اگر تاریخ درست ثبت نشود و با انحراف ها، کج فکری ها و تأویل های غیر واقعی ثبت شود، با زیاد شدن فاصله زمانی شاید کشف واقعیات تاریخ سخت باشد. طبیعی است که این کار باید زود شروع شود، درست استمرار پیدا کند و توسط دوستان، علاقمندان و کسانی که خودشان را به راه گذشتگان مدیون می دانند رصد شود.
کار پیش از انقلاب تقریبا یک تقسیم کار نانوشته داشت. بعضی از شاگردان امام روی کارهای فرهنگی متمرکز شدند و بعضی ها روی بحث های پرخاشگری، افشاگری و تهییج جامعه متمرکز شدند. حضرت امام فرمود سربازان من در گهواره ها هستند. این یک تنگر جدی بود برای کسانی که خودشان را سرباز امام و راه ولایت می دانستند و این موقعیت را احساس کردند که باید نسل انقلاب را تربیت کنند و امت را آن طوری پرورش دهند که توان تحمل جمهوری اسلامی را داشته باشد. آخرین برخوردهای سفاکانه رژیم شاه هم حمله به دانش آموزانی بود که اویل نهضت امام بچه های شیرخواره ای بودند که برای نهضت و حرکت آماده شدند.
شاید یکی از بزرگترین مأموریت هایی که حضرت امام برای خودشان قائل بودند، بعد از تأسیس جمهوری اسلامی، پالایش کردن جمهوری اسلامی و تعریف خط امام بود. خط امامی که به تعبیر خود حضرت امام «عالم محضر خداست. در محضر خدا معصیت نکنید.» حضرت امام با تمام وجود به این جمله باور داشت و عمل می کرد. ایشان قاطعانه فرموده اند که در تمام طول عمرم از هیچ چیز و هیچ کس جز خد نترسیده ام. اگر کسی عالم را محضر خدا بداند طبیعی است که به این وضعیت و این موقعیت می رسد.
فکر می کنم همان زمانی که شهید رجایی شهید باهنر را به عنوان نخست وزیر معرفی کردند، حضرت امام بخث دولت کریمه را مطرح کردند. آرزو و امید امام این بود که دولت کریمه با این دو عنصر بتواند مستقر شود و استمرار پیدا کند.
این جمله از شهید رجایی زیاد نقل شده که بعد از ریاست جمهوری می گفت من فقط نگران پاسخ دادن به این یازده میلیون جمعیتی هستم که به من رأی داده اند. من نمی دانم که در پیشگاه عدل الهی آیا می توانم پاسخ تک تک اینها را بدهم. بزرگترین دغدغه و نگرانی اش این بود.
روزی که شهید باهنر به عنوان وزیر آموزش و پرورش از مجلس رأی اعتماد گرفت یک خبرنگار سؤال کرد که چه حالی دارید؟ گفت من تا دیروز چهار فرزند محصل داشتم و از امروز یازده میلیون فرزند دارم. از امروز می دانم که باید پاسخ تک تک اولیاء این بچه ها و تک تک ساعاتی که از عمر این بچه ها تلف می شود و تک تک کسانی که به وزارت بنده امید بسته اند را بدهم. حسش را این طوری به مخاطبین انتقال داد.
هشتم شهریور ماه 60 ما کرمان بودیم. به واسطه اینکه باید پدر را می آوردیم، ما به تشییع نرسیدیم. شب در حسینیه جماران جلسه ای بود و ما هم رسیدیم و به جمع پیوستیم. هاشمی رفسنجانی می فهمید که هفت تیر و هشت شهریور چه اتفاقی افتاده است. با آن روحیه، شاید در 15 دقیقه ایشان تلفنی شورای ریاست جمهوری را تشکیل داد، آیت الله مهدوی کنی را به عنوان نخست وزیر انتخاب کرد و روند کار را روی ریل انداخت.
در آن شرایط هم آیت الله هاشمی رفسنجانی دست از تزریق امید و اعتماد بر نمی داشت. شاید 20 سال پای خطبه های مرحوم هاشمی رفسنجانی در روزهای قدس بودم. بعضی وقت ها خطبه هایی که بعد از ایشان در روزهای قدس می شنوم، واقعا، هیچ.
منبع: آیین نخستین سالگرد افتتاح خانه موزه آیت الله هاشمی رفسنجانی و گرامی داشت شهدای هفتم تیر و هشتم شهریور