سخنرانی آقای هاشمی در جمع مردم در مراسم بزرگداشت استاد مطهری پیرامون ارتباط استاد مطهری با امام خمینی
سخنرانی در جمع مردم در مراسم بزرگداشت استاد شهید مطهری
سال گذشته هم ما قرار بود در همین جا صحبت کنیم که باران شدید مانع شد و عنوان صحبتی که امسال انتخاب شده، شبیه همان چیزهایی بود که سال گذشته قرار بود در اینجا صحبت کنیم.[t1]
بنا است من درباره استاد از جهت ارتباطشان با انقلاب و امام حرف بزنم، یعنی توضیحی که در این صحبتها میدهم این است که استاد شهیدمان چه رابطهای با انقلاب داشت و چه رابطهای با امام داشته و چه تأثیری در انقلاب گذاشته و چه اثری از امام گرفت؟ اگر بخواهیم بفهمیم که نقش شهید مطهری در اصل انقلاب و تداوم انقلاب چه هست، باید اول بفهمیم آن ریشهها و عوامل اصلی انقلاب چه بودند و امروز تداوم انقلاب با چه هست. وقتی که به این نکته توجه بکنیم میتوانیم نقش افراد و شخصیتها را در هر مرحلهای از مراحل انقلاب پیدا بکنیم.
انقلاب اسلامی ایران پیش از آن که یک انقلاب سیاسی، اجتماعی و اقتصادی باشد، انقلاب فرهنگی و فکری است. ریشههای قدرت انقلاب را چه در سازندگیش و چه در دوران تخریب و کوبندگی آن، ما در فرهنگ اسلام و نیروی عقیدتی مردم و معنویات اسلام میدانیم و امروز هم احساس ما، درک ما، این است آنچه که پایههای انقلاب را محکم نگاه میدارد، باز همینها است.
آنچه که دارد انقلاب و مردم را تغذیه میکند و با نشاط و سر حال نگاه میدارد، این مایه است، یعنی اگر این مایهها را از مردم بگیریم ما مطمئن هستیم که نمیتوانیم انقلابمان را ادامه بدهیم. در آن صورت انقلاب نخواهد بود و برای این منظور هم وقتی که تحقیق میکنیم و دنبال میکنیم که عوامل این حالت در میان مردم چه بوده طبعاً بیش از هر چیز به روحانیت میرسیم. به حوزههای علمیه میرسیم و به مسجدها میرسیم و حسینیهها و خطابهها و البته نه انحصاری، به دانشگاه هم میرسیم، به بازار هم میرسیم و جاهای دیگر هم میرسیم اما آن بعدی که در دانشگاه هم پایه انقلاب بود و هنوز هم هست، آن بعد اسلامی و فرهنگ دینیش است نه اینکه ابعاد دیگر هم نبوده، اما آنها این انقلاب را خلق نکرده و آنها این انقلاب را حفظ نمیکنند.
روحیه طرفداری از محروم منهای دین هم جزو عواملی بود که افرادی را با رژیم شاه درگیر کرد اما آنها نبودند که این انقلاب را پیروز کردند و آنها هم نیستند که این انقلاب را الان حفظ میکنند، کسانی هستند که این بار را دارند، یعنی بار عقیدتی و فکری اسلامی را به صورت انقلابیش و به شکل خلاق و سازندهاش دارند، یعنی بار عقیدتی و فکری اسلامی را به صورت انقلابیش و به شکل خلاق و سازندهاش دارند. بنابراین اینها همه ریشه به حوزه علمیه میدواند؛ البته قبل از حوزههای علمیه در معارف اسلام که خیلیها ممکن است غیر از حوزهها یعنی از طرق دیگری گرفته باشند ولی پایگاه اصلیش آنجا است و مرحوم شهید مطهری در این رابطه خیلی آسان قابل بررسی و شناخت است که نقش ایشان را خیلی زود میتوانیم پیدا کنیم. در رابطه با امام هم قطعات تاریخی مشخصی در کتابهای مربوط به ایشان آمد کسانی که اهل مطالعه هستند دیدند و من هم امروز یک اشاراتی میکنم که ایشان چه ارتباطی داشت.
به سالهای اول این قرن برگردیم که در آن زندگی میکنیم، یعنی دورانی که رضاخان پهلوی به سر کار میآید و درست همان دورهها هم حوزه علمیه قم در شکل جدیدش تأسیس میشود، شاید کاملاً همراه باشد که مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری حوزه علمیه قم را تشکیل دادند و دستگاه پهلوی هم حکومت خاندان پهلوی ایران را تأسیس میکند، در یک مقطع تاریخی است. در همان موقع سیاست خاندان پهلوی که ملهم بود از استکبار جهانی، این بود که نگذارد روحانیت در ایران پا بگیرد، یعنی بعد از گذشت مشروطه و مرحوم مدرس و چیزهایی که اینها دیده بودند و شبیه این در مصر، در عراق، در مغرب (عربی و آفریقا) دیده بودند اینها به این فکر افتادند که نگذارند روحانیت اسلام پا بگیرد. سیاست مشابهی در ترکیه بود، در مغرب بود، در مصر به یک شکل دیگری بود و در ایران هم با همین شدت و بدتر تعقیب میشد که روحانیت پا نگیرد.
از یک طرف روحانیون موجود را تشویق میکردند که اینها جذب دولت بشوند و در مراکز قضایی و اینها وارد بشوند و در آنجا خاصیت روحانیتشان را از دست بدهند و از یک طرف هم مانع میشدند بچهها بیایند طلبه بشوند و اگر طلبه میشدند سرکوبشان میکردند و آن مبادی معیشت اینها را تنگ میکردند. روضه خوانها را ممنوع میکردند. حسینیهها را سخنرانی در جمع مردم در مراسم بزرگداشت استاد شهید مطهری
سال گذشته هم ما قرار بود در همین جا صحبت کنیم که باران شدید مانع شد و عنوان صحبتی که امسال انتخاب شده، شبیه همان چیزهایی بود که سال گذشته قرار بود در اینجا صحبت کنیم.
بنا است من درباره استاد از جهت ارتباطشان با انقلاب و امام حرف بزنم، یعنی توضیحی که در این صحبتها میدهم این است که استاد شهیدمان چه رابطهای با انقلاب داشت و چه رابطهای با امام داشته و چه تأثیری در انقلاب گذاشته و چه اثری از امام گرفت؟ اگر بخواهیم بفهمیم که نقش شهید مطهری در اصل انقلاب و تداوم انقلاب چه هست، باید اول بفهمیم آن ریشهها و عوامل اصلی انقلاب چه بودند و امروز تداوم انقلاب با چه هست. وقتی که به این نکته توجه بکنیم میتوانیم نقش افراد و شخصیتها را در هر مرحلهای از مراحل انقلاب پیدا بکنیم.
انقلاب اسلامی ایران پیش از آن که یک انقلاب سیاسی، اجتماعی و اقتصادی باشد، انقلاب فرهنگی و فکری است. ریشههای قدرت انقلاب را چه در سازندگیش و چه در دوران تخریب و کوبندگی آن، ما در فرهنگ اسلام و نیروی عقیدتی مردم و معنویات اسلام میدانیم و امروز هم احساس ما، درک ما، این است آنچه که پایههای انقلاب را محکم نگاه میدارد، باز همینها است.
آنچه که دارد انقلاب و مردم را تغذیه میکند و با نشاط و سر حال نگاه میدارد، این مایه است، یعنی اگر این مایهها را از مردم بگیریم ما مطمئن هستیم که نمیتوانیم انقلابمان را ادامه بدهیم. در آن صورت انقلاب نخواهد بود و برای این منظور هم وقتی که تحقیق میکنیم و دنبال میکنیم که عوامل این حالت در میان مردم چه بوده طبعاً بیش از هر چیز به روحانیت میرسیم. به حوزههای علمیه میرسیم و به مسجدها میرسیم و حسینیهها و خطابهها و البته نه انحصاری، به دانشگاه هم میرسیم، به بازار هم میرسیم و جاهای دیگر هم میرسیم اما آن بعدی که در دانشگاه هم پایه انقلاب بود و هنوز هم هست، آن بعد اسلامی و فرهنگ دینیش است نه اینکه ابعاد دیگر هم نبوده، اما آنها این انقلاب را خلق نکرده و آنها این انقلاب را حفظ نمیکنند.
روحیه طرفداری از محروم منهای دین هم جزو عواملی بود که افرادی را با رژیم شاه درگیر کرد اما آنها نبودند که این انقلاب را پیروز کردند و آنها هم نیستند که این انقلاب را الان حفظ میکنند، کسانی هستند که این بار را دارند، یعنی بار عقیدتی و فکری اسلامی را به صورت انقلابیش و به شکل خلاق و سازندهاش دارند، یعنی بار عقیدتی و فکری اسلامی را به صورت انقلابیش و به شکل خلاق و سازندهاش دارند. بنابراین اینها همه ریشه به حوزه علمیه میدواند؛ البته قبل از حوزههای علمیه در معارف اسلام که خیلیها ممکن است غیر از حوزهها یعنی از طرق دیگری گرفته باشند ولی پایگاه اصلیش آنجا است و مرحوم شهید مطهری در این رابطه خیلی آسان قابل بررسی و شناخت است که نقش ایشان را خیلی زود میتوانیم پیدا کنیم. در رابطه با امام هم قطعات تاریخی مشخصی در کتابهای مربوط به ایشان آمد کسانی که اهل مطالعه هستند دیدند و من هم امروز یک اشاراتی میکنم که ایشان چه ارتباطی داشت.
به سالهای اول این قرن برگردیم که در آن زندگی میکنیم، یعنی دورانی که رضاخان پهلوی به سر کار میآید و درست همان دورهها هم حوزه علمیه قم در شکل جدیدش تأسیس میشود، شاید کاملاً همراه باشد که مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری حوزه علمیه قم را تشکیل دادند و دستگاه پهلوی هم حکومت خاندان پهلوی ایران را تأسیس میکند، در یک مقطع تاریخی است. در همان موقع سیاست خاندان پهلوی که ملهم بود از استکبار جهانی، این بود که نگذارد روحانیت در ایران پا بگیرد، یعنی بعد از گذشت مشروطه و مرحوم مدرس و چیزهایی که اینها دیده بودند و شبیه این در مصر، در عراق، در مغرب (عربی و آفریقا) دیده بودند اینها به این فکر افتادند که نگذارند روحانیت اسلام پا بگیرد. سیاست مشابهی در ترکیه بود، در مغرب بود، در مصر به یک شکل دیگری بود و در ایران هم با همین شدت و بدتر تعقیب میشد که روحانیت پا نگیرد.
میبستند، طلبهها را تحت فشار قرار داده بودند، اجازه لباس، درست کرده بودند، امتحان لازم داشت و چیزهایی از این قبیل که میدانید این وضع تا جنگ جهانی دوم ادامه داشته است. البته حوزه علمیه قم هم یک حالت بسیار کوچکی اما با درایت پایهریزی میشده، یک عده کم و افراد مخلصی بودند و با محافظهکاری و ما مواظب باشیم که چیزی به دولت نگوئیم و اینها آنجا حفظ میشد.
در سالهای بعد از جنگ جهانی دوم و پاشیده شدن دستگاه رضاخان و فرار رضاخان از ایران (شهریور 20) و آمدن محمد رضای پهلوی، معلوم است که در فضای ایران وضع جدیدی پیش میآید. حکومت ضعیف میشود بعد از جنگ با آن شرایطی که در ایران بوده، حکومت مرکزی قوی نبوده. شاه تسلطی نداشته و حق دوباره نفس کشیدن برای مردم پیدا شد و عطشی که برای روضه و روحانی و آخوند و اینها داشتند، باعث شد که حوزه دوباره شکل بگیرد و رشد پیدا کند.
مرحوم شهید مطهری درست در این زمان است که دارد شکل میگیرد. در بحبوحه این گرفتاریها ایشان یا در مشهد درس میخواند یا در قم درس میخواند بچه طلبهای بوده و اینجا شکل میگرفته است و جزو کسانی است که این دوره را خوب دیده و با همه وجودش هم لمس کرده، چون خانوادهشان هم روحانی بوده طبعاً بیشتر میتوانسته با ابعاد دیگر احساسش هم مسائل را درک کند.
وقتی که به حوزه میآید یکی از شانسهای خوب ایشان و افراد مثل ایشان در آن موقع این بود که به امام امت برخورد میکنند. امام آن روزها به صورت یک معلم و مرشد روحی در حوزه علمیه قم نقش داشتند. درس اخلاق امام - تا آنجا که ما اطلاع داریم البته بنده درس اخلاق امام را درک نکردم. اخبارش را شنیدم و از شاگردان ایشان توصیف شنیدم - که هفتهای یک روز در حوزه بوده و مایه خیلی چیزها شده است، یعنی پایههای این روحانیت را مستحکم کرده. مرحوم در اظهاراتشان در جلسات خصوصی که با ایشان داشتیم، میگفتند که واقعاً اینطور بود که ما وقتی امروز درس امام را میگرفتیم تا هفته بعد حسابی تحت تأثیر آن درس بودیم و این خیلی چیز خوبی است یعنی مثلاً پنجشنبه درس اخلاق میرفتیم.
ایشان مطالبی میگفتند و شیوه اخلاق امام هم مثل اخلاق مرسوم حوزهها و درسهای اخلاقی اینجوری نبوده که خشک و کلاسیک بخواهد انجام بشود. ایشان یک مقدار مطلب را باز میکردند. به ریشه میرفتند و مسائل اخلاقی را تحلیل میکردند و عرفان را به اخلاق مخلوط میکردند و در موقع درس گرفتن انسان را اوج میدادند، به آدم حالتی میدادند که در موقع درس گرفتن خود را در یک عالم دیگر میدیده است.
شاگردان اینجوری میگفتند، شهید مطهری میگفت درست وضع ما اینطوری بود، ما در این هفته بالا و به آسمان میرفتیم و این ارتفاع و علّو را حفظ میکردیم و اگر مثلاً یک روز این درس در هفته آینده دیر میشد مثل این بود که آدم معتادی که به اعتیادش نرسد، این حالت پیدا میشد، واقعاً احساس کمبودی میشد. اگر مثلاً اتفاقی میافتاد که در هفته بعدی آن درس را نداشتیم، میدیدیم و این احساس روانی را داشتیم که یک چیزی کم است. البته ممکن است کسانی هم بودند که این درسها را نمیفهمیدند یا جذب نمیکردند یا آن اثر لازم را نمیگرفتند.
ما میدانیم این آفتاب که میتابد همه موجودات یک جور نور نمیگیرند، هر کسی و هر موجودی با حالت خاصی نور میگیرند، اشخاص فرق میکنند از کسانی که این درس را خوب گرفتند، عدهای از آنها را ما میشناسیم منجمله که حالا اسم میبریم، شهید مطهری است که موضوع بحث ماست و آیتالله العظمی منتظری است که ایشان یار شهید مطهری و همراه و همرزم و همدل و همدرس و هم حجره و هم خرج ایشان بوده و برادر جدی همدیگر بودند و هر دویشان برای همدیگر جاذبهای هم داشتند.
اینها به شدت از این درسها و این جلسات اخلاق استفاده کردند. این یک مسأله بوده است. مسأله دیگری که در برخورد با امام اینها بهره بردند، فلسفه است. فلسفه هم خواندش دو گونه است. یک نوع خواندنش همین است که آدم با کتاب و استدلالهای عقلی سرو کار دارد. منطقاً وقتی که درس گفته میشود میفهمد و یک نوع دیگر هم هست که وقتی آدم میخواند واقعاً به جهان میرسد، چون علم فلسفه وسیلهای است برای شناخت جهان و شناخت واقعیت و کسانی که بتوانند از بحثهای فلسفی، دنیا را لمس کند و جهان را بشناسند و معرفت پیدا کنند، فلسفه با وجودشان عجین میشود و درسهای امام این جوری بوده و اینها از این درسها این طوری استفاده کردند. فقه و اصول امام هم این طوری بود.
ما اینها را درک کردیم. ما نه درس فلسفه امام رفتیم و نه درس اخلاق امام، آنچه که ما به امام رسیدیم از سالهای بعد از 30 است که ما درس فقه و اصول ایشان را میدیدیم، درس اخلاق ایشان را ما در ضمن بحثها چیزهایی را میفهمیدیم یا در جلسات خصوصی و در برخوردهای معاشرتی که آنها هم آثار خاصی دارد، منتها آن بحثهای اخلاقشان طور دیگری بوده است.
از لحاظ فهم پایهها و معارف اسلام باز همین درسهای فقه و اصول است که استادی مثل امام خیلی میتواند سازنده باشد. آنچه بنده با زندگی خودم میفهمم و الان برادران و آقایان علما را من میشناسم و با هم در درس امام بودیم و در جلسه هستند، درس امام بهترین شاگردهای درسخوان جوان حوزه را در خود داشت، در آن دورهای که ما بودیم، دوره قبل از ما طبعاً مخلصترها بودند که آن موقع حوزه فشرده بوده و در خود حوزه آنهایی که مانده بودند مخلص بوده و افرادش از نوادر بودند.
در زمان ما حوزه مشکل آنطوری نداشت که در حوزه بودن احتیاج به تحمل این مشکلات داشته باشد. ما دیدیم درسهای امام برای آشنا کردن طلبه به اسلام و درک اسلام بسیار مفید و سازنده بود. خیلی برای ما خوب بود و لذا طلبههایی که واقعاً میخواستند درس بخوانند و غیر از درس چیزی نمیخواستند دور و بر امام جمع میشدند، بهترین حوزههای درس بود. پیشرفت خیلی خوبی بود، هر روزی که بر آدم میگذشت میدید یک قدم به جلو برداشته و در وجودش این را احساس میکردیم، مرحوم مطهری از یک چنین موهبتهایی استفاده کرد.
دوره رضاخان که تمام میشود و برای حوزه علمیه قم هم فضای بازی پیدا میشود، طلبهها از سراسر ایران فشار میآورند، دیگر زمانی است که مرحوم آقا شیخ عبدالکریم رفته و دوره بیسرپرست واحد بودن حوزه هم گذشت، چون یک دورهای هم بود که سه نفر از علما اداره میکردند. مرحوم آیتالله خوانساری، آیتالله صدر و آیتالله حجت بودند که حوزه را اداره میکردند که بعد آیتالله بروجردی در سال 23 به حوزه آمدند و حوزه از آن موقع حرکت وسیع پیدا کرد.
پایههای انقلاب اسلامی اینجاست که ریخته میشود، یعنی علیرغم تمایل آمریکا، علیرغم تمایل استکبار جهانی، حوزه علمیه قم بعد از شهریور 20 به سرعت بنا کرد به باز شدن. بنده خودم تجربیات خودم را میگویم. آن موقع در روستاهایی بودم که هنوز ماشین ندیده بودیم مثلاً در 10 فرسخی شهر که برای اولین بار من میخواستم به قم بیایم 7 فرسخ راه آمدیم تا به جاده شوسه رسیدیم و دو روز در جاده ماندیم تا یک ماشین باری رسید ما را سوار کرد، آن منطقه آن طوری بود. ما آنجا سروصدای حوزه را بعد از آمدن آیتالله العظمی بروجردی شنیدیم. یعنی حوزه آن چنان موج درست کرده که در روستایی مثل روستای ما که اصلاً هیچ خبری نبود و با هیچ جای دنیا رابطه نداشتیم، آن قدر موج قوی بود که ما آنجا شنیدیم و مثلاً یک درویش به آنجا آمده بود که اصلاً هم درویش بود و هم اسمش درویش بود و کارش هم مداحی و اینها بود از این طرفها به آنجا آمده بود تا در محروم روضه خوانی کند. یک قدری از اوصاف قم و آیتالله بروجردی و اینها را گفته بود و ما تحت تأثیر تبلیغات ایشان تصمیم گرفتیم بیائیم قم و درس بخوانیم. این لابد روستاها و جاهای دیگر هم بوده چون دیگر بدتر از آنجا و دور افتادهتر از آنجا در آن موقع نمیتوانستیم پیدا کنیم.
در آن شرایط موج عظیمی که حوزه را گرفت و ایران را گرفت و افرادی را از سراسر کشور جذب کرد، مثلاً ما پنج، شش سال بعد از اوج حوزه رسیدیم مثلاً من سال 27 که به حوزه رسیدم وقتی که به حوزه آمدم موقعی بود که دیگر حوزه کارهای سیاسی خودش را هم شروع کرده بود، یعنی مرحله تثبیت حوزه گذشته بود و کارهای جدید در آن موقع شروع شده بود. پس مرحوم مطهری در برخورد با امام آن سالها تا حدود سال 30 که از این درسها استفاده میکرده، بهترین نتیجهها را گرفته است.
در حوزه افرادی مثل مرحوم مطهری آن موقع خلاق بودند نه اینکه بخواهند از محیط حوزه استفاده کنند، یعنی شخصیتهای نادری در میان طلبهای جوان فاضل بودند که آیتاللهالعظمی منتظری و آیتالله مطهری و امثال اینها جزو نوادری بودند که اینها خودشان جوساز بودند و محیط خوب درست میکردند. ما وقتی که به حوزه آمدیم خیلی زود این قلههای مشخص حوزه علمیه به چشم ما خورد. یک طلبه روستایی وقتی که وارد حوزه میشد و چند ماهی میماند و چشمش به شخصیتهای حوزه میخورد، طبعاً آن نقاط مشخص و خیلی روشن حوزه را میدید. ما مثلاً اول جاذبه آیتالله بروجردی ما را میآورد، اینجا که میآمدیم یک چیزهای دیگری بود اما خیلی زود به افرادی مثل مرحوم مطهری برخورد کردیم، اینها چهرههای جالبی بودند.
ایشان یک حجرهای در گوشه مدرسه فیضیه داشت. اصلاً آنجا برای ما یک جای زیبایی بود، چون میدیدیم یک مرکزی بود و طلبههای فاضل میآمدند و همین آقای منتظری را وقتی از دور میدیدیم، خوشحال میشدیم که ایشان را دیدیم و آنجا مرکزی بود که ما هر سئوالی به ذهنمان میرسید، آنجا باید حل میشد. مدتها میماندیم که اینها بیرون بیایند و بروند و ما از آنها سئوال کنیم. در همین موقع است که علامه طباطبائی هم به حوزه میآیند، گویا ایشان سال 26 آمدند من که رفتم آنجا این شخصیتها را ما نمیشناختیم، خیلی زود آشنا شدیم، ایشان تازه آمده بودند و یک موج جدیدی در حوزه ایجاد کرده بودند و آقای مطهری و اینها هم جاذبه خوبی برای او داشتند و ایشان هم برای آقای مطهری و اینها جاذبه خوبی داشت.
یک محفلی هم درست کرده بودند و بحث فلسفه تطبیقی میکردند که همین [کتاب] اصول فلسفه و روش رئالیسم موجود محصول آن جلسه است. البته باز بنده هم به آن جلسه نرسیدم یعنی من در سطح آن جلسه نبودم و آن موقع آن مسائل را نمیفهمیدم، بعداً آشنا شدیم. جلسه آنها را میدانستیم و یکی از چیزهایی که برای ما خیلی امید بخش بود، ما طلبهها منتظر بودیم که محصول آن جلسه به یک نوعی به طلبهها منتقل بشود، تازه با مسائلی از این قبیل آشنا شده بودیم و برای ما جاذبه داشت. آقای مطهری و دوستان ایشان در آن جلسه پایه فکری محکمی به فلسفه دادند و فلسفه تطبیقی با فلسفه شرق و غرب و فلسفه اسلامی را با این دید مطالعه میکردند.
آن روزها کسانی که آشنا باشند و میدانند که افکار دکتر تقی ارانی که از تئوریسینهای قوی حزب توده بوده و تا امروز هم تودهایها و کمونیستهای ایران هر چه دارند هنوز از همان است، افکار او در آن محافل روشنفکری تکان وحشتناکی به جوانها داده بود. با آن اصطلاحات خاصش و جاذبهای که درست کرده بود، بسیاری از مسائل را زیر سئوال برده بودند و مشکل فکری درست کرده بودند که این اصول فلسفه، جوابگوی نیازهای آن زمان بود و آن جلسه هم آن مشکلات را حل کرد و هم برای آینده تفکر طلبهها پایهای شد.
در آن دهه که مرحوم مطهری از امام و شخصیتهای دیگری مثل آیتالله میرزامهدی اصفهانی که معلم اخلاق عجیبی بود، یک شب در مدرسه فیضیه صحبت کرد و اخلاق گفت ما خیلی جوان بودیم که بتوانیم بفهمیم، اما این قدر یادم هست که در آن جلسه، طلبهها همهاش گریه میکردند. همه نگاه میکردند و اشک میریختند، چون همه را تحت تأثیر قرار داده بود. خودشان هم مثل اینکه گریه میکرد و نمیدانم که چگونه بود، همه را تحت تأثیر قرار داده بود. آقای مطهری مجذوب او شده بود و از اخلاق ایشان هم خیلی استفاده کرده بود، یک معجونی شده بود که از همه عوامل سازنده آن دوره استفاده میکرد و اثرش را هم در حوزه به طلبهها منعکس میکرد.
سالهای دهه 30 شروع میشود، البته یک پنج سالی بود که حوزه خیلی سیاسی هم شد، فدائیان اسلام در آنجا ظهور کردند و مرحوم آیتالله کاشانی ظهورشان یک اوجی به حوزه و طلبه داد. خود مرحوم آیتالله خوانساری و آیتالله صدر افکارشان برای طلبهها سازنده بود و افرادی مثل آقای مطهری خیلی به این مسائل کمک میکردند و حوزه در آستانه سیاسی شدن قرار گرفته بود که دوران جبهه ملی و سقوط جبهه ملی و بعد احساس خطری که آیتالله بروجردی برای حوزه کرده بودند، حوزه اینجا باز بیشتر جنبه تحصیلی پیدا کرد.
با این مشخصاتی که عرض میکنم یک عدهای در آن دوره سخت، تربیت شده بودند، در آن ده ساله نسبتاً افراد مخلصی جذب شده بودند، پایههای خوبی در حوزه ریخته شده بود، شخصیتهای فضلی و علمی پیدا شده بود و حالا دیگر موقع این رسیده بود که این حوزه، ایران را تغذیه کند و واقعاً این ده سال از 30، 32 دیگر بیشتر و بعد هم که آرامشی از یک جهت بود که آن نهضت ملی مردم هم شکست خورده بود.
حوزه درس میخواند و با مردم رابطه داشت، مردم هم از یک جهت سرخورده شده بودند، حوزه نقش عجیبی داشت. این ده سال هم در خود حوزه، دوره سازنده بسیار خوبی بود؛ هم در قم و در حوزه شهرستانهای دیگر و هم در بیرون. مرحوم مطهری از این دوره تبدیل شده بود به یکی از نورافکنهای قوی حوزه و به مراکز فرهنگی، سیاسی، اجتماعی کشور و مخصوصاً تهران میتابید، شرایط زندگی ایشان که وضع مالیشان خوب نبود و ازدواج هم کرده بودند و همین مشکلاتی که عرض میکنم، پیش آمده بود که آن موقع مدیریت حوزه قم با مسائل سیاسی خیلی جدی برخورد نکرد (البته شاید با دید پیر مردترها کار درست بوده، من نمیدانم) از یک جهت ما میفهمیم که آن سیاست آیتالله بروجردی بسیار خوب بوده که در این ده سال بعدی حوزه را تحکیم کردند. شاید اگر آن موقع خیلی جدی برخورد میکردیم، آمریکا حوزه علمیه را متلاشی میکرد و آن موقع شاید متلاشی کردن آسانتر بود تا زمانی که تصمیم گرفتند - از سال 42 به بعد - که نمیشد دیگر متلاشی کند. به هر حال آن دوره بعضیها هم سر خورده شدند، شاید مرحوم شهید مطهری هم فشار مالی و هم فشار روحی که همه اهدافشان را آنجا نمیدیدند و هم تقاضای شدیدی که برای محافل روشنفکری که در تهران پیدا شده، نیازی که احساس میشد بیاید اینها را تغذیه بکند، مجموعه اینها باعث شد که ایشان به تهران آمدند و در این دوره ده ساله حوزه علمیه رشدش را در قم میکرد و شخصیتهایی مثل مرحوم مطهری هم در خارج از حوزه علمیه میان مردم، در میان دانشگاهیها، در میان اقشار مختلف مردم، افکار اسلامی را با تناسب زمان و با زبان روز اندوختههایشان را به مردم منتقل میکردند.
این انقلاب این قدر پرطاقت است در برابر هجومهایی که میشود به خاطر این ریشههایی است که در این مدت پیدا کرده، این همه نیرو ساخت، این همه نیرو را به شهرستانها، به مساجد، به مدرسهها منتقل کرد، از مساجد به نقاط مختلف کشور، اینها هر یکشان برای حمایت اسلام با اختلافاتی که داشتند، ممکن بود در مسائل فرعی با هم اختلاف داشته باشند اما در مشترکاتشان که خیلی فراوان است، اشکالی نداشتند. اینها هر یکشان یک استوانه عظیم هستند که با این استوانهها ما میتوانیم این طور با ثبات باشیم ممکن است الان در یک گوشهای یک روحانی ببینیم که این روحانی از بعضی جهات، فکرش با بعضیهای دیگر نخواند، اما در هفتاد، هشتاد در صد مطالب با هم شریکند همان روحانی به هیچ وجه حاضر نیست به این انقلاب ضربه بخورد، اسلام ضربه بخورد، شاه برگردد، کمونیسم و لیبرالیسم بیاید توی این مملکت و التقاطی بیاید توی مملکت در این مسائل طولی با هم مشترکند، در یک مسائلی ممکن است با هم اختلاف داشته باشند.
این سرمایه عظیم مال همان دوره است چندین هزار طلبه فاضل مخلص متدین در این چند سال تربیت شدند و آن ده سال بین 30 تا 41 که نهضت جدید امام شروع میشود، واقعاً حوزه فعال بود، خیلی درس میخواندند طلبهها درسهای فراوان میخواندند درسهای متون کلاسیکمان بود، اخلاق بود، تفسیر و نهجالبلاغه بود، مطالعات متفرقه بود، فلسفه بود درایت و روایت هر چه که لازم داشتیم برای افکارمان آنجا بود.
افرادی مثل شهید مطهریها هم پلهای بسیار خوبی بودند برای حوزه که افکار حوزه را به دانشگاهها منتقل کنند و نیازهای دانشگاهها و محافل روشنفکری را به حوزه برگردانند که اینها همه شانسهایی است که در آن مقطع تاریخی پیش آمده که باید از توفیقات بزرگ الهی حساب کرد و ما میبینیم که در این مقاطع جای پای مطهری به عنوان یک نقطه اساسی به چشم میخورد. آن هم در مرحله سازندگی حوزه، در مرحله استفاده از استاد، شما خیال میکنید افرادی مثل مطهریها، و آقای منتظری دور امام نبودند. امام این اندوختههایشان را بایستی چگونه منتقل بکنند. اینها بودند که امام قوت به آنها میداد تا افکارشان را بگویند و منسجم کنند و به طلبهها منتقل کنند و با شاگردانی مثل اینها نشاط کار کردن علمی بیشتر پیدا کنند و طلبهها هم که اینها را میدیدند و یک چنین الگوئی جلوی چشمشان بود، نشاط پیدا میکردند که درس بخوانند مثل اینها بشوند.
مراکز دیگر که برای این انقلاب لازم بود یکی بازار بود و یکی دانشگاهها و مراکز روشنفکری بود. پس ما در دورانهای تا سال 41 از لحاظ حوزه و روحانیت و افکار اسلامی مرحوم مطهری را همیشه در این صحنه میبینیم، در هر مقطعی براساس آن نیاز مقطع.
روحانیت که تنها نمیتواند انقلاب کند، باید مردم باشند، این مردم هم یا طبقه تحصیلکرده و روشنفکر و بودند یا بازاریهایی که یک نوع تشکلی داشتند و در تهران بودند و توده مردم که مسلمان بودند و نیاز تبلیغی داشتند که بایستی از این طریق روشن میشد، دانشگاهیهای اسلامی میدانند که حضور مطهری در دانشگاه چه معنایی داشته و چه مقدار جوابگوی مشکلات فکری آنها بوده و چه قدر ارزش داشته برای شکستن ابهاماتی که غربیها و شرقیها در محیط تحصیلات جدید ما فراهم میکردند.
آقایان نوشتههای شبه انگیز آن زمان را بخوانید، میبینید روشنفکری، آزادی، مساوات حقوق زن، بردهداری، پیشرفت با جنگ و امثال اینها که اسلام را متهم میکردند، در همه جا این مسائل و هجوم این تبلیغات مسموم بود و اسلام با شمشیر پیش رفته، اسلام مساوات را رعایت نکرده، زن در اسلام حقوقش چه طور است، و امثال این حرفها، کتابهای آن زمان تیپ مسائل اینهاست. اعلامیه حقوق بشر مطرح میشد و به اسلام میتاختند. این یک مشکل بود که جوانهای ما را منحرف میکرد، یکی هم تیپ کارهای کمونیستی بود که همه اینها را به صورت دیگری مطرح میکردند و هم اصل فلسفه ما دیگری را میآوردند و همه معنویات را زیر سئوال میآوردند.
در حوزه قم به هر دو بخش پرداخته میشده است. بحثهای آیتالله طباطبائی را در تفسیر ببینید، این بحثها مال این دوره است. آن تیترهای اجتماعی که در کتابهای ایشان هست و در آن نوشتهها هست، جلسه تفسیر ایشان این مسائل را توضیح میداد. طلبهها توی درس یاد میگرفتند و در تفسیر هم منتقل میشد، همینها را طلبهها به مردم توی شهرستانها و در مراکز دیگر منتقل میکردند، آیتالله مطهری هم اینها و هم مسائل فلسفی را در مرکز روشنفکری و دانشگاهی به خوبی پاسخ میگفت. جلساتی که در تهران داشتند و محدودیتهایی که بود و محاضرات و میزگردها و بحثهایی که در محیط دانشگاهی بود، کاملاً حلال مشکلات و احیا کننده افکار بود.
در زمان ملی شدن صنعت نفت یادتان هست که مرکز مهم بسیج مردمی بازار بود، در 30 تیر اگر بازار را از مردم میگرفتیم، چیزی نبود و در 28 مرداد اگر بازار آمده بود به کمک دولت، آن روز کودتا را نمیتوانستند بکنند و بسیج مردم هم همیشه از جنوب شهر شروع میشود، نهضت روحانیت که شروع شده، در اولین نهضت در طرحی که برای انجمنهای ولایتی و ایالتی آوردند با بسیج مردم در بازار و در توده مردم مبارزه آغاز شد.
حوزه همه جا بود، قوی بود، حرکت آورد و مردم را بسیج کرد، دولت را شکست داد و این روحیه باعث شد که ما عمیقتر وارد مبارزه بشویم که مبارزه با شاه را آغاز کردیم. او رفت در سنگر ترقیخواهی و تظاهر به کارهای مترقیانه، اصول انقلاب به اصطلاح سفید و غیره، ولی روحانیت با نفوذی که داشت، امام با نفوذ عمیقی که در حوزهها و طلبهها را داشتند، توانستند این پرده را پاره کنند و حرکت انقلاب را با آن وسعت آغاز کنند، ما اینجا نقش شهید مطهری را بسیار قوی میبینیم. این از زمانهایی است که ایشان بسیار به قم میآمد. یعنی وقتی که سال 41 این مبارزه آغاز شد، آقای مطهری تازه جان گرفته بود یعنی آن دو عاملی که ایشان را از قم رانده بود یکی بیپولی بود، یکی هم خمودی که آنجا میدید. این دفعه این جهت جبران شد و ایشان تماسهایشان را با قم خیلی زیاد کردند.
پل محکمی شده بودند بین رهبری و مردم و بازار تهران و دانشگاهها که با شهید بهشتی و دوستان دیگرشان گروهی بودند که این گروه به عنوان واسطه رهبری اداره میکردند و با صحبت برای مردم افکار امام را به هیأتهای مؤتلفهای که در بازار تشکیل شده بود منتقل میکردند و کارگران مبارز و طلبهها هم که نیروی اصلی محرکه بودند، آنها هم باز عده زیادشان با امام ارتباط داشتند و عدهای هم باز از طریق این آقایان تجهیز میشدند، اینجا هم میبینیم حضور آقای مطهری به عنوان یکی از چهرههای بسیار معتبرکه سه جنبه داشت مثل تیر سه شعبهای که در سه جهت به قلب دشمن از بازار، از دانشگاه و از حوزه وارد شود و نیرو هم از امام میگرفت، قدرت را به این سه مرکز مردمی منتقل میکرد.
دشمن هم از همان روز اول ایشان را شناخت و ایشان جزو بازداشت شدگان اصلی آن جریان 15 خرداد بودند. بنده آن موقع سرباز بودم و آن دو ماه شور و هیجان 15 خرداد در جامعه نبودم، ایشان در مسجد هدایت سخنرانی میکرد، آن موقع آن حدیث "من رأی سلطاناً جابرا" را ایشان عنوان سخنرانیهایشان قرار داده بود و به آن نقطه اصلی حکومت حمله کرده بود، البته امام بعد از قضیه مدرسه فیضیه در آن اعلامیه شاه پرستی یعنی چه؟ یعنی غارتگری و فلان، امام با قاطعیت و صراحت افشاگری میکردند، اینکه این بحث منتقل بشود و در بحثهای منبری و تجزیه و تحلیل بشود و خط فکری را با بحثها روشن بکنیم، آنجا یکی از مراکز مهمی بود که مرحوم مطهری هدایت میکرد که پرونده ایشان اصلاً همین بود که چرا این مسأله را به این شکل مطرح کردید.
البته آن دوره زندانشان به خاطر شرایطی که وجود داشت نمیتوانست طولانی باشد و پس از مدتی آزاد شدند و از این به بعد دیگر ارتباطمان با ایشان خیلی زیاد بود، البته من به دلیل اینکه مسئول انتشار مکتب تشیع بودم باز از سال 36 رابطه داشتم اما اینجا دیگر جنبههای سیاسی و مبارزاتی به آن اضافه شده بود. من شهادت میدهم که این شهید بزرگوار آن دوره غیبت امام وقتی که ایشان در زندان بودند یا تحت نظر بودند و یا وقتی تبعید بودند، در تمام این دوره، مرحوم مطهری کارگشا و راهگشای بسیاری از مشکلات مبارزه بود که حضور ایشان، این اهمیت را داشت.
مسأله مهمتری که اینجا آن بحث اصلی من را تشکیل میدهد این است که حفظ کردن مسیر فکری انقلاب بود. دوره بسیار مشکلی شد، وقتی که امام در میان ما نبودند و فشار دستگاه هم زیاد شد و هجومهای فراوانی به انقلاب شده بود و کار میبایست مخفی میشد، در این چنین شرایطی موقع بروز افکار انحرافی و التقاطی است. این موقع احتیاجی به لنگرگاههایی داشت که اینجا بتوانند تعادل فکری جامعه را حفظ کنند، کتابهای مطهری و سخنرانیهای مطهری و این نوارهایی که پس از چند سال، هنوز حیات به تبلیغات ما میدهد اینها اکثراً مال این دورانهاست و زحماتی که ایشان میکشید و به طرق مختلف به جامعه منتقل میکرد و بسیاری از طلبههای جوان را با افکارش تغذیه میکرد.
آن دوره را ما با این حالت پشت سر میگذاریم و میرسیم به سالهای 50 به بعد، سالهای 50 وقتی که فشار رژیم زیاد شد و مبارزه شکلی مسلحانه به خودش گرفت و ارتباط علنی در مبارزه قدری مشکل شده بود و نفوذ افکار التقاطی بیشتر تهدید میکرد، مسیر مبارزه را آن موقع دیگر مرحوم مطهری و امثال ایشان هم حضورشان مهمتر میشود. یکی از کارهای بسیار بسیار مهم مرحوم مطهری را و کسانی را که با ایشان هم فکر و همراه بودند این بدانیم که در آن مقطع، حساب اسلام را از حساب افکار انحرافی جدا کردند. این بسیار مهم و سرنوشت ساز است.
ما وقتی که سال 53 با ارتداد بخشی از منافقین و توسعه فکر مارکسیستی در میان عدهای از جوانان مبارز مواجه شدیم و مخصوصاً در زندانها این بلا شدید شد و تفرقهای پیش آمد در میان صفوف انقلابیون، آن موقع کار بسیار مشکل شده بود هم در زندان و هم در بیرون و اینجا استوانههایی مثل مرحوم مطهری بسیار کارساز بودند و دشمن هم اینها را خطر میدید. اگر یادتان باشد سالهای آخر پیروزی از مراکز فراوانی، مرحوم مطهری میخواستند زیر سئوال ببرند برای اینکه این فکر را، این رویه را، منکوب کنند تا افکار انحرافی را بتوانند حاکم کنند، الحمدلله تا امروز که ایشان حالا نیست و کتابهایشان و خونش و اسمش دارد آن وظیفه را انجام میدهد، این مسأله مهم است که حفاظت محتوای انقلاب و توضیح اسلام و توضیح انقلاب، وظیفه بسیار سنگینی را به عهده کسانی که مسئولیت این کار را دارند، میگذارد.
امام محور عظیمی هستند که کلماتشان برای مردم چاره ساز و راهساز است. اما امام تنها که نمیتوانند باید افراد دیگری هم کمک کنند و در بحثها و تحلیلها و در برخوردها و در آنجایی که بحثهای محفلی، درگیریهای توضیح گران بیشتر لازم است. این نوشتههای مطهری این مسئولیت عظیم را از دوش بسیاری از ماها برداشته و کار را سبک کرده است.
بعد از پیروزی انقلاب و همان روزهای اواخر و اوج مبارزه، مطهری بیشتر توجه داشت که نگذارد قضایا کج بشود، بیشتر توجهاش این بود، در شورای انقلاب که ما با هم همکاری میکردیم و در برخوردهایی که با گروهها و گروهکها داشتیم، ایشان بیش از دیگران حساسیت نشان میداد. البته همه علاقمند بودند ولی ایشان در این مورد یک برجستگی دیگری داشت و حساسیت نشان میداد که مبادا یک خشت کجی ما بگذاریم و پایه کجی را درست بکنیم که بعداً این زاویه اوضاعش خراب شود و بیجهت نبود که ایشان اولین شهید از میان ما بود، اینکه اول سراغ ایشان رفتند، خوب! شما میدانید که ایشان طبعاً یک آدم هیجانی، پرخاشگر، غوغا آفرینی نبود، آرام و متین و شمرده، شمرده حرکت میکرد و این نوع آدمها دیرتر دم پر میآیند و دیرتر مورد توجه دشمن باید قرار بگیرند، اما دشمنان ایشان را شناخته بودند و عمق کارشان هم روشن شده بود، وقتی که تصمیم گرفتند که حرکت انقلاب را بیمحتوا بکنند، اولین کسی را که باید میزدند ایشان بود و اولین خاکریزی که به اصطلاح بایست فتح میشد ایشان بود و اولین دیواری که از اسلام بایست شکسته میشد از نظر آنها، ایشان بود که آنها محاسبات دیگری داشتند. و شهادت آقای مطهری روی این حرکت نفاق و شرک و کفر و الحاد و همکاری شرق و غرب و استکبار جهانی صورت گرفت، به طور کلی شاید همهشان خوشحال شدند از این جنایتی که رخ داد در مورد ترور ایشان.
اولاً در فکر افتاده بودند شخصیت ایشان را ترور بکنند، شاید اگر میشد برای آنها این مهمتر بود، یعنی یکی از کارهایی که همیشه استکبار داشته، در زمان حضرت علی(ع) هم داشته - شاید همیشه بوده، از زمان حضرت موسی(ع) و حضرت عیسی(ع)، آدم میبیند این جوری بوده - اولین چیزی که به نظرشان میرسد این است که شخصیتهای این جور آدمها را بشکنند که افکارشان و نوشتههایشان و سخنرانیهایشان هم بعداً بیاثر بشود.
اگر میتوانستند آقای مطهری را بدنام میکردند و به عنوان یک چهره غیر انقلابی و ناخالص معرفی میکردند، دیگر این نوشتهها را و این گفتهها و این اسمها، اینها امروز نمیتوانست آثار خودش را داشته باشد و اول اینها این جوری حرکت کردند. آن موقعهای پیش از انقلاب یک جوری میخواستند ایشان را غیر انقلابی معرفی کنند، بعد هم یک حرکتهایی شروع شد، خبرهایی که به ما رسید و بعد هم مستند شد، این بود که در محافل چپ و در محافل التقاطی یک گروه تصمیم گرفته بودند که به شکلی آقای مطهری را بدنام کنند، حالا با شیوههای بسیار ناجوانمردانه و غیر اخلاقی و غیر انسانی و غیر اسلامی، فکر کرده بودند مثلاً با یک تهمتی، با یک شکلی ایشان را بدنام کنند - آن موقع هم که امکانات تبلیغاتی دشمن خیلی زیاد بود دیگر - و ایشان را از چشم مردم و از چشم امام و از چشم روحانیت بیندازند که کار بسیار مشکل بود، چون ایشان آن قدر ریشهدار بود که این کار خیلی نیرو میخواست.
منتها پیش از اینکه آن کارشان به ثمر برسد، موفق شدند ایشان را از میان ما ببرند، ترور شخص بکنند. اثرش هم این شد که خون مطهری باعث شد تمام آثار مطهری رنگ خون و انقلاب گرفت و همه قرمز شد و حرف حرفِ اظهاراتش و نوشتههایش و حتی خواندنش با آن صدای غیر خوش برای مردم یک حالت بسیار مطلوبی را درست کرده بود. اصلاً وجود مطهری شد یکپارچه انقلاب، آن خون ریخت به سراسر آثار مطهری، مطهری را این طوری کرد که البته این خاصیت شهادت شخصیتهای بزرگ است و اینکه ارزش دارد هر شخصیت بزرگی، هر اهل قلمی، هر گویندهای با مرگ عادی از دنیا نرود، یعنی بهترین چیز برای اشخاصی که چهره دارند در جامعه و کار دارند در جامعه و آثار دارند این است که پایان زندگیشان با خون و با مبارزه و با شهادت ختم بشود که به سراسر زندگیشان معنا بدهد.
مطهری از این جهت گرچه زود بود، ما لااقل ده - پانزده سال ایشان را در میان خودمان لازم داشتیم تا انقلاب تحکیم بشود، اما باز به خاطر آثار فراوانش این اثر را داشت و ملت ما را بیدار کرد، جامعه ما را بیدار کرد و آن کارهایی که خود ایشان میخواست بکند، خونش کرد و کتابهایش و گفتههایش دارد میکند.
بنابراین تیتر صحبت من که این بود: »استاد، امام و انقلاب«، در یک حد محدودی که در یک سخنرانی بشود گنجاند، من با فشردگی و مختصر عرض کردم: ایشان استوانه انقلاب بود، شاگر بسیار فهمیده و آینه بسیار خوبی برای انتقال افکار امام بود، واسطه خوبی برای انتقال اسلام به مردم بود و امروز هم خونش و آثارش ترکیب بسیار مقدسی است برای تداوم انقلاب و خداوند از این همه برکاتی که از طریق ایشان به این جامعه رسیده، روح بزرگش را برخوردار بفرماید و به خانوادهاش و دوستانش و کسانی که در شهادت ایشان اشک فراون ریختند و غصه خوردند، اجر و صبر عنایت بکند و به ماها هم توفیق بدهد که بتوانیم راه ایشان را ادامه بدهیم و قلمی که از دست ایشان افتاده برداریم و به جای ایشان بنویسیم و انشاءالله در سایه امام امت روزی به پیروزی کامل برسیم. و خداوند سایه بزرگ این امام عزیز را بر سر ما مستدام بدارد(آمین حضار).
نَسْئَلْک اللّهُمَّ وَ نَدْعُوک باسْمِکَ الْعَظیمِ اَلْاَعْظَم اَلْاَعَزِّ الْعَجَلِّ الْاَکْرَم یا اللَّه....
پروردگارا! به محمد و آل محمد این انقلاب اسلامی را پیروز و موفق بفرما (آمین حضار) شر اشرار و اجانب را از سر این انقلاب کوتاه بفرما (آمین حضار). به این خانوادههای شهید داده و معلول داده، صبر و اجر عنایت بفرما (آمین حضار). پرودگارا! مجروحان انقلاب و مصدومان جنگ را شفای عاجل عنایت بفرما (آمین حضار). سایه بلند امام را بر سرما مستدام بدار (آمین حضار). امام زمان ما را برسان (آمین حضار). قلب مقدسش را از ما راضی بفرما (آمین حضار)، بالنبی و اله.
والسلام علیکم و رحمةالله و برکاته