حدیث دیگران
  • صفحه اصلی
  • حدیث دیگران
  • خاطره یک نویسنده جوان از دیدار خصوصی با آیت الله هاشمی رفسنجانی و راز انگشتر کوچک آیت‌الله

خاطره یک نویسنده جوان از دیدار خصوصی با آیت الله هاشمی رفسنجانی و راز انگشتر کوچک آیت‌الله

صدرا صدوقی، نوه آیت الله محمد تقی جعفری

  • تهران
  • پنجشنبه ۱۴ بهمن ۱۳۹۵
تا روزی که این انگشتری در دست توست، به اذن حق تعالی آسیبی به تو نخواهد رسید.

همه کسانی که به نحوی با آیت‌الله هاشمی‌رفسنجانی ارتباط نزدیک یا دور داشتند، تأیید می‌کنند که او انسانی به تمامی اخلاقی، و البته خیلی عاطفی بود. شاید شخصیت سیاسی او مانع از این شده بود که جنبه‌های دیگر روحی‌اش آشکار شود.[1]

در حدود سال ۱۳۸۷ خورشیدی و به‌منظور مشورت درباره یک پروژه علمی و در یک دیدار خصوصی به ملاقات او رفتم. دو کتاب در حوزه فلسفه و عرفان و دو انگشتر (یکی با نگین حدید و دیگری با نگین زرد باحرزی معروف به شرف‌الشمس) را که پیشتر از شخص صاحبدلی گرفته بودم نیز با خود بردم تا پس از صحبت و گپ و گفتمان به آیت‌الله هدیه دهم.

 پس از طی تشریفات ورود به ساختمان محل کار او به اتاقش وارد شدم. تنها نشسته بود. به محض ورود تمام‌قد به احترام من ایستاد، دیده بوسی کردیم و درمقابل او نشستم. خدمتکار آیت‌الله چای تازه‌دمی آورد که در آن استکان کمر باریک دورطلایی زیبا، رنگ و عطرش به آدم روحیه خاصی می‌داد. مقابل شخصی نشسته بودم که شاید بیش از ۵۰ سال با من اختلاف سنی داشت، از شرم حضور، همه حرف‌هایی را که از قبل آماده کرده بودم فراموش کردم. آیت‌الله فرد باهوشی بود. بلافاصله به خجلت من واکنش نشان داد و گفت: «پسرم! چایی‌ات سرد نشود.»

هم من و هم او چایمان را نوشیدیم و درباره آن طرح علمی که مربوط به تاویلات عرفانی کتاب الهی بود، سخن گفتیم. دو کتاب و انگشترها را روی میزش گذاشتم. کتاب‌ها را دید و به کناری نهاد و گفت که باید سرفرصت آن‌ها را مطالعه کند. انگشتر حدید را قبول نکرد، گفت: «دلم می‌گیرد از این نگین سیاه رنگ...» اما شرف‌الشمس را پذیرفت و بلافاصله گفت: «این انگشتر کوچکی را که در دست من است، می‌دانی چه کسی به من داده است؟» بلافاصله گفتم: «بله!» تعجب کرد و گفت: «چه کسی داده است؟» گفتم: «مرحوم استاد سیدابوالحسن حافظیان... .»

اجازه بدهید همینجا و پیش از آنکه ادامه مکالمه‌مان را توضیح بدهم، بگویم که سید ابوالحسن حافظیان کیست؛ او در یک جمله شاگرد شیخ حسنعلی نخودکی و سید موسی زرآبادی، دو عارف و حکیم بزرگ خراسان است. حافظیان یکی از استادان مسلم علوم قدیمه، دقیقه و غریبه بود. لوح محفوظ، بخور حافظیان و انگشتری زیبا از جنس نقره که ستاره‌ای مسی‌رنگ درآن رخ می‌نماید، از ابتکارات علمی - معنوی او به شمار می‌روند؛ انگشتری که او آن را به تعداد زیادی از بزرگان اهدا کرده بود. مهم‌ترین خاصیت این انگشتر، «حفاظت انسان در برابر بلایا» است.

در ادامه ایشان گفتند: «حدود ۳۵ سال است (به تاریخ آن روز) که این انگشتر را از دستم خارج نکرده‌ام.» خود آیت‌الله برای من نقل کرد که یکی از بزرگانی که مرحوم حافظیان این انگشتر را به او هدیه داده و او آن را نپذیرفته بود، در یکی از حوادث انقلاب به شهادت رسید (ترجیح می‌دهم نام آن مرحوم را نبرم). آیت‌الله خودش تاکید کرد و باور داشت و از مرحوم حافظیان هم نقل کرد که او به ایشان گفته بود تا روزی که این انگشتری در دست توست، به اذن حق تعالی آسیبی به تو نخواهد رسید. او بلافاصله خاطره‌ای از نحوه ترورش را نقل کرد و یکی از دلایل حفظ خود در آن حادثه را کرامت مرحوم حافظیان و خاصیت همین انگشتری دانست.

 

منبع: روزنامه فرهیختگان

 

[1]  - این مطلب که با جستجوی در اینترنت پیدا و در مرکز اسناد آیت الله هاشمی رفسنجانی،  بارگذاری شده بود، به نام صدرا صدوقی، نوه آیت الله صدوقی، به همراه عکس ایشان بود که اخیراً آقای صدرا صدوقی، با ارسال عکسشان نوشتند که من نوه آیت الله محمد تقی هستم که با عرض معذرت از هر دو بزرگوار، اصلاح شده است.

تصاویر ضمیمه