سالنامه روزنامه ایران نوشت: نخستین مواجهه و آشنایی با «آشیخ اکبر» به سال ۵۳ برمیگردد جایی که مأمور دریافت کمکهای مالی از هاشمی رفسنجانی مشهور به آشیخ اکبر برای مبارزان شهرستان نهاوند بوده است. حجتالاسلام علی یونسی دستیار ویژه رئیسجمهوری در امور اقوام و اقلیتهای دینی و مذهبی است که پیشازاین سابقه وزارت اطلاعات در دولت اصلاحات را نیز در کارنامه خود دارد.
به گزارش گروه روی خط رسانه های خبرگزاری برنا؛ یونسی در این گفتوگو کمکهای مالی آیتالله هاشمی رفسنجانی به مبارزان انقلابی قبل از پیروزی انقلاب اسلامی و منابع درآمد خانواده هاشمی را تشریح میکند و توضیح میدهد که آن مرحوم قبل از انقلاب هم از شم بالای اقتصادی برخوردار بوده و توانسته از سرمایه خود، کارآفرینی کند و ارزشافزوده بیافریند. یونسی از همکاری و همراهی عفت مرعشی همسر رئیس فقید مجمع تشخیص مصلحت نظام در مسیر آیتالله به نیکی یاد میکند. مشروح این گفتوگو را در ادامه میخوانید.
چه زمانی با آیتالله هاشمی آشنا شدید و نوع مناسبات شما با ایشان چگونه بود؟
من زود طلبه و زود هم وارد مسائل سیاسی شدم. انگیزه من برای طلبه شدن، تبعید امام خمینی بود. در نهاوند، از سال ۴۷ با گروه ابوذر آشنا بودم. اعضای این گروه، بچهمحل، همدرس و رفیق ما بودند. اساساً ازنظر ساواک جزو آنان بودم؛ آخوند و مذهبی گروه بودم. هرچند ارتباط تشکیلاتی نداشتم، اما بسیار باهم دوست بودیم.
من نخستین بار در سالهای ۵۲ یا ۵۳ نام آیتالله هاشمی رفسنجانی را شنیدم. زیرا در این سالها بود که اعضای گروه ابوذر در نهاوند دستگیر، تعدادی زندانی و تعدادی نیز اعدام شدند. نهاوند شهر بسیار کوچکی بود و دستگیر و اعدام این افراد رعب و وحشت شدیدی در شهر ایجاد کرد. در آن زمان ۱۶ یا ۱۷ سالم بود.
شما میدانستید که اعضای این گروه کار چریکی میکنند؟
هنگام فعالیت گروه اول نمیدانستم. هرچند با گروه ورزش و تمرین میکردیم، اما نمیدانستیم که چکار میکنند. البته آنان هم بسیار ابتدایی بودند. اما گروه دوم ابوذر، اساساً در خانه ما شکل گرفت. در این هنگام ۱۸ یا ۱۹ سال داشتم. هنگام دستگیری گروه ابوذر در سالهای ۵۳ یا ۵۴، خانوادههای افراد زندانی یا اعدام شده، از اقشار ضعیف بودند و مشکل مالی شدید داشتند.
شهید حیدری، که از شاگردان انقلابی امام بود، امام جمعه شد و در فاجعه هفتم تیر نیز به شهادت رسید، برای کمک به خانواده این افراد، نامهای به من داد و خواست آن را به تهران، به خانه «آشیخ اکبر» ببرم.
پس آیتالله هاشمی رفنسجانی به اسم «آشیخ اکبر» معروف بود؟
آشیخ اکبر برای همه شناخته شده بود. حتی در قم نیز همه از جمله علما آیتالله هاشمی را به نام آشیخ اکبر میشناختند. نامه را به خانه آیتالله هاشمی بردم. خانه معمولیای بود. این نخستین باری بود که ایشان را میدیدم. ایشان بعد از خواندن نامه، یک پاکت پر از پول به من داد و به من گفت «اگر شما را گرفتند، بگو این پول برای خانواده فقرای نهاوند است.»
البته من آن زمان معنی این مأموریت را نمیدانستم، هرچند دو سال بعد از ایران فراری شدم و همان موقع با علی جنتی و محمد منتظری کارهای پنهانی و چریکی داشتیم. پاکت را به شهید حیدری رساندم. از او پرسیدم ایشان کیست؟ شهید حیدری که استاد ما بود، با عظمتی از آقای هاشمی رفسنجانی تعریف کرد که گویی از شخصیت بزرگی هم چون امام خمینی یاد میکند.
شهید حیدری گفت که آشیخ اکبر، از شاگردان و شخصیتهایی است که بسیار مورد علاقه امام است و به خانوادههای مبارزان کمک میکند.
بسیار معروف است که آیتالله هاشمی به مبارزان و انقلابیون، کمک میکردند، اما کمتر کسی گفته است که این کمکها از کجا میآمد، گسترده کمکها چگونه و به چه میزان بود؟
این آخرین باری نبود که آیتالله هاشمی به نهاوند کمک کرد. من تنها واسطه یک کمک بودم. در سالهای ۵۶ و ۵۷ حوادث سختی در نهاوند پیش آمد و ساواک خانه بسیاری از مبارازن را خراب کرد یا آتش زد. نهاوند را ویران کردند. آیتالله هاشمی گروههای بسیاری را برای کمک به مردم شهر فرستاد که سرپرست یکی از گروهها آقای کروبی بود. بعدها متوجه شدم آیتالله هاشمی به همه طلاب قم که در نهضت و مبارزه فعال بودند، به یک نحوی کمک میکند؛ کمک مالی، یا گاهی هم اعطای زمین و خانه.
این کمکهای مالی از کجا و به چه شکلی تأمین میشد؟ شما خبر دارید؟
در سال ۵۸ متوجه شدم که آیتالله هاشمی دو منبع بزرگ مالی دارند. یکی از این منابع، ثروت همسرشان، عفت خانم مرعشی بود. اساساً مرعشیها دو گروه بودند؛ یکی از این گروهها طرفدار شاه و دیگری ضد شاه و البته هر دو گروه ثروتمند. در قدمت و تاریخ این خاندان و خانواده همین بس که مرعشیها نخستین حکومت شیعی ایران را در شمال کشور تأسیس کردند. این خانواده در طول تاریخ، یا از قدرت برخوردار بود یا ثروت یا از هر دو. خود آیتالله هاشمی از یک خانواده روحانی، اما به لحاظ مالی متوسط بود. بنابراین، ازدواج با دختری از این خانواده، زمینه افزایش توان مالی ایشان را فراهم کرد.
ثروت عفت خانم مرعشی شخصی و خانوادگی بود؟
ثروت سرکار خانم عفت مرعشی، شخصی و ناشی از ارث بود که به آیتالله هاشمی واگذار کرد. خانواده آیتالله مرعشی در قم شهرت زیادی داشت و از جمله مراجع بود، یا اخوان مرعشی در مشهد معروف هستند که هم از علما بودند و هم از ثروتمندان. بنابراین، برخورداری این خانواده از ثروت، مساله عجیبی نبود. همان طور که گفتم، مرعشیها جزو طوایف ریشه دار، ثروتمند و سادات ایران بودند که هم در حکومت ریشه دار بودند و هم در ثروت و هم نفوذ منطقهای دارند.
منبع دیگر درآمدهای آیتالله هاشمی چه بود؟
پس از واگذاری این ثروت به آیتالله هاشمی، ایشان با نبوغ ویژهای که داشت، توانست از این ثروت، ارزشافزوده و ثروت بیشتری تولید کند، به عبارت دیگر، ایشان با این ثروت، کارآفرینی کرد.
کارآفرینی در چه حوزهای؟
بخشی در فعالیت گسترده در زمینه کشاروزی بود که در کرمان و قم صورت میگرفت. غیر از این، آیتالله هاشمی رفسنجانی، پیش از انقلاب همراه با بسیاری از مبارزان مذهبی، شرکتهایی تأسیس کرده بودند. از جمله این شرکتها، «البرز» بود که مرحوم بازرگان و معین فر، از سهامداران آن بودند. این شرکت عمدتاً در ساخت و ساز فعال بود و عمده زمینهای سالاریه قم را خریداری کرده بود. در همان هنگام آیتالله هاشمی از درآمد این زمینها و سرمایههای ایجاد شده روی آنها، به مبارزان و انقلابیون و خانواده آنان کمک میکرد.
این چهرههای سیاسی، منظور آیتالله هاشمی و مهندس بازرگان و معین فر، چگونه یکدیگر را پیدا کرده و باهم فعالیت اقتصادی باهمان هدفی که پیشتر اشاره کردید، میکردند؟ و آیا پس از انقلاب هم این فعالیت ادامه یافت؟
بله این شخصیتها در جریان مبارزات، باهم آشنا شده بودند. پس از انقلاب نیز بخشی از زمینهای سالاریه قم، به عنوان ملک شخصی آیتالله هاشمی باقی مانده بود که ایشان این زمینها را به صورت رایگان به تعداد زیادی از خانوادههای سرداران شهید دفاع مقدس اهدا کردند. تا دو سال بعد از انقلاب، همه زمینهای سالاریه قم در راه انقلاب و نظام صرف شد و چیزی از آن باقی نماند.
در اینجا بد نیست از خاطرهای یاد کنم. حسب اتفاق روزگار، در سالهای ۵۸ یا ۵۹ من حاکم شرع هیات واگذاری زمین در قم بودم. در این هیات متوجه شدیم که آیتالله هاشمی رفسنجانی در قم باغ پسته دارند. دایر کردن باغ پسته در قم، یکی از ابتکارات ایشان، با کمک محروم آقای تولیت، بود که کشاورزی در زمینه تولید پسته را در قم تجربه کردند و متوجه شدند که زمینهای قم برای کاشت این محصول، بسیار مستعد است.
آیتالله هاشمی نخستین کسی بود که فعالیت در زمینه کشت این محصول را در قم تجربه کرد؟
نخستین یا دومین نفر، اما وسیعترین باغ پسته در قم متعلق به ایشان بود. وسعت این باغ حدود ۳۰ تا ۴۰ هکتار بود و ۵ یا ۶ نفر در آن کار میکردند. در هیات هفت نفره واگذاری زمین در قم، کمونیستها نیز حضور داشتند که تاکید داشتند باید باغ آشیخ اکبر به کشاورزان واگذار شود.
هنگام بازدید از باغ، متوجه شدیم که هنوز به ثمر ننشسته است. به دبیر هیات گفتم که پیش از واگذاری، باید خدمت آیتالله هاشمی برویم و خبر را به ایشان بدهیم. به هر حال ایشان عضو ارشد شورای انقلاب است. من نرفتم، خودشان رفتند. پس از بازگشت، گفتند که ما خدمت حاج آقا رفتیم، او گفت اگر شما بتوانید کشاورزان شاغل در این باغ را راضی کنید که زمینها را در اختیار بگیرند، سپاسگزار شما خواهم شد.
ما در هیات شاید ابتدا متوجه نشدیم که مقصود آیتالله از این صحبت چیست و خوشحال شدیم که ایشان اجازه واگذاری این زمینها به کشاورزان را داد. به باغهای مورد اشاره رفتیم و به کشاورزان گفتیم که میخواهیم این زمینها را به شما واگذار کنیم. یکی از آنان که ارشد کشاورزان بود، عصبانی شد و گفت «میخواهید زمینهای آشیخ اکبر را بگیرید؟ ما زمین او را بگیریم؟ افتخار ما این است که رعیت آشیخ اکبر باشیم. ما این زمینها را نمیخواهیم. این آشیخ اکبر است که به ما حقوق میدهد و در کنار آنان پول و هزینه کشاورزی را هم تأمین میکند و در مقابل هیچ چیزی از ما دریافت نمیکند.»
همین جا بود که متوجه شدیم، چرا آیتالله هاشمی میگفت کشاورزان را راضی کنید تا زمینها را بگیرند. معلوم شد که قبلاً از آنان خواسته بود، اما آنان قبول نکرده بودند.
کشاروزان گفتند که آیتالله هاشمی پیشنهاد اهدای زمین را به آنان داده بود یا از جای دیگری شنیدید؟
از جای دیگری شنیدیم، اما متوجه شدیم که هدف آیتالله، تنها راه اندازی باغ و احیای زمینها بود و اساساً در نظر داشت که پس از به بار نشستن، آن را به کشاورزان واگذار کند.
اشاره کردید که ثروت آیتالله هاشمی از دو منبع بود و همه صرف مبارزه میشد؟
با اینکه آیتالله هاشمی رفسنجانی به صورت تمام وقت در حال مبارزه و در مسیر انقلاب بودند، اما این دو منبع را به جریان انداختند. البته بخشی از کارهای اقتصادی خود را نیز با کمک دوستانشان انجام میدادند که به بخشی از آن اشاره کردم. پس، آیتالله هاشمی هم مبارزه میکرد، هم مبارزان را هدایت میکرد و هم از مبارزان حمایت مالی میکرد. یکی از ایرادهایی که خناسان به ایشان میگرفتند این بود که آیتالله هاشمی به همه کمک میکردند.
مرحوم آیتالله هاشمی به جز فعالیت در زمینه کشاورزی و ساخت و ساز، که فرمودید اساساً با هدف کمک به مبارزان و خانوادههای آنان، انجام میشد، فعالیت اقتصادی دیگری هم داشتند؟
بعید می دانم. ساخت و ساز درآمد زیادی دارد. سرعت گرفتن زندگی شهری به ویژه در سالهای آخر حکومت شاه، به همراه پولدار شدن حکومت، سبب شده بود که ساخت و ساز، فعالیت اقتصادی و پولساز و پرسود و پردرآمدی باشد.
با توجه به مشغله زیادی که آیتالله داشتند، یا مسائل مبارزه و زندان، این فعالیتهای اقتصادی را چگونه مدیریت میکردند؟
لازم نبود که همه کارها با حضور و مدیریت خودشان انجام شود، گاهی کارها و مسئولیتها را به دیگران میسپردند. مثال در همان شرکت البرز، افراد حاضر در آن، اغلب مهندس و تحصیلکرده بودند که در همان دوران، کارهای بزرگی را انجام داده بودند و برخی نیز در بعد از انقلاب به وزارت رسیدند. از جمله آقای مهندس معین فر که پیش از انقلاب، ساختمان ساواک را ساخت که پس از انقلاب نیز وزیر نفت شد.
بنابراین، این شرکت، هم کار واقعی میکرد و هم پوشش بود؛ پوششی برای نشستها و گعدههای مبارزان و هم اینکه پشتوانه مالی نهضت بود. آیتالله هاشمی رفسنجانی، پشتوانه مالی بسیاری از طلاب بود و پس از آن، به غیر طلاب به گروهها و سازمانهای مختلف مبارز سیاسی نیز کمک میکرد.
این نکته مهمی است که یک روحانی، آن هم در آن دوره زمانی، با چنین گستردگی، به کار اقتصادی روی بیاورد، آن هم با اعضای نهضت آزادی. زیرا نه تنها روحانیت از کار اقتصادی پرهیز داشت، بلکه چهرههایی چون آیتالله هاشمی تفاوتهای فکری نیز با اعضای نهضت آزادی داشتند. این دو چگونه قابل جمع است؟
مبارزان و فعالان سیاسی، اگر میتوانستند حتماً کار اقتصادی میکردند تا هم بتوانند زندگی خود را بچرخانند و هم مبارزان دیگر را حمایت و هدایت کنند. این دو غیرقابل تفکیک است. پیش از انقلاب، اکثر مبارزانی که میشناختم، مستقیم یا غیرمستقیم کار اقتصادی میکردند. زیرا میدانستند که کار سیاسی و مبارزه هزینه دارد و با یک شهریه طلبگی نمیشود با شاه و نظام سلطنت، مبارزه کرد یا زندگی خود و دیگران را اداره کرد. به ویژه اینکه منابع مالی مبارزان قطع میشد و در این شرایط مبارز حرفهای ناچار بود منابع مالی خود و دیگران را جدای از حکومت تعریف کند.
آیتالله هاشمی به جهت ثروت خانوادگی خود، به شخصه نه تنها مشکلی برای تأمین هزینههای خود نداشت بلکه سرمایه زیادی هم داشت، اما در همان دوره زندان، به خانوادههای مبارزان و انقلابیون کمک میکرد. به عبارت دیگر، خودشان در زندان بودند، اما سود حاصل از فعالیت شرکتهایی که در آن سهمی داشتند، در خدمت انقلابیون بود. اطلبه ها و به طور کلی کسانی که در قم بودند، کاملاً حس میکردند که نقش کمکهای مالی آیتالله هاشمی چقدر مؤثر است. ضمن اینکه کمک به یک انقلابی خود یک جرم سنگین بود، یک جهاد در راه خدا بود.
خداوند در قرآن بعد از جهاد با نفس، به جهاد با مال اشاره میکند. بنابراین، میتوان این را برای آیتالله هاشمی هم مصداق دانست که هم خود مبارزه میکرد، یعنی جهاد به نفس و هم با مال خود جهاد میکرد، یعنی هم خودش مبارزه سیاسی میکرد و هم مالش را در این مسیر هزینه کرده بود.
بخشی از سوالم بی پاسخ ماند، اینکه چه عواملی باعث شد که آیتالله هاشمی و برخی اعضای نهضت آزادی به صورت مشترک کار اقتصادی انجام دهند، هرچند اشاره کردید که یک دغدغه مهم انقلابیون تأمین مالی بود، اما کنار هم قرار گرفتن این شخصیتها، شاید با دو اندیشه متفاوت، نکته مهمی است. بیشتر در این باره توضیح میدهید؟
یک مبارز انقلابی اهداف مختلفی را دنبال میکند که در رأس همه آنها مسائل اقتصادی است. باید این نکته را در نظر داشت که پیش از انقلاب، مهمترین مساله و مشکل ما، دغدغههای اقتصادی بود. در مقابل مبارزان مسلمان، کمونیستهایی بودند که اصلیترین شعارشان حل مشکلات اقتصادی بود. ما ضمن مخالفت با کمونیستها، مدعی بودیم که نظام اقتصادی مارکسیستی را قبول نداریم، بلکه با تکیه بر نظام اقتصادی اسلام و غیردولتی، میتوانیم فقر و بیکاری را حل بکنیم. از این رو یک انقلابی و مبارز حرفهای همچون آیتالله هاشمی این واقعیت را به خوبی درکم یکرد که دستیابی به اهداف اجتماعی، اقتصادی و سیاسی بدون ورود به مسائل اقتصادی ممکن نیست و غیر از این باشد، حل مشکلات اقتصادی، چیزی در حد یک شعار است.
یک مبارز حرفهای با ورود به فعالیتهای اقتصادی چند هدف دارد؛ واقعیت بازار را درک کند، رقابتهای اقتصادی را بفهمد، مشکلات بازار و سیاست را تجربه کند و با تکیه بر این تجارب، بتواند مشکلات مالی خود و جامعه را حل کند.
آیتالله هاشمی، همه جریانهای مبارز آن زمان، همچون نهضت آزادی، مجاهدین خلق و حتی کمونیستها را مورد توجه قرار میداد و آنان نیز حتی در آن موقع بیشتر از هر شخصیت دیگری روی آیتالله هاشمی حساس بودند. ساواک هم بیشتر از همه روی ایشان حساس بود. چون هم آن گروهها و هم ساواک، میدیدند که آیتالله هاشمی در همه ابعاد و زمینههای مبارزه حضور دارد. وقتی هاشمی درس میخواند، یک آیتالله حرفهای و مجتهد بود، در بازار، یک اقتصاددان، وقتی هم که به مسائل تاریخی و سیاسی توجه میکند، امیرکبیر را مطرح میکند، وقتی زندانی میشود، مانند یک جوان پرانرژی مقاومت میکند و همه شکنجهها را تحمل میکند. بنابراین، آیتالله هاشمی در همه ابعاد در رتبه نخست قرار داشت.
در بحبوحه انقلاب، نخستین ماموریتی که امام خمینی به آیتالله هاشمی میدهد، مدیریت اعتصاب شرکت نفت به نفع مردم و انقلاب است. به این دلیل این مأموریت به هاشمی داده شد که آیتالله میفهمد نفت چیست؟ نفتیها هم میفهمند هاشمی کیست؟ هر انقلابی متوجه این امر نبود، این هاشمی بود که این مأموریت را به عهده گرفت و موفق هم شد. بنابراین، متوجه میشویم که هاشمی در نگاه امام، فقط یک روحانی از قم آمده نیست. بسیاری دیگر هم بودن، چرا امام این مأموریت را به آنان واگذار نکرد؟ چرا این مأموریت اجتماعی، سیاسی، اقتصادی به هاشمی داده شد؟
بنابراین، میخواهید بفرمایید که شراکت آیتالله با برخی اعضای نهضت آزادی، به این دلیل بود که آنان هم مبارز بودند، هم مسلمان و هم اینکه تجربه و سابقه کار اقتصادی داشتند؟
باید به این نکته توجه داشته باشید که تمایزاتی که اکنون میان افراد یا جریانهای سیاسی وجود دارد، در آن زمان وجود نداشت. ضمن اینکه نزدیکترین جریان سیاسی به جریان مذهبی، نضهت آزادی بود. و از سوی دیگر آنان، یعنی نهضت آزادی هم با هیچ شخصیت روحانی جز آیتالله هاشمی کار نکردند. به این دلیل که آنان کاملاً بازاری و اقتصادی بودند و از فعالیتهای اقتصادی سر در میآوردند، به همین دلیل فقط یک آخوند را انتخاب کردند تا با او کار کنند. آنان میدانستند که آیتالله هاشمی معنی سازندگی، کار، ساختن و تولید را خوب میفهمد. قیمت و بازار را میشناسد و با نوع فعالیتهای اقتصادی و حضور در این عرصه آشنایی کامل دارد، لذا پذیرفته بودند که باهم چنین فعالیتی با هدف کمک به مبارزان داشته باشند.
از صحبتهای شما این طور استنباط میشود که میزان کمکهای آیتالله هاشمی به مبارزان و انقلابیون و مردم زیاد بوده است، همین طور است؟
نمیتوانم در باره میزان دقیق این کمکها اظهارنظر کنم، اما میتوانم بگویم که آیتالله هاشمی هرچه داشت در راه انقلاب و نظام داد و هیچ چیز برای خود یا فرزندانش باقی نگذاشت.
این کمکها چند سال ادامه داشت؟
آیتالله هاشمی بسیار ثروتمند بود. بخشی از این ثروت پیش از انقلاب خرج نهضت و مبارزه و انقلاب شد، بخش اندکی که باقی مانده بود نیز در بعد از انقلاب به ویژه در دوران دفاع مقدس خرج شد، تا جایی که خانهای که آیتالله هاشمی در آن زندگی میکرد و اکنون همسر مکرمهشان در آن به سر میبرند، خانه خودشان نبود، استیجاری بود، از سوی امام تأمین شده بود و آیتالله هاشمی اجاره مختصری پرداخت میکرد. این خانه، بسیار کوچکتر از منازل معمولی بسیاری از افراد است.
در اینجا سؤال پیش میآید که با توجه به حساسیت ساواک، چطور این کمکها ادامه داشت؟
اتفاقاً به دلیل حساسیت ساواک بسیاری از این کمکها لو رفت و متوقف شد و بخشی از محاکمات آیتالله هاشمی در دادگاههای نظامی رژیم سابق، به دلیل کمکهای ایشان به مبارزات و مبارزان بود و اساساً یکی از اتهامات جدی همین بود. دستگاه ناراحت بود که هر کسی یا گروهی که دستگیر میشود، سرنخ بخشی از کمکهای مالی به این گروه، به آشیخ اکبر میرسد.
آیتالله هاشمی برای کمک به جریانها یا افراد سیاسی، تمایزی هم قائل بودند یا خیر؟
آیتالله هاشمی در کمک به مبارزان و انقلابیون یا خانوادههایشان، مانند مرحوم آیتالله طالقانی میاندیشید و رفتار میکرد. قدر مشترک همه گروههای مبارز، ساقط کردن شاه بود، اما این نکته مسلم است که آیتالله هاشمی به کمونیستها کمک مالی نمیکرد. یعنی تز ایشان، کمک به همه مبارزان، منهای کمونیستها بود. البته این طور نبود که مته به خشخاش بگذارد که فرد دقیقاً و به صورت جزیی، باهمه شاخصهای ما یک مسلمان باشد. اینکه به ظاهر اظهار مسلمانی میکرد و با شاه مبارزه میکرد کافی بود که آیتالله هاشمی به او کمک کند.
براساس چنین نگاه و رویکردی بود که بسیاری از گروههای مبارز در دایره کمکهای ایشان میگنجید، به استثنای کسانی که رسماً تفکر مارکسیستی داشتند. مجاهدین خلق هم تا زمانی مورد عنایت و کمک ایشان بودند که کودتای درون گروهی رخ نداده بود. البته آیتالله پیش از کودتای درون سازمانی مجاهدین خلق نیز به این گروه انتقاد داشتند، اما این انتقاد به این معنا نبود که نباید به آنان در مبارزه با رژیم شاه کمک کرد.
سیاست آیتالله طالقانی، منتظری و هاشمی مانند مشی امام بود که تا قبل از روشن شدن مواضع، سعی میکردند همه را زیر چتر خود داشته باشند و جذب کنند؛ و این یعنی همان جذب حداکثری و دفع حداقلی.
بفرمایید آیا آیتالله هاشمی پس از انقلاب هم فعالیت اقتصادی داشتند؟
نخیر تا آنجایی که من اطلاع دارم، ایشان بعد از انقلاب دیگر فعالیت اقتصادی نمیکرد، اما آنچه از پیش از انقلاب برایشان مانده بود را خرج نظام کردند و کمک میکردند.
با این ثروت، انتظار میرفت که وضع زندگی خانوادگی آیتالله هاشمی مرفه و متفاوت از زندگی متوسط مردم باشد. این طور نبود؟
من از نزدیک این خانواده را میشناسم. وضع مالی و زندگی خانواده و فرزندان آیتالله هاشمی آن طور نیست که دیگران تصور میکنند یا تبلیغات سوء مینمایند. آنان زندگی معمولی دارند. هیچ کدام از فرزندان آیتالله هاشمی، آنچه دارند را از انقلاب و رانت دولتی به دست نیاوردهاند.
هرچند واقعیتها حکایت از آن میکند که کمکهای آیتالله هاشمی به اشخاص و گروههای مبارز در قبل و بعد از انقلاب، بی چشمداشت بود، اما جنابعالی موردی را سراغ دارید که فردی مورد حمایت و پشتیبانی آیتالله هاشمی بوده باشد، اما بعداً جور دیگری با ایشان رفتار کرده باشد؟
متاسفانه بسیاری بودند که از آیتالله هاشمی رفسنجانی کمک مالی دریافت کردند، اما بعدها تحت تأثیر فضای مسموم شکل گرفته علیه ایشان سخن گفتند و در مقابل او قرار گرفتند و به آیتالله جفا کردند. با وجود این، این رفتارها برای آیتالله هاشمی مهم نبود و شاید اساساً هیچ زمان به این فکر نمیکرد که مثلاً به کسی که امروز علیه او حرف می زند، قبلاً کمکی کرده است یا نه. این روحیه را نداشت که اگر به خانواده یا شخصی کمک میکرد، یادش باشد یا به آن فرد یادآوری کند.
آیتالله هاشمی آنقدر بزرگ بود که این کمکها مطلقاً به یادش نمیآمد و اگر بود، هرگز به رخ کسی نمیکشید. اما در ارتباط با آنچه سؤال کردید، برخی را میشناسم که در خانهای زندگی میکردند که آیتالله هاشمی به آنان واگذار کرده بود، اما همان افراد که این کمکها را دریافت کرده بودند به آیتالله جفا کردند. هرچند برخی از آنان در سالهای اخیر از موضع خود علیه آیتالله هاشمی عقب نشینی کردند و حتی به خاطر آیتالله هاشمی زندان هم رفتند.
برخی از منتقدان آیتالله هاشمی، مدعی بودند که ثروت او از رانتها و سوءاستفاده از قدرت به دست آمده است. با وجود تکرار این مساله، اما ایشان یا اطرافیانشان، علاقهای نداشتند که به این اتهامات پاسخ بدهند یا بگویند اگر چیزی هم داشته است، صرف انقلاب و نظام کرده است. علت این رویکرد آیتالله را در چه میبینید؟
این امر به طبع بلند ایشان باز میگشت. ضرورتی نمیدیدند که برای خودشان این مسائل را مطرح کنند یا از خودشان دفاع کنند. البته یک بار در اوایل ریاست جمهوری که دوستان اصلاح طلب انتقادی از آیتالله کرده بودند، ایشان در خطبههای نماز جمعه این مسائل را مطرح کرد و ظاهراً گریه هم کردند. وقتی گفته شد که هاشمی زندگی تشریفاتی دارد، ایشان گفت که همسر من، با وجود بیماری، خودش به کارهای منزل اشتغال دارد. این در حالی بود که برخی که بسیار پایین تراز ایشان بودند در خانه و زندگی شخصی خود از کارگر استفاده میکردند، در حالی که آیتالله میگفت همسرش خودش خانه را اداره میکند.
می دانیم که ذهنیت و فضای ایجادشده در جامعه به قدری مسموم بود که این سخنان چندان پذیرفته نمیشد. به نظر شما چرا چنین تلقیای درباره آیتالله هاشمی وجود داشت؟
به دو دلیل. نخست اینکه گفتمان و دیدگاه آیتالله هاشمی، قبل و بعد از انقلاب، سوسیالیستی و از نوع اقتصاد دولتی نبود. او معتقد بود که جامعه باید ثروتمند باشد و اساس ثروتمند بودن مردم را عیب نمیدانست، نه برای کشور، نه برای افراد و اشخاص و نه برای مؤمنین.
هاشمی معتقد بود که ثروت و ایجاد ثروت نه تنها عیب نیست بلکه یک ضرورت است و تولید ثروت در جامعه رشد و رفاه عمومی ایجاد میکند. منتقدان وقتی این رویکرد را در کنار پیشینه آیتالله هاشمی قرار میدادند، میگفتند او که اکنون این طور میگوید، خانوادهای ثروتمند هم داشته است، پس لابد در حال حاضر نیز ازندگی مرفه برخوردار است. اما همواره شاهد بودیم که آیتالله هیچ زمان در برابر چنین اتهامات و تبلیغاتی از خود دفاعی نکرد.
در پایان این گفتوگوی ویژه و شنیدنی و خارج از چارچوب این گفتوگو، که بیشتر به ویژگیهای شخصیتی و مبارزاتی و اخلاقی آیتالله هاشی رفسنجانی در پیش و پس از انقلاب، مربوط بود، با توجه به اینکه در آستانه انتخابات بزرگی در غیبت ایشان قرار داریم، اگر ممکن است بفرمایید نگاه آیتالله در طول دوران پس از انقلاب اسلامی، به انتخابات و رأی مردم و ارتباط آن با امنیت ملی و منافع ملی چه بوده است؟ و توصیه شما در این ارتباط چیست؟
بدون شک آیتالله هاشمی نقش ویژه و اساسی و کلیدی برای انتخابات و اهمیت رأی مردم و پاسداری از این رأی در جهت حفظ منافع ملی کشور و تثبیت جمهوری اسلامی قائل بود و در طول دوران پس از انقلاب به ویژه در دو دهه اخیر شاهد بودهایم که ایشان نقش مهمی در برگزاری انتخابات سالم و بدور از تنش و اتکا به آرای عمومی داشت. همواره تاکید میکرد که مطابق با قانون اساسی باید خود را در معرض رأی مردم قرار داد و به این رأی احترام گذاشت و همانند امام راحل و رهبر معظم انقلاب میزان را رأی ملت میدانستند. اگر هم در انتخاباتی به هر دلیل انتقادی داشتند هیچ زمان این انتقاد، به کناره گیری ایشان از انتخابات منتهی نشد و در هر شرایطی از همگان میخواستند که با حضور خود در انتخابات، بر مشروعیت و مقبولیت نظام جمهوری اسلامی صحه بگذارند.
آیتالله هیچ زمان از انتخابات قهر نکردند. اگر برای نمونه از نامزدی برای انتخابات منع شد، دلسرد نشد و کناره گیری نکرد و همچون انتخابات پیشین ریاست جمهوری از همه خواستند که در انتخابات شرکت و حضور گسترده داشته باشند و از دکتر روحانی نیز حمایت کردند که بخش قابل توجهی از اقبال مردم به ریاست جمهوری کنونی، مرهون حمایتهای آیتالله هاشمی رفسنجانی و حضور ایشان در عرصه رقابت سالم سیاسی بود و تا آخرین لحظات عمر نیز از مردم خواستند که از حضور در پای صندوقهای رأی، مأیوس نشوند و سرنوشت خود را با حضور در انتخابات، رقم بزنند.
به نظر من پیام آیتالله در روزهای پایانی عمر هم جز حضور در عرصه انتخابات و رقابتهای سالم سیاسی و پرهیز از هرگونه بی تفاوتی در تعیین سرنوشت فردی و ملی، نبود و در یک جمله؛ مشی اصلی آیتالله هاشمی در سیاست ورزی همواره پرهیز از تندروی و خشونت و وحدت در کثرت و اعتدال بود و در راه این اعتقاد خود تمام سختیها را تحمل کرد.
در احساس مسئولیت آیتالله نسبت به سرنوشت کشور و جمهوری اسلامی همین بس که پس از انتخابات ۹۲ ریاست جمهوری، ایشان به رغم تخریبهایی که میشد، وقتی استقبال هوشمندانه مردم از انتخابات را دید در سخنانی گفت: «حالا که مملکت به اینجا رسیده و مردم به این سطح از آگاهی رسیدهاند، الحمدلله میتوانم راحت سر بر بالین مرگ بگذارم.»
ایشان درواقع میخواست بگوید که پس از برگزاری این انتخابات و حضور مردم، دیگر هیچ نگرانی برای کشور ندارد و به آرامش رسیده است. لذا حال که آیتالله هاشمی در میان ما نیست، اما دلسوزی و گفتمان وی، همچنان در جامعه مورد توجه است، مردم باید با مشارکت حداکثری در انتخابات آتی و توجه بیشتر به گفتمان آیتالله، به آرامش روحی ایشان بیشتر کمک کنند.