سخنرانی
  • صفحه اصلی
  • سخنرانی
  • سخنرانی آقای هاشمی در جمع معلمان پیرامون جایگاه معلمان و شخصیت آیت اللَّه مطهری

سخنرانی آقای هاشمی در جمع معلمان پیرامون جایگاه معلمان و شخصیت آیت اللَّه مطهری

  • چهارشنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۳۶۳

 

 سخنرانی در جمع معلمان

    بسم‏الله‏الرحمن‏الرحیم

 »اَلْحَمْدُلِلَّهِ رَبِّ الْعالَمین، اَلصَّلوةُ وَالسَّلامِ عَلی رَسولِ اللَّهِ و آلِهِ اَجْمعین«

 یکی از زمینه‏های شرمندگی ما همین است که برادران و خواهرانی مثل شما، با بزرگواری که خودتان دارید، ما را شرمنده می‏کنید و زحمت می‏کشید و تشریف می‏آورید و مدتی وقتتان را صرف می‏کنید. ما هم در خودمان این لیاقت را نمی‏بینیم که به اسم ما، شما وقت صرف کنید و ابراز محبتهای اضافی هم، اضافه باری می‏شود بر شرمندگی. به هر حال، مطالبی که فکر می‏کنیم؛ می‏توانیم برای همه ما مفید باشد، در جمع شما مطرح می‏کنیم.

 به مناسبت روز معلم و شهادت معلم واقعیمان، آقای مطهری، مطالبی که مطرح می‏کنم در این حول و حوش است. در مورد معلم که شامل ایشان (شهید مطهری) هم می‏شود، خود شما که وجودتان و همتتان و تمام نیرویتان را برای تحقق عینی این واژه صرف می‏کنید؛ بهترین مفسر و موضع ارزش این واژه و این راه می‏توانید باشید. اگر ما در این باره در فضیلت معلم، زیاد برای شما صحبت کنیم، تکرار مکررات است. اگر بحثی می‏کنیم برای معرفی اسلام و اهدف انقلاب است که معلمان ما که راه انقلاب ما با تلاشهای آنها کاملاً همراه است، مطمئن باشند و تشویق شوند برای اینکه این راهی که خودشان انتخاب کردند، به خاطر اسلام و به خاطر انقلاب، تلاش بیشتری در انجام آن نمایند. این طور که خیلی روشن است و احتیاج به استدلال هم ندارد. اگر علم و دانش و دانستنیها را از انسان بگیرند؛ چیزی باقی نمی‏ماند.

 انسان منهای معلوماتش و منهای اطلاعاتش، هیچ چیز نیست؛ از سنگ هم بی‏خاصیت‏تر است، از هر جمادی که فکر کنید، بی‏خاصیت‏تر است. یک مزاحم مصرف کننده بی‏اثر و بی‏ارزش است. یک باری بر جامعه است، ارزش و مقامش، از حیوانات هم پایین تر می‏آید؛ زیرا هر حیوانی و هر حشره‏ای یک خاصیتی در اطراف خودش دارد. انسان را چیزی که ممتاز می‏کند، همین معلوماتش است که ارزشهای معنوی دیگر نیز بر اثر معلومات برای آدم پیش می‏آید، اگر ایمانی می‏آید، اخلاق حسنه یا ایثار یا هر چیز دیگر، این باری بر معلومات آدم می‏شود. پس همه ارزشهای انسان آن پایه اصلی اش را، ما اطلاعات می‏دانیم که خداوند این استعداد را در وجود انسان گذاشته است و از میان موجوداتی که ما با آن تماس داریم، منحصر به فرد است که ما خوب می‏شناسیم.

این استعداد و این جوهر در اختیار معلمین است. خوب یک مقدار چیزهایی را انسانها از راه حرکتهای طبیعی و برخوردهای حسی از راه چشم و گوش و حواس و اینها درک می‏کنند؛ اما این نقد ارزش واقعی انسان نمی‏شود؛ یعنی اگر انسان را به حال خودش رها کنیم و بخواهد به طور طبیعی چیزی را بفهمد، در برخوردش حداکثر مثل انسانهای وحشی است در جنگلهای قدیم یا حالا گوشه و کنار دنیا پیدا کنیم، این می‏شود.

 مهمترین بخش و اساسی‏ترین چیز را با تعلیم باید یاد داد. این مخصوصاً برای همه است. هر کس باید به وجود خودش مراجعه کند. شما هم که معلم هستید این را بهتر درک می‏کنید و واقعیت این است. با این توضیح کوتاه معلوم می‏شود که ارزش معلم چقدر است. ارزش هر کس که به آدم چیزی یاد می‏دهد و انسانها را می‏سازد، با این واقعیت، معلوم می‏شود که چقدر است. هیچ چیزی در حرکتهای انسان نمی‏شود پیدا کرد که هم سنگ تعلیم باشد. حالا این تعلیم که می‏گوئیم به معنی اعم است؛ یعنی پرورش هم در آن می‏آید. آن هم تعلیم است هر دو باردار کردن معنویات انسان است هیچ چیز نمی‏تواند، هم سنگ این باشد و تعبیرات معارف ما هم، همین است. گاهی برخوردهای خاص ائمه که مثلاً یک معلم وقتی یک چیزی را یاد می‏داد، دهانش را پر از طلا می‏کردند، یا امثال اینها یک شوک بود که وارد می‏کردند که به جامعه توجه کنند. این ارزشش بیش از اینهاست و نمی‏توان ارزش گذاری کرد و در مقابل عمل او با مادیات آن را جبران کرد. هر معلمی که خدمت خودش را بخواهد با پول و با اجرتی که می‏گیرد بسنجد، اشتباه کرده است؛ یعنی در حقیقت، معلم باید آن اجرت واقعی خودش را اگر ایمان به خدا دارد - که شما معلمین دارید - از خدا بخواهد. اگر هم اهل این معانی نیست، وجدان خودش؛ یعنی آن وضعیت وجدانی خودش را که دارد این کار را انجام می‏دهد. آن باید مشوقش باشد و بفهمد که انسانها را انسان می‏کند. این ارزشی که خلق می‏کند و اثری که دارد ایجاد می‏کند، می‏تواند روح معلم را شاداب کند؛ والا اگر ما فرض کنیم بهترین امکانات رفاهی را به معلمها دهند و بعد خیال کنیم که مزد آنها داده شده، این مزد نیست واقعاً این کاری که او خلق کرده، خیلی بیش از اینها است و قابل مقایسه نیست، اصلاً نمی‏شود اینها را در ترازو گذاشت و هم سنگ کرد.

 بنابراین باتوجه به معارف اسلامی، شما در کارتان سراغ قسمت عمده؛ یعنی دنبال آن ارزش واقعی کارتان بروید که هم وجدانتان را قانع کنید که کار بزرگی انجام می‏دهید و هم پیش خداوند خودتان را رو سفید ببینید و عمدتاً منتظر آن اجر واقعی خودتان باشید که از خدا بگیرید. شما که در طول عمرتان دهها نفر یا صدها نفر را تعلیم دادید و واقعیتش را نقد کردید، به همان اندازه که کار کردید برایتان ذخیره است. این بستگی به نیت آدم دارد اگر با نیت خوب برخورد کنیم؛ یعنی برای خدا این کار را انجام دهیم، همه چیز پیش خداست و از خدا می‏گیرید.

 لذا ما وقتی با معلمین طرف می‏شویم، ضمن اینکه حکومت جامعه، اولیاء موظفند که زندگی معلمان را خوب تأمین کنند تا احساس نیاز مجبورشان نکند که همتشان را بغیر از تعلیم مصرف کنند و نشاطشان را برای غیر کارشان بگیرد. این وظیفه را دارند و این وظیفه آنهاست؛ منتها تحقیقاً نباید قانع به مزدی که دولت و مؤسسات بزرگ آموزشی به شما می‏دهند، باشید. ما اگر با این دید بتوانیم این را جا بیندازیم و واقعاً ذهن افراد باسواد جامعه خودمان را قانع کنیم و این تحلیل را قبول کنند، می‏توانیم موفق شویم که جامعه خودمان را باسواد کنیم و حقش نیز این است.

 اسلام که با این پایه برخورد می‏کند و اولین سوره وقتی نازل می‏شود با اقراء شروع می‏شود و بعد از خلق، تعلیم مطرح می‏شود و قلم اولین ابزاری است که به گوش پیغمبر(ص) قرائت می‏شود از صدای وحی این خیلی چیز را می‏فهماند. اگر ما رویه‏مان را این چنین کنیم، جامعه ما در یکی دو نسل که بگذرد باید با سواد ترین جامعه دنیا باشد و حالت تعلیم از فرمول موجود هم، در بیاید. از کلاسهای رسمی نیز در بیاید، به همه جا نیز سرایت کند، همه ما معلم باشیم. همه وقت اضافیمان را با عشق برویم سراغ یاد گرفتن، کشف حقیقتهای جهان. اگر این حالت را بتوانیم در زندگی مردم تحکیم کنیم که شما می‏توانید این کار را بکنید.

 از بچگی بچه‏ها و روحیه‏اشان را با این گونه طرز تفکرها اشراب کنید. این موقع، جامعه باسواد و دانشمند و عالم می‏شود. اسلام از این به بعد اگر خودش را نشان دهد، ابعاد دیگر خاضع می‏شوند. در مقابل این بُعد، ما آن روزهایی که مبارزه می‏کردیم، خیلی امید داشتیم که اگر یک روزی جامعه اسلامی زمامش دست ما بیاید، ما جامعه را به این طرف بکشیم. متأسفانه آدم وقتی که به گرفتاریهای زندگی مادی دچار می‏شود، به خاطر شرایط انقلاب و به هر حال اداره مدیریت مملکت، این گرفتاریها یک مقدار آدم را مشغول می‏کند ولی این هدف، عالیترین هدف نظام جمهوری اسلامی باید باشد.

 به عنوان مصداق هم، می‏رویم به سراغ شهید مطهری، از خیلی‏ها می‏توانیم حرف بزنیم، ولی چون روز، روز ایشان است و افتخار این روز هم به نام ایشان است، به عنوان یک مصداق از ایشان حرف می‏زنیم والا شهید باهنر، معلم بزرگواری بود. شهید رجایی هم معلم بزرگواری بود. شهید بهشتی هم معلم بزرگواری بود. اصلاً آن روزهایی که این انقلاب شکل می‏گرفت پیشتازانش معلمین بودند؛ معلمین رسمی یا معلمینی که به صورت تدریسهای عمومی از طلبه‏ها حرکت می‏کردند، طبقه فرهنگی به معنای اعم پیشتازان این انقلاب بودند.

 شهید مطهری عنصر بسیار با ارزشی است، من خیال می‏کنم امروز دوست و دشمن به عظمت آقای مطهری اعتراف می‏کند. دشمنان اگر حسادتی داشتند، بعد از شهادت ایشان، آتش حسادتشان دیگر خاموش شده و زمینه اعتراف را در آنها بوجود آورده است. سراسر زندگی واقعی ایشان را شما تحلیل می‏کنید، آن ارزشهایی که برای ایشان حساب می‏شود، جامعه به خاطر آن، به او - شهید مطهری - احترام می‏گذارد. همه ارزشهای فرهنگی و علمی، آن بُعد معلمی ایشان است. آقای مطهری از مظاهر مادی که انسانها را برجسته می‏کند، چیز روشنی نداشتند. نقطه برجسته زندگی ایشان، نقاط برجسته فرهنگی ایشان بود، وقتی که در حوزه درس می‏خواند، بهترین شاگرد بود و وقتیکه درس می‏دادند، در فن خودشان بهترین معلم بودند و توی جامعه هم، وقتی که تعلیم عمومی می‏دادند، بهترین تبیینها و تحلیلهای علمی را ایشان ارائه می‏دادند و وقتی هم که می‏نوشتند، نوشته‏هایشان هم، بهترین متون تعلیم است. تعلیم عمومی ما در هر رشته‏ای و هر موضوعی، در آن از آقای مطهری یک مقاله داریم، این یک سند است، این خیلی چیز بزرگی است. ما که خودمان دنبال تحقیق می‏رویم که می‏خواهیم این چیزها را بفهمیم، می‏رویم کتابهای مختلف را پیدا می‏کنیم، به منابع مراجعه می‏کنیم. آن موضوع که آقای مطهری در آن چیزی نوشته‏اند خیلی راه ما را نزدیکتر کرده است. وقتی که آن نوشته را پیدا می‏کنیم و می‏خوانیم، کار طولانی که باید از توی کتابخانه‏ها و اسناد و یاداشتهایمان جمع کنیم، آن جا متمرکز می‏بینیم. آدمی که این چنین بوده باشد، بسیار کم است که هر چه نوشته باشد، سند باشد.

 خصوصیت آقای مطهری این بود که متفکر بود؛ یعنی از یک حالت عادی تعلیم و تعلم، یک درجه بالاتر رفته بود، فکر می‏کرد و حرف می‏زد و فکر می‏کرد و می‏نوشت، با تفکر کارش را شروع می‏کرد. من از خود ایشان شنیدم که یک وقتی بود ایشان منزلشان در آبشار، در خیابان ری، و محل کارشان اکثراً در مدرسه مروی بود تا اینجا ایشان پیاده می‏آمد و به خاطر مسائل مالی، امکان خرج پول برای ایشان خیلی کم بود. یکی از دلایلی که ایشان آمد تهران، مضیقه مالی بود که در قم تأمین نمی‏شدند، برای اینکه مبلغی از تعلیم در تهران بگیرد، در قم هم، اینطور پولی نبود.

 تهران که آمدند، یک مقدار برای اداره زندگیشان بود؛ یعنی فقرشان او را منتقل کردند به تهران و تا این اواخر هم، زندگیشان دچار فقر بود. این چند سال اخیر که دیگر وضع نشریات مقداری خوب شده بود و درآمدی که از طریق نوشته‏هایشان داشتند، یک مقداری وضع زندگیشان بهتر شده بود و فقر ایشان همیشه محفوظ بود. هم از جهت فقر، ایشان این تکه راه را پیاده می‏آمد و هم از جهت اینکه بالاخره راهی رفته باشد و از لحاظ جسمی ورزش کرده باشد، این را انتخاب می‏کرد، بعد ایشان برای اینکه وقتش تلف نشود، می‏گفتند: از تو کوچه‏ها می‏آیم، از تو خیابان نمی‏آیم و میانبر می‏زد، از کوچه‏های خیابان سیروس و ری می‏آمد.

 ایشان خودش می‏گفت: من بسیاری از منبرها و مقاله‏هایم را در همین رفت و برگشتم در این مسیر، پایه‏اش را می‏ریزم و فکر می‏کنم. این خیلی جالب است که آدم روش زندگی‏اش این چنین باشد که همین قطعه راهی که می‏آمد سرش را می‏انداخت پایین و فکر می‏کرد و با این فکرش، وقتی که دو کیلومتر راه آمده بود، آخر راه یک محصولی را برای خودش داشت. وقتی که می‏آمد به خانه یا به مدرسه که می‏رسید، اولین کاری که می‏کرد آن محصول فکر خودش را یادداشت می‏کرد در دو سه سطر که این سوژه‏ها بماند تا تکمیلش کند. این چنین از وقتش استفاده می‏کرد و این چنین کار می‏کرد. البته استعدادشان نیز خیلی قوی بود، اخلاصشان نیز خیلی خوب بود. کسی که با ایشان نزدیک بود، می‏فهمید که حاضر نیست کاری را انجام دهد که این کار با قصد و قربت و تقرب به الی اللَّه سازگار نباشد؛ یعنی وقتی که می‏خواست اقدام کند حرف بزند یا بنویسد، فکر می‏کرد که اینکار رضایت خدا را جلب می‏کند یا نه؟ یعنی مفید است؟ یک ثمره‏ای برای زندگی خودش دارد یا نه؟ به درد این جامعه می‏خورد یانه؟ می‏شود روی آن، قصد و قربت کرد و به حساب خداوند گذاشت ؟

 این فعالیت ایشان بود در مبارزات و تاریخ روحانیت ایشان که افتخاری بود. واقعاً پیش از آنکه بیاید تهران، حوزه علمیه قم را ایشان احیا می‏کرد. تهران که آمد سندی شد برای گروه مذهبیها، در دانشگاه و در مجامع مترقی آن روزها، محافل علمی داشت. دیگر جلسات خوبی که افراد باسواد دانشگاهی و بازاری و متفرقه جمع می‏شدند؛ جلساتی بود که مسائل، تحلیل می‏شد، معارف اسلامی تبیین می‏شد. آقای مطهری واقعاً برای این گونه جلسات، و این گونه تعلیم سیار، در افکار جامعه خیلی مؤثر و مفید بودند.

 در دانشگاه که حضور داشت، وجود ایشان در محیط دانشگاه خاری بود در چشم منافقین اسلام؛ چه آن ملی‏گراهایی که بودند، یک موجی بودند که شما دانشگاهی‏ها یادتان است، موجی راه انداخته بودند در دوران پهلوی که تا در مقابل اسلام چیزی را علم کنند و افتخارات ایرانیان قدیم و زرتشتی، و از این ملی‏گرایی و بلند کردن اسم افرادی؛ مثلاً بابک خرم دین، و از این چیزها. یک عده‏ای در دانشگاه بودند که این کارها را می‏کردند تا روحیه مسلمانان و بچه مسلمانانی که افتخاراتشان حضرت محمد(ص) و حضرت علی(ع) و علما و دانشمندان اسلامی بودند، در مقابلشان اینها را می‏خواستند علم کنند که به این تیپ‏های بی‏دین روحیه دهند.

 آقای مطهری در دانشگاه، در مقابل همه آنهایی که همه ابزار را هم دست آنها داده بودند و بودجه هم داشتند تا کار کنند، آقای مطهری این بچه‏ها را با تحلیلها و بحثهای خوبی که می‏کردند، نگه می‏داشتند و روحیه آنها با اشکالاتی که بر اسلام طرح می‏کردند، یکی از طرقی بود که در دانشگاهها اذیت می‏کردند. آن موقع این بود که راجع به زن در اسلام ایراد می‏گرفتند که اسلام در این باره چه می‏گوید؟ راجع به بردگی، اسلام چه می‏گوید؟ در مورد دانش؛ مثلاً حالت واپس گرایی و طرفدار سنتهای قدیم بودن، فراموش کردن و توجه نکردن بر ترقیات علمی و از این قبیل موضوعاتی که در آن موقع مطرح بود. همیشه کسی نبود که از اسلام دفاع کند و مسلمانان را برای اینگونه مسائل تحقیر می‏کردند، مخصوصاً آن دوره که القائات غربیها خیلی زیاد بود، هم کمونیستها فشار بر مسلمانان آورده بودند و اینها مسائلی را مطرح کرده بودند، در فلسفه‏شان فلسفه هگل و مارکس و ... آورده بودند، ترجمه کرده بودند و توی دانشگاهها جوانان داغ را که با اینها و آنها که اهل دنیا بودند و با اظهارات غربیها که یکسری اشکالات ناصحیح بر اسلام می‏گرفتند، روح دانشجوها را آزرده می‏کردند. بچه‏های مسلمان می‏آمدند و نمی‏توانستند از خودشان دفاع کنند.

 حضور آقای مطهری در دانشگاه باعث شده بود که همه این تیپها از ایشان وحشت داشتند و ناراحت بودند و ایشان پنبه‏های همه اینها را حلاجی می‏کرد و می‏ریخت بیرون و راه را برای افکار سالم در دانشگاهها باز می‏کرد. خیلی‏ها از وجود ایشان در محیطهای علمی و فضلی، احساس افتخار می‏کردند و در این گونه مجامع، در مبارزات که همه می‏دانید وضع ایشان چه طور بود، از نزدیکترین افراد به امام بود.

 این روزهای آخر که امام تصمیم گرفتند تشکیلات سیاسی راه بیندازند، مأموریت اصلی را به ایشان دادند. ایشان پاریس رفته بودند و امام ایشان را مأمور کردند و ما در تهران بودیم. مأمور کردند و فرمودند که بیاید اینجا، اسم پنج شش نفر را امام برده بودند و گفته بودند: این پنج، شش نفر که آقای مطهری آنها را دعوت می‏کنند، به کار بنشینند و پایه اصلی سازمان تشکیلات شوند. در مسائل بعدی که پیش آمد، آقای مطهری اولین هسته و اولین نقطه‏ای بودند که امام مأموریت تشکیل دولت اسلامی و تشکیلات اسلامی را به ایشان محول کردند. اینجا هم که شورای انقلاب مدت کمی که با ما کار می‏کردند هم، یا سعه نظری که داشتند و هم با اطلاعات قوی که از اسلام داشتند، چقدر مفید بودند. آن روزها هر مسأله‏ای که بیان می‏کردیم، مسأله اجتماعی، احتیاج به نظر داشت و همه رنگ حکومتی می‏گرفت، مسأله جدیدی که باید نظر جدیدی در مورد آن دهند، آقای مطهری در شورای انقلاب برای کارهای ما خیلی راه گشا بودند.

 من فکر می‏کنم که از حساب شده‏ترین ترورهایی که دشمنان ما کردند، حساب شده‏ترینش، ترور آقای مطهری بود؛ یعنی اینها خوب می‏شناختند، منافقین می‏شناختند، ملی‏گرایان، خارجیها ایشان را شناخته بودند و در مجموع عنصر شناخته شده‏ای بود، نقش ایشان را هم می‏دانستند. ایشان را در موقعی از ما گرفتند که ما هیچ وقت به اندازه آن زمان به وجود ایشان نیاز نداشتیم، تازه همه چیز می‏خواست شکل بگیرد. افکار ایشان بسیار خلاق و زیربنایی بود برای جمهوری اسلامی. ایشان را از ما گرفتند. اگر ایشان این چهار پنج سال بودند، خیلی کمک به سازماندهی علمی و فکری مبانی اسلامی می‏کردند، حالا خوشبختانه ایشان، افکارشان را در وجود خودشان نگاه نداشته بودند و ارائه داده بودند.

 اینها را برای شما عرض می‏کنم که تفاوت آدمی که خودش چیزی می‏داند و منتقل نکرده را با آدمی که چیزهایی که می‏داند منتقل کرده است، اینجا روشن می‏شود. آقای مطهری اگر شاگردانی نداشت و اگر کتابهایی نداشت و هر چه داشت با خودش به گور می‏برد، یا با مرگش تمام می‏شد، اسمش چراغی بود و بعد هم تمام می‏شد، اما خاصیت تعلیم و آموزگاری ایشان ایجاد کرد که ایشان این کتابها را برای ما گذاشته است.

 امروز شما هر آدم محققی را در راه تحقیق برای راه اسلام پیدا کنید، در چند موضوع از موضوعاتی که ایشان چیزی نوشته، از نوشته‏های ایشان می‏توانید استفاده کنید. این ارزش انتقال معلومات است و لذا کتابهای ایشان، آثار ایشان و سخنرانیهای ایشان، جای ایشان را پرکرد. آن روزها، کمتر آدم به سخنرانی ایشان توجه می‏کرد، ولی حالا ما بعد از پنج سال، چهار سال که گذشته، سخنرانی ایشان را که می‏گذارند، ما اگر فرصت کنیم با دقت به حرفهای ایشان گوش می‏دهیم. سخنرانی‏هایی که ده سال پیش ایشان کردند حالا وقتی می‏گذارند با دقت گوش می‏کنیم و برای ما زنده و آموزنده است.

 جامعه خیلی از ایشان نور گرفته است و نور می‏گیرد و اینها همه خاصیت انتقال معلومات است. شما از شاگردانی که تربیت می‏کنید، از آثاری که بجا می‏گذارید، از این جهت ممکن است توجه نداشته باشید، ولی انسان وقتی از این دنیا رفت و از آن دنیای بالا، نگاه می‏کند و نوری که از قلمش، از کتابهایش پخش می‏شود در دنیا، آن را می‏بیند، مجسم می‏کند و می‏بیند که چه کرده است؟ آن وقت چقدر روحش شاد می‏شود.

 وقتی که شما نباشید، - که ان‏شاءاللَّه سالهای سال خدمت کنید و بعد با افتخار در جوار الهی باشید - آن موقع شاگردهایتان را می‏بینید، شاگردهایتان را که اگر با آنها خوب کار می‏کنید، اگر شاگرد خوب تربیت کرده باشید، آثار آنها برای شما مرتب از طرق مختلف و از مجاری مختلف و برای ادامه زندگی جاوید شما، تغذیه برایتان می‏فرستند. اینها حالا محسوس نیست و در آن دنیا »یُوم طُولَ سراء« اینها محسوس می‏شود، ارزشش روشن می‏شود، ولی اگر در این دنیا، حالا خانه خوبی ساخته باشد، وقتی معلوم نیست چه کسی در آن می‏نشیند و چه کسی از آن استفاده می‏کند، یک اندوخته بانکی داشته باشد و یا یک ماشین خوبی داشته باشد، اینها وضعش روشن نیست، ولی تمام این کارهای تعلیماتی تحقیقاً مال خود آدم است ولی از عیب وجودی که آدم پیدا می‏کند تداوم آن هم مهم است.

 به هر حال ما امیدواریم که از این روح بزرگوار که افتخار اسمش را برای معلمین با انتخاب این روز پیدا شده است، شما هم استفاده کنید و این راهی که انتخاب کرده‏اید، چه خانمها و چه آقایان، این راه را با خوشحالی و نشاط ادامه دهید تا خداوند به ما هم توفیق دهد که قدر معلمهای مملکتمان را بدانیم و راهی را که خداوند پیش همه ما گذاشته، بپیماییم.

    والسلام علیکم و رحمةالله و برکاته