سخنرانی
  • صفحه اصلی
  • سخنرانی
  • سخنرانی آقای هاشمی در جمع معلمان و مسئولان وزارت آموزش و پرورش پیرامون ارزش کار معلم و اهمیت تعلیم و تربیت

سخنرانی آقای هاشمی در جمع معلمان و مسئولان وزارت آموزش و پرورش پیرامون ارزش کار معلم و اهمیت تعلیم و تربیت

  • دوشنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۳۶۲

 سخنرانی در جمع معلمان و مسئولان وزارت آموزش و پرورش

 »اَلْحَمْدُلِلَّهِ رَبِّ الْعالَمین، اَلصَّلوةُ وَالسَّلامِ عَلی رَسولِ اللَّهِ آلِهِ اَجْمعین«

 به خواهران و برادران معلم و مربی که به مجلس شورای اسلامی تشریف آورده ‏اند خیر مقدم عرض می ‏کنیم و از خداوند تقاضا می ‏کنیم این سمینار شما و زحمت هایی که برای بهتر کردن وضع تدریس و تعلیم کشیده ‏اید، مبارک بکند و با دست پر از این سفر به محل خدمتتان باز گردید.[t1]

 همانطوری که جناب پرورش [وزیر آموزش و پرورش] مطرح کردند، خداوند شرایط استثنایی را در اختیار ما گذاشت تا به وظیفه‏ ای که هر انسان متعهد و عالمی دارد، عمل کنیم و صلاحیت و لیاقت خودمان را در راه پیاده کردن اسلام نشان بدهیم. ما مدتها و سالها این آرزو را به دل داشته ‏ایم که شرایطی بدست بیاید تا نیروی اسلامی؛ مردم متعهد مسلمان و جوانهای دلسوز فرصت پیدا کنند که نقش اسلام را در جامعه نشان دهند.

 حالا ابعاد مختلفی برای معرفی و روشن کردن اسلام هست، خیلی‏ هایش به این جلسه شما مربوط نیست، آنچه که به این مجلس مربوط می ‏شود،  کار معلم ها، مربی‏ ها و دستگاه آموزش و پرورش ماست تا اینجا هیچ توضیحی لازم نیست که شما چقدر کارتان مهم است و چه وظیفه سنگینی دارید اینها را حتماً زیاد خوانده ‏اید و گفته‏ اید و شنیده ‏اید، همین انتخاب شغل، به نظر من نشان تشخیص است، چون این روزها ما می‏ دانیم شغل معلمی و شغل بسیار شریف تعلیم و تربیت با همه اهمیتی که دارد از لحاظ مادی و رفاهی خیلی شغل چشمگیری نیست که آدم به خاطر دنیا بیاید معلم بشود. البته اینطور نیست که آدم نیاید، در هر چیزی و در هر حدی آدم می‏ تواند اهداف دنیایی داشته باشد، نمی‏ گویم نیست، ولی برای یک جوان تحصیل کرده‏ ای که راههای مختلفی باز است، انتخاب معلمی ارزشمند است. به هر حال برای ما به عنوان تشخیص اهمیت این کار و انتخاب بجا یک قرنیه است و امیدواریم اگر کسانی هم هستند که تمام هدفشان این نباشد، رفته رفته سعی کنند در این محیط ، اهداف و نیت ‏هایشان هم برای  دنیا و  هم برای آخرت باشد تا همه زندگی‏شان عبادت باشد.

 همین زحمتی که آدم به عنوان معلم می‏ کشد در دو حالت می ‏تواند عرضه کند، اگر به صورت قصد قربت و برای انجام وظیفه و برای هدایت بچه ‏ها و برای تعالی و ترقی مملکت و اسلام عمل بکند، همه ‏اش عبادت می ‏شود و همین را اگر به عنوان یک هدف دنیوی انتخاب بکند گناه هم نیست، بالاخره مسایل دنیایی [باید] هم جزو اهداف زندگی ما باشد و باید تأمین بشود. اما آن خلوص را که نداشته باشد،  آن ارج و قرب را هم پیش خداوند پیدا نمی ‏کند،  به خاطر اینکه برای دنیا می‏ خواسته و در دنیا هم آن قدری که دادند، دادند . چون به آخرش رسیده ، طبعاً در این راه خسته می‏ شود. یعنی کار که زیاد شد ، ناراحت می ‏شود، حقوق که کم شد، ناراضی می‏ شود، اگر بخواهند قدری با بچه‏ ها  سروکله بزنند، خسته می شوند و آدم گاهی نمی تواند  تحمل ‏کند. یعنی اهداف فرق می ‏کند. اگر هدف را عالی بگیرد، هر چه مشکل باشد و وقت صرف کند و با بچه سروکله بزند و هر چه بیشتر مرارت بکشد، احساس می‏ کند که بهتر به هدفش نزدیک می ‏شود.

 من اصل را براین گذاشتم  که کسانی که این روزها می ‏آیند معلم می ‏شوند، اگر نیت یا همه نیت‏شان خدا باشد و یا حداقل خدا هم جزو اهدافشان باشد که این مقدار هم اگر باشد، رستگار و موفق خواهند بود، اما چیزی که ما باید توجه کنیم - فقط  می خواهم روی یک نکته تکیه بکنم - این است که ما باید در این دوره ‏ای که می‏ خواهیم حکومت اسلامی را پیدا بکنیم و جامعه اسلامی را بسازیم ، آن ارزش معلم و تعلیم و مقام معلم را با عمل و برنامه‏ های خودمان در همه وجود بچه‏ ها و نسل جوان و جامعه  جا بیندازیم.

 این گفته‏ ها که خیلی فراوان است، آیات قرآن، روایات، استدلالهای منطقی، عقلی همه چیز، هر کسی می ‏تواند به آسانی بفهمد که معلم چقدر کار مهمی را انجام می‏ دهد و ما می‏ دانیم که یک تحلیل آسانی به ما نشان می‏ دهد اگر آیه و روایت و هیچ چیز هم نداشتیم، انسان یکپارچه استعداد است و در جهات مختلف می‏ تواند رشد بکند، در جهات مادی و در جهات معنوی و آن که واقعاً انسان را انسان می‏کند و ما با سایر موجودات، با سنگها، با حیوانات با درختها تمایز داریم، آنچه که ما را از آنها جدا کرده یک بعد خاصی از انسانیت است که آن بعد خاص همان بعدی است که تربیت پذیراست، تعلیم پذیراست و بدون تعلیم و تربیت هیچ چیز نیست؛ یعنی اگر این انسان در جنگل رها بشود با تغذیه طبیعی ارتزاق کند، جسمش رشد می‏کند، غرایزش جای خودش را باز دارد، آنچه که یاد نمی‏گیرد، آن قسمت از وجودش رشد نمی‏کند، در مقداری که محسوسات و برخوردهای معمولی چیز به او یاد می‏دهد، یک چراغی در وجودش سوسو می‏کند.

 اما هر قدر یاد بگیرد که آن تمام هم نمی‏شود، دیگر نه تنها تمام نمی‏شود، هر قدمی که انسان برمی‏دارد، راههای یاد گرفتن به طور تصاعدی مکرر اضافه می‏شود، روزهای اول آدم یک چیز می‏خواند، یک قدری که مسأله باز شد از هر مسأله‏ای چند مسأله منشعب می‏شود و هر چه هم پیش می‏رویم این انشعابات بیشتر می‏شود، یعنی بعد آموزش و تعلیمی انسان که بعد اصلی و بی پایان وجود انسان است، همیشه تا آخر عمر هست، ما کسی را سراغ نداریم که سیر شده باشد حتی پیغمبر(ص)، اولین شخص جهان بشریت، آنها هم تا آخرین ساعات زندگی‏شان دنبال فهمیدن بودند و هر بار که جبرئیل می‏آمد یک چیز جدیدی یاد می‏گرفتند، بسیاری از چیزهای این جهان را شاید بالاخره یاد نگرفتند، زیرا دنیا و جهان خیلی وسیع‏تر از اینها است و خداوند و وجود بی‏پایان و جهان عظیمش آن طوری است، حداقل که ما قاطع می‏توانیم بگوئیم در شناخت خداوند هیچ کس نیست که بگوید خداوند را آن طور که هست شناخته‏ایم. این حداقلش است، اگر همه علوم غیر را هم برای انبیاء قائل بشویم، دیگر این طور چیزها را نمی‏توانیم بگوئیم.

 بنابراین این انسان با این خاصیت و با این ویژگیها است و معلم این استعداد و ماده توسعه پذیر و این حقیقت رشد پذیر بی‏پایان را در اختیار می‏گیرد که رویش کار کند. با توجه به این وضع و با توجه به بی‏پایانی راه سعادت، معلوم است که معلم خیلی مقام بزرگی دارد و خیلی مسئولیت عظیمی دارد و خیلی هم کار بزرگی برای مردم می‏کند، آن قدر این مسأله روشن است و مشخص که کسی به خودش زحمت نمی‏دهد این را بفهمد، یعنی از شدت روشنی و بداهت و ضرورت و نهایت وضوح هیچ کس به این فکر نمی‏کند، اگر فکر کنند که از مبداء علم چه دارند می‏گیرند، آن وقت خود به خود توجه می‏کنند، اینکه علی‏ابن‏ابیطالب(ع) خودش را بنده‏ای از بندگان پیغمبر(ص) معرفی می‏کرد و یا جمله معروف: "منَ عَلمَّنیْ حرفاً فَقَد سَیَّرنی عبداً"، اینها مبالغه نیست، مبالغه آنجایی است که آدم درست نمی‏فهمد و به عمقش توجه نمی‏کند و گرنه این یک واقعیتی است، چون وجود آدم را معلم، توسعه می‏دهد، یک چیز جدیدی در آدم دارد خلق می‏کند. آن چیز جدیدی که خلق کرده به هر حال در این سهیم است و آدم هستی اصلی‏اش این است، یعنی آنچه که دارد این است، آنچه که واقعیت است و آنی است که می‏ماند، بسیاری از چیزها هم که نمی‏ماند.

 اکثر دستاوردهای مادی زندگی ما نمی‏ماند و با مرگ ما می‏رود و آنچه که باقی است و زحمت هم ندارد، بقیه دستاوردها، خودش زحمتی است و نگهداری این هم زحمت دارد. آنچه که حافظ آدم است و به آدم خدمت می‏کند و همراه آدم است و وجود آدم را توسعه می‏دهد تا همه جا هست در قبر هم هست، بعد از قبر هم هست در آخرت هم هست و همیشه همراه آدم است و گم نمی‏شود و جزو قاطع وجود آدم می‏شود، معلومات آدم است، بنابراین معلم چیزی در آدم خلق می‏کند که آن حقیقت آدم است و آن حقیقت خوبی است، این خیلی روشن است که معلم حقش بزرگ است و من اینها را مقدمه همان نکته‏ای قرار دادم که می‏خواستم عرض بکنم.

 ما در این حرکت اسلامی‏مان یک جوری حرکت کنیم و عمل بکنیم که بچه‏ها و نسل جوان و هر کس که چیز می‏خواهد یاد بگیرد، این ارزش و اعتبار معلم را کم کم حس بکند و به معلم اعتماد پیدا کند، این چیزی است که ما باید در این حکومت جمهوری اسلامی درست کنیم.

 تقدسی برای معلم و محیط مدرسه درست کنیم که بچه وقتی به محیط مدرسه می‏آید، احساس بکند که در محیط نور قرار گرفته و در مقابل معلم که قرار می‏گیرید، خودش را در مقابل موجودی مقدس ببینید که به او حیات می‏دهد و افاضه حیات می‏کند، چیزهای ناجور نبیند و زده نشود.

 هر نقطه سیاهی که ما در دل بچه با عمل و رفتار و بدآموزیمان بگذاریم از این موقعیت و از این مقام معلم، کم می‏کند. ما در زندگی ائمه می‏بینیم با اینکه آنها که علم را گرامی می‏داشتند و اگر هم مدرسه می‏رفتند سعی بر این بوده که زندگی عادی را نیز ارائه بدهند، حالا به آن صورت عمل می‏کردند. خود ائمه ما همین معلمهایی که علم عادی را از آنها می‏گرفته، چقدر احترام می‏گذاشتند و چقدر در مقابل آنها محترمانه برخورد می‏کردند.

 قرآن که آن جور علم و معلم را بزرگ می‏کند و منطق هم که آن طور و سنت پیغمبر(ص) هم که آن طور، واقعیت زندگی هم که این طور، تحلیل هم که عرض کردم، روشن است و این ظلم است به مقام علم و معلم که ما این را یک طوری در زندگی پیاده بکنیم که این ارزش و این مقام در نظر مردم کاسته بشود و یکی از کارهای بزرگ شما این است، یکی از بزرگترین خدمات شما این است که خودتان، رفتارتان، برخوردتان و کیفیت آموزشی‏تان طوری باشد که این تقدس و احترام را در بچه‏ها برانگیزید، روح تواضع در مقابل معلم را در اینها زنده بکنید، به طور طبیعی نه تحمیلی و نه القائی، که او اصلاً برخوردش با معلم برخورد با یک نقطه نور باشد، ما اگر بتوانیم این رویه را ادامه بدهیم و اگر بتوانیم در این زندگی تحصیلی این حالت را درست بکنیم و اگر بتوانیم این تقدس را در گروه معلمها بوجود بیاوریم، خیلی به علم و آموزش خدمت کرده‏ایم و نسلهای آینده را نجات داده‏ایم و این خود به خود مدتها می‏ماند، این حالتی است که در خانواده‏ها و در جامعه نفوذ می‏کند.

 در روستاها باید وضع طوری باشد که مردم وقتی معلم‏شان را می‏بینند که به آن روستا آمده، خیلی لذت ببرند و در آنجا یک مرشد ببینند البته این آسان هم نمی‏شود، باید یک مقدار روی تعلیم و تربیت کار کنیم و یک مقدار در تعلیم و تحصیل معلمها و در پر بار کردن فکر اینها کار کنیم. اینها در مقابل بچه‏ها احساس حقارت نکنند و جواب بتوانند بدهند و بتوانند آنها را غنی کنند؛ برخوردهای خاص روانی که لازم است باید اینها را کم کم تنظیم کنیم و ما اگر در اینجا موفق شدیم یعنی در آموزش و پرورش موفق شدیم و چنین چیزی درست کردیم، سایر بخشها دیگر درست است بعدش دیگر دانشگاهها درست است، اداره‏جات درست است، تخصص‏ها درست است.

 کسی که از این جور محیط بیرون برود، خیلی کم پیدا می‏شود که مایه‏هایی از خوبی اینجا را در زندگی بعدی‏شان حفظ نکنند. زندگی جامعه می‏شود زندگی علمی، زندگی پرورش، زندگی نور و فضیلت و آدم خیال می‏کند که یکی از مهمترین پایگاههای رسیدن به آن اهداف هم در همین مدرسه‏ها است.

 البته همین حالا هم با همه ناجوری که در گذشته در این محیط بوده باز هم ما می‏بینیم بین ارگانهایی که به ما از رژیم قبل رسیده، جزو محترم‏ترین ارگانها است. در حد آن زمان اگر بخواهیم مقایسه کنیم، باز هم طبقه معلم، اکثریت خیلی خوبی داشتند با اینکه سیاست این نبوده، که مدرسه‏ها محیط فضیلت باشد ولی باز خوبی معلمها و خوبی خود علم - علم خودش اصلاً این خوبی را دارد - خوبی خود محیط تربیتی این خوبی را دارد و خوبی بچه‏ها که آن موقع یک موجودات معصوم لطیفی می‏آیند و پاکی آنها یک اثر متقابل روی معلمها می‏گذارد، مجموع آنها، اینها را مثل بعضی از ارگانهای دولتی به کلی از اعتبار نینداخته بود، یک اعتبار نسبی داشت و ما باید این اعتبار را بیشتر کنیم، این را با عمل و با خوب بودن خودمان بتوانیم انجام بدهیم.

 معلم اگر بتواند در نظر شاگردش بی‏عیب جلوه بکند، خیلی خوب است، یعنی این جوری، در معلم خودش یک الگوی انسان ببیند، انسان مطلوب خودش را آنجا ببیند، اگر آن طور باشد خیلی هم گفتن نمی‏خواهد، یعنی زحمت فرمول دادن و بحث کردن و ارشاد کردن و اینها را هم کم می‏کند، خود وجودش و برخوردش و اخلاقش اینها خودش آدم‏ساز است، که این کار، آموزش معلم را اهمیت می‏دهد که ما دنبال این کار برویم. ان‏شاءالله جناب آقای پرورش در تربیت معلم موفق بشوند - که اساس این حرکت خواهد بود - و گامهای مؤثری بردارند، شما هم کمک کنید و خودتان حداقل در حد خودتان این کار را بکنید و هر چقدر هم می‏توانید در حد دیگران به جلو بروید ما هم در خدمت شما هستیم و ما می‏فهمیم اهمیت این مسأله را و فکر می‏کنم برای مسؤولان امروز کشور اهمیت معلم و ارزش علم و ارزش پرورش بچه‏ها خیلی روشن است و آنها هم دلسوخته این چیزها هستند از امام گرفته تا کوچکترین ما، حاضر هستیم هر نوع کمکی که از ما ساخته است انجام بدهیم، خودمان هم اگر لایق باشیم خودمان را معلم حساب می‏کنیم.

 جنبه اساسی روحانیت، همان جنبه تعلیم و تربیت است بخشهای دیگر چیزی نیست که بخواهد روحانیت را مشخص بکند. همین جنبه است که ما با شما مشترک هستیم، منتهی با کیفیت دیگر و لباس دیگر، حتی من این مقدار تقدس دینی که مردم در مراکز دینی مثلاً برای نماز جمعه و از این قبیل قائل هستند این را هم برای مدرسه‏ها کافی نمی‏دانم، یعنی مدرسه‏ها آن مقدار تقدس را هم می‏توانند داشته باشد، به اضافه چیزهای دیگری، زیرا آنها یک جای معینی هم دارند و چیزهای دیگری هم می‏توانند بدهند. نظام خاص هم دارند، دوره خاص هم می‏بینند و به هر حال راه برای ما و شما باز است و ان‏شاءالله یک الگوی مناسبی را نشان بدهیم.

 ما شخصی حتی مثل مرحوم شهید مطهری را به عنوان یک الگوی معلم حساب می‏کنیم، البته او یک دانشمند بزرگی بود، خیلی زحمت کشیده بود، پیدا کردن کسی مثل مرحوم مطهری بسیار مشکل است اما هدفها باید آن طوری باشد یعنی ما باید هدفگیری کنیم که آن طوری بشود، زیرا ایشان هم یک عنصر استثنایی نبوده، از بچه‏های همین مملکت بوده، در شرایط بدی هم بوده، مثل ما در شرایط خوب امروز قرار نداشته، ایشان در شرایط بدی بودند از دوران پهلوی شروع می‏شود تا دوران اواخر که کم کم داشت دستمان باز می‏شد، ایشان در همان دوران سخت درس خوانده و خودش را ساخته و طلبه‏ها را ساخته و زندگی بسیار سخت مادی را گذرانده، مشکلات حکومت و درگیری‏ها و آنطور چیزها هم بوده، یک عنصری شده ببینید چقدر حرف زده، چقدر نوشته، چقدر گفته و چقدر تربیت کرده و حالا هم چقدر افکارش آدم را می‏سازد، این راه منحصر به ایشان نیست، منحصر به طلبه‏ها هم نیست، خیلی کسها می‏توانند به آنجا برسند آن زمان مشکل‏تر بوده و این زمان آسانتر است و ان‏شاءالله ما ایشان را الگوی یک معلم خوب قرار بدهیم و راه ایشان را ادامه بدهیم. شما را به خداوند بزرگ می‏سپارم و امیدوارم که موفق و منصور باشید.

    والسلام علیکم و رحمة الله و برکاتة