سخنرانی
  • صفحه اصلی
  • سخنرانی
  • سخنرانی آقای هاشمی در جمع اعضای ستاد مراسم شهدای هفتم تیر در شهرستانها پیرامون فاجعه هفت تیر

سخنرانی آقای هاشمی در جمع اعضای ستاد مراسم شهدای هفتم تیر در شهرستانها پیرامون فاجعه هفت تیر

  • چهارشنبه ۱۲ خرداد ۱۳۶۱

سخنرانی در جمع اعضای ستاد برگزاری مراسم هفتم تیر در شهرستانها

این برنامه‌ایی که اشاره کردید و برای برگزاری مراسم سالگرد شهدای هفتم تیر جمع شده‌اید، یکی از کارهای بسیار مهمّی است که ضرورت آن برای همه محسوس بوده و کاری بوده که تا به حال نشده بود.[t1]در حقیقت آنچه که تا به حال بهره‌برداری شده و بهره‌داده، حادثه انفجار هفت تیر دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی و طبیعت خود واقعه بوده و نه کار ماها؛ یعنی ما هنوز وظیفه خودمان را انجام ندادیم. آنها شهید شدند و خود فاجعه آثار خودش را داده]است[ و لذا من تعبیر بهره‌برداری را اصلاح کردم.این جریان دارد، این جریان و حادثه این قدر بزرگ و عظیم بود که می‌توانست به طور کلّی  جریان انقلاب را به هم بزند؛ یعنی یا معکوسش پیش بیاید که - الحمدالله - پیش آمد و انقلاب تثبیت شد، یعنی حادثه آن شب، یک دو راهی پیش روی حرکت انقلاب جمهوری اسلامی ایران داشت و بر سر یک دو راهی بوده که به لطف خدا این راه بهتر را پیش گرفت و به طرف سقوط ضدّانقلاب و تثبیت انقلاب پیش رفت.آنچه که پیش از آن حادثه به نام انقلاب سوم نام‌گذاری شده بود، یک واقعیتی بود؛ یعنی انقلاب شروع شده بود و در این مرحله، طبعآ انتظار یک درگیری شدیدی داشتیم و همان درگیری که در مرحله اوّل و چه در مرحله دوم داشتیم، در مرحله سوم هم ما باید منتظر این درگیری می‌بودیم که اوج آن، آن شب بود.همان طوری که می‌دانید، ما این سه مرحله اساسی را خیلی خوب گذرانده‌ایم.خوب! اوّلین مرحله، همان شکست رژیم پهلوی و ایجاد نظام اسلامی در کشور بود، این یک دوره‌ایی داشت  و دوره آن، این مقدار بود  که رفته رفته نهادها در این کشور به وجود بیاید و مردم براوضاع مسلّط بشوند و دشمنان و چهره‌های اصلی آنها و مهره‌های اصلی را بگیریم و بیرون و تارومار کنیم و آن نظام را از هم بپاشانیم و پایه نظام جدید را از لحاظ اداری و سیاسی و اقتصادی و اینها بریزیم که منجر به قانون اساسی شد که مهمترین گامی بود که مجلس خبرگان در موازات حرکت ما برداشت.دشمن اصلی ما، شیطان بزرگ، هم کار خودش را داشت می‌کرد؛ یعنی آنجا یک حرکتی می‌کرد و ما هم در اینجا یک  حرکتی می‌کردیم و حرکت ما به طرف تحکیم موقعّیت انقلاب و تثبیت انقلاب اسلامی بود و حرکت دشمن هم به این شکل بود که از در بیرونش کرده‌بودیم و می‌خواست از پنجره داخل شود، عملا این کارش را هم فراهم کرده بود؛ یک مقدار نیروهای قدیمی و وفادار خودش در داخل کشور و یک مقدار از نیروهایش در منطقه، و یک مقدار هم عوامل نفوذی در داخل حکومت و نظام؛ یعنی، اینهایی که عملا در خدمت آنها بودند و کسانی هم که از روی تشخیص و روحیه متناسب با نقشه دشمن فکر می‌کردند.دشمن هم کار خودش را خوب انجام داده بود، دوباره ما به یک مرحله‌ای رسیدیم، یعنی از آن مرحله اوّل که رد شدیم ما حرکتمان تا مجلس خبرگان و قانون اساسی و ایجاد نهادهای انقلاب، مثل سپاه و کمیته‌ها و جهاد و بنیاد مسکن و کمیته امداد و آنچه که آن روزها تشکیل شده بود رسید، و نفوذ برارتش و قبضه ارتش و کارهایی که لازم بود، کرده بودیم.خوب! دشمن هم همان طوری که گفتم، مهره چینی‌هایی و مهره شناسی‌هایی کرده بود و از بیرون برنامه‌هایش را ریخته بود و گروهکی هم که مستقیم یا غیر مستقیم، آگاه و غیر آگاه بنا بود که اوّل وارد دشمن بشود، تأسیس شده بود و کار خودش را کرده بود و صحنه آرایها کاملا شده بود.در مرحله قبل، دشمن در سنگر بود و ما از بیرون سنگر با دشمن درگیر بودیم و از شهر بیرون کردیم. در مرحله دوم، قسمت اعظم ما در سنگر بودیم و دشمن دزدانه بعضی از سنگرها را فتح کرده‌بود و آماده هجوم به ما از بیرون شده بود، که یکی از سنگرهای مهمّی که بناست از آنجا به ما حمله کنند، سفارتخانه آمریکا بود که خیلی از حرکتها را هدایت می‌کرد که انقلاب دوم، با اشغال سفارت آمریکا و فاش شدن روابط و به هم خوردن نظام دولت موقّت پیدا شد. خوب! آن مرحله هم مرحله بسیار مهمّی بود که به شکل دیگری برخورد شده بود؛ با محاصره‌ها و گرفتن اموال ما و راه انداختن اختلافات داخلی از طرف لیبرالیسم و منافقین و چپیها، که همه ابزار کارشان را به کار گرفتند و ما را از داخل و خارج مورد هجوم قرار دادند و ما هم با دو شورای انقلاب، قدرت عظیم امام و مردم و تریبونهای مردمی و نهادهای انقلاب و حزب جمهوری اسلامی ـ که آن موقع در این بخش حرکتهای سیاسی گروهی پرچمدار بود ـ و سایر گروههایی که همراه بودیم، و مهمتر از همه روحانّیت ]بود[، ما در مقابل هم قرار گرفتیم که به ریاست جمهوری بنی‌صدر منجر شد که شکست مرحله‌ای برای ما بود و دشمن خودش را موفّق می‌دید، و بعد منجر به انتخابات مجلس شورای اسلامی شد که ما با ضربه‌هایی که در ریاست جمهوری خورده بودیم، بیدار شدیم و مردم بیدار شدند و در انتخابات مجلس آن شکست جبران شد، چون ریاست جمهوری بدون همراه داشتن مجلس کاری نمی‌توانست انجام بدهد.خوب! ریاست جمهوری فقط در یک مرحله قدرت داشت و آن در انتخاب هیأت دولت بود که در آنجا کار اساسی ریاست جمهوری این بود که هیأت دولت به وجود بیاید، در کنار آن امضای مجلس هم لازم بود و این مجلس به عنوان یک سدّ عظیم  در برابر آن فتحی که شیطان بزرگ کرده بود، قرار گرفت.سنگر بزرگی در مقابل سنگری که آنها فتح کرده بودند، درست شد و بلکه این سنگرها سنگر مهاجم هم بود چون که مجلس غیر از ریاست جمهوری بود. مجلس تریبونش دائمآ با مردم سرکار داشت و هر لحظه با مردم داشت، حرف می‌زد و طبق قانون علنی همه چیز باید قانونی و رسمی باشد.عده زیادی از نمایندگان مردم آمده بودند و چهره‌های محبوب مردم در آنجا جمع شده بودند و امام هم مجلس را به خاطر ادراک و درکی که از آن داشتند، موضع مجلس را تحویل گرفتند و خوب تحکیم کردند.خوب! حزب جمهوری اسلامی هم که از همان اول درگیر شده بود و در صف مقدّم قرار گرفته بود، در مقابل لیبرالها وظیفه خودش را انجام می‌داد و سایر گروهها و انجمنها و نهادها هم حمایت می‌کردند و به نظر می‌رسید که خیال می‌کردند مجلس باید برود و بن بست باید بشکند و آنها خیال می‌کردند که آراء را دارند و اشتباه می‌کردند.خیال می‌کردند حمایت خارج را دارند و در اینجا درست فکر می‌کردند. خیال می‌کردند محاصره دشمن نسبت به ما در خدمت آنهاست، و اینجا را هم درست فکر می‌کردند، و خیال می‌کردند بعد از رفتن ما آن محاصره به نفع آنها می‌شکند و این را هم درست فکر می‌کردند و راه را از خودشان می‌دیدند و جنگ هم از نظر آنها به حمایت آنها آمده بود؛ یعنی آنها می‌خواستند از جنگ به عنوان اینکه نایب فرمانده کّل قوا بودند و اگر خبری در جنگ می‌شد که همه چیزها را به نفع آنها تحت الشعاع قرار می‌داد، می‌توانست به نفع آنها به کار گرفته بشود که برای شورای عالی دفاع جوری توطئه کنند که اختیارات کّل کشور و حتّی اختیارات مجلس را هم بگیرد که پیشنهادی دادند به امام که اختیارات کلّی را به شورای عالی دفاع بدهند و آنها آن روز فکر می‌کردند که درشورای عالی دفاع اکثریّت را دارند؛ چون اگر آن شورای عالی دفاع بود، همان طور بود که رهبریّت داشت و امام بیدار، هم بهانه آنها را از دستشان گرفت و هم ضربه معکوس را به آنها زد؛ شورای عالی دفاع را با دو نفر از مجلس و رئیس مجلس تقویت کردند که رأی اکثریّت و هم حاکمیّت به دست آنها افتاد که لازم بود یک جایی تصمیم بگیرند؛ حکمیّت بر جنگ و حاکمیت سیاست بر کشور و تبلیغات.اینجا هم باز موقعّیت به نفع انقلاب تمام شد و ما کارمان را شروع کردیم و البّته ، چون ابزار کار شورای عالی دفاع ، باز بنی‌صدر به عنوان نایب فرماندهی کّل قوا بود، ما در بعد کار نظامی نمی‌توانستیم کاری بکنیم و حدّاکثر کار این بود که جلوی اهداف آنها را بگیریم، و تصمیمات نهایی را نمی‌توانستیم بگیریم.این درگیری بود تا به عزل بنی‌صدر منجر شد و بعد از اعلام آن بن‌بست معلوم شد که چه کسی باید برود.بنی‌صدر که عزل شد، نقطه آغاز عملی انقلاب سوم شروع شد. در مرحله اوّل که شاه رفته بود و در مرحله دوم با فتح لانه جاسوسی، آن جریان لیبرالیسم سیاسی شکست خورده بود و حرکتهای جدید لیبرالیسم و نفاق به یکدیگر رسیده بودند و می‌دانید که مشاورین و سنجش افکار و خیلی از نیروهای دفتر بنی‌صدر را منافقها تشکیل می‌دادند. اتحادّ نا مقدّسی ]تشکیل[ شده و این درگیری به اوج خودش رسیده بود که اینجا اوّلین ضربه را به ما زدند.یعنی به عنوان رهبر این خط و این انقلاب، این ضربه را می‌زدند و با آن تعبیرات خیلی جالب که ابوالحسن بنی‌صدر را از کار عزل کردند، در نزدیک نیمه شب اوّلین حرکت اجرایی انقلاب سوم آغاز شد و مردم هم اسم این را انقلاب سوم گذاشتند و ما خودمان فرهنگستان نداشتیم که بنشینیم و تصمیم بگیریم که انقلاب سوم است. در شعارها دیدیم که یک وقت مردم دارند می‌گویند: " انقلاب سوم"؛ واقعآ انقلاب سوم بود.در یکی از سنگرها که مجلس بود، به صورت طرح شدن عدم کفایت سیاسی بنی‌صدر، این سنگر جنگش را آغاز کرد و وجود مجلس از اینجا آغاز شد. در حزب جمهوری اسلامی هم که یکی از سنگرهای دیگر بود، مشغول کار بودند و یکی از مراکز همکاری، دفتر حزب جمهوری اسلامی بود که ما هفته‌ای یک بار در آنجا جلسه‌ای داشتیم و شخصیّتهای مؤثّر این انقلاب برای تصمیم‌گیریهای اصولی در آنجا جمع می‌شدند.متأسّفانه، پیش‌بینی‌های لازم را برای یک کار به آن عظیمی نکرده بودیم و معلوم بود در آنجا و برای این درگیریها حفاظت بیشتری لازم بود و آنجا به عنوان یک خانه‌ای از خانه‌های معمولی مردم مورد استفاده قرار می‌گرفت و از مجلس، نخست وزیری و سایر مراکزمان حفاظت می‌کردیم و از حزب جمهوری اسلامی که مهمترین چهره‌های کشور در آنجا جمع می‌شدند، در حدّ یک مأخذه در دم که خانه‌ای بزرگ هم دارد و برای اداره معمولی هست، این قدر حفاظت نمی‌شد که خسارت آن را دیدیم و خداوند به ما فهماند که حفاظت لازم را برای حرکت شما و خودمان در نظر بگیریم.آن حادثه عظیم اوج برخورد درگیری در انقلاب سوم بود. نقشه آنها به نظر خودشان و با محاسبات معمولی، نقشه کاملی بود؛ یعنی، آن نقشه اگر امکانات لازم را داشت، واقعآ کافی بود.خوشبختانه، آنها امکانات پیروزی را نداشتند و ]توانایی[ ضربه زدن را داشتند، ولی از ضربه‌ای که برما وارد کردند؛ بهره‌گیر نداشتند و نه خود مردم با آنها بود و نه خود روحانیّت با آنها بود و نه امام و نه حق؛ زیر پای آنها هم سست بود و می‌لرزید.آمدند ضربه را زدند و بعد از ضربه زدن دستشان خالی بود که حالا باید چه کاری انجام بدهند، اینجا باز نیروی ما را ببینید که در یک جایی 27 نفر از نمایندگان مجلس شهید بشوند، در مجموع با حساب زخمیها در حدود مثلا هفتاد نفر از نمایندگان را از جریان بیرون بردند و برنامه‌ریزی آنها کاملا روشن بود، شاید آن شب آنها یک محاسبه‌ای کرده بودند و می‌دانستند که مثلا یک چهل و پنجاه نفری نماینده می‌آیند آنجا و قرار بود بنده و آقای باهنر هم درآنجا باشیم. طبق معمول ماها شبها به آنجا می‌رفتیم؛ باز لطف خداوند بود که به خاطر ملاقات با آقای خامنه‌ای که تازه از آن ترور جان سالم به در برده بودند، من می‌بایست به بیمارستان می‌رفتم. ببینید که خداوند چه می‌کند! آقای خامنه‌ای را از ما گرفته بودند، منتها همین گرفتن آنها باعث شده بود که یکی مثل من هم از این طریق نجات پیدا کند و به من خبر دادند که ایشان یک قدری حالشان مساعد است و لازم است که شما به بیمارستان بیایید و اوّل غروب همه به طرف دفتر مرکزی حزب رفتند و من به طرف آن سالن رفتم و حتّی به آقایان دیگر نگفتند و شاید اگر اعلام می‌کردند آن عواملی که آنجا بودند، نمی‌گذاشتند، من هم بروم و می‌گفتند که تو لازم است که باشی. شاید این کار را می‌کردند و من به کسی نگفتم و می‌خواستم به بیمارستان بروم و این جنبه احتیاطی داشت.همین جوری سوار ماشین شدم و رفتم و آقای باهنر هم به ضرورت دیگری، مقدّر بود که آن مرحله را بگذرانند و بعد مرحله بعدی آن جوری پیش بیاید و ایشان هم رفتند بیرون و یک عدّه از آقایان هم نیامدند و معمول بود که چند نفری در حزب جمهوری اسلامی غیبت کنند.ولی آنها حساب کرده بودند که عدّه‌ای از وزراء که معمولا تعدادشان هفت، هشت نفری بود و عدّه‌ای از مجلسیها ]شهیدشوند[ که اگر آنها هم شهید می‌شدند، مجلس از مسؤولیت کاملا می‌افتاد. ما فرض اینکه مخالف آنها هم نمی‌آمدند و اگر همه چیز موفّق می‌شد، مجلس از کار می‌افتاد و کابینه هم از کار می‌افتاد و شورای قضایی از کار می‌افتاد، شورای عالی دفاع هم از کار می‌افتاد و بنی‌صدر به عنوان فرمانده قبلی مثلا با نفوذهایی که داشت و کارهایی انجام می‌داد، ممکن بود که یک طور دیگری عمل می‌کرد و آن وقت با عواملی که درست کرده بود، امام را به طوری که خودشان فکر می‌کردند، تنهای تنها می‌گذاشتند و آنها می‌دانستند که واقعیّت غیر از این است و امام آن روزی هم که از پاریس آمدند، مثل امروز بود.از یک عدّه از طلبه‌ها برای خودشان قراولی درست کردند. این قراول را مجدّد از مردم و از کسان دیگری با یک  فرمانی درست می‌کردند، و خیلی از مردم هم که مثل گذشته شناخته و فراهم شده بودند، انتخاب می‌شدند، ولی آنها محاسباتشان در این جهت غلط بود و آن را نخوانده بودند. آنها فکر می‌کردند که امام را تنها می‌گذارند و با حضوری که در خیلی از جاها دارند، برنامه‌های بعدی را انجام می‌دهند و منافقین هم مسلح در خیابانها می‌ریزند و عدّه‌ایی از مردم را به فکر خودشان، به دنبال خودشان می‌کشانند و احزاب سیاسی زیادی هم با آنها بودند و رادیوهای خارجی هم آنها را همراهی می‌کردند.نقشه از نظر آنها کامل شده بود و کاملا بیش از نود درصد رویش حساب موفقّیت می‌کردند، و ما هم اصلا چنین محاسبه‌ای نکرده بودیم، یعنی روی طبع ساده خودمان خیال می‌کردیم، ما طبق قانون داریم عمل می‌کنیم و به موجب قانون اساسی، مجلس تشکیل داده‌ایم و به موجب قانون اساسی کابینه تشکیل دادیم و به موجب قانون اساسی کارهای دیگری انجام می‌دهیم و عزل بنی‌صدر هم به عنوان یک اصلی از قانون اساسی است.ما این جوری داشتیم حرکت می‌کردیم و آنها فکر کودتا در سرداشتند، و آن حالتی که پیش آمد، آن پشتوانه‌های واقعی ما وسایل لازم را خلع کردند. یکی امام بود که به موقع و قوی و با قدرت برخورد کردند که دیدید، فورآ موقعّیت شورای عالی قضایی را تثبیت کردند و خوشبختانه، با در رفتن بنده از آن توطئه، خطر دور شد و با آقای رجایی هم که سالم مانده بودند، توانستیم خیلی زود شورای عالی ریاست جمهوری را درست کنیم، یعنی این قضیه هم وقفه‌ایی نخورد؛ برای اینکه در آن توطئه من جان سالم به در برده بودم و آقای رجایی هم در آنجا نبودند و آقای موسوی اردبیلی هم جای شهید بهشتی را گرفتند و به گفته امام این شورا کار خودش را آغاز کرد و کابینه و شورای ریاست جمهوری باقی ماند و شورای دفاع باقی ماند و مجلس هم با آمدن برادرانمان از بیمارستان جای خود را حفظ کرد.البّته، اگر چنین نشده بود، آن مخالفین حاضر نمی‌شدند به مجلس وارد شوند و آنها دیدند که با این حرکت که ما کردیم، نمی‌شود نیایند و اگر به مجلس نیایند، دستشان در توطئه رو می‌شود و بعضی از آنها آمدند و در مجلس میانجیگری کردند، آن حضور عظیم مردم اینها را بیشتر ترساند؛ یعنی یک دفعه دیدند که برخلاف انتظارشان همه تهران، جلوی مجلس و در خیابانها برای تشییع جنازه شهدا بیرون آمده و با آن حضور فوق العاده و وسیع و گسترده مردم و حرکتهای قانونی که از این طرف شد، کسانی که ممکن بود احیانآ پشت پرده حمایت کنند و نگویند و نیایند که مجلس رسمّیت پیدا نکند، از کارشان منصرف شدند، گرچه اگر هم این کار را می‌کردند، مهم نبود و حداکثر این بود که آنها نمی‌آمدند و در چند روز و دو، سه هفته بعد انتخابات می‌کردیم، چون با تعمیر باید کار می‌کرد و کمبود را با یک انتخابات خیلی سریع می‌توانستیم جبران کنیم، که تحقیقآ انتخابات دوم به خاطر آن روحیه‌ای که در مردم پیدا شده بود، بقیه مجلس را با نیروهای خطّ امام پُر می‌کرد. این بود که اینها نیامدنشان هم دیگر مؤثّر نبود و فرضآ هم اگر نمی‌آمدند، خودشان را رسوا و به آن جریان وصل می‌کردند و این رسمیّت پیدا می‌کرد، این بود که همه چیز راه خودش را پیدا کرد و نیرومندتر و با حماسه‌تر و قویتر و دست پُرتر و با در دست داشتن سند جنایت انکار ناپذیر دشمن، حرکت سیاسی، اداری، قانونگذاری و همه چیز را ادامه دادیم.این انفجار باعث از دست رفتن هفتاد و دو تن از بهترین فرزندان انقلاب و نخبه‌های مردم شده بود که شهید دکتر بهشتی در حزب یا در شورای‌عالی قضایی ]از جمله آنهابود[. اینها به طور کلّی ، در محیط سیاسی ما معلوم بود که خلاء عظیمی بود، آن شخصیّتهایی که از مجلس رفته بودند، ما احساس می‌کردیم که جایشان خیلی خالی است و افراد مؤثّری بودند و آنهایی که از دولت رفته بودند، از چهره‌های قوی کابینه بودند؛ مثل شهید کلانتری که از چهره‌های بسیار خوب و شهید عباسپور که از شخصیّتهای بسیار عمیق و دانشگاهی و اداری بود و شهید فیاض بخش، دکتر بسیار قوی بود که برایش انتخاب شده بود، و یکی دیگر از وزراء که شهید قندی بود، پسر پاک و عارف که در وزارت خانه خودش موفّق بود و از حزب، نیروهایی از دست دادیم و جای آنها خالی بود، امّا آن شوری که در آخر ]به وجود آمد [و حمایتی که ما از مردم دریافت کردیم و کمکهایی که گرفتیم، جای آنها راپُر می‌کرد و خیلی چیزهای اضافی هم به ما داد.همین علامتهای سؤالی که به خاطر تبلیغات گمراه کننده دشمن در این یکی دو سال شده بود، همه را صاف کرد و  علامتهای سؤال جایش را به نقطه‌های نورانی و روشنایی داد و آنها آمدند.در مجموع، آن خود حادثه و خود ارزش دوستان ما و صلاحیتّهای خودشان بود که جامعه را این جور به میدان کشیدند و زنگ خطر زدند و دشمن را خوب رسوا کردند و این کارها انجام شد و حالا دیگر نوبت شماهاست، حالا که مسؤولیّت را گرفتید، شما باید به این نیروی عظیم که چیزی شبیه شهادت هفتاد و دو تن در کربلاست ـ فقط با تفاوت اینکه امام حسین(ع) معصوم، خلیفه خدا در زمین و خلیفه برحق پیغمبر(ص) و امام معصوم بودند ـ آن قدر شعله بدهید که از این، نور افکن عظیمی درست کنید که همه راههای مردم را روشن کند.یک چیزی که بود و باید فکری هم برای آن بکنید، این است که در گذشته به دلیل تابش شهید مظلوم بهشتی، بقیه شهدای آن روز تحت شعاع قرار گرفتند و همه شهدایی که لحظه‌ایی زنده بودند، در همان لحظات زندگیشان از مرحوم دکتر بهشتی می‌پرسیدند و خانواده‌های شهدا هم اول از دکتر بهشتی می‌پرسیدند که از ایشان چه خبر دارید؟یعنی همه موافق هستند که این جور باشد، امّا یک چیز دیگر لازم است که به هر حال این عناصر ارزشمند انقلاب و چهره‌های درخشان باید برای مردم شناخته شوند، ما هیچ وقت فرصت نکردیم در یک سخنرانی این هفتاد و دو تن را کنار هم اسمشان را بگوئیم و برای ما فرصت نبود، از بس شهید دادیم و از بس این گونه مسائل هست، آدم فقط سنبل آنها، شهید دکتر بهشتی و چند نفر دیگر را می‌تواند ذکر کند.شما یکی از کارهای مهمّی که باید بکنید ـ که در تاریخ می‌ماند و اثر دارد و کاری که شما می‌کنید، برای کشور و برای سخنرانیها اثر دارد ـ این است که باید شخصیّت این هفتاد دو نفر را از همه ابعاد به مردم  معرّفی کنید، یعنی در یک سخنرانی ده روزه‌ای که دارید، سعی کنید اطّلاعات کافی در اختیار سخنرانان بگذارید که در این شبها تقسیم شود و از اینها صحبت کنند.ابعاد خدمات اینها را یکی یکی بگویند و از خانواده‌های آنها و دوستانشان بپرسید و پرونده‌های آنها ]را[ از سازمان امنیت سابق در بیاورید و از نوشته‌ها و سخنراینها و کتابهایشان و از حرفهایی که در طول انقلاب در روزنامه‌ها زده‌اند، در بیاورید؛ یعنی یک کار فرهنگی قوی بکنید که بعد از این مراسم که می‌گذرد، ما حدّاقل یک کتاب پنج هزار صفحه‌ای از اینها داشته باشیم و هر یک از اینها را جامعه درست بشناسد و شما در آینده در کتابخانه‌های معتبر دنیا و کتابخانه‌های شخصی یک چیزی داشته باشید که شهدای دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی را این جوری معرفی کنید و یک کسی که کتاب را بر می‌دارد و آن نوشته را می‌بیند، از هر کدام از اینها یک قهرمان و یک شخصیّت عظیم اسلامی ببیند و این در تاریخ ثبت شود.پوستر بعد از چند وقت تمام می‌شود و تمبر هم در آلبومهای مخصوصی می‌ماند و مردم ساده‌تر می‌بینند و فیلمها را هم یک یا چند بار ممکن است ببینند و نسل بعدی نبیند، امّا این کتاب می‌ماند و این کتابها چیزی است که بعدآ هم چاپ می‌شود و بعدآ هم از روی آن مقاله در می‌آید و بعدآ هم از روی آنها فیلم در می‌آید و در فرهنگ مردم می‌رود و در کتابخانه‌های خوب می‌ماند.حال نمی‌دانم خدمات چگونه است، ولی اگر برای این خدمات آماده نیستید، آماده بشوید و زودتر برای خود کارها را تقسیم کنید و می‌توانید از آنها اطّلاعی بگیرید و به شما کمک کنند،  آنها را جمع و یک کتاب عظیم تحویل بدهید که این برای تاریخ بماند.به هر حال این خیلی می‌تواند مؤثّر باشد. ما الان از زندگی نامه‌های شهدای کربلا داریم در تاریخ استفاده می‌کنیم، تا زمانی بوده که تاریخ تدوین نمی شدهاست. حالات مثلا حبیب بن مظاهر را که می‌شود نصف سخنرانی را بگیرد و بگوید و یا فضائل حضرت ابوالفضل و علی اکبر و امثال اینها را می‌توانیم جمع کنیم.اینها همیشه برای ما سازنده و الهام بخش بوده و در روضه‌ها و سخنرانیهایمان و در تحلیلها و در محاسبات دیگر به مردم می‌گفتیم و از اینها آدم می‌ساختیم و اینها را شما باید به دست دیگران بدهید که بتوانند به مردم بدهند و برای دیگران علم کنند که از زندگی اینها بلکه استفاده بشود و یک قدری جلو بروید و از خانواده‌هایشان و اظهاراتی که خانواده‌هایشان کرده‌اند و تحمّلی که خانواده‌هایشان کرده‌اند و اظهاراتی که اینها کردند و برخوردی که اینها کردند و راه‌شان را اضافه کنید که ما لااقل هفتاد و دو جزوه برای آنها لازم داریم، و حدّاقل اینکه ما هفتاد و دو جزوه مستقل لازم داریم و بعضی از آنها قطورتر  می‌شود و بعضیها کمتر و حالا که بعضی از آنها مثل آقای دکتر بهشتی و آقای ]محمد[منتظری که اینها را مردم بیشتر تاریخچه‌هایشان را می‌دانند، هر یکی می‌توانند یک کتاب بزرگ داشته باشند، سخنرانیهای آنها و محل کارشان و خدماتی که کردند، کلا اینها را بیاورید و روی هم رفته این ذخیره عظیم فرهنگی و انسانی و تبلیغی و منبع نور که در اختیار ماست، می‌توانید ریشه‌های این منبع نور را طوری تحکیم کنید که این همیشه از منبع انرژی تغذیه کند و برای مردم و برای تاریخ نور بدهد و در کل، این کار شماست.اگر این گروهی که من می‌بینم، درست وظیفه‌شان را انجام بدهند و این یک ماه را خوب کار کنید، و چیز خوبی ارائه بدهید، به تاریخ حقّ بزرگی پیدا می‌کنید و در انقلاب و آینده تاریخ و نسل آینده حقّ بزرگی پیدا می‌کنید و از زحمت چند روزه شما تاریخ قرنها استفاده می‌کند و به حقّ استفاده می‌کند و البّته وظیفه هم دارید که مسؤولیّت را پذیرفته‌اید و ...ان شاءالله - به خوبی انجام می‌دهید. برای شما برادران عزیز و کوشا از خداوند تقاضای موفّقیت می‌کنیم و -ان‌شاءالله - کارتان را به خوبی انجام می‌دهید و اگر نقص هم داشته باشید، در آینده خودتان یا دیگران این نقص را جبران خواهید کرد.