سخنرانی
  • صفحه اصلی
  • سخنرانی
  • سخنرانی آقای هاشمی در جمع مسؤولین آموزش و پرورش، اعضای جهاد نیروی هوایی و خانواده شهدای فارس و انجمن اسلامی کارگران لرستان پیرامون دیکتاتورهای عظیم حاکم بر ایران

سخنرانی آقای هاشمی در جمع مسؤولین آموزش و پرورش، اعضای جهاد نیروی هوایی و خانواده شهدای فارس و انجمن اسلامی کارگران لرستان پیرامون دیکتاتورهای عظیم حاکم بر ایران

  • پنجشنبه ۲۷ مرداد ۱۳۶۲

 

 سخنرانی در جمع مسؤولین آموزش و پرورش و اعضای جهاد نیروی هوایی، اعضای انجمن اسلامی کارگران جهاد سازندگی و خانواده شهدای فارس

 »اَلْحَمْدُلِلَّهِ رَبِّ الْعالَمین، اَلصَّلوةُ وَالسَّلامِ عَلی رَسولِ اللَّهِ آلِهِ اَجْمعین«

 از اینکه شما در این هوای گرم و زمین داغ مدتی معطل شده‏اید تا وقت موعود برسد، شرمنده‏ام، اما چاره‏ای نیست. این را خود شما از ما می‏خواهید و پیش می‏آید و عذر ما خواسته است.

 ما می‏دانیم که درد اساسی و ریشه همه بلایایی که جامعه ما دچارش بوده، این است که این اجتماع از خودش اختیاری نداشته است و تصمیم چگونه زندگی کردن و چگونه مردن را، مردم نمی‏گرفتند.

 حالا اگر یک نظام دیکتاتوری مخلص حاکم بوده و از خودش به خاطر مردم دیکتاتوری می‏کرد، باز هم قابل قبول بود؛ چون، باز با حسن نیت کار می‏کرد.

 متأسفانه، دیکتاتورهایی هم که فقط با مردم دیکتاتور بودند، از طرف [نسبت به باد] بالا غلام و ضعیف بودند، نوکر و فرمانبر بودند، ولی به ما که می‏رسید، خیلی قلدر بودند به قول آن مادری که به پسرش [می]گفت: به خانه که می‏آیی مثل شیر هستی و با آمدنت مثل شیر رفتار می‏کنی، اما به میدانهای جنگ که می‏روی، یک مرغ ضعیفی هستی. آن دیکتاتورهای کشور ما این طوری بودند. آمریکا اگر چیزی می‏گفت، انگلیس اگر چیزی می‏گفت و اربابانشان اگر چیزی می‏گفتند در مقابل آنها ضعیف بودند و وقتی که به ملت می‏رسیدند، قلدر بودند و هر چه می‏خواستند، سر می‏دادند، ما باید تسلیم می‏بودیم و تصمیم‏گیری‏هایشان با ارشاد دشمنان و زور و قلدری بود و این مصیبت عمده کشور ما بود که جریانات خارج از کشور می‏خواستند از مردم کشور، نیروی انسانی این کشور، آب این کشور، خاک این کشور، بازار این کشور، معادن این کشور، ارتش کشور، همه امکانات این کشور، در راه منافع خودشان استفاده کنند.

 آنها حاکم بودند و ما مردم، بی‏اراده و مجبور بودیم و آنها هم (یعنی حاکمان در این کشور) مجبور از یک طرف و زورگو از طرف دیگری بودند و ریسمانها را هم جوری بستند که به آسانی آدم نتواند بیرون بیاید. از هر گرفتاری که بخواهد بیرون بیاید، در یک گرفتاری دیگر بیفتد.

 یعنی برنامه را این طور تنظیم کرده بودند. حالا ما یک کار بزرگ کردیم و آن اینکه آن قدرت زورگویی را که از بالا فرمان می‏گرفت و در پائین با قلدری فرمان می‏راند، از سر کشور برداشتیم.

 در خاطرات سفیر آمریکا در دوران انقلاب آدم وقتی که می‏خواند، می‏بیند که شاه درباریها و امرای سطح بالای ارتش، و آنهائیکه با آمریکا رابطه داشتند، اینجا این همه قیافه می‏گرفتند و زور می‏گفتند و شخصیتشان را به رخ مردم می‏کشیدند، اما در مقابل سفیر آمریکا و سفیر انگلیس چطور بودند، حالا می‏خوانم که اینها چطور بودند. عمق ذلّت را در هفت سال پیش می‏دیدم که ما مردم مظلوم ایران دچار چه آدمهایی بودیم و چطور اینها با ما رفتار می‏کردند.

علت آن هم این بود که آمریکایی‏ها و انگلیسی‏ها دست و پای رؤسای کشور را اول در پوست کرده بودند و جامعه را طوری با زنجیرهای نامرئی بسته بودند که آنها چاره‏ای نداشتند. آن قدر ذلیل بودند و مثلاً وقتی که این تظاهرات بین مردم گاز اشک‏آور بیندازند، (وابستگی را ببینید) گاز اشک‏آور نداشتند، کاخ سفید مثلاً به شرط این که حکومت نظامی پذیرفته شود یا نشود، حالا هر شرطی که داشت، به این دلیل به اینها گاز اشک‏آور می‏داد.

 با فرمانده‏هان ارتش، که جداگانه و از یک کانال دیگری به آمریکا مربوط بودند، مستشار آمریکایی گذاشته بودند و فرمانده اصلی ان‏ها بودند.

 اصلاً ساواک وقتی که به وجود آمد، از اول پایه‏اش را آمریکایی‏ها و اسرائیلی‏ها ریختند یعنی کارشناسهای اسرائیل و آمریکایی بودند که آن مغزهای اطلاعاتی را به آنجا می‏بردند و تقویت می‏کردند و نوکر می‏کردند و به ایران می‏دادند.

 تشکیلاتشان همین بود. این دستگاه پیچیده نیروی هوایی که راه انداخته بودند، اگر یک قسمت آن را نمی‏دادند، همه اینها فلج بوده و پیچ و مهره‏های اصلی در دست آنها بود.

 شاه را وابسته به نفت کرده بودند و اگر کارشناسان نمی‏آمدند، شاه بدبخت می‏شد. ببینید، حالا پیش از اینکه ما بیائیم اینجا، با مسؤولان سازمان ترافیک تهران صحبت داشتیم. آنها آمده بودند و می‏گفتند که قبل از انقلاب اصلاً به ما اجازه نمی‏دادند که خودمان طرح بدهیم، ما باید طرحهای کارشناسان خارجی را اجرا می‏کردیم و برای اولین بار که این محدوده را در تهران درست کردیم که ماشینها از کجا بروند و از کجا بیایند و چه ساعتی بروند و بیایند، اولین بار بود که به ما اجازه دادند تصمیم‏گیری کنیم و خودمان تصمیم‏گیری کردیم و این مقدار رفاه را برای مردم درست کردیم. این وضع ما بوده است.

 حالا در آموزش و پرورش و در دانشگاهها دیگر بیشتر، در کارهای صنعتی دیگر خیلی بیشتر. این نبود که ملت تصمیم بگیرد مجلس رأی بدهد که چه می‏خواهد، این حرفها نبوده این بود که کارشناس آمریکایی بگوید که شما چه چیز احتیاج دارید و چه نیرویی را باید تربیت کنید چه چیز را باید از خارج بیاورید، این وضع کشور شما بود، حالا داریم اینجا به این مسائلی که بر سر ما آورده بودند، برخورد می‏کنیم که باید چه بکنیم، لذا گفتیم، این جمعی که اینجا هستند، یک مقدار سرنوشت ساز هستند، مسؤولان مناطق آموزش و پرورش از کل کشور، خانه کارگر شیراز، برادران دوستان دیگر که نامشان را در اینجا خواندم، اینها در امر خودکفایی و استقلال و آموزش و پایه دادن به این مملکت می‏توانند مؤثر باشند.

 در این برنامه پنج ساله که به مجلس داده شده، اینها را بخوانید و ببینید چه خبر است. آدم وقتی آمار و ارقام آنجا را می‏خواند، می‏بیند که چه مقدار باید کار بکنیم، این برنامه‏ای که گفته مثلاً این قدر برق تولید کنیم، این قدر سد بسازیم، این مقدار آب مهار کنیم، این مقدار وسایل زندگی تولید کنیم، این مقدار ماشینهای مادر تولید بکنیم، این مقدار گاز، این مقدار لوله‏کشی و ... چیزهای زیادی می‏خواهد که یکی از آنها پول است، آسانترین چیزش این است، یکی نفت داریم و می‏فروشیم و یک چیزی به مردم می‏دهیم و پول را هم از دست مردم می‏گیریم، تبدیل به ریال می‏کنیم، و خرج می‏کنیم، یک مقدار آن هم وارداتی است و می‏آوریم که آسانترین قسمت آن این است که یک مقدار آن را دولت دارد و یک مقدار آن را مردم کمک می‏کنند.

 مشکلترین قسمت آن چیزهایی است که در گذشته نگذاشته‏اند ما داشته باشیم. نیروی انسانی که داریم، ولی تربیتش را نداریم، ما چه مقدار مهندس لازم داریم، چه مقدار تکنسین لازم داریم، چه مقدار کارگر متخصص لازم داریم، چه مقدار فضای آموزشی لازم داریم، چه مقدار ماشین‏آلاتی که این کار ما را اداره کند، [لازم] داریم و وقتی که شاه در هفت، هشت سال پیش برنامه تمدن را درست کرد و گفت که ده، بیست سال دیگر به دروازه تمدن بزرگ می‏رسیم آن تحلیلها را در گزارشهای محرمانه می‏بینیم. همان موقع کسانی که یک مقدار وارد بودند، همه مشکل در این می‏دیدند که شاه این حرفهایی که می‏زند در ایران امکاناتش نیست . لذا یک دفعه دروازه کشور را باز کردند حتی برای شروع کارشان بنا کردند به آوردن کارشناس و متخصّص. این نمی‏شود. مردم ما با این استعداد و قدرت فکریشان، بسیاری از مردم مملکت ما هستند که می‏توانند نابغه بشوند، واقعاً استعداد خیلی قوی است. در عمل اینها نشان دادند، این جنگ را این طور اینها اداره کردند و این کارخانه‏ها را این طوری با دست خالی راه انداختند، حتماً دشمن فکر می‏کرد که وقتی این وضع پیش آمد (مدیران فرار کردند و امکانات قطعات از ما گرفته شد و ...) اینها می‏خوابانند و همه اینها تل‏انبار می‏شود و از بین می‏رود.

 در ارتش، اصلاً اینها مطمئن بودند که این تشکیلات حتماً خواهد خوابید، نه اف - چهارده‏هایمان را راه می‏اندازیم، نه رادارهایمان را راه می‏اندازیم و نه موشکهای پیچیده را.

 آنها فکر می‏کردند که اینها همه خوابیده است. روزی که عراق حمله کرد، تحلیل دنیا این بود که ایران از امکانات پیچیده‏اش نمی‏تواند استفاده کند و تربیت ارتش آن هم که طور دیگری است و حاضر نیست کار برعکس انجام بدهد. [در راه اسلام جان بدهد] کشور رفته است!

 بعد این مردم واقعاً نبوغ به خرج دادند. دیدند، سایه آمریکایی‏ها و غربی‏ها از سرشان کم شد، خودشان ابتکاراتشان جوشید، خودجوش کار می‏کردند.

 این شرکت نفت وقتی که انقلاب شد، پر از نیروهای خارجی بود که همه جایش را شرکتهای پیچیده خارجی سطح بالا داشتند، اکتشاف و سایر کارها را اینها می‏گرداندند. حالا اینها دست خود ما است و ما می‏توانیم متخصص به جاهای دیگر هم بدهیم.

 در نیروی هوایی الان خیلی پیش رفته‏اند، ولی خوب، ممکن است یک مقدار ابزار به ما ندهند و طول بکشد. اما اساس کار و ریشه را شما برادران، رؤسای آموزش و پرورش باید بررسی کنید؛ یعنی پایه اصلی استقلال در این مدرسه‏ها ریخته می‏شود.

 من نمی‏دانم، شما متخصص آموزش و پرورش هستید، متخصص روانشناسی کودکان را در اختیار دارید و خودتان هستید، شما باید پی را بریزید. این بچه‏ها به جای همه چیز به علم و آموزش و استعداد فکر کنند که البته، اگر در کنار این پرورش نباشد، چیزی عاید نمی‏شود. آن پرورشش باید در کنارش باشد که بتواند این کار را انجام بدهد، ولی به هر حال این بچه‏ها را قانعشان کنید که درس خواندن امروز جهاد است، با سواد شدن امروز جهاد است، تخصص کسب کردن امروز جهاد است، دنبال خودکفایی رفتن امروز جهاد است و کشور را امروز ما باید از اینجا نجات بدهیم، عمیق‏ترین و عظیم‏ترین نیرویی که یک کشور می‏تواند داشته باشد، نیروی انسانی است.

 یعنی اگر امروز موفق بشوید، خوب پرورش بدهید، نسل آینده خیلی بهتر از این متخصصان شما می‏تواند از چاههای نفت برای تحصیل ارز استفاده کند، ولی اگر همین نیروها واقعاً خوب باشند، پس فردا می‏روند جاهای دیگر و کشور را هم نمی‏شود بایکوت کرد و در دریا هم‏گیر نمی‏کند.

 درس خواندن، باسواد شدن خوب است تا علاقمند اسلام و مملکت و مردم باشید. خیلی این طوری می‏توانید کار بکنید و اما برادران مسؤول این قسمتها خیلی وظیفه‏شان مهم است که در داخل این دبستانها و دبیرستانها تلاش کنند و در این مغزهای جوان تخم استقلال و خودکفایی و عظمت و آگاهی و سیادت را بکارند.

 اگر اینجا چیزی نباشد که آمریکایی‏ها و کشورهای دیگر بیایند اجرا بکنند، به جایی نمی‏رسید. ما اگر میلیاردها، پول نفت را در دست مردم بیندازیم و مردم ندانند که چطوری این را خرج کنند و قدرت جذب درستش را نداشته باشند. مثل یک بچه ولگرد است که از پدرش یک ارث زیادی ببرد و از شیره‏کش خانه و هروئین خانه درمی‏آورد و نصفه‏های شب باید روی کف آسفالت پیدایش کنند و اصلاحش کنند و ببرند. به این روز می‏افتد.

 یعنی جامعه‏ای که در درون خودش سواد و علم و آموزش و تربیت درست نداشته باشد، به این روز می‏افتد. ولی شما مغزداران کشور هستید، سازندگان کشور هستید، شما مسؤولان اساسی استقلال کشور هستید.

 کارگزاران عزیز مطمئن باشند که تلاششان در کارخانه‏ها بسیار مهم است. هر امکاناتی که با دست خودتان و با امکانات این کشور بدون وابستگی بیرون می‏آید، مثل یک گلوله آر.پی.جی است که به دشمن می‏خورد.

 منتها آدم احساس نمی‏کند قطعه قطعه که جمع می‏شود، از مجموع آن متوجه می‏شویم که چگونه در جبهه ما فتح کرده‏ایم. ان‏شاءاللّه این مسائل را شما می‏دانید و تکرار آن برای شما ممکن است مفید باشد.

 من در خاتمه صحبتهایم از اینکه شما را زیاد در این گرما معطل کردم، عذر می‏خواهم، ولی فکر کردم که نمی‏شود با تعارفات خشک و خالی سرگرم کرد و حرفهایی را که مفید است و برای آنها مؤثر واقع می‏شود، عرض کردم و همه شما را به خدا می‏سپارم و امیدوارم [از ]این نعمت بزرگی که خداوند به ما داده، استفاده کنیم و استقلال فرهنگی و اقتصادی هم به دنبال این کسب کنیم و یک ملت مستقلی شویم و درس استقلال به سایر مناطق محروم و ملل دربند بدهیم.

    والسلام علیکم و رحمة اللّه و برکاته