آیتالله محمدعلی گرامی یکی از همرزمان آیتالله هاشمی رفسنجانی است که اکنون در میان مراجع تقلید قم است. وی در بعضی از فصول کتاب خاطرات خود به فعالیتها و مبارزاتی که به همراه آیتالله هاشمی رفسنجانی داشته پرداختهاست که میخوانید:
نامه «هاشمی» از محل خدمت سربازی باعث خوشحالی امام شد
یکی از اقدامات رژیم برای شکستن روحیه طلاب و مبارزان، موضوع سربازگیری بود. آنها پس از شروع مبارزات ناگهان هجوم آوردند که طلبهها را به عنوان سرباز بگیرند. آقای هاشمی رفسنجانی از جمله آنها بود. ایشان را نیز به سربازخانه بردهبودند و وی پس از مدتی برای امام نامهای نوشت مبنی بر اینکه جای ما خوب است و خیلی خوب شد که به خدمت سربازی آمدیم که گویا این نامه باعث خوشحالی امام شدهبود. انصافاً آقای هاشمی و اکثر طلبهها هر کجا که بودند، خدمت میکردند . دستور این بود و اگر کسی بر خلاف دستور عمل میکرد، توبیخ میشد. در اکثر پادگانها وضع بر این گونه بود . قاعدتاً، این کار برای شکستن روحیه سربازها بود که کاملاً تسلیم مافوق باشند، اما طلبهها که سربازی رفتند، با بیان احکام جوّ را عوض کردند و نسبت به اوضاع قم دیگران را روشن میکردند، لذا امام از این بابت خوشحال بود و گفتهبود که چقدر خوب شد! بگذارید طلبهها به سربازی بروند .
هیاتهای موتلفه و فعالیتهای آنها
زمانی که هیات موتلفه اسلامی شکل گرفت چند نفر از روحانیون نیز در آن نقش داشتند از جمله میتوان از آقایان بهشتی، مطهری، هاشمی رفسنجانی و انواری نام برد .
هیاتهای موتلفه اسلامی، دستجات مذهبی و عزاداری چند مسجد فعال تهران بودند که بسیاری از آنها بازاریان مسلمان بودند و در ماجرای غائله «انجمنهای ایالتی و ولایتی» فعالیت چشمگیری در حمایت از نهضت داشتند و هرکدام به طور جداگانه به قم رفته، برخی از آنها از نزدیک با حضرت امام آشنا شدند . هیاتهای موتلفه به گونهای تشکیل شد که هیچ شباهتی به احزاب و سازمانهای متداول قبل و بعد از خود نداشت. در جلسات هیات بحثهای عقیدتی از سوی مرحوم شهید مطهری و بهشتی آغاز شد. پس از تبعید امام، شاخهی نظامی آن هم تشکیل شد که حسنعلی منصور (نخست وزیر وقت) در تاریخ اول بهمن ۱۳۴۳ به وسیله همین گروه ترور شد . از جمله کارهای بزرگ موتلفه، ترور منصور بود. کسانی که حسنعلی منصور را ترور کردند، جوانانی کاملاً مذهبی بودند و بر اساس عرق دینی به این کار اقدام کردند. رابطین هیات موتلفه با مراجع و به خصوص با امام،آقایان مرحوم بهشتی، شهید مطهری،هاشمی رفسنجانی، انواری بودند. که آقای انواری مدت ۱۲ سال به اتهام اینکه رابطه فتوای ترور بوده و فتوا گرفتهاست، در زندان بود .
شکنجه در زندان
در هفتم مهرماه ۱۳۵۱ توسط ماموران آن رژیم دستگیر شدم. ساواک برای اعتراف و اقرار گرفتن از من شکنجههای بسیاری مرا میکرد اما از سال ۱۳۵۲ شکنجهها شدیدتر شدهبود. شکنجهها خیلی سخت بود . یک مرتبه منوچهر آمد و از درون سلول در حالی که مرا با شلاق میزد به اتاق بازجویی برد و با کابل ضربهای بر فرق سرم زد به طوریکه سرم شکست و خون جاری شد و خودش دکتر برای پانسمان آورد . یک مرتبهی دیگر مرا به صورت صلیب به پنجرههای آهنی اطراف کمیته (نام زندان) بستند و یکی با شلاق بر سر و دستها و بدنم میزد و دیگری با سوزن بر لب،سینه و صورتم میزد و نفر دیگر با آتش سیگار سینهام را سوزاند، یکی دو نفر دیگرهم دائماً با فریاد به من و امام فحش میدادند. وقتی دست و پایم را باز کردند، نتوانستم سرپا بایستم و به زمین خوردیم .
یادم میآید آقای طالقانی در زندان شکنجه نشد. حتی در آخرین زندانی که مدتها با هم بودیم وقتی آمدند لباسهای زندان را به او بدهند تا بپوشد،امتناع کرد و گفت من میخواهم نماز بخوانم و در این لباسها (لباسهای زندان) نماز نمیخوانم و حاضر نشد لباس زندان را بپوشد .
اما آقایان دیگر مثل رفسنجانی، لاهوتی، مهدویکنی، ربانی شیرازی و منتظری شکنجه شدند. آقای منتظری و طالقانی تا اوایل پیروزی انقلاب در زندان بودند. آقایان مهدوی کنی که با آقای لاهوتی هم پرونده بود میگفت که آقای لاهوتی را خیلی شکنجه کردند. آن یک سال که من با این آقایان زندان بودم برایم نعمتی بود. بعضی از آقایان اهل تهجّد بودند. آقای رفسنجانی در آنجا مشغول نوشتن بحثهای موضوعی درباره قرآن بود؛آقای طالقانی درس تفسیر میگفت. آقای منتظری همان بحث فقهی را دنبال و درباره ربا بحث میکرد . یادم میآید داشت زمان حبس ما به دوران انتهایی خود در آن زمان میرسید که نیکسون رئیس جمهور وقت آمریکا به دلیل ماجرای « واترگیت» استعفا داد و جرالد فورد توانست در دوران باقی مانده دوره دوم ریاست جمهوری وی،رئیس جمهور آمریکا شود. اوکه به شاه علاقه زیادی داشت سفارش کردهبود که زندانیهای سیاسی را آزاد نکنید. در آن موقع گفتند که زندانیها را دیگر آزاد نمیکنند. پس از مدتی آقایان لاهوتی، طالقانی، مهدوی کنی و رفسنجانی را گرفتند و آقایان انواری و ربانی شیرازی را از قصر به اوین آوردند. آقای منتظری را هم دوباره گرفتند. ما را نیز پیش این آقایان بردند که حدود ۹ نفر شدیم . بعد حدود سی نفر را آوردند و بردند و ما متوجه شدیم که ساواک میخواهد از این جمع تعهد بگیرد که دیگر با گروههای مسلحانه همکاری نکنند. بعد از این، انشعاب منافقین پیش آمد . نظر آقایان نیز این بود که آنها منافق هستند، پس چرا ما باید آنها را تائید کنیم؟ آقایان هاشمی، طالقانی و دیگران قبول کردند، که آنها منحرف شدهاند و نباید با آنها همکاری و مبارزات مسلحانه را قبول کرد، بلکه ما فقط باید سعی کنیم نام آقای خمینی در مبارزات زنده بماند. همچنین باید با مارکسیستها بیشتر مبارزه کنیم .
فعالیتهای علمی در زندان قصر
وقتی وارد زندان قصر شدم به کار مطالعه و تدریس پرداختم. رئیس زندان میگفت معنی ندارد کتابهای شخصی که زندانی است، در زندان باشد اما کتابهای «عدالت اجتماعی»، «منطق»، «قانون اساسی» و بعضی از کتابهای من در آنجا بود و بعضی از جوانها، آنها را مطالعه میکردند. البته در آنجا فلسفه و منطق را نیز تدریس میکردم. هم چپیها و هم مذهبیها نزد من درس میخواندند. افرادی از کمونیستها نیز سوالاتی فلسفی میکردند. در همان دوران تفسیری نیز از سوره بقره نوشتم.
آقای طالقانی نیز در همین دوران در زندان اوین تفسیر وآقای منتظری درس اسفار میداد. و هر دو در کلاس یکدیگر شرکت میکردند. نسبت به درس آقای طالقانی چند روز تحریکاتی شد و برخی گفتند ایشان حرفهایش مضروعقایدش خراب است. این زمانی بود که ۳۰ نفر را از جای دیگر به اوین آوردهبودند و همه آنها در درس تفسیر آقای طالقانی شرکت میکردند و کمکم این صحبتها شروع شد. این مسائل چند روزی ادامه داشت اما باید بگویم من روش آقای رفسنجانی را خیلی پسندیدم او بسیار عاقل بود و حتی یک روزهم تحت تاثیر حرفها قرار نگرفت و درس آقای طالقانی را هرگز ترک نکرد. حتی من یک یا دو روزتحت تاثیر قرارگرفتم و سر کلاس آقای طالقانی حاضر نشدم.
منبع: خاطرات آیتالله محمدعلی گرامی، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، سال ۱۳۸۱