سخنرانی آقای هاشمی در جمع فرماندهان نیروی زمینی پیرامون ارتش قبل و بعد از انقلاب
سخنرانی در جمع فرماندهان نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی
حضور فرماندهان واحدهای آموزشی ارتش(را) در مجلس شورای اسلامی و در نماز خانه مجلس، خوش آمد میگویم و امیدوارم که اجتماع شما و بحثهایی که کردهاید، نتیجه بخش باشد و در سرنوشت آینده ارتش و در نتیجه، در سرنوشت منطقه]و[ جهان مؤثر باشد.خوشبختانه، با بروز انقلاب اسلامی، ارتش هم مثل بقیه ارگانهای کشور عاقبت به خیر شد و از خوابی که آمریکاییها برای ارتش جمهوری اسلامی دیده بودند، نجات پیدا کرد. آنها فکر میکردند، در ایران، با پول ایران و با نیروی جوانهای ایران ، ولی با روح و برنامه آمریکایی و کارشناسان آمریکایی، در منطقه یک نیروی نظامی به وجود خواهند آورد که حافظ منافع آمریکا در منطقه باشد. آنها چنین خوابی دیده بودند که با شماها و با بچههای مسلمانان، منافع خودشان را در منطقه حفظ کنند و یک اسرائیل دومی، منتها به اسم ایران و با اسم شیعه در همه ابعاد درست کنند و بخصوص، آنها در برنامههایشان بیشتر از هر چیز روی ارتش حساب میکردند. همان طور که شما میدانید، ارتش را پر از کارشناسان آمریکایی کرده بودند. در منطقه شرق تهران، چون ]که[ منطقه نظامیهاست، منطقه آمریکاییها هم بود و منطقه امن آنها بود و این خوابها را دیده بودند.به این ترتیب، کشور علیبنابیطالب(ع) از این توطئه نجات پیدا کرد و امروز نقطه مقابلش پیش آمده و به جایی داریم میرویم که بر عکس، ارتش ایران و به طور کلی، نیروی نظامی ایران مایه خوف و وحشت آمریکاییها در منطقه شده است؛ یعنی، منطقه معکوس آن.روزهای اول، دشمنان دوست نمای داخل کشور هم با این توطئه پیش آمدند که چون ارتش با آن مبنا درست شده ]است[، پس ارتش نمیخواهیم و آن از پایه خراب است و آن سازمان باید از بین برود.البته، آمریکا هم با این حرف موافق بود؛ چون، بالاخره آن همه آدم جمع شده بود و تعلیماتی گرفته بودند و تخصصهایی یاد گرفته بودند و آنها هم میترسیدند که این مجموعه راهش اصلاح بشود و روزی مزاحم شود. شعار را اینها میدادند، ولی در حقیقت آمریکاییها میداند. لذا، آمریکاییها از همان تاریخ سعی کردند که جلوی پیشرفت فنی ما را بگیرند.پیش از پیروزی انقلاب برنامه آواکسها را لغو کردند، بختیار در آخرین مأموریتهایش چند تا قرار داد مهم نظامی را که وجود داشت، همه را لغو کرد؛ برای اینکه دیگر تعهدی به آمریکا نداشته باشد و حتی اگر زورشان رسیده بود، " اف 14" ها هم که آخرین بخش پیشرفته نظامی ما بود، از ما میگرفتند، اما موفق نشدند؛ چون تا آنجا ما مقداری خود کفا شده بودیم. به هر حال ارتش از این توطئه نجات پیدا کرد و هم از این توطئه دوم که توطئه انحلال بود.فکر میشد و گاهی اظهار تردید میشد؛ چطور میشود ارتش که این همه روی آن سرمایه گذاشتند که آن را ارتش معینی کنند و برای یک راه معینی باشد، و کارشناسهای آن هم بیشتر در آمریکا و در انگلستان تربیت شده بودند، با این انقلاب و مردم خو بگیرد؟ و غافل از این بودند که مایه اصلی مردم ایران و جوهر اصلیشان اسلام و ایران است و تا وقتی که باقی باشد، همه چیز ممکن است و آن باقی بود، مخصوصآ در ارتش آن حالت اولیه اسلامی کمتر دست خورده بود و فطرت اسلامی آنها در بخش عمقی مانده بود. امروز ارتش ایران واقعآ ]به صورت [یک مجموعه بسیار جالبی در آمده است؛ مجموعهای که یک تصفیههایی در آن شده و عناصر نابابی طرد شدهاند؛ مجموعهای ]که[ بسیاری از اطلاعات و فنون دنیا را که برای کوبیدن اسلام به اینجا آمده بود، در اختیار خودش دارد و الان برای اسلام به کار میبرد.مجموعهای که استخوان بندی و اسکلتش در اصل از توده محروم این مردم است؛ یعنی در ارتش اگر هم کسانی به خاطر تحصیلات یا رتبهشان به یک زندگی مرفهی رسیدند، ولی قسمت عمده اینها از طبقه متوسط و پایینتر از متوسط کشور به این راه آمدهاند و اسلام هم در آنها محفوظ مانده است، تجربه جنگ را هم پشت سر خودشان دارند و این تجربه طولانی، نزدیک دو سال بود، که این خیلی برای ارتش مهم است.یک مجموعه به این طریق در مجموعه کار شماهاست. حالا ما به بقیه واحدهای ارتش نمیپردازیم؛ با خود شماها، یعنی آموزش. در این حرکت و مرحله جدید که روح و اساس کار است، جوهر کار آموزش است که این در واحدهای شماها و تحت فرماندهی شماها باید سرنوشتت آینده این مملکت در همین کلاسها و همان برنامهها که تحت فرماندهی شماها است، شکل بگیرد.حدود بیست سال پیش وقتی که من را به سربازی بردند، ـ با دلیل سیاسی من را در قم باز داشت کردند و سربازخانه فرستادند و با â4-â5 تا طلبه دیگر در باغشاه سابق دو ماهی آنجا سربازی کردم و بعد هم برای مراحل عملی به چیتگر رفتیم و یک دو هفتهای هم در چیتگر بودیم ـ تقریبآ یک دوره آموزشی قدیم رادر سربازخانه دیدهام. آن موقع هم چون طلبه بودم و مثلا سیزده، چهار ده سال هم درس خوانده بودم، قدرت تشخیص را هم داشتم و بیشتر از اینسربازهای عادی در سربازخانه چیز میفهمیدم، و میدیدم که واقعآ محتوای آموزشی پوچ است. خیلی خراب بود یعنی حتی یک کارگری که آنجا میآمد دوره سربازی بگذارند، چیزی که به آن نمیدادند به کنار، آن متحوای انسانی را هم که در خانواده و روستا و صحرا گرفته بود، از او میگرفتند؛ اخلاق نبود، صداقت نبود، برخورد انسانی نبود، فحش میدادند، حرفهای رکیک میزدند و برخوردها خیلی غیر عادلانه بود و آنها را به همه چیز بد بین میکرد.تعلیمات، بسیار سطحی و بیخودی بود. سعی میشد که جهت تعلیمات را به یک طرف مشخص و معین ببرند و آن هم شاه بود. اصلا یک محوری به سرباز نمیدادند که سرباز بتواند براساس آن محور سرباز بشود؛ یعنی آماده فداکاری بشود. یک چیز نمیدادند که آدم براساس او آماده بشود که جان بدهد.ما چند تا استاد داشتیم. یکی از استادها که نسبتآ از لحاظ شخصی آدم مذهبی هم بود ـ بچه بازاری هم بود، پدرش بازاری بود و حداقل نمازش را میخواند و یک تعهدهایی هم داشت ـ استاد آموزشی در کلاس ما بود. او برنامههای لجستیکی را میگفت و سعی میکرد به اینکه سربازهابه این تدارکاتی که هست ، اهمیت بدهند، حفظ بکنند و چیزهای مختلف دیگر. من از جمله در یکی از درسهایی که یک روز میگفت، و آمار و ارقامی که آورد ( آن روزها خیلی ارزان تمام میشد) به این صورت بود که هر سرباز روزی 5 هزار تومان خرجش میشد و یک جمعی زد که مثلا 200 هزار نفر داریم و این هم بودجه ارتش است و میگفت؛ مثلا، این مقدار خرجشان است و بعد نتیجه میخواست بگیرد که شما سربازانی که این مقدار خرجتان میشود، همه را اعلیحضرت به شما میدهند و اینها را حفظ کنید و وقتی که میبینید اعلیحضرت به شما آن قدر علاقمند است، اسلحه و وسایل، کلاه، و ... را حفظ بکنید و قدردانی کنید و از فرمانده کل قوا به این شکل قدردانی کنید.من چون طلبه بودم، بهتر میتوانستم درس را پس بدهم. وقتی که من بلند شدم همان درس را برای سربازان باز توضیح بدهم، از آمار و ارقام ایشان تشکرکردم با همان روح طلبگی که داشتم و حالت انتقادی که در ماها بود، گفتم این اموالی که خرج ما میشود، اینها برای شخص نیست؛ چون ایشان خواستند از اعلیحضرت تعریف کنند، اما تعریف نبود. ایشان بگویند که مال خود شماهاست.بنده، شما و دیگری که سرباز است، همه بچه برزگر هستیم، آن بیلی که پدرمان میزند، مالیات همان است؛ آن دگمهای که بر پیراهن شما است، مالیات همان است و اینها است که جمع شده است و برای ما کلاه شده و اگر اینها را حفظ نکنیم، خودمان ضرر کردهایم، نه شاه و این ضرری است که برای خود ما است. بعد همان جا گفتم: نتیجه بگیریم، وقتی که از جیب ملت و از جیب خودتان ، پدرتان و مادرتان این طور خرج میکنیم، سزاوار نیست که بیاییم و در سربازخانه مفت بخوریم و بی خدمت برویم، مسؤولیت مردم را از این طریق بیدار کنیم. همین مثال را زدم که شما توجه کنید آن روح آموزش، روح پرورش و روح تعلیم بسیار مهم است.اگر محور جامعه شاه بشود و یا محورش یک شخص شود و آن شخص که به لحاظ روحی، خلقی و زندگی خودش نمیتواند پیش مردم معمولی مقدس بشود، وقتی که آن زندگی و آن وضع را میبیند، زن خود را به یک طریق میبیند و بچه خود را به طریق دیگری میبیند و مهمانی را به طریق دیگر میبیند و سیاستش را به طریقی و کارش ]را [هم به طریق میبیند. این نمیتواند برای سربازی که میخواهد جان خودش را تسلیم این مردم بکند، الگوی مقدسی شود. این نمیشود.در آموزش باید یک محور درست انتخاب کرد، جهت درستی انتخاب کرد که بشود سرباز آفرید، ممکن است فرمولی کنند و به افسر بگویند که شما این درس را در کلاس بگویید و آن افسری که میگوید، خودش هم ایمان نمیآورد؛ چون تحصیل کرده و با سواد است و میفهمد. فقط میخواهد وقتش را پرکند، و نه سرباز را میتواند مؤمن بار بیاورد.بدانیم برای چه میجنگیم و برای چه میخواهیم فدارکاری کنیم. آن موقع میتوانیم واقعآ سرباز داشته باشیم و میتوانیم واقعآ فرمانده داشته باشیم و میتوانیم واقعآ فرمانبردار داشته باشیم ، و این در درجه اول خود شما افسران هستید که خودتان چون این دوره و زمان به این طریق است، باید فکر کنید؛ به آن راهی که انتخاب کردهاید، مؤمن باشید؛ یعنی واقعآ بدانید که چون آدم میتواند بقال باشد، معلم، مهندس و سرباز باشد و میتواند زندگی داشته باشد.در گذشته شاید فکر میشد که - انشاءالله - که دیگر جنگ نباشد، ولی فکر میکنیم که واقعآ این شغلی است که ما لباسمان را به این طریق انتخاب میکنیم و مردم از راهی و ما هم از راهی به این طریق ارتزاق میکنیم و باید زندگیمان را بگذرانیم.من فکر میکنم زندگی سربازی در ارتش به این طریق نمیشود، هر روز احتمال دارد جنگ پیش بیاید و احتمال دارد بخواهد آدم بکشد و یا کشته بشود، این حالتی است که برای یک نظامی باید پیش بیاید و لذا نظامی باید انتخاب بکند، باید واقعآ انتخاب بکند؛ به شکلی که حاضر باشد آن وقتی که گلوله آمد و خورد، راحت سرش را بگذارد کنار شنهایی که هست و بگوید ما وظیفهمان را انجام دادیم. حالا این تفنگ من را بعد از من دیگری بر میدارد. اگر طرفش هم کسی واقع شد، وقتی که انگشتش را روی ماشه میگذارد، دلش نلرزد که ما یک آدم کشتیم. آدم بکشید و بگذارید کسی را بکشند که باید کشته بشود.آدم اگر شغل را انتخاب بکند این به این صورت میشود. در آموزشها باید سعی کرد محتوای سربازی و محتوای این راهی ]را[ که شما انتخاب کردهاید، برای نظامیها روشن کرد.همین الان نگاه کنید همین جنگی که ما با عراقیها داریم، تفاوت دو طرف میتواند خیلی برای شما وسیله درس دادن باشد و شما از این جنگ خیلی میتوانید به آینده نظام تجربه منتقل کنید.پس اگر دیگران ندانند، شما که میدانید ما اگر بخواهیم مثل ارتش عراقبجنگیم، خیلی امکانات داریم که الان استفاده نمیکنیم. عراق حالا به این صورت است که بصره، العماره و خیلی جاهای دیگر عراق ]را[ درست میشود با خمپاره هم بزنید، یا توپ 130 میتوانید بزنید، با توپ 75 میتوانید بزنید و با توپ 155 میتوانید بزنید اگر هواپیما بفرستیم و سقوط کند، 20 میلیون دلار ضرر میکنیم. فقط گلولههای توپ بفرستیم، جنگیدن خیلی راحتتر است.اگر به صورت نظامیگری خشک باشد، همین جوری گلولههای خود را آن طرف بریزید کارخانههای خود را هم بسازید. ما میتوانیم گلولههای توپ 55 خیلی بسازیم، همینها ]را[بریزیم به بصره که یک شهر پانصد، ششصد هزار نفری است، همه شان آواره میشوند و عراق کشوری نیست که پانصد، ششصد هزار آواره را بتواند تحمل کنند و از لحاظ اقتصادی خرد میشود، ما این کار را نمیکنیم. نظامی ما این کار را درست نمیبیند. عراق آن همه آمد ما را زد، ما فقط یک دستور دادیم که بروید پالایشکاه بغداد را بزنید که بغدادیها بفهمند که ما میتوانیم بغداد و داخل شهر را بزنیم و این مطلب معلوم بشود، جایی که ما میخواهیم شهرهای دور را بزنیم، میآییم، اما میآییم پالایشگاه را بزنیم و شما بفهمید.البته، اسلام خشک نیست. آن روزی که مصلحت نظام ایجاد کند، چنین چیزی برای ما باز است. در یکی از جنگهای زمان پیغمبراکرم(ص) کفار مسلمانها را گرفته بودند و آنها را اسیر کرده و آورده بودند جلوی جمعیت که اینها نتواننند حمله بکنند. پیغمبر (ص) فرمود: نه، حالا که نظام بستگی دارد که چند تا مسلمان که اسیر شدهاند، کشته بشوند، بزنید و بکشید و بروید جلو. اما در شرایط عادی و معمولی سعی میکنیم که جنگمان هدفدار باشد، زندگیمان هدفدار باشد، تعلیماتمان هدفدار باشد و آن جوری بجنگیم.شما با این رویه که عملکردید، یک روزی وارد خاک عراق میشوید که مقداری هم شدهاید. وقتی که ما رفتیم در خاک عراق، مردم عراق باید بفهمند که ما از خود نظامیان عراق نسبت به آنها مهربانتریم. به طریقی رفتار کنیم که نشان اصالت اسلام ما باشد. شما وقتی که در کلاسها ارتش را معرفی میکنید، هدف و روح اسلام را معرفی میکنید، سرباز را به آن طریق تربیت کنید که یک چنین معجونی از آب در بیاید و من خیال میکنم که اگر حب و بغضها این اهداف تبلیغات استعمارگری کنار برود و جنگ ایران و عراق را بعدآ در تاریخ رسیدگی بکنند و به حرکت ارتش و سپاه در رابطه با عراقیها برسند، اینها خیلی مهم است؛ اعتبار شما میشود.یکی از کارهای مهمی که در آینده در کلاسهایتان باید بکنید ]این است که[ از تمام فرماندهان در تاریخ و حرکتهای اسلامی که بوده، جمع کنید و به درسها بریزید؛ یعنی اگر یک استاد میرود سر کلاسی و درس میدهد، درس خشک نظامی نگوید. مردم و ارتش چه اثری دارد، پشت جبهه چقدر میتواند مهم باشد، ارزش مهندسی که جامعه میتواند به ارتش بدهد، در جنگ چقدر است و مسائلی که از جنگ میتوانید در بیاورید؛ نیروی پیاده چه اثر مهمی دارد و حالت ایمان چقدر مؤثر است. اینها را در آورید و از صحنههای جنگی که کردید و از اسرایی که گرفتهاید و چیزهایی که از اسرا شنیدهاید و چیزهای که اسرای شما ارائه دادهاند، بگویید و مجموعه اینها را در بیاورید و در درسها و برنامههای تدریستان مخلوط کنید، شاگردهایی که میآیند آنها را تحت آموزش این طوری قرار بدهید و از چیزهای زنده تجربه جنگی خودتان بگویید و شما از این لحاظ میتوانید آینده ارتش و آینده نظام ایران را بسیار سازنده و امید بخش کنید و خلاصه من به شما عرض کنم که مسؤولیت بسیار مهمی د راین مقطع تاریخی بر عهده شماها است.یک بار گفتم حرکت تاریخ انقلاب، ارتش را به طرف خوبی آورد. جنگ ارتش را بسیار معتبر و آبرومند و پولاد آبدیده کرد، این جنگ رابطه بین مردم و ارتش را برای دهها سال تضمین کرد.ارتش، ارتش محبوب خواهد بود. ارتش مطلوب خواهد بود و فاصله با مردم نخواهد داشت. اینها چیزهایی است که خودش شده است، اما اینهایی که باید شماها بکنید، این است که از این مجموعه استفاده کنید، نظام تبلیغی و تحصیلی و تعلیمی و پرورشی خوبی درست کنید.این دو سال که بچههای مردم، بخصوص روستاییها به کلاسهای شما میآیند، شما میتوانید از این دو سال در سرنوشت آینده خود اینها در جامعه خیلی خوب بهرهبرداری کنید و خدای نکرده اگر هم طفره بروید و اگر هم وظایفتان را انجام ندهید، با کوتاهی کردن میتوانیم خیلی ضرر برسانیم و میتوانیم خیلی از فرصتها را از دست بدهیم. من خیال میکنم ]در[ آینده، اینجا منطقه آرامی نیست. منطقه خاورمیانه در دنیای اسلامی ایران یکی از روزنههای تاریخ ساز و سرنوشت تعیین کن است و شما واحدهای آموزشی، در این ارتش خودتان سرنوشت ساز هستید و میتوانید خیلی مؤثر باشید. از این موقعیت که به وجود آمده و این مسؤولیت سنگینی که دارید، استفاده مناسب را بکنید که ما در آینده در حرکات نظامیان در جامعه اسلامی کل منطقه بتوانیم نقش یک سپاه مسلمان انقلابی واقعآ متناسب با این فرماندهی کل قوایی که شما دارید، پیدا بکنیم.از ]هر [ زمانی از علیبنابیطالب(ع) که شمابه پایین بیایید، تا امروز ارتشی را پیدا نمیکنید که فرماندهی کل قوای آن کسی مثل امام باشد و این موقعیت، موقعیت ممتازی است. خوشبختانه، در قانون اساسی به شخص است، به رهبری واگذار شده است و شما از این به بعد زیر فرماندهی فقیه جامع الشرائط حرکت میکنید، با خیال راحت، یعنی هیچ مسؤولیتی شما ندارید. در زمان شاه اگر میخواستید جنگ بکنید، یکی مسائل قانونی، میهنی، نظامی برایتان مطرح بود که بایست عمل بکنید، یکی هم در وجدان خودتان بود میخواستید بروید مثلا ظّفار، یا ویتنام یا ... که آیا مرجع تقلید ما اجازه میدهد؟ دین ما اجازه میدهد؟چون به هر حال، شما مسلمان بودید و یک حالت دو گانگی در وجودتان بود. الان این حالت کاملا یکپارچه است، یعنی اگر فرماندهی گفت، اسلام هم گفت. شما دیگر یک سؤال مذهبی در کنار یک سؤال میهنی برایتان مطرح نیست. سؤال وجدانی در برابر سؤال حقوق برایتان مطرح نیست؛ یا بله یاخیر.اگر امام گفتند که این جنگ است، با یک خیال راحت میروید. اگر کشتید، ثواب دارد؛ برای اینکه وظیفه انجام دادید و اگر هم کشته شدید، ثواب دارد. اگر هم جنگ نشد و همین طوری برگشتید، باز هم ثواب دارد.یک راهی انتخاب شده که در آن راه، انسان مسلمان وضعش روشن است و این موقعیت برای یک نظامی ، امروز در دنیا به این آسانی پیدا نمیشود و این چیزها را - ان اشاءالله- در کلاسهایتان، برای توجیه افراد تحت تعلیم بیشتر روی آن تکیه کنید و من امیدوارم که این سمینار شما، سمینار مفید و سرنوشت سازی باشد و - ان شاءالله- که جنگ هم به زودی با پیروزی ارتش جمهوری اسلامی ایران پایان پیدا کند که شما فرصت سازندگی و تعلیم و تربیت بیشتری پیدا کنید. ان شاءالله که موفق و منصور باشید. والسلام علیکم و رحمه الله