دیدارها
  • صفحه اصلی
  • دیدارها
  • دیدار اعضای شورای مرکزی حزب اعتدال و توسعه با آیت الله هاشمی رفسنجانی

دیدار اعضای شورای مرکزی حزب اعتدال و توسعه با آیت الله هاشمی رفسنجانی

  • مجمع تشخیص مصلحت نظام
  • یکشنبه ۲۸ تیر ۱۳۸۳

بسم‌الله الرحمن الرحیم          در ابتدا به شما خوش‌آمد می‌گویم. خیلی از دیدن شما خوشحال می‌شوم. چون چهره‌هایی هستید که امید ما به شماست. آدم‌هایی مثل شما باید در مملکت باشند. البته نمی‌خواهم منحصر به گروه شما کنم. حزب هم البته خیلی کُند، اما به هرحال در حرکت است. نکته‌ای که می‌گویید 70 نفر در مجلس دارید، یک موفقیت حزبی است. اما اطلاعات من می‌گوید که هرکدام از این آقایان در چند جا عضو هستند. حال اینکه چقدر در گروه شما هستد، نمی‌دانم. گروههای دیگر هم همینطور هستند. شما باید افرادتان را امتحان کنید و بببنید چقدر حاضرند مثل اعتدال و توسعه فکر کنند و وظایف متقابلی به عهده داشته باشند. اگر 70 نفر به شما وفادار باشند، می‌توانید روی خیلی مسایل مؤثر باشید. در مورد توسعه، حزب آرام آرام در حال توسعه است. اما فکر می‌کنم هنوز جای یک حزب واقعی در کشور ما خالی است. بعد از حزب جمهوری اسلامی به حزبی نرسیدیم. حزب مشارکت در پنج، شش سال گذشته خوب فعال شدند. اما بد هدف‌گیری و بدعمل کردند. موقعیت برای آنها بدست آمد که فرصت خوبی بود، اما بد بهره‌برداری کردند. بالاخره آنها هم یک حزب جدّی هستند. بقیه احزاب هم هستند. باز تأکید می‌کنم که آقایان واقعاً وقت بگذارید. حزب چیز لازمی برای کشور ماست. علیرغم سوء استفاده‌هایی که از اسم دموکراسی، آزادی و ... در دنیا می‌کنند، به هرحال مجموعه کارهایشان به سوی دموکراسی پیش می‌رود و مردم در سرنوشتشان جدی‌تر شده‌اند و الان دیگر تحمیل حکومت سخت است و در گذشته خیلی آسانتر بود. نشانه‌های آن را در عراق، افغانستان، عربستان و حتی در کشور خودمان می‌بینیم که مسایل جدیدی در حال اتفاق است. به هرحال با مردم همکاری، همفکری و همدلی داشته باشید که کار حزب هم همین است و شما هم نیاز به یک ارگان مطبوعاتی دارید. فکر می‌کنم باید کار روزنامه را جدّی بگیرید. منتها باید مسایل جدّی را بحث کنید، نه مثل روزنامه‌هایی که مسایل شانتاژی را مطرح می‌کنند تا خواننده پیدا کنند. واقعاً با مطالب خوب، عمیق، تحلیلی و منطقی مردم را به تدریج‌علاقمند کنید و آموزش دهید. از مجموعه شما برمی‌آید که روزنامه خوبی داشته باشید. در مورد مسایل مطرح کشور دو مسئله است: یکی همین توسعه کشور است. توسعه ذاتاً برای ما یک مسئله است. سرنوشت خیلی مسایل در کشور به توسعه مربوط است. شغل و معیشت مردم، سلامت اجتماعی و خیلی چیزهای دیگر از طریق توسعه درست می‌گذرد. اگر بتوانیم کارهای جزیره‌ای انجام دهیم و با یارانه و ... کارهای منطقه‌ای انجام دهیم، مدّنظر نیست. آنچه برای کشور مهم است، این است که توسعه هماهنگی برای مدت زمان معینی مثل همین بیست سال انجام بگیرد. کشور نیاز دارد که پایه‌های زندگی سیاسی و اقتصادی و فنی و .... را مستحکم کند. نکته بعدی چالش‌های خارجی و بدترین آن هم مسئله انرژی هسته‌ای است که مطرح کردید. ممکن است ان‌شاءالله اتفاقی نیفتد و عاقلانه برخورد کنند. ولی در محاسبات سیاسی و امنیتی باید جدّی بگیریم.بالاخره آنها نمی‌خواهند ما از این تکنولوژی برخوردار باشیم. چون تحلیل آنها این است که این تکنولوژی مساوی با بمب است و جمهوری اسلامی با بمب هسته‌ای برای آنها تهدید جدّی است و قابل قبول نیست. آنها طوری نظام ما را تفسیر و تعبیر می‌کنند که فکر می‌کنند به مصلحت دنیا نیست که ما بمب هسته‌ای داشته باشیم. البته ما هم نمی‌خواهیم داشته باشیم. ولی این‌قدر معلوم است که اگر غنی‌سازی مستقل داشته باشیم، می‌توانیم بسازیم و نمی‌توان  منکر شد. سیاست ما فعلاً این است که نمی‌خواهیم این تکنولوژی را از دست بدهیم و می‌خواهیم آن را کامل‌‌تر کنیم. یک زمینه چالش وجود دارد و چالش جدّی در پیش است. زمانش را هم شرایط دنیا تعیین می‌کند. مسئله عراق و مسایل دیگر با هم ربط دارند. بنابراین ما دو مسئله مهم داریم. یکی اینکه در مسیر توسعه خوب پیش برویم. دیگر اینکه چالش‌ها را به شیوه‌های دیپلماتیک و مدیریت ایرانی خودمان از سربگذرانیم. من تا اینجا با شما متّفق هستم. اینکه چه کسی این کار را بکند، بحث مهمی است و این چند ماه هم باید به این نتیجه برسیم. فکر می‌کنم بدترین نوع این است که به یک نفر منحصر شود. این چوب حراج زدن به مدیران و شخصیت‌هاست. در خودم هیچ امتیازی نمی‌بینم. با هرکدام از شما می‌نشینم، می‌بینم افکار و قدرت اجرایی‌مان مثل هم است و بعضی‌ها هم بهتر از ما هستند. بدون ذره‌ای مجامله و تعارف می‌گویم. تصادف‌های روزگار این کار را کرده است. آن دورانی که کمتر کسی وارد صحنه می‌شد، آمدیم، ریسک کردیم، مسئولیت پذیرفیتم، مشهورتر شدیم و ذهنیت‌ها عادت کرده است. اگر هرکس از شما جای ما بود، همین اتفاق‌ها می‌افتاد. باید افراد و راههای دیگری پیدا کنیم. حرف آخرم را قبلاً زدم. من از این به بعد برای بقیه عمرم چیزی برای انقلاب به غیر از اینکه وضع بهتر شود، نمی‌خواهم. دیگر نه آرزویی دارم و نه تمایلی نفسانی غیر از این دارم و چیزی نیست که بتواند این افکار را نزد من تحت‌الشعاع قرار بدهد. در خدمت انقلاب هستم و تا نفس می‌کشم، برای انقلاب نفس می‌کشم. دنبال کسانی بروید که سرمایه جدیدی خلق کنید. اگر به بن‌بست رسیدید، من هستم و راه را باز می‌کنم. ولی الان این بن‌بست را قبول ندارم. این حرف را جدّی می‌گویم. می‌توان آدم‌هایی را پیدا و درست کرد. شما هم به این زودی این بن‌بست را قبول نکنید. نمی‌دانم چه تحلیل کردید که به اینجا رسیدید که منحصر است. ولی من چون نمی‌خواهم در مورد افراد صحبت کنم، وارد بحث‌های مقایسه‌ای و موردی نمی‌شوم. اگر واقعاً بخواهید با منطق مقایسه کنید، می‌توان به دیگران نمره داد. به هرحال حال نمی‌خواهم شما را مأیوس کنم. چون من با انقلاب هستم. فقط می‌خواهم بگویم که شما «لاتیعصوا بروح الله» بروید، چیزهایی پیدا می‌کنید. با دیگر احزاب و گروهها همراهی کنید و از ما بخواهید به شما کمک و پشتیبانی کنیم. ولی منحصر نکنید. ○ اعتمادمان براین است که برای رسیدن به آن جایگاه همه چه تشکیلاتی که به اصطلاحات معمول سیاسی مشهورند و چه کسانی که در این مجموعه نمی‌گنجند، باید کمک کنند. همه باید حضور داشته باشند. هرکس در یک بخش می‌تواند کار کند. اعتقاد ما این است که باید یک همگرایی بین احزاب وجود داشته باشد و این در شخص جنابعالی وجود دارد. اعتقاد داریم نیروهای ارزشمندی در کشور وجود دارند، ولی همه آنها حول محوریت شما حرکت کنند. تجهیز و تجمیع منابع را با حضور شما می‌توانیم داشته باشیم. قطعاً در این دوره فشار کمتری در جهت فعالیت‌های اجرایی که حضرت‌عالی در دوره قبل داشتید، باید به شما وارد شود. شما همان جهت‌دهی را داشته باشید، نیروهای تازه‌نفس در خدمت شما هستند و می‌توانند این کار را به انجام برسانند. اعتقاد داریم راه بن‌بست نیست که به سمت شما می‌آییم. راه باز است. منتهی راهی است که مجموعه‌ حاضر با مدیریت جنابعالی این مسیر را به پایان برسانند. به همین خاطر مجدداً استدعای خودمان را تکرار می‌کنیم.● یک قدم دیگر به تحلیل شما نزدیک می‌شوم. قبول دارم که در شرایط فعلی شاید بتوانم بهتر از دیگران کار را در نقطه شروع آغاز کنم. این را قبول دارم. اما واقعاً عقیده ندارم که دیگران نمی‌توانند. لذا اگر تلاش کنیم، می‌توانیم کسانی را پیدا کنیم که در شروع و ادامه خوب کار کنند. شما آن فرض را در نظر داشته باشید که در دنیا چنین تلقی نشود که فقط یک نفر می‌تواند کار کند. بارها دچار انحصار شدیم. همین مسئله را در موقع وزارت کشور داشتم. شورای انقلاب و دولت و ...گفتند که شما باید بیایید. من به داوری حضرت امام واگذار کردم و ایشان هم همین را گفتند. اگر من مقاومت می‌کردم، کس دیگری می‌آمد. مسئله جنگ هم همینطور بود. ○ شخص اول و بزرگوار انقلاب آمدند و نظام را مستقر کردند و به جاهایی رساندند. این شرایط دوران انتقال بدون نظارت ایشان یا با نظارت و حمایت ایشان بود. یعنی یکی از موانعی برای افرادی که عاقلانه فکر می‌کنند، همین است. این چیزی نیست که بتوان به هرکسی واگذار کرد. دامنه‌ای از سابقه مدیریت، شناخت، تعامل محوریت و رهبری می‌خواهد. الان نیازمند یک توافق و مدیریت تعامل کننده برای این دوران انتقال هستیم. ● چیزهایی حل شده که قبلاً حل نشده بود. پایان جنگ و بعد از اینکه دولت آقای موسوی تمام شد، هم مثل حالا بود. اما با شرایط دیگری و هم آقایان روحانیت و هم دیگران پیش امام رفتند و امام فرمودند معلوم است که فلانی باید بیاید. خودمان بحث کردیم و دیدیم شرایط مقبول است و باید مِی‌پذیرفتم. دیدم شرایطی که دهه انقلاب بر ما تحمیل کرده، همه چیز را دولتی و یارانه‌ای کردیم و ارزش‌ها را طوری کردیم که با غرب، اعراب و کشورهای منطقه سخت شده است. دیدم می‌توانم این تحول را ایجاد و مسیر را اصلاح کنم. آن منطق را پذیرفتم و تعدیل را مطرح کردیم که چند پیکان داشت. در سیاست‌های کلان اصلاحات واقعی انجام دادیم. الان تحلیل‌ها نوعاً به هم نزدیک است. مسایلی که در گذشته بوده، مثل تنش‌زدایی خارجی را هم قبول داریم. در مسایل اقتصادی تعدیل شده و در حال ادامه است. باز کردن محیط فرهنگی کشور، میدان دادن به بخش خصوصی و خیلی چیزهای دیگر هم بود. از خیلی از مراحل گذشتیم. کسی که الان بیاید و مسئولیت بگیرد، زیاد مشکل ندارد و مثل آن موقع نیست که خیلی مشکل بود. آن موقع وارد شدن هم مشکل بود و پشتوانه انقلابی لازم داشت. الان آنطور نیست. گفتم که مطلق نمی‌گویم. در حالی که احساس کنم وقانع شوم که باید بیایم خواهم آمد.چند ماه صبر کنید، بحث کنید شاید ان‌شاءالله به جایی برسید که همه خوشحال شویم. ○ شاید عزیزان آنچه مطرح می‌کنند از روی اعتقاد قلبی و بخصوص ایده‌آل و مصلحت است. اما حضرت‌‌عالی می‌فرمایید صبر شود. به هرحال دشمن نخوابیده است. از جهت تخریب شخصیت‌ها تاریخ کمی نداشتیم. یادمان نمی‌رود که در نزدیکی شهادت شهید بهشتی دشمن چه مضیقه‌ای و موقعیتی برای ایشان ایجاد کرده بود که چنین شخصیت‌هایی زیر سوال می‌رفتند. به نظر من برنامه‌ای استراتژی بسیار قوی‌ای می‌خواهد که بتوانیم نقاط منفی را به اقل برسانیم و نقاط مثبت و ارزش‌ها را به زمان انقلاب برگردانیم و این نخواهد شد مگر با اقتداردهی به نظام و افرادی که می‌توانند این اقتدار را به نظام برگردانند. اعتقاد شخصی من این است که باید استراتژی تعریف شده‌ای داشته باشیم تا جامعه را آماده کنیم. رهنمودهای جنابعالی از جنبه‌ای کاملاً اعتقاددهی و امیدوارکننده است. والّا چند ماه دیگر جامعه مسیری پیدا می‌کند که همه برنامه‌های ما فرو می‌ریزد. همانگونه که حضرتعالی می‌فرمایید نمی‌توان حکومت‌ها را تحلیل کرد. بنابراین استدعای ما این است که بتوانیم امیدوارانه و با یک استراتژی باشیم که اعتقادات و ارزش‌های اول انقلاب را با همان اقتدار برگردانیم. ●اولاً گفتیم اصلاً در مورد مصداق‌ها بحث نکنیم. همانطور که حضرت‌عالی فرمودید، مشکلات جامعه را لیست کنیم. البته ما زبان مبالغه نداریم. بویژه اینکه جنابعالی آمار و ارقام را دارید و قطعاً وضعیت ما با ثبات‌تر از گذشته است. ولی همین مسایلی که شما فرمودید، مثلاً کوچک شدن حجم دولت، موفقیت در خصوصی‌سازی، رفع تنش در سیاست خارجی، جایگزینی تعامل به جای تقابل و موارد دیگر الان زبان عدد و رقم می‌گوید که مشکلات جدی داریم. بعد از آنکه بحث‌های مفهومی شد و بدون درنظر گرفتن افراد و شخصیت‌ها مسایل را لیست کردیم، در جلسات آخر بود که گفتیم تقریباً ظرف مشخص شد و مظروف چه کسی باید باشد تا مسایل را به پیش ببرد. هرچند اگر در این زمان مصداق خاصی مشخص شود، تبعات مثبت و منفی از نظر تبلیغات دارد. ولی باید جهت‌گیری مشخص شود و فلسفه شرفیابی خدمت جنابعالی همین حالت در نظر گرفتن شرایط فعلی زمان و توجه به مسایل آینده است. ○ می‌دانیم که فعلاً احزاب به یک شکل سیستماتیک و تشکیلاتی نمی‌توانند جنبش اجتماعی به راه بیندازند. هنوز باید روش‌هایی را که در طول 25 سال برای ایجاد جنبش اجتماعی امتحان کردیم، پیش ببریم. مردم ما با کلیات و حرف‌های تشکیلاتی بسیج نمی‌شوند. الان حدود 10 ماه تا انتخابات داریم.  برای فعال شدن انتخابات باید از سه ماه دیگر شروع کنیم، وگرنه جنبش اجتماعی برای انتخابات به راه نمی‌افتد. مردم ما هم طوری هستند که نمی‌گویند مدیر فلان حزب هستیم و یا عضو چه حزبی هستیم. می‌گویند چه کسی مصداق شماست. به هرحال شخصیت‌ها برای آنها مهم است. این که حضرت‌عالی مطرح شوید، یک جور می‌توان مردم را بسیج کرد. هرکس دیگر هم مطرح شود، به همین صورت است. در هر صورت حتی برای برنامه‌ریزی‌های حزبی ما که بتواند در جامعه تاثیر خوبی بگذارد، باید مصادیق زودتر روشن و مشخص شود. فکر نمی‌کنم بتوانیم 6 یا 8 ماه دیگر این کار را بکنیم. مردم در مورد انتخابات غیرقابل پیش‌بینی عمل می‌کنند چه در مشارکت و چه رأی دادن آنها نمی‌توان‌در دقایق آخر عمل کرد. اگر علائمی از حضرت‌عالی دریافت کنیم، انگیزه‌ ما برای برنامه‌ها و فعالیت‌های بعدی بیشتر خواهد بود و تکلیف ما روشن خواهد بود. اولاً سپاسگزاریم که ما را پذیرفتید. نکته مهم این است که ما در داخل کشور با مسایلی مواجه هستیم که به نوعی با حالتی که اشاره فرمودید مشابهت دارد. فاصله‌ای که بین نسل‌ها وجود دارد، نوعی عصیان و بحران که در تفکر نسل دوم و سوم وجود آمده و تعلیم‌های غلطی که به آنها داده‌اند، به نظر می‌رسد باید برای اینکه بتوانیم انقلاب را استمرار بدهیم، منطق انقلاب را به نسل بعد از خودمان که آنها را درک می‌کنیم، منتقل کنیم. در این زمینه قصور زیادی و کارهای منفی زیادی هم انجام شده است. یعنی تولید اندیشه‌ای شده که آنها را متقاعد کرد که باید این فاصله ایجاد شده را حفظ کنند و به غلط تعدادی از آنها دنبال منجی‌های کاذب می‌گردند. این نکته برای استمرار بستر فکری تشیّع در ایران مهم است. الان یک بحران کارآرایی هم در کشور داریم یعنی سیستم‌های اقتصاد، اجتماعی، اداری آنگونه که باید و شاید کارآمد نیستند و حتی افرادی که می‌خواهند درست کار کنند، از جاهایی با تهدید و انزوا روبرو می‌شوند و جسارت و جرأت را برای اصلاح امور در خودشان نمی‌یابند و این تصور به وجود می‌آید که کسی باید زمام امور را در دست بگیرد که هم حق را دریافت کرده باشد و منطبق با حق عمل کند و به قول مردم یک سرو گردن از بقیه بالاتر باشد. مطلب بعدی همین بحرانی است که در سطح بین‌المللی با آن مواجه هستیم. به هرحال آنها خیزی برداشتند و به لطف الهی در مسئله عراق‌گیر کردند و هزینه‌هایشان بالا رفته است. اگر این هزینه‌هایشان بالا نمی‌رفت، لبه حملات را به ما متوجه می‌کردند، ولو به صورت ایذایی و نه غیرمستقیم. معلوم نیست این وضعیت تاکی ادامه می‌یابد. حال اگر یک نفر عادل بیاید و در شرایط کنونی کشور، طرح و اندیشه و جامعیت در اداره امور مملکت نداشته باشد، این بحران‌ها و شکاف‌ها پیشرفت بیشتری خواهد کرد و جامعه را دچار مشکلات متعددی خواهد کرد. روند سازندگی و توسعه که الفبای کتاب امور اجرایی حضرت‌عالی بود، متوقف‌تر خواهد شد. الان در جامعه کارشناسان و افراد بی‌غرض و غیرسیاسی و متخصص مقایسه می‌کنند و وقتی این فرصت‌ها را در کنار هم قرار می‌دهند نتایجی به دست می‌آورند و گاهی اوقات افسوس می‌خورند. بدون اینکه بخواهیم کارآیی‌ها و توانایی‌هایی را که در گذشته و در دوره جدید شاهد بودیم، انکار کنیم. اما الان فرصت این مقایسه در جامعه فراهم شده است. فکر می‌کنیم اگر کسی بیاید که فردی باشد که شما امیدوار باشید بتواند براساس این زیرساخت‌ها کار را ادامه بدهد،  بحران‌هایی که اشاره شد، دامنگیر جامعه خواهد شد. وقتی جنابعالی وارد صحنه شوید و یا با اشاره مقام معظم رهبری زمان امور را به دست بگیرید، باز ما هزینه بیشتری خواهیم داد. بالاخره ما تجربه مالزی را داریم که ساختند و پرداختند و بعد از 20 سال در یک شرایط متوازن با یک روند نظارت شده واگذار به دیگران کردند. در جاهای دیگر هم این اتفاق افتاد. ولی ما وارد خلاء شدیم و حال اگر بخواهیم بلند شویم، نمی‌توانیم. فکر می‌کنم الان بیش از هرچیز به یک مصلح و یک منجی و نه یک رئیس جمهور معمولی نیاز داریم. به نظرم دوستان باید یک مقدار جهت‌گیری را به سمت مقام معظم رهبری بگیرند خدمت ایشان برسند و موضوع را با ایشان مطرح کنند و ایشان از حضرت‌عالی بخواهند. در آن برهه‌ها هم وقتی فشارها روی شما متمرکز می‌شد و شما روی حساب نجابت و اصالت ذاتی استنکاف می‌کردید، امام آن کار را به شما واگذار می‌کردند. فکر می‌کنم دوستان باید این راه را در پیش بگیرند تا ان‌شاءالله ببینیم به کجا می‌رسیم. ○ خیلی رک بگویم که به لحاظ شخصی و خودخواهانه اگر بخواهیم قضاوت کنیم شاید بهترین وضعیت برای شما این باشد که بلاتشبیه همین راه نلسون ماندلا را در پیش بگیرید. درعرصه سیاست در ایران در جایی هستید که بدون مبالغه و اغراق تاریخ شما را فراموش نخواهد کرد. بعنوان شخصیتی که  تمام وجودتان را قربانی انقلاب و کشور کردید. مطلب دوم اینکه عدم تصمیم‌گیری شما الان در داخل جامعه اثر سوء می‌گذارد. یعنی بسیاری منتظر هستند. نکته سوم اینکه جامعه ما الان در دو طیف افراط‌گرایی به پیش می‌رود. افراط‌گرایی التقاطی و افراط‌گرایی تحجّری. یعنی بخشی از دوستان ما که شاید از لحاظ مبنایی به هم نزدیک باشیم، به دلیل انتخابات شوراها و انتخابات اخیر مجلس افراط‌گرایی متحجرانه را در پیش گرفتند و تحلیل آنها هم کاملاً غلط است و تصور می‌کنند که ما الان همه چیز را به دست آوردیم. در حالی‌که ما بر روی عدم مشارکت مردم باید حساب کنیم. افراط‌گرایی التقاطی هم که چند سالی تجربه کردیم و هنوز در جایگاه خودش وجود دارد. نکته‌ای که آقای دکتر نوبخت اشاره کردند، این است که آن کسی که بتواند دوباره جامعه را به خط تعادل برگرداند و از تمام ظرفیت‌ها استفاده کند، کسی بجز شما نیست. لذا من فکر می‌کنم که حضرت‌عالی ان‌شاءالله باید زودتر تکلیف را مشخص کنید.هاشمی دوستان ما از زوایای مختلف قضیه را تحلیل کردند. من به واسطه اینکه اهل تاریخم، می‌خواهم از موضع تاریخی‌ انتخابات نهم را تحلیل کنم. اما قبل از آن باید به دو نکته اشاره کنم: 1- گذشته چراغ راه آینده است. 2- سیاست گذشتگان تاریخ امروز است و سیاست امروز تاریخ فرداست. ما 8 دوره انتخابات ریاست جمهوری داشتیم و دوره مهمی را در سال آینده خواهیم داشت. در سال‌ها پیش کار تحقیقاتی کردم که نشان می‌دهد از 8 دوره انتخابات ریاست جمهوری، 7 دوره شباهت بالای 90 درصد به هم دارند و یک دوره متفاوت است. نکته جالب در این است که در این 7 دوره‌ای که شبیه هم هستند، حداقل 5 درصد مردم شرکت کردند که کمترین شرکت کننده در سال 72 بود که 17 میلیون از 30 میلیون شرکت کردند و جنابعالی در آن انتخابات با رأی نزدیک 11 میلیون موفق شدید بالای 50 درصد آرا را به خود اختصاص دهید. آن هفت دوره چه ویژگی‌های داشتند؟ این خیلی مهم است. می‌‌خواهم بگویم که الان نظام باید به یک استراتژی برسد و این بلاتکلیفی می‌تواند برای کلیات نظام مشکل ایجاد کند. این 7 دوره نشان می‌دهد که 50 درصد مردم در انتخابات شرکت کردند و کسی رأی آورده که وزن سیاسی بالایی در افکار عمومی داشته و مورد حمایت نظام بوده است. در دو دوره جنابعالی رأی آوردید. در دو دوره مقام معظم رهبری رأی آوردند. یک دوره مرحوم شهید رجایی رأی آوردند. دوره دوم آقای خاتمی از دوره 76 متمایز بود. چون آقای خاتمی توانسته بود یک چهره با وزن سیاسی از خودش درست کند. حتی اولین دور انتخابات که جنابعالی هم مستحضر هستید، اگر بنی‌صدر رأی آورد، به این خاطر بود.  توانسته بود بسیاری از علما مثل آقای دستغیب را و جامعه روحانیت را با خود داشته باشد. فقط حزب جمهوری و دوستان شما بودند که تشخیص داده بودند بنی‌صدر چه ماهیت فکری دارد. اگر می‌خواهیم از 48 میلیون آراء ایرانی 24 میلیون رأی داشته باشیم تا به انتخابات مشروعیت بدهد، باید شخصیتی را بیاوریم که مثل 7 دوره وزن سیاسی بالایی داشته باشد و بتواند حداقل 12 میلیون را بیاورد و شما تنها کسی هستید که می‌توانید بخشی از آراء مردم را که در چپ و یا در راست متجلی می‌شوند و یا طیف وسط را با خود داشته باشید. اینکه بخشی از چپ به شما تمایل دارد می‌تواند یک نقطه مثبت باشد. بخشی از راست هم همینطور و توده‌هایی که مستقل عمل می‌کنند. اگر این سناریو پیاده نشود، چه اتفاقی می‌افتد؟ دو فرض بیشتر نداریم: فرض اوّل این است که مثل 76 شود یعنی چهره‌های هم وزن سیاسی با سابقه‌های تاریخی و درخشان در انقلاب بیایند و با هم رقابت کنند. چه اتفاقی می‌افتد‌؟ فرض می‌کنیم آقای x بوسیله طیف راست و محافظه‌کار حمایت شود سقف آرای در آنها در جامعه همانطور که در انتخابات 76 دیدیم، هفت، هشت میلیون است. یا در همین انتخابات اصولاً نیروهای مطرح آبادگران و اصولگرا چه درصدی از آراء را داشتند؟ نهایتاً 30 درصد. طیف چپ هم می‌تواند کاندیدا بیاورد که البته مقبولیت 76 را ندارد. چون 8 سال آزمایش را پس داده و خیلی از توده‌هایی که آن روز دچار توهمات شده بودند، دیگر در انتخابات شرکت نمی‌کنند، همانطور که روند نزولی را در انتخابات شوراها و مجلس داشتیم و به 51 درصد رسید. بنابراین 50 درصدی که در انتخابات قبلی اتفاق می‌افتاد، دیگر نداریم. اما اگر سناریوی نظام به سمتی برود که ما رقابت ایجاد کنیم، به نظر می‌رسد که برای آنکه 24 میلیون بیایند که آراء شناور 12 میلیونی در اینجا وجود دارد و اگر بپذیریم سقف چپ و راست 12 میلیون است، در اینجا باید قطب سومی باز شود و فکر می‌کنم اگر جنابعالی استنکاف داشته باشید، در اینجا می‌توانید ارشاداتی داشته باشید و چهره‌ای را که در تفکر شما بگنجد، - اگر فرض اول را قبول نکنید - هدایت کنید تا بیاید و ما یک رقابت جوانمردانه را در انتخابات نهم داشته باشیم تا به دنیا بگوییم نظام ما با 50 درصد مشروعیت دارد. ● با این بحث‌هایی که آقایان کردند، همه بحث‌ها را جدی می‌گیریم و نتیجه هم این باشد که تلاش فعلی ما باید روی شکستن بن‌بست باشد و نگرانی‌ از بن‌بست نداشته باشد. بالاخره حقایق تا دو سه ماه آینده روشن‌تر می‌شود و واقعاً به آنجایی برسیم که شما فرمودید. آنگاه نوبت ما خواهد بود. اینکه چه کار کنید اولویت اقدام شما باید این باشد که بروید و بن‌بست را بشکنید. اگر دیدید نمی‌شود و من باید بشکنم، آنگاه نوبت من می‌شود. الان نوبت شماست.