سخنرانی آقای هاشمی در جمع کشاورزان نمونه پیرامون جایگاه کشاورزان در انقلاب اسلامی و وظایف کشاورزان
سخنرانی در جمع کشاورزان نمونه
بسماللهالرحمنالرحیم
»اَلْحَمْدُلِلَّهِ رَبِّ الْعالَمین، اَلصَّلوةُ وَالسَّلامِ عَلی رَسولِ اللَّهِ و آلِهِ اَجْمعین«
جلسه قبل، من بین خانوادههای شهدا بودم که از چند نقطه کشور آمده بودند و مطالب لازم را با آنها صحبت کردم. درباره جلسه شما برادران کشاورز نمونه هم مخصوصاً به دلیل اینکه پشتوانههای جنگ شما هستید و در حضور برادر عزیزتان که صاحب سه شهید و دو مجروح شدند، نشان میدهد که این شهادتها و اداره جبهه با کارهای کشاورزی و تأمین نیازهای کشور، هرگاه به هم آمیخته و بیشتر پایگاهش در روستاها و مردم زحمتکش ماست که صاحب اصلی انقلاب هستند و آینده انقلاب هم اگر به روال اسلامیاش محفوظ بماند که انشاءاللَّه هم میماند - مال خود شما است، منتها با یک مقدار صبر و تلاش انشاءاللَّه فرزندان ما بتوانند ثمره واقعی این انقلاب باشند.
من خودم یک کشاورز زاده و مؤمن زاده هستم و تا سال 1327 که چهارده ساله بودم، توی روستا زندگی کردم و ضمن اینکه مدرسه هم میرفتم کار کشاورزی هم میکردم. پدرم لباسش روحانی بود اما شغلش کشاورزی بود. کشاورز واقعی هم بود، کمتر از یک دانگ حبه حساب کنیم، از شش حبه شش دانگه، ما دوازده حبه داشتیم. از هر شش دانگ، یک دانگ، خانواده عیالواری هم بود، پنج تا پسر و چهار تا دختر داشت و با آن زندگی میکردیم و ما هم کار میکردیم. خودم نصف روز به مکتب میرفتم و نصف دیگر روز را؛ مثلاً برای آوردن علف موقع محصول تابستان میرفتم. ما توی باغ زندگی میکردیم، پسته میچیدیم، خودمان پیوند زنی میکردیم. بسیاری از کارهایی که مال پدر بود، خودم انجام میدادم. بعد از این هم که تاریخ ورق خورد، همه ساله، سه ماه هر سال را میرفتیم توی همان ده و پیشتاز مردم بودیم که اگر مردم بخواهند کشاورزی کنند، برای تبلیغ و این جور چیزها.
حالا هم، هنوز مادرم که خیلی پیر است، در همان روستا زندگی میکند و با همان زندگی روستایی چند تا گوسفند دارد و توی همان خانه زندگی میکند، و به ما هم سالی یک گوسفند یا یک بره میدهد از محصول کار خود. ما هم گاهی میرفتیم - البته دیگر نمیرویم. خانم من کار کشاورزی بلد است، البته آنچه که مربوط به شیوه کشاروزی خودمان میشود که در منطقه خودمان هست، میداند.
شاید از لحاظ وضع طبیعی از بدترین جاهای کشور باشد. از لحاظ خاک، کویر است، شور است. شوری آن به حدی است که آقای دکتر زالی با ما آمدند آن زمینها را دیدند. ما زمینهایی که شیرین میکنیم آنقدر امکان ندارد که همه زمینها را با هم شیرین کنیم، وسط زمینها را شیرین میکنیم و درخت میکاریم تا اینها را باز کنیم، خاکها را بیرون ببریم تا شیرین شود. بقیه این طوری است که اگر موقع آبیاری یک بیل از یک خاک شور را، کنار جوی آب بگذاریم برای آبیاری، چند تا درخت را خشک میکند. اگر گاهی یک باران شدیدی بزند و اینها را بشوید و ببرد تا پیش درختها، آن درختها را خشک میکند. آب همانجا شور است؛ یعنی با آب شیرین هم شیرین نمیکنیم، با آب شور، شیرین میکنیم.
من حالا میدانم که زندگی روستاهای ما به مراتب از زندگی در جاهایی مثل تهران و جاهای دیگر که زندگی میکنند، بهتر است و مثلاً من خودم فرض کنم پسر داییهای من و قوم و خویشهای ما که آنجا ماندند و کشاورز هستند از همکارشان که حالا آمدند تهران یا کاسب هستند یا اداری هستند هم، زندگیشان بهتر است و هم راحتتر زندگی میکنند. این جور نیست که من نمیدانم که شرایط کشاورزی در همه جای کشور این جور باشد. آنجا با خشکی زمین محصولشان، محصول خوبی است این خصوصیت را دارند.
البته با یک مشکلات که در اصله هاست، ده دوازده سال اصلاً بهره نمیدهد تا سه چهار سالگی پیوند میزنیم بعدش سه چهار سال طول میکشد تا برگ میآورد و آن سه چهار سال اول اصلاً چند تا اصله میرسد و آن چند تا اصله ده دوازده ساله بهره میدهد ولی زمین گران، آب گران، کارگر گران، ما کارگر میگوییم از سرکار که آمدند هشت ساعت اداری را هم، هفت ساعت کار میکنند، هیچ هم حاضر نیستند کار کنند و کارگرهای بومی به این قیمت هیچ حاضر نیستند کار کنند و با این همه گرانی به این حال میگذرانند و خوب هم زندگی را میگذرانند و در اینجا سطح زندگی بالاتر است و این جور عمل میکنند. در عین حال با کل اطلاعاتی که من از تهران و این جور آدمها دارم، میتوانم بگویم که بهترین زندگی را همانها دارند. منطقه واقعاً قابل مقایسه نیست، هوای آن جا خوب است، آب شیرین است و دامداری و همه چیز دارد. آنجا ما اصلاً دام نگهداری نمیکنیم. ما برگ درخت و ریشه و علف و این جور چیزها جمع میکنیم و برای زمستان نگه میداریم.
مناطق خوب ایران مثل؛ لرستان، مناطق آذربایجان، باختران، مازندران، گیلان و بعضی از نقاط خراسان و در طرفهای ما جیرفت و اطراف آن از لحاظ آب و امکانات، این جور چیزها خوب است.
در جاهایی که امکانات کشاورزی است، اگر کشاورز جدی و واقعی بماند و روی زمین واقعاً کار کند و علاقمند باشد، تحقیقاً کشاورزی میتواند از کارهای خوب این مملکت باشد و نکته بسیار مهم آن برای یک کشاورز مسلمان، این حلالی و پاکی غذایی است که میخورد. این آقا اشاره کردند و گفتند: یک دلال میآید؛ مثلاً یک ماشین میفروشد، آن گونه در آمد برای آدم، خوردنش شیرین نیست. شما که از زمین، از خاک و از هوا استفاده میکنید و اگر شما نباشید هدر میرود؛ همان طوری که در خیلی جاها هدر میرود و زمین که سالها خوابید و کویر شد، از بین میرود. از اینجا نعمت خدا را در میآورید و خودتان میخورید و به دیگران هم میدهید. آن لحظه که از صحرا بر میگردید و مینشینید کنار سفره و آن غذایی که میخورید با غذایی که یک دلال میخورد و سر مردم کلاه گذاشته و برمیگردد توی کافه چلو کباب میخورد، اصلاً صحیح نیست، این زهر است که میخورد و اگر یک ذره وجدان داشته باشد، میداند که چه کار دارد میکند. دزد هم این کارها را میکند، این چیزی نیست، این کار ارزش دارد.
خدمت برادران آنچه را که عرض کردم و ما با اشاراتی که برادران کردند و چیزهایی که گفتم، خیلی را من قبول دارم، البته من بعضیهایش را قبول ندارم. با مقدار اطلاعاتی که دارم، خیلیها را قبول دارم اما این یک کار بسیار طولانی است تا بخواهد بشود، به عنوان مثال؛ همین جاده را که این آقا اشاره فرمودند، اگر فرض کنیم ما جادههای روستایی مان را بخواهیم به حدی برسانیم که قابل قبول باشد، برای نقل و انتقالات یک روستا در همه کشور و همه ماشین آلاتی که داریم، ما همه ماشین آلات و همه وسایل را به روستاها ببریم فکر کنم سی، چهل سال وقت لازم داشته باشد تا ما جاده مطلوب داشته باشیم، اگر توسعه ندهیم و بعد کویرها هم اضافه شود، دهها سال رژیم گذشته هیچ توجهی به روستا نکرد، روستاها را این جوری گذاشت و حالا این جادهها باید ساخته شود. البته این هم نبود و اگر هیچ مشکل دیگر هم نبود، ما محاصره اقتصادی هم نشده بودیم و ماشین آلات هم هر چقدر میخواستیم میتوانستیم بخریم و نیز راننده ماشین آشنا به بلدزر آشنا با لودر آشنا با زمین کوب، آشنا با امثال اینها بیاید و امکانات ما، کار دارند و آن هم یک مقدار زمان میبرد، این طور نیست که جور شود.
وقتی که ما این مملکت را، این کشور را از دست رژیم شاه گرفتیم، چهار هزار روستا در کل چند هزار روستای ما برق داشتند. اینها همان روستاهایی بودند که مثلاً وکیل و وزیری یا یک کسی توی دهشان بوده که یک مقدار به آن روستا رسیدهاند یا مثلاً روستاهای پرجمعیتی بودند که مردم خودشان این کار را کردند. بعد از آن، توی این سه چهار پنج سال، الآن حدود دوازده هزار روستا، برق دارند. هشت هزار روستا را در عرض این چهار پنج سال با همه این گرفتاریها، برق دادند. بروید ببینید چه تأثیری این برق دارد. در یک زندگی روستایی اگر برق باشد، مخصوصاً اگر برق کشاورزی، وسایل منطقهای بیاید و بتواند مردم استفاده کنند، در جاهای کوچک میتوانند با پمپهای کوچک و با سرمایهگذاریهای کم، آب منتقل کنند و یا آب از زمین در بیاورند و ببرند جاهای کوچک را، آباد کنند، این کار شروع شده و پیشرفت میکند. در خود لرستان که الآن من میدانم خیلی جاهایش برق دارد و خیلی جاهایش را برق خواهند داد، در آینده خواهیم دید. این کردستان که برادران صحبت کردند و گفتند که جاهای دیگر جهادگرهایمان و بچههای دیگر شهر نشینها میآیند اینجا زیر بمب، البته من کردستان نبودم، من باختران بودم و منطقه کردستان این طوری است که از میان آنها عبور بکند و برای آنها همان کارهایی که رژیم شاه در زمان آرامش کردستان نکرده بود، اینها انجام میدهند و راه این است. البته وزارت کشاورزی، وزارت جهاد باید با عنایت خاص به این مسأله توجه کنند و دنبال این کار را بگیرند و هر چه قابل رفع است، رفع کنند و من عقیده دارم خیلی از آنها قابل رفع است.
کیفیت وام دادنها باید آن چنان معتدل باشد که وام به دست کشاورزان برسد. بنده هم میشناسم، حالا کسانی که در فشار زندگی میکنند و مدیر کل باز نشسته شده است، اینجا طبق سندش وام میگیرد، البته داریم کسی را که سند دیگری از بانک دارد و میتواند این را هم بگیرد، ما حرفی نداریم اگر از روی وام نظارت شده کار کند، حالا کشاورز بتواند وام بگیرد منتها همیشه با سند. الان برای وام کوچک که قباله و سند میدهند و ضامن بهر حال ضمانت میکند که برگرداند. طوری نباشد که بدون ضامن به آن وام بدهند و چشمشان ممکن است بیفتد که بگویید یک ده هزار تومان هم سوخت شود؛ این ده هزار تومان یکی نیست، در سراسر کشور اگر یک چیزی دیدیم، به کشاورز دیگر نمیتواند اصلاً وام دهد، باید این وام برگردد. این یک راه است، البته هنوز قاعدتاً این جور بازیها، است. بعضی از مأموران کم سنگ لای چرخها میگذارند آن هم با بانکها، ما خودمان سالها با بانکها سرکار داشتیم و میدانیم چه جوری است و بعضیها درست میشود.
مثلاً مسأله قیمت محصولات را باید توجیه کنند، لااقل این حرفی که این برادرمان میزدند؛ اینجا سویا و لویبا سفید، اینها را وزارت کشاورزی باید برای مردم توجیه کند. البته قیمت معقول همان قیمت سویا است که دولت تنظیم میکند. وقتی که بازار سیاه و این جور چیزها درست میشود، دیگر آن هم به نفع هیچ کس نیست؛ یعنی اگر ما آمدیم سویا را هم با لوبیا سفید در نظر گرفتیم و سویا را گران کردیم، مجبور هستیم بعضی از مواد نباتی را گران بخریم و روغن نباتی را گران کنیم. یک لحاظ از کشاورزان میگیریم و یک لحاظ دیگر به او میدهیم و در اصل شما یا سویا را گران میفروشید در مقابلش همه چیز را باید گران بخرید، هر چیز را بی حساب بخواهند گران کنند، در نهایت خود همین مردم ضرر میکنند. قیمت برنج را الآن بالا میبرند، الآن دولت میآید و میخرد، و به قیمت بالایی هم میخرد، دولت برنج معمولی را به قیمت بیست تومان پول میدهد. بیست و چند تومان دارد پول میدهد، این قابل قبول هم است، ولی همان کشاورز برنجش را نگه میدارد و توی بازار سیاه میفروشد سی الی چهل تومان، یا یک دلالی است، به هر حال یک شیوهای است که به قیمت دولت نمیرسد. دیگر نگرانی روستایی در سایر اجناس است، همان اجناسی که موجب گران شدن کارگر میشود. وقتی که کارگر برنج را کیلویی سی الی چهل تومان بخرد، او هم باید مزد بالایی بگیرد، دیگر کارگر هم گران میشود، کود هم گران میشود و به همه چیز اثر میگذارد. دولت وظیفه دارد قیمتها را در یک سطح محدودی که متناسب با کار و سرمایهای که در آن کار میشود، حفظ کند و بعضی جنسها که وضع بازار سیاه پیدا میکند و بالا میزند، آنها نباید یاد بگیرند.
شما ساکنان در شهر را در نظر نگیرید، در آمد یک کارگر را در نظر بگیرید. وقتی که میخواهید یک کارگر کشاورزی را حساب کنید، کارگر شهرها را در نظر بگیرید. یک کارگر شهری که الآن آمده تا در تهران اگر خوب باشد سه چهار هزار تومان کار کند؛ چقدر از آن را کرایه منزل بدهد، چقدر را خرج رفت و آمد کند، زندگی توی تهران چه مشکلاتی برای او دارد. همین کارگر اگر برود توی خانه روستا یا شهر اصلی خود و روزی یکصد تومان یا سه هزار تومان هم بگیرد، خیلی بهتر میتواند زندگیش را اداره کند. همه که تهران آمدند، دلال که نمیتوانند بشوند، حالا یارو آمده تهران و یکی آمد خانه دو میلیون تومانی خرید، دیگری دزدی کرده که خانه خریده اینجا، به هر حال یک کلکی زده است. همانجوری که آسفالت را قدم میزند، پول به او نمیدهند، بالاخره باید یک بیل بزند یا یک کارگر بنایی شب توی همانجا میماند و همانجا میخوابد پنجاه تومان، 200 تومان، 300 تومان هم میگیرد، سه چهار روز هم باران میشود و کار ندارد و یک روز هم اشکال دیگری پیش میآید و کار ندارد و یک روز هم کار گیرش نمیآید، و از این چیزها هم داریم و ما خیلی از اینها را میشناسیم. از ده خودمان آمدهاند و بیست سال توی تهران هستند و زندگی بعضی از آنها هم بهتر نیست. این کلک که دارند توی سرمان میزنند و خیال میکنند که هر کس که آمد توی شهر اصولی است، یک کاخ برایش درست کنند آن هم توی تهران، شما از اینجا بروید به پایین، به شاه عبدالعظیم بروید از این طرف تا جی، از اینجا بروید تا ببینید این مردم که در خانه قوطی کبریتی! ده، بیست، سی نفر شب توی هر اتاقی میمانند و فردا از هیچ شروع میکنند، همینها هستند که از روستا آمدند، زندگی شان هم هیچ بهتر نشده و گیر کردند. بعید است ما چیزی بهتر از زندگی کردن در روستا داشته باشیم، حالا در صورتی که کار باشد. این جایی که روی زمین میکارند عرض کنم که بسیار اهمیت دارد.
من پدر سه شهید و دو نفر مجروح را میتوانم به عنوان نمونه اصیل قشر مسلمان کشورمان، نزد مجلس شورای اسلامی و دولت جمهوری اسلامی به ریاست جمهوری اسلامی، به محضر امام امت و همه کسانی که مسؤول این سازمان هستند، برسانم و عرض کنم که این حرف ملتی است که پدر سه شهید و دو مجروح میگوید که تکلیف ما باید روشن شود، هنوز در این مملکت کسانی هستند که خواب همان خان خانیها را ببینند و کسانی هستند که به اسم اسلام و شوق و با سادگی عقیده دارند که باز یک خان، بازده میدهد، کسانی که به زمین میآیند و از اینجا تا بن قنات تا آن ته مرتع غصب شده و مال کسی دیگر است. این حرفها هنوز در این مملکت وجود دارد اما نه مقطع آن مشخص است و نه مجلستان میخواهد و شما هم نمیخواهید، این حرفها هنوز وجود دارد.
این کلام را عرض کنم برای اینکه متوجه شوند که بالاخره باید مسأله این زمینها حل شود. ممکن هم است کسانی در گذشته این را آباد کرده باشند و زمین را مالک و شرعی هم باشد و ما کسی که زمین را به معیار خود آباد کرده است و هم اکنون زمین را اداره میکند، باید او را مالک کنیم. در کشوری که نیاز است از زمین بنحو احسن استفاده شود و کسی که از یک تخم، یک تخم بر میدارد فقط برای مالکیتش و برای حفظ مالکیتش، این اهانت به زمین است، این خیانت به حکومت و این خیانت به مملکت است، این خیانت به انقلاب و اسلام است. باید که صدور برات توی این مملکت باشد و رسیدگی کند این جور اراضی را، بخاطر مسائل مملکت زمینها از دست اینها بگیرند و به دست کسانی که واقعاً با بیل و کلنگ و با تراکتور و آیش زمین و با تحمل گرما و سرما با زمستان و هزار چیز دیگر بدهند تا بروند و کار کنند. ما نمیتوانیم بگوییم کسانی که ده هکتار دارد یا هشت هکتار دارد یا بیست هکتار دارد نمیتواند مالک باشد، شرعاً چنین حرفی نمیتواند باشد ولی اولا؛ باید مالکش درست باشد، و با خط کشی و مأمور، تعیین حدود و ثبت اینها درست شده باشد و عیناً مشخص شده باشد. با آنها نمیتوان زندگی کرد و مشکلاتی وجود دارد که انشاءاللَّه باید حل شود و مسأله حل شود و این را از شما قبول دارم که تا مسأله زمین حل نشود و مالک امنیت کامل نداشته باشد و کشاورز امنیت کامل نداشته باشد و آینده روشن نباشد، ما نمیتوانیم، هر چند کشاورزی را در برنامه قرار دهیم، نمیتوانیم آن را رونق دهیم، چون این را قبول دارم و انشاءاللَّه در مجلس دوم شورای اسلامی، این را که حاکمیت خواسته، تحقق پیدا کند، ولی هنوز موفق نشده است؛ انشاءاللَّه طرح حاضر شود و ما در مجلس دوم بتوانیم این را به طریقی حل کنیم و با کمک امام امت و سایر دوستان.
در مورد اهمیت دادن به نیازهای کشاورزی واقعاً ما سعی میکنیم که کشاورزی محور همه محورها باشد. اینکه صنایع دیگر کارهایی که ارتباط پیدا میکند با کشاورزی و ملیت پیدا میکند؛ مثلاً ما به تراکتور سازی بیشتر از ماشین و صنایع سازی اهمیت دهیم یا مثلاً به چیزهایی که ابزار کشاورزی میسازند اهمیت بیشتری دهیم، نسبت به چیزهایی که ابزار خانگی میسازند و هر چه هست، یخچال بعد از آن است که ما بتوانیم گوشت داشته باشیم و بعد یخچال داشته باشیم که گوشت در آن بگذاریم، این را ما قبول داریم و سیاست ما در این است و میآییم این چنین عمل کنیم. راههای روستایی در اولویت است و جهاد سازندگی چندی پیش طرحی دو فوریتی آورد در مجلس، و مجلس به آسانی آن را تصویب کرد که تا یک حدی از لحاظ عملکرد مالی دستش بازتر از سایر وزارتخانههای دیگر باشد. کشاورزان در روستاها باید کار کنند و به روستاهایی که مهم است، باید اولویت دهیم. آب فراوان و آنچه که مربوط به آب است، به سدسازی باید اهمیت دهیم و به پمپ سازی اولویت دهیم، به راههایی که باید محصول را به عنوان تخصص در روستا و امثال اینها را تقسیم کند اولویت دهیم. اولویت دادن، فوری به نتیجه رسیدن نیست، اینها جلوتر هستند، ما اول آنها را تأمین میکنیم و نه این که کار دیگران را بشرط آن عامل تعطیل کرد و آن که یک کارخانه ماشین سازی دارد، آن را نمیتوانیم تعطیل کنیم، ما امتیاز که به ماشین سازی نمیدهیم و امتیاز را به کارخانه پمپ سازی میدهیم و سیاست این چنین است. ما برای کارهایی که مربوط به کشاورزی میشود اولویت میدهیم که حل شود.
مسأله آب بسیار مهم است که در کشور ما آن طور که آقایان هم اشاره کردند در روی زمین یا در زیر زمین هدر میرود و برنامه ریزی استفاده از آب یک کار طولانی است، یک ساله دو ساله نیست، آن طرحی که ما میریزیم پنج تا شش سال طول میکشد تا سدهای حسابی بسازیم تا زمین شناسی کنند تا اعماق زمین را ببینند تا برنامهریزی کنند تا تونل انحرافی بزنند و بعد زمین را تبدیل به سیمان کنند تا آب عبور نکند و بعد سد بسازند و بعد برنامههای کانال کشی پشت سد دارد. حداقل ساختن یک صد حسابی، عمرش پنج سال است که طول میکشد و یک کار مهمی است که در این چهار پنج سال فرصت این کارها را به ما ندادند که این برنامهریزیها شده و در خیلی از این جاها، کارهایی را باید منحرف کرد.
در یک قسمتی از مملکت که آب دارد و فراوان است و هر کس میگوید که آب نیست. آب کوههای زردکوه همه دارد میرود و از آن طرف به خلیج فارس میریزد و هدر میرود و این زحمت دارد که این آب را برگردانند، و برود چاهها و مرکز کشور. آبهای مرزی ما با عراق در کردستان و آذربایجان غربی و اینها همه میریزد به عراق و بعد در جویهای عراق میرود. این یک برنامه طولانی میخواهد که بروند در کوهها و آبها را به این طرف هدایت کنند، به جای آن که به آن طرف برود به این طرف بیاید در قسمت شرق، مثلاً در مناطق جازمه که آب هدر میرود، در مرزهای شوروی هم همین طوری است، خدا رژیم شاه را لعنت کند، آن زمانی که امکانات فراهم تر بوده و برنامهریزی برای این مملکت بایست میشد. باید بتوانند از آب و خاک استفاده کند، این جور برنامهها را نداشته و ما امیدواریم که فرزندان خود شما که امروز مسؤولان کشور هستند، امروز انواع کسانی هستند که وزیر هستند، وکیل هستند، معاون هستند و مدیر هستند، عموماً کسانی هستند که بچههای همین قشر محروم هستند که روستازاده یا روستایی به نظر میرسند، در این کشور برنامهریزی کنند. شما همت کنید و مردم ما هم همت کنند و فرض کنند که این مملکتمان را خوب بتوانیم، ما که نه، خود شما بسازید.
کشاورز نمونه هستید به دلیل اینکه خوب کار کردید، بدلیل اینکه انتخاب شدید و من این حرفها را فقط برای کشاورزهای زمیندار نزدم که اینها همت کنند، همین دیم کاریهایی که اگر یک قدر دقت شود به جای مثلاً پنج سال شخم زدن، ده سال بزند و یک جوری اساسیتر این دیم کاشته شود که یکدفعه گندم کشور دو برابر میشود. اگر خوب برخورد شود، البته وزارت کشاورزی و جهاد اینها باید تسهیلات قایل شوند. ما شما را به خدا میسپاریم و امیدواریم که برگردید و در محیط فعالیتتان، جهاد برای اسلام و مسلمین و پشت جبهه موفق باشید. سلام مرا به همه همکارانتان برسانید.
والسلام علیکم و رحمةالله و برکاته