در بزرگداشت اکبر هاشمی رفسنجانی، برخی از مقامات و رسانههای جمهوری اسلامی بر روابط نزدیک او با آیتالله روحالله خمینی تاکید و او را تابع نظرات بنیانگذار جمهوری اسلامی معرفی کردهاند. بسیاری از طرفداران او هم بار دیگر عنوان "سردار سازندگی" را یادآور شدهاند که اشارهای به اقدامات اقتصادی دوره ریاست جمهوری اوست که از لحاظ نگرش با شرایط دوره حکومت آیتالله خمینی تفاوت بسیار داشت.
به این ترتیب آیا باید هاشمی رفسنجانی را صرفاً یکی از پیروان نظرات و روش بنیانگذار جمهوری اسلامی و از مجریان اهداف اولیه انقلاب دانست یا برعکس، او را به عنوان فردی تلقی کرد که توانست در مسیر حرکت جمهوری اسلامی تحولی ایجاد کند؟
هاشمی رفسنجانی پس از اصلاح قانون اساسی و حدف سمت نخست وزیری به ریاست جمهوری و ریاست قوه مجریه در جمهوری اسلامی رسید در حالیکه با خروج آیتالله خمینی از صحنه و تا قبل از تثبیت رهبری جدید در مقام "ولایت مطلقه"، او که در میان روحانیون حکومتی به کیاست سیاسی شهرت داشت، در مقام ریاست جمهوری از آزادی عمل قابل توجهی برخوردار بود.
آغاز زمامداری هاشمی رفسنجانی برای بسیاری از ایرانیان، و حتی برخی ناظران خارجی، نوید دهنده پایان دوران افراطگرایی عقیدتی، خشونت سیاسی، فشار اجتماعی و محرومیت اقتصادی به عنوان جنبههای جدایی ناپذیر "حاکمیت" و امید به بازگشت به خردورزی بود. موضعگیریهای رئیس جمهوری نیز در خوشبینی مردم نسبت به آینده تأثیر فراوان داشت.
هاشمی رفسنجانی در مقام رئیس جمهوری نه تنها از لزوم بازنگری در جنبههای مختلف حیات اجتماعی و سیاسی نظام اسلامی، از توجه به نظافت شخصی "حزب اللهیها" و مجاز بودن تنوع رنگ حجاب بانوان گرفته تا لزوم گسترش ارتباط با خارج و مقدس نبودن فقر سخن میگفت بلکه چنان اعتماد به نفسی از خود نشان میداد که بسیاری باور داشتند که دولت از اراده وقدرت سیاسی لازم برای ایجاد تحولاتی اساسی برخوردار است.
در زمان او بود که برای نخستین بار در جمهوری اسلامی، فردی در رأس امور قرار داشت که جاهطلبی سیاسی او از محدوده اجبار زنان به رعایت حجاب کامل، رعایت شعائر دینی، راه اندازی تظاهرات همراه با شعارهای "کوبنده" و تاکید بر "جانفشانی" برای پیشبرد اهداف انقلاب فراتر رفته و بهبود شرایط زندگی مردمی جنگزده و احیای موقعیت جهانی ایران را نیز هدفی مطلوب میدانست.
مشروعیت مطالبات اقتصادی
نگاهی به تاریخ حرکتهای موفقیتآمیز انقلابی در جهان نشان میدهد که قیامهای مردمی زمانی محتملتر است که در پی یک دوره رونق اقتصادی و پیشرفت اجتماعی، جامعه گرفتار رکود نسبی شده و امکان تحقق انتظارات ایجاد شده در مردم را کاهش داده باشد. رهبران انقلابی موفق هم کسانی بودهاند که توانستهاند مردم را قانع کنند که تغییر رژیم باعث بازگشت به دوره شکوفایی خواهد شد.
انقلاب اسلامی در ایران قطعاً تابع این الگو بود. رشد سریع اقتصادی اوایل دهه ۱۳۵۰ انتظاراتی را به خصوص در قشرهای متوسط و پائین جامعه ایجاد کرده بود که با تثبیت نسبی شرایط اقتصادی، دیگر امکان نداشت به همان سرعت برآورده شود. از لحاظ سیاسی هم، تحولی متناسب با پیشرفت اقتصادی و اجتماعی یک دهه پیش در ایران بروز نکرده بود. در این میان، وعدههای رهبران انقلاب برای افزایش رفاه عمومی و تضمین آزادی سیاسی توانست توده مردم را علیه نظام سلطنتی بسیج کند.
با این همه، بلافاصله پس از استقرار رژیم جدید، رهبران حکومت که توانایی پاسخگویی به مطالبات ایجاد شده در مردم را نداشتند یا چنین اقدامی را با حفظ و تحکیم موقعیت خود مغایر میدانستند، این نظر را مطرح کردند که هدف قیام مردم ایران بهبود شرایط اقتصادی و دستیابی به آزادی سیاسی نبود بلکه آنان صرفاً به خاطر استقرار حکومتی به رهبری روحانیون و ابراز خصومت با قدرتهای کشور خارجی انقلاب کردند.
با آغاز جنگ ۸ ساله، بهبود شرایط اقتصادی مردم کمابیش منتفی و تجهیز منابع برای ادامه جنگ به اولویت اصلی تصمیمگیری اقتصادی تبدیل شد.
دوره ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی زمانی آغاز شد که پایان جنگ، امکان طرد نظامیگری و زمینه طرح مسائل اقتصادی را فراهم کرده بود، هر چند برای تثبیت این دیدگاه، مقابله با مخالفانی که بر ادامه شرایط "زمان جنگ" تاکید داشتند لازم بود. شاید امتیاز اصلی رفسنجانی بر سایر دولتمردان جمهوری اسلامی در داشتن اعتماد به نفس لازم برای چنین مقابلهای بود.
در مجموع، توجه به اقتصاد به عنوان بخشی ضروری از زندگی اجتماعی در جمهوری اسلامی و استفاده از ابزار لازم به خصوص تخصص در تصمیمگیری را باید از ابتکارات هاشمی رفسنجانی دانست.