فیلم سینمایی ماجرای نیمروز (رد خون) روایتگر مقطعی حساس از تاریخ معاصر ایران در بهار و تابستان سال شصت و هفت می باشد که به تصویرگری بخشی از جنایت های سازمان یافته سازمان مجاهدین خلق ایران (منافقین) پرداخته است. این بخش از تاریخ انقلاب اسلامی به دلیل حساسیت فوق العاده آن در پایان یافتن جنگ تحمیلی هشت ساله حزب بعث عراق بر علیه ایران و عملیات مرصاد، نیازمند نگاهی عمیق و موشکافانه در اسناد تاریخی است که در جای خود محتاج بررسی است.
اما این اثر سینمایی دو نکته اساسی در خود مستتر دارد که نگارنده را به نوشتن این یادداشت کوتاه مصمم نمود. مقدمتاً باید متذکر شد که روایت یک داستان تاریخی باید در نهایت صداقت و امانت داری و به دور از هر گونه سلیقه شخصی، سیاسی یا سفارشات صورت گیرد و باید بین ساخت یک اثر مبتنی بر وقایع ثبت شده در تاریخ با اثری تخیلی که پتانسیل هر گونه حذف و اضافه بنا بر سلیقه سازندگان را دارا می باشد، تفاوت قائل بود.
نکات مستتر اشاره شده در فیلم حول محور یکی از موثر ترین و برجسته ترین شخصیت های تاریخ معاصر ایران، یعنی مرحوم آیت الله هاشمی رفسنجانی (ره) قرار دارد. اول اتهام تکراری تحمیل قطعنامه 598 برای آتش بس یا به عبارتی خوراندن « جام زهر » به حضرت امام خمینی (س) است و دیگری سانسور کامل نقش آن مرحوم در فرماندهی و مدیریت عملیات مرصاد و شکست مفتضحانه منافقین کوردل در روزهای آغازین مرداد شصت و هفت می باشد.
سخن راقم این سطور با سازندگان فیلمی که خود با اشتیاق مخاطبان را به تماشای آن دعوت نمودم آن است که حق انتقاد بدور از تخریب نسبت به عملکردهای آیت الله هاشمی در دوران حیات سیاسی ایشان برای همگان محفوظ است. سازندگان این فیلم می توانند آقای هاشمی را دوست نداشته باشند، به عملکرد او نقد یا حتی با او دشمنی داشته باشند، یا نظیر عموم همفکران سیاسی خود آن امین امام و رهبری را بی بصیرت و سازش کار و ساکت فتنه و ... بدانند؛ [ گرچه غالب این طیف سیاسی (ظاهراً) هاشمی دهه شصت را انقلابی و با بصیرت می دانند و معتقدند آن مرحوم در سالهای پایانی عمر خود در دهه نود از آرمان های بلند امام، رهبری و انقلاب فاصله گرفته است که صد البته این پارادوکس با طرح اتهام جام زهر خوراندن به امام راحل (س) فاقد هر گونه سنخیت است ] اما حق ندارند با دست بردن در تاریخ ثبت شده انقلاب و دفاع مقدس که هنوز شاهدان عینی و اسناد فراوانی از آن موجود است، در غالب یک اثر هنری به تسویه حساب سیاسی بپردازند.
حال به طور اختصار به این دو نکته مهم که یکی به صورت ایجابی و دیگری به شکل سلبی در (ماجرای نیمروز رد خون) آمده می پردازیم؛
یک) خوراندن جام زهر
سالهاست وابستگان به یک طیف سیاسی در رسانه های مکتوب و غیر مکتوب در صدد القاء شبهه ای تاریخی به ذهن عمومی جامعه هستند و آن تحمیل پذیرش قطعنامه 598 و پایان یافتن جنگ توسط آیت الله هاشمی به امام خمینی (س) یا به عبارتی خوراندن (جام زهر) به ایشان است و در اثنای فیلم ماجرای نیمروز (رد خون) نیز با آوردن نام آقای هاشمی رفسنجانی به طعنه و کنایه این شبهه تجدید گردیده است.
برای یافتن حقیقت این ماجرا، سیری در اتفاقات جنگ در جبهه و پشت جبهه از آغازین روزهای فروردین شصت و هفت تا روزهای پایانی تیر همان سال امری ضروری است.
در طول چهار ماه پایانی جنگ اتفاقات بسیار مهمی در جبهه ها به وقوع پیوسته که به طور اختصار و تیتر وار از این قبیل است:
* حمله ارتش عراق با مشارکت منافقین به فکه
* سقوط فاو که به مدت دو سال و سه ماه در اختیار ایران بود
* همکاری گسترده ارتش عراق با منافقین در حمله به مهران و دهلران
* بکارگیری سلاح های شیمیایی از جمله گاز خردل و گاز سیانور توسط بعثیان و تجهیز ارتش عراق به سلاح های میکروبی
* تهاجم گسترده به جزایر مجنون
علاقمندان برای بیشتر آشنا شدن با فضای آن روزهای جنگ می توانند به کتاب (سیری در جنگ ایران و عراق، آغاز تا پایان) که توسط مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ سپاه پاسداران در سال هفتاد و شش به زیور طبع آراسته گردیده مراجعه نمایند.
اما به موازات جبهه، در این دوران اتفاقات زیادی نیز در پشت جبهه به وقوع پیوسته است. پس از سقوط مهران و شکست خط ارتش در طلائیه با عبور از کمین ها در تیر ماه که شرایط حادی را برای جنگ رقم زده بود و ادامه سرخوردگی های رزمندگان که از سقوط فاو در چند ماه پیش آغاز شده بود و وحشت مردم از صدمات شیمیایی های اخیر، انهدام ناو مسافربری ایران تسوط ناو آمریکایی بر فراز خلیج فارس و کشته شدن تمام 298 نفر سرنشین آن (از کادر پرواز تا مسافران که زنان و کودکان زیادی نیز در بین آنها بودند) بسیاری از مسئولان کشور را بر آن داشت به دنبال راه چاره و عبور از این بحران، به خاتمه جنگ بیاندیشند. از قائم مقام وقت رهبری تا سران قوا، فرماندهان عالیرتبه ارتش و سپاه، بسیاری از نمایندگان مجلس خصوصا در ماه پایانی طی جلساتی به خاتمه جنگ اشاره داشتند که با مرور کتاب (پایان دفاع، آغاز بازسازی) که به خاطرات روز نوشته آیت الله هاشمی رفسنجانی در سال شصت و هفت اختصاص دارد شرح مذاکرات و نقل قول های مستند آن دوران قابل رویت است.
پس تنها رئیس وقت مجلس شورای اسلامی خواهان خاتمه جنگ نبود؛ اما امام بنا بر قول آقای هاشمی همچنان به (مقاومت تا آخرین حد) تاکید داشتند و به تعبیر رئیس مجلس به خواست امام تمکین شد.
در نهایت جلسه سران قوا (متشکل از آیات خامنه ای، موسوی اردبیلی، هاشمی رفسنجانی و آقایان حاج سید احمد خمینی و میرحسین موسوی) در روز پنج شنبه بیست و سوم تیر، ختم جنگ به عنوان تصمیم مورد اتفاق نظر به تصویب رسید و سپس در همان روز اعضای این جلسه با حضور در نزد امام (س)، شرح مبسوطی از مشکلات جنگ و جزئیات شکست های اخیر خدمت ایشان ارائه کردند. رهبر انقلاب در پاسخ از آقایان (راه حل) خواستند و « ختم جنگ » به اتفاق به امام پیشنهاد شد.
دو روز بعد امام خمینی (س) طی پیامی که در فیلم یاد شده و نزد برخی اهالی سیاست تنها جام زهرش خوانده شد، ضمن اعلام پذیرش قطعنامه 598 سازمان ملل متحد از سوی ایران مبنی بر خاتمه جنگ فی ما بین عراق و ایران؛ اعتراف فرماندهان نظامی سپاه و ارتش نسبت به عدم امید به پیروزی به زودی، نامه فرمانده سپاه (آقای محسن رضایی) مبنی بر درخواست امکانات زیاد برای ادامه جنگ و پاسخ دولت مبنی بر قادر نبودن تأمین آن را از دلایل این تصمیم تاریخی برشمردند.
حال باید دید اتهام دو سویه نفوذ پذیری به امام که نمایانگر شخصیتی انفعال پذیر از ایشان و خوراندن جام زهر که نمایانگر خیانت آقای هاشمی به آرمان انقلاب و امام است بر اساس کدام سند تاریخی معتبر قابل اثبات است. اساساً کسانی که اتهام خیانت به امام و سازشکاری با دشمن را به آیت الله هاشمی می زنند، برای افکار جوانانی که در سالهای حماسه و خون پا به عرصه گیتی نگذارده بودند چه جوابی دارند که چگونه همان هاشمی که در میانه خرداد آن سال سرنوشت ساز به پیشنهاد حضرت آیت الله خامنه ای (رئیس جمهور وقت) به امام و موافقت ایشان به سمت جانشینی فرماندهی کل قوا با تمامی اختیارات منصوب گشته و عهده دار مسئولیتی شده که در طول دوران رهبری امام به جز مدت کوتاهی در زمان ریاست جمهوری ابوالحسن بنی صدر در اختیار رهبری انقلاب بوده؛ یک سازشکار خوراننده جام زهر به امام امت می باشد!!
دو) سانسور هاشمی در عملیات مرصاد
بلافاصله پس از پذیرش قطعنامه 598، مرزهای جنوبی و غربی کشور مورد تهاجم گسترده بیگانگان قرار گرفت و در ابتدا مسئولان و فرماندهان نظامی گمانی جز حمله مجدد ارتش عراق نداشتند، امّا پس از مدت کوتاهی خبری بهت مردم و مسئولان را برانگیخت. این حمله نظامی گسترده از سوی سازمان مجاهدین خلق (منافقین) در غالب عملیاتی به نام (فروغ جاویدان) با دستور و رهبری مسعود و مریم رجوی و البته حمایت های هم پیمان عراقی شان صورت گرفته است و هدفی جز رسیدن به تهران و سقوط نظام جمهوری اسلامی ندارد. نیروهای پاکباخته نظامی و مردمی طی عملیاتی که به نام (مرصاد) نامگذاری گردید با قلع و قمع تروریست های جنایت پیشه مجاهدین خلق، آنها را در مناطق عملیاتی غرب کشور به خاک مذلت کشاندند و درس بزرگی به همه متجاوزان دادند.
همان گونه که در بالا گذشت در این مقطع تاریخی آیت الله هاشمی رفسنجانی ضمن ریاست بر مجلس شورای اسلامی، از سوی امام امت به جانشینی فرماندهی کل قوا با اختیارات کامل گمارده شده بود. طبیعتاً فرماندهی کل قوای نظامی در مصاف با منافقین متجاوز بر عهده آقای هاشمی بود. اما عجیب است هر ساله در رسانه ملی به مناسبت سالگرد عملیات مرصاد در برنامه های مربوط به این رخداد تاریخی هیچ نامی از جانشین فرمانده کل قوا یا به عبارتی بهتر (فرمانده جنگ) به میان نمی آید و فیلم سینمائی ماجرای نیمروز رد خون که محوریت داستان خود را عملیات مرصاد قرار داده است، با نمایش تصویر و نام بردن و تجلیل از شهید صیاد شیرازی، در صدد القای آن است که فرمانده مرصاد و تنها عامل سقوط منافقین متجاوز آن شهید دلاور بوده است، در حالی که صیاد دلها و تمامی فرماندهان سپاه و ارتش تحت فرمان آیت الله هاشمی با دستور و نظارت مستقیم ایشان این پیروزی را نصیب لشکر دلاور اسلام نمودند و این حقیقتی انکار ناپذیر در واقعه مرصاد است.
در کتاب (پایان دفاع، آغاز بازسازی) (خاطرات روزنوشته آیت الله هاشمی در سال شصت و هفت) از تاریخ شنبه یکم تا پنچ شنبه ششم مرداد می توانیم نقش محوری نویسنده در فرماندهی همه جانبه عملیات مرصاد را درک نماییم و به هوش، شجاعت، خلوص و شهادت طلبی آقای هاشمی پی ببریم که چگونه ظرف مدت کمتر از یک هفته با مدیریت و بسیج نیروهای تحت امر خود، این پیروزی عظیم را در تاریخ شکوهمند انقلاب اسلامی ثبت نمود.
در آغاز این تجاوز به مرزهای ما به تاریخ یکم مرداد، آقای هاشمی می نویسد: " تصمیم گرفتم به جبهه بروم. چمدان را بستم. ترتیب امور در روزهای غیبت در تهران را دادم. ... دیدم نمی شود در تهران ماند و شاهد پیشروی دشمن بود".
ایشان ظهر روز اول به سمت جنوب که تازه مورد حمله قرار گرفته بود راه می افتد و دوازده نیمه شب به پایگاه هوایی دزفول می رسد. فردا صبح به سمت اهواز حرکت می کند و با ورود به گلف؛ منتظر یار دیرین خود آیت الله خامنه ای (رئیس جمهور) می ماند. در این میان نیز دستورات میدانی لازم را به نیروهای نظامی محلی و اعزام شده صادر می کند و شرح آن در خاطرات دوم مرداد ایشان موجود است. تا بالاخره آقای خامنه ای اوائل شب وارد گلف در اهواز می شوند.
صبح روز بعد با دریافت خبر تهاجم منافقین به مرزهای غربی کشور و ورود آنان به کرمانشاه؛ آقای هاشمی تقسیم کار نموده و با ماندن آقای خامنه ای در گلف اهواز، ایشان بلافاصله با اتومبیل به سمت باختران (کرمانشاه) که کانون درگیری منافقین متجاوز است حرکت می کند و پس از رسیدن به باختران، در مقر قرارگاه رمضان رحل اقامت می افکند.
آخر شب اطلاعات قرارگاه نجف با ایشان تماس گرفته و به خاطر احتمال اقدامات ضد انقلاب در رابطه با نفوذ منافقین، از ایشان می خواهد محل اقامت خود را که در نزدیکی خط مقدم جبهه جنگ با جنایت کاران منافق است، تغییر دهد. جمله آقای هاشمی در این بخش از خاطرات حائز اهمیت است؛ « قبول نکردم ».
یک و نیم بامداد روز بعد (چهارم مرداد) آقای سنجقی نیز با آیت الله هاشمی تماس تلفنی بر قرار می کند و ضمن اطلاع رسانی حضور جدی منافقین در جاده اسلام آباد – باختران، از ایشان می خواهد محل اقامت خود را تغییر دهند و باز هم هاشمی اعتنایی نمی کند.
یک ساعت و نیم بعد آقای صادق محصولی نزد ایشان می آید. آقای هاشمی در روایت این بخش می نویسد: " از من خواست که محل اقامتم را عوض کنم. با تلخی او را جواب کردم و گفتم بروند جدی تر برخورد کنند" .
[ تنها همین پایمردی فرمانده جنگ در صحنه مرصاد برای نزدیکی به عمق درگیری ها و نظارت دقیق به نحوه مدیریت جبهه ولو به قیمت فدای جان یا اسارت به دست ایادی مزدور منافق، معرّف عمق نقش تاریخ ساز و شجاعانه او برای پیروزی در مرصاد است.]
و اما آقای هاشمی در روز نوشت ششم مرداد که آخرین روز عملیات فتح آور و ظفرمند مرصاد در کتاب درخشان انقلاب اسلامی ملت ایران است؛ می نگارد که پس از اطمینان از شکست حمله مشترک منافقین و بعثیان عراق و تثبیت وضع، ساعت هفت صبح به سوی همدان حرکت کرده و برای هماهنگی های نهایی و تفقد از رزمندگان غیور اسلام در پایان غائله در پایگاه نوژه حاضر شده و ظهر با خبر فتح و ظفر به تهران باز می گردد.
کلام آخر اینکه مردان خدا در طول زندگی خود تنها برای رضای او استقامت کردند و از هیچ چیز نترسیدند. خدا هم آنان را پیروز میدان های نبرد قرار داد و نام شان را در تاریخ ثبت کرد. دشمنان و قلم بدستان و فرماندهان جبهه (هاشمی ستیزی) نیک بدانند که بر اساس پیش بینی حکیمانه پیر مراد انقلاب « هاشمی زنده است تا نهضت زنده است ». چه بخواهند و چه نخواهند نام او برای همیشه در تاریخ ثبت شد، گرچه جسم نحیف و رنجورش قریب سه سال پیش در تاریخی ترین تشییع جنازه پس از امام روی دست ملت قدرشناس بدرقه و در جوار مقتدا و معلمش آرام گرفت.