سخنرانی در جمع اعضای حزب جمهوری اسلامی واحد اصفهان
با تشکر از خواهران و برادران اعضای حزب جمهوری اسلامی و همفکران و همراهان ما در راه انقلاب و توسعه قلمرو اسلام و تثبیت خط اسلام راستین، و خیرمقدم به شما که از راه دور به مجلس شورای اسلامی تشریف آوردید.
در میان شما برادران و خواهران احساس من، احساس حضور در جمع نزدیک و شبیه به خانواده واحدی است و از جهتی نزدیکی بهتر و بیشتر، آن نزدیکی فکری و روحی است که از قرب خونی و نژادی قویتر است. بیشک کسانی که چنین تشخیصی دارند و تحت فرمان همین تشخیصشان وارد یک جریان و حرکتی میشوند و برای این فکر و درکشان آن مقدار ارزش قایلند که وقت مصرف میکنند و نیرو میگذارند، آن جهت مشترکی که اینها را با هم جمع کرده است اگر جهت الهی باشد و برای خدا و در راه خدا و با قصد قربت چنین جمعی را تشکیل بدهند، اینها یک امتیازی دارند. این درک و تبعیت از درک و سرمایهگذاری روی این فهم مخصوصاً وقتی که در سطح وسیع تودهها باشد و مخصوصاً آن که به حق باشد و به ناحق آلوده نشود، بسیار با ارزش است. البته ما امروز برای این چنین دوستان در کل جامعه - چه کسانی که حزبی باشند یا نباشند برای توده ملت ایران، آنهایی که وفادار به انقلاب هستند احترام قایل هستیم، اما برای شما دوستان حزبی احترام خاصی قایلیم. این هم تابع ادراک خودمان است؛ یعنی این که خودمان چنین تشخیص دادیم و خیال میکنیم یکی از کارهای ضروری است و معتقدیم به این امر و شما را هم معتقد میبینم. طبیعی است که این احساس نزدیکی و همکاری و همراهی پیش میآید.
ما از پیش از انقلاب، از آن روزهایی که وارد کارهای سیاسی - مذهبی شدیم، با همه وجودمان درک کردیم که تشکیلات و سازمانی که در یک دایره مشخصی نیروهای مخلص را هماهنگ و منظم بکند، یک ضرورت است. هرجا که حتی به طور محدود هماهنگی و همراهی داشتیم، نظمی در حرکتمان بود همیشه موفقیتها را نسبت به کارهای انفرادی چند برابر میدیدیم. این چیزی بود که ما بیست سالی که در میدان مبارزه بودیم (از سال 41 تا اوایل پیروزی انقلاب) کاملاً برایمان محسوس بود. متأسفانه شرایط رژیم طاغوت شرایطی نبود که بشود به این صورت کار کرد. طاغوت به مبارزات فردی یک مجازات و کیفر میداد ولی اگر میدید که این مبارزات رنگ اجتماعی و تشکل دارد، یک دفعه مجازات و کیفر را به شدت بالا میبرد؛ مثلاً برای یک حرکت فردی گاهی دو ماه، سه ماه کیفر میدادند، همینها اگر سه نفر میشدند، از سه نفر به بالا در یک کاری شریک بودند ولو حزب هم نبودند، این را سه سال به بالا زندان میدادند، خیلی برایشان تفاوت داشت، چند برابر، دو سه ماه کجا و سه سال کجا؟ به کارهای فردی خیلی اهمیت نمیدادند، یک نفر اگر بود میگرفتند یا نمیگرفتند آزاد میکردند و اگر به محکمه هم میرسید، سه ماه زندان صورت تخلف میدادند؛ ولی وقتی که دو سه نفر را با هم میگرفتند، اینها را به عنوان جمعیت تلقی میکردند و جرمشان حداقل سه سال زندان به بالا بود. آنها فهمیده بودند که تشکل در مقابل آنها چه خطری است.
حالا اگر هم این نبود، ما خودمان میدانستیم و از آثار کار میفهمیدیم که تشکل و همکاری چقدر با ارزش است. اولین روزی که این فرصت برای ما پیش آمد، این را برای خودمان گناه میدانستیم که از فرصت استفاده نکنیم و تشکیلات اسلامی را به وجود نیاوریم. آن کار را کردیم، خدمت امام هم رسیدیم، امام هم همین تشخیص را داده بودند و به ما اجازه دادند. آن روزها ما خیلی گرفتار بودیم، خدا میداند ما آن هفتهها و ماههای اول انقلاب چقدر گرفتار بودیم چون همه کارها بیصاحب بود و اسم ما شورای انقلاب بود ولی به همه کارها و همه چیز باید میرسیدیم و در همین موقع بخشی از وقتمان را صرف تشکیل حزب جمهوری اسلامی کردیم و امروز هم راضی هستیم؛ یعنی از آن سرمایهگذاری که آن روزها کردیم، امروز ما کاملاً راضی هستیم.
بلافاصله بعد از تشکیل حزب ما مشغول کمکگیری شدیم که این هم خاصیت انقلاب ما و آن محیط ما بود، شاید در جاهای دیگر آن جور حزب درست کردن مفهوم نباشد. ما وقتی که اعلام کردیم، آن چنان توده مردم استقبال کردند که خودتان میدانید - شاید شما هم جزو همانهایی هستید که روز اول پیوستید به محض این که دشمنان ما صفوف مردم را در مساجد دیدند که برای ثبت نام در حزب جمهوری اسلامی دارند مسابقه میگذارند، ترسیدند. از همان روزهای اول ما هنوز کار را شروع نکرده بودیم، اسم نویسیمان تمام نشده بود، شروع به سمپاشی و اذیت کردند و جالب هم این است که همانهایی شروع به مخالفت یا تخریب کردند که خودشان گروه داشتند؛ یعنی سازمانهایی که تشکیل شده بودند و مخصوصاً در دوران انقلاب گروهی کار میکردند و برای خودشان برنامه داشتند، نشریه و کلوپ داشتند و راهپیمایی راه میانداختند و راه مشخص کرده بودند، آنها به همین عنوان مخالفت کردند؛ یعنی طرح تشکل را زیر سئوال بردند و دیگر شما میدانید آن تاریخچهای که بر ما گذشت، تاریخچهای بود که همه دشمنان انقلاب به عناوین مختلف وارد مبارزه با حزب جمهوری اسلامی شدند.
خوشبختانه همه آنها در مسیر حرکت انقلاب و حزب، سقوط کردند، در راه به زمین ریختند و این حزب راه خودش را گرفت و پیش آمد. علتش هم این بود که این حزب در مقابل انقلاب برای خودش کیان مستقلی قایل نبود، کاملاً خودش را محو در انقلاب کرده بود و در خدمت انقلاب بود، سرنوشتش با سرنوشت انقلاب ممزوج شد و یکی شد، به همان اندازه که انقلاب رشد میکرد، حزب هم رشد میکرد و به همان اندازه که خدای نکرده انقلاب صدمه میخورد، حزب هم صدمه میخورد و ما حاضر نیستیم که خدای نکرده یک روز به گوشهای از وجود انقلاب آسیب وارد بشود که حزب از آن آسیب محفوظ باشد، فکر نمیکنیم چنین روزی پیش بیاید. ما صرفاً برای اسلام که انقلاب هم برای اسلام است، این برنامه و تشکل را به وجود آوردیم.
یکی از حرفهایی که گاهی افراد نادان و گول خورده به اسم اسلام و اسلام شناسی میزدند، این بود که مگر در اسلام حزب هست، مگر اسلام حزب دارد، عوام فریبی میکردند و این جور استدلال میکردند که در خود کلمه حزب تفرقه خوابیده و معنا ندارد در محیط اسلامی، در کل محیط جامعه، ما گروهی را جدا بکنیم، همه اینها حزبالله هستند حزب یعنی چه؟ با این توضیحی که الان عرض میکنم متوجه میشوید، البته اگر کسی حزب را این جوری معنا کند که ما جمعی از افراد را به دلیلی (حالا به هر دلیل) از پیکر جامعه اسلامی جدا کنیم و سرنوشت و منافعش را جدای از جامعه اسلامی و اسلام بدانیم، این حرف صحیح است و به این معنا چنین حزبی را در جامعه اسلامی نمیخواهیم؛ اگر جامعه اسلامی باشد و کسی بخواهد جمعیت را تجزیه بکند و به صورتی محدود، شخص پرستی یا گروه پرستی را مطرح بکند، این محکوم و مطرود است، با آن دید بد است. اما این تحزب این نیست؛ در یک جامعه وسیع چهل میلیونی و در سطح کل دنیای اسلام یک میلیاردی یک عده هستند که حاضرند برای همان اسلام و برای همان جامعه و مردم نیرو بگذارند و وقت مصرف بکنند و در خدمت به نحو جدی قرار بگیرند به اشکال مختلف، یکی مثلاً میآید در ارتش خدمت میکند، یک عده برای خدمت در سپاه میروند، کسانی که حاضرند با شیوه خاصی برای اسلام و انقلاب و کل مردم خدمت بکنند، اینها دور هم جمع میشوند و یک نوع ارتباطی برقرار میکنند. که اینها همه مردم نیستند و بخشی از مردم هستند این حزب میشود. یعنی در یک چهار چوب خاصی برنامه همکاری و برنامه هماهنگ کردن نیروهایشان را میگذارند برای این که به دیگران خدمت کنند و به همه مردم عشق بورزند و با مخالفان این مردم مبارزه کنند، به این معنایی که ما میگوییم حزب میشود.
اصلاً سابقه هم دارد در قرآن و در روایات ما فراوان آمده است. شما ببینید در قرآن گاهی درباره انبیاء هم که آمدند همین تعبیر آمده؛ یعنی پیروان بعضی از انبیاء در قرآن به تعبیر حزب آمده، در کل جامعه آن روز اینها یک حزب یعنی بخشی از جامعه به حساب میآمدند که یک راهی را در جامعه ارائه میدادند.
در زمان خود پیغمبر(ص)، علیبنابیطالب(ع) و بخشی از دوستان نزدیک آن حضرت به صورت یک جریانی در کل جامعه مطرح بودند، یک عده با اینها مخالف و یک عده موافق بودند، همانها تعبیر به »علی و حزبه« شدند. وقتی که حزبالله گفته میشود، قرآن نظرش همین است؛ یعنی آن بخشی از جامعه را که یک جهت به طرف خدا میروند، منتها ممکن است اعم از این تشکیلات خاص باشند، باز به همین تعبیر به آنها حزبالله گفته میشود. بنابراین، این تعبیر درست بوده، نکته خیر داشته، نکته شر هم داشته. یک عدهای همین جور متشکل بشوند برای مبارزه با حق، آنها را »حزب الشیطان« معرفی کرده و عدهای که برای دفاع و پیشبرد حق متشکل بشوند آنها را »حزبالله« معرفی کردهاند و حدود تشکیل هم حد میخواهد، آدم یک حدودی را قرار میدهد، بعضیها در این حد و بعضیها در آن حد قرار میگیرند. ما هم چنین کردهایم؛ یعنی یک عده که صلاحیتهای بیشتری برای آنها قائلیم، آنها را عضو میدانیم و یک عده که آمادگی آن مقدار کار را نداشته باشند، میتوانند طرفدار و هوادار باشند. من خیال میکنم در کشور ما آن چند میلیونی که توانستند و روزهای اول اسم نوشتند و چند میلیون دیگری هم که مایل بودند اسم بنویسند و ننوشتند، آنها به این معنا در حزب جمهوری اسلامی هستند. البته آنها تعهدی به ما نسپردند که وقت و نیروی معینی را صرف کنند، آنها همراه ما هستند، یک عده قدری بیشتر جدی بودند آمدند تعهد هم سپردند که وقت و نیرو بگذارند و در یک محدوده و شرایط خاصی فعالیت بکنند، اینها را ما به عنوان کادر و عضو یا اسامی دیگری پذیرفتهایم.
بنابراین، این شیطنت و سفسطهای که کردند و خواستند به اسم این گروهگرایی، تفرقهاندازی و جدا کردن بخشی از جامعه میشود، تحزب را بکوبند و راه را برای یک تشکیلات شیطانی باز بکنند، این هم با افشاگریهایی که شد، با توضیحاتی که آقایان در سراسر کشور دادند، با حمایتهایی که امام فرمودند، با بحثهایی که شد و توضیحاتی که شهید مظلوم بهشتی دادند، جامعه مقدار زیادی روشن شد و به همین دلیل حزب جمهوری اسلامی جای خودش را باز کرد و آثار خودش را هم دارد. شما خودتان میدانید، لازم نیست من برای شما بگویم. برای دیگران ممکن است بگوییم که از روزهای اول انقلاب این حزب چه جور در مقابل منافقین، کمونیستها، لیبرالیزم و در مقابل همه نوع انحرافهایی که وجود داشت سینه سپر کرد و آنها تا به حال هم نتوانستهاند چیزی به حزب نسبت بدهند و ثابت بکنند، که باعث تضعیف شود.
منتها تذکراتی لازم است به برادران و خواهران بدهم که این خطر همیشه ما را تهدید میکرده و در آینده هم تهدید میکند و همانطور که در قسمت اول صحبتم عرض کردم دیدمان از حزب این نیست که بخشی از جامعه را جدا بکنیم و یک جزیرهای در میان دریای ملت درست کنیم که این جزیره توده امت استثنا باشد، ما این کار دائمی را نمیخواهیم بکنیم. ما میخواهیم جمعی باشیم که در دریای ملت و اقیانوس مردم باشیم و با توده مردم باشیم و همیشه تلاش کنیم آن جاهایی که جامعه را متفرق میکند، ما وسیله وحدت مردم باشیم؛ این هدف ماست. یعنی اصل تشکیلات در جامعه اسلامی برای این بود که اگر در زمان طاغوت این حزب را داشتیم، ممکن بود خودمان را از نظام و از کسانی که با طاغوت بودند جدا میکردیم و در جامعهای که حکومت اسلامی حاکم است ما اصلاً رسالتمان این است. تحزب ما برای این است که تشکیلاتی کار کنیم برای این که وحدت جامعه را حفظ بکنیم. اگر این هدف فراموش بشود و دوستان ما در شهرستانها و آنهایی که قدری دورتر از تهران هستند و کمتر ماها را میبینند یک وقتی خدای نکرده قدم تفرقه گرایی بردارند و خودشان را تبدیل به یک جزیره کوچکی در دریا توده مردم بکنند، بدانند که نه تنها در خدمت حزب نیستند بلکه علیه حزب هستند و نه تنها در مسیر حزب نیستند که برخلاف مسیر هستند و این نوع تحزب برای وحدت جامعه نیست. ما در زندگی، خوب مطلق فقط معصومها را داریم؛ یعنی از چهارده معصوم که شما بگذرید و انبیاء گذشته را هم ما معصوم میدانیم از آنها هم که بگذریم دیگر هیچ کس خوب مطلق نیست؛ یعنی یک مقدار بدی دارد، منتها مقدارها فرق میکند از مثلاً یک در هزار شروع میشود میآید تا به زیاد میرسد. و رسالت ما این نیست که هر کس که یک عیبی داشت، این را یک لگد بزنیم و پرتش کنیم.
مخصوصاً حزب که دلش برای انقلاب میسوزد و برای انقلاب میخواهد کار بکند، باید تلاشش این باشد که آدمهایی که یک نصابی از خوبی را دارند ولی وجودشان با یک کمی از عیوب ممزوج شده، اینها را جذب و اصلاح کند و از خوبیهای اینها استفاده کند، تلاش نکند که بدیهای اینها را در جامعه بزرگ کند - این خط را بگیرید و در کل زندگیتان این طور باشید، در جامعه به خصوص از جهت سیاسی - اجتماعی باید این جوری برخورد بکنید.
کسانی در این مملکت هستند که برای ما انسانهای ایدهآلی نیستند، اگر مثلاً ما بخواهیم یک انسان بسیار نمونهای بشوند ولی آنها نمیشوند، به دلیل این که ایدهآل نیستند این درست نیست که ما با آنها دعوا کنیم، از آنها جدا بشویم و اختلاف ایجاد بکنیم، بلکه باید به آنها نزدیک شویم؛ ما در سیاستمان هم این هست. ما میدانیم این جامعه از زیر سلطه طاغوت بیرون آمده است. این تشکیلاتی که ما از شاه تحویل گرفتیم، مثل عضو زنده یک موجود زندهای است که در دهان سگ هار بوده که وقتی سگ هار آنجا را جویده و سم هاری به آنجا رسیده، معلوم است که آن عضو چه حالتی دارد.
این تشکیلات، بسیاری از کسانی که مثلاً به یک نحوی از سم هاری رژیم شاه آسیب دیدند و آلوده شدند و آن محیط را اینها داشتند، حالا که ما آن عضو مریض را تحویل گرفتیم نمیتوانیم یک لگد رویش بگذاریم و نابودش کنیم. کمونیستها اگر بودند این کار را میکردند، آنها دیدشان به انسان دید دیگری است. آنها میگویند ما نیرویمان را خرج اصلاح این عضو فاسد نمیکنیم، بلکه خرج اعضای جدید میکنیم. اما ما نمیتوانیم این کار را بکنیم، ما به آدمهای منحرف به عنوان مریض نگاه میکنیم، برخورد دوستانه و با محبث میکنیم، ارشادی برخورد میکنیم. اگر بخواهیم مسلمان باشیم و قرآن را عمل بکنیم، اگر بخواهیم شبیه حوصله انبیاء عمل بکنیم که پیغمبراکرم(ص) را شما ببینید با چه حوصلهای با کفار برخورد میکرد و آنها را مسلمان میکرد.
زدند پایش را مجروح کردند، رفت طائف وقتی که به آنجا وارد شد آن قدر سنگ به او زدند که وقتی راه میرفت خون روی زمین جمع میشد، در شعب ابیطالب(ع) او را مخفی کردند، فشار آوردند، همیشه حرف معروف پیغمبر این بود، میفرمود: »آنها نمیفهمند، خدایا آنها را هدایت کن. شما حضرت نوح(ع) را شنیدید، 950 سال دعوت به خدا کرد، آخرش هم قرآن میفرماید یک عده کمی به او گرویدند. ما باید برخورد با حوصله، دوستانه و صمیمی بکنیم، از انسانهایی نباشیم که بد برخورد میکنند و خودخواهی و صفات دیگری دارند. ما اگر بخواهیم به عنوان یک تشکیلات اسلامی کار کنیم و اگر بخواهیم پای جای پای پیامبر بگذاریم، باید با حوصله برخورد کنیم و تلاش ما در کل جامعه باید این باشد که جامعه را دعوت به وحدت بکنیم و اگر میبینیم داخل حزب چه کسی آمده و بین دیگران که همراه شما هستند اختلاف ایجاد میکند، شما بدانید این دوست نیست یا دوست هست ولی نمیفهمد. همین را هم باید ارشاد کنیم و به عنوان دستور حزبی تشکیلات باید این جوری برخورد بکنیم تا مردم تشخیص دهند که حزب جمهوری اسلامی چیزی برای خودش نمیخواهد بلکه برای مردم میخواهد کار کند.
مورد دیگری که مهم میدانم و به شما به عنوان توصیه عرض میکنم، این است که باز خودتان را از جامعه جدا نبینید؛ یعنی سعی کنید در بلایا یا مصیبتها و مشکلات جامعه که برای مردم پیش میآید پیشتاز و پیشاهنگ باشید، برای کمک کردن اولین گروه در جامعه باشید. اگر مثلاً مردم برای میدان جنگ کمک میکنند، شما باید جلو و پیشقدم باشید. اگر برای خانوادههای شهدا باید خدمت شود اصلاً برنامه بریزند. بچههای حزبی باید برنامهریزی کنند و کارهای اجتماعی را تمرین کنند. حداقلی در زندگی بگذارید، یعنی حداقل یک نفر در هفته باید این مقدار کار اجتماعی بکند؛ عیادت مریض، دیدن خانواده شهید، پول دادن به مثلاً محرومان یا رفتن به دنبال یک کار حل کردنی مشکل که اینها خاصیت تحزب است و حزب باید در خدمت مردم باشد.
از چیزهای دیگری که به شما توصیه میکنم این است شما که اسم نوشتید و عضو شدید، این جور نباشند که در لیست حزب عضو باشید، ما باید یک مقدار نیروهایمان را واقعاً از خودمان جدا کنیم و بدهیم و به هر اندازه که بیشتر بدهیم به همان اندازه عضویت داریم؛ مثلاً کسانی که 10 ساعت در هفته وقت میگذارند بیشتر شریک هستند. بنابراین ما باید عادت کنیم یک بخشی از امکاناتمان را - ولو این که خودمان در مضیقه باشیم - برای حزب بدهیم و این کار را باید جزو برنامههای تحزب قرار داد که به صورت عادی و جدی تلقی شود که ما برای این کار سرمایهگذاری کنیم.
در پایان از خداوند میخواهم که به ما توفیق دهد که واقعاً به عنوان یک مسلمان مؤمن و حزباللهی در خدمت این انقلاب باشیم و انشاءالله در راه این انقلاب بمیریم.
والسلام علیکم و رحمةالله و برکاته