سخنرانی
  • صفحه اصلی
  • سخنرانی
  • سخنرانی آقای هاشمی در جمع مردم در مراسم بزرگداشت استاد مطهری پیرامون ارتباط استاد مطهری با امام خمینی

سخنرانی آقای هاشمی در جمع مردم در مراسم بزرگداشت استاد مطهری پیرامون ارتباط استاد مطهری با امام خمینی

  • چهارشنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۶۲

سخنرانی در جمع مردم در مراسم بزرگداشت استاد شهید مطهری

 سال گذشته هم ما قرار بود در همین جا صحبت کنیم که باران شدید مانع شد و عنوان صحبتی که امسال انتخاب شده، شبیه همان چیزهایی بود که سال گذشته قرار بود در اینجا صحبت کنیم.[t1]

 بنا است من درباره استاد از جهت ارتباطشان با انقلاب و امام حرف بزنم، یعنی توضیحی که در این صحبتها می‏دهم این است که استاد شهیدمان چه رابطه‏ای با انقلاب داشت و چه رابطه‏ای با امام داشته و چه تأثیری در انقلاب گذاشته و چه اثری از امام گرفت؟ اگر بخواهیم بفهمیم که نقش شهید مطهری در اصل انقلاب و تداوم انقلاب چه هست، باید اول بفهمیم آن ریشه‏ها و عوامل اصلی انقلاب چه بودند و امروز تداوم انقلاب با چه هست. وقتی که به این نکته توجه بکنیم می‏توانیم نقش افراد و شخصیتها را در هر مرحله‏ای از مراحل انقلاب پیدا بکنیم.

 انقلاب اسلامی ایران پیش از آن که یک انقلاب سیاسی، اجتماعی و اقتصادی باشد، انقلاب فرهنگی و فکری است. ریشه‏های قدرت انقلاب را چه در سازندگیش و چه در دوران تخریب و کوبندگی آن، ما در فرهنگ اسلام و نیروی عقیدتی مردم و معنویات اسلام می‏دانیم و امروز هم احساس ما، درک ما، این است آنچه که پایه‏های انقلاب را محکم نگاه می‏دارد، باز همین‏ها است.

 آنچه که دارد انقلاب و مردم را تغذیه می‏کند و با نشاط و سر حال نگاه می‏دارد، این مایه است، یعنی اگر این مایه‏ها را از مردم بگیریم ما مطمئن هستیم که نمی‏توانیم انقلابمان را ادامه بدهیم. در آن صورت انقلاب نخواهد بود و برای این منظور هم وقتی که تحقیق می‏کنیم و دنبال می‏کنیم که عوامل این حالت در میان مردم چه بوده طبعاً بیش از هر چیز به روحانیت می‏رسیم. به حوزه‏های علمیه می‏رسیم و به مسجدها می‏رسیم و حسینیه‏ها و خطابه‏ها و البته نه انحصاری، به دانشگاه هم می‏رسیم، به بازار هم می‏رسیم و جاهای دیگر هم می‏رسیم اما آن بعدی که در دانشگاه هم پایه انقلاب بود و هنوز هم هست، آن بعد اسلامی و فرهنگ دینیش است نه اینکه ابعاد دیگر هم نبوده، اما آنها این انقلاب را خلق نکرده و آنها این انقلاب را حفظ نمی‏کنند.

 روحیه طرفداری از محروم منهای دین هم جزو عواملی بود که افرادی را با رژیم شاه درگیر کرد اما آنها نبودند که این انقلاب را پیروز کردند و آنها هم نیستند که این انقلاب را الان حفظ می‏کنند، کسانی هستند که این بار را دارند، یعنی بار عقیدتی و فکری اسلامی را به صورت انقلابیش و به شکل خلاق و سازنده‏اش دارند، یعنی بار عقیدتی و فکری اسلامی را به صورت انقلابیش و به شکل خلاق و سازنده‏اش دارند. بنابراین اینها همه ریشه به حوزه علمیه می‏دواند؛ البته قبل از حوزه‏های علمیه در معارف اسلام که خیلی‏ها ممکن است غیر از حوزه‏ها یعنی از طرق دیگری گرفته باشند ولی پایگاه اصلیش آنجا است و مرحوم شهید مطهری در این رابطه خیلی آسان قابل بررسی و شناخت است که نقش ایشان را خیلی زود می‏توانیم پیدا کنیم. در رابطه با امام هم قطعات تاریخی مشخصی در کتابهای مربوط به ایشان آمد کسانی که اهل مطالعه هستند دیدند و من هم امروز یک اشاراتی می‏کنم که ایشان چه ارتباطی داشت.

 به سال‏های اول این قرن برگردیم که در آن زندگی می‏کنیم، یعنی دورانی که رضاخان پهلوی به سر کار می‏آید و درست همان دوره‏ها هم حوزه علمیه قم در شکل جدیدش تأسیس می‏شود، شاید کاملاً همراه باشد که مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری حوزه علمیه قم را تشکیل دادند و دستگاه پهلوی هم حکومت خاندان پهلوی ایران را تأسیس می‏کند، در یک مقطع تاریخی است. در همان موقع سیاست خاندان پهلوی که ملهم بود از استکبار جهانی، این بود که نگذارد روحانیت در ایران پا بگیرد، یعنی بعد از گذشت مشروطه و مرحوم مدرس و چیزهایی که اینها دیده بودند و شبیه این در مصر، در عراق، در مغرب (عربی و آفریقا) دیده بودند اینها به این فکر افتادند که نگذارند روحانیت اسلام پا بگیرد. سیاست مشابهی در ترکیه بود، در مغرب بود، در مصر به یک شکل دیگری بود و در ایران هم با همین شدت و بدتر تعقیب می‏شد که روحانیت پا نگیرد.

 از یک طرف روحانیون موجود را تشویق می‏کردند که اینها جذب دولت بشوند و در مراکز قضایی و اینها وارد بشوند و در آن‏جا خاصیت روحانیتشان را از دست بدهند و از یک طرف هم مانع می‏شدند بچه‏ها بیایند طلبه بشوند و اگر طلبه می‏شدند سرکوبشان می‏کردند و آن مبادی معیشت اینها را تنگ می‏کردند. روضه خوانها را ممنوع می‏کردند. حسینیه‏ها را سخنرانی در جمع مردم در مراسم بزرگداشت استاد شهید مطهری

 سال گذشته هم ما قرار بود در همین جا صحبت کنیم که باران شدید مانع شد و عنوان صحبتی که امسال انتخاب شده، شبیه همان چیزهایی بود که سال گذشته قرار بود در اینجا صحبت کنیم.

 بنا است من درباره استاد از جهت ارتباطشان با انقلاب و امام حرف بزنم، یعنی توضیحی که در این صحبتها می‏دهم این است که استاد شهیدمان چه رابطه‏ای با انقلاب داشت و چه رابطه‏ای با امام داشته و چه تأثیری در انقلاب گذاشته و چه اثری از امام گرفت؟ اگر بخواهیم بفهمیم که نقش شهید مطهری در اصل انقلاب و تداوم انقلاب چه هست، باید اول بفهمیم آن ریشه‏ها و عوامل اصلی انقلاب چه بودند و امروز تداوم انقلاب با چه هست. وقتی که به این نکته توجه بکنیم می‏توانیم نقش افراد و شخصیتها را در هر مرحله‏ای از مراحل انقلاب پیدا بکنیم.

 انقلاب اسلامی ایران پیش از آن که یک انقلاب سیاسی، اجتماعی و اقتصادی باشد، انقلاب فرهنگی و فکری است. ریشه‏های قدرت انقلاب را چه در سازندگیش و چه در دوران تخریب و کوبندگی آن، ما در فرهنگ اسلام و نیروی عقیدتی مردم و معنویات اسلام می‏دانیم و امروز هم احساس ما، درک ما، این است آنچه که پایه‏های انقلاب را محکم نگاه می‏دارد، باز همین‏ها است.

 آنچه که دارد انقلاب و مردم را تغذیه می‏کند و با نشاط و سر حال نگاه می‏دارد، این مایه است، یعنی اگر این مایه‏ها را از مردم بگیریم ما مطمئن هستیم که نمی‏توانیم انقلابمان را ادامه بدهیم. در آن صورت انقلاب نخواهد بود و برای این منظور هم وقتی که تحقیق می‏کنیم و دنبال می‏کنیم که عوامل این حالت در میان مردم چه بوده طبعاً بیش از هر چیز به روحانیت می‏رسیم. به حوزه‏های علمیه می‏رسیم و به مسجدها می‏رسیم و حسینیه‏ها و خطابه‏ها و البته نه انحصاری، به دانشگاه هم می‏رسیم، به بازار هم می‏رسیم و جاهای دیگر هم می‏رسیم اما آن بعدی که در دانشگاه هم پایه انقلاب بود و هنوز هم هست، آن بعد اسلامی و فرهنگ دینیش است نه اینکه ابعاد دیگر هم نبوده، اما آنها این انقلاب را خلق نکرده و آنها این انقلاب را حفظ نمی‏کنند.

 روحیه طرفداری از محروم منهای دین هم جزو عواملی بود که افرادی را با رژیم شاه درگیر کرد اما آنها نبودند که این انقلاب را پیروز کردند و آنها هم نیستند که این انقلاب را الان حفظ می‏کنند، کسانی هستند که این بار را دارند، یعنی بار عقیدتی و فکری اسلامی را به صورت انقلابیش و به شکل خلاق و سازنده‏اش دارند، یعنی بار عقیدتی و فکری اسلامی را به صورت انقلابیش و به شکل خلاق و سازنده‏اش دارند. بنابراین اینها همه ریشه به حوزه علمیه می‏دواند؛ البته قبل از حوزه‏های علمیه در معارف اسلام که خیلی‏ها ممکن است غیر از حوزه‏ها یعنی از طرق دیگری گرفته باشند ولی پایگاه اصلیش آنجا است و مرحوم شهید مطهری در این رابطه خیلی آسان قابل بررسی و شناخت است که نقش ایشان را خیلی زود می‏توانیم پیدا کنیم. در رابطه با امام هم قطعات تاریخی مشخصی در کتابهای مربوط به ایشان آمد کسانی که اهل مطالعه هستند دیدند و من هم امروز یک اشاراتی می‏کنم که ایشان چه ارتباطی داشت.

 به سال‏های اول این قرن برگردیم که در آن زندگی می‏کنیم، یعنی دورانی که رضاخان پهلوی به سر کار می‏آید و درست همان دوره‏ها هم حوزه علمیه قم در شکل جدیدش تأسیس می‏شود، شاید کاملاً همراه باشد که مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری حوزه علمیه قم را تشکیل دادند و دستگاه پهلوی هم حکومت خاندان پهلوی ایران را تأسیس می‏کند، در یک مقطع تاریخی است. در همان موقع سیاست خاندان پهلوی که ملهم بود از استکبار جهانی، این بود که نگذارد روحانیت در ایران پا بگیرد، یعنی بعد از گذشت مشروطه و مرحوم مدرس و چیزهایی که اینها دیده بودند و شبیه این در مصر، در عراق، در مغرب (عربی و آفریقا) دیده بودند اینها به این فکر افتادند که نگذارند روحانیت اسلام پا بگیرد. سیاست مشابهی در ترکیه بود، در مغرب بود، در مصر به یک شکل دیگری بود و در ایران هم با همین شدت و بدتر تعقیب می‏شد که روحانیت پا نگیرد.

می‏بستند، طلبه‏ها را تحت فشار قرار داده بودند، اجازه لباس، درست کرده بودند، امتحان لازم داشت و چیزهایی از این قبیل که می‏دانید این وضع تا جنگ جهانی دوم ادامه داشته است. البته حوزه علمیه قم هم یک حالت بسیار کوچکی اما با درایت پایه‏ریزی می‏شده، یک عده کم و افراد مخلصی بودند و با محافظه‏کاری و ما مواظب باشیم که چیزی به دولت نگوئیم و اینها آنجا حفظ می‏شد.

 در سالهای بعد از جنگ جهانی دوم و پاشیده شدن دستگاه رضاخان و فرار رضاخان از ایران (شهریور 20) و آمدن محمد رضای پهلوی، معلوم است که در فضای ایران وضع جدیدی پیش می‏آید. حکومت ضعیف می‏شود بعد از جنگ با آن شرایطی که در ایران بوده، حکومت مرکزی قوی نبوده. شاه تسلطی نداشته و حق دوباره نفس کشیدن برای مردم پیدا شد و عطشی که برای روضه و روحانی و آخوند و اینها داشتند، باعث شد که حوزه دوباره شکل بگیرد و رشد پیدا کند.

 مرحوم شهید مطهری درست در این زمان است که دارد شکل می‏گیرد. در بحبوحه این گرفتاریها ایشان یا در مشهد درس می‏خواند یا در قم درس می‏خواند بچه طلبه‏ای بوده و اینجا شکل می‏گرفته است و جزو کسانی است که این دوره را خوب دیده و با همه وجودش هم لمس کرده، چون خانواده‏شان هم روحانی بوده طبعاً بیشتر می‏توانسته با ابعاد دیگر احساسش هم مسائل را درک کند.

 وقتی که به حوزه می‏آید یکی از شانسهای خوب ایشان و افراد مثل ایشان در آن موقع این بود که به امام امت برخورد می‏کنند. امام آن روزها به صورت یک معلم و مرشد روحی در حوزه علمیه قم نقش داشتند. درس اخلاق امام - تا آنجا که ما اطلاع داریم البته بنده درس اخلاق امام را درک نکردم. اخبارش را شنیدم و از شاگردان ایشان توصیف شنیدم - که هفته‏ای یک روز در حوزه بوده و مایه خیلی چیزها شده است، یعنی پایه‏های این روحانیت را مستحکم کرده. مرحوم در اظهاراتشان در جلسات خصوصی که با ایشان داشتیم، می‏گفتند که واقعاً اینطور بود که ما وقتی امروز درس امام را می‏گرفتیم تا هفته بعد حسابی تحت تأثیر آن درس بودیم و این خیلی چیز خوبی است یعنی مثلاً پنجشنبه درس اخلاق می‏رفتیم.

 ایشان مطالبی می‏گفتند و شیوه اخلاق امام هم مثل اخلاق مرسوم حوزه‏ها و درسهای اخلاقی اینجوری نبوده که خشک و کلاسیک بخواهد انجام بشود. ایشان یک مقدار مطلب را باز می‏کردند. به ریشه می‏رفتند و مسائل اخلاقی را تحلیل می‏کردند و عرفان را به اخلاق مخلوط می‏کردند و در موقع درس گرفتن انسان را اوج می‏دادند، به آدم حالتی می‏دادند که در موقع درس گرفتن خود را در یک عالم دیگر می‏دیده است.

 شاگردان اینجوری می‏گفتند، شهید مطهری می‏گفت درست وضع ما اینطوری بود، ما در این هفته بالا و به آسمان می‏رفتیم و این ارتفاع و علّو را حفظ می‏کردیم و اگر مثلاً یک روز این درس در هفته آینده دیر می‏شد مثل این بود که آدم معتادی که به اعتیادش نرسد، این حالت پیدا می‏شد، واقعاً احساس کمبودی می‏شد. اگر مثلاً اتفاقی می‏افتاد که در هفته بعدی آن درس را نداشتیم، می‏دیدیم و این احساس روانی را داشتیم که یک چیزی کم است. البته ممکن است کسانی هم بودند که این درسها را نمی‏فهمیدند یا جذب نمی‏کردند یا آن اثر لازم را نمی‏گرفتند.

 ما می‏دانیم این آفتاب که می‏تابد همه موجودات یک جور نور نمی‏گیرند، هر کسی و هر موجودی با حالت خاصی نور می‏گیرند، اشخاص فرق می‏کنند از کسانی که این درس را خوب گرفتند، عده‏ای از آنها را ما می‏شناسیم منجمله که حالا اسم می‏بریم، شهید مطهری است که موضوع بحث ماست و آیت‏الله العظمی منتظری است که ایشان یار شهید مطهری و همراه و همرزم و همدل و همدرس و هم حجره و هم خرج ایشان بوده و برادر جدی همدیگر بودند و هر دویشان برای همدیگر جاذبه‏ای هم داشتند.

 اینها به شدت از این درسها و این جلسات اخلاق استفاده کردند. این یک مسأله بوده است. مسأله دیگری که در برخورد با امام اینها بهره بردند، فلسفه است. فلسفه هم خواندش دو گونه است. یک نوع خواندنش همین است که آدم با کتاب و استدلالهای عقلی سرو کار دارد. منطقاً وقتی که درس گفته می‏شود می‏فهمد و یک نوع دیگر هم هست که وقتی آدم می‏خواند واقعاً به جهان می‏رسد، چون علم فلسفه وسیله‏ای است برای شناخت جهان و شناخت واقعیت و کسانی که بتوانند از بحثهای فلسفی، دنیا را لمس کند و جهان را بشناسند و معرفت پیدا کنند، فلسفه با وجودشان عجین می‏شود و درسهای امام این جوری بوده و اینها از این درسها این طوری استفاده کردند. فقه و اصول امام هم این طوری بود.

 ما اینها را درک کردیم. ما نه درس فلسفه امام رفتیم و نه درس اخلاق امام، آنچه که ما به امام رسیدیم از سالهای بعد از 30 است که ما درس فقه و اصول ایشان را می‏دیدیم، درس اخلاق ایشان را ما در ضمن بحثها چیزهایی را می‏فهمیدیم یا در جلسات خصوصی و در برخوردهای معاشرتی که آنها هم آثار خاصی دارد، منتها آن بحثهای اخلاقشان طور دیگری بوده است.

 از لحاظ فهم پایه‏ها و معارف اسلام باز همین درسهای فقه و اصول است که استادی مثل امام خیلی می‏تواند سازنده باشد. آنچه بنده با زندگی خودم می‏فهمم و الان برادران و آقایان علما را من می‏شناسم و با هم در درس امام بودیم و در جلسه هستند، درس امام بهترین شاگردهای درسخوان جوان حوزه را در خود داشت، در آن دوره‏ای که ما بودیم، دوره قبل از ما طبعاً مخلص‏ترها بودند که آن موقع حوزه فشرده بوده و در خود حوزه آنهایی که مانده بودند مخلص بوده و افرادش از نوادر بودند.

 در زمان ما حوزه مشکل آن‏طوری نداشت که در حوزه بودن احتیاج به تحمل این مشکلات داشته باشد. ما دیدیم درسهای امام برای آشنا کردن طلبه به اسلام و درک اسلام بسیار مفید و سازنده بود. خیلی برای ما خوب بود و لذا طلبه‏هایی که واقعاً می‏خواستند درس بخوانند و غیر از درس چیزی نمی‏خواستند دور و بر امام جمع می‏شدند، بهترین حوزه‏های درس بود. پیشرفت خیلی خوبی بود، هر روزی که بر آدم می‏گذشت می‏دید یک قدم به جلو برداشته و در وجودش این را احساس می‏کردیم، مرحوم مطهری از یک چنین موهبتهایی استفاده کرد.

 دوره رضاخان که تمام می‏شود و برای حوزه علمیه قم هم فضای بازی پیدا می‏شود، طلبه‏ها از سراسر ایران فشار می‏آورند، دیگر زمانی است که مرحوم آقا شیخ عبدالکریم رفته و دوره بی‏سرپرست واحد بودن حوزه هم گذشت، چون یک دوره‏ای هم بود که سه نفر از علما اداره می‏کردند. مرحوم آیت‏الله خوانساری، آیت‏الله صدر و آیت‏الله حجت بودند که حوزه را اداره می‏کردند که بعد آیت‏الله بروجردی در سال 23 به حوزه آمدند و حوزه از آن موقع حرکت وسیع پیدا کرد.

 پایه‏های انقلاب اسلامی اینجاست که ریخته می‏شود، یعنی علی‏رغم تمایل آمریکا، علی‏رغم تمایل استکبار جهانی، حوزه علمیه قم بعد از شهریور 20 به سرعت بنا کرد به باز شدن. بنده خودم تجربیات خودم را می‏گویم. آن موقع در روستاهایی بودم که هنوز ماشین ندیده بودیم مثلاً در 10 فرسخی شهر که برای اولین بار من می‏خواستم به قم بیایم 7 فرسخ راه آمدیم تا به جاده شوسه رسیدیم و دو روز در جاده ماندیم تا یک ماشین باری رسید ما را سوار کرد، آن منطقه آن طوری بود. ما آنجا سروصدای حوزه را بعد از آمدن آیت‏الله العظمی بروجردی شنیدیم. یعنی حوزه آن چنان موج درست کرده که در روستایی مثل روستای ما که اصلاً هیچ خبری نبود و با هیچ جای دنیا رابطه نداشتیم، آن قدر موج قوی بود که ما آنجا شنیدیم و مثلاً یک درویش به آنجا آمده بود که اصلاً هم درویش بود و هم اسمش درویش بود و کارش هم مداحی و اینها بود از این طرفها به آنجا آمده بود تا در محروم روضه خوانی کند. یک قدری از اوصاف قم و آیت‏الله بروجردی و اینها را گفته بود و ما تحت تأثیر تبلیغات ایشان تصمیم گرفتیم بیائیم قم و درس بخوانیم. این لابد روستاها و جاهای دیگر هم بوده چون دیگر بدتر از آنجا و دور افتاده‏تر از آنجا در آن موقع نمی‏توانستیم پیدا کنیم.

 در آن شرایط موج عظیمی که حوزه را گرفت و ایران را گرفت و افرادی را از سراسر کشور جذب کرد، مثلاً ما پنج، شش سال بعد از اوج حوزه رسیدیم مثلاً من سال 27 که به حوزه رسیدم وقتی که به حوزه آمدم موقعی بود که دیگر حوزه کارهای سیاسی خودش را هم شروع کرده بود، یعنی مرحله تثبیت حوزه گذشته بود و کارهای جدید در آن موقع شروع شده بود. پس مرحوم مطهری در برخورد با امام آن سالها تا حدود سال 30 که از این درسها استفاده می‏کرده، بهترین نتیجه‏ها را گرفته است.

 در حوزه افرادی مثل مرحوم مطهری آن موقع خلاق بودند نه اینکه بخواهند از محیط حوزه استفاده کنند، یعنی شخصیتهای نادری در میان طلبه‏ای جوان فاضل بودند که آیت‏الله‏العظمی منتظری و آیت‏الله مطهری و امثال اینها جزو نوادری بودند که اینها خودشان جوساز بودند و محیط خوب درست می‏کردند. ما وقتی که به حوزه آمدیم خیلی زود این قله‏های مشخص حوزه علمیه به چشم ما خورد. یک طلبه روستایی وقتی که وارد حوزه می‏شد و چند ماهی می‏ماند و چشمش به شخصیتهای حوزه می‏خورد، طبعاً آن نقاط مشخص و خیلی روشن حوزه را می‏دید. ما مثلاً اول جاذبه آیت‏الله بروجردی ما را می‏آورد، اینجا که می‏آمدیم یک چیزهای دیگری بود اما خیلی زود به افرادی مثل مرحوم مطهری برخورد کردیم، اینها چهره‏های جالبی بودند.

 ایشان یک حجره‏ای در گوشه مدرسه فیضیه داشت. اصلاً آنجا برای ما یک جای زیبایی بود، چون می‏دیدیم یک مرکزی بود و طلبه‏های فاضل می‏آمدند و همین آقای منتظری را وقتی از دور می‏دیدیم، خوشحال می‏شدیم که ایشان را دیدیم و آنجا مرکزی بود که ما هر سئوالی به ذهنمان می‏رسید، آنجا باید حل می‏شد. مدتها می‏ماندیم که اینها بیرون بیایند و بروند و ما از آنها سئوال کنیم. در همین موقع است که علامه طباطبائی هم به حوزه می‏آیند، گویا ایشان سال 26 آمدند من که رفتم آنجا این شخصیتها را ما نمی‏شناختیم، خیلی زود آشنا شدیم، ایشان تازه آمده بودند و یک موج جدیدی در حوزه ایجاد کرده بودند و آقای مطهری و اینها هم جاذبه خوبی برای او داشتند و ایشان هم برای آقای مطهری و اینها جاذبه خوبی داشت.

 یک محفلی هم درست کرده بودند و بحث فلسفه تطبیقی می‏کردند که همین [کتاب] اصول فلسفه و روش رئالیسم موجود محصول آن جلسه است. البته باز بنده هم به آن جلسه نرسیدم یعنی من در سطح آن جلسه نبودم و آن موقع آن مسائل را نمی‏فهمیدم، بعداً آشنا شدیم. جلسه آنها را می‏دانستیم و یکی از چیزهایی که برای ما خیلی امید بخش بود، ما طلبه‏ها منتظر بودیم که محصول آن جلسه به یک نوعی به طلبه‏ها منتقل بشود، تازه با مسائلی از این قبیل آشنا شده بودیم و برای ما جاذبه داشت. آقای مطهری و دوستان ایشان در آن جلسه پایه فکری محکمی به فلسفه دادند و فلسفه تطبیقی با فلسفه شرق و غرب و فلسفه اسلامی را با این دید مطالعه می‏کردند.

 آن روزها کسانی که آشنا باشند و می‏دانند که افکار دکتر تقی ارانی که از تئوریسین‏های قوی حزب توده بوده و تا امروز هم توده‏ایها و کمونیستهای ایران هر چه دارند هنوز از همان است، افکار او در آن محافل روشنفکری تکان وحشتناکی به جوانها داده بود. با آن اصطلاحات خاصش و جاذبه‏ای که درست کرده بود، بسیاری از مسائل را زیر سئوال برده بودند و مشکل فکری درست کرده بودند که این اصول فلسفه، جوابگوی نیازهای آن زمان بود و آن جلسه هم آن مشکلات را حل کرد و هم برای آینده تفکر طلبه‏ها پایه‏ای شد.

 در آن دهه که مرحوم مطهری از امام و شخصیتهای دیگری مثل آیت‏الله میرزامهدی اصفهانی که معلم اخلاق عجیبی بود، یک شب در مدرسه فیضیه صحبت کرد و اخلاق گفت ما خیلی جوان بودیم که بتوانیم بفهمیم، اما این قدر یادم هست که در آن جلسه، طلبه‏ها همه‏اش گریه می‏کردند. همه نگاه می‏کردند و اشک می‏ریختند، چون همه را تحت تأثیر قرار داده بود. خودشان هم مثل اینکه گریه می‏کرد و نمی‏دانم که چگونه بود، همه را تحت تأثیر قرار داده بود. آقای مطهری مجذوب او شده بود و از اخلاق ایشان هم خیلی استفاده کرده بود، یک معجونی شده بود که از همه عوامل سازنده آن دوره استفاده می‏کرد و اثرش را هم در حوزه به طلبه‏ها منعکس می‏کرد.

 سالهای دهه 30 شروع می‏شود، البته یک پنج سالی بود که حوزه خیلی سیاسی هم شد، فدائیان اسلام در آنجا ظهور کردند و مرحوم آیت‏الله کاشانی ظهورشان یک اوجی به حوزه و طلبه داد. خود مرحوم آیت‏الله خوانساری و آیت‏الله صدر افکارشان برای طلبه‏ها سازنده بود و افرادی مثل آقای مطهری خیلی به این مسائل کمک می‏کردند و حوزه در آستانه سیاسی شدن قرار گرفته بود که دوران جبهه ملی و سقوط جبهه ملی و بعد احساس خطری که آیت‏الله بروجردی برای حوزه کرده بودند، حوزه اینجا باز بیشتر جنبه تحصیلی پیدا کرد.

 با این مشخصاتی که عرض می‏کنم یک عده‏ای در آن دوره سخت، تربیت شده بودند، در آن ده ساله نسبتاً افراد مخلصی جذب شده بودند، پایه‏های خوبی در حوزه ریخته شده بود، شخصیتهای فضلی و علمی پیدا شده بود و حالا دیگر موقع این رسیده بود که این حوزه، ایران را تغذیه کند و واقعاً این ده سال از 30، 32 دیگر بیشتر و بعد هم که آرامشی از یک جهت بود که آن نهضت ملی مردم هم شکست خورده بود.

 حوزه درس می‏خواند و با مردم رابطه داشت، مردم هم از یک جهت سرخورده شده بودند، حوزه نقش عجیبی داشت. این ده سال هم در خود حوزه، دوره سازنده بسیار خوبی بود؛ هم در قم و در حوزه شهرستانهای دیگر و هم در بیرون. مرحوم مطهری از این دوره تبدیل شده بود به یکی از نورافکنهای قوی حوزه و به مراکز فرهنگی، سیاسی، اجتماعی کشور و مخصوصاً تهران می‏تابید، شرایط زندگی ایشان که وضع مالیشان خوب نبود و ازدواج هم کرده بودند و همین مشکلاتی که عرض می‏کنم، پیش آمده بود که آن موقع مدیریت حوزه قم با مسائل سیاسی خیلی جدی برخورد نکرد (البته شاید با دید پیر مردترها کار درست بوده، من نمی‏دانم) از یک جهت ما می‏فهمیم که آن سیاست آیت‏الله بروجردی بسیار خوب بوده که در این ده سال بعدی حوزه را تحکیم کردند. شاید اگر آن موقع خیلی جدی برخورد می‏کردیم، آمریکا حوزه علمیه را متلاشی می‏کرد و آن موقع شاید متلاشی کردن آسان‏تر بود تا زمانی که تصمیم گرفتند - از سال 42 به بعد - که نمی‏شد دیگر متلاشی کند. به هر حال آن دوره بعضی‏ها هم سر خورده شدند، شاید مرحوم شهید مطهری هم فشار مالی و هم فشار روحی که همه اهدافشان را آنجا نمی‏دیدند و هم تقاضای شدیدی که برای محافل روشنفکری که در تهران پیدا شده، نیازی که احساس می‏شد بیاید اینها را تغذیه بکند، مجموعه اینها باعث شد که ایشان به تهران آمدند و در این دوره ده ساله حوزه علمیه رشدش را در قم می‏کرد و شخصیتهایی مثل مرحوم مطهری هم در خارج از حوزه علمیه میان مردم، در میان دانشگاهی‏ها، در میان اقشار مختلف مردم، افکار اسلامی را با تناسب زمان و با زبان روز اندوخته‏هایشان را به مردم منتقل می‏کردند.

 این انقلاب این قدر پرطاقت است در برابر هجوم‏هایی که می‏شود به خاطر این ریشه‏هایی است که در این مدت پیدا کرده، این همه نیرو ساخت، این همه نیرو را به شهرستانها، به مساجد، به مدرسه‏ها منتقل کرد، از مساجد به نقاط مختلف کشور، اینها هر یکشان برای حمایت اسلام با اختلافاتی که داشتند، ممکن بود در مسائل فرعی با هم اختلاف داشته باشند اما در مشترکاتشان که خیلی فراوان است، اشکالی نداشتند. اینها هر یکشان یک استوانه عظیم هستند که با این استوانه‏ها ما می‏توانیم این طور با ثبات باشیم ممکن است الان در یک گوشه‏ای یک روحانی ببینیم که این روحانی از بعضی جهات، فکرش با بعضی‏های دیگر نخواند، اما در هفتاد، هشتاد در صد مطالب با هم شریکند همان روحانی به هیچ وجه حاضر نیست به این انقلاب ضربه بخورد، اسلام ضربه بخورد، شاه برگردد، کمونیسم و لیبرالیسم بیاید توی این مملکت و التقاطی بیاید توی مملکت در این مسائل طولی با هم مشترکند، در یک مسائلی ممکن است با هم اختلاف داشته باشند.

 این سرمایه عظیم مال همان دوره است چندین هزار طلبه فاضل مخلص متدین در این چند سال تربیت شدند و آن ده سال بین 30 تا 41 که نهضت جدید امام شروع می‏شود، واقعاً حوزه فعال بود، خیلی درس می‏خواندند طلبه‏ها درسهای فراوان می‏خواندند درس‏های متون کلاسیکمان بود، اخلاق بود، تفسیر و نهج‏البلاغه بود، مطالعات متفرقه بود، فلسفه بود درایت و روایت هر چه که لازم داشتیم برای افکارمان آنجا بود.

 افرادی مثل شهید مطهری‏ها هم پلهای بسیار خوبی بودند برای حوزه که افکار حوزه را به دانشگاهها منتقل کنند و نیازهای دانشگاه‏ها و محافل روشنفکری را به حوزه برگردانند که اینها همه شانسهایی است که در آن مقطع تاریخی پیش آمده که باید از توفیقات بزرگ الهی حساب کرد و ما می‏بینیم که در این مقاطع جای پای مطهری به عنوان یک نقطه اساسی به چشم می‏خورد. آن هم در مرحله سازندگی حوزه، در مرحله استفاده از استاد، شما خیال می‏کنید افرادی مثل مطهری‏ها، و آقای منتظری دور امام نبودند. امام این اندوخته‏هایشان را بایستی چگونه منتقل بکنند. اینها بودند که امام قوت به آنها می‏داد تا افکارشان را بگویند و منسجم کنند و به طلبه‏ها منتقل کنند و با شاگردانی مثل اینها نشاط کار کردن علمی بیشتر پیدا کنند و طلبه‏ها هم که اینها را می‏دیدند و یک چنین الگوئی جلوی چشمشان بود، نشاط پیدا می‏کردند که درس بخوانند مثل اینها بشوند.

 مراکز دیگر که برای این انقلاب لازم بود یکی بازار بود و یکی دانشگاه‏ها و مراکز روشنفکری بود. پس ما در دورانهای تا سال 41 از لحاظ حوزه و روحانیت و افکار اسلامی مرحوم مطهری را همیشه در این صحنه می‏بینیم، در هر مقطعی براساس آن نیاز مقطع.

 روحانیت که تنها نمی‏تواند انقلاب کند، باید مردم باشند، این مردم هم یا طبقه تحصیلکرده و روشنفکر و بودند یا بازاری‏هایی که یک نوع تشکلی داشتند و در تهران بودند و توده مردم که مسلمان بودند و نیاز تبلیغی داشتند که بایستی از این طریق روشن می‏شد، دانشگاهی‏های اسلامی می‏دانند که حضور مطهری در دانشگاه چه معنایی داشته و چه مقدار جوابگوی مشکلات فکری آنها بوده و چه قدر ارزش داشته برای شکستن ابهاماتی که غربی‏ها و شرقی‏ها در محیط تحصیلات جدید ما فراهم می‏کردند.

 آقایان نوشته‏های شبه انگیز آن زمان را بخوانید، می‏بینید روشنفکری، آزادی، مساوات حقوق زن، برده‏داری، پیشرفت با جنگ و امثال اینها که اسلام را متهم می‏کردند، در همه جا این مسائل و هجوم این تبلیغات مسموم بود و اسلام با شمشیر پیش رفته، اسلام مساوات را رعایت نکرده، زن در اسلام حقوقش چه طور است، و امثال این حرفها، کتابهای آن زمان تیپ مسائل اینهاست. اعلامیه حقوق بشر مطرح می‏شد و به اسلام می‏تاختند. این یک مشکل بود که جوانهای ما را منحرف می‏کرد، یکی هم تیپ کارهای کمونیستی بود که همه اینها را به صورت دیگری مطرح می‏کردند و هم اصل فلسفه ما دیگری را می‏آوردند و همه معنویات را زیر سئوال می‏آوردند.

 در حوزه قم به هر دو بخش پرداخته می‏شده است. بحثهای آیت‏الله طباطبائی را در تفسیر ببینید، این بحثها مال این دوره است. آن تیترهای اجتماعی که در کتابهای ایشان هست و در آن نوشته‏ها هست، جلسه تفسیر ایشان این مسائل را توضیح می‏داد. طلبه‏ها توی درس یاد می‏گرفتند و در تفسیر هم منتقل می‏شد، همین‏ها را طلبه‏ها به مردم توی شهرستانها و در مراکز دیگر منتقل می‏کردند، آیت‏الله مطهری هم اینها و هم مسائل فلسفی را در مرکز روشنفکری و دانشگاهی به خوبی پاسخ می‏گفت. جلساتی که در تهران داشتند و محدودیت‏هایی که بود و محاضرات و میزگردها و بحثهایی که در محیط دانشگاهی بود، کاملاً حلال مشکلات و احیا کننده افکار بود.

 در زمان ملی شدن صنعت نفت یادتان هست که مرکز مهم بسیج مردمی بازار بود، در 30 تیر اگر بازار را از مردم می‏گرفتیم، چیزی نبود و در 28 مرداد اگر بازار آمده بود به کمک دولت، آن روز کودتا را نمی‏توانستند بکنند و بسیج مردم هم همیشه از جنوب شهر شروع می‏شود، نهضت روحانیت که شروع شده، در اولین نهضت در طرحی که برای انجمنهای ولایتی و ایالتی آوردند با بسیج مردم در بازار و در توده مردم مبارزه آغاز شد.

 حوزه همه جا بود، قوی بود، حرکت آورد و مردم را بسیج کرد، دولت را شکست داد و این روحیه باعث شد که ما عمیق‏تر وارد مبارزه بشویم که مبارزه با شاه را آغاز کردیم. او رفت در سنگر ترقیخواهی و تظاهر به کارهای مترقیانه، اصول انقلاب به اصطلاح سفید و غیره، ولی روحانیت با نفوذی که داشت، امام با نفوذ عمیقی که در حوزه‏ها و طلبه‏ها را داشتند، توانستند این پرده را پاره کنند و حرکت انقلاب را با آن وسعت آغاز کنند، ما اینجا نقش شهید مطهری را بسیار قوی می‏بینیم. این از زمانهایی است که ایشان بسیار به قم می‏آمد. یعنی وقتی که سال 41 این مبارزه آغاز شد، آقای مطهری تازه جان گرفته بود یعنی آن دو عاملی که ایشان را از قم رانده بود یکی بی‏پولی بود، یکی هم خمودی که آنجا می‏دید. این دفعه این جهت جبران شد و ایشان تماسهایشان را با قم خیلی زیاد کردند.

 پل محکمی شده بودند بین رهبری و مردم و بازار تهران و دانشگاهها که با شهید بهشتی و دوستان دیگرشان گروهی بودند که این گروه به عنوان واسطه رهبری اداره می‏کردند و با صحبت برای مردم افکار امام را به هیأتهای مؤتلفه‏ای که در بازار تشکیل شده بود منتقل می‏کردند و کارگران مبارز و طلبه‏ها هم که نیروی اصلی محرکه بودند، آنها هم باز عده زیادشان با امام ارتباط داشتند و عده‏ای هم باز از طریق این آقایان تجهیز می‏شدند، اینجا هم می‏بینیم حضور آقای مطهری به عنوان یکی از چهره‏های بسیار معتبرکه سه جنبه داشت مثل تیر سه شعبه‏ای که در سه جهت به قلب دشمن از بازار، از دانشگاه و از حوزه وارد شود و نیرو هم از امام می‏گرفت، قدرت را به این سه مرکز مردمی منتقل می‏کرد.

 دشمن هم از همان روز اول ایشان را شناخت و ایشان جزو بازداشت شدگان اصلی آن جریان 15 خرداد بودند. بنده آن موقع سرباز بودم و آن دو ماه شور و هیجان 15 خرداد در جامعه نبودم، ایشان در مسجد هدایت سخنرانی می‏کرد، آن موقع آن حدیث "من رأی سلطاناً جابرا" را ایشان عنوان سخنرانی‏هایشان قرار داده بود و به آن نقطه اصلی حکومت حمله کرده بود، البته امام بعد از قضیه مدرسه فیضیه در آن اعلامیه شاه پرستی یعنی چه؟ یعنی غارتگری و فلان، امام با قاطعیت و صراحت افشاگری می‏کردند، اینکه این بحث منتقل بشود و در بحثهای منبری و تجزیه و تحلیل بشود و خط فکری را با بحثها روشن بکنیم، آنجا یکی از مراکز مهمی بود که مرحوم مطهری هدایت می‏کرد که پرونده ایشان اصلاً همین بود که چرا این مسأله را به این شکل مطرح کردید.

 البته آن دوره زندانشان به خاطر شرایطی که وجود داشت نمی‏توانست طولانی باشد و پس از مدتی آزاد شدند و از این به بعد دیگر ارتباطمان با ایشان خیلی زیاد بود، البته من به دلیل اینکه مسئول انتشار مکتب تشیع بودم باز از سال 36 رابطه داشتم اما اینجا دیگر جنبه‏های سیاسی و مبارزاتی به آن اضافه شده بود. من شهادت می‏دهم که این شهید بزرگوار آن دوره غیبت امام وقتی که ایشان در زندان بودند یا تحت نظر بودند و یا وقتی تبعید بودند، در تمام این دوره، مرحوم مطهری کارگشا و راهگشای بسیاری از مشکلات مبارزه بود که حضور ایشان، این اهمیت را داشت.

 مسأله مهمتری که اینجا آن بحث اصلی من را تشکیل می‏دهد این است که حفظ کردن مسیر فکری انقلاب بود. دوره بسیار مشکلی شد، وقتی که امام در میان ما نبودند و فشار دستگاه هم زیاد شد و هجومهای فراوانی به انقلاب شده بود و کار می‏بایست مخفی می‏شد، در این چنین شرایطی موقع بروز افکار انحرافی و التقاطی است. این موقع احتیاجی به لنگرگاههایی داشت که اینجا بتوانند تعادل فکری جامعه را حفظ کنند، کتابهای مطهری و سخنرانیهای مطهری و این نوارهایی که پس از چند سال، هنوز حیات به تبلیغات ما می‏دهد اینها اکثراً مال این دورانهاست و زحماتی که ایشان می‏کشید و به طرق مختلف به جامعه منتقل می‏کرد و بسیاری از طلبه‏های جوان را با افکارش تغذیه می‏کرد.

 آن دوره را ما با این حالت پشت سر می‏گذاریم و می‏رسیم به سالهای 50 به بعد، سالهای 50 وقتی که فشار رژیم زیاد شد و مبارزه شکلی مسلحانه به خودش گرفت و ارتباط علنی در مبارزه قدری مشکل شده بود و نفوذ افکار التقاطی بیشتر تهدید می‏کرد، مسیر مبارزه را آن موقع دیگر مرحوم مطهری و امثال ایشان هم حضورشان مهمتر می‏شود. یکی از کارهای بسیار بسیار مهم مرحوم مطهری را و کسانی را که با ایشان هم فکر و همراه بودند این بدانیم که در آن مقطع، حساب اسلام را از حساب افکار انحرافی جدا کردند. این بسیار مهم و سرنوشت ساز است.

 ما وقتی که سال 53 با ارتداد بخشی از منافقین و توسعه فکر مارکسیستی در میان عده‏ای از جوانان مبارز مواجه شدیم و مخصوصاً در زندانها این بلا شدید شد و تفرقه‏ای پیش آمد در میان صفوف انقلابیون، آن موقع کار بسیار مشکل شده بود هم در زندان و هم در بیرون و اینجا استوانه‏هایی مثل مرحوم مطهری بسیار کارساز بودند و دشمن هم اینها را خطر می‏دید. اگر یادتان باشد سالهای آخر پیروزی از مراکز فراوانی، مرحوم مطهری می‏خواستند زیر سئوال ببرند برای اینکه این فکر را، این رویه را، منکوب کنند تا افکار انحرافی را بتوانند حاکم کنند، الحمدلله تا امروز که ایشان حالا نیست و کتابهایشان و خونش و اسمش دارد آن وظیفه را انجام می‏دهد، این مسأله مهم است که حفاظت محتوای انقلاب و توضیح اسلام و توضیح انقلاب، وظیفه بسیار سنگینی را به عهده کسانی که مسئولیت این کار را دارند، می‏گذارد.

 امام محور عظیمی هستند که کلماتشان برای مردم چاره ساز و راه‏ساز است. اما امام تنها که نمی‏توانند باید افراد دیگری هم کمک کنند و در بحثها و تحلیلها و در برخوردها و در آنجایی که بحثهای محفلی، درگیریهای توضیح گران بیشتر لازم است. این نوشته‏های مطهری این مسئولیت عظیم را از دوش بسیاری از ماها برداشته و کار را سبک کرده است.

 بعد از پیروزی انقلاب و همان روزهای اواخر و اوج مبارزه، مطهری بیشتر توجه داشت که نگذارد قضایا کج بشود، بیشتر توجه‏اش این بود، در شورای انقلاب که ما با هم همکاری می‏کردیم و در برخوردهایی که با گروه‏ها و گروهکها داشتیم، ایشان بیش از دیگران حساسیت نشان می‏داد. البته همه علاقمند بودند ولی ایشان در این مورد یک برجستگی دیگری داشت و حساسیت نشان می‏داد که مبادا یک خشت کجی ما بگذاریم و پایه کجی را درست بکنیم که بعداً این زاویه اوضاعش خراب شود و بی‏جهت نبود که ایشان اولین شهید از میان ما بود، اینکه اول سراغ ایشان رفتند، خوب! شما می‏دانید که ایشان طبعاً یک آدم هیجانی، پرخاشگر، غوغا آفرینی نبود، آرام و متین و شمرده، شمرده حرکت می‏کرد و این نوع آدمها دیرتر دم پر می‏آیند و دیرتر مورد توجه دشمن باید قرار بگیرند، اما دشمنان ایشان را شناخته بودند و عمق کارشان هم روشن شده بود، وقتی که تصمیم گرفتند که حرکت انقلاب را بی‏محتوا بکنند، اولین کسی را که باید می‏زدند ایشان بود و اولین خاکریزی که به اصطلاح بایست فتح می‏شد ایشان بود و اولین دیواری که از اسلام بایست شکسته می‏شد از نظر آنها، ایشان بود که آنها محاسبات دیگری داشتند. و شهادت آقای مطهری روی این حرکت نفاق و شرک و کفر و الحاد و همکاری شرق و غرب و استکبار جهانی صورت گرفت، به طور کلی شاید همه‏شان خوشحال شدند از این جنایتی که رخ داد در مورد ترور ایشان.

 اولاً در فکر افتاده بودند شخصیت ایشان را ترور بکنند، شاید اگر می‏شد برای آنها این مهمتر بود، یعنی یکی از کارهایی که همیشه استکبار داشته، در زمان حضرت علی(ع) هم داشته - شاید همیشه بوده، از زمان حضرت موسی(ع) و حضرت عیسی(ع)، آدم می‏بیند این جوری بوده - اولین چیزی که به نظرشان می‏رسد این است که شخصیت‏های این جور آدم‏ها را بشکنند که افکارشان و نوشته‏هایشان و سخنرانیهایشان هم بعداً بی‏اثر بشود.

 اگر می‏توانستند آقای مطهری را بدنام می‏کردند و به عنوان یک چهره غیر انقلابی و ناخالص معرفی می‏کردند، دیگر این نوشته‏ها را و این گفته‏ها و این اسم‏ها، اینها امروز نمی‏توانست آثار خودش را داشته باشد و اول اینها این جوری حرکت کردند. آن موقع‏های پیش از انقلاب یک جوری می‏خواستند ایشان را غیر انقلابی معرفی کنند، بعد هم یک حرکتهایی شروع شد، خبرهایی که به ما رسید و بعد هم مستند شد، این بود که در محافل چپ و در محافل التقاطی یک گروه تصمیم گرفته بودند که به شکلی آقای مطهری را بدنام کنند، حالا با شیوه‏های بسیار ناجوانمردانه و غیر اخلاقی و غیر انسانی و غیر اسلامی، فکر کرده بودند مثلاً با یک تهمتی، با یک شکلی ایشان را بدنام کنند - آن موقع هم که امکانات تبلیغاتی دشمن خیلی زیاد بود دیگر - و ایشان را از چشم مردم و از چشم امام و از چشم روحانیت بیندازند که کار بسیار مشکل بود، چون ایشان آن قدر ریشه‏دار بود که این کار خیلی نیرو می‏خواست.

 منتها پیش از اینکه آن کارشان به ثمر برسد، موفق شدند ایشان را از میان ما ببرند، ترور شخص بکنند. اثرش هم این شد که خون مطهری باعث شد تمام آثار مطهری رنگ خون و انقلاب گرفت و همه قرمز شد و حرف حرفِ اظهاراتش و نوشته‏هایش و حتی خواندنش با آن صدای غیر خوش برای مردم یک حالت بسیار مطلوبی را درست کرده بود. اصلاً وجود مطهری شد یکپارچه انقلاب، آن خون ریخت به سراسر آثار مطهری، مطهری را این طوری کرد که البته این خاصیت شهادت شخصیت‏های بزرگ است و اینکه ارزش دارد هر شخصیت بزرگی، هر اهل قلمی، هر گوینده‏ای با مرگ عادی از دنیا نرود، یعنی بهترین چیز برای اشخاصی که چهره دارند در جامعه و کار دارند در جامعه و آثار دارند این است که پایان زندگی‏شان با خون و با مبارزه و با شهادت ختم بشود که به سراسر زندگی‏شان معنا بدهد.

 مطهری از این جهت گرچه زود بود، ما لااقل ده - پانزده سال ایشان را در میان خودمان لازم داشتیم تا انقلاب تحکیم بشود، اما باز به خاطر آثار فراوانش این اثر را داشت و ملت ما را بیدار کرد، جامعه ما را بیدار کرد و آن کارهایی که خود ایشان می‏خواست بکند، خونش کرد و کتاب‏هایش و گفته‏هایش دارد می‏کند.

 بنابراین تیتر صحبت من که این بود: »استاد، امام و انقلاب«، در یک حد محدودی که در یک سخنرانی بشود گنجاند، من با فشردگی و مختصر عرض کردم: ایشان استوانه انقلاب بود، شاگر بسیار فهمیده و آینه بسیار خوبی برای انتقال افکار امام بود، واسطه خوبی برای انتقال اسلام به مردم بود و امروز هم خونش و آثارش ترکیب بسیار مقدسی است برای تداوم انقلاب و خداوند از این همه برکاتی که از طریق ایشان به این جامعه رسیده، روح بزرگش را برخوردار بفرماید و به خانواده‏اش و دوستانش و کسانی که در شهادت ایشان اشک فراون ریختند و غصه خوردند، اجر و صبر عنایت بکند و به ماها هم توفیق بدهد که بتوانیم راه ایشان را ادامه بدهیم و قلمی که از دست ایشان افتاده برداریم و به جای ایشان بنویسیم و ان‏شاءالله در سایه امام امت روزی به پیروزی کامل برسیم. و خداوند سایه بزرگ این امام عزیز را بر سر ما مستدام بدارد(آمین حضار).

 نَسْئَلْک اللّهُمَّ وَ نَدْعُوک باسْمِکَ الْعَظیمِ اَلْاَعْظَم اَلْاَعَزِّ الْعَجَلِّ الْاَکْرَم یا اللَّه....

 پروردگارا! به محمد و آل محمد این انقلاب اسلامی را پیروز و موفق بفرما (آمین حضار) شر اشرار و اجانب را از سر این انقلاب کوتاه بفرما (آمین حضار). به این خانواده‏های شهید داده و معلول داده، صبر و اجر عنایت بفرما (آمین حضار). پرودگارا! مجروحان انقلاب و مصدومان جنگ را شفای عاجل عنایت بفرما (آمین حضار). سایه بلند امام را بر سرما مستدام بدار (آمین حضار). امام زمان ما را برسان (آمین حضار). قلب مقدسش را از ما راضی بفرما (آمین حضار)، بالنبی و اله.

    والسلام علیکم و رحمةالله و برکاته