دانش اخلاق، دانشی پراهمیت و با سابقهای دیرینه در میان دانشهای گوناگون بشریاست. این دانش در طول تاریخ اندیشهورزی در میان ملل و تمدنهای مختلف تطورات فراوانی یافته است؛ اگرچه این تحولات به صورت مستمر و تدریجی و همواره رو به کمال در طول زمان ادامه داشته است، اما میزان رشد و بالندگی آن در یکصد سال اخیر در قالب شکلگیری زیر مجموعههای متنوع و متکثر آن و حجم تحقیقات و اطلاعات تولیدشده در این حوزهها قابل قیاس با سابقه طولانی پیش از آن نیست.
یکی از عوامل این رشد و توسعه بی سابقه دانش اخلاقی را میتوان در تعامل و بهرهگیری دانش اخلاق از دیگر حوزههای علوم انسانی سراغ گرفت. برای مثال، تعاملات دانش اخلاق با دیدگاههای فلسفی، پشتوانههای نظری مستحکمی را برای اخلاق در قالب مباحث فرا اخلاق و فلسفه اخلاق در حوزه نظریههای هنجاری فراهم آورده است.
همچنین در زمینه اتصاف به فضایل اخلاقی، مباحث و تحقیقات مربوط به رشد اخلاقی که در قالبی تجربی و علمی به چگونگی، فرآیند شکلگیری و توسعه اخلاق در میان افراد در دورههای سنی مختلف و نهادینهشدن اخلاق در جوامع میپردازد، با بهرهگرفتن از ظرفیتهای دانشهای مرتبط در حوزههای جامعهشناسی، روانشناسی و علوم زیستی و دانشهای زیر مجموعه این حوزهها، به نتایج و آوردههای مهم و گستردهای دست یافته است.
تعامل دانشهای مختلف با اخلاق، به شکلهای مختلفی میتواند تحقق یابد، اما از یکنگاه، بر اساس تقسیماتی که در حوزههای مختلف اخلاقی وجود دارد، این تعامل قالب روشنتری پیدا میکند.
در تقسیمات مباحث اخلاقی میتوان با احصایی که از طریق سبر و تقسیم حاصلمیگردد به شناختی جامع از اقسام اخلاق دست یافت. اگر بخواهیم تقسیم مذکور را در قالب لسان نفی و اثبات بیان کرده، تا به حصری عقلی برسیم، میتوانیم بگوییم اصولاًاخلاق به امری هنجاری باز میگردد که این هنجار یا ناظر به خود شخص است و یا غیر او که اولی را «اخلاق فردی» مینامند و در حالت دوم یا مراد از «غیر» در هنجاری که معطوف به غیر است «خداوند» است و یا غیر او که در این تقسیم، نوع اول را «اخلاق بندگی» مینامند و حالت دوم که هنجار معطوف به غیر خداوند متعال است یا این «غیر» انسان یا انسانهای دیگر هستند که این حوزه «اخلاق اجتماعی» نام دارد و یا مراد از «غیر»،موجودات دیگر نظیر؛ حیوانات، گیاهان و محیط زیست که از آن به «اخلاق زیستی» تعبیرمیشود.
اگر چه ارتباط دانشهای مختلف با اخلاق در تمامی حوزههای
چهارگانه فوقالذکر؛ یعنی اخلاق بندگی، اخلاق فردی، اخلاق اجتماعی
و اخلاق زیستی میتواند اتفاق افتد، اما آنچه که محور اصلی مباحث این نوشتار
را به خود اختصاص میدهد، آن دسته از مباحث اخلاق اسلامی است که
معطوف به «اخلاق اجتماعی» است. ازاینرو، در این بحث تعامل دانشهای،
یادشده در عرصه روانشناسی و بخصوص روانشناسی اخلاق و دیگر علوم
مرتبط با حوزه اخلاق اسلامی در بخش «اخلاق اجتماعی» که بهصورتی ویژه
در آرای اخلاقی آیت الله هاشمی رفسنجانی; انعکاس یافته مورد بحث قرار
خواهد گرفت.
1. ضرورت توجه به علومانسانی و دانشهای مرتبط در بازتعریف نظام اخلاقی اسلام
تراث اخلاق اسلامی، به رغم محتوای غنی و ارزشمند آن که مأخوذ از تعالیم وحیانی است،در طول تاریخ دچار فراز و فرودهای فراوانی شده است؛ گاه متأثر از فلسفه اخلاق یونان،قالبی عقلانی به خود گرفته تألیفات و تحقیقات خاصی در حوزه اخلاق عقلی را به خود اختصاص داد و گاه متاثر از آموزههای روایی و تفسیری، اخلاق نقلی توسعه و رونق گرفته است و زمانی نیز با غلبه دیدگاههای عرفانی و به خصوص عرفان عملی در قالب اخلاق شهودی، شاهد شکلگیری نوع خاص از اخلاق هستیم، اما در تمامی این تطورات، جای خالی چگونگی توسعه و شکلگیری اخلاق اجتماعی بر اساس آموزههای دینی به همراه بهرهگیری از دانشهایی که فرآیند شکلگیری و رشد شناختی و هیجانی را در فرد و جامعه پی میگیرند، خالی بوده است.
اگر چه التفات به زمینههای تعاملی این دو حوزه، یعنی اخلاق اجتماعی با علوم انسانی مرتبط، از اوائل قرن بیستم تاکنون در غرب، در قالبی تجربی به شکل اعجابآوری رشد کرده است، اما توجه به این ظرفیتها در استحصال آموزههای اخلاق دینی کمتر مورد توجه بوده است و شاید بتوان گفت نخستین اندیشمندی که در میان اندیشمندان اسلامی به صورت مکرر این مهم را مورد توجه قرار داده است، آیت الله هاشمی رفسنجانی بودهاند. ایشان پس از پیروزی انقلاب اسلامی و بخصوص در دهه شصت و هفتاد و مقارن با دورهای که در اوج اشتغالات مدیریتی و اجرایی ایشان در سطح کلان کشوری قرار داشته، دهها بار و به مناسبتهای مختلف بر اهمیت پرداختن دوباره به مسأله اخلاق در جامعه و توجه به ظرفیتهای علوم انسانی در باروری و رشد و توسعه اخلاق اسلامی تأکید کردهاند. ایشان در یکی از سخنرانیهای خود به اهمیت و مظلومیت مباحث اخلاقی اشاره میکند و میگوید:
«مبحث اخلاق، یکی از بزرگترین اهداف رسالت و وسیعترین بحث قرآنی و اسلامی،بلکه همه ادیان است که مظلومترین بحثهای اسلامی؛ هم در حوزهها و هم در دانشگاهها و هم در مسائل اجتماعی است.»
همچنین در اظهار نظرهای مختلف ایشان چنین آمده که برای توانمندسازی اخلاق اسلامی، اکتفا بر فلسفه یونان راهبردی نادرست است. بر این اساس، ایشان در حوزه آسیبهای اجتماعی، با هوشمندی خاصی که در شیوه مدیریت آن داشتند، نظیر درایت و دوراندیشی که در سایر عرصهها نیز داشتند، در زمینه مهندسی اخلاقیجامعه بر این باور بودند که عرضه یک مکتب منظم اخلاقی در عرصه اخلاق اسلامی با همکاری حوزه و دانشگاه بر دغدغه اجرای آن مقدم است. سخن ایشان در این زمینه چنین است:
وقتی بحثهای گوناگون اخلاقی که جوهر زندگی و جوهر تقوا را تشکیل میدهد،مورد غفلت قرار گیرد و رها باشد و واگذار شده باشد به افراد و بر اساس سلیقههای خودشان اخلاق را تعریف کنند و مشی زندگیشان را انتخاب کنند،در این فرض ما نمیتوانیم یک مجموعهای را بنام اسلام کامل داشته باشیم ونمیتوانیم ادعا کنیم که ما اگر اشکالی در کارمان هست، این به اسلام برمیگردد، یا این نقص در اسلام است. این وظیفه علمای حوزههای علمی است،در درجه اول و دانشمندان جامعهشناس روانشناس و تاریخدان دانشگاهها است، در درجه بعد که با هم همکاری میکنند و ترکیبی از علوم تربیتی از جامعهشناسی از روانشناسی و مبانی و اصول و راهنماییهایی که در قرآن و روایات و تحلیلهای اخلاقیون و عرفاندانان اسلامی وجود دارد و بتوانیم یک مکتب منظم اخلاقی را عرضه کنیم. مسأله اجرا، مسأله بعد است.
امروزه، بسیاری از صاحبنظران در حوزه اخلاق اسلامی، با عمق جان نکتهسنجی در مورد معضل یادشده در ناکارآمدی بخشی از مباحث اخلاقی در تمشیت امور مرتبط به اخلاق اجتماعی را در کلام ایشان درک میکنند و اذعان دارند که آثار و پژوهشهایاخلاقی در آثار اندیشمندان اسلامی با آنچه که هدایت اخلاقی جامعه نیازمند آن است، فرسنگها فاصله دارد.
متأسفانه دغدغه و مشکل گفتهشده توسط ایشان در دهههای نخست انقلاب و پیشنهاد اصلاحی طرحشده از سوی آیت الله هاشمی رفسنجانی; تا کنون به صورت قابل قبولی مورد تدبیر قرار نگرفته است و متولیان اخلاق جامعه به شکلی معکوس نسبت به پیشنهاد ایشان عمل کردهاند؛ یعنی بیش از آنکه به تدوین نظام مذکور اهتمام داشته باشند، در مورد اجرا دغدغهمند بودهاند، ایدهای که به جهت عدم توجه به ترتب منطقی و لزوم تقدم وجود نظام مدون اخلاقی بر اجرا و اهتمام بر تربیت اخلاقیتاکنون در عرصه رشد و تعالی اخلاق جامعه ناکام بوده است و امروزه وضعیت قابل قبولی از مستوای اخلاقی را در جامعه اسلامی ایران شاهد نیستیم.
بر اساس آنچه گفته شد به روشنی میتوان دریافت که آیت الله هاشمی رحمه الله علیه همانطور که در عرصه مدیریتهای کلان جامعه با دوراندیشی نظرات دقیق و بلندی داشتند در عرصه مدیریت دانش اخلاق نیز ایدههای مهم و تأثیر گذاری را مطرح کردند که متأسفانه تا کنون جامعه علمی ایران به صورت قابل قبول در حوزه و دانشگاه توجه لازم را به این توصیهها نکرده است.
آنچه در بیان و گفتار ایشان در ضرورت بهکارگیری دانشهای مختلف علوم انسانی در ساماندهی علم اخلاق اسلامی آمده است، امری اتفاقی و گذرا نبوده است تا گفته شود یک بار به صورت اتفاقی بر زبان ایشان جاری شده است، بلکه تکرار فراوان آن در نوشتهها، سخنرانیها و مصاحبهها از دهه شصت تا پایان عمر ایشان نشاندهنده یک تفکر استراتژیک، منسجم و یک ایده خاص در زمینه مدیریت علم اخلاق اسلامی و شیوه توسعه، مدیریت و هدایت رشد اخلاقی در جامعه است.
2. نقش دیدگاههای روانشناسی در مباحت اخلاق
هنگامی که سخن از نقش دیدگاههای روانشناسی در مباحث اخلاقی به میان میآوریم، به صورت مشخص و غالب، مراد، دیدگاههایی است که در عرصه «روانشناسی اخلاقی» و نیز مباحث «رشد اخلاق» طرح میشود. این دیدگاهها به صورت جدی و بسیار گسترده در سده گذشته در دانشگاهها و مراکز تحقیقی مختلف در جهان مطرح گردیده است و مقالات و کتب متعددی در این زمینه به رشته تحریر در آمده است. اما متأسفانه این دانشها در کشور ما، نه به صورت رشتهای خاصی در دانشگاهها و دیگر جوامع علمی کشور مورد توجه بوده و نه تحقیقات عمدهای را در محیطهای دانشگاهی و حوزوی به خود اختصاص داده است.نتایج تحقیقات در دو حوزه مذکور، به همراه پژوهشهای کاربردی در حوزه جامعهشناسی و روانشناسی اجتماعی از لوازم ضروری کارآمد بودن یک نظام تربیت اخلاقی است؛ زیرا تا هنگامی که به درستی دانسته نشود که فرآیند رشد اخلاقی فرد و جامعه تحت تأثیر چه عوامل عام و خاصی است، مربیان و مدیران فرهنگی به درستی نمیدانند چه تدابیری را برای اخلاقیکردن فرد و جامعه باید اتخاذ کنند؛ چالشی که در ردههای کلان و خرد نظام تربیت اخلاقی با آن دست
به گریبانیم.
شاید اگر پیشنهادهای جدی آیت الله هاشمی رفسنجانی; در دهه 60 در خصوص لزوم به کارگیری از این ظرفیتها در تدوین نظام اخلاقی و تربیت اخلاقی اسلام جدی گرفته میشد، با بکارگیری آن در محیطهای آموزشی و نهادهای اجتماعی امروزه سرنوشت اخلاق در جامعه ما به گونه دیگری رقم میخورد.
در اینجا برای تبیین چگونگی تأثیر سترگ و سرنوشتساز مباحث روانشناسیاخلاق و رشد اخلاقی به تشریح ابعاد کاربردی این دانش میپردازیم.
1ـ2. توصیف چگونگی تحقق رشد اخلاقی
رشد اخلاقی پدیدهای است که در آدمی از دوران کودکی تا سنین پایانی ادامه دارد.اینکه آیا این رشد در مراحل مستقل و مجزایی اتفاق میافتد و یا یک پیوستار غیر قابل تفکیک است؟ اینکه دوران کودکی، نوجوانی و جوانی در شکلگیری و درونیشدن اخلاق هر یک چه سهم اساسی دارد؟ به تفصیل در مباحث رشد اخلاقی مورد بحث قرار گرفته است.
از مهمترین مباحث «روانشناسی اخلاق» و تحقیقات «رشد اخلاقی» پرداختن به عوامل بیرونی و درونی شکلگیری رشد اخلاقی و مؤلفههای فردی و اجتماعیشکلدهنده اخلاق است. البته اگرچه این عوامل متعدد و متکثر است، اما ذیلاً به برخیاز مهمترین این موارد که در بیانات و اظهار نظرهای آیت الله هاشمی رفسنجانی;نیز مورد توجه قرار گرفته است، اشاره خواهد شد.
1-1-2. عوامل بیرونی شکلگیری رشد اخلاقی از منظر روانشناسی اخلاق
چنانکه اشاره شد، عوامل متعددی در شکلگیری رشد اخلاق که در این میان عوامل بیرونی؛نظیر خانواده، رسانه، همسالان، فرهنگ از مهمترین این عوامل هستند. مکانیزم تأثیرگذاری هر یک از عوامل مذکور و چگونگی آن از منظر روانشناسی اخلاق، بسیار متفاوت است.برای مثال، در خانواده، نقش مادر در شکلگیری بهنجار روان کودک با تأمین دلبستگی ایمنبا نقش پدر و خواهران و برادران که در زمینه الگودهی اخلاقی، علاوه بر مادر نقشآفرینی میکنند، متفاوت است. همینطور هم نقش همسالان در محیط کوچه و خیابان و مدرسه در شکلگیری رشد اخلاقی، نقشی خاص است و این عامل سهم ویژهای را در تعاملات اجتماعی در قالب بازیها و موارد دیگر به خود اختصاص میدهد، که چگونگی این تأثیرو تأثیرات نیز در مباحث روانشناسی اخلاقی مورد کندوکاو قرار گرفته است. علاوه بر همه اینها، رسانه و فرهنگ نیز به شکل منحصربهفردی بر چگونگی شکلگیری رشد اخلاقی مؤثر است و از آنجا که در دهههای اخیر، رسانهها و به تبع آن فرهنگ عمومی،علاوه بر رسانههای دیرپایی؛ نظیر رادیو و تلویزیون تحولات شگرفی به لحاظ تکنولوژیکی پیدا کرده و فضاهای مجازی و شبکههای اجتماعی، گسترش فراوانییافته سهم و نقشآفرینی این عوامل نسبت به فضاهای تأثیرگذار فیزیکی در خانواده و همسالان بسیار بیشتر شده است؛ به طوری که اگر در گذشته سهم خانواده در فرآیندرشد اخلاقی بسی فراتر از سهم این عوامل خارجی بود، به عقیده بسیاری از صاحبنظران، این امر امروزه به شکل معکوس جریان دارد.
اگر چه عمده مباحث مذکور در قالب تحقیقات جدید در مورد نقش خانواده و عوامل بیرونی دیگر از منظر رشد اخلاقی و روانشناسی اخلاق، در دورهای که آیت الله هاشمی بر نقش روانشناسی بر اخلاق تأکید میورزید، هنوز به صورت روشن در ادبیات علمی دانشگاه و حوزه وارد نشده بود، اما ایشان خود در بسیاری از مواضع و موارد متعدد به این زمینهها توجه داشتند. برای نمونه ایشان در برخی گفتوگوهای خود به تأثیرجنبههای روانشناختی از بعد عاطفی و هیجانی در تعادل خانواده و نقش تربیتیخانواده و تطبیق آن با دستورات اخلاقی اسلام، اشارههای روشنی داشتهاند. همچنین در خطبههای نماز جمعه در هفتههای متوالی به نقش و تأثیر فرهنگ عمومی و رسانه بر اخلاق و ملکات نفسانی پرداختهاند و جنبههای روانشناختی این امر را مورد اشاره قرار دادهاند.
2-1-2. تبیین و توصیف نقش هر یک از مؤلفههای درونی شکلدهنده اخلاق
قسمت مهم دیگری از مباحث روانشناسی اخلاق و رشد اخلاق به تبیین و توصیف مؤلفههای جوانحی و جوارحی انسان در شکلگیری اخلاق اختصاص یافته است. این جنبهها شامل موارد زیر است:
1-2-1-2. جنبههای شناختی
برخی از رویکردهای رشد اخلاقی نسبت به نقش شناخت هنجارهای اخلاقی توجه ویژه داشتهاند که شاخصترین افراد این رویکرد، پیاژهو گلبرگ هستند. بدیهی است که عمل و رفتار اخلاقی در بسیاری موارد، ناشی از شناخت تفصیلی هنجارهای اخلاقی است. اما در اینجا به دو نکته باید توجه داشت: نخست آنکه شناخت هنجارهای اخلاقی، حتی در مراحل پیشرفته گلبرگی آن، اگرچه در بسیاری موارد شرط لازم برای تحقق رفتار اخلاقی است، اما شرط کافی نیست. نکته دوم اینکه مراد از شناخت هنجارها آن چیزی نیست که صرفاً در سر کلاس اخلاق اتفاق میافتد، بلکه متربی اخلاقی باید به رشدی از اخلاق برسد که خود هنجارهای اخلاقی را از عمق جان و بهواسطه فلسفه وجودی آنها درک و کشف کند. مرحوم آیت الله هاشمی رفسنجانی در جایگاههای مختلف، به تناسب مسأله رشد اخلاقی جامعه در عرصه شناختها توجه داشتند و در خطبههای نماز جمعه، بحثهای دامنهداری را به این موضوع اختصاص دادهاند.
2-2-1-2. جنبههای عاطفی
جایگاه و ماهیت هیجانها و عواطف در انسان، مباحثی پر اهمیت و سرنوشتسازی را در اخلاق و روانشناسی به خود اختصاص داده است؛ به گونهای که برخی از صاحبنظران میزان تأثیر این عرصه وجودی در انسان را نسبت به مباحث شناختی، بسی فراترمیدانند. عواطف مثبت و منفی در مراحل سنی مختلف در انسان، نقش شگرفی در چگونگی رشد اخلاق و التزام به رفتارهای اخلاقی دارد. تأثیر عواطف در رشد اخلاقی، از دوران نوزادی شروع شده و تا بزرگسالی ادامه دارد و نقش آن در التزام به رفتارهایاخلاقی از طریق ایجاد انگیزش اخلاقی قابل بررسی است و تا کنون تحقیقات فراوانی را در حوزه مباحث روانشناسی اخلاق به خود اختصاص داده است.اما متأسفانهدر آثاری که به تبیین نظام اخلاقی و تربیتی اسلام اهتمام کردهاند، توجه به نقش عواطف و هیجانات، بسیار کمرنگ است. عواطف و هیجانات اخلاقی، تحت تأثیرمستقیم چگونگی پرورش و تربیت مربیان قرار دارد و اگر به این عوامل تأثیرگذار توجه نشود و تنها بر جنبههای شناختی تمرکز صورت گیرد، قطعاً شیوه کارآمدی در زمینه رشد اخلاقی و تربیت اخلاقی تحقق نخواهد یافت. از جمله نخستین نظریاتی که در زمینه نقش عواطف و هیجانات در شکلگیری اخلاق در قرن بیستم طرح گردید، نظریات «فروید» در رویکرد روان تحلیلگری است.فروید فرآیند شکلگیری اخلاق را در کودکی و بزرگسالی با توجه به تفکیک جنسیتی مورد توجه قرارداده و آنها را در مکانیزمهای خاصی تبیین کرده است.
مرحوم آیت الله هاشمی رفسنجانی به شکل گستردهای در خطبههای نماز جمعه و برخی مصاحبهها و آثار خود به نقش عواطف و هیجانات در اخلاق پرداختهاند و از جمله به دیدگاه فروید در مورد نقش این عامل اساسی اشاره کردهاند. ایشان در خطبههای سال 1362 به شکل تفصیلی به عامل اساسی تصعید که در شکلگیری اخلاق در قالب یک عامل عاطفی هیجانی در دیدگاه رشد اخلاقی فروید نقش مهمی ایفا میکند پرداختهاند و آن را مورد تحلیل، بررسی و نقد قرار دادهاند که در نوع خود یک تحلیل اخلاقی منحصر بفرد، در چارچوب تبیین نظام اخلاق اسلامی در زمان خود است.
2-2. بازخوانی و بازاندیشی در آموزههای اخلاقی دین برایکارآمدسازی نظام اخلاقی و تربیتی اسلام
آنچه تا کنون در زمینه کارکردهای مباحث روانشناسی اخلاق گفته شد، میتواند با قطع نظر از کارکرد آن در عرصه اخلاق دینی مورد توجه قرار گیرد، اما آنچه که علاوه بر موارد قبل به صورت خاص در طرح کلی آیت الله هاشمی رفسنجانی; مد نظر بوده است،ناظر به تأثیر دانشهای مذکور بر تبیین نظام اخلاقی اسلام است. این دیدگاه در حقیقت به لحاظ جایگاه دانشی آن، بحثی روشی بوده و ناظر به مباحث متدلوژی در علم اخلاق و تربیت اسلامی است که تأثیر مهمی در توانمندسازی آن داشته و در خلال مباحث ذیل مورد اشاره قرار خواهد گرفت.
متون اسلامی در حوزه اخلاق، امروزه مشتمل بر آیات اخلاقی قرآن به همراه آرایمفسران پیرامون آن، روایات اخلاقی و کتابهای اخلاقی است که به عنوان تراث اخلاق اسلامی در دسترس ما است. این مجموعه پر ارزش، واجد غنایی ذاتی در غالب بخشها است که این حقیقت، ناشی و متأثر از غنای ذاتی آموزههای وحیانی است.اما به رغم این همه باید توجه داشت که این محتوای ارزشمند در بسیاری مواقع در مورد هنجارها نیازمند تفسیر و تطبیق بر شرایط و مقتضیات زمانی و مکانی خاص و در حوزه تربیت، نیازمند بهرهگیری از تکنیکهای نوین تربیتی است که این مهم با تأملات و استنتاجات عقلانی به انجام میرسد.
زمینههای مختلفی مقدمات لازم برای این تاملات و استنتاجات عقلانی را فراهممیسازد که از مهمترین آنها توجه به واقعیات عینی زندگی افراد و چگونگی تعایش جامعه بشری در هر عصر و زمانه است. علاوه بر این، در دوران معاصر، دانشها و علوم انسانی به شکل کلی و دانشهای روانشناسی و جامعهشناسی در قالبی خاص،زمینههایی فراهم کردهاند که با دقت و جامعیت بیشتری میتوان کنشهای فردی و درونی و فرآیندهای اجتماعی را تجزیه و تحلیل کرد. براین اساس، بسیاری از توصیفات و توصیههای اخلاقی که در آیات و روایات از یک سو و نیز متون اخلاقیاخلاقپژوهان اسلامی از سوی دیگر وجود دارد، در تعامل با تبیینهای علمی در حوزه روانشناسی و جامعهشناسی معنای دیگری پیدا میکنند. نتیجه این تضارب آراء و تعامل به بازاندیشی در تراث اخلاقی میانجامد که نهایتاً میتواند ما را در درکآموزههای دینی در حوزه اخلاق و تربیت اخلاقی و استنباط عقلانی، کارآمد و منطبق با نیازهای انسان معاصر، توانمند سازد که نتیجه آن در انتها به تربیت اخلاقی کارآمد افراد جامعه اسلامی میانجامد.
بهرهگیری از دانش و تجربه بشری برای توانمندسازی اخلاق اسلامی، سالها است کهمورد بی توجهی قرار گرفته است و در این میان، افرادی دوراندیش؛ نظیر آیت اللههاشمی رفسنجانی از سالهای دور به اهمیت این راهبرد پی بردهاند و به کرات ضرورتتجدید نظر و بازنگری در متدلوژی دانش اخلاق اسلامی را به صاحبنظران تذکر دادهاند:
این بحثهای روانشناسی است که خیلی هم فراوان است و بسیار هم خوب استو خیلی از آنها هم با علم اخلاق مرتبط است که متأسفانه امروز علمای ما،اخلاقیون حوزه به علم روانشناسی کمتر مسلح هستند و اگر اخلاقیون روحانیبا دانشهای دانشگاهی روانشناسی هم مسلح باشند، خیلی بهتر میتوانند همخودشان به عمق مسائل برسند و هم بهتر میتوانند مردم را هدایت کنند.
آنچه که ضرورت این فرآیند را بهتر تبیین میکند، توجه به این نکته است که تحولات اجتماعی در زندگی انسان معاصر در یک سده اخیر آنچنان پر حجم و پر سرعت بوده است که میزان کمی و کیفی این تحولات و دگرگونیها در عرصههای مختلف زندگی فردی و اجتماعی انسانی را میتوان بی سابقه و غیر قابل مقایسه با تحولات چند ده هزار ساله عمر بشر دانست. این تحولات و دگرگونیها واقعیاتی را فرارویانسان معاصر قرار داده است که تأثیر این واقعیات بر زندگی فردی و اجتماعی انسان معاصر هر چه پیچیدهترشدن ترابطات در روابط اجتماعی از یک سو و تحولات در نحوه شکلگیری مسائل روحی ـ روانی افراد از سوی دیگر بوده است. نهایتاً این عوامل فرآیند چگونگی التزام فرد و جامعه به اخلاق را دچار پیچیدگیهای خاصی کرده است؛ به گونهای که بدون بهرهگیری از ظرفیتهای دانش بشری و الهام از آموزههای وحیانی نمیتوان افق روشنی را برای زندگی بشری در عرصه اخلاق ترسیم کرد.آیت الله هاشمیرفسنجانی; در این باره میگوید:
مسائل فرهنگی جامعه که امروز حساسیت فوقالعادهای پیدا کرده بیش از هر بخش دیگری از علوم اسلامی به همین مباحث اخلاقی ارتباط پبدا میکند. البته این علم، وسیع و دارای جنبههای فراوانی است. علوم انسانی زیادی از علوم روز ما با این علم مشترکات مسألهای دارند و یا مربوط به هم میشوند.
اخلاق اسلامی در دورهای از تاریخ در تعامل با دانشهای آن روز بشری؛ یعنیفلسفه یونان بهرههای ویژهای در نظاممندکردن اخلاق و تربیت اسلامی برد، اما متأسفانه این روند ادامه پیدا نکرد و بهرههای گذشته نیز کفایت از نیازهای جدیدنمیکند. آیت الله هاشمی رفسنجانی; با اشاره به تأثیرپذیری نظام اخلاق اسلامی از فلسفه یونان، ضمن تأیید آن در برهه زمانی خاص خود و لزوم بهرهگرفتن از دانشهایبشری در همه دورانها آن را برای عصر حاضر نا کافی میخوانند:
یک مجموعه زمانی شروع شد که کتابهای اخلاقی مکتبهای گذشته وارد اسلام شد، باببندی شد و فصلبندی شد و چیزهایی در همان مبانی بنام اخلاق نوشته شد که خوب، کار با ارزشی است و ما نمیخواهیم از آنها غفلت کنیم. علمای اخلاق، آنهایی که درباره اخلاق کتاب نوشتهاند؛ همان محور یونان قدیم را گرفتهاند؛ همان باببندی که سقراط و شاگردانش کرده بودند، همان را تکمیل کردند و با استفاده از منابع اسلامی و قرآن، یک نوآوریهایی کردند. اما فکرمیکنم که ما باید یک بار معارفمان را مرور کنیم و با برداشتهای مناسب بتوانیم یک مجموعهای بنام اخلاقیات که بتواند؛ هم در مدارس و هم در دانشگاهها تدریس شود و مسائل اجرائیش در اختیار جامعه قرار گیرد. در هر حال، مسائل فراوانی از روانشناسی و علم اخلاق مشترک هستند که بحث را از شیوههای قدیمی جدا میسازد.
ایشان در جایی دیگر میگوید:
خواهشم از برادران و محققین دیگر این است که این بحثهایی که مطرحمیشود، بهعنوان یکی از مباحث مهم روز، مورد توجه قرار دهند. مثلا از دانشمندان روانشناس بخصوص روانشناسان اسلامی که قائدتاً آنها در جریان این بحثها قرار میگیرند، ما انتظار داریم کمک کنند که این مسائل اساسی اخلاق عملی را با اصول روانشناسی و مسائل روانشناسی توأم کنند. ما امروز نباید وقتی که مواجه میشویم با قشر جوان و نوخواه با الفاظی صحبتکنیم که در قاموس و ادبیات آنها نامأنوس باشد. ما باید این مسائل را به هم نزدیک کنیم.
متأسفانه این واقعیت و راهبرد ضروری در صحنه عمل با دو رویکرد افراطی و تفریطی مواجه شده است. نظامهای سکولار با بی توجهی به ظرفیتها و قابلیتهای آموزههای وحیانی در فضای غبارآلود و بی جان اخلاق در جامعه بشری به دنبال دلالتهای ناقص عقلانی برای فرار از چالشهای اخلاقی موجود هستند و از سوی دیگر،صاحبنظران و کارشناسان دینی در حوزه اخلاق نیز به دنبال بهرهبرداری کافی از دستآوردهای علمی در حوزههای روانشناسی و جامعهشناسی جهت استحصال آموزههای دینی و هماهنگسازی آنها با نیازهای انسان معاصر و مقتضیات عصری نیستند. آیت الله هاشمی رفسنجانی; در زمینه نفی این دو دیدگاه چنین میگویند:
یکی از کارهای مهم این است که این تعلیمات و اصول مدون که در روایات و احادیث و قرآن ما بخصوص آمده مورد توجه قرار دهیم و با اینها سروکار داشته باشیم.علم روانشناسی و جامعهشناسی فلسفه تاریخ را و تجربیات را در کنار هم قرار دهیم و با اینها بتوانیم راه درستی که بشریت نیاز دارد و خداوند با علمش با رحمتش با لطفش برای ما ترسیم کرده و انبیا آمدهاند در برابر این همه صدماتی که تحمل کردند، این راهها را برای بشر هموار کردند.
ایشان در ارتباط با موضوع یادشده در جایی دیگر میفرمایند:
علم اخلاق (حکمت نظری) متکفل ساختن انسان است که باید باطن و آن بُعد اساسی انسان را بسازد. منتها لازم نیست که ما بر اخلاقی که تاکنون نوشته شده، جمود داشته باشیم؛ یعنی باید این اخلاق را بازتر کرد، باید از این اخلاق به معارف دیگر کانال زد و بین معارف فراوان اسلامی، در بخشهای مختلف و آن چیزهایی که به صورت بحثهای علم اخلاق مدون شده است، جمع کرد.کتابهایی، مثل «جامع السعادت» یا «جامع السعادة» و مثلاً «محجة البیضاء» و امثال اینها، منابع خیلی خوبی است و کتب فراوانی هم اخیراً نوشته شده است و من خیال میکنم که مطالعه روانشناسی جدید، امروز برای این بحث یکی از ضروریات است؛ یعنی کسی که میخواهد این بحث را تنظیم بکند، باید روانشناسی جدید را هم حتماً بخواند. اگر این مجموعه با هم کار بکند، کار خیلی پیش میرود.
با ملاحظه مطالب مذکور، میتوان به روشنی به نکاتی پی برد: نخست آنکه ضرورت توانمندسازی دانش اخلاق اسلامی با استفاده از دانش و تجربه بشری در روزگار معاصر که انسان به لحاظ زندگی فردی و اجتماعی با مسائلی نوپدید روبرو است، از ضروریات اولیه است که بسیاری از صاحبنظران در عرصه اخلاق اسلامی امروزه به آن اذعان دارند و دیگر آنکه همین حقیقت مورد اشاره که امروزه دیگر با کنارزدن دگمهای فرهنگی و اجتماعی، ضرورت و اهمیت خود را در میان کارشناسان دانش اخلاق اسلامی به اثبات رسانده است، از قریب چهار دهه در رویکرد و نگاهی پیشروانه و تا حدود بسیار زیادی بی سابقه در میان صاحبنظران اخلاق اسلامی، مورد توجه، عنایت و تذکرهای مکرر مرحوم آیت الله هاشمی رفسنجانی; بوده است که این ادعا با مراجعه به منابع و استنادات این مقاله و تاریخ صدور آنها کاملاً قابل احراز است.