سخنرانی
  • صفحه اصلی
  • سخنرانی
  • سخنرانی آقای هاشمی در جمع اعضای انجمن‏های اسلامی دانشگاهها پیرامون وحدت حوزه و دانشگاه

سخنرانی آقای هاشمی در جمع اعضای انجمن‏های اسلامی دانشگاهها پیرامون وحدت حوزه و دانشگاه

  • پنجشنبه ۲۴ آذر ۱۳۶۲

 سخنرانی در جمع اعضای انجمن‏های اسلامی دانشگاهها

 »اَلْحَمْدُلِلَّهِ ربِّ الْعالَمین وَ اَلصَّلوةُ وَالسَّلامِ عَلی رَسولِ اللَّهِ آلِهِ اَجْمعین«

 با اظهار خوشحالی از زیارت برادران و خواهران همراه و همفکر و تلاشگر برای وحدت و انسجام نیروهای دانشجو و تلاشگر در راه اسلام.

 یک چیزهایی به عنوان سنتهای پذیرفته شده، در جامعه ما وجود دارد، ضمن اینکه محاسنی دارد و عیوبی هم با خودش دارد که کم‏کم باید برایش فکر کرد و به ذهن انسان می‏رسد که یکی از این مسائل، همین تقسیم دانشجوها و محصلان به عناوین موجود که مثلاً حوزه علیمه قم یک اسمی است و یا حوزه‏های علمیه همه جا و حوزه‏های دانشگاهی به عنوان دانشگاه یک اسم دیگری است. این تحقیقاً اگر در زمان مثلاً پیغمبر(ص) بود یا علی‏بن‏ابیطالب(ع) بود یا یک حکومت اسلامی از نوع آنچه ما الان داریم بود، معلوم نیست [اگر] چنین تأسیسات جداگانه‏ای به این شکل به وجود می‏آمد، تحسین است.

 چون چیزی این مسأله را به آن شکلش ایجاب نمی‏کرده است، غیر از جدایی دین از سیاست و فاصله‏گرفتن حکومتها از مردم و غیر از اینکه حکومتها نمی‏خواستند در زندگی خودشان، اسلام را جدی بگیرند.

 چون نمی‏خواستند این طور باشد، رفته رفته علماء موضعشان را مستقل کردند و خرج خودشان را از حکومتها جدا کردند. در گذشته وضع ما این طور بود. اصلاً ما از اول، وقتی که وارد جامعه می‏شدیم، خودمان را جزو حکومتها نمی‏دانستیم، حتی بعضی از فقها این طور بودند که از دیدگاه فقهی شُبهه داشتند که آیا شناسنامه برای بچه‏هایشان بگیرند یا نه؟

 تا این حد فاصله افتاده بود. طبعاً حوزه‏های عملّیه که طلاب علوم دینی در آن تحصیل می‏کردند، به کلی رابطه‏شان با دانشگاهها قطع شده بود، مگر اینکه خود طلبه‏ها و دانشجویان رابطه شخصی ایجاد کنند.

 حال ببینیم که این فاصله منطقی است و تا همیشه باید بماند یا باید کم‏کم ادغام جدی صورت بگیرد. البته، این منحصر به این هم نیست. هنوز در بسیاری از شئون وقتی این موضوع مطرح می‏شود، می‏گویند که بگذارید [حوزه‏ها] آن جنبه مردمی خودش را حفظ کند.

 آیا در حکومت اسلامی - اگر جداً حکومت عمیق اسلامی شد - این مردم می‏توانند با حکومت فاصله داشته باشند؟ شکل مردمی و دولتی، فرقی می‏تواند داشته باشد؟ اصلاً حکومت غیر از مردم چیزی هست؟ این سّر روانی دارد. سّر روانی‏اش هم این است که نسل‏های قبل از ما، پدران ما، اجداد ما، فرهنگ ما، بین ما و حکومت فاصله انداخته بود و طرز تفکرمان این است هنوز مردمی و دولتی دو کلمه مقابل هم هستند و در عمق روحیه مردم هم قضیه این جوری است. این نمی‏تواند این جوری بماند؛ یعنی اگر این روانی که الان جمهوری اسلامی دارد یکی دو نسل بگذرد، رفته رفته آن رسوبات غلطی که گذشته در وجود ما تعبیر کرده، این رسوبات پاک شود درست درک کنیم، لمس کنیم که موضع مردم با حکومت و موضع حکومت با مردم چیست، من فکر می‏کنم خیلی از این مسایل حل شود و از این راه خسارات خیلی فراوانی هم جامعه می‏خورد که چون در گذشته بیش از اینها بوده، حالا با این مقدار کمش راضی هستیم. شما فکر می‏کنید، در گذشته این جوری بود؟

اینهایی که می‏خواستند خودشان را پاک نگهدارند واهل معنا و صفا و خدا و حقیقت و اینها باشند، به مدارس علوم دینی کشیده می‏شدند. در مدارس رسمی و دانشگاهها هر دو تیپ مردم بودند، ولی با محیطی که در آنجا درست کرده بودند، آنجا آدمهای خوب را نمی‏کشید؛ اواخر نسبتاً بهتر شده بودند.

 مدتها قبل، آن اوایلی که ما تازه با دانشگاه آشنا می‏شدیم، دانشجویان می‏گفتند که نماز خواندن در دانشگاه برای ما بسیار دشوار است. یک آدمی که می‏خواست نماز بخواند، مورد تمسخر قرار می‏گرفت و این خود یک مبارزه بود که دانشجو نماز بخواند، این اصلاً نشاندار می‏شد و مقابل جریان حاکم قرار می‏گرفت.

 باید دید با این فاصله‏ای که به وجود آمده بود، چقدر دانشگاهها ضرر می‏کردند و البته، حوزه‏های علمیه هم بی‏ضرر نبودند؛ برای اینکه از دستاوردهای جدید علم که نوعاً به دانشگاهها می‏آمد، محروم بودند. اینها از مسائل زندگی بی‏اطلاع و یا کم‏اطلاع بودند و می‏رفتند و خودشان از یک گوشه‏ای کسب می‏کردند. در یک سیستم کار نمی‏آمد.

 اینها هم از حقایق مربوط به روان و انسانیت و خدا و معنویت و از اصالتهای انسانی محروم بودند. آنها هم درک کرده بودند و دیدند که نمی‏شود و آمدند در کنار دانشگاه، یک دانشگاه معقول و منقول، الهیات و معارف اسلامی درست کردند، که این چیزی که درست کردند با آن تیپی که آنجا جذب می‏شدند، آن نتیجه را نمی‏توانست داشته باشد.

 حالا آیا تا همیشه باید همین طور باشیم؟ آیا این رویه درست است؟ این سنت، یک سنت تحمیل شده‏ای است که هنوز دارد ما را زجر می‏دهد که شما بایید سمینار "پیوند حوزه و دانشگاه" برگزار کنید، که این دانشگاه است و آن هم حوزه است؛ اینها مسلمان هستند و آنها هم مسلمانند؟ اینها درس می‏خوانند، آنها هم درس می‏خوانند و رشته‏ها فرق می‏کند؟ در دانشگاه هم رشته‏ها فرق می‏کند. در همین دانشگاه تهران و در همین چهار دیواری، رشته‏های مختلفی هست که تا حدی به هم مربوطند و از آنجا به بعد هم از هم جدا می‏شوند. رشته‏های دیگر هم همین طور است.

 پس بنابراین، اگر ما به آن روزی برسیم، افرادی که از بطن جامعه در می‏آیند، همه با یک آهنگ روحی وارد محیط علم شوند و در رشته‏های مختلف با پایه‏های مشترک و ارتباطات جدی، علوم با هم پیوند بخورد، آن وقت ببینید که چقدر مسائل با هم فرق می‏کند. خیلی از اطلاعات دانشگاهی‏ها را طلبه‏ها ضمن تحصیل با هم یاد می‏گیرند و اصلاً دو چیز مشترک خواهند داشت.

 این فاصله‏ای که انداخته بودند، اینها همه سیاست تفرقه‏اندازی بوده است که نیروهای اسلامی را این گونه از هم دور کنند. عرض کردم، یک مقدار فاصله‏گیری اجباری متدینّین و زهّاد بوده و یک مقدار هم دشمنان از این جو استفاده کرده بودند - از شرایط جدید این یک صدسال اخیر - که این حالت به وجود آمده است.

 بنابراین یکی از کارهای طبیعی که باید بشود و هنوز هم شاید این حرفهای مرا که منتشر می‏شود، بعضی‏ها که بخوانند، تعجّب کنند که حالا نکند انحلال حوزه‏های علمیه باشد و یا اینکه بخواهند همه دانشگاهها را طلابی‏اش کنند، هر فکر ممکن است به ذهنشان بیاید، به خاطر اینکه این رسوبات برای ما وجود دارد، اما نباید داشته باشد، کم کم باید یک نظام تحصیلی عام درست شود. یک عده‏ای می‏خواهند، تحصیل علوم دینی کنند، عده‏ای می‏خواهند، تحصیل تاریخ کنند، عده‏ای می‏خواهند تحصیل پزشکی کنند، عده‏ای می‏خواهند تحصیل ستاره‏شناسی کنند، هر قشری یک تحصیلی می‏خواهد بکند و مخصوصاً بین محصلین باید این ارتباط برقرار باشد که این گرفتاری‏ها به وجود نیاید. حالا این شکلی بشود و چه جور بشود، شاید یک مقدار جامعه منتظر باشد که کم کم باور کند که این کشور اسلامی شده، البته هنوز به آن معنایی که می‏خواستیم نشده؛ یعنی داریم به آن سمت می‏رویم، می‏خواهیم اسلامی شویم و در این راه افتادیم. آن چنان اسلام ریشه بگیرد، پایه بگیرد، در حکومت آن خصوصیات و ویژگی‏های حکومت اسلامی تثبیت بشود، کارکنان دولت، کارکنان همان حکومتهای اسلامی بشوند و خودشان را در خدمت اسلام تصور کنند، ارتش، نظام وظیفه، شهرداری، اطلاعات، متخصصان هم این جوری بشوند، اگر آن حالت اسلامیّت، حالت غالب برما بشود، آن موقع ما می‏توانیم این گونه چیزهایی که به نفع‏مان هم نیست، این تفرقه‏ها "اِنَّ هِیَ اِلاَّ اَسْماءِ سَمِّتُموُها اَنْتُم و اباءُ کُم ما اَنزَلَ اللَّهُ بها مِنَ سُلطان " [سوره نجم، آیه 23] حالا اگر سلطانی دارد برای این ضرورت - که باید این جوری باشد - همیشه ارائه خواهد داد و خوشبختی بنده این است که برادران و خواهران ما در حزب جمهوری اسلامی هم به این فکر افتادند که به عنوان یک وظیفه اسلامی و تشکیلاتی این کار را بکنند، انجمن‏های اسلامی به این فکر افتادند و دنبال این کار هستند.

 البته اینجا صحبت پیوند است، صحبت وحدت قبلاً بوده است، اما همیشه این مسأله در دوئیّت بوده است. این دوئیّت کم کم باید از بین برود، اصلاً ما باید روی این خط حرکت کنیم و همه در یک مسیر بیفتیم با هم شروع کنیم و با هم قطع کنیم. مثل دانشگاهها که دانشکده ادبیات و دانشکده پزشکی به این معنایی که الان فرمودند، علوم دینی و علوم غیردینی، این درس و هر نوع علوم، همه از لحاظ دینی مقدس هستند و تحصیل علم یک عبادت است و این کم‏کم احتیاج به کار فرهنگی دارد که به نقطه بهتری برسد و بتوانند با یک اسم، با هم همکاری کنند.

 ان‏شاءالله برسیم این تفرقه و تفاوتهایی که کفر در جامعه ما به وجود آورده با استفاده از سلیقه‏های مختلف به خاطر فرهنگهای مختلف، از میان برداریم.

 بچه‏های ما وقتی که وارد جامعه می‏شوند - من خودم الان حالت آن سالهای اولی که به این مسائل رسیدم، خیلی یادم نیست - نمی‏دانم در درون خودشان، اگر بیایند و روانشناسی و روانکاوی دقیقی بکنند این تهاجم افکار مختلف با مبانی گوناگون چه حادثه‏ای می‏سازد.

 اینها باید رسیدگی شود. من الان قضاوتی ندارم. شاید از یک جهت ممکن است مثبت و از جهتی ممکن است منفی باشد. باید به این نکات رسیدگی شود. ولی به هر حال واقعاً اسلام و قرآن، ندای وحدت واقعی را سر می‏دهد.

 یعنی آن حالت که معبرهای ورودی معارف به انسان و تشکیل دهنده‏های موجودیت انسان و آن متغیرها و ثابتهای وجود انسان، عوامل سازنده و مخرب، اینها به یک شکلی باید دسته‏بندی شود و به صورتی دربیاید که بتوانیم اسلام و آن معارف عالی را که از سرچشمه هستی به ما رسیده، جذب کنیم. بزرگترین نعمت الهی بر انسانها بعد از آفرینش، همین تعلیمات آسمانی است که اگر ما به خودمان واگذاشته می‏شدیم که همه چیز را خودمان از تجربیات خود بفهمیم، بشریت هیچ وقت به این تمدنی که الان دارد - گرچه مخلوط با اینها است - نمی‏رسید. این است که خداوند که سرمنشأ هستی و طراح جهان است و هر لحظه این جهان را دارد می‏آفریند و مسلط بر همه این جهان است و هیچ چیز از علم خداوند دور نیست؛ »لا یعزب عن علمه« هیچ ذره‏ای پیش خداوند غروب و افول ندارد و خداوند مقتضیات و نیازها و مکمل‏ها و مخدرها و مخربها همه اینها را با علم حضوری می‏داند. او حاضر شده است که ما را راهنمایی کند و این راهنمایی‏ها را از طریق پیامبر و انبیاء برای ما گذاشته، بشریت با جهل و غرور خود و با دخالت نیروهای شیطانی، خودش را از این چیزها محروم کرده، این برای بشر خیلی خسارت است.

 داد قرآن از دست جهل انسان بلند است. "ظلوم و جهول" انسانی که در مقابل اوامر الهی این قدر از خود بی‏عقلی نشان می‏دهد.

 ما اگر بتوانیم آستانه وجودمان را باز کنیم و راه ورود این لجن‏ها را به وجود مردم ببندیم و خودمان را در مقابل انوار معارف الهی قرار دهیم، آن دنیایی را که قرآن ترسیم کرده و این بهشتی که خداوند در روی زمین خواسته و آن سعادتی که خداوند برای ما خواسته - که نگذاشتند هیچ وقت در این جوامع انسانی به وجود بیاید - ممکن است. بتوانیم به دست بیاوریم و مشمول رحمت خداوند بشویم.

 ما از اینکه امروز می‏بینیم نسل جوانی که اکثریت جامعه ما را تشکیل می‏دهد، سخت فداکارانه برای رسیدن به این مرحله تلاش می‏کند، خیلی امیدوار می‏شویم که یک دوره جدیدی در زندگی ما باز شده باشد.

 البته همین حالا هم شیاطین فراوانی هستند که می‏خواهند مانع این کارها بشوند. زیاد هستند کسانی که منافعشان تهدید می‏شود و شهواتشان تهدید می‏شود، این تفرقه‏ها به نفعشان است و این تنویت به نفعشان است، این تضادها به نفعشان است و شهواتشان را نمی‏تواند تحمل کند. زندگی صحیح علمی، اخلاقی جامعه آسمانی اسلامی را. در مقابل اسلام و دعوتهای همه انبیاء، همیشه این کشش‏های بدشیطانی بوده و ما اگر خودمان را کم‏کم به اخلاق انسانی متخّلق کنیم، اولین شرطش این است. این راه بزرگی که شما قدم گذاشتید و این پرچم بسیار پرافتخار که شما به دوش گرفتید، ما هم مدّعی پرچمداری این جریانات هستیم. این خیلی آدم لازم دارد و خیلی شخصیت لازم دارد که آدم بتواند خودش را در این راه پیش ببرد. خیلی هم مقاومت لازم دارد.

 ببیند چطور دنیا این قدر تیره و تاریک است. در کویت مردمی هستند که از ستم یک حکومت خودفروخته‏ای که ثروت و هستی مردم را به باد می‏دهد و در اختیار غارتگران می‏گذارد - و آن حالی دارد که می‏دانید - مردم به تنگ آمدند و علیه سفارتخانه‏های فرانسه و آمریکا که آنجا را اماکن فساد و منشأ بدبختی‏هایشان دیدند و در آنجا یک حرکتی به وجود آوردند که چطور دنیا عکس‏العمل نشان می‏دهد. چطور آدم این طور می‏شود و چطور آدم، مثل صدام می‏شود که صنّار پول کویت را مثل گذشته باز غارت کند و موشک می‏اندازد به آن مردمی که آن طرف آب در خانه‏شان دارند زندگی می‏کنند.

 حالا برفرض محال اگر کسانی مقصر باشند، مردم مثلاً رامهرمز چه ارتباطی با این قضیه دارند، آن زن و بچه‏ای که در خیابان جنس می‏خرد و آن بقالی که جنس می‏فروشد، اصلاً خبر هم ندارد و ممکن است هنوز حتی خبر انفجار در کویت هم به گوشش نرسیده باشد.

 او کاری به این چیزها نداشته، حالا یک دفعه موشک بیاید و برخورد کند. صدام دیوانه‏ای است برای این که حاکم کویت را راضی کند و صنّار پول بیشتر بگیرد، یا آمریکا بگوید که بهانه خوبی پیدا شد و انتقام بگیرد؛ انتقام انفجار مثلاً مقر تفنگ‏داران آمریکایی در لبنان، در نیویورک می‏روند، در نیروی دریایی آمریکا بمب منفجر می‏کنند، در اینجا صدام مأمور می‏شود که مردم مسلمان را موشک باران کنند.

 این چه ارتباطی با هم می‏تواند داشته باشد. آدم این طور است. آدمهایی که بدند و به این شکل درمی‏آیند و ما با چنین مردمی طرف هستیم. آدم وقتی هم می‏خواهد بجنگد، با اینها می‏خواهد بجنگد، ما چه بکنیم؟ ما مسلمان هستیم. مشکل ما با اینها این است که همین حالا بچه‏هایمان پشت توپ نشسته‏اند مثلاً در پانزده کیلومتری بصره، حیات بغداد هم در بصره است. کارخانه‏های برق و تولید و چیزهایی از این قبیل که نیازهای بغداد را تأمین می‏کند در بصره است.

 اصلاً راه عمده‏اش الان آنجاست، توپهای ما پانزده کیلومتر فاصله دارد و توپ‏زدن هم هیچ مؤونه‏ای ندارد، یک سرباز گلوله می‏گذارد و آن یکی دگمه را فشار می‏دهد. آن قدر، خرج هم ندارد، یک توپ، سالها می‏تواند صدها گلوله پرتاب کند. و این این گلوله را هم خودمان در کارخانه‏ها می‏سازیم. آنها که موشک می‏زنند، باید سالها باج بدهند. چون موشک که شبیه هواپیما است موتور دارد و تشکیلات دارد و تیپ هواپیماهای جت است.

 ما سربازانمان می‏توانند این کار را انجام دهند. حالا ما هم این کار را بکنیم، ما هم مثل عراقیها بصره را بزنیم، که یک میلیون نفر آدم هم آنجاست و می‏توان با ده تا توپ کاری کرد. که بصره را ول کنند و بروند. ما نمی‏توانیم این کار را بکنیم. فرق ما با آنها در جنگ در این است. خداوند از این جهت دستمان را بسته است و ما به مردم نمی‏توانیم ستم کنیم و اگر دشمن به ما ستم کرده، باید جوابش را دهیم. این وضع دنیاست.

 آن درگیری حضرت علی(ع) و معاویه، این مشکل را برای حضرت علی(ع) داشت. معاویه انواع حیله‏ها را می‏کرد، حیله‏ها را می‏کرد، هم در جنگ و هم در صلح، هم در سیاست، هر جا به هر صورتی کثافتکاری می‏کرد. ولی امام(ع) نمی‏توانست از مسیر حق خارج شود. بعد می‏آمدند و می‏گفتند، علی(ع) سیاستمدار نیست و با سیاست عمل نمی‏کند، معاویه با سیاست عمل می‏کند. امام(ع) می‏گفتند: چطور سیاست نمی‏دانم، "لَولا التُقی لَکُنُت اَدْهی الناس" من نمی‏توانیم، انسانیت را، شرافت را، دیانت را و آن هدف را ندیده بگیرم و بیایم آن کارهایی که تو می‏کنی، بکنم.

 به هر حال برای ما چون بحث این جوری پیش آمد، می‏خواستم عرض کنم ان‏شاءالله این جلسه‏ای که آقایان دارید، تکیه کنید روی آن مبانی اصلی اسلامی و پایگاه اصیل حرکت را در وجود خودتان تحکیم کنید که ان‏شاءاللّه ما بتوانیم کم‏کم همه مدارس علوم (دانشگاهها) را مثل مدارس علوم دینی، محیط انسانی و اسلامی کنیم ولی تحصیلات متنوع و در حد عالی رشته‏های [مختلف] مورد نیاز - همه رشته‏ها - است، هیچ علمی نیست که ما از آن بی‏نیاز باشیم. ان‏شاءاللّه نسل آینده ما متدین و عالم روی پای خودش بایستد.

 من در پایان هم باز از حضور همه شما برادران و خواهران دانشجو و طلبه و همه علمایی که محبت فرمودند و با شما تشریف آوردند، تشکر می‏کنم.

    والسلام علیکم و رحمة اللّه و برکاته