سخنرانی آقای هاشمی در جمع مسئولان وزارت آموزش و پرورش پیرامون شیوه آموزش و پرورش و نیاز به متخصص
سخنرانی در جمع مسئولان وزارت آموزش و پرورش
بسماللهالرحمنالرحیم
»اَلْحَمْدُلِلَّهِ رَبِّ الْعالَمین، اَلصَّلوةُ وَالسَّلامِ عَلی رَسولِ اللَّهِ و آلِهِ اَجْمعین«
جداً شرمنده هستم که به خاطر ملاقات جمعی از شخصیتهای این انقلاب و این کشور که در این هوای گرم، مدتی وقتشان را صرف کردند و با این احساسات پر شورشان که از قلبهای پاکشان بلند میشود، خیال میکنند که ما برای این انقلاب ارزشی داریم که ما، واقعاً خودمان را خیلی کوچکتر در مقابل زحماتی که شما میکشید، رزمندههایمان در جبههها و نیروهای جهادگرمان و سایر نیروهای انقلابی در سراسر کشور میکشند؛ میبینیم. کار ما قابل توجه نیست، در حد مسائلی است که خیلی در مقابل آن زحمات کلی، کمرنگ است. به هر حال تمایل من این بود که در سمینار برادرانمان در محل سمینار شرکت کنم با جناب آقای پرورش هم صحبت شد، اما چنین فرصتی دست نداد و ناچار به این شکل درآمد.
من در جریان بحثهای سمینار شما نیستم و نمیدانم چه نتایجی را خواهد گرفت، ولی برحسب معمول انتظار این است که افرادی که از نزدیک دست بر دانش دارند و مستقیماً با دانش آموزان و مسائل کشور در تماسند، بتوانند در اینگونه سمینارها که وقت زیاد و نیروی زیادی صرف آن میشود، قدم شایستهای در تحول کیفی کارهای آموزش و پرورش بردارند. اینکه ما فکر کنیم همین شیوه آموزش و پرورش موجود که از گذشته بوده و یک مقدار اصلاح شده، این همان شکل مطلوب نهایی است، تحقیقاً با منطق سازگار نیست؛ یعنی اگر همه چیز بود غیر از اینکه این آموزش و پرورش از زیر بار خروارها آوار مسموم رژیم شاه درآمده، همین کافی بود که ما به فکر بیفتیم که چگونه باید معالجه شود؛ صرف نظر از اینکه به طور کلی همه چیز در تکامل و تحول و رو به کمال است. ما به خصوص در مقطعی از زمان زندگی میکنیم که با این حرکتهای تکاملی محدود و طبیعی نمیتوانیم خودمان را قانع کنیم.
ما از یک رژیمی نجات پیدا کردهایم که سخت آن را مورد انتقاد قرار دادیم و به حق ما رژیم را ضدمنافع مردمی و اسلامی میدانستیم و مردم علیه آن نظام شورش کردند. آموزش و پرورش که پایه اصلی حرکت جامعه است، تحقیقاً در توجه به رفع عیوب استحقاق بیشتری دارد. عیبها و نقصها و نیازها کم و بیش شناخته شده است و مطرح است و الحمدللّه قدمهای خوبی هم در این چهار، پنج سال برداشته شد. با تماسهای گوناگونی که انسان با دانش آموز و معلم و اولیاء دارد و چیزهایی که میخواند خیلی آسان میفهمد که امروز درس خواندن بچهها، خیلی از شش سال پیش بهتر است و ثمرات فارغ التحصیلان دوره دبستان و دبیرستان به کلی با سابق فرق کرده است.
محصولاتش را انسانهای نسبتاً متعهد با سوادتر و آماده به خدمت تر در راه رسیدن به اهداف انسانی تشکیل میدهند، اما برای شما این نباید قانع کننده باشد. برای دیگران باید تلاش بیشتری کرد، چیزی که به چشم میخورد و جزو تحولات است ولی کافی نیست، آن حالت شدید مدرک گرایی که در زمان گذشته بود و حالت شدید پرهیز تحصیل کردهها از پرداختن به کارهای جسمی و بدنی و فیزیکی، خوب! این یک مقداری اصلاح شده است و از لحاظ روحیه، بچههای ما حالا مثل آن زمان نیستند و ما میدانیم خیلی عوض شدهاند و حالا در شرایطی هستیم که تحصیل کردههای سطح بالای اینها، دکترهایمان، مهندسین ما، دانشجویان ما در کارهای سخت جهادی یا پشت جبهه یا در جبهه با عشق شرکت میکنند. بسیاری از کارمندهای میزدار از پشت میزشان بلند میشوند و میروند در روستاها به کارهای شاق جسمی در جاهای بد آب و هوا میپردازند. وقتی که ما این نمونهها را داریم، خود به خود این نمونهها اثر جدی در روحیه بچههایی که مطلع شدهاند، دارد و خیلی ها مطلع شدهاند اینکه به ما مثل گذشته نیستیم که روی مدرک تکیه کنیم. کسانی که واقعاً کاردان باشند و تعهد داشته باشند، امروز همه جای کشور جا دارند؛ از کابینه گرفته تا مجلس و نهادهای انقلاب و جاهای دیگر که آدمهایی از این نوع شما میشناسید.
بنابراین آن حالت بسیار زشت حاکم بر رژیم گذشته، نیست ولی حق این است که به اندازه کافی به آن نقطهای که اسلام میخواهد و منطق یک جامعه رو به رشد ایجاب میکند، نرسیدیم. ما اگر بتوانیم و این کار را هم در دوره آموزش و پرورش باید انجام دهیم؛ در دوره دبستان تا دبیرستان به اضافه رسانههای جمعی، تلویزیون، رادیو، سینماها، روزنامهها، کتابخانهها و سایر جاهای فرهنگی باید هماهنگی کنند، واقعاً فرهنگ جوانها را در مورد کار، کوشش، نوع کار، کیفیت کار، و کیفیت بهرهگیری از تحصیل، باید تحول کیفی خیلی قوی دهند و تا این کار نشود، جامعهای مثل جامعه ما نمیتواند نیازهای انسانی را از درون خودش کسب کند.
ما همین حالا که در حال جنگ هستیم و بخشی از بودجهمان را صرف جنگ میکنیم و بخشی از درآمدهایمان به خاطر جنگ نیست و با قسمتی از بودجهمان سراغ سازندگی رفتیم، واقعاً همین حالا نیروی انسانی آماده به کار، را میبینیم. نیروی مناسب، متأسفانه تقویت نشده و نیز از جمله رشته کارهایی؛ مثلاً راه سازی، معدن کاریها، زمین شناسی، کارهای پیچیدهتر سدسازی، کارهای علمی یک مقدار سطح بالا و کارهای رفاهی از قبیل درمانی و این تیپ کارها در هیچ رشتهای نیست که ما به اندازه کافی نیرو داشته باشیم. خوب! این خیلی مسأله است که ما این همه نیرو داریم، ده میلیون و شاید بیشتر دانش آموز در مدارس داریم وسالی صدها هزار نفر از دبیرستان بیرون میآیند و پشت کنکور هستند، همان طور که دیدید، حالا امسال که کم بود، سیصد و پنجاه هزار نفر در کنکور شرکت کردند، اگر مدارس عالی و دانشگاه آزاد همه بگیرند، 40 ، 50 هزار نفر میگیرند و باز بقیه دستشان خالی است.
خیلی کسانی هستند که شرکت نکردند، خوب! این همه نیرو وجود دارد و این همه هم نیاز وجود دارد، تازه این همه، در سطح محدود حرکت ما است، آن برنامه پنج سالهای که تنظیم شده که تازه آن هم با محدودیت و توجه به زمان جنگ و توجه به امکانات تهیه شده، اگر بخواهیم به طور طبیعی حرکت کنیم، دو برابر آن برنامه باید حجم را بگیریم. اگر نیروی انسانی داشتیم و اگر آن را در نظر بگیریم میبینیم خیلی بیشتر احتیاج داریم.
از طرفی جامعه ما و فرهنگ ما به خاطر صدماتی که از کارشناسان خارجی در گذشته دیده و فسادی که این کارشناسان خارجی داشتند؛ چه از لحاظ مالی، برنامهریزی، اجرایی و چه از لحاظ روحی و آثاری که برای مردم خودمان تحقیرآمیز است، خیلی این زمینه نه صحیح است نه عملی که ما بخواهیم برای هر کاری دست دراز کنیم پیش خارجیها و کارشناسان خارجی، البته دست دراز کردن نمیخواهد اگر ما مایل باشیم، خیلی از کشورها هستند که با این سطح مزدی که در ایران است، بیایند اما چیز مطلوبی نیست و ما خودمان نیروی انسانی خام داریم و فقط این فرهنگ غلط ارث برده از رژیم سابق که کسی که پایش به دبیرستان رسید فکر میکند که با قلم بیشتر میتواند کار کند و با طراحی و مدیریت و این جورکارها، دیگر دستش به آچار نرود، دستش به پیچ نرود، دستش به بیل نرود، دستش به کلنگ نرود، دستش به دسته ماشین نرود، دستش به طرف تراکتور نرود، و حاضر نباشد این جور کارها را انجام دهد. این عیب است و اتفاقاً کار آسان هم در آموزش این است، البته این حرفهایی است که امثال بنده اگر بزنیم خام است.
بالاخره متخصصین هم این حرفها را میزنند و ایدهای است که آدم میفهمد، تاریخ دنیا را هم که میبینید، حرکتهای علمی و فکری و صنعتی را که میبینید، میبینید که این چنین بوده، مخصوصاً هم جایش در آموزش و پرورش است.
البته ردههای بالای کاری است، ما باید به طرف دورههای محدود کارآموزی برای تربیت تکنسینها و افراد دست به کار جسمی برویم که اینها بتوانند این مشکلات را حل کنند و این گونه مدارس را فراوان کنیم و بچهها را از سنین بعد از بلوغشان که آن موقعها دیگر میتوانند این راهها را انتخاب کنند، کشیده شوند به این دورههای هنرسراها و این گونه مدارس، در دورههای کوتاه به میدان بیایند.
حتی در کار پزشکی و بهداشت که ما دنبال دکتر هستیم، آنجا هم نمیشود. بقیه دنیا هیچ وقت آن طور عمل نکردند که اینقدر پزشک با دورههای کوتاه تربیت کردند. چیزی در مجلس باید تصویب شود که در مورد استاد و پزشک و امثال اینها باید برای همه این گونه چیزها فکر کرد و افراد را تربیت کرد و به اینها هم تعلیم داد که از لحاظ روحی بپذیرند تا این جوری وارد کار شوند و مشکلات کشورشان را حل کنند.
خوب! شما میبینید این دیگر برای همه محسوس است. الان یک کارگر ساده بنایی، یک کارگر ساده کشاورزی در شرایط عادی نه در شرایط غیر عادی مثلاً فصل برنج کاری در رشت، یا فصل درو گندم و اینها را نمیگوییم یک دفعه قیمتهای کار عادی بالا میزند، به طور روزمره زمستان، تابستان یک کارگر ساده بدون هیچ تخصص که حاضر باشد در بنایی و هر کار که گفتند، خشت دهد، آجر دهد، فرغون ببرد و از این کارها بکند یا در کشاورزی کارهای صحرا را انجام دهد؛ درآمدش از یک کارمند دولت بیشتر است، به طور عادی این است و از این طرف ما میبینیم، همین دیپلمه ها که حالا میگویند » دیپلمههای بیکار« اگر راه باز شود بیایند درون دستگاههای دولتی، با همین حقوق کم، مایلند بیایند، اما همینها را اگر بگوییم برو کار جسمی کن به آن صورت که مزد بیشتر هم بگیری، نمیروند و میگویند ما بیکار هستیم.
این فرهنگ غلطی است و این طرز تفکر بسیار بدی است، در صورتی که همین آقا اگر یک تخصص یکسالهای، دو سالهای، پنج ماههای - کارها فرق میکنند در دورههای کوتاهی که شما باید تنظیم بکنید - آموزش داده شوند، اصلاً ممکن است حقوق گزاف بگیرند. ما اگر امروز یک جوشکار قوی داشته باشیم، در آمد سطح بالا دارد، ولی بعد همه جا کمبود جوشکار میبینید. اگر یک آچار به دست خوب داشته باشیم، اگر یک تکنسین خوب داشته باشیم، هر یک از چیزهایی که نیاز به آنها داریم، داشته باشیم، کار برایشان پیدا میشود، اما میبینیم این همه افغانی ریختهاند در این مملکت و یکی از آنها بیکار نیست و هرجا میروند کار هست.
آنجایی که اینها نمیروند، آنجا سطح کارگر خیلی بدتر میشود؛ یعنی نمیشود کارگر پیدا کرد. این نشان این است که در این مملکت کار جسمی برای افراد است، فقط عیبش این است که ما فکر میکنیم بعضی کارها، مناسب ما نیست که پایمان به دبیرستان رسیده است. این طرز تفکر را باید از مغز بچهها در آورید و جای آن یک طرز تفکر خوبی بگذارید، در کنارش هم به اینها فن یاد دهید. من آثار طرح کاد را نمیدانم، اگر این طرح کاد واقعاً جدی باشد، واقعاً بچهها در کنار تحصیلاتشان این در آن در نزنند، یک رشتهای را در ظرف سه، چهار سال اول واقعاً یاد بگیرند، رشته مورد علاقهشان هم باشد، حالا اگر این یک چیز عمیق و جدی در بیاید، ممکن است یک راه گشا باشد و ممکن است خیلی مسائل را همین طرح کاد حل کند و در کنار این، باید ابتکارات دیگری داشته باشید و مطالب دیگری که این نیروی لازم را برای آنجا بسازید.
عمده نیروهای ما باید از طریق هنرکدهها و هنرسراها و آموزشگاههای فنی و مدارس کوتاه مدت و این طور چیزها به سطح کار برسند. آن تعداد افراد محقق و مغزهای نیرومندتر و استعدادهای شایستهتری که وجود دارد یا کسانی که تلاش بیشتری کردند در رقابتهای تحصیلی، اینها به دورههای بالاتر میرسند که استادها و محققان و دکترها و ستون بالا را تشکیل دهند، اگر این رویه برای کشوری مثل ما که در این حالت است، در جامعه پذیرفته شود و روی آن هم کار شود که طبع مردم و طبع جوانان به خصوص بپذیرد و خانوادهها این را بپذیرند، مشکل گشا می شود، و هم برای خانوادهها خوب میشود و هم زندگی ها بهتر میشود و هم تولیدات بالا میرود و هم درآمدها بالا میرود.
لغت بیکار و دیپلمههای بیکار و این حرفها واقعاً برای ما زشت است؛ مثلاً دشمنان میگویند که چه مقدار آدم بیکار! بیکار به چه معنا، اگر بیکار این باشد که کار دولتی گیر نمیآید؛ بله، همین حالا هم کارمندان دولتی زیاد هستند، بی شک اگر ما میخواستیم نظاممان را از حالا شروع کنیم این مقدار کارمند دولتی نداشتیم و یک مقدارش زیادی هستند. پستهای تکراری، کارهای تکراری، که میتواند کمتر شود، ولی اگر میگویید در کارهای جسمی، آدم بیکار است و میخواهد کار کند و کار نیست، این بیانصافی است، شما شاید خارج هم بودهاید و دیدید آنهایی که بچههای خارج بودند، برای کسری درآمد زندگیشان میروند در این کافهها، کابارهها، رستورانها و فروشگاهها و کارهای ظرف شویی کار میکنند، موزاییک شویی میکنند و از این کارها میکنند. خیلیها؛ مثلاً خوبهایشان به کتابخانهها میروند؛ یعنی خوب و بد را نمیخواهم بگویم، آنهایی که کار بهتری گیرشان آمده، آنجا عار هم احساس نمیکنند و خوب! این غربیها این طور باشند، ما اینجا این طور باشیم؛ یعنی بچههای پولدار ما در غرب حاضر باشند بشقاب شویی کنند، اینجا که آمدند حاضر نباشند که مثلاً پشت تراکتور بنشینند، این قابل قبول نیست، این طرز تفکری است که خراب میکند.
بیکار به این معنا نیست. اگر بنا بود بیکار باشیم، این افغانیها اینقدر اینجا جمع نمیشدند. کدام افغانی آمده در ایران و کارگیرش نیامده؟ کدام افغانی؟ اگر خیلی بیشتر از اینها هم بودند، در گوشه و کنار کار پیدا میکردند. این است که ما امیدواریم شما برادرانی که خودتان در متن جامعه بودید از تیپ مدیرکلها و کارشناسان و معاونین و متخصصین دورههای سابق نیستید که آن نظام را در وجودتان هضم کرده باشید بلکه همین دردهایی که ما داریم، شما هم دارید و از همین مردم معمولی هستید این مسائل را شما حل کنید.
در آموزش و پرورش اینها باید حل شود، اینها جایش در دانشگاه نیست، دانشگاه یک قدم بالاتر از این کار میکند و در آموزش و پرورش این مسائل را حل کنید، تربیت معلم و مدیر برای این گونه چیزها باید ابتکاراتی به خرج دهند. از فضاهای فراوان غیر مورد موجود در کشورمان، برای فضاهای آموزشی استفاده کنید. ما اگر فعال باشیم، این حسینیهها و این مسجدها و این سالنهای خوبی که به صورت مختلف از قدیم دست ما مانده، اینها همه میتواند مدرسه شما باشد. امکانات مردم هم هست، مردم اگر فعالیت این چنینی ببینند، خودشان خرجشان را میدهند، مردم ما واقعاً خیّر هستند و به واقع دلشان میخواهد، پولدارهایمان هم این طوری هستند و مایلند یک کار مفیدی بکنند، آنجا سرمایهگذاری کنند، خرج کنند.
اگر مدارس این چنین عمل کند و همین انجمنهای اولیاء و مربیان فعال شود، انواع و اقسام این سازمانها به وجود میآید و با پول مردم و با کمک مردم اداره میشود که شما باید پیشتاز باشید. مؤسسات زیادی هستند که نیاز به کارآموز دارند، اگر شما طرحی بریزید به نحوی باشد که مؤسسات بدانند که مثلاً این استان آمادگی علمی دارد، با بودجه آنها پانصد نفر را در این رشته تربیت کند، خوب! اگر شما اعلام کنید، خیلی از اینها خودشان مراجعه میکنند و امکانات مادی را میدهند و دولت خودش هم فقیر نیست، امکانات مملکتی برای آموزش، اگر روال خوبی بگیرد که انشاءاللَّه در آینده هم بیشتر میشود.
بنابراین تلاش باید این باشد که ما در این مقطع به خصوص که هستیم، روی قشر واسطه بین بی سوادها و تحصیلکردههای عالی زیاد تکیه کنیم و کار آموزشهای کوتاه مدت را مورد توجه قرار دهیم که هم بحران کمبود نیروی متخصص کارکن را فعلاً حل کنیم و هم مسأله کار را حل نماییم و همینها بعداً وقت خواهند داشت، اگر یک مملکت صحیحی باشد.
برای اینها بنبست نیست. اینهایی که دوره کارآموزی را دیدند و ضمناً کار هم کردند، بعداً میشود برایشان برنامهریزی کرد که دورههای عالی تحصیل را ضمن کار یا بعد از کار ببینند و به سطوح بالا هم برسند، هیچ مانعی هم ندارد، شاید هم قویتر از آنهای دیگر هم در بیایند. اگر نظام حاکم دلسوز باشد، این کارها را هم بعداً خواهد کرد. به هر حال ما امیدواریم که این سمینار برادرانمان مبارک باشد و ثمرات خوبی از آن بگیرید و ما منتظریم که قطعنامه شما یک قطعنامه راه گشایی باشد که هم برای مردم و هم برای مسؤولان آموزشی و هم برای مسؤولان اداره کشور، خوشحال کننده باشد و این آموزش و پرورش است که باید تمام این مسائل را حل کند.
بیشتر از این دیگر شما را در این گرمای طاقت فرسا اذیت نمیکنیم و برایتان آرزوی موفقیت داریم و شما را به خداوند میسپاریم و امیدواریم خداوند سایه امام عزیزمان را از سر ما کوتاه نکند و به رزمندگان ما و جهادگران ما در سراسر کشور، خداوند توفیق و پیروزی عنایت فرمایند.
والسلام علیکم و رحمةالله و برکاته