بدون تردید آیتالله هاشمی رفسنجانی از ستونهای اصلی انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی ایران است و زندگی و افکار ایشان در تاریخ سیاسی ایران و اسلام مورد توجه قرار خواهد گرفت. روشن است که این شخصیت با درک خاصی از اوضاع زمانۀ خود پا به عرصۀ انقلاب گذاشت و درطول ۳۷ سالی که مسئولیتهای کلیدی را در جمهوری اسلامی ــهمچون ریاست مجلس، فرماندهی جنگ، ریاست جمهوری و ریاست مجمع تشخیص مصلحت نظامــ برعهده داشت نیز دکترین مشخصی را در ذهن میپروراند.
شاید بتوان گفت اکثر سیاسیون ایران معتقدند که دکترین آیتالله در سیاست داخلی «توسعه وسازندگی اقتصادی» و «اعتدال سیاسی» بود. این برداشت بدین جهت است که آیتالله هاشمی، بعد از جنگ، زمام امور اجرایی کشور را در دست گرفت و طبیعی بود که همت اصلی او بازسازی ویرانههای وسیع جنگ هشتسالهای باشد که تقریباً همۀ قدرتهای جهان در این ویرانی مشارکت و از بغداد متجاوز حمایت کرده بودند. صدها شهر و روستا و بخش عظیمی از صنایع و تأسیسات زیربنایی کشور نابود شده بود، صدها هزارنفر شهید و مجروح شده بودند، صدها میلیارد دلار خسارت به کشور وارد شده بود و خزانۀ کشور هم خالی و بدهکار بود. آقای هاشمی در دوران هشت سال ریاست جمهوری خود بخش عظیمی از ضروریترین بازسازهای کشور را به اتمام رساند و کشور را روی مسیر صنعتیشدن قرار داد. بدین جهت او را «سردار سازندگی» نامیدهاند.
بعد از انقلاب همیشه دو جناح سیاسی در کشور در تقابل و برای حذف یکدیگر میکوشیدند و خود را مستحق قدرت میدانستند. آقای هاشمی «وزنۀ تعادل» جناحهای سیاسی کشور بود و همیشه سعی میکرد هر دو جناح در قدرت مشارکت داشته باشند. لذا گاهی از جناحِ بهاصطلاح راست و گاهی از جناحِ بهاصطلاح چپ حمایت میکرد تا تعادل را برقرار کند. درعینحال حداکثر تلاش خود را به خرج میداد که افراطیونِ هر دو جناح را منزوی و چهرههای معتدل دو جناح سیاسی را تقویت کند. بعد از تندرویهایی که در نیمۀ دوم دهۀ هفتاد از برخی از چهرههای افراطی جناح اصلاحطلب در دورۀ دولت اصلاحات مشاهده شد، محمود واعظی، علی جنتی و من اولین کسانی بودیم که توسط آیتالله تشویق به تشکیل حزبی به نام «حزب اعتدال و توسعه» شدیم. با دهها ساعت بحث و گفتوگو دربارۀ ضرورت ایجاد چنین جریانی و بیش از سیسال آشنایی نزدیک با ایشان، تردیدی ندارم که در سیاست داخلی، مشی آیتالله توسعۀ صنعتی و اقتصادی و اعتدال سیاسی بود. مطلوب ایشانْ الگوی حکومتی بود که احزاب قدرتمند و مستقل و معتدل داشته باشد.
بسیاری از کسانی که در حوزۀ سیاست خارجی با ایشان حشرونشر داشتند، معتقدند که دکترین وی در سیاست خارجی «روابط حسنه با جهان» بود. او در روابط با بلوک شرق همچون روسیه و چین و هند بهدنبال «روابط راهبردی» بود. حقیقت هم این است که سنگ بنای روابط راهبردی با این کشورها را هم ایشان گذاشت. آیتالله هاشمی، در زمان ریاست مجلس، سفری به مسکو داشت و روابط سیاسیـنظامی با روسیه را پایهگذاری کرد. در دوران ریاست جمهوری نیز همین مسیر را با کشورهای کلیدی بلوک شرق همچون چین و هند ایجاد کرد.
در روابط با غرب، آیتالله بهدنبال «عادیسازی روابط با اروپا» و «رفع خصومت و تشنج در روابط با آمریکا» بود. در دورۀ ریاست جمهوریِ او، پیشرفتهای مهم و بیسابقهای در روابط ایران و اروپا به وجود آمد که متأسفانه بهخاطر حوادث تروریستی در کشورهای اروپایی همچون آلمان و فرانسه و سوئیس و ایتالیا، این روند پایدار نماند. روابط در سطح سران ایران با یک کشور اروپایی در دورۀ ایشان با تماسها و گفتوگوهای مستقیم تلفنی آیتالله هاشمی با هلموت کهل صدر اعظم آلمان شکل گرفت. کمیسیونهای مشترک اقتصادی و فرهنگی با بسیاری از کشورهای مهم اروپایی راه افتاد و اروپا از سیاستهای خصمانۀ آمریکا علیه ایران فاصلهای آشکار گرفت. گفتوگوهای آیتالله و صدراعظم آلمان موجب شد که هلموت کهل با چراغ سبز تهران، با رئیسجمهور آمریکا برای کاهش تشنج در روابط تهرانـواشنگتن وارد گفتوگو شود که بهخاطر برخورد سرد بیل کلینتون به نتیجه نرسید.
در روابط با جهان اسلام هم راهبرد «اتحاد» و با کشورهای همسایه «راهبرد همکاری جامع منطقهای» را تعقیب میکرد. در دوران ریاست جمهوریِ او، ایران به کشورهای عرب حاشیۀ خلیجفارس پیشنهاد تشکیل یک سیستم جمعی همکاریهای منطقهای را داد، اما بهخاطر مخالفتهای آمریکا، این مهم به نتیجه نرسید. درعینحال آیتالله هاشمی ازطریق روابط دوستانه توانست روابط ایران و عربستان را بهبود بخشد، بهنحویکه این حسن روابط تا پایان دورۀ ریاست خارجی آقای خاتمی ادامه یافت. روابط حسنۀ ایران و عربستان نیز موجب عادیشدن روابط ایران و سایر اعضای شورای همکاریهای خلیجفارس گردید.
بنابراین، بیجهت نخواهد بود اگر اکثر سیاسیون کشور معتقد باشند که برقراری روابط حسنه و رفع تشنجْ اساس دکترین سیاست خارجی آیتالله بود. از نظر من همۀ اینها درست است، اما آیتالله در سیاست داخلی و خارجی دنبال دکترین مهمتری بود. آرزوی وی این بود که جمهوری اسلامی «حکومت الگو» باشد. روزی از ایشان پرسیدم که برخی میگویند که شما بهدنبال الگوی مالزی، کرۀ جنوبی یا ژاپن هستید؛ فرمودند در بین کشورهای اسلامی مالزی کشور موفقی بوده و خیلی چیزها دارد که ما میتوانیم از آن یاد بگیریم اما نهایتاً مالزی الگوی نهایی یک کشور اسلامی نیست. کشورهایی مثل کرۀ جنوبی و ژاپن هم در توسعۀ صنعتی و اقتصادی موفقیتهایی فوقالعاده داشتهاند که ما باید از تجربۀ آنها استفاده کنیم اما نهایتاً کشور اسلامی نیستند. ما معتقدیم که اسلام دین برتر است، جمهوری اسلامی هم به نام اسلام برقرار شده، بنیانگذاران آن هم روحانیت شیعهای است که هزار سال برای تشکیل حکومت اسلامی مبارزه کرده است. آرزوی من این است که جمهوری اسلامی در تحقق ارزشهای فرهنگ اسلامی، توسعۀ اقتصادی و صنعتی، امنیت، آزادی و استقلال بتواند الگویی برای کشورهای اسلامی و کل جهان باشد (نقل به مضمون).
آیتالله همۀ عمر خود را برای تحقق این دکترین صرف کرد. از آخرین گفتوگویی که با او داشتم متوجه شدم که او به آروزی خود نرسیده است، زیرا بیش از یک ساعت از ضعفهای موجود، بهویژه از فساد در دستگاههای کشور، درد دل کرد.
[۱]. دانشآموختۀ دکتری روابط بینالملل از دانشگاه کنت انگلستان؛ سفیر جمهوری اسلامی در آلمان (۱۳۶۹)؛ معاون بینالملل مرکز تحقیقات استراتژیک ازسوی دکتر روحانی و مشاور سیاست خارجی دبیر شورای امنیت ازسوی دکتر علی لاریجانی (۱۳۸۴). پژوهشگر ارشد دانشگاه پرینستون آمریکا (۱۳۸۸).