سخنرانی در جمع مسؤولین آموزش و پرورش و اعضای جهاد نیروی هوایی، اعضای انجمن اسلامی کارگران جهاد سازندگی و خانواده شهدای فارس
»اَلْحَمْدُلِلَّهِ رَبِّ الْعالَمین، اَلصَّلوةُ وَالسَّلامِ عَلی رَسولِ اللَّهِ آلِهِ اَجْمعین«
از اینکه شما در این هوای گرم و زمین داغ مدتی معطل شدهاید تا وقت موعود برسد، شرمندهام، اما چارهای نیست. این را خود شما از ما میخواهید و پیش میآید و عذر ما خواسته است.
ما میدانیم که درد اساسی و ریشه همه بلایایی که جامعه ما دچارش بوده، این است که این اجتماع از خودش اختیاری نداشته است و تصمیم چگونه زندگی کردن و چگونه مردن را، مردم نمیگرفتند.
حالا اگر یک نظام دیکتاتوری مخلص حاکم بوده و از خودش به خاطر مردم دیکتاتوری میکرد، باز هم قابل قبول بود؛ چون، باز با حسن نیت کار میکرد.
متأسفانه، دیکتاتورهایی هم که فقط با مردم دیکتاتور بودند، از طرف [نسبت به باد] بالا غلام و ضعیف بودند، نوکر و فرمانبر بودند، ولی به ما که میرسید، خیلی قلدر بودند به قول آن مادری که به پسرش [می]گفت: به خانه که میآیی مثل شیر هستی و با آمدنت مثل شیر رفتار میکنی، اما به میدانهای جنگ که میروی، یک مرغ ضعیفی هستی. آن دیکتاتورهای کشور ما این طوری بودند. آمریکا اگر چیزی میگفت، انگلیس اگر چیزی میگفت و اربابانشان اگر چیزی میگفتند در مقابل آنها ضعیف بودند و وقتی که به ملت میرسیدند، قلدر بودند و هر چه میخواستند، سر میدادند، ما باید تسلیم میبودیم و تصمیمگیریهایشان با ارشاد دشمنان و زور و قلدری بود و این مصیبت عمده کشور ما بود که جریانات خارج از کشور میخواستند از مردم کشور، نیروی انسانی این کشور، آب این کشور، خاک این کشور، بازار این کشور، معادن این کشور، ارتش کشور، همه امکانات این کشور، در راه منافع خودشان استفاده کنند.
آنها حاکم بودند و ما مردم، بیاراده و مجبور بودیم و آنها هم (یعنی حاکمان در این کشور) مجبور از یک طرف و زورگو از طرف دیگری بودند و ریسمانها را هم جوری بستند که به آسانی آدم نتواند بیرون بیاید. از هر گرفتاری که بخواهد بیرون بیاید، در یک گرفتاری دیگر بیفتد.
یعنی برنامه را این طور تنظیم کرده بودند. حالا ما یک کار بزرگ کردیم و آن اینکه آن قدرت زورگویی را که از بالا فرمان میگرفت و در پائین با قلدری فرمان میراند، از سر کشور برداشتیم.
در خاطرات سفیر آمریکا در دوران انقلاب آدم وقتی که میخواند، میبیند که شاه درباریها و امرای سطح بالای ارتش، و آنهائیکه با آمریکا رابطه داشتند، اینجا این همه قیافه میگرفتند و زور میگفتند و شخصیتشان را به رخ مردم میکشیدند، اما در مقابل سفیر آمریکا و سفیر انگلیس چطور بودند، حالا میخوانم که اینها چطور بودند. عمق ذلّت را در هفت سال پیش میدیدم که ما مردم مظلوم ایران دچار چه آدمهایی بودیم و چطور اینها با ما رفتار میکردند.
علت آن هم این بود که آمریکاییها و انگلیسیها دست و پای رؤسای کشور را اول در پوست کرده بودند و جامعه را طوری با زنجیرهای نامرئی بسته بودند که آنها چارهای نداشتند. آن قدر ذلیل بودند و مثلاً وقتی که این تظاهرات بین مردم گاز اشکآور بیندازند، (وابستگی را ببینید) گاز اشکآور نداشتند، کاخ سفید مثلاً به شرط این که حکومت نظامی پذیرفته شود یا نشود، حالا هر شرطی که داشت، به این دلیل به اینها گاز اشکآور میداد.
با فرماندههان ارتش، که جداگانه و از یک کانال دیگری به آمریکا مربوط بودند، مستشار آمریکایی گذاشته بودند و فرمانده اصلی انها بودند.
اصلاً ساواک وقتی که به وجود آمد، از اول پایهاش را آمریکاییها و اسرائیلیها ریختند یعنی کارشناسهای اسرائیل و آمریکایی بودند که آن مغزهای اطلاعاتی را به آنجا میبردند و تقویت میکردند و نوکر میکردند و به ایران میدادند.
تشکیلاتشان همین بود. این دستگاه پیچیده نیروی هوایی که راه انداخته بودند، اگر یک قسمت آن را نمیدادند، همه اینها فلج بوده و پیچ و مهرههای اصلی در دست آنها بود.
شاه را وابسته به نفت کرده بودند و اگر کارشناسان نمیآمدند، شاه بدبخت میشد. ببینید، حالا پیش از اینکه ما بیائیم اینجا، با مسؤولان سازمان ترافیک تهران صحبت داشتیم. آنها آمده بودند و میگفتند که قبل از انقلاب اصلاً به ما اجازه نمیدادند که خودمان طرح بدهیم، ما باید طرحهای کارشناسان خارجی را اجرا میکردیم و برای اولین بار که این محدوده را در تهران درست کردیم که ماشینها از کجا بروند و از کجا بیایند و چه ساعتی بروند و بیایند، اولین بار بود که به ما اجازه دادند تصمیمگیری کنیم و خودمان تصمیمگیری کردیم و این مقدار رفاه را برای مردم درست کردیم. این وضع ما بوده است.
حالا در آموزش و پرورش و در دانشگاهها دیگر بیشتر، در کارهای صنعتی دیگر خیلی بیشتر. این نبود که ملت تصمیم بگیرد مجلس رأی بدهد که چه میخواهد، این حرفها نبوده این بود که کارشناس آمریکایی بگوید که شما چه چیز احتیاج دارید و چه نیرویی را باید تربیت کنید چه چیز را باید از خارج بیاورید، این وضع کشور شما بود، حالا داریم اینجا به این مسائلی که بر سر ما آورده بودند، برخورد میکنیم که باید چه بکنیم، لذا گفتیم، این جمعی که اینجا هستند، یک مقدار سرنوشت ساز هستند، مسؤولان مناطق آموزش و پرورش از کل کشور، خانه کارگر شیراز، برادران دوستان دیگر که نامشان را در اینجا خواندم، اینها در امر خودکفایی و استقلال و آموزش و پایه دادن به این مملکت میتوانند مؤثر باشند.
در این برنامه پنج ساله که به مجلس داده شده، اینها را بخوانید و ببینید چه خبر است. آدم وقتی آمار و ارقام آنجا را میخواند، میبیند که چه مقدار باید کار بکنیم، این برنامهای که گفته مثلاً این قدر برق تولید کنیم، این قدر سد بسازیم، این مقدار آب مهار کنیم، این مقدار وسایل زندگی تولید کنیم، این مقدار ماشینهای مادر تولید بکنیم، این مقدار گاز، این مقدار لولهکشی و ... چیزهای زیادی میخواهد که یکی از آنها پول است، آسانترین چیزش این است، یکی نفت داریم و میفروشیم و یک چیزی به مردم میدهیم و پول را هم از دست مردم میگیریم، تبدیل به ریال میکنیم، و خرج میکنیم، یک مقدار آن هم وارداتی است و میآوریم که آسانترین قسمت آن این است که یک مقدار آن را دولت دارد و یک مقدار آن را مردم کمک میکنند.
مشکلترین قسمت آن چیزهایی است که در گذشته نگذاشتهاند ما داشته باشیم. نیروی انسانی که داریم، ولی تربیتش را نداریم، ما چه مقدار مهندس لازم داریم، چه مقدار تکنسین لازم داریم، چه مقدار کارگر متخصص لازم داریم، چه مقدار فضای آموزشی لازم داریم، چه مقدار ماشینآلاتی که این کار ما را اداره کند، [لازم] داریم و وقتی که شاه در هفت، هشت سال پیش برنامه تمدن را درست کرد و گفت که ده، بیست سال دیگر به دروازه تمدن بزرگ میرسیم آن تحلیلها را در گزارشهای محرمانه میبینیم. همان موقع کسانی که یک مقدار وارد بودند، همه مشکل در این میدیدند که شاه این حرفهایی که میزند در ایران امکاناتش نیست . لذا یک دفعه دروازه کشور را باز کردند حتی برای شروع کارشان بنا کردند به آوردن کارشناس و متخصّص. این نمیشود. مردم ما با این استعداد و قدرت فکریشان، بسیاری از مردم مملکت ما هستند که میتوانند نابغه بشوند، واقعاً استعداد خیلی قوی است. در عمل اینها نشان دادند، این جنگ را این طور اینها اداره کردند و این کارخانهها را این طوری با دست خالی راه انداختند، حتماً دشمن فکر میکرد که وقتی این وضع پیش آمد (مدیران فرار کردند و امکانات قطعات از ما گرفته شد و ...) اینها میخوابانند و همه اینها تلانبار میشود و از بین میرود.
در ارتش، اصلاً اینها مطمئن بودند که این تشکیلات حتماً خواهد خوابید، نه اف - چهاردههایمان را راه میاندازیم، نه رادارهایمان را راه میاندازیم و نه موشکهای پیچیده را.
آنها فکر میکردند که اینها همه خوابیده است. روزی که عراق حمله کرد، تحلیل دنیا این بود که ایران از امکانات پیچیدهاش نمیتواند استفاده کند و تربیت ارتش آن هم که طور دیگری است و حاضر نیست کار برعکس انجام بدهد. [در راه اسلام جان بدهد] کشور رفته است!
بعد این مردم واقعاً نبوغ به خرج دادند. دیدند، سایه آمریکاییها و غربیها از سرشان کم شد، خودشان ابتکاراتشان جوشید، خودجوش کار میکردند.
این شرکت نفت وقتی که انقلاب شد، پر از نیروهای خارجی بود که همه جایش را شرکتهای پیچیده خارجی سطح بالا داشتند، اکتشاف و سایر کارها را اینها میگرداندند. حالا اینها دست خود ما است و ما میتوانیم متخصص به جاهای دیگر هم بدهیم.
در نیروی هوایی الان خیلی پیش رفتهاند، ولی خوب، ممکن است یک مقدار ابزار به ما ندهند و طول بکشد. اما اساس کار و ریشه را شما برادران، رؤسای آموزش و پرورش باید بررسی کنید؛ یعنی پایه اصلی استقلال در این مدرسهها ریخته میشود.
من نمیدانم، شما متخصص آموزش و پرورش هستید، متخصص روانشناسی کودکان را در اختیار دارید و خودتان هستید، شما باید پی را بریزید. این بچهها به جای همه چیز به علم و آموزش و استعداد فکر کنند که البته، اگر در کنار این پرورش نباشد، چیزی عاید نمیشود. آن پرورشش باید در کنارش باشد که بتواند این کار را انجام بدهد، ولی به هر حال این بچهها را قانعشان کنید که درس خواندن امروز جهاد است، با سواد شدن امروز جهاد است، تخصص کسب کردن امروز جهاد است، دنبال خودکفایی رفتن امروز جهاد است و کشور را امروز ما باید از اینجا نجات بدهیم، عمیقترین و عظیمترین نیرویی که یک کشور میتواند داشته باشد، نیروی انسانی است.
یعنی اگر امروز موفق بشوید، خوب پرورش بدهید، نسل آینده خیلی بهتر از این متخصصان شما میتواند از چاههای نفت برای تحصیل ارز استفاده کند، ولی اگر همین نیروها واقعاً خوب باشند، پس فردا میروند جاهای دیگر و کشور را هم نمیشود بایکوت کرد و در دریا همگیر نمیکند.
درس خواندن، باسواد شدن خوب است تا علاقمند اسلام و مملکت و مردم باشید. خیلی این طوری میتوانید کار بکنید و اما برادران مسؤول این قسمتها خیلی وظیفهشان مهم است که در داخل این دبستانها و دبیرستانها تلاش کنند و در این مغزهای جوان تخم استقلال و خودکفایی و عظمت و آگاهی و سیادت را بکارند.
اگر اینجا چیزی نباشد که آمریکاییها و کشورهای دیگر بیایند اجرا بکنند، به جایی نمیرسید. ما اگر میلیاردها، پول نفت را در دست مردم بیندازیم و مردم ندانند که چطوری این را خرج کنند و قدرت جذب درستش را نداشته باشند. مثل یک بچه ولگرد است که از پدرش یک ارث زیادی ببرد و از شیرهکش خانه و هروئین خانه درمیآورد و نصفههای شب باید روی کف آسفالت پیدایش کنند و اصلاحش کنند و ببرند. به این روز میافتد.
یعنی جامعهای که در درون خودش سواد و علم و آموزش و تربیت درست نداشته باشد، به این روز میافتد. ولی شما مغزداران کشور هستید، سازندگان کشور هستید، شما مسؤولان اساسی استقلال کشور هستید.
کارگزاران عزیز مطمئن باشند که تلاششان در کارخانهها بسیار مهم است. هر امکاناتی که با دست خودتان و با امکانات این کشور بدون وابستگی بیرون میآید، مثل یک گلوله آر.پی.جی است که به دشمن میخورد.
منتها آدم احساس نمیکند قطعه قطعه که جمع میشود، از مجموع آن متوجه میشویم که چگونه در جبهه ما فتح کردهایم. انشاءاللّه این مسائل را شما میدانید و تکرار آن برای شما ممکن است مفید باشد.
من در خاتمه صحبتهایم از اینکه شما را زیاد در این گرما معطل کردم، عذر میخواهم، ولی فکر کردم که نمیشود با تعارفات خشک و خالی سرگرم کرد و حرفهایی را که مفید است و برای آنها مؤثر واقع میشود، عرض کردم و همه شما را به خدا میسپارم و امیدوارم [از ]این نعمت بزرگی که خداوند به ما داده، استفاده کنیم و استقلال فرهنگی و اقتصادی هم به دنبال این کسب کنیم و یک ملت مستقلی شویم و درس استقلال به سایر مناطق محروم و ملل دربند بدهیم.
والسلام علیکم و رحمة اللّه و برکاته