سخنرانی آقای هاشمی در جمع مسؤولین آموزش حزب جمهوری اسلامی پیرامون مسأله جزوههای حزب و حزب بین المللی
سخنرانی در جمع مسؤولین آموزش حزب جمهوری اسلامی
بسماللهالرحمنالرحیم
»اَلْحَمْدُلِلَّهِ رَبِّ الْعالَمین، اَلصَّلوةُ وَالسَّلامِ عَلی رَسولِ اللَّهِ و آلِهِ اَجْمعین«
من متقابلاً تشکر میکنم از برادرانی که محبت کردند و فرصت ملاقات را پیش آوردند که ما با دوستان، همراهان و همفکرانمان که مسؤولیت عمدهای در رابطه با تربیت مردم و توسعه اهداف حزب دارند، حرف بزنیم تا شاید در بهتر شدن کلاسهای حزب مؤثر باشیم. اینکه برای جزوهها به خاطر هم ردیف شدن سطوح مختلف افراد از تحصیلکردههای سطح بالا تا افراد کم سواد مشکلی پیش آمده، این از اول هم پیش بینی میشد. همان موقعی که راجع به این تصمیم بحث بود، کسانی که مخالف بودند، همین حرف را میزدند و میگفتند: که مشکل پیش خواهد آمد؛ مثلاً دانشجو با دانش آموز و کارگر با دکتر و مهندس، ممکن است اعضای حزب تحصیل کرده باشد، اگر ما فرض کنیم که کسی بیسواد باشد و یا کاسبی که اطلاعات کمی دارد، بنابراین، هنگامی که برای همه اعضا، یک مطلب استفاده کنند، این کلاس دشوار برگزار خواهد شد. نقطه مقابلی که استدلال میشد؛ این بود که در عوض، حضور افراد با سوادتر در کلاسها باعث میشود که افراد کم اطلاع، معلوماتشان زودتر بالا بیاید و شاید جزء اهداف ماست که این چنین شود.
خوب! حالا یک دورهای گذشته و تجربهای شده است؛ بنابراین نباید اعتراض داشته باشیم که حتماً اگر اشتباه بوده، ادامه پیدا کند بلکه این بستگی به جمعبندی خود شما دارد. خوب! بررسی کنید و جمع بندی کنید و نظرات را بگویید تا آقای اصغرنیا هم رسیدگی کنند، اگر دیدند که به این وضع افتاده که ضرر میکنیم و از این راه بعضیها وقتشان تلف میشود، ممکن است تجدید نظر شود. چیز خیلی مهم که نیست، این یک تجربهای بود تا ببینیم چه در میآید.
در مورد مسائل آموزش و محتوای آموزش یک تذکراتی میتوانم بدهم که شما از آنها در کلاسها استفاده کنید و این حرفهایی که امروز میزنیم در کلاسها مطرح شود. در کل حزب مؤثر است و در سرنوشت کشور مؤثر میباشد.
تحقیقاً ما اعضای حزب جمهوری اسلامی، معتقدیم که ما، حزب را به منظور یکپارچه کردن مسلمانان کشورمان و احیاناً مسلمانان خارجی، چون این حزب مخصوص ایران نیست و برای متحد کردن آنها و همراه کردن آنها، بوجود آوردهایم تا هنگامی که برقرار است، تحت لوای اسلام به عنوان یک حرکت اسلامی تلاش کنیم. اگر این را قبول دارید - که دارید - یکی از اهداف حزب تلاش برای وحدت نیروهای اسلامی بوده و هیچ وقت فکرمان هم این نبود که حزب را به صورت یک جریان محدود برای بخشی از سلیقههای جامعه تنظیم کنیم، چون اگر چنین چیزی میخواستیم، دیگر نباید اسمش را حزب جمهوری اسلامی میگذاشتیم. یک حزبی که با سلیقه صنفی از اصناف، یا قشری از اقشار سازگاری دارد، مثل اصنافی که در دنیا تشکیل میدهند؛ مثلاً، طبقه کارگر خودش یک جریان دارد، طبقه دانشجو مسائل صنفیاش یک جریان است، طبقه کاسب یک جریان است، اصناف خودشان هر یکی در دوران خود، کل کسبه یک جریاناند. تحصیل کردهها، مهندسین، دکترها، پزشکها، اصناف به طور کلی یک جریان هستند و در اثر این بستگی منافعشان به هم و این چیزی که اینها را به هم مربوط و ممتاز میکند که برای خودشان یک اتحادیههایی درست میکنند.
در جامعهای که اختلافات فکری وجود دارد ولی چارچوب درستی ندارند؛ هر جریان فکری میتواند برای خودش اتحادیهای، حزبی، انجمنی، درست کند که برای آنها ضرر و زیان به بار آورد. ما چنین چیزی برای جامعه نمیخواهیم. ما غیر از اسلام مایل نیستیم چیز دیگری بر ما حاکم باشد و اسلام هم یکی است و اگر گاهی اختلافات جزئی در کتابهای علمای ما پیدا میشود - همان علمایی که خودشان کتابهای مختلفی دارند - حاضرنیستند از لحاظ سیاسی و از نظر حکومتی و از لحاظ جریانهای اجتماعی با هم اختلاف داشته باشند و علیه یکدیگر فعالیت کنند.
بنابراین اختلافهای محدودی که در نظرات اسلام شناسان در مسائل فقهی پیدا میشود، اینها نمیتواند مجوزی باشد برای اینکه در جامعه تجویز کنیم و جریانهای مختلفی بر این اساس بوجود آید. خلاصه آنچه که ما میفهمیم، حزب واحد اسلامی است که ما بیش از این به خودمان حق نمیدهیم؛ یعنی، اگر روزی بنا باشد چند حزب اسلامی در یک جامعه در مقابل همدیگر صف بکشند، یک جای کار خراب است؛ یعنی اشکال دارد، چون اسلام که یکی بیشتر نیست و اصول حکومتی و اصول اجتماعی و اصول زندگی آنها که واحد است و حزب میخواهد به یک اصولی دعوت کند. اگر این است، باید حزب واحد تلاشگر باشد که مسلمانان متعهد بتوانند در پناه این حزب متشکل شوند، در حوزهها تعلیم ببینند، نمایندههایشان در یک نقطهای جمع شوند و به صورت شورای مرکزی، کلیات امور کشور را بگیرند و یک اراده واحدی که ناشی از ارادههای مردم است، بتواند بر این حزب حاکم باشد که دارای نیروهای مستحکم باشد کههمراه آنها به اسلام خدمت کنند.
این هدف بوده و اگر غیر از این هم بود؛ یعنی، نباید از حزب به عنوان پایگاه قدرت و به عنوان چیزی امثال اینها که وسیله ترقی، وسیله اعمال فشار سیاسی بر بخشی از جامعه، تلقی شود. این را شما در درسهایتان قرار دهید و به هر زبانی و هر روز به طور مکرر، تکرار کنید که در این باره ذهنیت قوی پیدا شود و دایماً به خورد بچههای حزب دهید که فراموش نکنند، برای چه وارد این حزب شدهاند؟ خوب! اگر این را قبول کردید، تلاش ما در جامعه باید این چنین باشد که طوری حرکت کنیم تا بخشی از مسلمانها از حزب رمیده نشوند و بخشی اینجا منافعشان بیشتر تأمین نشود، همه باید تأمین شوند و محورمان هم اسلام است. اگر هر چقدر هم فرض میکنیم که در یک مواردی اختلافات جزئی در نظر اسلام شناسان موجود باشد، آنها مجوز تفرقه کلی جمعیت نمیشود. آنها باید در جای خودش به نحوی حل شود. اگر این خط ادامه پیدا کند، بنابراین حزب جمهوری در مسیر خودش است و موفق هم خواهد شد.
در حزب بالاخره کسانی هستند که با هم اختلاف سلیقه دارند و ما به طور کلی نمیتوانیم اختلاف نظرها را مسدود کنیم. شما خودتان در زندگیتان دیدهاید و حتی در یک کارخانه هم که زندگی میکنید و کار میکنید، حتی برای کیفیت تولید هم ممکن است بین متخصصان همان تولید هم اختلاف نظر باشد؛ یکی این خط تولید را همکف بداند، یکی دیگر، آن را بهتر بداند، یکی، دو شیفته را بهتر بداند یکی، یک شیفته را بهتر بداند و از این چیزهایی که همیشه پیش میآید. بالاخره این نوع اختلاف سلیقهها وجود دارد. وقتی یک اختلافی بروز کرد، آنهایی که دلسوز هستند باید تلاش کنند که آن اختلاف را رفع کنند تا به موضع واحد برسند. تلاش نکنند تا آن را که با سلیقهاشان جور نیست را کنار بگذارند.
اگر یک باندی تلاش کنند که همه موارد تصمیمگیری حزب را داشته باشند و برنامهریزی کنند و در این اوضاع یک کسی را انتخاب کنند و بگذارند که در کنگره این چنین رأی داده و کنگره کسی را انتخاب کند که در شورای مرکزی یک جریان قویتر شود این درست برخلاف فلسفه تشکیل حزب است؛ یعنی، خیانت به آرمان تحزب طبیعی است که اگر اینطور شد، آن جریانی که احساس میکند، اینجا علیه آن توطئه میشود و برنامهریزی او را ضعیف میکنند که نتواند نظراتش را بیان کند، بنابراین آن جریان هم دچار یک نوع تعصب متقابل میشود و در نتیجه این باید بیرون برود و یا آن و یا این باید دعوت به تفرقه کند یا او دعوت به تفرقه کند. آن وقت در جامعه یک عده میآیند و همراهی میکنند، یک عده نمیآیند. ایندرست برخلاف آرمان حزب است؛ یعنی، فرد برای اتحاد وارد حزب میشود ولی برای تفرقه عمل میکند و حزب ضعیف میشود. اگر فردی قانع باشد به اینکه حزب را یک جریان بگرداند و فقط اگر این طور قانع شد، آن موقع، یعنی پذیرفته که جامعه دو تا حزب باشد، چون آنها هم ممکن است برای خودشان به فکر تشکیلات جدا بیفتند که این اثرش طبیعی نیست.
شما باید هر جا دیدید و برخورد کردید با کسانی که روی تعصب باندی میخواهند حرکت کنند، آنها را سرزنش کنید و این را ضد حزبی حساب کنید. دروغ نمیخواهد بگویید، توطئه؛ مثلاً مقاصد شوم را حساب کنید که اکثراً و احتمالاً با حسن نیت ولی بصورتاشتباه کاری در میآیند؛ یعنی باید سعی کند افرادی را که یک مقدار از ما دور هستند، آنها را نیز زیر پرچم بگیرد تا کم کم با خود همراه سازید. افرادی که با هم شروع کردهاند و اگربخواهیم بعضیهایمان را ترک کنیم و بعضیها بمانند، البته زباناً نمیگوید که با طرد کسی باند بازی میکند و مایل هم نیست آن را طرح کند، اما عملاً طرد میشود، مخصوصاً حالا که دبیر کل آن، شخصی مثل آقای خامنهای هستند. آقای خامنهای از این مقبولیت عامهای که دارند و مورد پذیرش همه طرز تفکرهای جامعه امروز ما هستند و بیشترین رأی را در طول دوران ریاست جمهوری بعد از انقلاب ایشان آوردند و دبیر کل حزب جمهوری اسلامی و یک عنصر محبوب عامه ملت است. خوب! حزب نباید وبال گردن ایشان شود و یک عدهای را به خاطر اینکه ایشان دبیر کل حزب هستند و یک حزب اگر یک خط مشی خاصی نباید داشته باشد، برای خودش بگیرد، خوب! اختلاف درست میکنند و باعث میشوند تا رابطهای که بین ملت و رئیس جمهورش وجود دارد، محفوظ شود به خصوص حالا اگر یک درجه اختلاف دیگری پیش میآید. خوب! شما این را مطالعه کنید و ببینید شخصیتی با اکثریت نزدیک به تمام آراء مردم برای ریاست جمهوری انتخاب شده است.
ایشان با همان محبوبیتی که دارد یا داشته، مسؤولیت حزب را هم پذیرفته است، پذیرفته که رهبر یک حزب باشد. اعضای این حزب باید این گذشت ایشان را و سرمایهگذاری ایشان را در نظر بگیرند که ایشان قبل از اینکه نخواهد دبیرکل حزب شود، رئیس جمهور این مردم است. یکی از چهرههای این انقلابی که همه مردم قبول دارند، او را نمیشود محدود کنیم. این از وظایف بچههای حزبی است که سعی کنند؛ اولاً به خاطر اسلام، به خاطر قرآن، به خاطر انقلاب و به خاطر خودشان و باتوجه به اینکه نخست وزیر کشور، ریاست مجلس، مال حزب است. ما انتخابی به این شکل نداریم که رئیس جمهور که از کل جامعه آراء گرفته و بسیاری از شخصیتها و مسؤولین کشور، مال حزب هستند، این حزب نمیتواند خودش را محدود کند.
بنابراین در یک حزب هست و باید خودش را از آن افکار خاص جریانیاش خالی کند. من نمیگویم که آدم فکری را نمیتواند دور بیاندازد، هیچ کس نمیتواند بدون فکر زندگی کند، این هست، ولی در حزب سعی کنید خودتان را از این خالی کنید. باندبازی و گرایشهای گروهی و تلاش برای اینکه این جریان یا آن جریان باید به غربت برسد. در حزب، رأی جمع کردن برای این یا آن و این کارها همه ضد حزبی است، باید بدانید که حزب از رسالت اولیهاش دور نماند.
این یک مسأله، مسأله دوم محتوای شیوه برخوردها، روشها و کیفیت عمل اینها است. محتوای تعلیمات شما خوشبختانه با تلاش خیلی زیاد شهید مظلوم آیتاللَّه بهشتی همراه است. ما این مواضع را داریم، این مواضع بعد از کنگره هم که مسؤولیتش به ما داده شد و ما این را تجدید نظر کردیم، الحمدللَّه چیز مهمی از آن کم و زیاد نشد، تقریباً همان یک کمی اصلاحات جزئی دوباره به تصفیه رسیده و اصلاحات هم عمقی نیست، لفظی است و فصلبندیهایی اضافه شدند و یکسری چیزهایی که آن موقع از آنهاغفلت کرده بودیم، حالا میبینید به صورت جزوه پخش میشود. ما این مواضع را داریم، این مواضع تصویب شده، حزب هم مسائل اصول اسلام را دارد، توحید را دارد، نبوت را دارد، معاد را دارد، امامت را دارد، مسائل اقتصادی را هم دارد.
اگر در کلیات اقتصادی اختلافی بخواهد باشد، از همین جاهاست و فروع دیگر هم نیست. مسائل اجتماعی و هم مسائل سیاسی در اینجا هست و آنها را تدریس میکنند و خوشبختانه اکثریت مسائل مهم اینها هم، تدریس شده است. در اینجا شهید بهشتی درس گفتهاند، شهید باهنر درس گفتهاند و من درس گفتهام یا آقای خامنهای هم به طور متفرق، اینها را در بحثهای مختلف توضیح دادهاند. من هم توضیح دادهام و یک قسمتهایی هم که مانده، توضیح خواهیم داد.
مسأله دیگری که وجود دارد، آن شعارهای حزب است که شعارها باید از همین مواضع در آید و مواضع ما باید برطبق همان شعارهایمان باشد. برای اصول فکریمان که در این مواضع است، ما باید شعارهایی داشته باشیم.
مهمترین شعار حزب و شعار جامعه، اجرای احکام اسلام بوده است. در صدر همان شعارهای ما - از روزی که مبارزهمان را شروع کردیم - مبارزه اسلام برای اسلامی کردن کشور و مخالفت با کارهای ضد اسلامی و پیدا کردن افکار اسلامی بود که پیروز هم شدیم و تا آخر هم همین را باید بگوییم. این اصل کار در سایه اجرای مقررات اسلامی، نقطه مهمی است که باز یک شعار درجه دومی از آن در میآید که همان حمایت از مستضعفان و محرومان است؛ چون ما میدانیم چرا این شعار را انتخاب میکنیم؛ البته ما قبل از شعار محرومان، شعار کلیترمان، حق است. ما باید از حق دفاع کنیم که هر جا هست، اما واقعیت جامعه امروز و دیروز ما این است که محرومان بیشتر حقشان از دست رفته است.
شما هم هر جا هستید میدانید که اکثریت نیرومند این جامعه مردمی هستند که حقشان در طول تاریخ ضایع شده و هنوز هم به حقشان نرسیدهاند، درست یک عده قلیلی هم هستند که اسراف کار و متجاوز به حقوق دیگران بودهاند. اینان هر چند در کلیشههای قانونی تجارت کرده و حتی با شیوههای غلط غیر قانونی، اندوختههای بیحساب غیر شرعی دارند. بنابراین اگر زمیندار بوده، با شیوههای غلط مردم را استثمار کرده و اگر کارخانهدار بوده، با شیوههای غلط مردم را استثمار کرده و اگر متصدی امور دولت بوده با سوء استفاده از مقام، حق مردم را جمع کرده است. شما ببینید که آن جریانات سرمایهداری که در کشور ما بوده، به این طور چیزها منتهی میشود.
اگر ثروتی پیدا کردید که کسی با افتخار خودش و با کار خودش و با زور بازوی خودش و با تلاش خودش به ثروتی رسیده باشد و امکاناتی داشته باشد و این به دیگران ظلم نکرده باشد؛ این میشود حق. ما با این گونه موارد یک دعوایی داریم و حق بهرهبرداری هم از اینها را داریم، خودش هم باید از اموالش استفاده کند و هم بچههایش، فامیلش استفاده کند، اما واقعیت جامعه ما پیش از پیروزی انقلاباسلامی این نبوده است. میبیند که پیمانکاریها، ارتشاءها، اختلافها، انحصارها، گرانفروشیها و شیوههایی که وجود داشته، عدهای سود بردهاند. بعد از انقلاب یک تهاجمی به این آشیانه استکبار شد و خیلیها خلع سلاح شدند و فرار کردند و اموالشان را گرفتند و مصادره کردند.
از کارخانههای غصبی خیلیهایش گرفته شد که نزدیک هفتاد و چند درصد از کارخانههای آنهایی که مربوط به قشر مستکبر بودند را مصادره کردیم و در دست دولت گذاشتیم. خوب! با اکثر این مستکبرین سیاسی مربوط به نظام قبل از انقلاب، خوب برخورد شد و حق مردم از آنها گرفته شد؛ یعنی، بنیاد مستضعفان تشکیل شد و آن حق چیزی نبود که فوری بریزیم به جیب مستضعف؛ مثلاً، یک قطعه زمین و یا یک کارخانهای بود با بدهی فراوانی به بانکها بود که از آنها فعلاً چیزی در جیب مستضعف نرفته است، مردمی که در قرون متمادی به شیوههای مختلف استثمار شدهاند و زندگی این مردم را از زمین، از خانه، از پزشک، از هوای سالم، از محیط زندگی، از آب آشامیدنی سالم، از راه سالم، از مدرسه برای بچههایش، از بیمارستان، از همه چیز محروم کرده بودند تا هنگامی که همه این محرومیتها برطرف نشود، استضعافش برطرف نمیشود.
بنابراین ما یک حرکت طولانی لازم داریم که رفته رفته سطح زندگی مردم مستضعف را بتواند به سطح قابل قبولی برساند، البته از ابتدا امکان تعلیم داشته باشد، به کودکستان برود، در دوران شیرخوارگی تغذیه درست بشود، بتواند به دبیرستان برود، بتواند به دانشگاه برود، یک هنری یاد بگیرد، بتواند حضور شغلی پیدا بکند و در محیط ورزش بتواند حضور داشته باشد.
دستشان به خون مردم آلوده بود، اگر چه مال مردم و حقوق مردم را از آنها گرفتهایم؛ اولاً همه را نگرفتهایم، خیلی از آنها دستشان بند به اموال مردم است و ثانیاً خطر این وجود دارد که دوباره به عناوین دیگری قشر مستکبر دیگری ایجاد شود، ولی آن جریان زمان شاه که از بین رفت اما انسان طماع که از بین نرفته، حرص انسانها باقی است. اگر نظاممان را محکم نکنیم، اگر قوانینمان را محکم نکنیم، اگر حزب جمهوری اسلامی، فرهنگ ضد ظلم و حامی محروم را نتواند پیاده کند و جامعه را مسلح به این فرهنگ نکند، این خطر همیشه وجود دارد و طبع توسعه طلب انسانها دوباره انسانها را به همین وادی گذشته بکشاند. منتها از یک طریق دیگر، بنابراین ضمن اینکه ما هنوز نتوانستهایم حقوق این قشرهای مظلوم غصب شده را اعاده کنیم، به این زودی هم نمیشود؛ یعنی، مدتها چندین برنامه چند ساله باید ریخت تا جامعه به یک جایی برسد.
مهمترین مسأله اینکه بر نقاط حساس جامعه باید نظارت کرد که در آینده از طریق دیگر جامعه اسلامی، مسأله مستکبر و مستضعف، جریانشان ادامه پیدا نکند. این کارهای حزب جمهوری اسلامی، باید در شعارهایش باشد؛ یعنی این چنین فکر نکنید که بگویید حالا چند سالی از انقلاب گذشت، چندتایی مصادره کردیم، دیگر شعار مبارزه با مستکبر و حمایت از مظلوم کهنه شده، بنابراین اینها را افراطی حساب کنیم! چه افراطی؟ هنوز روستاهای ما، هنوز مردم محروم ما که واقعاً در اکثریت و در محرومیتاند. خوب! مستکبر شکست و یک عدهای از اکثریت مستکبرها فراری شدند. گرچه بعضیها شکستند و مجازات شدند، اما حقوق محرومین، پول نبود که ما دست از آنها برداریم و پول در جیب اینها بریزیم. این استضعاف فرهنگی، استضعاف اخلاقی، استضعاف سیاسی و جهل است و همینهایی که مثال زدم برای رفع این محرومیتها کار طولانی لازم است.
حزب جمهوری اسلامی باید این جهتش را حفظ کند و ادامه بدهد تا آنجا که یکی از جنایتهای غیر قابل جبران، این است که به نحوی ما رفتار کنیم که کسان دیگری در این جامعه پیدا شوند و بیشتر آنها از حزب جمهوری بخواهند که شعار به نفع محرومین دهند؛ یعنی، حزب جمهوری به فکر حمایت از محرومان درجه چندم بیفتد. خوب! چرا؟ پیشتازان انقلاب در این حزب هستند و آن کسانی که در این انقلاب دارای نقش اول در میدان بودند و در این حزب فعالیت میکردند و باز هم میکنند؛ چرا ما باید این را فراموش کنیم، چرا دیگران بیشتر از حزب جمهوری حق داشته باشند و بتوانند این شعار را بدهند. کیفیت عملکرد ما مهم است که طوری رفتار کنیم تا حق تلاش برای حفظ حقوق طبقه محروم و تعمیم حقوق طبقه محروم در آینده برای حزب جمهوری باقی بماند. این اصلاً علامت ثبت شده ما است و این در مواضع ما بیشتر از مواضع همه جریانهای مدعی انقلابی - مسلمانهایشان را عرض میکنم - و در افکار رهبران درجه اول این حزب، وجود داشته و باز هم دارد.
بنابراین اجازه ندهید که کسان دیگری خودشان را وارث شعارهای شما بدانند که حزب جمهوری فرزند صادق این جریان است.
مسأله مهمتر از همه اینها که - الحمدللَّه - احتیاج زیاد هم به توصیه ندارد، مسأله رهبری است. ولایت فقیه جزء اصول پذیرفته شده این جامعه است و همه ما، چشمانمان به فرمان رهبر است و منتظر شنیدن نصایح رهبر هستیم. در حقیقت این حزب از اول میخواست بازوی رهبر باشد و در آینده هم باید بازوی رهبر و ولایت فقیه باقی بماند. روی این مسائل در حوزهها تکیه کنید و بچهها را این چنین بار بیاورید و حزبیها را جامع و متحد و سرزنده و با نشاط نگهدارید.
انشاءاللَّه این حزب بتواند در یک دوران حساس تاریخی که ما در آن هستیم، وظیفه عمده اسلامی خودش را انجام دهد. من کار دارم و باید یک ملاقات دیگر بروم شما را به خدا میسپارم. انشاءاللَّه که موفق باشید و سلام بنده را به همه دوستان برسانید.