سخنرانی
  • صفحه اصلی
  • سخنرانی
  • سخنرانی آقای هاشمی در جمع فرماندهان آموزشی سپاه و شورای آموزشی پیرامون اهمیت آموزشهای سپاه نمونه‏های برتری ایمان برسلاح

سخنرانی آقای هاشمی در جمع فرماندهان آموزشی سپاه و شورای آموزشی پیرامون اهمیت آموزشهای سپاه نمونه‏های برتری ایمان برسلاح

  • پنجشنبه ۹ اسفند ۱۳۶۳

 سخنرانی در جمع فرماندهان آموزشی سپاه و شورای آموزشی

    بسم‏الله‏الرحمن‏الرحیم

 »اَلْحَمْدُلِلَّهِ رَبِّ الْعالَمین، اَلصَّلوةُ وَالسَّلامِ عَلی رَسولِ اللَّهِ و آلِهِ اَجْمعین«

 از زیارت برادران تلاشگر و مؤمن و مجاهدمان خیلی خوشحالم و کم و بیش در جریان آموزشهای برادران سپاهی هستم. این برنامه به خاطر نیاز زیادی که به میدان عمل داشت و از آنجایی که مردم از پیش آمادگی نداشتند، ما نیاز به سرعت و عجله و کار بیشتری داشتیم که بتوانیم حداقل نیروی آموزش دیده را در میدانهای گوناگون در سطح معمولی آن داشته باشیم. مطلع هستم که برادران سپاه این کار را به خوبی انجام دادند و نوعاً هم موفق بودند و تا به حال بسیاری از برنامه‏های مراکز آموزشی سپاه را دیده‏ام.

 یک نکته که همیشه محرز بود و شما خودتان شاید بیشتر از من مواظبش بودید؛ این بود که در آموزشها، سرعت یادگیری در تیپ نیروهایی که در سپاه آموزش می‏دیدند، همیشه زیاد و فوق حد انتظار بود. اخیراً گروهی از سپاه را برای آموزش یکی از اسلحه‏های پیشرفته دنیا، در یکی از مراکز نظامی کشورهای دیگر اعزام‏داشتیم که وقتی برگشتند و ملاقاتی که با آنها داشتیم به نظر رسید که کار یکساله را در ظرف یکی دو ماه به خوبی یاد گرفته بودند و برای من هم اعجاب انگیز بود. ممکن است گاهی فکر شود که اینها در مرحله خیال و حرف است ولی در میدان عمل هم این مسأله برای ما محسوس است، بالاخره این آموزش دیده‏ها باید روزی آموزش خودشان و یاد گرفته‏های خودشان را در میدان جنگ به معرض عمل در بیاورند و دیدیم که انصافاً در عمل هم این گونه بوده است.

 نکته‏ای که می‏تواند این مسأله را برای ذهن توجیه کند؛ این است که این موفقیتها در آموزشها و این گونه مراکز خوب است؛ زیرا حرکت از نقطه ایمان شروع می‏شود، هم معلم و هم متعلم به خاطر ایمانی که به این راه دارند وارد این کلاس می‏شوند و اساتید هم به خاطر ایمان و عقیده و دریافتی که از صحت این راه دارند، در کلاس حاضر می‏شوند. معلم همه توانش را به کار می‏برد که هر چه دارد به شاگرد منتقل کند، برای اینکه اینجا مسأله رقابت و ترفندهای استادهای دنیایی را به کار بردن نیست. خیلی از صحنه‏ها هست که اساتید برای اینکه تفوق علمی خودشان را حفظ کنند، این گونه حرکت می‏کنند که به هر حال همیشه استاد باشند و شاگرد همیشه شاگرد باشد. در این محیط چنین چیزی نیست؛ یعنی، استاد برای خاطر خدا و برای خاطر عملی کردن افکارش، سر کلاس آمده و اگر روزی ببیند که شاگردش می‏تواند جای او را پرکند، خیلی هم خوشحال است.

 به علاوه همیشه کمبود استاد وجود دارد، فشار هم وجود دارد که استاد هم زیاد کار کند، شاگرد هم این دوره را برای چیزی جز آن اینجا آمده که زود خودش را برای عمل کردن و خدمت کردن، مجهز کند؛ لذا در اینجا هیچ لحظه‏ای و هیچ امکانی از استاد و شاگرد از دست نمی‏رود. آن مایه ایمان، اعتقاد و حقانیت راه هم توشه بسیار غنی‏ای است که اینها را در کارشان، با پشتکار و مقاوم کند. این رمزکار است که ما را در این آموزشها، موفق کرده است و این رمز موفقیت را باید حفظ کرد. نیروهای انقلابی و نهادهای انقلابی تا هنگامی که متکی به همین معنویت و ایمان و رابطه با خدا باشند، همیشه در کارهایشان موفق خواهند بود. اصولاً یک چنین مایه‏ای، یک چنین خاصیتی دارد که شکست در آن راه ندارد.

 بهترین راهی که انسان در کل مسیر زندگیش دارد؛ این است که با ایمان به خدا مسلح باشد و مقید باشد به اینکه در راه خدا می‏خواهد حرکت کند. او همه جا به موفقیتی دست یابد که احتمال شکست در آن نیست؛ چونکه در راه اهداف الهی هر طرفش که پیش آید و هر حالتش که پیش آید، برای آدم پیروزی است و اصلاً شکست معنا ندارد؛ زیرا وقتی انسان چیزی را تشخیص بدهد که وظیفه الهی اش است و خالق جهان که قادر مطلق است چنین چیزی را از او خواسته و او برای انجام وظیفه و برای رضای خداوند وارد این عمل می‏شود و این را هم می‏داند که خداوند اگر بخواهد این کار را به پایان برساند، قدرتش فوق اینهاست و قدرت مطلق است. هیچ قدرتی بالاتر از قدرت الهی نیست من به عنوان وظیفه وارد این عمل شدم و اراده خداوند هم هر چه بخواهد، همان می‏شود، البته وسایل با اراده خداوند در آفرینش اثر دارند. اگر آن چیزی را که فکر می‏کند در آن پیروز می‏خواهد شود، اگر موفق نشد، اینجا از لحاظ روحی شکست نمی‏خورد، ما وظیفه‏مان را انجام دادیم؛ یعنی، آن مسأله اصلی این بوده که ما وظیفه‏مان را انجام دهیم. برای اینکه یک تعبیری به پیغمبر(ص) و مسلمانان صدراسلام دارد، مسلمانان وقتی که احساس می‏کردند که منطقشان زیاد پیشرفت نمی‏کند و کفار منطق آنها را قبول نمی‏کنند و نمی‏پذیرند و بعضی از کفار به همان حالت می‏مانند، بنابراین یک قدری ناراحت و نگران بودند که آیه از قرآن آمد که شما چرا این قدر ناراحت هستید »وَلَوْشاءَ رَبُّکَ لامَنَ مَنْ فِی‏اْلاَرْضِ کُلُّهُمْ جَمیعًا اَفَاَنْتَ تُکْرِهُ النَّاسَ حَتَّی یَکُونُوا مُؤْمِنینَ«. اگر خداوند می‏خواست همه این مردم مثل شما که مسلمان شدید، آنها هم مسلمان و مؤمن می‏شدند. اراده خداوند این چنین نیست که بر یک دریچه و راه خاص محدودی، محدود باشد، وظایفی را خداوند گذاشته و افرادی هم هستند به این وظایف عمل می‏کنند. بنابراین وقتی که یک چنین برداشتی از حرکتها و از میدانهای عمل، در ذهن باشد، هیچ فرد مسلمانی در هر جا که کار می‏کند و در هر جایی که حرکت می‏کند مسلمانان در میدان جنگ، اصلاً احتمال شکست برایش مطرح نیست، همیشه در فکر پیروزی است.

 همیشه رمز موفقیتهای مسلمانان در میدان جنگ، در جنگهای صدراسلام منطق "اهدا المسلمین" بوده است. امروز نیز همین منطق است؛ یعنی، یک انسان رزمنده یا کسی که در مقدمات رزم اسلامی کار می‏کند، منطقش این است که در این حرکت یک راه بیشتر برای ما نیست و آن هم رسیدن به رضایت خدا به مخالفانشان می‏گفتند که فقط یک چیز می‏تواند منتظر ما باشد، آن هم نیکی و خوبی و پیروزی است که در سایه پیروزی، رضایت خدا و پیشرفت اسلام و یا شهادت است که باز هم رضایت خدا و انجام وظیفه است که هر دوی آنها خوب است.

 اگر افراد در کارهایشان به یک چنین منطقی مسلح باشند، هر جا باشند موفق هستند. آن نکته‏ای که رمز اصلی موفقیتهای نهادهای انقلابی ما در سپاه، کمیته‏ها، جهادیها، نیروهای دیگری که در صحنه‏های دیگر کار می‏کنند و در این مقطع چهار، پنج ساله نیروهای بسیج، ارتش و اینهایی که در میدان رزم می‏جنگیدند، این بود که اینها چنین طرز تفکری داشتند. اگر همه افراد طرز تفکرشان این نبود ولی عده قابل توجهی در میان اینها، با چنین ایمانی می‏جنگند و این شکست ناپذیری آن چنان نیرویی به انسان رزمنده و مجاهد و تلاشگر در هر میدان خدایی می‏دهد که فوق همه تلاشهای دیگران است. نیروی عظیمی است آن آیه شریفه قرآن که تأکید می‏کند که در صدر اسلام هر مسلمانی و یا هر مؤمنی باید در مقابل ده تا کافر در میدان جنگ مقاومت کند و این یک تکلیف از طرف خداوند است که در آیات دیگرش می‏فرمایند که ما تکلیف "مالایطاق" نمی‏کنیم و این صریح است "لانُکَلِّفُ اللَّه نَفْسًا اَلاَّ وُسْعَها" و همانکه قدرت دارد، به همان اندازه هم تکلیف دارد. همان قرآنی که می‏فرماید: "لانُکَلِّفُ اللَّه نَفْسًا اَلاَّ وَسْعَها" دوباره قرآن می‏گوید که "وَاِنْ یَّکُنْ مِّنْکُمْ اَلْفٌ یَّغْلِبُوا اَلْفَیْنِ باِذْنِ اللَّهِ وَاللَّهُ مَعَ الصَّابرینَ" اگر ده تا صابر، ده تا مؤمن در میان شما هست، باید دویست نفر از کفار را در میدان جنگ شکست دهند. از این آیه معلوم می‏شود که تکلیف فوق طاقت انسان نیست، سّر مطلب را باید در آوریم.

 خدا که می‏فرماید ما تکلیف فوق طاقت برانسان واجب نمی‏کنیم، از آن طرف هم که تکلیف می‏کند که بیست مؤمن در میدان باید دویست نفر را از خط خارج کنند، این معلوم می‏شود که طاقت یک مسلمانی که با این روحیه می‏خواهد تلاش کند، حداقل ده برابر آنهاست. این سّرش همانی است که عرض کردم؛ یعنی، آن برداشت، آن طرز تفکر، آن ایده، آن نگاه به هدف، آن همراه داشتن اراده الهی در مسیر حق بودن، خیلی چیزها در آن هست که حالت انسان را نشان می‏دهد.

 لذا من به برادران مسؤول آموزش عرض می‏کنم که شما باید در محیط آموزشی خود که آن فنون و چیزهای علمی و فنی را وقتی که یاد می‏دهید، فراموش نکنید که تفاوت شما با دیگر آموزش دهنده‏ها اینجا است؛ یعنی، شما باید بچه‏هایی که زیر دستتان می‏آیند، سعی کنید که این روحیه در آنها تقویت بشود. یک آرپی جی زنی که مسلح به این طرز تفکر باشد، اگر شما حداقل ده تا آرپی جی زن تربیت کردید، بیش از این هم می‏شود. پس بُرد عمل شما در این رمز ایمانی ماست. اگر هر یک از فنونی را که شما بخواهید یاد دهید، اگر یک آدم با ایمان این را یاد بگیرد، کار شما بُردش حداقل ده برابر است. این دیگر حرف نیست و اگر ما همراه این حرف، عمل نداشتیم، بعضیها ممکن است تصور کنند که مثلاً، ما تعبداً قبول می‏کنیم چون مسلمانیم و در قرآن هم هست، اما این طور نیست و در عمل نشان داد که در میدانهای جنگ خودمان، ما نشان دادیم.

 روزهایی که در جزیره مجنون جنگ شدید بود من در آن حول و حوش بودم و مراقبت می‏کردم. عملیات جزیره را شما در نظر بگیرید که تعدادی از بچه‏های مؤمن رفته بودند در جزیره‏ای که از این طرف نسبت به ما، حداقل 13 کیلومتر از خشکی دور بود و از آب می‏بایست عبور می‏کردیم، وسایل سنگین هیچ چیزی نداشتیم و آنجا نه توپهای سنگین، نه تانک، نه نفربر زرهی، نه کامیون و خمپاره اندازهای سنگین هم نداشتیم ولی دشمن، هم به خشکی راه داشت - با چند تا پل از جزیره با خشکی راه داشت - و هم با نیروهای عظیم و لشگرهای نیرومندش در جنوب جزیره مستقر بودند و چون ما ضد هوایی در جزیره نداشتیم و فقط از همین سلاحهای 24، 23 میلیمتری داشتیم، چرا که بیشتر از این نمی‏شد آنجا ببریم و آن موقع در روزهای اول، پدافند اصلی ما هم، هاگ و از این نوع سلاحها بودند و اینها نیز عقبتر بودند. هواپیماهای اف چهارده هم در یک نقطه خاصی پرواز می‏کردند.

 بنابراین، عراق در فضای هوایی جزیره، حتی هواپیماهای‏ملخیش را برای جنگیدن با افراد می‏فرستاد. دشمن همه چیز آنجا داشت، حتی آن طور که می‏دانید، سلاحهای شیمیایی هم استفاده می‏کرد. شیمیایی اعصاب بچه‏ها را خُرد می‏کرد. برای اینکه وقتی یک گلوله می‏خورد و دودش بلند می‏شد، طبیعی است که چه اثری می‏گذارد، با اینکه از آب فاصله داشتند ولی اینها در آن جنگی که در جزیره شد و مقاومت کردند و جزیره را حفظ کردند و چند بار دشمن را بیرون ریختند.

 آن بهترین سند موفقیت ایمان در میدان جنگ است. بهترین سند است؛ یعنی، رسانه‏های جمعی دنیا نخواستند این حماسه عظیم را در تاریخ دنیا، آن طوری که هست جلوه دهند؛ برای اینکه واقعاً شکست اسلحه و فنون نظامی و امکانات مدرن در مقابل نیروهای ایمان، همان جا؛ یعنی، بهترین صحنه‏اش آنجا بود. خیلی طول کشید تا ما پل را نصب کردیم. تازه پل را که نصب کردیم، ماشینهای سبک فقط از روی آن عبور می‏کردند و ماهها طول کشید تا جاده درست شد. در تمام این مدت، دسترسی ما به آب و قایق، مشکل بود، تغذیه ما این گونه تأمین می‏شد و آن جزیره را آن گونه حفظ کردند. اگر ما در همه تاریخ جنگمان غیر از همین جنگ دفاع از جزیره را نداشتیم، قبلاً تصرف جزیره، یک حماسه عظیمتری است که اگر همین دفاع از جزیره را نداشتیم، بهترین سند برای این وضع شما بود.

 پیروزی ایمان منحصر به ما ایرانیها که نیست، امروز شما مهمترین حماسه‏های تاریخ، جلوه ایمان در رزم را در لبنان شاهد هستید. تعدادی از مردم محروم و فقیر در روستاهای لبنان، چندین بار ارتش مغرور و فاتح اسرائیل را در جنگهای بزرگ به ستوه درآورده و مستأصل کرده است. اسرائیلیها، ذلیلانه از صیدا و اطراف صیدا فرار کردند. امروز در جنوب لبنان کارشان به جایی رسید که زورشان به رزمندگان مسلمان نمی‏رسد؛ مثلاً، با دهها تانک و نفربر به یک دهکده مخروبه روستایی بی‏پناه و بی‏دفاع حمله می‏کنند، خانه‏ها را با بولدوزر خراب می‏کنند، زن و مرد را زیر بولدوزر، زیر آوار ساختمانها می‏گیرند، بچه‏ها را زیر تانکها لِه می‏کنند، برای اینکه خشمشان را نسبت به این گروه مسلمانی که با اینها می‏جنگند و در مقابل اینها عاجز نمی‏شوند، نشان بدهند.

 این ذلت یک ارتش و نقطه قوت یک نیروی ایمان است که اینگونه ارتش را به عکس‏العمل حیوانی، آن هم غیر موفق وادار می‏کند، اینها فقط یک عکس‏العملهایی است که آبروی خودشان را در دنیا ببرد. به هر حال یک دهم اخبار این هم که منتشر شود، دنیا می‏گوید چه خبر است؟ آنجا چطور یک ارتشی با نیروهای زرهی سنگین با مردم روستا به خاطر اینکه ممکن است در این روستا یک چریکی باشد یا در این خانه‏ها یک چریکی باشد، این طور برخورد کند؟ اینها، آمریکاییها، ایتالیاییها، فرانسویها و انگلیسیها را مثل سگ فراری از توی لبنان - آن هم عده‏ای از مردم مسلمان - فراری می‏دهند، خیلی حرف است. همه این چهار کشور در طول این پانصد سال، هر جا ناوگانشان در ساحل کشوری موضع می‏گرفت و نیرو پیاده می‏کردند و تفنگدار دریایی پیاده می‏کردند، آن کشور را شکست دادند.

 اگر شما تاریخ هند، چین، فیلیپین، کره، ویتنام و همه کشورهای شرق، کشورهای آمریکای لاتین را در این پانصد سال بخوانید می‏بینید که اینها این چنین بودند، یک ناوگان، چند تا کشتی و مقداری سرباز می‏فرستادند، توپها را روی بندرها می‏بستند، مسجد خراب می‏کردند و یک کشور عظیم را ساقط می‏کردند، نه یک ناوگان عظیم بلکه معمولاً یک واحد کوچکی را برای این کارها می‏فرستادند، ولی در اینجا، چهار تا کشور بزرگ دنیا، ناوگان‏هایشان را فرستادند و نیروهای زبده‏شان را پیاده کردند و از داخل، دولت لبنان حمایتشان می‏کرد. ارتش لبنان و فالانژها حمایتشان می‏کرد، اسرائیل هم نصف کشور را گرفته بود، ولی یک عده مردم مؤمن اینها را آن چنان ترساندند که اینها مثل سگ زخم خورده فرار کردند و در رفتند و بعد هم رفتند سراغ اسرائیلیها و این بلا را به سر اسرائیلیها آوردند.

 در اینجا یک نفر در مقابل بیش از هزار نفر است، این در حالی بود که یک نفر در برابر ده نفر آن باید مقاومت می‏کرد. به طور کلی، عرضم به شما این است که آن نکته مهم شما در آموزشگاههایتان تکیه روی انسانهای مؤمن، متعهد و متدین باشد که از آموزش و اسحله همراه با قدرت ایمانش استفاده کند که این مهم است. نفس آموزش خوب است، نفس علم خوب است و هر کس هم یاد بگیرد ولی اگر شرارت نکند، خوب است. برای هر کسی که آموزش یاد گرفته، یک قدرتی است، اما کاربرد اساسی آن به دست انسان متعهد است و این نیروهای متعهد باید در مملکت ما و در کشور ما باشند. شما آنهایی را که تعلیم می‏دهید و در جامعه پخش می‏کنید، اینها، این کشور را تضمین می‏کنند.

 دشمنان ما وقتی این واقعیت را بفهمند که دهها هزار نفر افراد تعلیم دیده متعهد در جامعه پخش هستند، در روستاها هستند، در شهرها هستند، در میدانها هستند، در نهادها هستند و اینها برای دفاع از دینشان و کشورشان اسلحه به دست می‏گیرند، دیگر جرأت حمله به این کشور را نخواهند کرد، هر چند هم که از ما ناراضی باشند. آمریکاییها اگر از این روحیات شما نمی‏ترسیدند، در این پنج، شش سال بارها به ما حمله کرده بودند و سایر قدرتها هم همین کار را کرده بودند. آنها می‏دانند که اینجا چه گورستانی برایشان هست، می‏دانند اینجا چه باتلاقی برای آنها است.

 لبنان یک سایه‏ای از بچه‏هایی است که شما آموزش دادید که آنجا رفتند و روحیات شما را به آنجا منتقل کردند و زمینه آنجا را مساعد دیدند و برای برادران و خواهران لبنانی کار کردند، آن یک سایه‏ای است که این گونه به سرشان آمد. آنها می‏دانند که در ایران چه خبر است. نَفس همین تعلیم و آموزش و آمادگی برای دفاع کافی است.

 ضد انقلاب با اینکه به سرعت این گونه، مثل یخ، مثل برفی که در بهار باران روی آن بریزد، آب شد و به زمین فرو رفت و آن کله گنده‏هایشان که ادعاهایی برای خودشان داشتند از این مملکت فرار کردند و زیر سایه جهنمی ابر قدرتها رفتند و در آنجا به دریوزگی افتادند. آن زندگیهایی که برای خودشان در آنجا درست کردند، فقط نان بخور نمیرشان را می‏گیرند و جاسوسی و خبر جعل می‏کنند؛ برای اینکه رسانه‏های جمعی دنیا خوراک دروغ داشته باشند.

 آنها در روزهای اول انقلاب در کردستان خیال می‏کردند که کردستان را بلعیده‏اند، بنابراین شعار نفت خوزستان برای عمران کردستان، بلند کرده بودند که می‏خواستند دو سه استان را یک جا تصرف کنند و از طرف عراق و شوروی و آمریکا و از همه جا حمایت می‏شدند، حالا به یک ذلتی افتاده‏اند که برای اینکه کمی خودشان را در کردستان نگه دارند؛ مثلاً، یک دفعه به دروغ فلان رهبرشان در خارج، مصاحبه‏ای می‏کند و می‏گوید که دولت ایران با ما مذاکره دارد؛ برای اینکه یک امیدی به مردمشان دهند.

 همین چند وقت قبل از این، قاسملو چنین چیزی گفته است آن روزی که شما قسمت عمده کردستان را زیر نظر داشتید، ما حاضر نبودیم در صورت شما نگاه کنیم که شما این چنین به این انقلاب و به این مردم مظلوم کُرد خیانت و ستم کردید و حالا که متواری شدید و در به در گداخانه‏های اطراف پاریس شده‏اید و با گدایی آنجا روزی خودتان را می‏گذرانید، حالا جمهوری اسلامی می‏آید که با شما حرف بزند؟ آخر چه حرفی؟

 اگر ملت کُرد را بگویید، بله، ملت کُرد را ما حفظشان می‏کنیم و می‏بینید که امروز بچه‏های عزیز ما آنجا رفتند و از همین ملت کُرد دفاع می‏کنند. این ملت غیر از شما هستند. این ملت همینهایی هستند که همین حالا در بیست و دو بهمن نشان دادند و عظیمترین اجتماعات را در شهرهای کردستان به پا کردند، بعد از شش سال زخمی که شما برایشان درست کرده بودید و تروریسم و تهدیدی که کرده بودید و اخاذی که از جمهوری اسلامی کرده بودید، همانهایی هم که فریب خورده بودند، اگر بیایند، آنها را هم حاضریم که پناهشان دهیم و حفظشان کنیم و کمکشان کنیم، اما آن خیانتکارهایی که این همه برای این ملت مظلوم، اسباب زحمت شدند، آنها دیگر راهی ندارند، آنها باید مجازات شوند؛ مثل خود صدام. وضع خائنهای درجه اول هم روشن است.

 در مجموع من می‏خواهم به شما بگویم که شما در آموزشگاههایتان آن عنصر اصلی که نیروهای رزمنده ایران را از دیگران ممتاز کرده، حفظ کنید و فنون را آموزش دهید، اما غفلت نکنید که این فنون همراه ایمان و اعتقاد و اخلاق خوب و عبادت و معنویات می‏تواند خیلی در کار مؤثرتر باشد تا نسبت به فنی که در دست انسان معمولی یا بی‏ایمان باشد، الحمدللَّه از این جهت شما تا به حال همین گونه بودید. ان‏شاءاللَّه در آینده هم همین گونه خواهد بود. شما را به خدا می‏سپاریم، سلام ما را به همه جوانهایی که تحت تعلیم دارید، برسانید و ان‏شاءاللَّه ما در میدانهای عمل، حضور شما را زیادتر خواهیم دید.

 خدا حافظ شما

    والسلام علیکم و رحمةالله و برکاته