سخنرانی آقای هاشمی در جمع اعضای واحد آموزش قرآن سازمان تبلیغات اسلامی پیرامون ارزشهای پنهان قرآن و سهل الوصل بودن قرآن
سخنرانی در جمع اعضای واحد آموزش قرآن سازمان تبلیغات اسلامی
بسماللهالرحمنالرحیم
اَلْحَمْدُلِلّه وَ الصَلوةُ عَلی رَسوُلِ اللَّهِ وَ اَلِهِ اَجْمَعَینَ. أِنَّ هذالقرآن یَهدی لِلَّتی هیِ اَقْوَمْ.
قرآن به خاطر شدت عظمت و نورانیت و ارزش فراوانی که دارد، ممکن است به خاطر وفور ارزش و نورانیت یک نوع خفایی و غفلتی درباره آن به وجود آید؛ مثل کسی که در وسط روز با نور شدید خورشید مواجه است. همه ما هیچ توجهی به ارزش این نور نداریم، چون از بچگی با قرآن سر و کار داشتیم و هنوز هم داریم و برایمان عادی شده است، مثل تنفس هوا؛ هیچ وقت ما به طور عادی توجه نمیکنیم که این هوایی که ما را احاطه کرده و همه چیز ما را با خودش دارد، این چه چیز با ارزشی است. به خاطر شدت وضوح و فراوانی چنین وضعی دارد.
در مورد خدا، مرحوم حاج ملا هادی سبزواری - حکیم کم نظیر - میگوید: »یا منَ هَو الخْتَفُ فَرطِ نورٍ«، خطاب به خداوند میگوید: "ای کسی که به خاطر پُر نوری مخفی شدی". این که به خاطر پُر نوری یک موجود مخفی شود، یک چنین چیزی است. از بس روشن است، هیچ کس به خودش زحمت این را نمیدهد که بگردد و آن را پیدا کند و اصلاً به این وضع عادت کرده است. حضور خداوند در جهان چنین چیزی است، منتها باز یک نوع غفلتهایی این ظهور شدید را کم اثر میکند.
در مورد قرآن واقعاً آدم یک کمی که دقت میکند، حالا از دید خودمان میگویم. ما از دید کسانی که خدا را قبول ندارند یا رسالت را قبول ندارند یا قرآن را قبول ندارند، فعلاً حرف نمیزنیم، از دید خودمان حرف میزنیم، از دید آنها اگر بخواهیم حرف بزنیم، باید معارف قرآن را روشن کنیم و بگوییم این ارزشها است از دید خودمان، دریچه اثبات این مطلب یک راه روشنتری دارد و آن، این است؛ کسانی که خدا را با همه آن اوصاف جلاله خداوند قبول دارند؛ کمال مطلق، علم مطلق، لطف مطلق، رحمت مطلق، جمال مطلق و همه ارزشها، مال خدا است و منبع او فاقد کوچکترین عیب قابل تصور است، یک چنین موجودی را پذیرفتهاند.
بعد برای راهنمایی انسانها، آن موجود با آن علم، با آن همه لطف، رحمت، کمال و عظمت الفاظی را که خودش ایجاد کرده و بهترین نوع ممکنِ لفظ سازی است. اگر بنا باشد در کل جهان عبارت پردازی را آدم بگوید؛ چه کسی بهتر میتواند، خوب! معلوم است که خالق همه عبارتها و عبارت پردازیها، آن قادر مطلق بهتر میتواند. علمش مطلق است، همه چیز را بهتر از همه کس میداند و رحمت او مطلق است، وقتی که میخواهد هدایت کند و محبتش را از طریق این هدایت به مردم دهد، به بهترین شکل میتواند این هدایت را ارائه دهد. ذرهای بُخل در وجود مقدسش نیست که از کوچکترین حُسنی یا محبتی از موجودات دیگر دریغ کند. از آن چنان موجود عظیمی و لطیفی و رحیمی، هدایتی با الفاظ و عبارات و مضامینی که خودش با آن کمال مطلقش انتخاب کرده و با وسیله مطمئنی چون پیغمبر(ص) و جبرئیل که هیچ گونه انحرافی در آن نیست و هر دو معصوم هستند در اختیار ما گذاشت و این چقدر چیز عزیز و شریفی است.
با این دید آدم به قرآن نگاه کند. این تعبیراتی که در قرآن است، آن ریسمان متصل به خداوند و تنها اثر قطعی رابطه آسمان و زمین و سند قطعی رسالتهای الهی در کل تاریخ بشری، یک چنین متنی در اختیار ما مسلمانها گذاشته است. خوشبختانه آن تضمینی که خداوند کرده که: »اِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ اِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ« که بهترین تفسیرش هم حفظ همه جهات قرآن است از هرگونه تحریف و دست بردی، ما را مطمئن کرده که این قرآن با همان آهنگ و با همان الفاظ و با همان عبارات که امروز در دست ماست؛ خیلی سند عظیمی است و این سند را از بس ما آسان به دست آوردیم، همان طور در خانهها بوده، در مدارس به ما گفتند و در رادیو برایمان میخوانند و هر وقت خواستیم برایمان بوده، هر وقت معلمش را خواستیم بوده و از بس آسان به دست آوردیم، توجه نداریم که چقدر کار بزرگی است.
اگر بنا بود که این اسناد الهی در اختیار ما نبود و میگفتند که یک جایی در یک گوشهای از دنیا یک لوحی وجود دارد که آن لوح را مستقیماً خداوند تهیه کرده، و ما میخواستیم برویم و عبارتی را که خدا با آن همه چیزهایی که اشاره کردیم، برای بشریت ساخته، ببینیم، آن وقت میدیدید که بشریت چه مسابقهای میگذاشت برای اینکه برود و آن لوح را ببیند. حالا مثلاً اثر یک دانشمندی که از چند قرن پیش مانده یا تابلو نقاشی که از یک نقاش مانده و یا یک سند تاریخی دیگری که در موزههای قدیم از یک چیزی مانده، میبینیم چقدر ارزش دارد و هر چه کمیابتر میشود، ارزشش بالاتر میرود. این سندی که به عقیده ما متکی است به این همه استحکام و زیربنای محکم، همین طوری در اختیار همه ما قرار داشته و همیشه هم به آن دسترسی داشتیم، آن توجه لازمی که به این قرآن باید شود، در نسل بشریت وجود ندارد. این وفورش و این عادت کردن به حضور چنین نعمتی که عرض کردم مثل هوا، آب، مثل چیزهایی مثل نور، قرآن این طوری بوده است.
روزهای اولی که نازل بر پیغمبر(ص) میشد، از آیات خود قرآن استفاده میشود که در جاهای متعدد قرآن است و مهمترین حربه پیروزی پیغمبر(ص) بوده؛ یعنی پیغمبر(ص) کافی بود که یک صفحه از این را، چند آیه از این را، بر هر سنگ دلی بخوانند که قلبش را رام کنند و مسلمانش کنند و باز میبینیم که کفار برای اینکه از اثر این قرآن میترسیدند، احمقانه گوشهایشان را میبستند و پنبه در گوششان میکردند تا وقتی مواجه با پیغمبر(ص) میشدند، کلمات قرآن را نشنوند. خوب! اینها بیخود که نبوده، یا این قرآن با صراحت به عنوان یک مکتب که با غرور از دست بالا حرف میزند و قاطع به دشمنان و حریفان خود میگوید: اگر راست میگویید و شما حریف ما و در مقابل ما مدعی هستید؛ یک سوره مثل ما یا حتی یک آیه مثل آیه ما بیاورید. این خیلی حرف است! اگر یک مدعی مکتبی بلند شد و به مردم اعلان کرد که شما اگر راست میگویید و با من مخالف هستید، یک آیه یا یک سوره مثل من بیاورید و اگر دیگران رفتند به جای یک آیه پنجاه آیه آوردند و به جای یک سوره صد تا سوره آوردند، طبعاً شکست میخورد و همه زحمات و همه طرفداران و همه پیشرفتها به هدر میرود.
بالاخره یک جایی هم هستند مردمی که تشخیص دهند و به این قرآن ایمان آورده بودند. پیغمبر(ص) هم اعلان کرده بود که هر کس که راست میگوید برای ما مثل این بیاورد. خوب! این قدر سخنرانها و سخندانهای عرب که آن روز بودند، شما اگر کمی با تاریخ عرب آشنا باشید، در خود مکه یک جایی بود که هر سال یک زمانی اُدبای عرب میآمدند و قصیدههایی که گفته بودند آنجا آویزان میکردند و گروهی از داوران بودند که قصیدهها و اشعار خوب و عبارات و متنهای خوب را تشخیص میدادند و نمره میدادند - مثل مسابقات که حالا روی کتاب سال، روی شعر، روی چیزهای دیگر مسابقه میدهند و بهترین را انتخاب میکنند - در بازار مکه چنین چیزی بود. هفت معلقه که آنها آورده بودند، شاهکار ادبیات آن زمان بود و واقعاً به هیجان در میآورد هر عربی که آن اشعار را گوش میداد.
این طور نبود که مثلاً ادیب نباشد، این خیلی کار سختی نبود، اگر این یک چیز عادی بود، همان ادبای عربها، شعرا و قلم زنها یک متنی را مینوشتند در یک صفحه، دو صفحه، پنج صفحه، دَه صفحه میآوردند و میگفتند بیا، این مثل قرآن تو و دوستان پیغمبر(ص) که این ادعا را دیده بودند؛ اینها را از اسلام جدا میکردند. هیچ نشان نمیدهد که کسی موفق شده باشد که درباره این مبارزه طلبی قرآن، یک نفر پیدا شود که موفق شود. کسانی رفتند دنبال آن و کسانی رفتند یک چیزی مثل قرآن پیدا کنند؛ وقتی شروع کردند عباراتی درست کنند، دیدند این کجا و آن کجا، نه به آهنگش میخواند، نه به الفاظش میخواند، نه این طنینی که قرآن میدهد از آنها به دست میآید، تاریخ از این چیزها دارد.
این از لحاظ الفاظ، از لحاظ معانی مسأله دیگری دارد. همین زیبایی قرآن را ببینید؛ امروز جزء بهترین موسیقیهایی است که میتواند روح و احساس شنوندگانی که عربی را میفهمند، ما نمیتوانیم آن لذتی که دیگران از عربی میبرند، ببریم، چون زبان مادری ما نیست و کمی از آنها را میفهمیم؛ اما بیشتر از آن صداها و آهنگها خوشمان میآید، میبینیم عرب وقتی این زیبایی و طراوت را در الفاظ میبیند، این آهنگ خوب را میبیند، اوج میگیرد و امروزه برای اعراب دنیا بعد از هزار و چهار صد سال، هیچ متنی زیباتر از این متن نیست.
این قراءِ عرب وقتی که قرآن را میخوانند و شما میبینید یک دفعه مردمی که نشستهاند، بدون توجه فریاد اللَّه، بلند میشود، اینها همین طوری نمیگویند، ما ممکن است تقلیدی بگوییم و ببینیم خوب میخواند، یک چیزی بگوییم ولی آنها تحت تأثیر قرار میگیرند؛ یعنی، آنها بدون توجه فریاد میکشند؛ اینقدر این متن، زیباست و موسیقی که روی این سوار میشود و آهنگی که با این ترکیب میشود، با یک صوت خوب، یک چنین چیزی را میآفریند. عرض کردم حالا میبینید که رادیوهای دنیا در کشورهای اسلامی این همه از این متن استقبال میکنند و متن هزار و چهار صد ساله چقدر مهم است. این قابل توجه است. در هیچ جای دنیا چنین چیزی نیست. در دنیا دانشمند خیلی بوده، افلاطونها، ارسطوها، سقراطها، بقراطها، ابن سیناها، دانشمندانِ به نام غرب، دانشمندانِ به نام هند، دانشمندانِ به نام چین از آن طرف شرق گرفته تا افلاطون در یونان، از قدیم به جدید و امروزه آدمهای متشخص با سواد، خیلی آمدند و کتابهای آنها هم است، ولی چنین کتابی وجود ندارد که این را بردارند برای مردم هر لحظه بخوانند و همیشه هم طراوت و تازگی داشته باشد. چقدر آدم در عمرش میتواند کتاب را بشنود و باز هم آن کتاب شیرین باشد و باز هم زیبا باشد و زیباترین باشد. این حرف در قرآن است که به پیغمبر(ص) میگفتند: ساحر سحر، اینجا بود ولی چیز دیگر نبود. پیغمبر(ص) وقتی همین عبارت را برای مردم میخواند، مردم تحت تأثیر قرار میگرفتند، میگفتند: این ساحر است، بچههایتان را نفرستید، این سحر میکند. چطور سحر میکند؛ سحرش همین تأثیری بوده که روی اینها میگذاشتند.
متأسفانه چون ما عربی را با آن همه زیباییها به صورت زبان مادری نمیدانیم، این گونه بحثها زیاد نمیتواند، برای ما شیرین باشد. اما برای یک عرب زبان که با این زبان آشنا است، مسأله خاصی است. اینها الفاظ قرآن است و معجزه باقی پیغمبر(ص) است و شما با الفاظ سر و کار دارید. مهمتر از اینها معانی قرآن است. واقعاً یک دریا است؛ یعنی، دریایی که آن طرفش اصلاً پیدا نیست. یک اقیانوسی است که آدم برای آن کرانه پیدا نمیکند. هر قدر آدم با سوادتر باشد، هر قدر دنیا دیدهتر باشد، هر قدر مجربتر باشد، از این قرآن بیشتر استفاده میکند. این طور نیست که یک شاگرد معمولی سال چندم تحصیل را بگویند: قرآن بخوان، از قرآن استفاده کند.
یک دانشمندی که پنجاه سال کار کرده باشد و معارف اجتماعی دنیا را خوانده باشد، حقوقدان سطح بالا باشد، قرآن را به دستش دهند و بگوید که خوب! ما خودمان آنها را بلدیم، عالیترین دانشمندان جامعه اسلامی، عالیترین مقام را وقتی قرآن را به او بدهیم که بخواند، استفادهای که از قرآن میکند و لذتی که از این قرآن میبرد و نورانیتی که از هدایتهای قرآن میگیرد، بیشتر از کسی است که تازه وارد قرآن میشود.
یک مضامینی که به درد همه جهات زندگی آدم میخورد. شما اگر جهادگر و سرباز میدان جنگ باشید، قرآن بهترین چیز برای روحیه گرفتن است. اگر یک آدم فعال، در میدان اقتصادی باشید، بهترین چیز برای روحیه گرفتن و الهام گرفتن است. اگر یک سیاستمدار برای جامعه باشید، بهترین چیز برای استفاده کردن از متن است. یک خانم خانهدار برای تربیت بچهاش، بهترین متن برایش باز قرآن است. یک معلم برای روح دادن به شاگردانش، قرآن است و همه میتوانند از این قرآن استفاده کنند. یک طبیعیدان که طبیعت را میشناسد، اگر برخورد کند با آیات قرآن راجع به آسمان با زمین و آب و دریا و افلاک و ستارگان را باز زیباییهایی آنجا میبیند، این چیز عجیبی است، باید هم همین باشد. اینها را که میگوییم معرفی کردن چهره آفتاب است.
خوب! وقتی که خدا به عقیده ما همه چیز را با علم حضوری میداند و برای هدایت، یک متنی درست کرده، پیداست که بهترین معانی را با بهترین الفاظ به تحریر میکشد و در اختیار ما قرار میدهد. یک چنین سند عزیزی، یک چنین سرمایه بزرگی، یک چنین ریسمان مستحکمی بین ما و خدا، به وسیله هدایتی، به وسیله اعتمادی، به وسیله آرامشی، به وسیله سوادی، به وسیله فهم و درکی که همه چیز قرآن در این نعمت بزرگ خدا است؛ در اختیار ما قرار گرفته. این نعمت، انصافاً آن قدر مجهول است که عرض کردم به خاطر شدت عظمت، مثل اینکه در مقابل نور شدید خورشید در وسط روز قرار گرفتهایم که درک آن این قدر برایمان هم عادی شده و هم مشکل شده، به این معنا هر کس به هر نوعی به دنبال قرآن برود، خیر میبیند.
آنهایی که تفسیر قرآن میگویند؛ آنهایی که قرآن چاپ میکنند، آنهایی که قرآن را تدریس میکنند، آنهایی که قرآن را مطالعه میکنند، آنهایی که هر نوعی به قرآن مربوط میشوند، آن کار با ارزشی کرده است و خوشا به حال شما که بخشی از زندگیتان را این گونه انتخاب کردهاید که معلم قرآن شوید. منتها من به شما توصیه میکنم، سعی کنید که از الفاظ قرآن عبور کنید. البته الفاظ قرآن همین قرائت قرآن، تجوید قرآن، نوشتن قرآن، حفظ قرآن، همه اینها خوب است.
خوشبختانه زبان قرآن به خاطر اشتراک عربی و فارسی، برای آدمهای بیسواد هم قابل فهم است و خوشبختانه ترجمه هم میشود ولی از شما میخواهم، سعی کنید عبور کنید به معانی قرآن »وَ رَتِّلِ اْلقُرانَ تَرْتیلاً« و قرآن را با دقت باید خواند، تعمق و تفکر کرد و هر چه هم که فرد خودش را به قرآن نزدیکتر کند، خوشبختانه کهنه و خسته کننده نمی شود. رابطه زیباتر، نوتر و تازه و نشاط آورتر میشود برای فرد. هر قدر انسان خودش را از قرآن دور کند این دوری متأسفانه، فطرت را از آدم میگیرد. من بارها در حرفهایم گفتم، وقتی که آدم به زندان میرود و تنها میشود، یک جاهایی که باید انسان تنها باشد، با قرآن مأنوس شود، ارزش قرآن را آن موقع بهتر میفهمد. معمولاً حواشی زندگی نمیگذارد که انسان آنچنان که باید و شاید به قرآن توجه کند.
من حالا که پشت سرم را نگاه میکنم، بهترین لذت زندگیام را از لحاظ روحی، آن حالت میبینم که در حالات خلوت اجباری سلولهای انفرادی زندانهای شاه میتوانستم با قرآن مأنوس باشم. گاهی اینقدر زیبا بود در یک زندان انفرادی کسی که تنها نشسته و هیچ کس را نمیبیند، پیداست که اگر وضع عادی باشد خیلی خوشحال میشد یک صدایی بشنود، کسی بیاید، ولی گاهی که آدم با قرآن مأنوس میشد، من حالتی داشتم که اگر صدای پایی را میفهمیدم که میآیند و کاری به من دارند، ناراحت میشدم که رابطهام را با قرآن قطع میکنم. این حالت مال خود قرآن است، مال اشخاص نیست، ارزش مال قرآن است. بیرون که مشغول به زندگی مادی و گرفتاریها و کار هستیم، چنان حالتی و چنین امکانی پیدا نمیکنیم که به قرآن خودمان را نزدیک کنیم. نیمه شبها، جای خواندن قرآن با دقت است. خوب! با این زندگیها، روز آن قدر خودمان را خسته میکنیم که شب میخوابیم و ممکن است به چنین حالتی نرسیم. به طور عادی کسانی که بتوانند، فراغتی برای خودشان درست کنند و بفهمند در خلوتها باید با قرآن مأنوس شوند، هیچ آینهای بهتر از قرآن نیست. با قرآن باشید و در خلوتهای شبانه آن را بخوانید.
والسلام علیکم و رحمةالله و برکاته