سخنرانی آقای هاشمی در جمع دانشجویان پیرو خط امام و خانوادههای شهدا پیرامون اهمیت تسخیرلانه جاسوسی
سخنرانی در جمع دانشجویان پیرو خط و خانوادههای شهدا
بسماللهالرحمنالرحیم
»اَلْحَمْدُلِلَّهِ رَبِّ الْعالَمین، اَلصَّلوةُ وَالسَّلامِ عَلی رَسولِ اللَّهِ و آلِهِ اَجْمعین«
از محبت خانوادههای شهدای مجاهدان علیه لانه جاسوسی آمریکا تشکر میکنم و امیدوارم خداوند به شما اجر مضاعف دهد که به مجلس شورای اسلامی تشریف آوردید. این افتخار برای شما خانوادهها، افتخار مضاعف است که چنان فرزندانی داشتهاید که با آن حرکت بسیار انقلابی و اسلامیشان آن افتخار را نصیب انقلاب کردند و سرانجام هم خودشان در جبهه دیگری به ملاقات با خدایشان شتافتند و خدا را زیارت کردند. خدا روح آنها را قرین ارواح پاک انبیا و اولیا بفرماید و شما را در فراق آنها اجر و صبر دهد. از برادران و خواهران به خاطر زحمات فراوانی که کشیدند و ابتکاری که به خرج دادند و هم به خاطر توضیحاتی که امروز دادند متشکرم که این مسأله برای ملت نشاطآور است.
حتماً این داستان تسخیرلانه جاسوسی آمریکا و حوادث قبل از آن انصافاً در تاریخ، یک مقطع نمونهای است. من با این که کمی اطلاع دارم از تواریخ اخیر، اما چنین نمونهای را در جای دیگر نمیبینیم. انواع و اقسام حرکتهای قهرمانانه و انقلابی هست، اما این نوع با این ویژگیها، در تاریخ به چشم آدم نمیخورد. همینطور که همکار خودتان اشاره کردند؛ تاریخ این واقعه، انصافاً تا به حال تدوین نشده و همانهایی هم که این تاریخ را در دنیا پخش کردند؛ اینها هم مغرضانه این کار را میکنند و تحریف میکنند.
یکی از کارهای لازم که لازمتر از بعضی کارهای جاری شما شاید باشد، همینهاست که خود شما این تاریخ را بنویسید. برای ما هم این مژده جالب بود که شما وارد این کار شدید و کسی هم بهتر از خود شما نخواهد توانست این تاریخ را بنویسد، البته بعد از آنکه شما نوشتید، دیگران ممکن است روی آن کار کنند و غنیترش کنند؛ اما، ویژگیهای این حرکت هم در بعد هوشیاری جوانهای پیشتاز این حرکت و هوشیاری مردم ما و رهبر مردم و هم در بعد کودنی خود رهبران آمریکایی و عمال آمریکا در همه جوانب آن، قابل توجه است که از این نظر، نکته عجیبی در تاریخ است.
قبل از اینکه به اصل حادثه بپردازیم؛ این نکته قابل ذکر غیر قابل تصور بود که آمریکاییها با وجود این همه تشکیلات و امکاناتی که در اختیارشان بوده ولی اینقدر کودن و نفهم باشند که نتوانند عمق این انقلاب را تا آن روز درک کنند و این مقدار برای خودشان اطمینان خاطر داشته باشند که تا آن تاریخ، تا آن روز پشت این دیوارهای کوتاه سفارتشان این همه اسناد و این همه امکانات را در درون آتشفشان انقلاب نگهدارند که خود این مسأله ابعاد مختلفی دارد؛ مثلاً، چرا اینها به فکر نیفتادند که حتی قبل از پیروزی انقلاب، اسناد به این مهمی را که اسرارشان را در کل منطقه به دست یک ملت انقلابی میداد - میتوانست با یک مقدار با دقت بیشتری از طرف مسؤولان دولت آن روز، اگر انجام میشد خیلی چیزهای بیشتری از آن به دست بیاید! - را به یک جای امنتری منتقل نکردند؟ و یا چرا اینها را در خود سفارت به شکلی جاسازی نکردند که بتوانند اینها را در یک لحظهای نابود کنند؟!
باید به این موضوع رسیدگی شود که اینها چه اطمینانی داشتند؟ حرکتهایی که آمریکاییها میکردند، یک مقداری این مسأله را روشن میکند، اما برای یک دولت جا افتاده، و این پیر مجرب سیاست، این کافی نیست و نشان بیعرضگی و نشان آسیبپذیری قویترین استکبار دنیاست؛ یعنی بیجهت است که مردم دنیا ترسیدهاند و این مقدار در مقابل آمریکا میترسند و خودشان را میبازند، البته بعداً کم کم چیزهایی ظاهر شد که نشان داد، اینها حتی از این هم خامتر هستند، اما اینجا مسأله روشن میشود.
در تحلیل ابتدایی پیداست که اینها به خاطر عواملی که در رژیم داشتند و خیلی از آنها در ارتش، در دستگاههای اداری، سالم مانده بودند، در شخصیتهایی که آن روز به عنوان مبارز خودشان را قلمداد کرده بودند؛ از گروهکها و جریانهای غیر اسلامی و یا به ظاهر اسلامی، یک نوع خام شدن بود؛ یعنی اینها خیال میکردند در ایران انقلاب نیست! مردم از یک چیزهایی به جوش و خروش آمدهاند و با رفتن موقت خاندان پهلوی این جوش و خروش هم میخوابد و قضایا تمام میشود. اینها قاعدتاً چنین تحلیلی داشتند، وقتی که همین چیزی ایشان امروز گفتند، من نمیدانم این قبلاً هم افشا شده بود یا نه، من نشنیده بودم. آن آقایی بهرام بهرامیان که اسم بردید، مشاور مخصوص دولت موقت و مسؤول اداره کشور بوده و عنصر تربیت شده سیا بوده و قبلاً هم مسألهشان را به آن آسانی حل کرده است، این یک نمونه کوچک است آنها اطمینان بیشتری پیدا میکردند که اینها هستند و نمیگذارند خبری شود. برای همین است که در آن روزهای داغی که دو سه میلیون آدم میریخت توی خیابانها و آنگونه شعار میدادند و اینها از هیچ چیز نمیترسیدند. بدلیل این بود که آمریکاییها لزومی ندیدند که دست و پای خودشان را جمع کنند، بعد از پیروزی انقلاب نیز همینگونه ادامه دادند.
حالا بعد از پیروزی انقلاب با پیدا شدن دولت موقت، همان حدسهای قبلیشان تقویت شد. آنها پیش خودشان گفتند؛ همان محاسباتی که کرده بودند، درست از آب درآمده و روند را درست در مسیر باب میلشان تشخیص میدادند که پیش میرود. فکر میکردند حزبهایی که در گوشه و کناری پیدا میشوند؛ مثل حزب جمهوری اسلامی یا شخصیتهای روحانی مستقلی که میدرخشیدند و یا حرکتهای جوانها و یا تشکیل سپاه پاسداران و کمیتهها را برای خودشان خطر مهمی نمیدیدند. فکر میکردند که اینها در یک روند کلی قابل کنترل است.
اوج این حماقت آمریکا را در پذیرش محمدرضای پهلوی میبینیم. یک وقت اگر فرضیه این بود که مثلاً مقامات آمریکا خام شدند و شاه را بعنوان مریض است پذیرفتند گرچه میشد قبول کنیم که چند نفر در پذیرش وی اشتباه کردند؛ مثلاً چهار تا مأمور. اما حالا که خاطرات سیاسی سردمداران کاخ سفید و مقامات وزارت امورخارجه آمریکا منتشر شده، بدین ترتیب روشن میشود که این مسأله در بین عالیترین مقامات آمریکا مورد بحث بوده که شاه را بپذیریم. این در حالی بوده که حتی کشورهای اقمار آمریکا حاضر نبودند که شاه را بپذیرند. شما در این خاطرات حتماً خواندید که مثلاً برای پذیرش شاه در پاناما اینها چقدر سرمایهگذاری کردند که آنجا وی را با چه شرایطی بپذیرند! پس این مسأله از قبلطرح شده بوده که کار کشتههای سیاست آمریکا روی آن نظر دادند، ولی آمریکا با چه مبنایی، با چه معیاری آماده شد که این چوب کبریت را به انبار باروت بزند؟ آمریکاییان با این همه مأمور که در ایران داشتند، این همه کارشناس که داشتند، این همه چیزهایی که داشتند و بعد از انقلاب این همه صحنه و فیلم و حرکت مردم و تظاهرات مردم و شعارهای مردم همه را دیده بودند، باز عناصر سیاسی آمریکا نتوانستند تشخیص دهند که عمق عواطف منفی مردم و نظرات منفی ملت نسبت به آمریکا و خود شاه و خانواده سلطنتی چقدر است؟! این را نتوانستند درک کنند والا یک چنین کار احمقانهای را در آن شرایط با معیارهای سیاسی که واحدهای سیاسی کوچک هم میتوانند بفهمند و هیچ ضرورتی هم نداشت.
اگر منظور آمریکا از دعوت شاه به آمریکا پذیرایی در بیمارستان بود، در هرجای دیگری میتوانست یک بیمارستانی را به دست بیاورد و شاه را آنجا پذیرایی کند. مسأله از اینها بالاتر است، معلوم میشود ابعاد سیاسیاش قضیه را پذیرفته، عواقب سیاسیاش را هم نمیدانسته که این را پذیرفته است. وقتی که این کارها را میکند، دو سه نکته اینجا کاملاً روشن میشود که اینها باید بهتر باید رویشان کار شود؛ یکی خامی این مغرورهای دنیاست که علیرغم این خامیشان تو دنیا یک وحشتی پیدا کردند. مردم دنیا از اینها میترسند، اینجور نیست که اینها خیلی بد با مسائل برخورد کنند بلکه از ضعف حکومتها و دولتها و انحراف احزاب و جریانهایی که به وجود میآید و از خود فروختگی بسیاری از سران حرکتهای به اصطلاح ملی در دنیا سوء استفاده میکنند و این به حساب قدرت آنها گذاشته میشود.
مسأله دیگری که تحقیقاً آدم میفهمد، عمق ریشههای آمریکا در ایران است که آنقدر از لحاظ آنها مسأله عمیق بوده که آنها خودشان را مطمئن میدیدند، اصلاً چیزی از این وضع که داریم نمیدیدند، حالا میبینیم همین مقدار اسنادی که تا به حال نقد شده و منتشر شده است، خیلی دردسر برای سیاست آمریکا درست کرده است. اگر آمریکا زیاد از آن اسناد استفاده نکرده است علتش این بوده که در منطقه جریانهای دیگری در خارج از ایران نبود که از آنها بهرهبرداری کند؛ مثلاً اگر در عراق، اردن، لبنان، مصر، عربستان، پاکستان، هند و در هر منطقهای قدرتهایی بودند که از این اسناد علیه آمریکا میخواستند بهرهبرداری کنند راه میافتادند و آن وقت برای آمریکا پیامدهای منفی، خیلی بیش از اینها میتوانست داشته باشد.
به هر حال این برداشت اینها که در این مقطع آمدند به انقلاب دهنکجی کردند و محمد رضا را آنجا بردند، نشان نادانی عوامل آنها در ایران و هم کسانی بود که حالا عامل آمریکا هم نبودند ولی یک نوع تمایلات غربی در آنها بود. در ایران نیز آن کسانی که منتسب به لیبرالیست بودند و در حکومت بودند، همان روزهای حساس، نامه نوشته بودند - یکی از مسؤولین طراز اول دولت نامه نوشت - شاه به ایران برگردد و خودش را در اختیار ملت ایران بگذارد. یک عده تا این قدر در مورد این مسائل سطحی فکر میکردند. آنها تفکری اینگونه داشتند و وقتی هم که این حرکت مردم شروع شد، استعفا دادند، خیال میکردند که استعفا دادن، آنها را به طرف اهدافشان سوق میدهد، آخر این چه تصوری است که آنها داشتند! خیال میکردند وقتی که استعفا دادند، این جریان دانشجویی به زانو در میآید و مردم هم از آن طرف حمایت میکنند و کار یک طرفه میشود.
این طرز تفکر آن موقع وجود داشته، لازم هم نیست همه این طرز تفکرها خائنانه باشد؛ یعنی بعضی از اینها اصلاً برداشتشان این بوده، فکر میکردند که در مملکت خبری نشده، آنها خیال میکردند حالا شاه رفته، گروهی هم بودند که قدری باز ایرانی بودند و خائن نبودند ولی فکر میکردند، که او رفته ولی سیاست او مانعی ندارد و سیاستش مانده و یک کس دیگری سیاست شاه را اجرا میکند. آنچه که مهم بود طرز تفکر و احساس مردم است و این هم بسیار مهم بود. واقعاً آن حمایت عجیب مردم از این حادثه، قابل توجه است؛ یعنی از مسائلی است که باید روی آن تکیه کرد. خوب! ما آن روزها میدیدیم که روزنامهها کمک میکردند، رادیو کمک میکرد، تلویزیون کمک میکرد اما این مقدار کمکها، از طرف مردم مورد استقبال قرار نمیگیرد. آن هم به طور مداوم که از همه اقشار مردم در مقابل لانه جاسوسی بیایند و حمایت طولانی از اقدام دانشجویان کردند.
آخر اگر این موج باشد؛ موج یک روز است، دو روز است، پنج روز است، بعد میخوابد، اما اگر چیزی غیر طبیعی باشد، همیشه میشود با ابزار تبلیغاتی بخشی از مردم را تحریک کرد و مردم را به صحنه کشاند. اگر عمق نداشته باشد یکی دو هفته شلوغ میشود و بعد هم مردم خسته میشوند و برمیگردند، اما ما دیدیم که ماهها مردم دم در سفارت جمع میشدند و آنجا را یک مرکز انقلاب کرده بودند و با همه وجودشان از جریان دفاع میکردند. این خیلی مهم بود؛ یعنی این قابل مطالعه است و شاید برای آمریکاییها هم درسی شده باشد، احتمال هم میدهیم که هنوز هم برای آنها درس نشده باشد. آنها مثل اینکه تعهد کردند که خوب حوادث را نفهمند. آنجا به مدت طولانی مورد حمایت عمیق و همگانی طبقات مختلف مردم، کارمندان، کارگرها، بازاریها، دانشجویان، دانشآموزها و نهادهای انقلابی، خانمها، آقایان هر طبقهای شده بود که آمدند. آنجا مدتها مرکزی شده بود برای دستهها، هیأتهای سینهزنی و کارهای اجتماعی که سابقاً در حسینیهها، مساجد، دانشگاه تهران انجام میشد، آنجا به صورت مرکزی تبدیل شده بود که مردم این کارها را آنجا انجام میدادند.
این هم نشان عمق درک مردم است و این انقلاب خواست عمیق مردم است که این روشن میکند که حوادث انقلاب چقدر عمیق بوده است. این نظر تحقیرآمیزی که غربیها از قبل نسبت به ایران داشتند و به طور کلی به ملتها دارند که نسبت به ما سطحی فکر میکنند، اینها را وادار کرده بود که این چنین تفکری داشته باشند که ما چون مواجه بودیم با ژاندارم شاه و با ارتش شاه و با پلیس شاه و با ساواک شاه و با این قوای فاسد مأمور شاه، اینها خیال کرده بودند که این مردم همین سطح ظاهر را میبینند و با اینجا فقط مخالفند، اینها شاه و خاندانش که از چشم مردم غایب شدند، قضایا تمام میشود.
اصلاً فکر نمیکردند که ملت ایران ریشهیابی کرده باشد، این که یک عدهای از متفکران ریشهیابی کرده باشند. این چیز قابل قبولی بوده برای آنها همیشه هم میدیدند، نوشتهها را میدیدند، خطابهها را میدیدند، سخنرانیهای افراد را میدیدند و در محافل خصوصی نظرات را میدیدند، خیلی از کسان بودند که قبلاً هم میگفتند: "ریشه دردها از آمریکاست،" ولی آن قدیمها میگفتند: "انگلستان". از این ده بیست سال اخیر میگفتند: "آمریکا". این در تحلیل متفکرها بود اما اینکه مردم این را چقدر لمس کرده باشند که انقلاب مردمی شود، این برای اینها مخفی بود و فکر میکردند مردم احساساتشان با آن جریان تمام میشود.
مردم به همان اندازه که نسبت به عوامل آمریکا، شاه، ساواک و نیروهای سرکوبگر رژیم شاه خشم داشتند، بیشتر از آن به آمریکا خشم داشتند. این که خیلی با ارزش است؛ یعنی این را برای افکار عمومی یک ملت، باید اوج شعور یک ملت حساب کرد. با اینکه ملت ساواک را عفو کرد، دیدید که غیر از چند نفری از اینها را که تصفیه فیزیکی کردند، بعد امام عفو دادند و مردم از اینها گذشتند، حالا هم هزاران نفر از کارکنان ساواک و دهها هزار نفر از منابع ساواک، در مملکت میان مردم زندگی میکنند، حتی آن عناصری که اسلحه به دست گرفتند و جلوی مردم ایستادند، بسیارشان نه تنها عفو شدند بلکه جذب مردم شدند و بین مردم و همراه جریان انقلاب راه افتادند. پس اگر مردم درک نمیکردند آمریکا عامل اصلی است، پس خشمشان نسبت به آمریکا میبایست فروکش میکرد.
اما جنایات آمریکا برای مردم قابل عفو نیست. واقعاً جامعه ما امروز نمیتواند هضم کند که ما با آمریکاییها روابط دوستانه داشته باشیم و گذشته آنها را نادیده بگیریم. چنین چیزی را قبول نمیکنند و حتی اگر آمریکا این کینهها را بعد از انقلاب هم نشان نداده بود، این ملت نسبت به این مسأله این نظر را داشت البته رفتار آمریکاییها و کینهتوزیهای بعدی و توطئهها و شرکت در جنگ علیه ما و ایجاد کودتاها و حمله و رسوایی که در طبس به آن نحو شکست خورد و حمایت از ضدانقلاب و کارهای دیگری که میکند؛ اینها دایماً مسأله را زندهتر نگهمیدارد. همان حرکت آن روز دانشجویان و مردم که مدتها بعد از پیروزی انقلاب اتفاق افتاد، نشان میدهد که مردم همان موقعی که چنین خشمی نسبت به ساواکیهای طرف خودشان نداشتند، اما نسبت به آمریکا چنین خشمی را داشتند. این هم درک خوبی است از مردم و افتخار این حرکت هم مال شماهاست که مسأله را خوب درک کردید.
باید تایید کنیم که این حرکت طبیعی و مستقل انقلابی اسلامی از افکاری در آمد که اینها مستقیماً از فطرت انسانی سالم و اسلامی سالم و انقلابی دست نخورده، سرچشمه گرفت. خوب! ما که ارتباطات اینگونه حوادث را میبینیم و میفهمیم که این حرکت آقایان و خانمهایی که پیشقدم شدند که نه به حزبی بستگی داشت و نه به جریانات گروهکها و نه به یک کشور خارجی و نه به یک چهره مدعی سیاسی داخل کشور، بستگی داشت که بخواهد یک حرکت فرصتطلبانه شود. یک عده فکری کردند که مایه فساد آنجاست و رفتند آن مایه فساد را از داخل این مملکت بکنند. اسم خوبی هم برایش انتخاب کردند، رفتند این کار را انجام دادند این سلامتِ حرکت و منشأ سالم حرکت و آن کارهای بعدی آن که واقعاً باز خوب انجام شد و افشاگریهای خوبی شد و مردم از این حرکت خیلی رشد پیدا کردند. اینها هم مسائل بعدی قضیه بود که سلامت این حرکت را نشان میدهد. ما امیدواریم که ملت ما بتواند عمق و ارزش این حرکت را بفهمد.
همان موقعها هم یادتان هست - هنوز هم همانها دست برنداشتند - چرتکه میانداختند بعضیها؛ مثل یک کاسبی که حالا دخلش را میخواهد عصر نگاه کند ببیند چقدر پول گرفته، چقدر پول داده، چقدر جنس فروخته، اینجور محاسبه میکردند و با این محاسبه میخواستند بگویند ما ضرر کردیم، لیبرالها هنوز هم از همین حرفشان دست برنداشتند. بله، اگر بگویید ما وقتی که این حرکت را کردیم، آمریکاییها حسابهای ما را آنجا بستند، بله! بستند. اگر بگویند یک مقدار دلارهای ما از این طریق فعلاً به صورت ظاهر هدر رفت، اگر بگویید که مشکلاتی هم اینها بعداً برای ما فراهم کردند، بله، اما اگر این طرف قضیه را شما ببینید، انقلاب راه اصلی خودش را حفظ کرد و مانع انحراف در انقلاب شدیم، مانع برگشت شاه شدیم، مانع برگشت رژیم پهلوی شدیم، مانع برگشت عوامل دیگر آمریکا شدیم.
ما وسیلهای برای کندن ریشههای آمریکا شدیم، ابهت آمریکا را شکستیم، یک حرکت تاریخی درست کردیم که در تاریخ به مردم دیگر کشورها میتواند الهام دهد. افتخار عظیمی برای ملت درست کردیم، ملت ایران را در مقابل این همه امواج تبلیغاتی که درست شده بود و همان موقع داشتند کمونیستها و لیبرالها این انقلاب را بدنام میکردند، میخواستند آمریکاییاش کنند، به همان ادلهای که در بعضی از مسؤولان دولتی میدیدند، از این تهمت ناجوانمردانه نجات دادیم.
همه این چیزها را وقتی که شما حساب کنید، میبینید که اگر هم کسی چرتکه دستش بگیرد و بخواهد این را محاسبه کند، اینها را بگذارید یک طرف و آن را بگذارید یک طرف دیگر اصلاً قابل مقایسه نیست، حتی عوارض مادی آن، بله، آن روز دلارهای ما در بانک آمریکا بایکوت شد و جلویش را گرفتند؛ اما چقدر دلار و چقدر نفت و چقدر ذخایر بعداً میبایست توسط آمریکا از این کشور غارت شود، جلوی آنها را ما گرفتیم. اگر آمریکاییها آن اعتمادی که اینجا داشتند و سیاستی که اینجا داشتند و عواملی که داشتند، جمع میکردند و نوکرهایشان را که داشتند سازماندهی میکردند و اینها یکبار دیگر خاطره برگشت شاه را در بعد از ملی شدن صنعت نفت و حکومت ملیون در آن زمان را در نظر بگیرند، ممکن بود همه چیز را به باد دهند و برعکس هم شود، آن دفعه اگر آمدند و سی سال ماندند، این دفعه ممکن بود صد سال بمانند، با این ریشهای که در کشور داشتند.
بنابراین ما فکر میکنیم، حتی اگر از لحاظ مادی هم کسی حساب کند، نفع خیلی زیادی داشت، از لحاظ معنوی و ارزشهای مهم تاریخی و اسلامی و انقلابیاش که قابل مقایسه نیست. امیدواریم که خداوند به ما و دیگران توفیق دهد و ملتهای اسلامی دیگر را موفق کند که این راه خوبی که شما پیش پای ملت گذاشتید و مردم دیگر کشورها هم یاد بگیرند و وسیله نجات و استقلال و آزادی همه جهان اسلام شود.
شما را به خدا میسپاریم و باید تاریخ انقلاب ایران قدر این حرکت تاریخی را بداند.
والسلام علیکم و رحمةالله و برکاته