خاطره ای که برای عسگراولادی ابدی شد
مرحوم حبیب الله عسکر اولادی
در سال 1348 شمسی ما از زندان قصر تهران به زندان برازجان تبعید شدیم. آیتالله انواری، شهید بزرگوار عراقی و بنده، سه نفری به برازجان تبعید شدیم. ما هر سه به یک اتهام در بیدادگاه شاه محاکمه شده بودیم. علت تبعید را هم اشاره میکنم. چهار نفر از اعضای یک گروه چپ از زندان فرار کردند. البته فرار ناموفق داشتند. فرار اینها باعث شد که زندانبانان در کل زندانها شدت عمل به خرج دادند.
آن 4 نفر از بچههای گروه جزنی بودند. دستگیر شدند. روی پشتبام یا باغ زندان قصر دستگیر شدند. فردای آن شب گاردیها ریختند زندان و به شدت سختگیری کردند. همه وسایل رفاهی را از ما گرفتند. کتابها را جمع کردند. برق لامپها را قطع کردند. حمام را قطع کردند. ملاقات را قطع کردند. ما در برابر این خشونت زندانبانان اعتصاب غذا کردیم.
به غیر از آیتالله انواری، ما همگی اعتصاب غذا کردیم. آیتالله انواری بیمار بودند و نتوانستند در اعتصاب غذا شرکت کنند.
11 روز این اعتصاب طول کشید. شب یازدهم رئیس کل زندانها به همراه چند نفر از ساواکیها، آمدند بند ما. ابتدای ورود شروع کردند به ما حمله کردند که چرا اعتصاب غذا کردهاید و اعتصاب غذا حرام است و از این جور حرفها.
بعد رئیس کل زندانها روبه آقای انواری کرد و گفت: آیا شما نباید به اینها بگویی اعتصاب غذا حرام است؟ چرا تذکر ندادید؟ آقای انواری خیلی شجاعانه جواب داد: آیا من باید به این آقایان تذکر بدهم که اعتصاب غذا نکنند؟ گفت: بله دیگه. آقای انواری گفت: اول باید به شما تذکر میدادم که چرا اینقدر ظلم میکنید و دیگر وقت برای تذکر دادن به اینها نمیرسد. رئیس کل زندانها گفت: معلوم میشود که شما هم با اینها هستید.
دو روز بعد من و آقای انواری و شهید عراقی را تبعید کردند به برازجان. ما رفتیم و وقتی رسیدیم برازجان خیلی به ما سخت گرفتند. در زندان برازجان یک بند سیاسی بود، چند نفر از نیروهای چپ آنجا بودند. دو نفر از همین افرادی که قصد فرار داشتند هم در آنجا بودند.
یک روز به ما اطلاع دادند که آیتالله هاشمی رفسنجانی میخواهند بیایند ملاقات. وضع ملاقات در برازجان خیلی سخت بود. سختگیری زیاد بود. هرکس میآمد ملاقات دستگیر میشد و میبردند ساواک شیراز و او را شکنجه میکردند.
آیتآلله هاشمی رفسنجانی در چنین شرایطی آمد زندان برازجان ملاقات ما. نه تنها خودش آمد، همسرو فرزندانش هم آمدند حتی دخترانش. یعنی تمام خانواده آیتالله هاشمی رفسنجانی سال 1349 آمدند زندان برازجان و در سختترین شرایط با ما ملاقات کردند.
آقای حاج شیخ علی اصغر مروارید را هم آوردند. یکی از مبارزین جدی بود. ایشان هم با خانواده آمدند. آقای حبیبالله شفیق همراه با خانواده آمدند. آقای نیری با خانواده آمدند. آقای ابوالفضل توکلی بینا هم با همه اعضای خانواده آمدند. آقای حاج حسین مهدیان هم همراه خانواده آمدند. یک کاروان بزرگ را آیتالله هاشمی رفسنجانی تدارک دیده و آمدند ملاقات ما در زندان برازجان.
به هر طریق که بود اجازه دادند که کاروان آیتالله هاشمی رفسنجانی بیایند داخل زندان، داخل بند ما و با ما ملاقات کنند. آقای عراقی دست به کار شد و غذا را تهیه دید و سه تا سفره در زندان برازجان انداخت. یک سفره آقایان، یک سفره خانمها و یک سفره برای بچههای کاروان. این موضوع اصلا در زندان برازجان سابقه نداشت.
آقای هاشمی رفسنجانی درآنجا یعنی در آن شرایط سخت و در زندان برازجان سخنرانی کرد. در تشویق و تایید و تبلیغ مبارزات. این کار آیتالله هاشمی رفسنجانی در آن شب ظلمانی رژیم ستمشاهی خیلی مهم بود. این سخنرانی که ایشان کرد واقعا خیلی تلخیهای تبعید و زندان برازجان را از ما گرفت.
زندان برازجان جای خیلی سختی بود. اتاق من در زندان برازجان بغل اتاق آقای انواری و شهید عراقی بود. من از این اتاق میخواستم بروم آن اتاق با دمپایی پایم میسوخت. در زندان برازجان به ما روزی 28 ریال به عنوان جیره زندانی میدادند. ما 2 ریال هم رویش میگذاشتیم میشد 30 ریال تمام 30 ریال را میدادیم یخ میخریدیم. اینقدر وضع آنجا سخت بود.
آقای هاشمی رفسنجانی همان روز اول ملاقات با خانواده خودش و سایر اعضای کاروان مشورت کرد و پیشنهاد داد کاروان سه روز دیگر در برازجان بمانند. کاروان سه روز دیگر در برازجان ماندند و هر سه روز میآمدند زندان و ناهار با ما میخوردند و میرفتند. باز هم باید از آن جناب سرهنگ رئیس زندان برازجان به نیکی یاد کنم. این سرهنگ آن روزها واقعا خیلی سماحت، به خرج داد.
خاطره سفر کاروان آیتالله هاشمی رفسنجانی به یک خاطره بسیار جدی در ذهن ما سه نفر و تمام زندانیان سیاسی و غیرسیاسی برازجان ماندنی شد و خاطره بیسابقه شد.
این حرفها را که دارم بیان میکنم. برای این است که نسل جوان ما بداند که یک چهره و شخصی مثل آیتالله هاشمی رفسنجانی قبل از پیروزی انقلاب اسلامی بالاترین سرمایهگذاری را برای نهضت اسلامی امام داشت.
آقای هاشمی یکی از مبارزان روحانی بود که متمکن بود. هم از ارث پدریاش و هم از فعالیت اقتصادی در قم . ایشان در چاپ و پخش اعلامیههای امام خمینی و انقلابیون خیلی کمک میکرد حتی شهید عراقی نقل کرده همین اسلحهای بود که حسنعلی منصور را با آن کشتند، اسلحهای بود که آقای هاشمی داده به آقای عراقی و داده به بخارایی. از طرف دیگر من به این جوانان عرض میکنم تاریخ جمهوری اسلامی را نمیشود بدون هاشمی نوشت.
پایگاه اطلاع رسانی آیت الله هاشمی رفسنجانی به نشانی http://hashemirafsanjani.ir - کد خبر: 7470 – تاریخ انتشار : 16/8/1392