سخنرانی آقای هاشمی در جمع خواهران حوزه استان تهران در حزب جمهوری اسلامی پیرامون حزب، نهاد سیاسی و فرهنگی
سخنرانی در جمع خواهران حوزه استان تهران در حزب جمهوری اسلامی
بسماللهالرحمنالرحیم
»اَلْحَمْدُلِلَّهِ رَبِّ الْعالَمین، اَلصَّلوةُ وَالسَّلامِ عَلی رَسولِ اللَّهِ و آلِهِ اَجْمعین«
از زیارت برادران و خواهران حزبی و علاقهمند به انقلاب و سربازان انقلاب و امام، خوشبختم و امیدوارم این اجتماع ما در کار تشکیلات حزب جمهوری اسلامی منشأ اثر باشد. حزب اصولاً یک نهاد سیاسی و فرهنگی است و مسوولیت مهمی روی آن میتوانیم حساب کنیم، که اولین مسؤولیتهای متشکل شده در حزب را تشکیل میدهد، این است که در رابطه با حوزهها و کارهای جاری حزب سعی کنند مسائل فرهنگی محیط خودشان و جهان را و اهداف مکتبی که آنها برای حزب تشکیل دادهاند بشناسند و تمرین کنند و این را در جامعه اشاعه دهند و وقتی که جامعه نیاز به موضع گیریهای خاص سیاسی و فرهنگی دارد، این افراد با ترتیبی که گفتهاند و همکاری دارند و با تشکلی که پیدا کردهاند، بتوانند خیلی سریع موضع اتخاذ کنند و برای دیگران راه باشند.
یک چنین چیزی از بدیهیات است و در چنین جامعهایی ضرورت دارد که باشد. اگر انسان بخواهد تربیت خاصی را همراه با روح تعاون و همکاری و انضباط در وجود خودش داشته باشد، این را در احزاب سالم میتواند پیدا کند و آنجا میتواند برای خودش تحصیل کند.
مسأله دیگری که در حزب به عنوان یک روح باید همیشه وجود داشته باشد، روحیه اجتماعی و پرهیز از انزواطلبی و فردگرایی و روحیه دیکتاتوری و روحیه متکی بودن به حرف خود در حد لج بازی و اصرار، اینها از موانع تشکیلاتی بودن و حزبی بودن یک انسانی است. اوج ضرورت حزب، موقعی در جامعه احساس میشود که جریانهای مخالف فعال باشند؛ یعنی در جامعهایی که مکتبی حاکم است، اگر اوضاع عادی باشد و همه چیز آرام باشد و شیطنتها نباشد، کسی هم توجهی ندارد که حالا چرا وقتش را در حوزههای حزبی بگذراند و چرا چیزی به نام حزب و جمعیتی وجود داشته باشد، وقتی که جریانهای مخالف فعال باشند و شیطنت کنند و در جامعه مسأله بیافرینند، آن موقع یک نهاد سیاسی دیگری لازم است که جلوی شرایط آنها را بگیرند و از حق دفاع کنند، این مسأله خود به خود نمیتواند همیشه به دوش حکومت باشد.
حکومت یک حالت وسیع تری از حزب دارد و مسؤولیتی در مقابل همه آحاد ملت دارد و یک حالت عمومیتری دارد. هر چند ممکن است که حکومت حزبی هم باشد و وقتی که حکومت حزبی شد و مسؤولیت حکومت را هم به عهده گرفت، یک مقدار حوزه خدمات و کارها و حوزههایش وسیع تر از کارهای حزبی میشود. البته ما در دنیای اسلامی و در محیط سالم اسلامی، سابقه یک تحزب که الگویی خوب باشد برای ما و بخواهیم از آن استفاده کنیم، نداریم. ما مثلاً حکومت علی بن ابیطالب(ع) را داریم و حکومت پیغمبر(ص) را داریم، اما این که یک حزبی مثل حزب جمهوری اسلامی و حزب دیگری مثل فدائیان اسلام - که کوچک بود و هنوز هم ادامه دارد - و بعضی از احزاب دیگر، چنین چیزهایی وجود داشته، اما سوای آنها، در مورد سوابق آنها در صدر اسلام به عنوان الگو از زمان پیمغبر(ص) و امامان معصوم، بخواهیم بر اساس آن حرف بزنیم، چنین چیزی نیست.
البته حضرت علی (ع) و جریانی که با علی بن ابیطالب(ع) بودند، در خود زمان پیامبر(ص) و بعد هم بودند و این جریان تااین اواخر، همیشه بوده است و جریان مخالفت با کجرویها و حمایت از مظلومان و محرومان حمایت از چنین چیزی در برنامه آنهایی که مثلاً، با حضرت علی(ع) همکاری میکردند وجود داشته است. وقتی که حضرت علی(ع) سر کار میآیند از حرفهایی که زده میشود و موضعهایی که در مقابل ایشان گرفته میشود، وقتی که باند سرمایهدار آن زمان در مقابل حضرت علی بن ابیطالب(ع) میایستد و یا مثلاً گاهی از اشراف بنیامیه تعبیر به حزب میشوند و دوستان علی بنابیطالب(ع) با کلمه شیعه و یا تعبیر به حزب میشدند.
اما حزب به این تشکل که حالا در دنیا وجود دارد، به آن شکل در گذشته نبوده است و در زمان ما با توجه به اینکه در قانون اساسی کشور ما چند حزبی قید شده و از طرفی پیچیده شدن زندگی و وسعت پیدا کردن محیط جامعه و خیلی چیزهای دیگر، ایجاب میکند که نیروهایی که اهداف مشترک دارند و سود واحد دارند، اینها به نحوی با هم مشترک باشند و وسیله اتحاد و انسجام و همکاری شوند تا در مقابل مشکلاتی که نظام مقبول آنها را تحدید میکند، و یا برای پیش برد اهداف نظام با هم متحد شوند. گفتم اوج احساس ضرورت در موقعی است که مخالفین حرکت داشته باشند.
آن دو سه سال اول انقلاب را در نظر بیاورید، آن روزی که انقلاب پیروز شد، هر گروهی، آدمی را انتخاب کرد و یک تابلوی حزبی برای خودش درست کرد، یک روزنامه یا مجلهایی برای خود درست کرد و کلوپی انتخاب کرد و دیدید که چه ماجراهایی را به راه انداختند. میدان مبارزات سیاسی از طرف ما خیلی خالی بود و دیدیم که همه آن جریانها، در یک نقطه مشترک بودند و آن اینکه حزب جمهوری اسلامی را بکوبند. در نشریه لیبرالها، کمونیستها، منافقین، ملیگراها، همه یک چیز داشتند آن هم این بود که همه آنها به حزب جمهوری اسلامی به عنوان حزب حاکم و حزب انحصارگر حمله میکردند، در حالی که آن حزب حاکم نبود.
آن موقع آن چیزی که حاکم بود، نهضت آزادی بود که دست در دست نهضت آزادی بود و پستها هم در دست آنها بود و قسمت اعظم آن در شورای انقلاب بودند، ولی همه آنها، آن موقع به ما میگفتند حزب حاکم و انحصارگر، این در حالی بود که وزراء، استانداران و نوع کارها از آنها بود؛ مثلاً، حزب ا...، کمیته، جهادسازندگی، سپاه پاسداران و دادگاههای انقلاب هم که تیپ های نهادهای انقلابی بودند، در دست حزب جمهوری اسلامی بود، روحانیت هم چون اکثراً طرف حزب جمهوری بود، اینها به این دلیل این تعبیر را میکردند.
میدیدیم که همه گروههای منحرف تلاششان بر این است که حزب جمهوری اسلامی را بکوبند. علتش این بود که این حزب آن روز تنها حزبی بود که در همه کشور ضرورت آن بر همه روشن بود، البته حزب منافقین و چندتای دیگر هم با حزب جمهوری اسلامی بودند، البته مردم هم به خاطر انقلاب و به خاطر مبارزه با انحرافها، به سوی حزب جمهوری بیشتر هجوم میآوردند، چون احساس ضرورت میکردند.
به هر نسبتی که وضع به طرف تثبیت انقلاب اسلامی و شکست نیروهای انحرافی پیش میرفت، جامعه هم کمتر احساس میکرد که حزب دارند و این چه اثری میتواند داشته باشد، آن ضرورت را روزانه لمس نمیکرد و آن شدت علاقه و حضور در میدان هم به همین ترتیب کم میشد. گاهی باز خطر پیش میآید؛ از نو دوباره این شعور احساس میشد؛ مثلاً، وقتی که انفجار دفتر حزب جمهوری پیش آمد و به مرکزیت حزب ضربه خورد، جمعی از نمایندگان مجلس و از هیأت دولت و آنهایی که بیشتر با حزب در ارتباط بودند؛ در آن جریان شهید شدند، دوباره مردم احساس خطر کردند و مجدداً به سوی حزب هجوم آوردند.
میبینید مردم عادی که مشغول زندگی عادی خودشان هستند و عمیق هم مسلمان هستند، اما موقعی این نیاز به تشکل و مرکزیت سیاسی و فرهنگی مردمی، گل میکند که احساس خطری در مقابل خودشان کنند. در شرایط عادی وقتی که میبینند دولت و مجلس کار خودش را میکند و ارتش و سپاه و ... و همه در مسیری که آنها هستند، دارند حرکت میکنند، آن احساس کم میشود و دلیلی نمیبینند که وقت زیادی و یا احساسات زیادی صرف این کارها کنند.
یک نکته باید مورد توجه باشد؛ اگر تشکیلات، تشکیلات واقعی باشد از این گونه دورانهای آرام هم باید استفاده شود برای تربیت افراد و برای عمیقتر کردن تشکیلات و برای بر طرف کردن عیوب تشکیلات که در یک کاری عیوب میبیند، باید آنها را بر طرف کنند و باید در آن طریق و آن موقع حرکت کرد و نباید؛ مثلاً، یک جریان سیاسی پر قدرتی که در کشور وجود دارد، ما نیرو را صرف مبارزه با آن کنیم، اما خودمان را باید بسازیم، خوشبختانه در نظام ما همه ابزار تبلیغات همسویی با سازندگی دارد و فیلمها و سخنرانیها و نماز جمعهها و روزنامهها و مجلات و ... در یک جهت حرکت میکنند. مقداری تفاوت در سازندگی هست، روحانیت با مقداری تفاوت، حرفهای خود را میزند و یک سازندگی عمومی هست، اما اگر تشکیلات فعال شود و دقیق کار کند، آنها باید یک مقدار عمیق تر و ریشهدارتر سازندگی کنند.
یک فرد به طور معمولی، یا روزنامه میخواند یا نمیخواند، این حادثهایی که در لبنان، اتیوپی، فیلیپین و در هند اتفاق میافتد و مردم عادی اگر رسیدند گوش میکنند و اگر نرسیدند گوش نمیدهند و تحلیلی هم ندارند یا دارند و این بسته به تمایلات فرد است و فرصتی که دارد، اما اگر یک تشکیلاتی باشد، مؤظف است که مسائل داخلی و خارجی مربوط به حوزه خودش را بخواند و مطالعه و بحث کند و تحلیل کند و نظریه بدهد و در مسائل اجتماعی صاحب نظر باشد.
اگر حزبی در جامعه باشد که این کار را به خوبی انجام دهد، افراد جامعه رشیدند و واردند و دیگر کلاه سرشان نمیرود و دیگر یک حادثه جدیدی که در دنیا اتفاق افتاد، آنها نمیتوانند از این سوء استفاده کنند و مردم را گمراه کنند. فوری یک تحلیل میکند و یک نظریه میدهد و یک نظریه واحدی که از حزب میآید و یا افرادی که در این زمینه تربیت شدند، خودشان هم خیلی زود مسأله را میفهمند. به علاوه مسائل داخلی را همیشه دارد، مسائل اقتصادی و سیاسی در کشور مطرح میشود و مسائل فرهنگی مطرح میشود.
اگر هر فردی اینها را به طور منظم مطالعه کند و نقاط ابهام آن را رفع کند و نسبت به مسائل خودش صاحب نظر باشد، حزب میتواند یک کلاس دائمی در خدمت مردم باشد و مردم را تربیت کند و سطح فکر و سطح اطلاعات سیاسی مردم بالا برود. امروز به خاطر علاقهایی که ملت حزبا... به مسائل کشورشان دارند، الحمدللَّه خیلی رشد کردهاند. این رشدها چون تدریجی است، اصلاً آدم متوجه نمیشود. حالا مثلاً چه میشد که ما شش یا هفت سال پیش مردم را با آن حالتشان و با آن مقدار اطلاعاتی که از مسائل کشور داشتند، میآوردیم و با امروزشان مقایسهایی انجام میدادیم؛ یعنی مثلاً کارگرها، کشاورزها، کاسبها، دانش آموزان، طبقه دانشجو و کارمندان ممکن است که قبلاً اطلاعات و نظریاتی داشتند، اما اگر آن طبقه عامه مردم را میشد، اینها را با هم مقایسه میکردیم، میفهمیدیم که مردم چقدر رشد کردهاند.
مردم جنگ و صلح را میفهمند و در مسائل اقتصادی صاحب نظرند و نسبت به جریانهای کشور شناخت دارند، و حتی روحانیت را، افکار را و خیلی چیزها را، مردم میدانند. یک سرّش این است که این مردم یک مقداری با جریانات کشور - چون علاقهمند هستند - خودشان را آشنا میکنند، رادیو و تلویزیون را گوش میکنند، روزنامه میخوانند و بحث میکنند و در نماز جمعهها مسائل سیاسی مطرح میشود، مسائل جهانی مطرح میشود و بدین صورت اینها رشد میکنند، خوب! افراد حزبی این رشد را چند برابر دارند و بعلاوه اینها باید معلم دیگران هم باشند. مردم سطحی با مسائل برخورد میکنند و اعضای حزبی باید عمقی برخورد بکنند.
تشکیلات وظیفه دارد که به افراد و اعضایش خوراک دهد و آنها را روشن کند و رشد دهد. خوب! این حزب فرق بین آقا و خانم نمیکند و هر دو مسلمان هستند و هر دو عضو این مملکت هستند، چه فرقی میکند؛ چون آقایان در حزب شرکت میکنند، خانمها هم باید شرکت کنند و مسائل به هر دوی آنها مربوط است، بلکه به خاطر وضعی که در گذشته بوده و خانمهای متدین نوعاً از مسائل سیاسی و اجتماعی دورتر و خانهنشینتر بودند. حالا خانمها وظیفه بیشتری دارند که خودسازی کنند، فرصت بیشتری هم از مردان دارند و اینها باید برای خودسازی تلاش بیشتری کنند. مخصوصاً یک مادر که مسؤولیت تربیت فرزندش در آن سنین اول را بر عهده دارد، باید خیلی مجهز باشد به اطلاعات بیشتری برای اینکه به طور کلی بتواند این فرزند را چطوری و به چه جهت هدایت و تربیت کند.
بنابراین از این جهت فرقی ندارد اینکه امروز این سوال مطرح شود که در زمان پیامبر(ص) حزب بوده و یا نبوده، این لزومی ندارد که بدین صورت باشد. در زمان پیامبر(ص) مجلس شورای اسلامی هم به این شکل نبوده و مجلسی نبود بلکه روی منبر حکمی میداد و آن قانون میشد. اینجا روابط اسلامی حاکم است، ما این طور حق نداریم که اگر حزب رقیبی داشتیم و اگر حزب درستی بود، بخواهیم آن را بکوبیم و هر نسبتی را به آنها بدهیم، دروغ بگوییم و تجسس کنیم، ولی اگر حزب محارب بود، آن احکام محارب را دارد، اما یک حزبی که عادی است ما حق نداریم نسبت به او دروغ بگوییم و آبروی او را ببریم و نمیتوانیم در مورد آن تجسس کنیم.
آن رویههای اخلاق اسلامی که برای افراد است، در حزب هم باید باشد. روابطی که بین خود ما برقرار است، باید اسلامی باشد و یا مثلاً، مسأله رهبری، ما وقتی که تابع ولایت فقیه هستیم، اصل اطاعت از رهبری بر همه چیز این کشور حاکم است و هیچ فرد حزبی حق ندارد که مثلاً چون حزب ما این را میخواهد، با رهبر مخالفت کند. اگر رهبر یک دستوری را داد، همه افراد حزب واجب است که اطاعت کنند حالا این حزب از لحاظ رأی میخواهد موافق باشد یا مخالف، باید از قوانین کشور اطاعت کند.
امام فرمود؛ وقتی که قانون تصویب شد و شورای نگهبان به آن رأی داد، قانون واجب الاطاعه میشود و اگر حزب هم با آن مخالف باشد، باید تسلیم شود. به طور کلی معیارهای اسلامی در جامعه ما حاکم است. حزب اینجا عبارت است از اینکه افرادی که حزب؛ مثلاً اسلام را میخواهند و کسانی که این مواضع را قبول دارند و مسائل عقیدتی، اقتصادی، سیاسی و اداری هست و آنجا مسائل روشن است و کسانی که قبول دارند و مایلند که همکاری داشته باشند میتوانند در خدمت انقلاب باشند.
تعبیر ما این است که همه وجود ما، تابع رهبر هستند و همه دنبالروی انقلابیم و حزب هم مثل بقیه افراد حزبی باید دنبال روی انقلاب باشد. منافع انقلاب را هیچ فرد حزبی حق ندارد، فدای منافع حزب کند. مصلحت انقلاب یک جایی چیزی را ایجاب کند، حزب نباید برای خودش فرصتگرایی کند و چنین چیزی نمیتواند باشد.
بنابراین ما با احزاب غربی خیلی فرق میکنیم و نمونه خوبی در دنیا هستیم. چه در کمونیستها و چه در سرمایهدارها، هر جا شما بروید با این معیارهایی که ما داریم، آنجا حزب نیست. اینجا یک نوع همکاری اسلامی است بین کسانی که دلسوزترند و با این مواضع اعلام شده همراهی دارند. امام اعلام کردند که در نیروهای نظامی نباید حزبی باشد و بچهها قبول کردند و آنهایی که علاقهمند بودند که حزبی باشند و نیازی به آنها در آنجا نبود، گفتند ما میآییم در حزب کار میکنیم و آنهایی که آن جا میخواستند کار کنند، گفتند ما اصلاً از حزب استعفاء میدهیم. در عین اینکه به حزب علاقهمند هستیم، استعفاء میدهیم و در آنجا خدمت میکنیم و هر یک از ما را که بخواهند آنجا خدمت کنیم، دست از حزب برمیداریم و میرویم آنجا خدمت میکنیم.
بنابراین دوستان حزبی ما، چه آقایان و چه خانمها توجه داشته باشند که قبل از مسائل حزب، مسائل انقلاب مهم است و قبل از اطاعت هر دستور حزبی، دستور رهبری و قانون جمهوری اسلامی مطرح است. ما این تحزب را برای نزدیک شدن و شناسایی و همکاری کردن نیروها، تربیت مردم و کمک به مردم میخواهیم.
یکی از کارهایی که شما باید انجام دهید، این است که در جامعه برای کارهای خیر، پیش قدم باشید. هر کار خیری که لازم است، باید این گونه باشد که حزب جمهوری اسلامی انجام میدهد؛ چون مدعی این است که سرباز انقلاب است. حزب را برای انجام وظایف شخصی انجام ندهید، بلکه سعی کنید به دیگران امتیاز دهید به خاطر این که حزبی هستید. این حزب مشکوک نشود، نردبان تکامل معنوی باشد؟! اگر اینجا مطلب یاد میگیرید و جزوه میخوانید و اگر خدمت میکنید، باید وسیله خدمت باشید؛ یعنی، این کارها وسیله خدمت باشد نه وسیله کسب منفعت.
موضع حزب کاملاً روشن است؛ یعنی تا به حال بارها گفته شده و آقای خامنهای - دبیر کل حزب - فرمودند و بنده گفتم و قبلاً شهید بهشتی و شهید باهنر و مؤسسین حزب گفتهاند؛ حزب قبل از هر چیز در خدمت اسلام است و میخواهد اسلام را ترویج دهد، اما در تقسیمبندی بیشتر توده مسلمان و طبقه محروم، در عین حال این گونه نیست که یک حزب سوسیالیست یا کمونیست باشیم که اگر افراد غیر محروم خوبی هم بودند و در جامعه خادم بودند و حق را میخاستند، به دلیل اینکه آنها محروم نیستند، با آنها مخالف باشیم. ما مسلمانیم و مسلمانانی در جامعه ما هستند که محروم هم نیستند، اگر غاصب، دزد و جاسوس و این گونه چیزها را نداشته باشند و مسلمان عادی باشند و البته ما میپذیریم. برخوردمان، برخورد حزب کمونیستی نیست، برخورد یک مسلمان است.
در صدراسلام حضرت خدیجه بوده که شخصیت متمکن بود و زنانی مثل فضه هم بودند که آه در بساط نداشتند، و همه آنها هم مسلمان بودند و مردها هم همین گونه بودند. بنابراین انسانها را با معیارهای انسانی و اسلامی میسنجیم. برخورد مااین گونه است، ولی در جامعه ما، جامعه شاهزادهایی که از رژیم پهلوی بیرون آمده و اکثریت مردمش روستایی و مستمندهای فقیرنشین شهرها و نوعاً مردم محروم هستند و حقشان را یک گروه محتکر که قبلاً غصب کرده بودند، این کشور یک حزب نیاز دارد که از محرومان حمایت کند تا اینکه راه باز بشود تا اینکه یک زندگی قابل قبولی در جامعه ما برقرار باشد و نعمتها به طور قابل قبولی در جامعه ما تقسیم شود و استثمار کم باشد.
کارگران حق خودشان را بگیرند و میدان حق واقعی خودشان را داشته باشند. هر طبقهایی در حد زحمتی که میکشد به محصول زحمت و حق کار خودش برسد، و اگر به آنجا برسیم، قدری شرایط بهتر میشود، اما حالا یک دورهایی را نیاز داریم که این حزب شعار محرومان را و بعد در سطح جهانی هم از مظلومان حمایت کنیم و باید از هر جهت با استکبار جهانی و سیاسی و اقتصادی مخالفت کنیم. ضمناً جزء وظایف عادی شماست که با مسائل دنیای اسلام و مسائل روز آشنا باشید. این طور نباشد که شما با افراد عادی تفاوتی نداشته باشید، شما باید با مسائل دنیای اسلام و مسائل روز آشنا باشید، برای اینکه شما با افراد عادی فرقی دارید؛ مثلاً، شما باید در مورد مسائل لبنان که یکی از جاهای دنیای اسلام است، اطلاعات کافی داشته باشید که آنجا چه میگذرد.
باید از حوادث دزدی انسانها از اتیوپی و از آن جریانات در حزب یک تحلیل درستی داشته باشید، حالا اینکه حوادث تازه پیش آمده و نیروهای مسلمان لبنان موفق شدند که برای اولین بار اسرائیل را وادار کنند که طعم شکست را بچشد، حزب باید روی آن کار کند و دنبال قضیه باشد و تاریخچه گذشته را ببیند و ببینید که اسرائیل از وقتی که تشکیل شده، هر وقت که حمله کرد، مسلمانان را شکست داد و هر جا رفت، عقب هم نیفتاد، فقط یک یا دو مورد است که عقب گرد کرد که یکی در مصر است، آن هم به خاطر امتیازاتی که گرفت و مصر را برسر میز مذاکره کشید و مصر در حقیقت باخت و صحرای سینا را خالی کرد، اما به قیمت اینکه مصر خودش و خیلی از کشورهای عربی را با جریان کمپ دیوید در صف شکست برد.
برای اولین بار بود که یک گروه مسلمانی در لبنان موفق شدند با عده کمی و بدون اینکه دولتی یا ارتشی در پشت سر داشته باشند، اسرائیلیها را با ذلت وادار به فرار کردند و هیچ امتیازی به آنها ندارند وحتی حاضر نشدند با آن حرف بزنند. مذاکرات ناگوار راتحریم کردند و مذاکرات دیگر را هم تحریم کردند و گفتند اسرائیل اول باید از همه سرزمینهای اشغالی بیرون برود و دیگران هم با اسرائیل حق ندارند که حرفی بزنند. سوریه حرف نزد و دیگران را هم که خواستند حرف بزنند، نگذاشتند. چیزهای به این خوبی باید مسائل حزب باشد و حزب به آنها رسیدگی کند و این تحلیلها را به مردم و به جوانها دهد و روی افراد دیگر کار کند.
حزب باید در مناطق کارگری حضور داشته باشد و کارگرها نیاز دارند و این کارگرها در گذشته از همه چیز کنار گذاشته شده بودند. طبقه روستایی و کشاورز کنار گذاشته شده بودند. حزب باید برود آنجا و اینها را تربیت کند و تعلیم دهد و آموزش سیاسی و دینی و اخلاقی دهد. هر کمکی که از دستش میآید برای کار فرهنگی انجام دهد. پس کار سیاسی و کار فرهنگی و در عمل هم کارهای خیر و خدمت به انقلاب و پیشتاز بودن در امور اجتماعی، جزء وظایف ماست. امیدواریم که این تشکیلات بدون خودستایی و بدون خودخواهی، ذخیرهایی برای اسلام باشد و بتواند خالی از هوی و هوسها باشد و هم برای این انقلاب خدمت کند و هر روزی که این انقلاب نیاز به حضور ما و به دقت بیشتر ما و به خون ما داشت، ما آماده باشیم که تقدیم انقلاب کنیم.
در خاتمه از برادران اراکی تشکر میکنیم و برای مردم اراک ابلاغ بفرمایید. از خانمهای حوزه حزب جمهوری اسلامی که تشریف آوردند تشکر میکنیم و امیدواریم که همه شما موفق باشید و در راه خداوند در حال خدمت باشید.
والسلام علیکم و رحمةالله و برکاته