سخنرانی آقای هاشمی در جمع فرمانداران سراسر کشور پیرامون مسئولین و مردم و مارکسیسم و سرمایه داری
سخنرانی در جمع فرمانداران سراسر کشور
این چهرههای برادران فرماندار که انسان اینجا میبیند، واقعآ تبلوری از توده مردم ماست و این در جمهوری اسلامی بسیار زیباست که مسؤولان مهم کشور که به نظر من سمت فرمانداری یکی از پستهای بسیار مهم کشور است ـ از توده مردم باشند، این خیلی خوب و جزو افتخارات و از دستاوردهای انقلاب اسلامی است.البته، ما توقعی غیر از این نداریم. در گذشته یادمان هست که فرماندارها به عنوان نماینده شاه در شهرها چه کردند و چه عناصری بودند؛ اگر میشد، الان یک جلسهایی تشکیل میدادیم که شما یک طرف بودید و فرماندارهای ژریم گذشته هم میآمدند و یک طرف بودند؛ اگر همین، یک فیلم شود، یکی از اسناد بسیار گویا برتودهای و مردمی بودن و اسلامی بودن جمهوری اسلامی خواهد بود.خوب! من عدهای از شما را میشناسم و از سابق میشناختم و عدهای را کم کم در حین مسؤولیتها شناختم و خانوادهها و حدود زندگی بعضیها رامیشناسم و میدانم که اکثرآ از قشر متوسط و یا پائینتر از متوسط هستید، و داشتن صلاحیتهای روحی و تحصیلات و صلاحیتهای معنوی ایجاب کرده که خضوع اسلامی را در شغلتان داشته باشید و - ان شاءالله - این خضوع ادامه پیدا کند و حالت فرماندار و نماینده نیروی سیاسی بودن در یک منطقه شما را نگیرد و از اینکه شما و ما و همهمان مستخدم هستیم و برای خدمت آمدهایم و نه برای چیز دیگری، غفلت نکنید.همین خصیصه جمهوری اسلامی است که علی رغم مشکلاتی که انقلاب و جنگ دارد، باعث شده است که مردم از جمهوری حمایت کنند؛ یعنی ، حالا اگر مردم میدیدند که بعد از پیروزی و بعد از این شهادتهایی که دارند، باز یک عده مفتخور و یا خود خواه که برای چاپیدن اموال مردم و یا برای غصب کردن قدرت مردم جیبی درست کردهاند و آنجا برای شخص خودشان آمدهاند، از ما و جمهوری ]اسلامی [حمایت نمیکردند.امروز ]اگر[ همه دنیا و آن طرف اقیانوس اطلس را در نظر بگیرید و ]به[ تمام کشورهای آمریکا- چه شمالی و چه جنوبی - و تمام کشورهای آسیا و اروپا، برویم، نمیبینیم که یک کشوری در دنیا باشد که مردمش تا این حد ـ که مردم ما به حکومت علاقهمند هستند و حکومت را از خودشان میدانند ـ در متن جریان کشور باشند؛ واقعآ نداریم، حالا من نمیدانم که در گذشته میتوانیم در تاریخ پیدا بکنیم یا نه؟واقعیت این است و این چیزی ]است [ که شما الان میبینید، مردم نسبت به حقوق و حدود حکومت، خودشان را صاحب حق میدانند و به خودشان حق میدهند که پیش از حکومت از حکومت دفاع کنند. نسبت به مسائلی که در سطح منطقه مطرح میشود و به یک نحوی به دولت و به نظام اسلامی مربوط میشود، مردم آن چنان عصبیت نشان میدهند و آن چنان حضور پیدا میکنند که ایجاب میکند که ما بیاییم دخالت کنیم و مردم را یک مقدار تعدیل کنیم. از آن روزی که مردم احساس کردند که این حکومت و این نظام نیاز به حمایت آنها دارد، هر جا که لازم بود، در مقابل این مجلس ما صحنههاییدیدیم که اگر درست منعکس میشد، دنیا را متحیر میکرد که این مردم چه کسانی هستند و این حکومت چیست که مردم این طور هستند؟گاهی بیش از یک میلیون آدم در این خیابانها جمع میشدند و برای یک موضوعی که موضوع کلی حکومت هم بود، میخواستند تحصن کنند و برای دفاع از حکومت از آنجا نروند و کسانی که یک مقدار یا زیاد و یا کم بوی مخالفت با حکومت و نظام از آنها بلند شود، آن چنان مورد بغض و نفرت مردم قرار میگیرند که زندگی کردن برای آنها در جامعه ممکن نیست.البته، قشری هم هستند که مخالفند و آنها خودشان و در محدوده خودشان گرمند، اما آنها توده مردم نیستند؛ مثلا، تصیفه شدهها و لاابالیها و سرمایهدارهایی که سرمایههایشان مشروع نیست.البته، سرمایههایی که مشروع هست، ]صاحبان[ آنها با ما هستند و از خودشان هم نمیترسند و تیپ آدمها هستند که با ما مخالفند؛ بیدینها و امثال اینها، همه آنها هم نه؛ بعضیها که دین هم ندارند، باز میبیند این نظام، نظام مردم است باز او با ماست.آنها در یک قشر خاص با خودشان زندگی میکنند و ما هستیم و این مردم، این مردمی که به مناسبتهای مختلف اینها را مجتمع میکنیم، این سرمایه را ما باید برای اسلام و جمهوری اسلام حفظ کنیم.در آن جمله معروف علیبنابیطالب(ع) به مالک اشتر- که شما الان هر یک در حکم مالک اشتر هستید و مالک اشتر آن موقع در مصر مثلا استاندار بود و شما فرماندار هستید، همان خاصیت را دارد؛ یعنی، شما با مردم سرو کار دارید و این مسأله در مورد شما باید محکمتر باشد ـ امام به مالک میگوید: به عنوان یک اصل از وظایف تو که باید در نظر تو مقدم باشد ـ آقایان این را یک اصل قرار بدهند، میدانید که این جمله علیبنابیطالب(ع) میتواند برای شما در حرکتها و در برخوردهایتان و آنجایی که تصمیم گیری با شما است. آنجا که قانون معلوم کرده و آنجا که حدود را مشخص کرده، آنجا معلوم کرده است، اما یک مواردی هست که شما باید تمصیم بگیرید. اینجا معیار را امام علی(ع) برایمان فرموده است ـ که شما نگاه کنید و ببینید که توده مردم منافعشان کجاست و میلشان کجاست و رضایتشان به چه چیزی جلب میشود.البته، آنجا گفتم که حق روشن نیست، گاهی ممکن است که حق روشن باشد که آنجا هر کس مخالف باشد- چه توده و چه خواص ـ ماباید حق را انجام بدهیم و به اطراف بستگی ندارد، اما آنجایی که مسائل عرفی پیش میآید و تصمیمگیری با ماست و اصطکاک منافع خواص و عامه مردم پیش میآید، معیاری که علیبنابیطالب(ع) دارد، یک علامت حق است و خود این نشانه حق است که ما باید نفع عامه مردم را در نظر بگیریم.یک جایی میخواهید و یک کار عمرانی در منطقه خودتان انجام بدهید، جوری مطرح میشود که در یک کیفیت یک شخص یا دو شخص، یک قدرت و یا یک فامیل استفاده میکند و در یک کیفیت یک عامه از آن استفاده میکنند. در نظام گذشته این بوده که همیشه چند فامیل و قدرت این چیزهای خوب را جذب میکردند، میدیدیم که مثلا، یک راه کشیده شد که به زمین فلان کس ادامه پیدا کند، یک لوله آب میبردند، برای اینکه یک گروه خاص استفاده کنند و یک چیزی برای عوارض قانون خاص میگذاشتند تا یک گروه خاص از آن استفاده کنند.این جوری بود؛ یعنی، تصمیمگیریها از بالا تا پایین این جوری بود که یک عده مشخص و معینی استفاده میکردند و این عده گاهی آمریکا بود و گاهی شوروی بود و به داخل کشور هم که میآمدیم، معلوم بود که چه کسانی هستند.الان واقعآ معکوس شده و جریان دیگری شدهاست و ما میخواهیم این جوری عمل کنیم و شما باید وقتی که این طور موقعی پیش میآید، نگاه کنید که حق و رضایت عامه کجاست.خشم طبقات خواص با فرض رضایت عامه قابل بخشش است، ولی معکوسش نمیشود؛ با خشم عامه شما نمیتوانید و نباید رضایت خاصه را جلب کنید. این اصل است، و شما معیار قرار بدهید و آنجاهایی که معیار ندارید، این برای شما راهگشاست، و در بسیاری از تصمیمها که شما در آن متحیر میشوید، این میتواند برای شما معیار باشد و راه بروید.گفتم که ما حمایت توده را برای انقلاب اسلامی لازم داریم. حتی این جنبه سیاسی هم نبود، حق ایجاب میکرد که ما با آنها باشیم، ولی این جنبه سیاسی هم پیدا کرده و این حالت برای ما مؤکد شده است و ما اگر مردم را با خودمان نداشتیم، جنگ ما را برده بود.هیچ وقتی ارتشی که از زیر بار انقلاب درآمدهاست، نمیتواند بیست ماه آن جوری بجنگد. ارتش که تصفیه شده است و میدانیم که ما ارتش را بازسازی نکرده بودیم و به قول خودشان از ارتش برداشته بودیم و بعد از انقلاب به ارتش چیزی نداده بودیم، اگر ما همراهی این توده را نداشتیم، نمیتوانستیم از زیر بار فشار شورشهای ضدانقلاب داخلی در بیاییم و مطمئن باشید که نمیتوانستیم. آنها خیلی قوی و بسیار بودند و مردم را گمراه کرده بودند، نیروهای خارجی را پشت سرشان داشتند و شیطانهای داخلی آنها را حمایت میکردند و میکنند، هزارها و دهها هزار اسلحه و انبارهای مواد منفجره داشتند، صدها وسیله چاپ و چاپخانه داشتند و خیلی چیزهای دیگر.اگر ما موفق شدیم اینها را به این صورت وادار به هزیمت کنیم، این مردم بودند، مردم هر جا را که دیدند اینها هدف میگیرند، آن چنان از آنجا حمایت میکردند که منطق آنها را ضعیف میکرد، و الان آنچه که آنها را متزلزل کرده و در نهایت شکستشان داد، باز همین حمایت مردم است.یعنی اینها باز شعارشان حمایت از خلق بود؛ مثلا، سلطنت طلبها اگر مبارزه میکردند، آنها نمیگفتند حمایت خلق و چیزهای دیگری میگفتند، اما این بچهها گول خورده بودند و بعضی از آنها داشتند دروغ میگفتند و صحبت از حمایت خلق بود و شعار هم خیلی آسان میدادند.این از بلاهایی است که در این گونه مراحل همیشه جامعه را کج میکند و میبرد، شعار یک جمله است و گفتنش خیلی آسان و زود هم در دل مردممینشیند و مردم ساده را زود جذب میکند و به مردم در یک جهت خاصی خط میدهد.اینها از روز اول پیروزی با بلندگوهایی که داشتند که حتی در صداو سیمای خودمان هم میآمدند و بحث میکردند، شعارهایی مطرح میکردند که ذهن جامعه را جوری منحرف کنند که نگذارند این جامعه تعادل خودش را حفظ کند.خوب! این توده مردم که معمولا میشود آنها را با شعار به راه انداخت، این قدر رشد کرده بودند که آن شعارهای انحرافی را تشخیص دادند؛ یعنی، در آن کارخانه وقتی یکی میرود و یک شعار شوق انگیز میدهد که دل این کارگران را با خودش بکند، کارگران این قدر شعور پیدا کردهاند که بفهمند، این شعار با منافع آنها سازگار نیست و آینده آنها را تباه میکند و آنها دروغ میگویند.سپس ما میبینیم که توده مردم، شجاعت نشان دادند، سپاه و کمیتهها و دادگاههای انقلاب آنها هم که مؤثر هستند و دانایی دارند، توده مردم هستند و ما الان سپاه را به عنوان یک نهاد حکومتی نداریم و خودمان میدانیم که بچههایی که در سپاه بودند، مثل مردم به عنوان یک وظیفه آمدند و هر یکی یک کاری میکند و اینها هم در آنجا دارند کار میکنند و اگر آنها بنا داشتند که نهاد حکومتی باشند و به عنوان مدافع یک طبقه یا یک گروه و یا یک حزب و یا چیزی غیر از حزب باشند، این جوری به این پاکی و درستی نمیشدند و این دادگاههای انقلاب و این دادستانیها و آنهایی که شما میشناسید که در پاکسازی مؤثر بودند، همه با همان نقش تودهای بودنشان است، و حتی خود شما، یعنی الان خود مردم و مسؤولین که از نهادهای این انقلاب درآمده و مسؤولیت را گرفتهاند، و نهادی انقلابی ، مجموعه اینها را که حساب میکنید، میبینید که همه اینها یکپارچه توده ملت مسلمان هستند که خود صاحب حکومت و انقلابند و خود ذی حقند و خود مدافع هستند و هر کسی در سمتی کار میکند.این ارزش دارد، ما باید سعی کنیم، همان طور که اسلام خواسته، این حالت را حفظ کنیم.این طبقه جدیدی که در انقلابهای مارکسیستی بوجود آمدهاست، از طبقه سرمایهداری است، و مثل آن به مردم زور میگوید، اگر سرمایهدارها بیشتر متکی به پول و اقتصاد و یک نوع ریا کاریهایی هستند، در این جوامع هم پول دست اینهاست و هم سرباز دست اینهاست و هم سیاست و هم مجلس؛البته، اگر مجلسی باشد. همه چیز دست آنهاست؛ یعنی، یک عده خاصی به وجود آمدند و طبقه حاکم در این انقلابها خودشان را جداً از مردم پنهان و جدا کردهاند؛ یعنی واقعاً در هر کجای یکی از کشورهای کمونیستی بروید، سران حزب و ارتشی را ببینید و مدیران و سران سیاست را ببینید، آنهایی که کشور را اداره میکنند، یک نیرویی هستند که دیوار ضخیمی آنها را از مجلس جدا کرده است، و بهترین اسمی که روی آنها گذاشتند، همان اسمی است که میلوان جیلاس گذاشته، که از خودشان بوده و از شخصیتهای دوم یوگسلاوی است و وقتی که در متن جریان میفهمد که از مردم جدا شدهاند، آن را طبقهای به نام طبقه جدید مینامد. و ثابت میکند که این طبقه جدید خطرش از آن طبقه استثمارگر برای تحکیم برمردم بیشتر است.ما در این جمهوری اسلامی نباید اجازه بدهیم حکام که والیان و مسؤولان و خدمتگذاران ]هستند، به[ طبقه زورگو و جدای از مردم تبدیل شوند. خودتان در داخل خودتان مراجعه کنید، هر وقت احساس میکنید که روحاً دارید از مردم فاصله میگیرید، بدانید که این یک نوع انحراف است، خودتان را برای مردم میزان قرار بدهید و آنچه که شما را شاد میکند، مردم را هم بتواند شاد کند.باز اینها دستورات حضرت علی(ع) است که در آن نامه میدهد: با معیار نفس خودتان در بین مردم حرکت کنید و مردم هم مثل شما روح دارند و مردم هم مثل شما رنج دارند و مردم هم مثل شما شادی و نیاز دارند و مردم هم مثل شما تفریح میخواهند و ما میخواهیم مثل این مردم باشیم.با خانواده خودتان هر جوری هستید، همان حالت را که رابطه عاطفی است، با مردم هم داشته باشید. روابط حقوقی یک چیزهایی است که ما نمیتوانیم بگوییم که حذف شود، آنها در جامعه هست و آن را تحمل میکند و بالاخره، یک مقداری تبعیض زندگی مادی است و من روی اینها نمیخواهم صحبت کنم.میخواهم بگویم یک فرماندار و یک شخص که زندگی میکند، باید یک رابطه روحی با مردم برقرار کند و با این رابطه روحی خودش را با مردم همیشه بتواند مقایسه کند.ما باید این حالت را حفظ کنیم. ما متمایل بودیم و در روزهای اول انقلاب فکر میکردیم که حالا که انقلاب شد و ما مسؤولیت پیدا کردیم، وضعیت گذشته خودمان را هیچ به هم نزنیم.من یادم هست که من و آقای بهشتی و بعضی دوستان دیگر ـ که خداوند همه آنها را رحمت کند ـ تصمیم گرفته بودیم که با همان اتومبیل قبلی که داشتیم و پیش از پیروزی با آن زندگی میکردیم و با همان وضع که در آن ماههای اول نه پاسدار داشتیم و نه راننده و نه ... زندگی کنیم، و چیزی را عوض نکنند؛ با اینکه عضو شورای انقلاب بودیم، و آن روزها هم خطر داشت.در اوایل ما سادهنگری کردیم و آقای مطهری و دیگران ]را از دست دادیم[. ما به مغازه میرفتیم و بعضی وقتها که لازم میشد، نان میخریدیم و با ماشین خودمان حرکت میکردیم و کسی همراه ما نبود.البته در آن اوایل حقوق هم نمیگرفتیم و مثل یک کار طلبگی که قبلاً میکردیم، حالا هم در شورای انقلاب بودیم، و بنا داشتیم که این رویه را تا آخر حفظ کنیم.متأسفانه این تروریسم شروع شد و یکی از اهداف تروریسم هم همین است؛ یعنی، آن طبیعت اولی جامعه را از ما میگیرد، علیبنابیطالب(ع) آن روزهای اولی که خطر برایشان کم بود، در خیابانها راه میرفتند. خوب، شخص اول مملکت بودند. یک بار در خیابان که طبق معمولی در آنجا یادگار کسراها و اینها بودند و مردم نزدیک مدائن بودند، حضرت دیدند که یک عده پشت سرشان راه افتادند و حضرت برگشت و فرمود که چرا از پشت سر من میآیید؟ و آن روزهای اولی بود که از کوفه به مدینه آمده بودند. گفتند: شما حاکم هستید. فرمود: برگردید، این کار شما ـ حضرت سوار بودند و آنها پیاده، ـ برای شما ذلت است و برای من یا هر کس که جای من باشد، ازدیاد غرور و شخصیت کاذب است. بگذارید، مثل دیگران در خیابانها راه بروم و دور و اطراف ما جمع نشوید.بنای حکومت اسلامی این است که این رابطه بدین صورت باشد، متأسفانه، تروریسم به وجود آمد و عدهای از شخصیتها بنا به وظیفه و ناچار و به خاطر تداوم انقلاب ناچار شدند که برای خودشان یک حفاظتهایی بگذارند و طبعآ فرماندار هم با آن وضعی که آنجا لازم است، حفاظت احتیاج دارد و چون ما میدانیم که دشمنهای ما به هر عنوانی که میتوانند، میخواهند یکی از ما را بگیرند، این بر ما تحمیل شد، ولی سعی کنید ]در [آن چیزهایی که تحمیل نشده و اجبار نداریم، خودمان را از مردم جدا نکنیم، در حد مردم بمانیم، جوری زندگی کنیم که اگر فردا برگشتیم و همان آدم سابق شدیم، تفاوتی برایمان نکند و بنده بتوانم همان طلبه سابق باشم و شما هم بتوانید همان دانشجو و یا کاسب و یا کارمند و یا هر چیزی که بودید، بمانید و در مجموع ما حکومت و ریاست و مسؤولیت را وسیلهای برای این نکنیم که خودمان را با یک حجاب نامرئی و با یک قیود نامرئی و امتیازات خیالی و تصوراتی که واقعیت هم ندارد- غیر از اینکه مسؤولیت بیشتری گرفتیم ـ خودمان را از مردم جدا کنیم و تافته جدا بافته بشویم و این برای ما ضرر دارد و برای بچههایمان و برای فامیل هم ضرر دارد و برای جامعه هم ضرر دارد، اما من همین جا میگویم، وقتی که برای ما حفاظت و یک نوع قیود تحمیل شد، ممکن هست که از یک نوع ماشین محکم هم استفاده کنیم و ممکن است پاسدار مسلح هم داشته باشیم؛ اگر لازم باشد، و ممکن است یکی هم از بیت المال حقوق بگیرد و ما را محافظت کند، این اشکال ندارد.خوب! مردمی بودن و هم اسلامی بودن از امتیازها و نقطه قوت این انقلاب است و ما باید تلاش کنیم که این انقلاب مردمی و اسلامی بماند و اگر این انقلاب را با این شکل و در این شرایط مملکت جا بیاندازیم و جامعه مان را بسازیم، به این شکل برای صدور انقلاب احتیاجی به جنگ و دعوا نداریم.آن روزی که این مملکت یک قدری حالت طبیعی و عادی و سالم خودش را بگیرد، ما درهای این مملکت را باز ]می[کنیم، هر کسی که بیاید و روابط این مملکت را ببیند، سوغات و هدیه او از این مملکت، تبلیغ جمهوری اسلامی برای خلقهای دیگر است.امروز تا همین مقدار که ما پیش آمدیم، حرکت مارکسیسم را از رونق انداختهایم، ما الان این را احساس میکنیم و لابد شما هم احساس میکنید، نه در کشور ما و نه در کشورهای مجاور ما و نه جای دیگر، در کنار شعار جمهوری اسلامی، شعار مارکسیستی دیگر رونق ندارد، و گروههای مارکسیستی دیگر غیر از متعصبهای قبلی خریدار جدید ندارد.اسم ما در لبنان بلند شد و ما هنوز حضور نداشتیم و هنوز هم حضور جدی پیدا نکردهایم.البته یک عده رفتند، اسم ما در جولان بلند شد، که هم به آتش بس رسید ـ چون نخواستند ما در آنجا حضور فعال داشته باشیم ـ و هم مردم روح پیدا کردند. حالا مردم لبنان میگویند، آتش بس نه، آنهایی که مردمی نیستند میگویند آتشبس، به خاطر اینکه دنیا روی ما حساب باز کردهاند و در آمریکا مردم روی ما حساب میکنند و در اروپا روی ما حساب میکنند، و برادران ما که از سفر برگشتند، آقای ]احمد[توکلی، سخنگوی دولت، و آقای ]علیاکبر[ولایتی میگفتند، جو کنفرانسها - انشاءالله - شما هم میروید، ببینید، از یک سال پیش تا به حال خیلی عجیب شده است و تا به حال توجهی نمیشده است، ولی امروز سخنگوی جمهوری اسلامی که میخواهد صحبت کند، همه سعی میکنند بنشینند و گوش کنند و حرف تازه بفهمند، یعنی ما مستمع داریم. معمولا ما در کنفرانسها دیدیم که حرفها تکراری است و همه میدانند دیگر کسی که برای صحبت بلند میشود، میفهمند که این چه حرفی خواهد زد و مینشینند یا روزنامه میخوانند و یا با دوستانشان حرف میزنند و یا میروند بیرون و این طوری است که در محیط کنفرانسها وقتی که ماحاضر میشویم، همه منتظرند که از ما حرف تازه بشنوند، و لااقل یک علامت سؤال بزرگی روی افکار مردم دنیا- حتی دشمنان خودمان- گذاشتیم،و-ان شاءالله- بتوانیم این علامت سؤال را بزرگتر بکنیم تا به جواب روشنی تبدیل بکنیم.من همه این موفقیتها را در مردمی و اسلامی بودن و در رهبریهای بسیار خردمندانه امام میبینم که - انشاءالله - ما سعی کنیم این دو خصیصه را حفظ کنیم و شما مسؤولیت عظیمی در حفظ این دو خاصیت جمهوری اسلامی دارید. من از اینکه نمیتوانم بیشتر از این صحبت کنم و وقت شما را بگیرم، معذرت میخواهم، چون کاری داریم که باید به آنجا هم برسیم. والسلام علیکم و رحمه الله