع بیشتر شما خودتان به تفسیر المیزان رجوع کنید.
سئوال: لطفاً در مورد جن و انس توضیح دهید.
جواب: از آیات زیادی در قرآن پیداست که اجنه هم مانند انسان موجوداتی هستند که ایمان و کفر دارند؛ یعنی مؤمن و کافر دارند و عذاب میشوند و رحمت هم میگیرند و وضعی شبیه به انسان دارند و انس هم که همان انسان است.
سئوال: لطفاً تفسیری در مورد آیه «الذی احسن کل شیء خلقه و بدأ خلق الانسان من طین[7]» بکنید.
جواب: این آیه از آفرینش موجودات شروع میشود و بعد در مورد انسان صحبت میکند که انسان برای هدف خاصی آفریده شده و در مجموع بهترین نوع است و بدأ خلق الانسان من طین، بدا از «بدایت» است که در فارسی هم به کار میبریم و به معنای شروع کار است بدا یعنی شروع کرد خلق انسان را؛ یعنی آفرینش نوع انسان را از طین آغاز کرد و طین یعنی گل و اشاره است به انسان اولی که آدم باشد- این یک معناست و میتواند اشاره باشد به هر انسانی چون به هر حال همه انسانها جنبه مادیشان به خاک میرسد و آن نطفهای که انسان از آن آفریده میشود تکوینش به مواد زمینی برمی گردد و خاک هم از زمین است، البته بیشتر مفسرین می گویند که طین به خود آدم اولی برمی گردد، یعنی خدا انسان اولیه را از گل آفریده و شاید در بحثهای بعدی اشاره بکنیم که این که قرآن میگوید انسان از خاک و گل و صلصال و حماء مسنون خلق شده اینها مراحل متعددی است که در اول خاک است و بعد یک مرحله کاملتر به گل میرسد و بعد این گل خشک میشود و به صلصال تبدیل میشود که آن صلصال که در بعضی از آیات هست که انسان از صلصال آفریده شده همان گل خشک شدهای است که اگر برخورد با چیزی بکند صدا میدهد و بعد حماء مسنون که یک مرحلهای بر گل گذشته که متعفن شده و بو گرفته که این تاریخچه خلقت انسان را با تنظیم آیات مربوط پشت سر هم باید معین کرد و نظر آقای طباطبائی این است که ظاهر قرآن بیشتر دلالت دارد بر این که بگوید انسان به عنوان یک موجود مستقل منتها به تدریج از گل آفریده شده و این مراحل را گذرانده است.
سئوال: آیا منظور از سلاله را میتوان همان ژن و ژنتیک گرفت که خصوصیات مختلف از بدنی به بدن دیگر منتقل میشود؟
جواب: میتوانیم همان ژنها را بگوییم که در ایجاد نطفه و ایجاد انسان جدید مؤثر است و این اشاره به همان مواد و خصوصیاتی است که در نطفه قرار دارد.