سخنرانی در جمع اعضای فدائیان اسلام
بسماللهالرحمنالرحیم
»اَلْحَمْدُلِلَّهِ رَبِّ الْعالَمین، اَلصَّلوةُ وَالسَّلامِ عَلی رَسولِ اللَّهِ و آلِهِ اَجْمعین«
شعارهای مطالبه صلوات که برادران با لحن مخصوص مطرح کردند، من را برد در حال و هوای سی چهل سال پیش از این که گاهی صحنههایی پیدا میشد و خیلی روح افزا بود. ایکاش از آن پیشتازان حرکت فدائیان اسلام حضور داشتند - البته تعدادی از آنها هستند ولی شخصیتهای ممتاز آنها که شهید شدهاند - امروز میدیدند راهی که آنها انتخاب کرده بودند، به ثمر رسید. اینجا که لانه خانواده پهلوی بود، این کاخ سنا را وقتی که ساختند - در موقع شاهپور - فکر میکردند برای همیشه نسل پهلوی اینجا خواهد بود.
اینها - شهدای فدایی - میبینند که در کتابخانهای که برای خانواده پهلوی ساخته شده، الان بچههای فدائیان اسلام جمع شدند و همان حرکتهای آن زمان را تکرار میکنند، برای ارواح آنها که شاهد ماجراها هستند لذت بخش است و جزء نعمتهای الهی است. تحقیقاً الان آنها دارند ثواب اعمالشان را با مشاهده این صحنهها از خداوند میگیرند.
آن موقعها بنده و دوستان دیگر - که در سن من هستند و مسئولیتی دارند - خیلی جوان بودیم ولی همچنان خاطرهها زنده است. هنوز از آن زمان که این فاصله سی و چند سال کم است؛ یعنی وقتی ما بر میگردیم به همان روزها، وقتی که به یاد میآوریم، این فاصله را اصلاً نمیبینیم در ذهنمان. در سال بیست و هفت بنده آمدم قم، یک روستایی ساده بودیم که خیلی با مسائل سیاسی آشنا نبودیم. آن موقعها روزنامهها و رادیوها در این سطح نبود که در روستاها استفاده بشود. وقتی که تازه آمده بودیم قم، مهمترین حادثهای که ما را مجذوب کرده بود - من تنها نبودم عدهای که با هم درس میخواندیم و هممباحثه بودیم، طلبههایی در سطح من - حوادث مربوط به فدائیان اسلام بود.
سخنرانیهای مرحوم واحدی در قم و شعارهایی که اخوی کوچکترشان میدادند در صحن، آنجا برای طلبهها بسیار جذاب بود. مرحوم نواب خودشان کمتر قم میآمدند. گاهی اتفاق میافتاد که ما ایشان را میدیدیم، ما بیشتر با مرحوم واحدی برخورد میکردیم. آقایان دیگر هم بودند، البته حرف میزدند و صحبت میکردند، اما آنها جاذبه دیگری داشتند. وقتی که در میدان صحن یا مسجد امام سخنرانی میگذاشتند، اجتماع میشد و برای وادار کردن خلق اللَّه جهت شرکت در مسائل سیاسی، اجتماعی و اسلامی، خیلی مفید بود. من قضاوتم الان این است، بعنوان یک داوری محکم میگویم که طلبههایی که در سنین ما بودند و آن زمان شکل نگرفته بودند، شکل سیاسی، مذهبی را ما آن زمان از حرکت فدائیان اسلام گرفتیم و نقشی در خاطر ماها بست که دیگر فراموش هم نمیکردیم. در طول مبارزه هم فراموش نکردیم.
اولاً از کارهای جالب اینها، این بود که شعار اجرای مو به موی اسلام را میخواستند که معمولاً در مبارزات سیاسی برای آنکه آوانس بدهند به سایر رقبا و گروهکهایی که همراه آنها هستند چنین چیزی را نمیگویند. آن روز یک چنین شعاری برای کسانی که با رژیم مبارزه میکردند اما اسلام را هم قبول نداشتند؛ چون آن موقع اوج حزب توده هم بود، آنها اصلاً اسلام را قبول نداشتند، همان موقع ملی گراها دست بالا را داشتند که اسلام را به عنوان یک مکتب قبول نداشتند، به عنوان یک حرکت تاریخی، یک گذشتهای که حالا هم طرفدار دارد اینجور برخورد میکردند.
مطرح کردن اجرای مو به موی اسلام و نوشتن همان کتاب، همان کتابی که در جاهای مختلف با فکر آن زمان و نداشتن تجربه کتاب، مترقی بود که از جاهای مختلف نظرات تز اسلامی را بیان کرده بود، یا همان شعار »الاسلام یعلو و لایُعلا علیه« این شعار خیلی بزرگی است؛ یعنی این یک گروهی بسیار نیرومندی لازم دارد که اینها آنقدر پایه خودشان را محکم بدانند که همه سلطهها را نفی بکنند. »الاسلام یعلوا و لایعلا علیه« از آن شعارهای بسیار خوب است. عبارتُ الاخری »وَلَن یَجْعَلَ اللَّه لِکَافِرینَ عَلَی اْلمُؤْمِنینَ سَبیلاً« است؛ شعار بسیار مترقی و قوی بود. حرکت متناسب با شعار و حماسهای که آنها در تاریخ آفریدند، حماسه بسیار نیرومند و سازندهای بود که به وجود آوردند.
پیروزی که در آن مقطع نصیب مردم شد، سهم زیاد آن از فدائیان اسلام بود. منتهی به اینها ندادند، اینها به خاطر سلامتی که داشتند و به خاطر آن روحی که در میانشان بود، زیاد به فکر این حیله بازیهای سیاسی نبودند. قدرت انسانی دوره دیده مجرب هم نداشتند که بگوییم در سازمانها و در مجلس ها و در ادارات و در جاهای دیگر باشد. اکثراً متکی بودند به یک طبقه جوان و عدهای بازاری که آمادگی برای تصدی همه کارها را هنوز کسب نکرده بودند.
آن رقبای حیلهگر، کلاه سر اینها گذاشتند. ظلمی که لیبرالها کردند به اینها، این ظلم تنها به اینها نبود بلکه به تاریخ بود. لیبرالهایی که از خیانتهای بزرگشان در تاریخ ما همین سرکوبی فدائیان اسلام بود، مصداق یکی بر سر شاخ و بُن میبرید، همینها بود؛ یعنی، اینها متوجه نبودند که پیروزیشان را از اینها دارند. مردم را، بیشتر حماسه اینها به صحنه کشیده بود.
آیت اللَّه کاشانی شخصیت بسیار عمیقی بودند و بسیار مؤثر بودند اما اگر دستهایی مثل فدائیان اسلام را نداشتند، آیتاللَّه کاشانی هم به آن موقعیت نمیرسیدند. آن هیجانی که در اطراف آقای کاشانی درست میشد، این متکی به چهار تا از افرادی که دور و برشان میشناسید، بود.
فدائیان اسلام بودند که مردم را به صحنه میکشاندند و جاذبه داشتند. وقتی که مردم جمع میشدند آیت اللَّه کاشانی سمبل بسیار مناسبی بود، شخصیتی بسیار باسواد، متدین، و مبارز و دارای سوابق خوب بودند که همراه این نیرو، یک چنین چیزی درست کرده بود.
لیبرالها که آمدند، اینها فکر کردند که حالا که کارها درست شده - قدرت اینها را میدانستند - اول شر اینها را از سر خود کم کنند. اول هیچ امتیازی به آقایان ندادند، البته اینها آدمهای غیر واقع بینی هم نبودند، فکر کنید که حالا بگویید یک کارهایی که ممکن نبود؛ مثلاً، قانع بودند که مشروبات الکلی در کشور منع بشود و همین امتیاز ساده را که به نفع رژیم هم بود، میداد. یک مقدار آنها را قانع میکرد، قانع بودند که روی بی حجابی یک مقداری دولت فشار بیاورد و بی حجابی را کم بکند. اصلاً آنها در این خط نبودند، زن و بچه خودشان همه بی حجاب بودند. همه نه اما خیلی از آنها.
حاضر نبودند هیچ امتیازی به اینها بدهند، نه تنها ندادند بلکه آنها را سرکوب کردند، فکر میکردند اگر شخصیت آیتاللَّه کاشانی را بردارند، مانعی از سر راهشان برداشته میشود. فکر میکردند اگر پر و بال بچهها را ببرند، دیگر در حرکت سیاسیشان مزاحم ندارند، بعد وقتی که اینها را از دست دادند، موج عظیم استکباری، همه آنها را بُرد که برد. به هر حال به نظر میرسد که یکی از حرکتهای بسیار جالب و عمیق و اساسی دوران بعد از مشروطه را باید حرکت فدائیان اسلام قلمداد کنیم. این حرکت مایه اصلی خود را از انسانهای دلسوخته و فداکاری میگیرد که خونشان را و جانشان و هستی شان را ضامن افکارشان کردند.
آنهایی که حرف میزنند و پای آن نمیایستند، آنها نمیتوانند خیلی موفق باشند. الان دشمن هم نمیتواند بگوید نواب صفوی یک عنصر مثلاً سیاسی فرصت طلبی بود، هیچ کس نمیتواند مرحوم واحدی را و برادر شریفش را متهم به این چیزها بکند. آن موقع نمیگذاشتند خبر منتشر شود، این طور بود که وقتی که بازداشت شد و جلوی فرماندار نظامی تهران یا آن کسی که با آن حرف میزد، در همان جا با شهامت حرفش را زد و در مقابل آن ایستاد و این باعث شد که نتواند تحمل کند. آنها حتی کیفیت بازداشت مرحوم واحدی را هم نتوانستند مطرح کنند.
آن کسی که در مقابل فتنه کسروی که میخواست در این مملکت با ظاهر به روشنفکری حرفهای بی ارزش وهابیها را در ایران از نو تجدید بکند، ایستاد و این افشاگری کرد و خونش هم بعد پشتوانه صلابت حرفهایش شد، باز مرحوم نواب صفوی و یارانش بودند و در مجموع حالا ما باید عرض بکنیم که این قطعه تاریخ، قطعه سازندهایست، نباید فراموش بشود. حق عظیمی به گردن حرکت اسلامی دارند و از جزء پایه گذاران و جزء مؤسسین این نهضتی که ما امروز به نتیجه رسیدیم، باید حساب کنیم. حق عظیمی به حوزه دارند.
طلبههایی که در دوران مبارزه، پرچمدار بودند، اینها بیشتر کسانی بودند که در این دوره فکرشان شکل گرفته بود و شما دوستان و پیروان این حرکت هم این شمعی را که اینها افراختهاند، روشن نگاه دارید و تبدیل به نور افکنش بکنید که بماند. ما امیدواریم که تاریخ حق این پایهگذاران با دوستانش را بشناسد و ادا بکند و همچنین حرکتهایی، پیش خداوند فراموش نمیشود و کسانی که بخواهند ظلم بکنند به تاریخ، موفق نخواهند شد. خداوند به شما و به ما توفیق بدهد که راه اسلام را ادامه بدهیم و به رهبر عظیمالشأن ما هم توفیق بیشتر بدهد که انقلاب را به نقطه مطلوب برساند.
والسلام علیکم و رحمةالله و برکاته