سخنرانی در جمع دبیران حزب جمهوری اسلامی در استانها و شهرستانها
»اَلْحَمْدُلِلَّهِ ربِّ الْعالَمین وَ اَلصَّلوةُ وَالسَّلامِ عَلی رَسولِ اللَّهِ آلِهِ اَجْمعین«
از زیارت برادرانی که جزء بهترین همفکران و همراهان ما هستند و به خاطر گروه تشکیلاتی و تشخیص ضرورت تشکیلات یک همکاری وسیعی را در سراسر کشور هم دارند خیلی خوشحالم و از این فرصت که با محبت شما پیش آمده و اینجا تشریف آوردید استفاده میکنم و بعضی از چیزهایی که فکر میکنم مهم است که در این جمع مطرح بشود، در سراسر واحدهای حزبی از طریق شما به اعضای حزب و دوستان و هواداران و همفکران دیگری که داریم گرچه عضو حزب نیستند - برسد و امیدوارم که بتوانیم از این صحبتها به نتایج خوبی هم برسیم که یکی از این نتایج دردهای موجود را بتواند معالجه کند. و لذا یک مقداری از آخر وقت را میگذارم برای آن که اگر ابهامی در این بحث باشد با سؤال و جواب حل شود. یک مطلب به عنوان مطلب قرآنی عرض میکنم و براساس آن، این مطلب مربوط به خودمان را، حزب، جامعه و انقلاب را. یک نکته از قرآن استفاده میشود که آیات فراوانی هم روی این نکته تکیه دارند و آن این است که معمولاً در تاریخ ادیان و اجتماعات بشری یک خطری وجود دارد و این است که یک عدهای تمایلات و هواهای نفسانی خودشان را یا عمداً و منافقانه و یا از روی ظن و گمان و حدس و به اصطلاح اجتهاد غلط یا اجتهاد کم پایه و بیپایه، به جای معارف حق میگذارند و آن را محور قرار میدهند. مراجعه کنید به آیاتی که تکیه روی هوا هست. و همچنین در تاریخ ادیان آن جائیکه اختلافات مطرح میشود ببینید چقدر قرآن مسأله اختلافات را و درگیریها را روی هواها میبرد بیشتر از آنکه روی تشخیصها ببرد این تازه رتبه خوشی است که یک ظنی هم روی آن است یعنی دنبال گمان میروند و هوای نفس و خیلی جاها این ظن را هم ندارد و همین هوای نفس است تکیه میشود و من این را الان به طور ملموس در زندگی جامعه اسلامی خودمان در رابطه با بعضی اختلافات میبینم که گاهی بروز میکند این یک حالتی است که طبیعی است که در بشر هست که مایل است تمایلات خودش را یا برداشتهای خودش را - که اینجا دیگر ظن و تخمین رویش میآید و اضافه میشود به تمایلات - به حساب آن اصل معرفت قرار دهد و براساس آن نفی و اثبات کند و یکی را تفکیر کند و یکی را تعدیل کند و بستهبندی کند و اینها این خطر بسیار بد و جدی است در ادیان گذشته و بعد از انبیاء چنین حالاتی پیش آمده و بر همین اساس فرقههایی به وجود آمده است. مخصوصاً خبرها بعد از انبیاء است یعنی موقعی است که دیگر محور و آن حجت - حجت مورد اجماع از دست میرود وقتی که حجت هست حجت قطع میکند درگیریها را وقتی که حجت مورد اجماع نبود، حججی بودند که بخشی از جامعه آنها را قبول داشتند دیگر آن قطع نمیشود و اختلافات میماند و لذا رسالتهای بعدی و نوعاً تاریخ رسالتها این طور است.
که بعد از آنکه پیامبری میآمد و میرفت و دوباره دعواها از نقطه هوی شروع میشود و به نزاع میرسید و جامعه انسجامش را از دست میداد و پیغمبر بعدی میآمد که رفع اختلاف کند که آیه کُنَّ الناس خیلی این مطلب را توضیح میدهد یعنی حرکت تاریخی و سیر نبوت را روی این خط دارد میبرد. در جامعه و انقلاب ما گر چه این رسالت و نبوتی نیست گر چه رسالت قطع شده است دین اسلام محور است. منتهی محوری است که همان مسائل که مطرح میشده است همان مسائل، همان شکل مطرح است. فرقههای گوناگونی که حالا در اسلام هستند همین مسأله را دارند و در خود هر مذهبی هم چنین چیزهایی ممکن است پیش بیاید که خود انقلاب ما امروز یک نهضتی است براساس اسلام و تفسیر اسلام است و تأویل اسلام در بسیاری از مسائل پیش میآید اینجا همین گونه چیزها هست و باید الان خیلی مواظب باشیم و نهایت بیداری را ما باید داشته باشیم که مبادا دچار یک تفرقه بین معنایی بشویم.
الحمدللّه تا امروز این 5 سال انقلاب را به خیر و خوبی گذراندیم یعنی آن اسکلت انقلاب و اسکلت امت در محور خط امام محفوظ مانده، تفرقههایی گاهی جوانه زده و بعد یا حذف شده یا نتوانسته رشد کند. الحمدلله یک نقطه مثبتی بر زندگی ما هست که یک محور عملی دارد یعنی اختلافات بیشتر توی حرف است و بیشتر در محاورات کلاسیک و محفلی است. به عمل که برسیم مطلب روشن است. بالاخره قانون اساسی یک چیزهایی قرار داده، این مجلس شورای اسلامی است که باید تشخیص دهد و هر چه که تصویب کرد باید برود شورای نگهبان اگر با اسلام و انقلاب با دید آنها مخالف نبود این میشود محور عمل و این قانون میشود حالا هر کس که مخالف است و نظرش نمیخواند و باید متابعت کند و خوشبختانه امام هم تأکید کردند که این قانون واجب میشود به عنوان یک حکم واجب در جامعه مطرح میشود.
پس از لحاظ عملی هیچ دلیلی نداریم که با هم اختلاف داشته باشیم این محور عمل روشن است. حتی اگر در شورای نگهبان اختلاف بود میرود حکم آنجا خوب ما خیلی موارد داریم که فقهای شورای نگهبان که شش نفرند مواردی هست که سه نفر این طرف هستند و سه نفر آن طرف هستند و هیچ چیزی اثبات نمیشود. مواردی هست چهار نفر این طرف و دو نفر آن طرف اثبات میشود همه فقیه و عادل هستند و منصوب امام هستند یعنی همان جا هم با حفظ اختلاف حکم رسمیت خودش را پیدا میکند.
بنابراین، از لحاظ عمل راهمان روشن است میآئیم بر سر تشخیصهای متفرقی که در مقدمات و جاهای دیگر هست و انواع افکاری که در جامعه وجود دارد این چیزی نیست که ما بگوییم به طور انشایی که ما نصیحت کنیم و موعظه کنیم یا خواهش کنیم و بگوییم که شما همه مثل هم بفهمید این نمیشود. هیچوقت در دنیا این طور نبوده و نخواهد بود آیات قرآن صریح است که این گونه اختلافات ما تا قیامت و تا انسان، انسان است و تشخیص به عهده او گذاشته شده است، این حرف هست یک وقت کسی ممکن است فکر کند که حالا که این اختلاف است بیاییم حزب را یکسره کنیم همین از یک سری افرادی که یک جور فکر میکنند اینها را اینطور جمع کنیم یعنی یک جریان فکری را جمع کنیم و بگوییم شما حزب، آنها دیگه نه، اینها نمیشود، اولاً اگر از یک حدودی تجاوز کنیم مسائل فکری را که پیشبینی نمیتوان کرد و دائماً مسأله پیش میآید و حالا در بخش بعدی حرفم خواهم گفت که اختلافات ما اکثراً اجرایی و کارشناسی است نه دینی.
خیلی زود دوباره اختلاف پیش میآید، اگر یک جریان فکری - حالا دو جریان محسوس در جامعه و در خط امامیها هست - را بیایید حزب کنید به محض اینکه دیگران رفتند اینها روی یک جریان اختلاف پیدا میکنند و دوباره یک جریان میشوند. تحقیقاً این طور است آن روزی که بنیصدر در این جامعه بود و لیبرالها به عنوان یک روزنهای در سیاست مطرح بودند، اصلاً کسی به این حرفها فکر نمیکرد، حزب جمهوری اسلامی، مجاهدان انقلاب اسلامی، انجمن اسلامی معلمان و دانشجویان خط امام و همه آن جریاناتی که وجود داشتند همگی با هم یک اعلامیه میدادیم و ائتلاف بزرگ درست میکردیم در مقابل لیبرالها. در مجلس هم همینطور بود در همه این جریانات با هم متحد بودند در مقابل اینها، به محض اینکه یکی از آنان طرد میشدند و میرفتند یک قدری سرمان فارغ شد حالا حرفهای خودمان پیش خودمان مطرح شده و ما هم به هر حال مثل هم فکر نمیکنیم.
پس این میماند؛ یعنی تا قیام قیامت این مسائل میماند یعنی همه مسائل و همه فروعی که توضیحالمسائل هست که بسیاری هم تشخیص موضوع است و نه تشخیص حکم، اگر حتی اینها را هم پیغمبر یکییکی گفته بود و پایش را مهر زده بود و برای ما گذاشته بود و وقتی که میخواستیم عمل کنیم و توی این زمان پیش میآمد یک چیزهای جدیدی از اینها منشعب میشد که در عمل ما باز دو جور میفهمیدیم. ظرافت کاری اینجاست که با حفظ این حق تشخیص برای دیگران یک محور عملی قرار بدهیم و با آن محور و افراد صالح و آنهایی که حسن نیت دارند و میخواهند همکاری کنند صمیمانه غمخواریم. و وقتی که مثلاً رأیگیری میکنیم وقتی که صد نفر هستیم. پنجاه و یک نفر، رأی دادند این را دیگر خودمان قرار دادیم. حکم الهی نیست که اکثریت هر چه گفت این راه حل عرفی است یعنی چون اختلاف هست بالاخره یکی را عمل کنیم تنها راه حل عقلانی که در جهان هست یا یک رهبری قاطع باشد و بگوید این و این باید تمام شود این است که رهبری نمیتواند و نباید هر جا حضور داشته باشد.
میگویند اکثریت و اکثریت تنها راه عقلایی است. وقتی که پنجاه و یک نفر گفتند این و آن چهل ونه نفر گفتند آن. آن چهل و نه نفر باید بگویند که ما همراه هستیم اگر غیر از این باشد، متلاشی میشویم و جنگ درمیگیرد و دعواست و هیچ جامعهای نمیتواند روی پای خودش بایستد مسأله ظریفی که من میخواستم اینجا مطرح کنم این است که در این گونه اختلافات هوا و هوس که عرض کردم و تمایلات اینجا پیش میآید هر کسی اگر این حق را بداند. البته ممکن است عقیدهاش این باشد یا حداقل ظن شما این باشد و بیجهت که حرف نمیزند اگر این را بگوید که ما مسلمان هستیم و دیگران مسلمان نیستند. یکی را اسمش را بگذارد متعهد و یکی را لاابالی. این گناه است این همین جایی است که تمایلات خودش را محور قرار میدهد و دیگران را نفی میکند، یکی خودش اسمش را بگذارد طرفدار مستضعف و یکی را طرفدار سرمایهدار بگذارد این مترقی و آن مرتجع. این الفاظ را بسازیم و سر این الفاظ آن هم در چیزی که به ما مربوط نیست دعوا کنیم. و تفرقه درست کنیم. این خیلی هوشیاری میخواهد که آدم عمل نکند. من یک مقدار واضحتر حرف میزنم که ابهامی در این حرفها، وقتی که میروید در این واحدهای حزبی نباشد.
الان دو جریان فکری - در حقیقت کارشناسی و عملی است - توی جامعه ما در خط امامیها و حتی در حزب جمهوری اسلامی، در مجلس و شورای نگهبان، و شما مراجع، حوزه علمیه، ائمه جمعه، مطرح است که در کل جامعه اسلامی خالص ما حتی آنها که در جبهه دارند میجنگند. یعنی همانهایی که بر روی مین میروند و قطعه قطعه میشوند دو جور طرز تفکر ممکن است داشته باشند از آنها که ما دیگر مخلصتر نداریم. آنها که برای خدا آنجا دارند جانشان را میدهند دیگر مسلمان جدی فداکار هستند دیگر هوا و هوس پشت صحنه نبرد و دم میدان مین دیگر نمیآید سراغ آدم و آن طرز تفکر ممکن است باشد یک طرز تفکر این است که اگر بیاییم دست بخش خصوصی را باز بگذاریم و دولت در کارهای مردم کمتر دخالت کند و انگیزههای مشخصی را میدان بدهد و دولت فقط نظارت کند این به صلاح جامعه است. کار زیاد میشود، تولید زیاد میشود. یک عدهای پولدارتر میشوند و این پولدارتر شدن هم به نفع جامعه میشود این یک طرز تفکر است که خیلیها طرفدار دارد. یک طرز تفکر دیگر هم دارد که فکر میکند اگر دولت دخالت نکند و بعضی کارها را قبضه نکند از طریق بانکها، از طریق کشاورزی و توزیع و تولید و واردات و صادرات امثال اینها، این منجر میشود که یک عده زیادی پولدار شوند و یک عدهای محروم شوند و جامعه دو قطبی شود یک عده پرخور شوند و این خطر پیش میآید و فکر میکنیم که این به نفع جامعه و اسلام نیست یک طرز تفکر داریم که بیشتر از این طریق عمل شود بین اینها هم، همه در یک درجه نیستند بعضیها میخواهند فرض کنید پنجاه درصد دست دولت باشد، بعضیها میگویند 30% دست دولت باشد بعضیها میگویند 20% دست دولت باشد اینهایی هم که میگویند بخش خصوصی این طور نیست که بگویند همهاش دست بخش خصوصی باشد یک مقدار فرض کنیم صادرات باشد، واردات باشد بعضیها میگویند بخشی از صادرات باشد یکی میگوید بانک باشد و تعاونی نباشد و یک چیزهای این طوری که حد معینی هم ندارد، همه اینها کارشناسی است یعنی این اختلاف، اختلاف دینی نیست ممکن است طرز تفکر این طرف باشد یا آن طرف باشد یک بازاری ممکن است هر طرز تفکری داشته باشد.
یک مجتهد هر طرز تفکری دارد به نظر بنده به همه اینها چون ما با آنها آشنا هستیم اگر مصلحت هر یک را تشخیص داده باشیم. اینها همه با اسلام میسازد، اسلام هیچ ابایی ندارد که در بسیاری از بخشها دولت کنترلش را زیادتر کند اگر مصلحت بود و کردیم این خلاف شرع نیست. از آن طرف هیچ ابایی ندارد اگر بخش خصوصی را اگر مصلحت بود بیشتر میدان دهیم. تا اینکه انگیزههایی که گفتیم به وجود بیاید. بسته به تشخیص مصالح و امکانات موضعی است که وجود دارد. ممکن است وارد شود و بخورد و مواردی را حکم کند همهاش این طور نیست که موضوع باشد. اگر این دو طرز تفکر وجود دارد. ما باید حق را بدهیم که این طرف این طور فکر کند، آن طرف آن طور فکر کند در جلسات با هم بنشینند و بحث کنند اگر از نظر منطقی یکی پیروز شد و طرف دیگر قانع شد بهتر است، اگر نشد هر یک از اینها اکثریت آوردند آن میآید میدان و عمل میکند اگر دیدیم نتیجه نداد منطقی که نشد حل کنیم. این یکی را جامعه انتخاب میکند و بررسی گردد این جور عمل میکند ممکن است خسارتی هم این وسط به بار بیاید ولی چارهای نیست دیگر اینها یک چیزهایی نیست که ما بیاییم همدیگر را متهم کنیم تحقیقاً حالا من لااقل از حزب صحبت میکنم آنهایی که با هم هستیم. آنهایی که میگویند دولت بیشتر حمایت کند. کمتر از آنهایی که میگوید نکنند، مسلمان نیستند و من این را شهادت میدهم و آنهایی که میگویند بخش خصوصی بیشتر فعال باشد طرفداریشان از مستضعفین کمتر از اینهایی که میگویند نباشد، نیست یعنی این مسئله برای ما حل است اصل قضیه را یعنی همه ما قبول داریم که باید از مستضعفان حمایت شود و همه ما هم قبول داریم که اسلام باید محور باشد، همه ما قبول داریم که این محوریت اسلام به این شکل است که رهبری، مجلس، شورای نگهبان. اگر چیزی را مجلس قبول کرد و شورای نگهبان هم تأیید کرد و رهبر هم رد نکرد این یک حکم اسلامی است برای ما همه این را قبول داریم. اگر یک چیزی را مجلس قبول نکرد و شورای نگهبان هزار بار هم بگوید اسلامی است تصویب نمیشود. مجلس شرط اولی است که باید اول باشد. اگر این تصویب کرد و شورای نگهبان قبول کرد حتی اگر دو نفر قبول کردند و چهارنفر قبول نکردند، حتی به فرض اینکه در مجلس باسوادتر از شورای نگهبان میباشند باز هم محور درست نشده و قضیه عملی نیست و حکم نشده است. اگر شورای نگهبان هم قبول کرد و رهبر فرمودند که من قبول ندارم مرجع تقلید هستند ایشان اگر بگویند که قبول ندارم همه باطل میشود راه به این روشنی است و حرفها روشن است و دلیل ندارد که ما به سطح پایین که میرسیم به جان هم بیفتیم. این علماء هستند، مجتهدهای عالی مقام در خود شورای نگهبان ممکن است با هم اختلاف داشته باشند دعوا که ندارند این نظر و رأیاش این است و او هم نظرش این است.
وقتی که میآییم پایینتر در یک حوزه حزبی با هم اختلاف کردند سر این دو مسأله با هم دشمن میشوند این دیگر شیطان است. اینجا حرف یک کلمه است و اینکه ما هوا و هوس خودمان و تمایلات خودمان را یک قدم بالاتر و تشخیصهای خودمان اینها را محور قرار ندهیم و دیگران را نفی کنیم بگوییم بله من اینجور میفهم و او آن طوری میفهمد البته من هم عقیده دارم حرف خودم حرف است اگر میفهم معلوم میشود که حق است برای پیاده کردن حق خودم هم تلاش میکنم فکر میکنم، همراه پیدا میکنم، فکر میکنم هم رأی پیدا میکنم و رأی بیشتر پیدا میکنم، فکر میکنم اینها حق است. این جوری صحیح عمل کند هیچ عیبی ندارد شما تلاش کنید که یک اکثریتی در جهت حرف خودتان پیدا کنید وقتی که اکثریت شدید این میشود محور عمل. اگر ما این طور منطقی رفتار کنیم آینده این خط را در زمان امام ترسیم کنیم آینده جامعه ما و انقلاب ما و حرکت اسلامی ما تا حدودی بیمه میشود و از شر درگیری هوا و هوس و تمایلات شخصی که گاهی میخواهد حاکم شود، دیگران را نفی کند ما نجات پیدا کنیم من با صراحت به برادران - دبیران حزب میگویم که وقتی که تشریف میبرید به حوزهها، البته این حرف مرا نوار خواهید کرد و نوارش را بدهید، آقایان این تشخیص ماست. ما که از مؤسسان حزب جمهوری اسلامی هستیم در شورای مرکزی و در واحدهای پایینتر با این دو طرز تفکر آشنائیم و ما هر دو طرف را مسلمان و متعهد و صمیمی و علاقمند به اسلام و انقلاب میدانیم و با هم، همکاری میکنیم و در خارج از حزب هم همین است و در مجلس هم همین است.
هر کسی ممکن است عیوبی داشته باشد که مسأله این نیست، مسأله در این اختلاف، این اختلاف برداشت و اختلاف فهم و یا اختلاف در تشخیص حکم، اگر آنجایی که حق اجتهاد دارند و یا تشخیص موضوع - آنجایی که دیگر تشخیص موضوع برای عرف است موضوع خاص فن نباشد - در این گونه موارد باید با هم صمیمی باشیم و هیچگونه ناهماهنگی در حزب نباشد و این مقدار اختلاف تشخیص هم ضرر ندارد و مفید است و الاّ اگر فرض هم میکردیم که ضرر دارد چارهای نیست. اگر این دریچه اختلاف را بستید و یکپارچه کردید اینجا در مسائل دیگر اختلاف پیش میآید ما باید خودمان را آماده کنیم برای یک حرکت اصولی در جامعه و آن این که در اختلافات به حکم قرآن مراجعه کنیم به مرجع و به اولوالامر و به مجلس و شورای نگهبان و رهبر. در اختلافات موضوعی هم با اکثریت عمل کنیم و آنجایی که به عهده خودمان گذاشته شده تابع رأی اکثریت باشیم و وقتی که اکثریت در جامعه تشخیص داد که میتواند خودش را کنار بکشد و ما چون قبول نداریم نیستیم اگر این جور باشد نصف جامعه یا در یک نصف جامعه باید از مسائل کنار بروند و این نمیشود.
بنابراین، اگر این رشد در ما پیش بیاید و شما که حزبی هستید اولین گروهی هستید که باید این رشد را داشته باشید و بعد باید این رشد را منتقل کنید به جامعه.
باید در حوزههای درسی به عنوان یک درس قطعی حزبی، بچهها را روی این مسأله تعلیم دهید و بعد هم تمرین دهید و دائماً، سر مسائل تمرین کنید آن کارهایی که خودتان در حوزهها میکنید شما مسائلی دارید که در حوزه رأی میگیرید و براساس رأی اکثریت عمل میکنید همین قدری بالاتر هم بیاید همین است تفاوت نمیکند سر مسائل کوچک و بزرگ خطی است عقلایی که باید در جامعه باشد و یک مسأله دیگری هم الان درباره انتخابات میخواهم عرض کنم البته باز همانطور که عرض کردم این حق صاحب فکری است که تلاش بکند که هم فکر خودش را در تمام مراحل تصمیمگیری داشته باشد این هیچ عیبی نیست بلکه میتواند حسن هم باشد نشان اعتماد به فکر است و نشان عقیده است و عیبی ندارد و لذا کسانی که تلاش کردند برای انتخاب کردن و یا انتخاب شدن به هیچ وجه این نباید حمل به جاهطلبی باشد مگر اینکه برای خودش انسان ادله دیگری داشته باشد و توی این میدان همه حق دارند تبلیغات سالم کنند و رقیب شما هم حق دارد تبلیغات سالم کند.
شما هم حق دارید تبلیغات سالم کنید و حدود تبلیغات هم تا تعیین شده است از یک زمانی تبلیغات شروع میشود و یک حدودی را دارد و نظارت هم میشود روی آن و قوانین هم هست و محور کار هم هست در انتخابات من فکر میکنم کی از انتخابات جدی دوران انقلاب همین انتخابات انقلاب جاری است در این چهار سال مقام و ارزش مجلس روشن شده است و هر کس میداند یک نفر نماینده چقدر در وضع مملکت مؤثر است با توجه به این تشخیص آنهایی که فکر میکنند به نحوی مؤثر باشند میتوانند وارد عمل شوند و آنهایی هم که فکر میکنند به نحوی میتوانند رأیشان کارساز باشد وارد میدان رأی دادن شوند و تبلیغاتشان کار ساز باشد وارد تبلیغ میشوند و این حق است که باید بشود. سلامت این جریان را ما باید حفظ کنیم.
حزب جمهوری اسلامی یکی از ارگانهایی است که باید پیشتاز حفاظت ارزشهای اسلامی در جریان انتخابات شود و با همه همتتان باید سعی کنید که این انتخابات جوری اجرا شود که دنبالش کینهتوزی و دعوا و جعل و تردید و تفرقه و اینها نباشد شما الان خودتان را آلوده به این چیزها نکنید خدای ناکرده اگر رقبایی بودند که کردند شما فکر نکنید که باید مبارزه شبیه آنها کنید یا مقابله به مثل کنید و با محور کاملاً اسلامی عیوب مردم را فاش نکنید، افشاگریهای بیمورد نکنید، اجازه ندهید بین بچههای حزبی و هواداران این طوری بکنند تبلیغات ناصحیح نکنید صفاتی که کاندیدتان ندارد بیجهت به او نسبت ندهید آن مقداری که امکانات دارید به مردم عرضه کنید و همیشه هم تأکید برادری با رقبا کنید و لحظه آخر که انتخابات تمام شد کاندیداها با هم دست دهند هر کسی که پیروز شده به او تبریک بگویند و بعد هم تقویتش کنند که بتواند کار کند و بتواند پشت سرش با خیال راحت نگاه کند و برگردد به منطقه و برای مردم نیازمند خدمت کند و در مجلس بتواند با خیال راحت کار مجلسش را انجام دهد.
من نمیدانم که حالا همه مردم این کار را خواهند کرد، اما از اعضای حزب جمهوری ما این توقع را داریم ما اگر اینگونه مجری انتخابات خوبی داشته باشیم و این برخوردها را داشته باشیم اثری که در انتخابات میگذاریم و آینده تاریخ را میسازیم این خیلی خوب است از طرفی ما الان با وضع جامعه و شناختی که روی شخصیتها داریم ما احتمال اینکه عده زیادی آدم ناباب وارد مجلس شوند. بسیار کم میدهیم.
ممکن است کسی را که کاندید کردیم نیاید و دیگری بیاید، ولی باز آن این نخواهد بود که ناباب است. ممکن است به یک دلیل ارجح باشد و به یک دلیلی مرجو باشد و ما تشخیص نداده باشیم ولی مطمئناً آراء جامعه ما و اکثریت جامعه ما امروز روی آدمهای بد جمع نمیشود آدمهای امتحان نداده هم دیگر خیلی فراوان نیستند خوشبختانه باز بودن محیط جامعه ما در این چهار، پنج سال چهرهها را شناسانده آنهایی که قدری توی این وادی بودند همین سالهای اول خودشان را معرفی کردند و آنهایی هم که آن موقع شناخته نشدند به هر حال در محافل خودشان را مشخص کردند و حالا اگر کسی هم پیدا شد که توانسته باشد در این پنج سال چهره منافقانه خودش را نشان داده باشد. و این هم بعد میآید در مجلس و کشف میشود خطر چندانی هم برای جامعه ندارد ما همین حالا در مجلس چند تا عنصر ناباب داریم و خطری ندارند و تحقیقاً در مجلس آینده از این مقدار کمتر خواهد داشت و روی این حساب من عرض میکنم که آقایان نگران آینده انقلاب و نگران آینده مجلس به آن شکل نباشند.
سلامت انتخابات و مراعات دیانت و تقوا و برادری و حفظ دوستی با دیگران تحقیقاً اینهایی که کاندید میشوند اکثریت نزدیک به تمامشان کسانی هستند که اگر رأی نیاورند میگویند ما باید جای دیگری باشیم و کار کنیم آدمهایی نیستند که ما کوکشان کنیم و بگذاریم کنار.
این است که ما باید اینها را حفظ کنیم، حدود را حفظ کنیم. ما باید بین خودمان مراعات این مسائل را بکنیم و هیچ وقت مسأله دنیا برای ما باعث نشود که ما در این راه آخرتمان را از دست بدهیم یا تضعیف کنیم. خوب آقایان دارند سؤال میآورند، من اینجا صحبتم را به پایان میبرم.
والسلام علیکم و رحمة اللّه و برکاته