سخنرانی
  • صفحه اصلی
  • سخنرانی
  • سخنرانی آقای هاشمی در جمع مسؤولین آموزش حزب جمهوری اسلامی پیرامون مسأله جزوه‏های حزب و حزب بین المللی

سخنرانی آقای هاشمی در جمع مسؤولین آموزش حزب جمهوری اسلامی پیرامون مسأله جزوه‏های حزب و حزب بین المللی

  • پنجشنبه ۸ آذر ۱۳۶۳

 سخنرانی در جمع مسؤولین آموزش حزب جمهوری اسلامی

    بسم‏الله‏الرحمن‏الرحیم

 »اَلْحَمْدُلِلَّهِ رَبِّ الْعالَمین، اَلصَّلوةُ وَالسَّلامِ عَلی رَسولِ اللَّهِ و آلِهِ اَجْمعین«

 من متقابلاً تشکر می‏کنم از برادرانی که محبت کردند و فرصت ملاقات را پیش آوردند که ما با دوستان، همراهان و همفکرانمان که مسؤولیت عمده‏ای در رابطه با تربیت مردم و توسعه اهداف حزب دارند، حرف بزنیم تا شاید در بهتر شدن کلاسهای حزب مؤثر باشیم. اینکه برای جزوه‏ها به خاطر هم ردیف شدن سطوح مختلف افراد از تحصیلکرده‏های سطح بالا تا افراد کم سواد مشکلی پیش آمده، این از اول هم پیش بینی می‏شد. همان موقعی که راجع به این تصمیم بحث بود، کسانی که مخالف بودند، همین حرف را می‏زدند و می‏گفتند: که مشکل پیش خواهد آمد؛ مثلاً دانشجو با دانش آموز و کارگر با دکتر و مهندس، ممکن است اعضای حزب تحصیل کرده باشد، اگر ما فرض کنیم که کسی بیسواد باشد و یا کاسبی که اطلاعات کمی دارد، بنابراین، هنگامی که برای همه اعضا، یک مطلب استفاده کنند، این کلاس دشوار برگزار خواهد شد. نقطه مقابلی که استدلال می‏شد؛ این بود که در عوض، حضور افراد با سوادتر در کلاسها باعث می‏شود که افراد کم اطلاع، معلوماتشان زودتر بالا بیاید و شاید جزء اهداف ماست که این چنین شود.

 خوب! حالا یک دوره‏ای گذشته و تجربه‏ای شده است؛ بنابراین نباید اعتراض داشته باشیم که حتماً اگر اشتباه بوده، ادامه پیدا کند بلکه این بستگی به جمع‏بندی خود شما دارد. خوب! بررسی کنید و جمع بندی کنید و نظرات را بگویید تا آقای اصغرنیا هم رسیدگی کنند، اگر دیدند که به این وضع افتاده که ضرر می‏کنیم و از این راه بعضیها وقتشان تلف می‏شود، ممکن است تجدید نظر شود. چیز خیلی مهم که نیست، این یک تجربه‏ای بود تا ببینیم چه در می‏آید.

 در مورد مسائل آموزش و محتوای آموزش یک تذکراتی می‏توانم بدهم که شما از آنها در کلاسها استفاده کنید و این حرفهایی که امروز می‏زنیم در کلاسها مطرح شود. در کل حزب مؤثر است و در سرنوشت کشور مؤثر می‏باشد.

 تحقیقاً ما اعضای حزب جمهوری اسلامی، معتقدیم که ما، حزب را به منظور یکپارچه کردن مسلمانان کشورمان و احیاناً مسلمانان خارجی، چون این حزب مخصوص ایران نیست و برای متحد کردن آنها و همراه کردن آنها، بوجود آورده‏ایم تا هنگامی که برقرار است، تحت لوای اسلام به عنوان یک حرکت اسلامی تلاش کنیم. اگر این را قبول دارید - که دارید - یکی از اهداف حزب تلاش برای وحدت نیروهای اسلامی بوده و هیچ وقت فکرمان هم این نبود که حزب را به صورت یک جریان محدود برای بخشی از سلیقه‏های جامعه تنظیم کنیم، چون اگر چنین چیزی می‏خواستیم، دیگر نباید اسمش را حزب جمهوری اسلامی می‏گذاشتیم. یک حزبی که با سلیقه صنفی از اصناف، یا قشری از اقشار سازگاری دارد، مثل اصنافی که در دنیا تشکیل می‏دهند؛ مثلاً، طبقه کارگر خودش یک جریان دارد، طبقه دانشجو مسائل صنفی‏اش یک جریان است، طبقه کاسب یک جریان است، اصناف خودشان هر یکی در دوران خود، کل کسبه یک جریان‏اند. تحصیل کرده‏ها، مهندسین، دکترها، پزشکها، اصناف به طور کلی یک جریان هستند و در اثر این بستگی منافعشان به هم و این چیزی که اینها را به هم مربوط و ممتاز می‏کند که برای خودشان یک اتحادیه‏هایی درست می‏کنند.

 در جامعه‏ای که اختلافات فکری وجود دارد ولی چارچوب درستی ندارند؛ هر جریان فکری می‏تواند برای خودش اتحادیه‏ای، حزبی، انجمنی، درست کند که برای آنها ضرر و زیان به بار آورد. ما چنین چیزی برای جامعه نمی‏خواهیم. ما غیر از اسلام مایل نیستیم چیز دیگری بر ما حاکم باشد و اسلام هم یکی است و اگر گاهی اختلافات جزئی در کتابهای علمای ما پیدا می‏شود - همان علمایی که خودشان کتابهای مختلفی دارند - حاضرنیستند از لحاظ سیاسی و از نظر حکومتی و از لحاظ جریانهای اجتماعی با هم اختلاف داشته باشند و علیه یکدیگر فعالیت کنند.

 بنابراین اختلافهای محدودی که در نظرات اسلام شناسان در مسائل فقهی پیدا می‏شود، اینها نمی‏تواند مجوزی باشد برای اینکه در جامعه تجویز کنیم و جریانهای مختلفی بر این اساس بوجود آید. خلاصه آنچه که ما می‏فهمیم، حزب واحد اسلامی است که ما بیش از این به خودمان حق نمی‏دهیم؛ یعنی، اگر روزی بنا باشد چند حزب اسلامی در یک جامعه در مقابل همدیگر صف بکشند، یک جای کار خراب است؛ یعنی اشکال دارد، چون اسلام که یکی بیشتر نیست و اصول حکومتی و اصول اجتماعی و اصول زندگی آنها که واحد است و حزب می‏خواهد به یک اصولی دعوت کند. اگر این است، باید حزب واحد تلاشگر باشد که مسلمانان متعهد بتوانند در پناه این حزب متشکل شوند، در حوزه‏ها تعلیم ببینند، نماینده‏هایشان در یک نقطه‏ای جمع شوند و به صورت شورای مرکزی، کلیات امور کشور را بگیرند و یک اراده واحدی که ناشی از اراده‏های مردم است، بتواند بر این حزب حاکم باشد که دارای نیروهای مستحکم باشد که‏همراه آنها به اسلام خدمت کنند.

 این هدف بوده و اگر غیر از این هم بود؛ یعنی، نباید از حزب به عنوان پایگاه قدرت و به عنوان چیزی امثال اینها که وسیله ترقی، وسیله اعمال فشار سیاسی بر بخشی از جامعه، تلقی شود. این را شما در درسهایتان قرار دهید و به هر زبانی و هر روز به طور مکرر، تکرار کنید که در این باره ذهنیت قوی پیدا شود و دایماً به خورد بچه‏های حزب دهید که فراموش نکنند، برای چه وارد این حزب شده‏اند؟ خوب! اگر این را قبول کردید، تلاش ما در جامعه باید این چنین باشد که طوری حرکت کنیم تا بخشی از مسلمانها از حزب رمیده نشوند و بخشی اینجا منافعشان بیشتر تأمین نشود، همه باید تأمین شوند و محورمان هم اسلام است. اگر هر چقدر هم فرض می‏کنیم که در یک مواردی اختلافات جزئی در نظر اسلام شناسان موجود باشد، آنها مجوز تفرقه کلی جمعیت نمی‏شود. آنها باید در جای خودش به نحوی حل شود. اگر این خط ادامه پیدا کند، بنابراین حزب جمهوری در مسیر خودش است و موفق هم خواهد شد.

 در حزب بالاخره کسانی هستند که با هم اختلاف سلیقه دارند و ما به طور کلی نمی‏توانیم اختلاف نظرها را مسدود کنیم. شما خودتان در زندگیتان دیده‏اید و حتی در یک کارخانه هم که زندگی می‏کنید و کار می‏کنید، حتی برای کیفیت تولید هم ممکن است بین متخصصان همان تولید هم اختلاف نظر باشد؛ یکی این خط تولید را همکف بداند، یکی دیگر، آن را بهتر بداند، یکی، دو شیفته را بهتر بداند یکی، یک شیفته را بهتر بداند و از این چیزهایی که همیشه پیش می‏آید. بالاخره این نوع اختلاف سلیقه‏ها وجود دارد. وقتی یک اختلافی بروز کرد، آنهایی که دلسوز هستند باید تلاش کنند که آن اختلاف را رفع کنند تا به موضع واحد برسند. تلاش نکنند تا آن را که با سلیقه‏اشان جور نیست را کنار بگذارند.

 اگر یک باندی تلاش کنند که همه موارد تصمیم‏گیری حزب را داشته باشند و برنامه‏ریزی کنند و در این اوضاع یک کسی را انتخاب کنند و بگذارند که در کنگره این چنین رأی داده و کنگره کسی را انتخاب کند که در شورای مرکزی یک جریان قویتر شود این درست برخلاف فلسفه تشکیل حزب است؛ یعنی، خیانت به آرمان تحزب طبیعی است که اگر اینطور شد، آن جریانی که احساس می‏کند، اینجا علیه آن توطئه می‏شود و برنامه‏ریزی او را ضعیف می‏کنند که نتواند نظراتش را بیان کند، بنابراین آن جریان هم دچار یک نوع تعصب متقابل می‏شود و در نتیجه این باید بیرون برود و یا آن و یا این باید دعوت به تفرقه کند یا او دعوت به تفرقه کند. آن وقت در جامعه یک عده می‏آیند و همراهی می‏کنند، یک عده نمی‏آیند. این‏درست برخلاف آرمان حزب است؛ یعنی، فرد برای اتحاد وارد حزب می‏شود ولی برای تفرقه عمل می‏کند و حزب ضعیف می‏شود. اگر فردی قانع باشد به اینکه حزب را یک جریان بگرداند و فقط اگر این طور قانع شد، آن موقع، یعنی پذیرفته که جامعه دو تا حزب باشد، چون آنها هم ممکن است برای خودشان به فکر تشکیلات جدا بیفتند که این اثرش طبیعی نیست.

 شما باید هر جا دیدید و برخورد کردید با کسانی که روی تعصب باندی می‏خواهند حرکت کنند، آنها را سرزنش کنید و این را ضد حزبی حساب کنید. دروغ نمی‏خواهد بگویید، توطئه؛ مثلاً مقاصد شوم را حساب کنید که اکثراً و احتمالاً با حسن نیت ولی بصورت‏اشتباه کاری در می‏آیند؛ یعنی باید سعی کند افرادی را که یک مقدار از ما دور هستند، آنها را نیز زیر پرچم بگیرد تا کم کم با خود همراه سازید. افرادی که با هم شروع کرده‏اند و اگربخواهیم بعضیهایمان را ترک کنیم و بعضیها بمانند، البته زباناً نمی‏گوید که با طرد کسی باند بازی می‏کند و مایل هم نیست آن را طرح کند، اما عملاً طرد می‏شود، مخصوصاً حالا که دبیر کل آن، شخصی مثل آقای خامنه‏ای هستند. آقای خامنه‏ای از این مقبولیت عامه‏ای که دارند و مورد پذیرش همه طرز تفکرهای جامعه امروز ما هستند و بیشترین رأی را در طول دوران ریاست جمهوری بعد از انقلاب ایشان آوردند و دبیر کل حزب جمهوری اسلامی و یک عنصر محبوب عامه ملت است. خوب! حزب نباید وبال گردن ایشان شود و یک عده‏ای را به خاطر اینکه ایشان دبیر کل حزب هستند و یک حزب اگر یک خط مشی خاصی نباید داشته باشد، برای خودش بگیرد، خوب! اختلاف درست می‏کنند و باعث می‏شوند تا رابطه‏ای که بین ملت و رئیس جمهورش وجود دارد، محفوظ شود به خصوص حالا اگر یک درجه اختلاف دیگری پیش می‏آید. خوب! شما این را مطالعه کنید و ببینید شخصیتی با اکثریت نزدیک به تمام آراء مردم برای ریاست جمهوری انتخاب شده است.

 ایشان با همان محبوبیتی که دارد یا داشته، مسؤولیت حزب را هم پذیرفته است، پذیرفته که رهبر یک حزب باشد. اعضای این حزب باید این گذشت ایشان را و سرمایه‏گذاری ایشان را در نظر بگیرند که ایشان قبل از اینکه نخواهد دبیرکل حزب شود، رئیس جمهور این مردم است. یکی از چهره‏های این انقلابی که همه مردم قبول دارند، او را نمی‏شود محدود کنیم. این از وظایف بچه‏های حزبی است که سعی کنند؛ اولاً به خاطر اسلام، به خاطر قرآن، به خاطر انقلاب و به خاطر خودشان و باتوجه به اینکه نخست وزیر کشور، ریاست مجلس، مال حزب است. ما انتخابی به این شکل نداریم که رئیس جمهور که از کل جامعه آراء گرفته و بسیاری از شخصیتها و مسؤولین کشور، مال حزب هستند، این حزب نمی‏تواند خودش را محدود کند.

 بنابراین در یک حزب هست و باید خودش را از آن افکار خاص جریانی‏اش خالی کند. من نمی‏گویم که آدم فکری را نمی‏تواند دور بیاندازد، هیچ کس نمی‏تواند بدون فکر زندگی کند، این هست، ولی در حزب سعی کنید خودتان را از این خالی کنید. باندبازی و گرایشهای گروهی و تلاش برای اینکه این جریان یا آن جریان باید به غربت برسد. در حزب، رأی جمع کردن برای این یا آن و این کارها همه ضد حزبی است، باید بدانید که حزب از رسالت اولیه‏اش دور نماند.

 این یک مسأله، مسأله دوم محتوای شیوه برخوردها، روشها و کیفیت عمل اینها است. محتوای تعلیمات شما خوشبختانه با تلاش خیلی زیاد شهید مظلوم آیت‏اللَّه بهشتی همراه است. ما این مواضع را داریم، این مواضع بعد از کنگره هم که مسؤولیتش به ما داده شد و ما این را تجدید نظر کردیم، الحمدللَّه چیز مهمی از آن کم و زیاد نشد، تقریباً همان یک کمی اصلاحات جزئی دوباره به تصفیه رسیده و اصلاحات هم عمقی نیست، لفظی است و فصل‏بندی‏هایی اضافه شدند و یکسری چیزهایی که آن موقع از آنهاغفلت کرده بودیم، حالا می‏بینید به صورت جزوه پخش می‏شود. ما این مواضع را داریم، این مواضع تصویب شده، حزب هم مسائل اصول اسلام را دارد، توحید را دارد، نبوت را دارد، معاد را دارد، امامت را دارد، مسائل اقتصادی را هم دارد.

 اگر در کلیات اقتصادی اختلافی بخواهد باشد، از همین جاهاست و فروع دیگر هم نیست. مسائل اجتماعی و هم مسائل سیاسی در اینجا هست و آنها را تدریس می‏کنند و خوشبختانه اکثریت مسائل مهم اینها هم، تدریس شده است. در اینجا شهید بهشتی درس گفته‏اند، شهید باهنر درس گفته‏اند و من درس گفته‏ام یا آقای خامنه‏ای هم به طور متفرق، اینها را در بحثهای مختلف توضیح داده‏اند. من هم توضیح داده‏ام و یک قسمتهایی هم که مانده، توضیح خواهیم داد.

 مسأله دیگری که وجود دارد، آن شعارهای حزب است که شعارها باید از همین مواضع در آید و مواضع ما باید برطبق همان شعارهایمان باشد. برای اصول فکری‏مان که در این مواضع است، ما باید شعارهایی داشته باشیم.

 مهمترین شعار حزب و شعار جامعه، اجرای احکام اسلام بوده است. در صدر همان شعارهای ما - از روزی که مبارزه‏مان را شروع کردیم - مبارزه اسلام برای اسلامی کردن کشور و مخالفت با کارهای ضد اسلامی و پیدا کردن افکار اسلامی بود که پیروز هم شدیم و تا آخر هم همین را باید بگوییم. این اصل کار در سایه اجرای مقررات اسلامی، نقطه مهمی است که باز یک شعار درجه دومی از آن در می‏آید که همان حمایت از مستضعفان و محرومان است؛ چون ما می‏دانیم چرا این شعار را انتخاب می‏کنیم؛ البته ما قبل از شعار محرومان، شعار کلی‏ترمان، حق است. ما باید از حق دفاع کنیم که هر جا هست، اما واقعیت جامعه امروز و دیروز ما این است که محرومان بیشتر حقشان از دست رفته است.

 شما هم هر جا هستید می‏دانید که اکثریت نیرومند این جامعه مردمی هستند که حقشان در طول تاریخ ضایع شده و هنوز هم به حقشان نرسیده‏اند، درست یک عده قلیلی هم هستند که اسراف کار و متجاوز به حقوق دیگران بوده‏اند. اینان هر چند در کلیشه‏های قانونی تجارت کرده و حتی با شیوه‏های غلط غیر قانونی، اندوخته‏های بی‏حساب غیر شرعی دارند. بنابراین اگر زمین‏دار بوده، با شیوه‏های غلط مردم را استثمار کرده و اگر کارخانه‏دار بوده، با شیوه‏های غلط مردم را استثمار کرده و اگر متصدی امور دولت بوده با سوء استفاده از مقام، حق مردم را جمع کرده است. شما ببینید که آن جریانات سرمایه‏داری که در کشور ما بوده، به این طور چیزها منتهی می‏شود.

 اگر ثروتی پیدا کردید که کسی با افتخار خودش و با کار خودش و با زور بازوی خودش و با تلاش خودش به ثروتی رسیده باشد و امکاناتی داشته باشد و این به دیگران ظلم نکرده باشد؛ این می‏شود حق. ما با این گونه موارد یک دعوایی داریم و حق بهره‏برداری هم از این‏ها را داریم، خودش هم باید از اموالش استفاده کند و هم بچه‏هایش، فامیلش استفاده کند، اما واقعیت جامعه ما پیش از پیروزی انقلاب‏اسلامی این نبوده است. می‏بیند که پیمانکاریها، ارتشاءها، اختلافها، انحصارها، گرانفروشیها و شیوه‏هایی که وجود داشته، عده‏ای سود برده‏اند. بعد از انقلاب یک تهاجمی به این آشیانه استکبار شد و خیلی‏ها خلع سلاح شدند و فرار کردند و اموالشان را گرفتند و مصادره کردند.

 از کارخانه‏های غصبی خیلی‏هایش گرفته شد که نزدیک هفتاد و چند درصد از کارخانه‏های آنهایی که مربوط به قشر مستکبر بودند را مصادره کردیم و در دست دولت گذاشتیم. خوب! با اکثر این مستکبرین سیاسی مربوط به نظام قبل از انقلاب، خوب برخورد شد و حق مردم از آنها گرفته شد؛ یعنی، بنیاد مستضعفان تشکیل شد و آن حق چیزی نبود که فوری بریزیم به جیب مستضعف؛ مثلاً، یک قطعه زمین و یا یک کارخانه‏ای بود با بدهی فراوانی به بانکها بود که از آنها فعلاً چیزی در جیب مستضعف نرفته است، مردمی که در قرون متمادی به شیوه‏های مختلف استثمار شده‏اند و زندگی این مردم را از زمین، از خانه، از پزشک، از هوای سالم، از محیط زندگی، از آب آشامیدنی سالم، از راه سالم، از مدرسه برای بچه‏هایش، از بیمارستان، از همه چیز محروم کرده بودند تا هنگامی که همه این محرومیت‏ها برطرف نشود، استضعافش برطرف نمی‏شود.

 بنابراین ما یک حرکت طولانی لازم داریم که رفته رفته سطح زندگی مردم مستضعف را بتواند به سطح قابل قبولی برساند، البته از ابتدا امکان تعلیم داشته باشد، به کودکستان برود، در دوران شیرخوارگی تغذیه درست بشود، بتواند به دبیرستان برود، بتواند به دانشگاه برود، یک هنری یاد بگیرد، بتواند حضور شغلی پیدا بکند و در محیط ورزش بتواند حضور داشته باشد.

 دستشان به خون مردم آلوده بود، اگر چه مال مردم و حقوق مردم را از آنها گرفته‏ایم؛ اولاً همه را نگرفته‏ایم، خیلی از آنها دستشان بند به اموال مردم است و ثانیاً خطر این وجود دارد که دوباره به عناوین دیگری قشر مستکبر دیگری ایجاد شود، ولی آن جریان زمان شاه که از بین رفت اما انسان طماع که از بین نرفته، حرص انسانها باقی است. اگر نظاممان را محکم نکنیم، اگر قوانینمان را محکم نکنیم، اگر حزب جمهوری اسلامی، فرهنگ ضد ظلم و حامی محروم را نتواند پیاده کند و جامعه را مسلح به این فرهنگ نکند، این خطر همیشه وجود دارد و طبع توسعه طلب انسانها دوباره انسانها را به همین وادی گذشته بکشاند. منتها از یک طریق دیگر، بنابراین ضمن اینکه ما هنوز نتوانسته‏ایم حقوق این قشرهای مظلوم غصب شده را اعاده کنیم، به این زودی هم نمی‏شود؛ یعنی، مدتها چندین برنامه چند ساله باید ریخت تا جامعه به یک جایی برسد.

 مهمترین مسأله اینکه بر نقاط حساس جامعه باید نظارت کرد که در آینده از طریق دیگر جامعه اسلامی، مسأله مستکبر و مستضعف، جریانشان ادامه پیدا نکند. این کارهای حزب جمهوری اسلامی، باید در شعارهایش باشد؛ یعنی این چنین فکر نکنید که بگویید حالا چند سالی از انقلاب گذشت، چندتایی مصادره کردیم، دیگر شعار مبارزه با مستکبر و حمایت از مظلوم کهنه شده، بنابراین اینها را افراطی حساب کنیم! چه افراطی؟ هنوز روستاهای ما، هنوز مردم محروم ما که واقعاً در اکثریت و در محرومیت‏اند. خوب! مستکبر شکست و یک عده‏ای از اکثریت مستکبرها فراری شدند. گرچه بعضیها شکستند و مجازات شدند، اما حقوق محرومین، پول نبود که ما دست از آنها برداریم و پول در جیب اینها بریزیم. این استضعاف فرهنگی، استضعاف اخلاقی، استضعاف سیاسی و جهل است و همین‏هایی که مثال زدم برای رفع این محرومیت‏ها کار طولانی لازم است.

 حزب جمهوری اسلامی باید این جهتش را حفظ کند و ادامه بدهد تا آنجا که یکی از جنایتهای غیر قابل جبران، این است که به نحوی ما رفتار کنیم که کسان دیگری در این جامعه پیدا شوند و بیشتر آنها از حزب جمهوری بخواهند که شعار به نفع محرومین دهند؛ یعنی، حزب جمهوری به فکر حمایت از محرومان درجه چندم بیفتد. خوب! چرا؟ پیشتازان انقلاب در این حزب هستند و آن کسانی که در این انقلاب دارای نقش اول در میدان بودند و در این حزب فعالیت می‏کردند و باز هم می‏کنند؛ چرا ما باید این را فراموش کنیم، چرا دیگران بیشتر از حزب جمهوری حق داشته باشند و بتوانند این شعار را بدهند. کیفیت عملکرد ما مهم است که طوری رفتار کنیم تا حق تلاش برای حفظ حقوق طبقه محروم و تعمیم حقوق طبقه محروم در آینده برای حزب جمهوری باقی بماند. این اصلاً علامت ثبت شده ما است و این در مواضع ما بیشتر از مواضع همه جریانهای مدعی انقلابی - مسلمانهایشان را عرض می‏کنم - و در افکار رهبران درجه اول این حزب، وجود داشته و باز هم دارد.

 بنابراین اجازه ندهید که کسان دیگری خودشان را وارث شعارهای شما بدانند که حزب جمهوری فرزند صادق این جریان است.

 مسأله مهمتر از همه اینها که - الحمدللَّه - احتیاج زیاد هم به توصیه ندارد، مسأله رهبری است. ولایت فقیه جزء اصول پذیرفته شده این جامعه است و همه ما، چشمانمان به فرمان رهبر است و منتظر شنیدن نصایح رهبر هستیم. در حقیقت این حزب از اول می‏خواست بازوی رهبر باشد و در آینده هم باید بازوی رهبر و ولایت فقیه باقی بماند. روی این مسائل در حوزه‏ها تکیه کنید و بچه‏ها را این چنین بار بیاورید و حزبیها را جامع و متحد و سرزنده و با نشاط نگهدارید.

 ان‏شاءاللَّه این حزب بتواند در یک دوران حساس تاریخی که ما در آن هستیم، وظیفه عمده اسلامی خودش را انجام دهد. من کار دارم و باید یک ملاقات دیگر بروم شما را به خدا می‏سپارم. ان‏شاءاللَّه که موفق باشید و سلام بنده را به همه دوستان برسانید.