سخنرانی در مراسم بزرگداشت شهدای هفتم تیر
»اَلْحَمْدُلِلَّهِ رَبِّ الْعالَمین، اَلصَّلوةُ وَالسَّلامِ عَلی رَسولِ اللَّهِ آلِهِ اَجْمعین«
از حضور خواهران و برادران در مقابل مجلس شورای اسلامی برای تسلیت گفتن به نمایندگانشان، در این هوای گرم وروی آسفالتهای خیابان، هم شرمندهایم و هم سپاسگزار، و چون ارزش این اجتماعات را به کرات آزمودهایم، به خودمان جرأت میدهیم که باز شما را دعوت کنیم و زحمت بدهیم؛ چون، تداوم کار انقلاب با همین اجتماعات و با این احساسات و با این ابراز محبتهاست، که دشمنان را مأیوس و دوستان را خوشحال میکند.[t1]
چیزی که از مجموع آیات فراوان و روایات زیاد و سیره انبیاء الهی و اولیاء و خوبان تاریخ روشن میشود این است که در اسلام و ادیان آسمانی، آنهایی که داعیه حکومت و اداره اجتماع را داشتهاند، چیزی به نام شهادت در سرنوشت انسان گذاشته شده و خداوند این را در سنن آفرینش جهان و اداره جهان آورده و برای تکامل انسانها، احقاق حق، شکست ظلم و مبارزه با نابسامانیها وسیله و راهی است که به عنوان احدیالحسنین و نه به عنوان هدف در پیش انسانها گذاشته شده است.
و فرازهای بسیار معتبر و مهم و پرارزش تاریخ انسانیت را همین فداکاریها و ایثارها و شهادتها و خونهای به ناحق ریخته شده انسانهای شریف تاریخ تشکیل میدهد.
قرآن و سوره آل عمران حدود شصت آیه در رابطه با جنگ احد و بدر، آیات بسیار روشن و گویا برای این مطلب آورده که من به جوانان مخصوصاً آنهایی که رو به جبههها دارند توصیه میکنم، این آیات را مطالعه کنند و بخوانند و حفظ کنند. و برای این شهادت آثار و ارزشهای بسیار فراوانی را در همین چند آیه میبینید.
شهادت به عنوان یک هدف منحصر در زندگی انسان مطرح نشده است. آنچه که معلوم است، جهاد است و جهاد دو طرف دارد: یا پیروزی است و یا شهادت و هر دوی آن مطلوب است، قبل از جهاد هم مسأله احقاق حق و رسیدن به خدا و هدفگیری صحیح مطرح است.
یعنی اگر بخواهیم این بحث را تنظیم کنیم، باید این جوری بگوییم که در درجه اول به عنوان یک اصل از انسانها در ادیانی آسمانی خواستهاند که به طرف خدا حرکت کنند و هر چه [را] که سدّ راه خدا و مانع تکامل است، با تلاش بردارند، که این تلاش را ما به عنوان جهاد مطرح میکنیم و در قرآن عنوان دیگری به آن داده نشده، قتال فیسبیل اللّه است، که در راه خدا بجنگد، همه تلاشها در راه خداست و عنوان خاص آن، جهاد و قتال و جنگ در راه خداست و اسلحه و خونریزی و یا خون دادن.
پس این حرکت ادامه مطلوب برای ما با هدف رسیدن به حق و حقیقت و جلوگیری از مخالفتها و مزاحمتهای شیاطین و مستکبرین که سدّ راه خدا هستند، میباشد.
جهاد هم دو جنبه دارد: انسان که وارد جهاد میشود، هدفش شهادت نیست و وقتی که ما به کسی شهادت طلب میگوییم، قبل از شهادت خواهی، آرمان خواهی و هدفگیری به طرف حق است، یک انسان که آموزش میبیند و به جهاد و به میدان میرود و میجنگد، برای این نمیرود که کشته شود؛ برای این میرود که دین خدا را عزیز کند، دشمن خدا را ذلیل کند و راه را برای مردم هموار کند و یقین [دشمنان] راه خدا را از سر راه بردارد.
اینجا ادیان الهی یک مکتب دارند که غیر از ادیان الهی نمیتوانند داشته باشند. ممکن است جهاد در مکتب الحاد هم باشد، ممکن است مستکبران برای خودشان جهاد داشته باشند، ممکن است ناسیونالیستها و کسانی که در محدوده ملیگرایی تلاش میکنند هم جهاد داشته باشند، اما جهاد آنها به اینجا که میرسد با جهاد مکتب انبیاء تفاوت میکند. اینجا انبیاء یک دو راهی در برابر انسان ترسیم میکنند که راه سوم ندارد و هر دو به سعادت منتهی میشود، اما استکبار و مکاتب الحادی و سایر جریانهایی که میخواهند جهاد کنند، اینجا یک راه دارند و آن پیروزی است و اگر شکست بخورند، چیزی برای افراد شکست خوردهشان نمیتوانند ارائه بدهند.
بله، ممکن است مثلاً، یک مجسمه بسازند و در میدانها بگذارند و یا به اسم یک سرباز گمنام و در تاریخ از آنها اسم ببرند و اسم و عکس آنها را در تاریخ بیاورند و در روزنامه بنویسند و مجسمه آنها را در موزهها قرار دهند و تاریخسازی برای آنها کنند. امّا مکاتیب انبیاء چنین نیست. آنها برای هر دو بخشش برنامه دارند و روی واقعیت تکیه کردهاند و قرآن میگوید که ما برای کسانی که وارد مبارزه با باطل و تلاش برای احقاق حق میشوند، دو راه قرار دادهایم که هر دو آنها خوب است: جهادگر یا شهید میشود و یا پیروز و یا در هر حال، اگر پیروزی هم به دست نیاورد و شهید هم نشود، وظیفهاش را انجام داده، هر سه محور برای انسان جهادگر ارزشآفرین و معادساز است.
انسانی که وظیفهاش را انجام داده، به حساب مقاتل و رزمنده در راه خدا در پیش خداوند منصوب میشود و مقام خاص خودش را دارد. انسانی هم که پیروزی به دست آورده، وظیفهاش را انجام داده و به قیمت احقاق حق و شکست باطل و راه باز کردن برای آیندگان، در باقیات صالحات و ثواب اعمال دیگران شریک میشود واگر این راهش را ادامه بدهد و حالت خود را حفظ کند، هر وقت که بمیرد، بدون شک به ملاقات با خدا میرود و ارزش جهادگر را در پیش خداوند دارد.
در این بخش اگر انسان شهید شد - که ما امروز میخواهیم بیشتر روی این تکیه کنیم - این در قرآن برای خود شهید و برای وابستگان شهید و برای جریانی که این شهید را تقدیم کرده است، چیزهای فراوانی را معرفی میکند و به نظر میرسد که در سنت آفرینش الهی چنین چیزی خواسته شده است و خداوند میتواند بدون زحمت و بدون جنگ و بدون جهاد و شهادت ما دین خودش را پیروز کند، اما چنین چیزی خواسته نشده و اگر خدا میخواست، همه مردم خوب میشدند. ملائکه همه خوب هستند و آنها بخشی از مخلوقات خدا هستند، هیچ معنی نداشت که شیاطین هم خوب بشوند و عالم فرشتگان را داشته باشند.
امّا آن جوری نیست، عالم انسانی یک عالم دیگری است و یک بخش از آفرینش است که اینجا از انسان خواسته شده است این جوری و با اختیار به میدان برود و خوبی به آن انتخاب باشد.
برای این جریان، شیطانها و انسانها و فرشتگان در هم آمیختهاند و نیروهای الهی و فرشتگان و انسانهای مجاهد، سردمداران این حرکت الهی به طرف حقیتاند و لذا قرآن روی اینها مهمترین حساب را باز کرده است.
در همین آیات سوره احد میفرماید: »وَ تِلکَ الایامُ نُداوِلُها بالنّاس وَ یَعلَمُ اللَّهُ الَّذین آمنوا واتَّخذوا مِنْکُمْ شُهَداء واللَّه یُحِبُّ الصَّابرین«
برای این که مردم بتوانند این واقعیت را بپذیرند، میفرماید که تاریخ را نگاه کنید، درس تاریخ در سراسر تاریخ همه جریانها وجود دارد: شکستها و پیروزیها هست، شهادتها و کشتنها و امید گرفتنها هست و این در بین مردم هم میشود.
خداوند میخواهد از میان شما، شهدایی بگیرد، خدا این را خواسته است شهید یعنی چه؟ البتّه بعضی از مفسرین میگویند که: شهدا و این کشته شدگان در راه خدا اینجا نیست، بلکه انسانهای شاهد است، اما بسیاری از مفسرین میگویند که نه متصور از این شهدا، همین شهید است.
یعنی خداوند خواسته و در سنّت آفرینش گذاشته که از میان انسانها افرادی را در میدان جنگ و در مسیر حرکت حق شهید ببیند. البته، اگر این آیه هم منظور نباشد، آیات دیگر این را تأیید میکند که همین است که خداوند میخواهد که از مردم شهیدی بگیرد و شهید به این معناست.
شهادت را قرآن به عنوان احدیالحسنین که مایه بقای حق و تداوم فضیلت و تأمین و تضمین حرکتهای اساس انسانیت است، معرّفی میکند و بعد هم میفرماید: »وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ الظَّالمین«
اگر شما کشته شدید، خیال نکنید که خداوند چون علاقه به این ظلمه دارد، شما را دم تیغ آنها داده است.
اگر با این برداشت به سراغ زندگی برویم، مسائل برایمان خیلی حل است. خانوادههایی که شهید دادهاند، خیلی آسان میتوانند منطقاً وضع را بپذیرند، عزیز و فرزند و یا بستگان دیگرشان با شهادت طبق اسناد قطعی زندهاند و زندگی بهتر از خود آنها دارند.
زندگی ما محدود است، الان اینجا که هستیم، همین محدوده را دایم میبینیم. اما شهدایی که ما دادیم، از جمله شهدای هفتتیر و شهدای مجلس ما، آن 27 نفری که از میان ما رفتند، همین حالا طبق اسناد قطعی در همین فضا حضور دارند که خیلی چیزها را دارند میبینند و ما آنها را نمیبینیم و مسلّط بر اوضاع جهان هستند. قرآن نهی کرده که ما اسم اینها را مرده بگذاریم؛ یعنی ما حق نداریم.
یک جا میگوید که نگویید اینها مردهاند و یک جا یک قدمی بالاتر میگذارند، یعنی ما حق نداریم. یک جا میگوید که نگویید اینها مردهاند و یک جا یک قدمی بالاتر میگذارد و میفرماید: در خیالتان هم چنین چیزی خطور نکند و به خیالتان هم اجازه ندهید عبور کند که اینها مردهاند.
در حسابتان هم نگنجد که کسانی که در راه خدا مردهاند، کشته شدهاند، اینها مردهاند، بلکه مرده نیستند و تعبیر بعد آن هم این است که: »أحْیاءٌ عند ربَّهم یُرْزَقون« ؛ زندهاند و پیش خداوند رزق و روزی دارند و ما نمیتوانیم این را از خدا بگیریم. در آیه بعد میفرماید که: »وَ یَسْتَبْشروُنَ بالَّذینَ لَمْ یَلحَقوا بهم ... و لا خوف علیهم و لا هُمْ یَحْزَنوُنْ«
یعنی شهداء یک ارتباطی با بازماندگان دارند. این نوع ارتباط را من نمیدانم چیست.
آیا ارتباط اطلاعاتی دارند؟ ارتباط مدیریت دارد و یا از این جا اخبار خوب را میگیرند و یا اینکه افکار خوب را به آنها منتقل میکنند و اینها میتواند باشد.
اینها نسبت به بازماندگانشان نسبت به همه، دنبال آن هستند و در رابطه با اینها مستبشر هستند. یعنی چه؟ بشارتگیر و بشارتخواه، هر دوی اینها را گفتهاند، بعضی از مفسرین میگویند، اخبار خوب بازماندهها در دنیا به آنها میرسد که آنها در بهشت نگران نباشد. همیشه قسمتهای خوب دنیا و موفقیتها را میفهمند.
بعضی از مفسرین میگویند که نه، منظور این است که خداوند همیشه میخواهد که نسبت به گذشته و بازماندهها و نسبت به آزمایشی که آنها برایش شهید شدهاند، خبرهای خوش بشنوند و دعا کنند، یا به اینها بشارت میدهند.
میگویند: بدانید، ما که رفتیم، کاملاً خیالمان راحت شده است. حرف آنها این است که قرآن میفرماید که نه غصه دارند و نه ترس، آدم از چه چیزی میترسد و از چه چیزی غصه میخورد.
به ذهن خودتان مراجعه کنید، متوجه میشوید که غصه آدم نسبت به گذشته [است]؛ یعنی: یک چیزهای اتفاق افتاده و آدم غصه میخورد که چرا این جوری شد؟ چرا شکست خوردیم و چرا این جور پیش رفتیم؟
ترس آدم نسبت به آینده؛ یعنی آدم میترسد که در آینده یک حادثهایی پیش بیاید که بد باشد.
قرآن میفرماید: شهدای شما نه از گذشتگانند و نه نسبت به آینده ترس و وحشتی دارند و این خیلی مقام بزرگی است؛ یعنی آدم در یک سطحی قرار میگیرد که هر چه که به گذشته نگاه میکند، خوبی و رضای او را میبیند و هر چه که به آینده نگاه میکند، امید و نشاط و خوبی میبیند.
نه ترس دارد که مقام او را فرا بگیرد و نه ترس دارد که دین خدا شکست بخورد و نه ترس دارد که کفار به جای خوبی برسند، هیچ چیزی ذهن اینها را نمیتواند آزار بدهد. جمعبندی گذشته را هم که میکند، از گذشته خودش این قدر راضی است که هیچ گونه ترس و غصه و اندوهی ندارد.
خوب! پس شهید به بهشت رفته است که ما در این جا چه غصهای داریم؟
اگر این منطق در دست انسان باشد و ایمان هم داشته باشد، گاهی [ممکن است] که اینها را بگوییم و ایمان نداشته باشیم، اینها اثری ندارد. اما کسی که به این حرف ایمان دارد و این حرف را قبول دارد، چقدر این حالت برای انسان زیباست.
اگر آدم با این منطق به میدان جنگ نرود، ممکن است فرار کند! همواره جامعه ما اگر در این چهار و پنج سال این قدر از خودش حماسه آفرید و این قدر عظیمت نشان داده و این قدر پیروزی آفریده و این قدر دشمنان را خسته کرد، فقط به خاطر این است که بخشی از افراد جامعه این منطق را قبول دارند.
آنهایی که این منطق را قبول دارند، به جلو افتادهاند و این جور دارند جامعه را به طرف حق و حقیقت میکشند و مشکلات را تحمل میکنند و هر روز محکمتر میشوند.
[تعبیر] دیگر قرآن این است که شهدا از آنچه که از فضل خدا به دست آوردهاند، خوشحال هستند، که این فضل خدا علاوه بر ثواب دریافتی خودشان است. آن چیزی که از خدا گرفتهاند، اینها را خوشحال کرده است.
اینها، شهدای ما، به این مرحله از حقالیقین میرسند. ما هم باید اگر به حق الیقین نرسیدیم این مسائل در حد منطق برایمان ملموس باشد.
میبینید، که حضرت زینب(س) و حضرت سجاد(ع) میخواستند که از کربلا و قتلگاه عبور کنند، از فرمایشات اعلای حضرت زینب(س) این است که وقتی که ابنسعد دستور دارد اینها را از کربلا عبور بدهند و از قتلگاه ببرند، زینب(س) به عنوان مدیر قافله مواظب بچهها و مریضها بود.
یک دفعه متوجه شد و دید که بچهها مثل برگ خزان روی این کشتهها ریختند و هر کس یک قطعه گوشت کوبیده شده را گرفته و برای آن گریه میکند و زینب(س) هم باید از همه اینها مواظبت کند.
یک وقت توجه او جلب شد که حضرت سجاد(ع) پای مقدسش را زیر شتر بسته بود؛ چون مریض بود و نمیتوانست پایین بیاید. حضرت نگاهی کرد و دید که حالش خیلی متزلزل است. امام سجاد از بالای شتر نگاه میکرد و میدیدند که بچههای پیغمبر(ص) این جور در این قتلگاه گریه میکنند و دشمنان خدا این جور ایستادهاند و این بچهها را اذیت میکنند و گاهی میخندند و گاهی مسخره میکنند، حضرت سجاد(ع) حال بدی پیدا کرده بود.
زینب(س) این عقیله عظیمه کبری جلوی حضرت سجاد(ع) آمد و گفت: پسر برادرم چرا شما این جور حالت بد شده است، تو که داری از ناراحتی جان میدهی؟! حضرت سجاد(ع) فرمود: عمه! چطور ناراحت نباشم، اینها بچههای پیغمبرند. اینها خاندان و اهل بیت پیغمبرند و این قطعه بدنهای پارهپاره شده مال اولاد پیغمبر(ص) است و اولیاءاللّهاند و اینها دشمنان خدایند که این جور دارند بر کشتهها میخندند.
بعد، حضرت زینب(س) شروع میکند و حضرت سجاد(ع) تسلیت میدهد و میفرماید: عزیز من! نور چشم پیغمبر(ص) و نور چشم برادرم! غصه و اندوه نخور. این خونها به حق ریخته شده، این جوری نمیماند، این خونها میجوشد ودنیا را میگیرد. این جسدهای قطعه قطعه شده، روی زمین نمیماند، اینها را دفن میکنند، اینها مزار میشود، اینجا مردم دنیا جمع میشوند و حق را ترویج میکنند، اینجا محبت و مرکز انتشار حق میشود و شروع میکنند حضرت را دلداری دادن و امام سجاد به حال میآید.
آن دید را ببینید، یعنی همین که آثار شهادت را قبول کرده و پذیرفته و ایمان پیدا کرده، این جور محکم با قضایا برخورد میکند. همین زینب(س) وقتی که به مجلس پذیرایی میآید و یزید آن زرق و برق را درست میکند تا اینکه فتح خود را به رخ دیگران بکشد و به این فخر کند، حضرت زینب(س) وقتی که با یزید حرف میزند، میفرماید: که یزید خیال میکنی که چه کار کردی؟ تو ریشههای خود را از زمین کندی! تو خیال میکنی که با این کارت قرآن را از بیخ کندی؟! خیال میکنی که اسلام را شکستی؟! خیال میکنی که اهل بیت را کشتی خودت را خرد کردی!
این دید حضرت زینب(س) است. ما در حادثه شهدای هفتم تیر با شهدای جبههها و سایر شهدا که در این زمان، از دست دادیم، از انقلاب تا امروز دلهامان به همین خوش است، ما به راهمان ادامه میدهیم و شما خانوادههای شهدای عزیزی که بهترین موجودی خودتان را در راه خدا دادهاید، به این دلتان خوش باشید. با خون شهدای شماست که ما امروز زندهایم، با خون شهدای شماست که امروز دشمنان شما از اسلام شما وحشت دارند.
از خون شهدای شماست که امروز اسلام در دنیا عزت و احترام دارد و امروز تمام استکبار جهانی از حرکت شما در دنیا وحشت دارند. اینها را ما نمیتوانستیم با حرف درست کنیم.
خدایا همه رزمندگان را پیروز بگردان و خانواده شهدا را حفظ بفرما!
انشاءاللّه که بتوانیم در سایه شما و شهدای شما به اهداف انقلاب برسیم، و همه شما را به خداوند میسپارم.
والسلام علیکم و رحمة اللّه و برکاته