سخنرانی به مناسبت شهادت محمد کچویی
شهادت شهید کچویی از مواردی بود که غیر از ناراحتیهای عمومی که ما برای همه شهدا داشتیم، برای من به خصوص از لحاظ احساسی هم یک ضربه روحی بود. من از سالهای پیش از پیروزی انقلاب، مثلاً 10 یا 12 سال پیش (شاید از سال 45) با ایشان آشنا بودم، جلسات و کلاسهایی در تهران بود که ما با بچهها داشتیم و من هم به ایشان درس میدادم. در یکی از جلسات ده نفری ایشان هم بود، همان موقعها رابطه عاطفی بین ما برقرار شده بود که این رابطه در زندگی تقویت شد که ما مدتها با هم زیر یک سقف و در یک محیط زندگی کردیم و من بیشتر به روحیات و خصوصیات اخلاقی او پی بردم. این اصطلاح حزباللهی که جدیداً پیدا شده، آن موقعها این اصطلاح به این معنا نبود، در زندان عدهای بودند به این معنای حزباللهی، که شهید کچویی یکی از آنها بود.
ما در زندان شماره 1 اوین که بودیم یک عدهای را از زندان قصر پهلوی ما آوردند و گروهی که بودیم 10 یا 12 نفری بودند که آیتالله منتظری، آیتالله ربانی شیرازی، آیتالله طالقانی، آقای انواری، آیتالله مهدوی کنی و من و عدهای دیگر و این آقایان شهید کچویی و شهید عراقی که هر دو شهید شدند مدتها آنجا با هم بودیم. او آدمی فوقالعاده تلاشگر و مخلص و سخت متعبد بود و هیچ حاضر نبود از حدود وظایف خود کوتاه بیاید؛ پرنشاط هم بود و هیچ آرام نمیگرفت که بنشیند گوشه زندان عمر خود را بگذراند، یک لحظه نمیتوانست آرام باشد و معمولاً کارهای سخت و مشکل جسمی را در تقسیم کارهای زندان انتخاب میکرد؛ با هوش هم بود و درسهای سخت را خوب میفهمید. من مدتی »روش رئالیسم« استاد شهید مطهری را برای آنها میگفتم خوب، آن کتاب مشکلی بود و در سطح بالا قابل درک است، اما شهید کچویی به عمق مطلب میرسید. با این که تحصیلات کلاسیک بالایی نداشت ولی با هوش و نورانیتی که داشت این مسائل را خوب میفهمید. حالت تهاجمی نسبت به مخالفین داشت و این حالت را در همه جا حفظ میکرد. یکی از کارهای مهمی که در آنجا خیلی میدرخشید، معمولاً در مسابقاتی که در زندان داشتیم، والیبال و فوتبال و این چیزها که زندانیها به آن سرگرمند، جزو قویترین بود، نیرومند و پر تحرک بود و فوقالعاده عزت نفس داشت و در مجموع احترام همه را جلب میکرد.
در زندان و بعد از پیروزی هم او مشکلترین کارها را انتخاب میکرد. این معلوم است کسانی که خودشان زندان بودهاند و مدتها آنجا زندگی کردهاند، از لحاظ روحی حاضر نیستند - اگر وظیفه بر آنها تحمیل نکند - بروند توی زندان انجام وظیفه کنند، سراغ کارهای دیگری میروند. من تعجب کردم وقتی شنیدم که شهید کچویی مسئولیت زندان را قبول کرده است و یک بار وقتی ایشان را دیدم مخصوصاً از این جهت سئوال کردم، دلیل آورد که چون خودم زندانی بودهام و رنج و درد زندانی را میفهمم و به خاطر تجربهای که دارم میتوانم به زندانیها خدمت بیشتری بکنم، میدانم که زندانی را چه چیز خوشحال و چه چیز ناراضی میکند و هم چنین طرز برخورد با خانوادههای زندانیان را میدانم، به همین دلیل هم این کار را انتخاب کردم و خیلی هم فشار روی من میآید ولی بهتر از کارهای دیگر میتوانم انجام دهم. آن موقع من درک کردم که ایشان فقط روی حس انجام وظیفه احساس کرده که این کار را بهتر از دیگران میتواند انجام بدهد، لذا با همه تلخیها پذیرفته است. در تمام دوران مبارزه یعنی از سال 42 همراه ما بود تا آخرین روزهای زندان و بعد از پیروزی هم همراه ما بود و تا آخرین روزهای حیاتش در حل مشکلات انقلاب کمک و یاری میکرد.
و یک نکته دیگر که یادم آمد، یک روز ایشان از زندان تلفن کرد و آمد مجلس و در همین اطاق پهلوی من - همین جا که شما نشستهاید - تازه جنگ شروع شده بود و صحبت میکرد که میخواهم بروم جبهه و آخر هم رفت. شنیده بود آنجا کمبودهایی هست، رفته بود جبهه - با همه زحمتی که در زندان داشت - و برگشته بود. باز آمد اینجا پهلوی من و لیستی که در آن کمبودهای جبهه را یادداشت کرده بود آورده بود و با آن مسئوولیت سنگینی که داشت چقدر میکوشید که کمبودهایی که در جبهه هست برطرف کند و این اواخر ایشان بین جبهه و زندان انجام وظیفه میکرد. از کارهای اشتباهی که منافقین انجام دادند (حتی نسبت به خودشان) شهید کردن ایشان بود، چون او نسبت به زندانیها عاطفهای داشت - و امیدوارم که جانشینان ایشان هم بهتر از او باشند - او فقط به منظور خدمت کردن رفته بود و در آنجا آنها او را از میان برداشتند. یک بار هم، شاید آخرین باری بود که ایشان را دیدم ( یا شاید آخرین بار در همین دفترم بود) قبل از آن برای دیدن فیلمی که از متهمین توطئه کودتای نوژه گرفته بودند من رفتم زندان و وقتی ایشان کارهای خودش و شیوه برخوردش را با زندانیها تشریح میکرد که چه مقدار وقت میگذارد و چقدر کار میکند، حسابی روی ما اثر گذاشت؛ من بودم و آقای خامنهای و فکر میکنم آقای بهشتی و عدهای از رفقا هم بودند، برای اصلاح گروه فرقان که تروریستهای خطرناکی بودند چقدر زحمت میکشید که اینها را هدایت کند.
والسلام علیکم و رحمةالله و برکاته