سخنرانی آقای هاشمی در جمع علمای کردستان پیرامون اسلام در ایران و مساله کردستان
سخنرانی در جمع علمای کردستان
از حضور برادران هم صنف و همراه در مجلس شورای اسلامی تشکر میکنیم و امیدواریم که این همراهیها و همکاریها در آینده به وحدت کامل و ایجاد یک نظام اسلامی که همه فرق در آن راضی و شریک باشند، منجر شود.خداوند برای ملت- چه اهل سنت و چه اهل شیعه- و هم برای مردم منطقه، حجت را دارد تمام میکند و در این برهه از تاریخ، در این منطقه با عنایات خدا و حمایتهای غیبی که ما هر روز در زندگیمان مشاهده میکنیم، به ما این توفیق را داده است و همه امکانات برای پی ریزی یک حکومت اسلامی و زنده کردن مدرسه وحی و حاکم کردن قرآن ـ که ما معتقدیم عمیقترین دستاوردی است که در تاریخ بشریت برای انسان پیدا شده است ـ وجود پیدا کرده است.ما در یک مملکتی زندگی میکنیم که همه چیز برای تحقق یک ملت و حکومت آبرومندی که بتواند الگوی دیگران بشود، در این وجود دارد. مردم که اصلیترین نهادی هستند که باید روی آنها حساب کرد، به یک سطح از آگاهی لازم رسیدهاند؛ یعنی، خیر و شرشان را تشخیص میدهند، و دشمن را از دوست، و راه حق را از راه باطل و ناحق باز میشناسند.اگر همه این را بگوییم، اغراق است، ولی این تشخیص در یک سطح وسیعی است که میشود با آن تشخیص، آدم کارش را پیریزی کند و روی آن سطح میتوانیم راه را ادامه بدهیم؛ چیز مهمتری است در قرن اتم و فضا؛ مدتها پیش خیال میکردند که دین مرده است و دین برای دوران بربریت و آن موقعها بوده و برای دوران نابالغ بودن بشر و برای دورانی بوده که بشر از خودش فکر نداشته، فکر میکردند که دین برای آن زمان بوده ]است[.آنهایی که دین، وحی خدا و رسالت دین را قبول داشتند، میگفتند، این برای زمانی بوده که بشر هنوز نا بالغ بوده و خداوند بایست دست بشر را بگیرد و به یک جایی برساند و اکنون بشر بالغ شده و خودش حکمت و فلسفه میفهمد و خودش قانون وضع میکند و خودش راه را پیدا میکند و انتخاب احسن میکند. بنابراین، دیگر این رسالت دین تمام شده است.تازه، این حرف کسانی بوده که دین را قبول داشتند و آنهایی که قبول نداشتند، از همان اول هم میگفتند نه، خدا بدون وحی است و این چنین .در این زمان که آن طرز تفکر حاکم بوده، دنیا داشت به بن بست میرسید و نه سرمایهداری میتوانست مردم را نجات بدهد و نه کمونیسم؛ در هر دو بلوک به بنبست رسیدهبودند. از لحاظ اخلاقی، اقتصادی، و سیاسی دنیا شکست خورده و به منازعات بی حساب کشیده شده است و چیزی بدین صورت.جوانها یک مدت به مارکسیسم توجه کردند و دیدند که درون دنیای مارکسیسم هم چیزی نیست، یک خلایی در دنیا و جود دارد. در یک چنین دنیای حساسی، خداوند چیزی به نام جمهوری اسلامی عنایت کرد که ما نباید مدعی باشیم که ما پیشرو این کاریم، افتخارش برای ماست و در یک نقطه خاصی از جهان که همین نقطه جغرافیایی است و من هم روی آن حساسیت دارم، برای اولین بار در تاریخ ما بنا شده است که یک نظام براساس قرآن و سنت پیغمبر(ص) پایه ریزی شود که این کار یک کار خیلی تازهای است.خوب! به نام اسلام خیلی حرف زدند و حکومتهای اسلامی هم خیلی زیاد بودند، همین حالا هم بسیاری از کشورها هستند که در برنامهها و مدارس و حوزههایشان مطالب اساسی دارند، اما همه آنها پذیرفته بودند که قانونشان قانون کمونیستی یا غرب ]باشد[؛ اسلام هم به عنوان یک اخلاق در کنار آنها باشد.در همین کشور ما تا پیش از پیروزی ]انقلاب[ بدین صورت بود که در مساجد بگوییم که دزدی نکنند، دروغ نگویند و از این کارهای اخلاقی و حقوقی بدین صورت: مراسم عقد و مراسم گورستان، تولد و روضه خوانی در همین حد.این مقدار ما را قبول داشتند، اما اگر میخواستیم بگوییم که اقتصاد چرا این جوری است، میگفتند نه دیگر، چون دین از سیاست جدا است و اجازه نمیدادند. حوزههای علمیه و طلبهها باشند، اما در آن حد باشند، یعنی این بار در صدد احترام بود شاه میرفت و ضریح را میبوسید و عکس را هم بر میداشت و در طلایی هم میبرد و قرآن چاپ میکرد. مسجد میساختند و از این کارها میکردند، ولی اینها به صورت یک مظهر بود و عمق برآنها حاکم نبود. ]زن شاه[ به حرم میرفت و یک چادر طوری سرش میکرد، و خوب این را ناخودآگاه میپذیرفت که آنجا بیحجاب نباشد، بعد میآمد بیرون؛ لخت و همان حرفها و مسائل بود.در باغ ملک آباد مشهد کلاه بود و قاضی و عیاشی بود و به حرم بدین صورت میرفتند. این زندگی بود که به اسم اسلام بود، تازه میخواستند بسازند، روحانیت هم یک عدهشان به این وضع قانع بودند؛ یعنی از علمای خودمان، که الان هم هستند، میگفتند، اینها که یک مقدار از اسلام میگویند و به آن احترام میگذارند کافی است. بیاید با اینها گرم باشیم، ما در سایه اینها میتوانیم در مساجد به مردم مسأله بگویم و مردم را نصحیت و موعظه کنیم و این کافی است. این را هم اجابت کرده بودند.خوب! با لطف خداوند یک عدهای تجهیز شدند و با عنایت خداوند با دشمنان مبارزه کردند و امام هم رهبری این جریان را به عهده گرفتند و به جایی رساندند. حالا ما به جایی رسیدیم که همین مجلس ]که [ ما در آن هستیم، قبلا مجلس سنا بود و این ساختمان کاخ از شاهپور بود. خودشان تبدیل به مجلسسنا کردند و چند تا کاخ بود که کاخ شمال برای شاه بود.بدین صورت، این شد جایی که نمایندههای مسلمانان در جایشان نشستهاند و با یک قرآن و سنت و سایر منابع اسلام را دارند در میآورند و ما برای اولین بار در تاریخ به عنوان قانون و نظام حاکم که اقتصاد، سیاست، اخلاق، تحصیل، فرهنگ و همه چیز]آن اسلام است [، این کار را شروع کردهایم.البته، کار بسیار مشکل و طولانی است و تجربه لازم دارد و یک وقتی باید به نقطهای برسیم که راه طولانی را طی کرده باشیم. این لطف خداوند است.در این کشور، امکانات هم هست. ما یک خاک وسیعی داریم و یک جمعیت چهل میلیونی داریم، منابع عظیم نفت، مس، آهن و زغال سنگ داریم، همه معادن لازم صنعت امروز را داریم، رودخانه و دشت و دریا داریم و امکانات همه چیز هست.به طور کلی میشود اینجا با قدرت خودمان، یک زندگی سالم و منظمی به عنوان الگو و نمونه بسازیم و بگوئیم اسلام این را میخواهد بگوید، با حرف و صرف تبلیغ، ایدئولوژی را معرفی کردن، همه مردم را نمیتوانیم قانع کنیم و این نمیشود، و قانع هم بشوند، میگویند، حق همین است.ما اگر بتوانیم مثلا در پانزده سال و یا در بیست سال دیگر یک کشوری بسازیم که در آن زورگو و مستکبر ـ حالا چه مستکبر اقتصادی و چه محروم فرهنگی ـ بی سواد و عقب افتاده نباشد و جهل و ظلم هم نباشد و مستقل باشیم و از مسکو و واشنگتن و غیره به ما دستور ندهند] و[ خودمان تصمیم بگیریم، آن وقت، دیگر کشور های اسلامی دلیل ندارند که به ما اقتدا نکنند.عراق، پاکستان، عربستان و کشورهای خلیج فارس، وقتی که ببینند این نمونهای شد و آنها مبارزه کردند و شاه را از قدرت انداختند و دست آمریکا را قطع کردند و جنگها را خفه کردند و شورشهای ضد داخلی را از بین بردند و خودشان را هم ساختند و به این صورت رسیدند، هر ملتی میگوید که میشود و راه چنین است و همین حالا این امید در دنیا ایجاد شده است.تا همین جا که رسیدیم، دشمنان ما از همین میترسند، یعنی ما آن جوری که شاه را ساقط کردیم، دیگر کشورها مثلا عربستان سعودی فکر میکند که چرا اینجا نشود، و در عمل هم مسائل و شعارها روشن است.در جنگ کردستان، شما در آن روزهای اول که انقلاب شده بوده، این گروهکها کارشان را شروع کردند و حرفها را که آن روز نمیشد بزنیم، آنها با چهره دلسوز مردم کُرد به میدان آمده بودند.من خودم با آقای طالقانی و آقای بهشتی به سنندج رفته بودیم و همچنان شعارهایی میدادند و آن چنان تعصب به خرج میدادند که اگر مثلا بر اثر یک دعوا یک کُرد زخمی شده بود، برمیداشتند، ته یک گلولهای را آورده بودند و نشان میدادند و میگفتند که این گلوله به ما خورد و این چنین بود، و به اسم ملت کُرد هم میدادند، امثال عزالدین را هم بر میداشت و میگفتند که اینها مسلمانند و روحانی هم داریم و غیر.اما امروز کارشان به جایی رسیده است که خود روحانی و کتاب و قرآنهایش را روی سینه او میگذارند و او را آتش میزنند، که این جنایت به این شکل انجام شده است. حالا به این صورت است که شهدای علمای شما با شهدای علمای ما، مجموعآ ما و شما نداریم و شهادت آیت الله صدوقی با آقای کریمیان مثل این است که خونهای آنها به هم ریخته میشود، آن را در کتابخانه آتش میزنند و این را در مسجد آتش میزنند.خوب! معلوم است که صفوف دیگر جدا شده است، آنهایی که به نفع کُردها در آنجا شعار میدادند، الان دیگر مردم کُرد دیگر نمیتواند آنها را به عنوان دلسوز در آینده بشناسد، و فرض کنید جمهوری اسلامی هم نباشد و ما هم زور نداشته باشیم، اگر آنها بخواهند در آن جامعه زندگی کنند، دیگر آن جامعه نمیتواند آنها را با این عنوان جذب کند؛ نه به عنوان مسلمان قبولشان میکنیم و نه به عنوان دلسوز کُرد.بدین صورت هم نمیشود که بیاید یک کُرد، کُرد دیگر را بکشد و چنان باشد و این جسارتها را بکند. در عمل روشن میشود که پاسدار تهرانی و دانشجو که بلند میشود و برای نجات کُرد به اینجا میآید با آن بدین صورت عمل میکنند. یا عراق، به اسم جنگ با شیعه در مورد این علمای سنی که در آنجا شهید میشوند، چه میگوید؟ آنهایی که با اسلحه و امکانات عراق و با مردم کُرد اینجا این کار را میکنند، چگونه است؟خوب! مردم کُرد میفهمند، اگر هم یک عده نفهمیدند، در آینده میفهمند، دوست و دشمن کم کم باید از هم جدا بشود و آگاهی مردم در جریان عمل به وجود میآید.ماها هم چنین هستیم، ما با ادعا یک چند سالی میتوانیم خودمان را نگه داریم، اگر ما یک شعار بدهیم که به محرومان میرسیم، فردا کُردستان ببیند که نژاد فارس را برکُرد ترجیح میدهیم، آنهامیفهمند که ما هم آنها را دوست نداریم، اگر فردا به سیستان نرسیم و به کُردستان و محرومان تبعیض قائل بشویم، یک یا دو سال ممکن است مردم بگویند که براثر جنگ نرسیدند و دعوا بود و مأمور اشتباه کرد و اطلاع پیدا نکردند، اما دو سال که گذشت، میگویند که نه، دیگر خبری نیست. این است که در جریان عمل و در حرکت باید جوهره حرکتها و نعمتها و انسانها و مدعیان و مسؤولان و مردم مشخص شوند. اما امیدمان این است و خواست ما این است.در خاتمه، برای شما عزیزان کوشا از خداوند، تقاضای موفقیت میکنم و -اناشاءالله - در کارتان موفق باشید و اگر هم نقصی داشتید، در آینده خودتان یا دیگران این نقص را جبران خواهند کرد و توفیق بیشتر را از خداوند برای شما خواستارم. والسلام علیکم و رحمه الله