سخنرانی در جمع اعضای جامعه اسلامی دانشگاهیان
بسماللهالرحمنالرحیم
»اَلْحَمْدُلِلَّهِ رَبِّ الْعالَمین، اَلصَّلوةُ وَالسَّلامِ عَلی رَسولِ اللَّهِ و آلِهِ اَجْمعین«
امروز مواضع غیراسلامیها در دانشگاه به سقوط کشانده شده است و به آسانی میتوان قضاوت کرد که تبلیغاتی که بوی ضعف میدهند، نادرست است. این پیشرفت ظاهراً نشان میدهد، ما دانشگاه را تا حدودی میشناختیم و شما که بیشتر از ما میشناختید؛ چون آنجا بودید. دانشجویان، اساتید، کارمندان و متولیان آن، به طور کلی فکر میکردند؛ یکی از جاهایی که برای اسلام فتح نشدنی است - به این معنایی که ما میگفتیم - همین محیط دانشگاه است. آنها فکر میکردند بازار یا کارخانهها را میتوانیم فتح کنیم؛ اما دانشگاه را نمیتوانیم. چون آنجا آدمهایی هستند که تحصیل میکنند و تصمیم خود را گرفتهاند و نفوذ ناپذیرند. شاید آنان آمار و ارقامی داشتند که حرف ما را تأیید میکند.
چپیها به دانشگاه به عنوان یک پاتوق خیلی دل بسته بودند و در بحثهایی که در زندان، با سران چپیها داشتیم، آنها در تحلیلی که میکردند، آنها را مأیوس میدیدیم از این که در بین کارگران و یا در قشر کم سواد جامعه، مثل کاسبها نفوذ کنند، چون آنان معتقد بودند که تعصبات مذهبی اینها همه چیزشان را تحتالشعاع قرار داده و علیرغم تز مارکسیسم که معتقدند باید از طریق طبقه کارگر به حاکمیت برسند، وضع ایران را وضع استثنایی میدانستند و میگفتند اینجا باید از طریق قشر روشن فکر انقلاب کرد.
در زندان وقتی که افسران را مقایسه میکردیم، میدیدیم تیپهای غیر اسلامی نوعاً از تیپ تحصیل کردهها بودند. این وضعیت با اصول مارکسیسم نمیساخت، اینها را نوعاً باید از طبقات کارگر انتخاب میکردند و طبقه روشنفکر نمیشد که انقلابی به حساب بیایند. باز با این تحلیل مسألهشان را حل میکردند که تنها امیدشان با طبقه روشنفکر است و خلاصه دریچه انقلاب خودشان را از طریق روشنفکران میخواستند باز کنند، دانشگاه هم به عنوان پایگاه اصلیشان بود. معلوم بود که همه نیروهایشان، نیروهای عمده فرهنگیشان را از طریق دانشگاه متمرکز کردهاند.
وقتی که جامعه اسلامی دانشگاهیان آن موقع تأسیس شد، آنها مدعی بودند که پر رونقترین جریان دانشگاه همینها هستند. از اینها یک کمی مترقیتر، ملیگراهای دانشگاه بودند که آنها هم برای خودشان، جریان خاصی داشتند؛ ترکیبی بودند از همه چهرههای میانهرو. آنها فکر میکردند چهرههای انقلابی دانشگاه؛ چپیها و افراطیهای غیراسلامی هستند. دانشجویان را نیز بالقوه در همان طیف محاسبه میکردند. خوب! دیدیم که بدون اینکه از طرف حاکمیت، فشاری روی دانشگاه بیاید و حتی در شرایط معکوس حاکمیت آن زمان که دولت موقت بود و در دانشگاه، دست انقلابیان را میبست و دست لیبرالها و ملیگرایان را حداقل بازتر میکرد. با آن حاکمیت که در آورده بودند - و آنها را هم که میدانید - علیرغم اینکه حاکمیت هم فشاری روی دانشگاه نیاورد؛ ولی توده دانشگاهی که فطرتاً مسلمان و انقلابی راه خودشان را باز کرده و این حرکت را کم کم تشدید کردند.
البته اینها یک پشتیبانی عظیمی که از طرف مردم داشتند و پشتیبانی که با روحیه انقلاب اسلامی، قدرت رهبری و قدرت حاکمیت اسلام، توانستند در کل جامعه تحولی ایجاد کردند. در مجموع، این جریان سیر تکاملی دارد و به هیچ وجه نگران این مسأله نباید بود که روزی در دانشگاه؛ وقتی که کشورمان تحت حاکمیت انقلاب اسلامی است، کسانی بتوانند در آنجا میدانداری کنند.
این را در مقدمه حرفم میگویم که یک وقت با آن تیپهای ضعیف برخورد نشود و خیلی هم امید داریم که به آن اهداف برسیم، منتهی فکر میکنیم که در مورد دانشگاه ظرافت خاصی لازم است که آن ظرافت در هیچ یک از سایر بخشها از جمله در بخشهای کارگری، کشاورزی، تجارت و حتی نیروهای نظامی - که آنها یک انضباط خاصی دارند - لازم نیست. اگر چه از لحاظ استعدادهای درونی شاید شبیه دانشگاه باشند ولی باز هم آن انضباطشان یک راه دیگری برای ما باز میکند. در دانشگاه وضع خاصی است که آقایان باید با قدرتی که اطلاعات و مایههای دینیتان به شما میدهد، خود این مسائل را در دانشگاه پیاده کنید که نیازی به کمکهای خارج دانشگاه نباشد.
مسألهای که ما آن را قبول داریم اما جزو امیدهایمان هست که تحقق آنرا در آینده آرزو داریم، این است که یک روزی بتوانیم چهره انقلاب را بصورت یک چهره علمی سالم نشان بدهیم؛ یعنی علیرغم تبلیغاتی که علیه ما میشود و اینگونه هم انتخاب شده است که این رشته تبلیغ، این انقلاب را، واپسگرا و طرفدار سنتهای قدیم و مخالف تکامل علمی و فنون نشان بدهد. با تفسیر مرتجعین و با تلاشهایی که میکنند میخواهند تا از انقلاب یک چهره حداقل بیتفاوت و یا ضد علم به دنیا معرفی کنند.
ما باید با استفاده از انگیزههای اسلامیمان به علم توجه کنیم و در نتیجه باید چهره انقلاب را و چهره ایران را بصورت یک مرکز علمی سالم در دنیا معرفی کنیم. این کاری نیست که بشود از آن به راحتی گذشت و اگر در این راه موفق نباشیم در خیلی جاهای دیگر هم در دراز مدت شکست میخوریم. شما که در سطح اساتید هستید و یا مسئولان مراکز علمی دانشجویان مذهبی و متدین ما باید توجه کنند که برای رسیدن به چنین هدفی در این مقطع، ما نمیتوانیم شرایطی را که لازم داریم برای جامعه سالم، همه را یکجا داشته باشیم. معلوم است که نمیتوانیم. برای اینکه دانشگاه را جور دیگری تحکیم کرده بودند؛ در انتخاب استاد، دانشجو، کارمند، برنامهها و شیوههای حاکم بر دانشگاه، همه اینها را طوری انتخاب کرده بودند که با اهداف و راه ما زیاد سازگار نیست.
خوب! عناصری که در تمام عمرشان، در دوران تحصیلشان، معاشرتشان و در روابطشان که همیشه هم با فکر مغرورانهای که علم نوعاً فن یا اطلاعات به آدم میدهد، تیپ معلم نوعاً این طوری هستند که آدم حالت خاصی پیدا میکند که باعث میشود در محیط علم خودشان را شخصیت خاصی تصور میکنند. اینها اینگونه شکل گرفتند و وجودشان اینطور بار آمده است و این کار آسان نیست؛ مثلاً، کارمند، ماشین نویسی نیست که یک چیزی دستش بدهیم و بگوییم که قبلاً این طوری تایپ میکردی و حالا این طوری تایپ کن. وضع خیلی فرق میکند، لذا باید با ظرافت خاصی با دانشگاه برخورد کرد که ما برای این مرحله هم دستورات دینی داریم.
در مورد علم هم، وقتی پیغمبر شروع کردند، در جزیرةالعرب یک مکتب و خانه اسلامی هم وجود نداشت و در آن یک قرنی که اسلام شروع به حرکت کرد، مراکز اسلامی رشد یافت و جزو مراکز علمی دنیا شد. بنابراین بیشتر شخصیتهای آواره علمی دنیا را؛ کسانی که تحت سلطه روم یا جاهای دیگر و حتی هند و ایران و جاهای دیگر را که مظلوم واقع میشدند، جمع کردند. اینها به جامعه اسلامی پناه میآوردند و علم و سوادشان را در اختیار جامعه اسلامی میگذاشتند.
ما باید طوری باشیم که بتوانیم در سطح دانشگاه با خیال راحت از علما استفاده کنیم و این یک طرف قضیه است، آن طرف قضیه هم این است که آنها هم توقعاتشان نامحدود است؛ یعنی، آنها آدمهایی هستند که فکر میکنند آن خصلتهایی که کسب کردهاند، برای بکارگیری آنها در اینجا، میدان نداشته باشند. بعضی از رشتهها که در دنیا زیاد طالب هم دارد، بنابراین، اینها به همهجا میتوانند بروند. این طرف قضیه هم حفاظت لازم دارد؛ یعنی، ما به هر قیمت هم نمیتوانیم قبول کنیم که هر کس سوادی داشت، ما اصول را زیرپا بگذاریم و به این دلیل آنها را به اینجا بیاوریم. خوب! این خطر دارد و ما را از راهمان دور میکند. اگر این ظرافت و این مجموعه را قبول کنیم؛ مثلاً، در همین جامعه اسلامی دانشگاهیان، شما باید خودتان فکری کنید و ریزهکاریها را پیدا کنید.
اتفاقاً اینها نیروی بسیار خوبی هستند که طاغوتیان روی آنها حساب کنند، همان طاغوتیانی که شما از آنها میترسید. اگر این طاغوتیان آنها را داشته باشند، میشود کنترلشان کرد و الا آنها را با هیچ منطقی نمیشود کنترل کرد. توقعات آنها بیش از اینهاست. آنها مایلند به هر دانشجویی یا شاگردی که خوششان آمد، درس دهند و مایلند محیط دانشگاه همانطوری باشد که قبلاً بوده است و مایلند آن حرفهایی که قبلاًمیزدند، بتوانند همیشه بزنند.
آنهایی که روحیه چپی دارند، میخواهند یک جزوه ایدئولوژی بگویند. اگر اینها را بخواهیم با قدرت مدیریت، کنترلشان کنیم، بسیار بسیار دشوار است. ما استاد و یا حتی دانشجویی را در حد قدرت مدیریت نمیبینیم که بتواند کنترل کند. فقطجوانهای انقلابی عمیق و با شعور، میتوانند برای اینها یک مهاری باشند که از اقدامات اینها مواظبت کنند. البته اینها هم از این طرف یک مقدار کنترل لازم دارند که توقعاتشان را به قیمت هرز نیروهای علمی زیاد بالا نبرند.
من خیال میکنم، راه صحیح - اگر شما بتوانید تأکید کنید - این است که مدیریت با این جریانهای انقلابی آنچنان صمیمی باشد که با هم رفیق باشند تا مخالفان با آنها احساس دوستی نکنند. اگر چنین چیزی باشد، آن جریان انقلابی با خیرخواهیهایی که در مدیریت هست و وسعت نظرهایی که در مدیریت هست، میتواند با آنها هماهنگ شود و در جای لازم به کار برود و در جای لازم ترمز کند و حضور داشته باشد. در کل جامعه هم اینگونه است؛ اما اگر بنا بود که بخواهیم توسط سپاه و کمیته و شهربانی با این بیبند و باریها در سطح جامعه برخورد کنیم، هیچ وقت نمیتوانیم.
مردم باید در سطح جامعه حاضر باشند و در سطح خیابانها مواظب باشند و نگذارند اینها جو جامعه را خراب کنند. آن نظارت عامه امر به معروف و نهی از منکر به عنوان یک نظارت عمومی و اظهار نظر جامعه به آن صورت باید مطرح باشد. در این مقطع در محیط دانشگاه هم، چنین چیزی لازم است. هیچ وقت حاکمیت نمیتواند با آدمهای متمرد، پر رو و همیشه طلبکار، آن طوری برخورد کند.
در همین جریانهای سیاسی اگر آن قسمت اخلاقی بود که اشاره کردند و در قسمتهای سیاسی هم همینطور بود. این قسمتهای سیاسی را هم اگر مردم به جنگشان نمیرفتند، نمیتوانستیم این پر روها را در جای خود بنشانیم. آنها طلبکار بودند - همیشه و واقعاً طلبکار بودند - و میآمدند؛ بله اگر ما با زور حاکمیت با آنها برخوردی کردیم، مظلوم نمایی میکردند و حرفهایی آنطوری میزدند ولی مردم که به سراغشان میروند، پس چه میگویند؛ میگویند اینها چماقدار حکومت هستند و تهمت هم میزنند که اینها متعلق به حاکمیت هستند. نه، واقعاً اینگونه نیست؛ یعنی، ما باید به قدرت مردمی، در این مقطع که هستیم میدان دهیم و حضور مخالفان را به این طریق محدود کنیم اما این برخورد با صمیمیت با نیروهای متعهد را ضعف ندانیم. این مجموعه همدیگر را تقویت میکنند و با همدیگر کار میکنند، اگر این نباشد، هیچ کس نمیتواند و از هیچ جا نمیشود، با هیچ قدرتی نمیشود و حتی با قدرت قانون با این ماده، با این تبصره و این حرفها نمیشود مسائل را حل کرد.
در این مقطع بسیار مهم و ظریف دانشگاه، کار شما این است. من نمیتوانم جریان خاصی را اسم ببرم. حالا در مجموعه ممکن است بعضیهایشان بدون عرضه باشند و بعضیهایشان با سروصدا باشند. باید سعی کرد که نیروهای مخلص انقلابی محیط دانشگاه را با مدیریت هماهنگ کرد. گاهی هم لازم است که یک نوع ملاطفتهایی بشود تا آنها احساس اعتماد کنند و خیالشان جمع باشد. اینها چون آدمهایی خوب و دلسوز هستند، واقعاً ممکن است یک شیطان هم در میان آنها باشد حالا ما به خاطر یک شیطان که نمیتوانیم یک جریان صحیح را نادیده بگیریم. در این راه بیفتیم که این مقطع را بگذرانیم. مردم باسواد و آدمهای بیغرض خیلی فراوان هستند که ما هنوز نتوانستیم با آنها روابط صمیمانهای برقرار کنیم، باید اینها جذب شوند، همراهی کنند، مطمئن شوند. اگر در محیط دانشگاه ما یک دوره دو سه ساله را این طور بگذرانیم، خوب! کارها خیلی بهتر میشود.
من قبول دارم که کار شما دشوار است. من این را خوب میفهمم که یکی از کارهای بسیار دشوار، کار مدیران دانشگاهها است. ولی خوب! مجاهده همین است. اگر بنا باشد کسی خسته شود، ما از شما مستحقتریم که خسته شویم؛ ما کارهایی که به خودمان مربوط نیست، حاضریم انجام دهیم. در مورد همین انقلاب فرهنگی و شورای انقلاب فرهنگی، کار ما نبود، هر یکی از ما به اندازه کافی کار داشتیم ولی احساس کردیم که اینجا باید یک مقدار سروکله بزنیم و اگر میتوانیم مسؤولیت به عهده گیریم، بنابراین وارد این کار شدیم.
بنابراین اصلاً این حرفها را هیچ وقت و هیچ جا مطرح نکنید که مثلاً یکی از دوستان ما دیگر جرأت نمیکند بیاید مدیریت قبول کند؛ یعنی، چرا جرأت نمیکند؟ باید بیاید و مشکلات را هم تحمل کند. خوب! اگر عُرضه نداشت و یا کم عرضه داشت، وقتی دید نمیتواند، به کنار برود. یک کسی دیگر را به جایش میگذاریم.
در این مرحله اصلاً برای ما استراحت نیست، مرحله کار است، مرحله مایه گذاشتن از حوزه ما و مدیریت ماست و تحمل کردن کارهایی است که اعصاب آدم را خسته میکند. این کارها را هم باید بکند، البته خدا هم اینطور آدمها را تأیید میکند و اگر پشتکار داشته باشیم، خداوند اینطور وعده داده است و انسانهایی که مؤمن، مخلص و پشتکار دارند، بالاخره موفق میشوند. حالا اگر از نظر فیزیکی هم موفق نشدند - که ظاهر قضیه نشان نمیدهد - در داخل وجدان خودشان سرافرازند که تلاششان را کردند و در آینده هم این روشن میشود، اینطور نیست که مسأله روشن و مشخص نشود.
پس حالا آن دوستانتان که اینجا نیستند، سلام ما را به آنها برسانید و بگویید؛ قرار ما در این انقلاب اسلامی باید این باشد که برای جمهوری اسلامی ناز نیاوریم و هر قدر میتوانیم کار بکنیم و من مطمئن هستم یک روزی، به یک جایی خواهیم رسید. امروز خیلی بهتر از پارسال است، دانشگاهها هم خیلی بهتر است. خود شما هم میدانید بهتر است، سال آینده از این بهتر خواهد شد.
مسأله بودجه را هم در مجلس، در موقع جنگ شما گوش بدهید، نمایندگان را دارید میبینید که برای اینکه؛ مثلاً، این ده میلیون این طرف بیاید یا آن طرف برود، چقدر سروکله میزنند. برای اینکه همه جا بودجه نیاز دارد. همه بخشها دیگر نیاز دارند. مسأله بودجه هم آن مقداری که در توان است، عادلانه توزیع میشود، اما یک جایی کم و زیاد هم میشود.
دعا کنید ما در جنگ پیروز شویم. انشاءالله وضع مسأله بودجه خوب خواهد شد و تحقیقاً در ملاقات بعدی که در خدمت آقایان خواهیم بود، خبرهای جدیدی از موفقیتها داریم؛ گرچه آن روز هم خبرهای بدی از وضع آن روز خواهیم داشت، اما تحمل میکنیم.
والسلام علیکم و رحمةالله و برکاته