سه سال پیش در یکی از روزهای سرد دی، خبر درگذشت آیت الله هاشمی رفسنجانی انتشار یافت؛ این خبر برای مردم، سخت و بهتآور بود، مثل همین خبر تلخ ترور پهبادی و شهادت سردار قاسم سلیمانی، که شوک بزرگی بر ایرانیان وارد کرده است. آیت الله نقش تعادل بخش در فضای سیاسی ایفا می کرد و از وزن سیاسی خود برای پختگی تصمیمات کلان کشوری و مهار تندروی ها بهره می برد.
هاشمی انسان خاصی بود؛ با جان و دل کار می کرد و برای رسیدن به اهداف خود، شب و روز نمی شناخت. شاید یکی از کارهای ارزشمند و ماندگار او، ثبت روزانه کارنامه اش به مدت 35 سال باشد. آیت الله از اول بهار 1360 تا یک روز پیش از رحلت، هر شب نشسته و کارهای آن روزش را در دفتری نگاشته است؛ 35 دفتر ارزشمند که راهنمای خوبی برای همه ماست؛ مخصوصاً آنهایی که در فضای سیاسی فعالیت می کنند.
من از مردم عزیز دعوت می کنم، کتاب خاطرات 1376 آیت الله با عنوان «انتقال قدرت» را که همین روزها رونمایی می شود، مطالعه کنند. بسیار کتاب خواندنی است و در میان 16 دفترخاطراتی را که تاکنون انتشار یافته، جزو بهترین هاست. خاطرات سال پُرحادثه 1360 هم خواندنی بود، اما بعد از آن با یکدست شدن حاکمیت و کاهش تنش های سیاسی، خاطرات شکل ثابت و مشخصی پیدا کرد که غالب آن برنامه های ملاقات روزانه و اقدامات بازسازی کشور بود. در خاطرات سال 1376 رویدادهای منجر به اتفاق دوم خرداد، به خوبی قلمی شده که این اطلاعات غالباً منحصر به فرد، جذاب و فوق العاده خواندنی است.
در این قریب به 25 سالی که کار ویراستاری و آماده سازی خاطرات آیت الله را عهدهدار هستم، چنین کتاب ارزشمند و مفیدی برای شرایط امروز کشور ندیدهام. بنابراین تقاضا میکنم، آن را مطالعه کنید، اما نه برای لذت بردن از خواندن پشت پرده های دنیای سیاست، بلکه برای عبرت گرفتن از حوادث و بهکارگرفتن آن در تصحیح و بازنگری در سیاست های کلان کشوری و نیل به هدفهای بزرگ ملی و رهایی از معضلات تمام نشدنی و خستهکننده کشور.
واقعیت این است که چهل سال پیش، انقلابی بزرگ در کشور رخ داد و بساط یک حکومت خودکامه برچیده شد. رهبران انقلاب به مردم وعده دادند، چنان حکومتی برپا می کنند که هم دین و هم دنیای آنها آباد شود. دهه اول انقلاب، در تثبیت حاکمیت و دفع دشمن خارجی سپری شد. بعد از آن دوران بازسازی خرابی های جنگ به انجام رسید. در سال 1376 مردم دولتی را بر روی کار آوردند که در پی بسط آزادی های اجتماعی و رشد نهادهای مدنی و توسعه سیاسی بود. بعد هم دولتی آمد که به پابرهنگان و مستضعفان وعده رفاه داد و در پی بسیج مردم برای مقابله با زیاده خواهی های استکبار جهانی بود. دولت اخیر هم با وعده ترمیم خرابیهای دولت رفاه و برقراری اعتدال و توسعه، متصدی کار شد.
اکنون بعد از چهل سال، به نظر می رسد وعده آبادکردن دین و دنیای مردم چندان عملی نشده و شاخص های اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی، نتیجه دیگری را نشان می دهد. امید به پیشرفت و حل مشکلات در سه دهه گذشته، جای خود را به امید برای بدتر نشدن اوضاع از وضع ناگوار فعلی داده است. برای بهبود وضعیت کشور، باید منصفانه کالبدشکافی کنیم و دلایل عدم تحقق وعده ها را به دست آوریم؛ چرا که این انقلاب مال مردم است و غالب آحاد مردم در پیروزی و تثبیت آن نقش داشتند، بنابراین دوست دارند نتیجه مطلوبی را از این انقلاب بزرگ به دست آورند.
مرور خاطرات روزنوشت آیت الله، حقایق بسیاری را بر ما آشکار می کند. دولت دوران جنگ، عملاً قدرت مانوری نداشت، چون همه امکانات کشور درگیر جبهه ها بود و دولت در حد تلاش برای تأمین آذوقه عمومی مردم، توان داشت. دولت بعد از جنگ که وعده بازسازی داده بود، به وعده خود عمل کرد و بخشی از خرابی های جنگ را ترمیم نمود و چرخ خوابیده صنعت و اقتصاد را به حرکت درآورد. دولت سازندگی واقعاً دولت بود؛ چون امکانات مالی، اقتصادی، صنعتی، سیاست خارجی و تبلیغاتی را در دست داشت. نظام بانکی کاملاً در خدمت دولت بود. وزارت امور خارجه دقیقاً منویات دولت را در تنش زدایی دنبال می کرد. رادیو تلویزیون و مطبوعات کاملاً در کنار دولت بودند.
وقتی خاطرات آیت الله را میخوانید، متوجه می شوید که از دوره دوم دولت سازندگی، قدرتی آرمانخواه به تدریج اوج گرفته که خارج از برنامه های دولت عمل می کند و در پی تحقق اهداف متفاوتی است. هاشمی توان کنترل آن قدرت را داشت، اما باز بخشی از برنامه هایش تحت تاثیر آن قرار گرفت. در خاطرات 1375 و 1376 بسترهای سیاسی و اجتماعی که منجر به روی کار آمدن دولت اصلاحات شد، به خوبی قابل مشاهده است. قدرت آرمانخواه که می توان آن را دولت در خفا نامید، در پی روی کار آوردن ناطق نوری بود، اما مردم خاتمی را رییس جمهور کردند. دولت در خفا برخلاف ظاهر، به رأی مردم تمکین نکرد و هر آنچه از دستش برآمد، برای ناکارآمدکردن آن به کار بست و این کار را قربه الی الله انجام می داد. خاطرات سال 1376 آیت الله همه کارشکنی ها را خوب ثبت کرده است.
برداشت من این است که بعد از دولت هاشمی، ما مواجه با دو قطب متضاد همیشگی در عرصه سیاسی بودیم. یک قطب متکی به رأی مردم و قطب دیگر متکی به مراکز قدرت سیاسی، اقتصادی، امنیتی، نظامی و رسانه ای. برآیند قدرت این دو قطب، کشور را از جا می کند و به پیشرفت های بزرگ می رساند، اما شوربختانه این دو به جای هم افزایی، همدیگر را خنثی می کنند و همین است که سال هاست، در جا می زنیم. خاطرات 1376 آیت الله، چه خوب این دوگانگی ها و فرصت سوزی های تکان دهنده را در تاریخ ثبت کرده؛ باشد که ما امروز از آن عبرت بگیریم.