بسمالله الرحمن الرحیم
الحمدلله و السلام علی رسول الله و آله
خیلی خوش آمدید.درد دلهای شما را شنیدم و فهمیدم. سه چهار نکته در صحبتهای شما بود. اول گفتید که به چارچوب انقلاب اسلامی علاقهمند هستیم و میخواهیم در این چارچوب عمل کنیم. برداشت من هم همین است و فکر نمیکنم بچه مسلمانان چیزی غیر از این بخواهند. در قدیم همیشه گروههایی داشتیم که با انقلاب اسلامی موافق نبودند. حتی شاید الان بیشتر شده باشند، ولی مجموعاً معتقدم که انجمنها و گروههای دانشجویی که شکل رسمی میگیرند و فعالیت میکنند، نظام اسلامی را میخواهند. در این مسئله حرفی ندارم و سؤالی هم در ذهن من نبود.
در مورد نکاتی که گفتید، نکتهای درباره خطرات خارجی بود که درست است. به شیوه اداره کشور انتقاد داشتید که اشکالاتی دارد. در مورد سیاست تبلیغاتی مسؤولان فعلی هم نکاتی گفتید که میخواهند با نقد گذشته جای خود را باز کنند. از فشاری که روی دانشگاهها هست، نگرانی داشتید. البته این فشار مخصوص دانشگاهها نیست. روزنامهها و دیگر تریبونها هم همین مشکل را دارند. در این مسایل با شما اختلاف نظر ندارم.
از اول همیشه فکر میکردم که نباید در برخورد با جهانیان دشمنتراشی کنیم. حرفهای من که با دیگران فرق میکرد، همین ادبیات بود که نباید دشمن تراشی کنیم. البته دشمنان واقعی داریم که باید برای مقابله با آنها برنامه داشته باشیم. اما نباید خودمان برای خودمان دشمن درست کنیم. نباید شعارهایی بدهیم که عملی نیست و ربطی به ما ندارد. الان جریان دشمن تراشی قویتر شده است.
در مورد مسایل آزادی بیان در زندگی هیچ وقت از ابراز نظر دیگران نگران نمیشدم. چون فکر میکردم منطق اسلام با متن انقلابی در بحثهای نظری قویتر است. حرفهای زیادی داریم که اگر سؤال شود، جواب میدهیم و خیلی از مسایل روشن میشود. الان هم قبول ندارم که روی دانشگاهها فشار بیاورند و مخالف این تهدیدها و اخراجها هستم. اینها نتیجه معکوس میدهد. چون دانشجویان که از افکارشان برنمیگردد یا ساکت میشوند که دلشان چرکین است، یا حرفهای خود را به شکل دیگری میگویند. جلسات خانگی و بیرون دانشگاه میشود. حرفی که زده شود، ممکن است نصف آن جا بیفتد. یعنی شاید به نصف حرفها جواب بدهند و تمام شود.
بنابراین مصلحت این است که بگذارند دانشجویان فعالیت کنند و روزنامهها بنویسند. قطعاً اتفاقی نمیافتد. اگر آن فضا درست شود، دانشجویان از آن فضا حفاظت میکنند تا خطری آن را تهدید نکند و نمیگذارند افراطکاری شود. چون یکی دوبار افراطکاری کردند که ضرر کردند و نشان داده شد که عقبگرد است. تجربهای شد. فضای منطق و استدلال بهتر است. قطعاً کسانی که الان آمدند و کار در دست آنهاست، چیزی بهتر از گذشته نخواهند داشت. اگر بنا باشد گذشته را منهدم کنند، پایشان به جایی بند نیست.
اگر افتخاری برای دوره یکساله آنهاست، از کارهای دیگران است. الان یکی از افتخارات مسئله هستهای است. اینها که پس از آمدن حتی یک برگ هم به آن اضافه نکردند. در زمان مهندس موسوی پایهگذاری شده بود و من تقویتش کردم و آقای خاتمی ادامه دادند. وقتی اینها آمدند به نتیجه رسید که البته هنوز هم نتیجه نهایی نیست.
یا اگر خبری درباره افتتاح کارخانه، سد، پل و ... پخش میشود، همه مربوط به ده پانزده سال پیش هستند. اگر پولی در ذخیره هست که خرج میکنند، الان به دست نیاوردند. پولهایی است که در گذشته کارهایی شد و ذخیرهای ماند. یا به خاطر برخی مسایل نفت گران شد که این هم مال گذشته است که با بحث، طرفها، به خصوص سعودیها را قانع کردیم که دست از کارشکنی قیمت نفت بردارند که قیمت به اینجا رسید. والّا آنها عقیده بدی داشتند که اگر از ده پانزده دلار بالاتر برویم، جایگزین این سوخت ساخته میشود و نفت از سکه میافتد. در همین اتاق با آقای ملک عبدالله مشاجره کردم و از اینجا تا منزل ما در ماشین با ایشان بحث کردم که اثبات کنم نفت جایگزین ندارد و شما فکر نکنید انرژی جایگزینی پیدا میشود که به قیمت نفت تمام و مصرف شود. کم کم قانع شدند. اینها مال گذشته است و آقایان کار جدیدی نکردند.
نکته بعدی درباره نیروهای متفکر است. کسانی که الان فرار کردند، هرکدام از چاه نفت و معدن طلا بهتر هستند. نیروهایی هستند که باید منابع را کشف کنند. الان دارند سرمایههای انسانی ما را به تاراج میبرند و همه را تار و مار میکنند. این نیروها که بیکار نمیمانند. از ادارات که رفتند، در بخش خصوصی یا مشاوره کار میکنند. انسانهای متحرک بیکار نمیمانند. ولی دولت خالی میشود. دولت باید در این مسایل صریح باشد که مثلاً در اندیشه با این افراد مخالف هستم، ولی با آنها کار میکنم. این کار خیانت به کشور است.
طبیعتش این است که با این روال نسل جدید میآید و ما که پیر میشویم، کنار میرویم. اگر نظام را قبول داریم، باید اینگونه کار شود. در دنیا هم معمولاً دولتها که عوض میشوند، احزاب که میآیند، در حد مثلاً وزیر را عوض میکنند، رسم نیست که به نیروهای کاری، مدیریتها و کارشناسان دست بزنند. شاید منع داشته باشند. ما هم در سیاستهای خود این را گنجاندیم. باید به کارشناس و مدیر مصونیت بدهیم. نباید بگذاریم بادهای سیاسی اینها را ببرد.
در مورد مسایل خارجی، مشکل خیلی زیاد است. عقیده من این است که به روال دولت آقای خاتمی که افتان و خیزان مذاکره میکردیم، قدم به قدم جلو میرفتیم. عجلهای که نداریم. میخواهیم نیروگاهی تولید کنیم که ممکن است 10 سال دیگر بسازیم. نیروگاه فعلی ما سوخت دارد. میخواهیم تکنولوژی آن را بدست آوریم تا سوخت را خودمان تهیه کنیم. این تکنولوژی ارزشمند است و نباید از آن بگذریم و باید به هر قیمتی که شده، حفظ کنیم. اگر با مذاکره زمانش کمی طولانیتر میشود، اهمیتی ندارد. نمیارزد که به خاطر زمان این خطرات را بپذیریم.
آقای خاتمی تا آخر اینگونه عمل کردند. در آخرین جلسهای که در این مورد بود، به ایشان پیشنهاد شد که پروژه را شروع کنند. یعنی تعلیق را بشکنند. ایشان گفتند: «نمیخواهم پرونده سختی برای دولت بعدی بگذارم. چند روز دیگر صبر کنید تا مسایل را به دست دولت بدهیم.» به نظرم منطق درستی بود. چون مطمئناً بعداً میگفتند این پرونده را دولت قبلی به دولت فعلی داد.
کار ایشان خوب بود. در زمانی که تعلیق بود، اصفهان را به راه انداختیم. اصفهان ساخته نشده بود. کمکم ماشینها و قطعات را آوردیم. همین سانتریفیوژها را به تدریج در بیرون ساختند. منتها جمع نمیکردند. تعلیق هم بود و مأموران آژانس میآمدند و میدیدند که کار نمیکنیم. واحد اراک هم کار میکرد. چون نمیخواستیم تولید آب سنگین را تعلیق کنیم. آن راه داشت جواب میداد. اینکه بعداً چه میشد، بحث دیگری است. به هر حال این سیاستی است که الان عمل میشود. البته فکر نمیکنم با برخوردهای شعاری به نتیجه دلخواه برسیم. لزومی ندارد که بدحرفی بکنیم و حرفهای تند و بیربط بزنیم.
اروپا و آمریکا این راه را با شعار مذاکره رفتند و با کارهایی هم که شد، کم کم ثابت کردند اهل مذاکره نیستند. ما میبایست کار میکردیم. آنها کار نادرستی کردند که پیششرط گذاشتند. برای ما کافی بود که بگوییم پیششرط را بردارید تا مذاکره کنیم. دنیا میپذیرفت. چون پشت این حرف منطق بود. اینکه درست نیست اول نتیجه مذاکره را بگیرید و بعد مذاکره کنید. هرکس که پیش ما آمد و صحبت کردیم، منطق ما را قبول کرد. میتوانستیم روی این منطق تکیه کنیم.
زدن حرفهای تند و بیرویه و مخلوط کردن مسایل با مسایل حاد دنیا درست نیست. مسایل فلسطین، لبنان، عراق و افغانستان پروندههای جداگانهای دارند. ما در همه این مسایل صاحبنظر و تأثیرگذار هستیم و کار خودمان را میکنیم. اما نباید اینها را با هم مخلوط کنیم.
به هر حال فکر میکنم الان شیوه مدیریت این کار اشکال دارد. ولی مصلحت نمیدانم که این مسایل را در جامعه به صورت مخالف مطرح کنم. حتی مسایلی که شما میگویید. چون یکی از مواردی که ما را تهدید و دشمن را تشویق میکند، این است که بداند ما با هم متفق نیستیم. یعنی احساس کند که اختلافات ما راه دشمن را باز میکند. آنهم در سطح من، در سطح افراد دیگر، صاحبنظران، کارشناسان و احزاب اینگونه نیست. من در عالیترین جلسات مشورتی حضور دارم و نظراتم را میگویم. دلیلی نمیبینم که در سطح جامعه به اصطلاح افشاگری کنم و مردم را تحریک کنم. این را مفید نمیدانم. البته اگر لازم بود، میکردم، ولی در شرایط فعلی مضر میدانم.
فکر میکنم اگر عقلانیتی در کار باشد، از این پرونده عبور میکنیم. ولی روز به روز عرصه تنگتر میشود و الان در آستانه یک تصمیم خطرناک است. در ایران برای اینکه خیال مردم راحت باشد، در رسانههای رسمی تفسیر میشود که مشکلی نیست. یعنی اهمیت قضیه را میگیرند. مثلاً اعلام میکنند جشن هستهای میگیرم. چه جشنی دارد که دست ما را ببندند؟ الان مثل زمان جنگ نیست. اگر با دنیا تعامل نداشته باشیم، کار ما سخت میشود. درست است که خیلی چیزها را خودمان تأمین میکنیم، اما این کار هم در زنجیره ارتباطات انجام میشود.
فکر میکنم باید سیاست درستی اتخاذ کنیم تا به تحریم نرسیم. البته در زمان مناسب حرفهایم را میگویم. ولی از من توقع نداشته باشید که علنی بگویم. به خاطر ملاحظات شخصی نیست. به خاطر مصالح کشور حرف نمیزنم. الان به نفع کشور نیست که من میدان مبارزه جدیدی باز کنم. شاید اگر از این مرحله عبور کردیم و خطری نداشته باشیم، میگویم.
شما، دانشجویان، روزنامهها و احزاب باید شجاع و صریح باشید و حرفهای خود را مطرح کنید. البته در چارچوب نظام و با مراعات خطوط قرمز عمل کنید. گاهی ممکن است مزاحمتی پیش بیاید. بالاخره کار بدون زحمت که نمیشود. نوع زحمتها فرق میکند. گاهی انسان باید 8 تا 10 سال درس بخواند تا به نتیجه برسد. اینجا هم اینگونه است. وقتی انسان هدف مقدسی داشته باشد، برایش کار میکند.
در مورد اداره کشور هم واقعآ مشکلات واقعی داریم که خطراتش بیشتر است. شعارها و وعدههایی که داده میشود و هزینههای بیخودی که پولها را در جاهای غیرضروری خرج میکنند و هزینههای جاری را بالا بردند و هزینههای عمرانی و اعتباری روی کاغذ نوشته و عمل نمیشود، کسی را راضی نمیکند. الان معلمها و پزشکان راضی نیستند. پرستاران و بیمارستانها کم دارند. فقرا بیش از همه آسیب دیدهاند. آقای نیّری چند روز پیش اینجا بود و میگفت: «در عمر کمیته امداد این قدر تحت فشار نبودیم. صف متقاضیان کمیته امداد آن قدر زیاد شده که هیچ کس جوابگو نیست. یعنی اعتباری نیست که جواب بگویند. قبلاً 300 هزار نفر در صف بودند و الان از میلیون هم گذشته است. نامههایی که به صورت میلیونی از مردم میگیرند، به کمیته امداد میدهند و بدون اینکه پولی بدهند، میگویند شما پرداخت کنید. مردم مینویسند: فقیرم و به ما پول بدهید. اینها در جواب میگویند: به کمیته امداد میگوییم که بدهند. کمیته امداد هم میگوید: پولی نداریم.»
به هر حال نگرانیهایی هست، ولی انشاءالله از داخل خطری نخواهد بود. چون در داخل سرانجام به رأی میرسد. یعنی باید مردم را روشن کنید و حرف بزنید و مسایل خود را بگویید. مردم هم خودشان در زندگی حس میکنند و در انتخاب بعدی رأی میدهند و راه درست میشود.
خطر خارجی مهم است. به این آسانی نمیتوان برطرف کرد. البته انشاءالله جلوی آن گرفته میشود.
در مورد خبرگان هم نمیخواستم بیایم. ولی رهبری ادلّهای آوردند و گفتند: «واجب است» و من هم ثبتنام کردم. در خبرگان 80 مجتهد هستند و عدم وجود من به عنوان یک نفر جای نگرانی نیست.
در مورد سخنرانی و حضور در دانشگاه هم مشکلی نیست که بیایم. البته نمیخواهم در انتخابات تبلیغات کنیم. به عنوان دیگر بحثی ندارم که بیایم. هیچ وقت در خبرگان تبلیغات نبود. ما که از تهران نامزد شدیم، همه مثل هم هستیم. بالاخره مردم به یکی از ما رأی میدهند. چیزی نداریم که بگوییم. مثلاً بگوییم در خبرگان چکار میکنیم؟ ما تبلیغ کنیم که مثلاً این کار را میکنیم! الان 24 سال است در خبرگانم و موثر هم هستم و خیلی از کارها در دست من است. خبرگان برای روز مباداست که اگر خطری پیش آمد، نگذاریم کشور بیصاحب بماند. نمیخواهم ستاد بزنم و کار تبلیغاتی کنم. کسانی که تأیید کردند، نامههای خود را پخش میکنند.
از انسانهای دلسوز میخواهم که در صندوقها از آرای مردم امانتداری شود. از اول تا موقع شمردن رأی 24 ساعت است. اگر در این مدت مواظبت شود، همه چیز حل میشود. به هر حال مانعی نیست که به دانشگاهها بیایم. منتها باید وقت من هم اجازه بدهد. از دیدار شما خوشحال شدم.
والسلام علیکم و رحمه الله