سخنرانی
  • صفحه اصلی
  • سخنرانی
  • سخنرانی آقای هاشمی در جمع اعضای حزب جمهوری اسلامی واحد اصفهان پیرامون شکل‏گیری حزب جمهوری اسلامی و اهداف حزب

سخنرانی آقای هاشمی در جمع اعضای حزب جمهوری اسلامی واحد اصفهان پیرامون شکل‏گیری حزب جمهوری اسلامی و اهداف حزب

  • پنجشنبه ۱۳ مرداد ۱۳۶۲

 سخنرانی در جمع اعضای حزب جمهوری اسلامی واحد اصفهان

 با تشکر از خواهران و برادران اعضای حزب جمهوری اسلامی و همفکران و همراهان ما در راه انقلاب و توسعه قلمرو اسلام و تثبیت خط اسلام راستین، و خیرمقدم به شما که از راه دور به مجلس شورای اسلامی تشریف آوردید.

 در میان شما برادران و خواهران احساس من، احساس حضور در جمع نزدیک و شبیه به خانواده واحدی است و از جهتی نزدیکی بهتر و بیشتر، آن نزدیکی فکری و روحی است که از قرب خونی و نژادی قوی‏تر است. بی‏شک کسانی که چنین تشخیصی دارند و تحت فرمان همین تشخیص‏شان وارد یک جریان و حرکتی می‏شوند و برای این فکر و درکشان آن مقدار ارزش قایلند که وقت مصرف می‏کنند و نیرو می‏گذارند، آن جهت مشترکی که اینها را با هم جمع کرده است اگر جهت الهی باشد و برای خدا و در راه خدا و با قصد قربت چنین جمعی را تشکیل بدهند، اینها یک امتیازی دارند. این درک و تبعیت از درک و سرمایه‏گذاری روی این فهم مخصوصاً وقتی که در سطح وسیع توده‏ها باشد و مخصوصاً آن که به حق باشد و به ناحق آلوده نشود، بسیار با ارزش است. البته ما امروز برای این چنین دوستان در کل جامعه - چه کسانی که حزبی باشند یا نباشند برای توده ملت ایران، آنهایی که وفادار به انقلاب هستند احترام قایل هستیم، اما برای شما دوستان حزبی احترام خاصی قایلیم. این هم تابع ادراک خودمان است؛ یعنی این که خودمان چنین تشخیص دادیم و خیال می‏کنیم یکی از کارهای ضروری است و معتقدیم به این امر و شما را هم معتقد می‏بینم. طبیعی است که این احساس نزدیکی و همکاری و همراهی پیش می‏آید.

 ما از پیش از انقلاب، از آن روزهایی که وارد کارهای سیاسی - مذهبی شدیم، با همه وجودمان درک کردیم که تشکیلات و سازمانی که در یک دایره مشخصی نیروهای مخلص را هماهنگ و منظم بکند، یک ضرورت است. هرجا که حتی به طور محدود هماهنگی و همراهی داشتیم، نظمی در حرکتمان بود همیشه موفقیت‏ها را نسبت به کارهای انفرادی چند برابر می‏دیدیم. این چیزی بود که ما بیست سالی که در میدان مبارزه بودیم (از سال 41 تا اوایل پیروزی انقلاب) کاملاً برایمان محسوس بود. متأسفانه شرایط رژیم طاغوت شرایطی نبود که بشود به این صورت کار کرد. طاغوت به مبارزات فردی یک مجازات و کیفر می‏داد ولی اگر می‏دید که این مبارزات رنگ اجتماعی و تشکل دارد، یک دفعه مجازات و کیفر را به شدت بالا می‏برد؛ مثلاً برای یک حرکت فردی گاهی دو ماه، سه ماه کیفر می‏دادند، همین‏ها اگر سه نفر می‏شدند، از سه نفر به بالا در یک کاری شریک بودند ولو حزب هم نبودند، این را سه سال به بالا زندان می‏دادند، خیلی برایشان تفاوت داشت، چند برابر، دو سه ماه کجا و سه سال کجا؟ به کارهای فردی خیلی اهمیت نمی‏دادند، یک نفر اگر بود می‏گرفتند یا نمی‏گرفتند آزاد می‏کردند و اگر به محکمه هم می‏رسید، سه ماه زندان صورت تخلف می‏دادند؛ ولی وقتی که دو سه نفر را با هم می‏گرفتند، اینها را به عنوان جمعیت تلقی می‏کردند و جرمشان حداقل سه سال زندان به بالا بود. آنها فهمیده بودند که تشکل در مقابل آنها چه خطری است.

 حالا اگر هم این نبود، ما خودمان می‏دانستیم و از آثار کار می‏فهمیدیم که تشکل و همکاری چقدر با ارزش است. اولین روزی که این فرصت برای ما پیش آمد، این را برای خودمان گناه می‏دانستیم که از فرصت استفاده نکنیم و تشکیلات اسلامی را به وجود نیاوریم. آن کار را کردیم، خدمت امام هم رسیدیم، امام هم همین تشخیص را داده بودند و به ما اجازه دادند. آن روزها ما خیلی گرفتار بودیم، خدا می‏داند ما آن هفته‏ها و ماه‏های اول انقلاب چقدر گرفتار بودیم چون همه کارها بی‏صاحب بود و اسم ما شورای انقلاب بود ولی به همه کارها و همه چیز باید می‏رسیدیم و در همین موقع بخشی از وقتمان را صرف تشکیل حزب جمهوری اسلامی کردیم و امروز هم راضی هستیم؛ یعنی از آن سرمایه‏گذاری که آن روزها کردیم، امروز ما کاملاً راضی هستیم.

 بلافاصله بعد از تشکیل حزب ما مشغول کمک‏گیری شدیم که این هم خاصیت انقلاب ما و آن محیط ما بود، شاید در جاهای دیگر آن جور حزب درست کردن مفهوم نباشد. ما وقتی که اعلام کردیم، آن چنان توده مردم استقبال کردند که خودتان می‏دانید - شاید شما هم جزو همان‏هایی هستید که روز اول پیوستید به محض این که دشمنان ما صفوف مردم را در مساجد دیدند که برای ثبت نام در حزب جمهوری اسلامی دارند مسابقه می‏گذارند، ترسیدند. از همان روزهای اول ما هنوز کار را شروع نکرده بودیم، اسم نویسی‏مان تمام نشده بود، شروع به سمپاشی و اذیت کردند و جالب هم این است که همان‏هایی شروع به مخالفت یا تخریب کردند که خودشان گروه داشتند؛ یعنی سازمان‏هایی که تشکیل شده بودند و مخصوصاً در دوران انقلاب گروهی کار می‏کردند و برای خودشان برنامه داشتند، نشریه و کلوپ داشتند و راهپیمایی راه می‏انداختند و راه مشخص کرده بودند، آنها به همین عنوان مخالفت کردند؛ یعنی طرح تشکل را زیر سئوال بردند و دیگر شما می‏دانید آن تاریخچه‏ای که بر ما گذشت، تاریخچه‏ای بود که همه دشمنان انقلاب به عناوین مختلف وارد مبارزه با حزب جمهوری اسلامی شدند.

 خوشبختانه همه آنها در مسیر حرکت انقلاب و حزب، سقوط کردند، در راه به زمین ریختند و این حزب راه خودش را گرفت و پیش آمد. علتش هم این بود که این حزب در مقابل انقلاب برای خودش کیان مستقلی قایل نبود، کاملاً خودش را محو در انقلاب کرده بود و در خدمت انقلاب بود، سرنوشتش با سرنوشت انقلاب ممزوج شد و یکی شد، به همان اندازه که انقلاب رشد می‏کرد، حزب هم رشد می‏کرد و به همان اندازه که خدای نکرده انقلاب صدمه می‏خورد، حزب هم صدمه می‏خورد و ما حاضر نیستیم که خدای نکرده یک روز به گوشه‏ای از وجود انقلاب آسیب وارد بشود که حزب از آن آسیب محفوظ باشد، فکر نمی‏کنیم چنین روزی پیش بیاید. ما صرفاً برای اسلام که انقلاب هم برای اسلام است، این برنامه و تشکل را به وجود آوردیم.

 یکی از حرفهایی که گاهی افراد نادان و گول خورده به اسم اسلام و اسلام شناسی می‏زدند، این بود که مگر در اسلام حزب هست، مگر اسلام حزب دارد، عوام فریبی می‏کردند و این جور استدلال می‏کردند که در خود کلمه حزب تفرقه خوابیده و معنا ندارد در محیط اسلامی، در کل محیط جامعه، ما گروهی را جدا بکنیم، همه اینها حزب‏الله هستند حزب یعنی چه؟ با این توضیحی که الان عرض می‏کنم متوجه می‏شوید، البته اگر کسی حزب را این جوری معنا کند که ما جمعی از افراد را به دلیلی (حالا به هر دلیل) از پیکر جامعه اسلامی جدا کنیم و سرنوشت و منافعش را جدای از جامعه اسلامی و اسلام بدانیم، این حرف صحیح است و به این معنا چنین حزبی را در جامعه اسلامی نمی‏خواهیم؛ اگر جامعه اسلامی باشد و کسی بخواهد جمعیت را تجزیه بکند و به صورتی محدود، شخص پرستی یا گروه پرستی را مطرح بکند، این محکوم و مطرود است، با آن دید بد است. اما این تحزب این نیست؛ در یک جامعه وسیع چهل میلیونی و در سطح کل دنیای اسلام یک میلیاردی یک عده هستند که حاضرند برای همان اسلام و برای همان جامعه و مردم نیرو بگذارند و وقت مصرف بکنند و در خدمت به نحو جدی قرار بگیرند به اشکال مختلف، یکی مثلاً می‏آید در ارتش خدمت می‏کند، یک عده برای خدمت در سپاه می‏روند، کسانی که حاضرند با شیوه خاصی برای اسلام و انقلاب و کل مردم خدمت بکنند، اینها دور هم جمع می‏شوند و یک نوع ارتباطی برقرار می‏کنند. که اینها همه مردم نیستند و بخشی از مردم هستند این حزب می‏شود. یعنی در یک چهار چوب خاصی برنامه همکاری و برنامه هماهنگ کردن نیروهایشان را می‏گذارند برای این که به دیگران خدمت کنند و به همه مردم عشق بورزند و با مخالفان این مردم مبارزه کنند، به این معنایی که ما می‏گوییم حزب می‏شود.

 اصلاً سابقه هم دارد در قرآن و در روایات ما فراوان آمده است. شما ببینید در قرآن گاهی درباره انبیاء هم که آمدند همین تعبیر آمده؛ یعنی پیروان بعضی از انبیاء در قرآن به تعبیر حزب آمده، در کل جامعه آن روز اینها یک حزب یعنی بخشی از جامعه به حساب می‏آمدند که یک راهی را در جامعه ارائه می‏دادند.

 در زمان خود پیغمبر(ص)، علی‏بن‏ابیطالب(ع) و بخشی از دوستان نزدیک آن حضرت به صورت یک جریانی در کل جامعه مطرح بودند، یک عده با اینها مخالف و یک عده موافق بودند، همان‏ها تعبیر به »علی و حزبه« شدند. وقتی که حزب‏الله گفته می‏شود، قرآن نظرش همین است؛ یعنی آن بخشی از جامعه را که یک جهت به طرف خدا می‏روند، منتها ممکن است اعم از این تشکیلات خاص باشند، باز به همین تعبیر به آنها حزب‏الله گفته می‏شود. بنابراین، این تعبیر درست بوده، نکته خیر داشته، نکته شر هم داشته. یک عده‏ای همین جور متشکل بشوند برای مبارزه با حق، آنها را »حزب الشیطان« معرفی کرده و عده‏ای که برای دفاع و پیشبرد حق متشکل بشوند آنها را »حزب‏الله« معرفی کرده‏اند و حدود تشکیل هم حد می‏خواهد، آدم یک حدودی را قرار می‏دهد، بعضی‏ها در این حد و بعضی‏ها در آن حد قرار می‏گیرند. ما هم چنین کرده‏ایم؛ یعنی یک عده که صلاحیت‏های بیشتری برای آن‏ها قائلیم، آنها را عضو می‏دانیم و یک عده که آمادگی آن مقدار کار را نداشته باشند، می‏توانند طرفدار و هوادار باشند. من خیال می‏کنم در کشور ما آن چند میلیونی که توانستند و روزهای اول اسم نوشتند و چند میلیون دیگری هم که مایل بودند اسم بنویسند و ننوشتند، آنها به این معنا در حزب جمهوری اسلامی هستند. البته آنها تعهدی به ما نسپردند که وقت و نیروی معینی را صرف کنند، آنها همراه ما هستند، یک عده قدری بیشتر جدی بودند آمدند تعهد هم سپردند که وقت و نیرو بگذارند و در یک محدوده و شرایط خاصی فعالیت بکنند، اینها را ما به عنوان کادر و عضو یا اسامی دیگری پذیرفته‏ایم.

 بنابراین، این شیطنت و سفسطه‏ای که کردند و خواستند به اسم این گروه‏گرایی، تفرقه‏اندازی و جدا کردن بخشی از جامعه می‏شود، تحزب را بکوبند و راه را برای یک تشکیلات شیطانی باز بکنند، این هم با افشاگری‏هایی که شد، با توضیحاتی که آقایان در سراسر کشور دادند، با حمایت‏هایی که امام فرمودند، با بحث‏هایی که شد و توضیحاتی که شهید مظلوم بهشتی دادند، جامعه مقدار زیادی روشن شد و به همین دلیل حزب جمهوری اسلامی جای خودش را باز کرد و آثار خودش را هم دارد. شما خودتان می‏دانید، لازم نیست من برای شما بگویم. برای دیگران ممکن است بگوییم که از روزهای اول انقلاب این حزب چه جور در مقابل منافقین، کمونیست‏ها، لیبرالیزم و در مقابل همه نوع انحراف‏هایی که وجود داشت سینه سپر کرد و آنها تا به حال هم نتوانسته‏اند چیزی به حزب نسبت بدهند و ثابت بکنند، که باعث تضعیف شود.

 منتها تذکراتی لازم است به برادران و خواهران بدهم که این خطر همیشه ما را تهدید می‏کرده و در آینده هم تهدید می‏کند و همانطور که در قسمت اول صحبتم عرض کردم دیدمان از حزب این نیست که بخشی از جامعه را جدا بکنیم و یک جزیره‏ای در میان دریای ملت درست کنیم که این جزیره توده امت استثنا باشد، ما این کار دائمی را نمی‏خواهیم بکنیم. ما می‏خواهیم جمعی باشیم که در دریای ملت و اقیانوس مردم باشیم و با توده مردم باشیم و همیشه تلاش کنیم آن جاهایی که جامعه را متفرق می‏کند، ما وسیله وحدت مردم باشیم؛ این هدف ماست. یعنی اصل تشکیلات در جامعه اسلامی برای این بود که اگر در زمان طاغوت این حزب را داشتیم، ممکن بود خودمان را از نظام و از کسانی که با طاغوت بودند جدا می‏کردیم و در جامعه‏ای که حکومت اسلامی حاکم است ما اصلاً رسالتمان این است. تحزب ما برای این است که تشکیلاتی کار کنیم برای این که وحدت جامعه را حفظ بکنیم. اگر این هدف فراموش بشود و دوستان ما در شهرستانها و آنهایی که قدری دورتر از تهران هستند و کمتر ماها را می‏بینند یک وقتی خدای نکرده قدم تفرقه گرایی بردارند و خودشان را تبدیل به یک جزیره کوچکی در دریا توده مردم بکنند، بدانند که نه تنها در خدمت حزب نیستند بلکه علیه حزب هستند و نه تنها در مسیر حزب نیستند که برخلاف مسیر هستند و این نوع تحزب برای وحدت جامعه نیست. ما در زندگی، خوب مطلق فقط معصوم‏ها را داریم؛ یعنی از چهارده معصوم که شما بگذرید و انبیاء گذشته را هم ما معصوم می‏دانیم از آنها هم که بگذریم دیگر هیچ کس خوب مطلق نیست؛ یعنی یک مقدار بدی دارد، منتها مقدارها فرق می‏کند از مثلاً یک در هزار شروع می‏شود می‏آید تا به زیاد می‏رسد. و رسالت ما این نیست که هر کس که یک عیبی داشت، این را یک لگد بزنیم و پرتش کنیم.

 مخصوصاً حزب که دلش برای انقلاب می‏سوزد و برای انقلاب می‏خواهد کار بکند، باید تلاشش این باشد که آدم‏هایی که یک نصابی از خوبی را دارند ولی وجودشان با یک کمی از عیوب ممزوج شده، اینها را جذب و اصلاح کند و از خوبی‏های اینها استفاده کند، تلاش نکند که بدی‏های اینها را در جامعه بزرگ کند - این خط را بگیرید و در کل زندگی‏تان این طور باشید، در جامعه به خصوص از جهت سیاسی - اجتماعی باید این جوری برخورد بکنید.

 کسانی در این مملکت هستند که برای ما انسان‏های ایده‏آلی نیستند، اگر مثلاً ما بخواهیم یک انسان بسیار نمونه‏ای بشوند ولی آنها نمی‏شوند، به دلیل این که ایده‏آل نیستند این درست نیست که ما با آنها دعوا کنیم، از آنها جدا بشویم و اختلاف ایجاد بکنیم، بلکه باید به آنها نزدیک شویم؛ ما در سیاستمان هم این هست. ما می‏دانیم این جامعه از زیر سلطه طاغوت بیرون آمده است. این تشکیلاتی که ما از شاه تحویل گرفتیم، مثل عضو زنده یک موجود زنده‏ای است که در دهان سگ هار بوده که وقتی سگ هار آنجا را جویده و سم هاری به آنجا رسیده، معلوم است که آن عضو چه حالتی دارد.

 این تشکیلات، بسیاری از کسانی که مثلاً به یک نحوی از سم هاری رژیم شاه آسیب دیدند و آلوده شدند و آن محیط را اینها داشتند، حالا که ما آن عضو مریض را تحویل گرفتیم نمی‏توانیم یک لگد رویش بگذاریم و نابودش کنیم. کمونیست‏ها اگر بودند این کار را می‏کردند، آنها دیدشان به انسان دید دیگری است. آنها می‏گویند ما نیرویمان را خرج اصلاح این عضو فاسد نمی‏کنیم، بلکه خرج اعضای جدید می‏کنیم. اما ما نمی‏توانیم این کار را بکنیم، ما به آدم‏های منحرف به عنوان مریض نگاه می‏کنیم، برخورد دوستانه و با محبث می‏کنیم، ارشادی برخورد می‏کنیم. اگر بخواهیم مسلمان باشیم و قرآن را عمل بکنیم، اگر بخواهیم شبیه حوصله انبیاء عمل بکنیم که پیغمبراکرم(ص) را شما ببینید با چه حوصله‏ای با کفار برخورد می‏کرد و آنها را مسلمان می‏کرد.

 زدند پایش را مجروح کردند، رفت طائف وقتی که به آنجا وارد شد آن قدر سنگ به او زدند که وقتی راه می‏رفت خون روی زمین جمع می‏شد، در شعب ابی‏طالب(ع) او را مخفی کردند، فشار آوردند، همیشه حرف معروف پیغمبر این بود، می‏فرمود: »آنها نمی‏فهمند، خدایا آنها را هدایت کن. شما حضرت نوح(ع) را شنیدید، 950 سال دعوت به خدا کرد، آخرش هم قرآن می‏فرماید یک عده کمی به او گرویدند. ما باید برخورد با حوصله، دوستانه و صمیمی بکنیم، از انسان‏هایی نباشیم که بد برخورد می‏کنند و خودخواهی و صفات دیگری دارند. ما اگر بخواهیم به عنوان یک تشکیلات اسلامی کار کنیم و اگر بخواهیم پای جای پای پیامبر بگذاریم، باید با حوصله برخورد کنیم و تلاش ما در کل جامعه باید این باشد که جامعه را دعوت به وحدت بکنیم و اگر می‏بینیم داخل حزب چه کسی آمده و بین دیگران که همراه شما هستند اختلاف ایجاد می‏کند، شما بدانید این دوست نیست یا دوست هست ولی نمی‏فهمد. همین را هم باید ارشاد کنیم و به عنوان دستور حزبی تشکیلات باید این جوری برخورد بکنیم تا مردم تشخیص دهند که حزب جمهوری اسلامی چیزی برای خودش نمی‏خواهد بلکه برای مردم می‏خواهد کار کند.

 مورد دیگری که مهم می‏دانم و به شما به عنوان توصیه عرض می‏کنم، این است که باز خودتان را از جامعه جدا نبینید؛ یعنی سعی کنید در بلایا یا مصیبت‏ها و مشکلات جامعه که برای مردم پیش می‏آید پیشتاز و پیشاهنگ باشید، برای کمک کردن اولین گروه در جامعه باشید. اگر مثلاً مردم برای میدان جنگ کمک می‏کنند، شما باید جلو و پیشقدم باشید. اگر برای خانواده‏های شهدا باید خدمت شود اصلاً برنامه بریزند. بچه‏های حزبی باید برنامه‏ریزی کنند و کارهای اجتماعی را تمرین کنند. حداقلی در زندگی بگذارید، یعنی حداقل یک نفر در هفته باید این مقدار کار اجتماعی بکند؛ عیادت مریض، دیدن خانواده شهید، پول دادن به مثلاً محرومان یا رفتن به دنبال یک کار حل کردنی مشکل که اینها خاصیت تحزب است و حزب باید در خدمت مردم باشد.

 از چیزهای دیگری که به شما توصیه می‏کنم این است شما که اسم نوشتید و عضو شدید، این جور نباشند که در لیست حزب عضو باشید، ما باید یک مقدار نیروهایمان را واقعاً از خودمان جدا کنیم و بدهیم و به هر اندازه که بیشتر بدهیم به همان اندازه عضویت داریم؛ مثلاً کسانی که 10 ساعت در هفته وقت می‏گذارند بیشتر شریک هستند. بنابراین ما باید عادت کنیم یک بخشی از امکاناتمان را - ولو این که خودمان در مضیقه باشیم - برای حزب بدهیم و این کار را باید جزو برنامه‏های تحزب قرار داد که به صورت عادی و جدی تلقی شود که ما برای این کار سرمایه‏گذاری کنیم.

 در پایان از خداوند می‏خواهم که به ما توفیق دهد که واقعاً به عنوان یک مسلمان مؤمن و حزب‏اللهی در خدمت این انقلاب باشیم و ان‏شاءالله در راه این انقلاب بمیریم.

    والسلام علیکم و رحمةالله و برکاته