«من حقیقتش نمیدانم این را اینجا نقل بکنم یا خیر و آیا شما این را میتوانید اعلام کنید. اما ایرادی ندارد نقل میکنم تا در تاریخ ضبط شود چون تا به حال در جایی این را نقل نکردهام. سال 1361 ما جلسهای با آیتالله خامنهای، دبیرکل وقت حزب داشتیم. من همین طوری از ایشان سوال کردم آقای خامنهای حالا خودمانیم چطور شد که امام با عزل بنیصدر موافقت کردند؟ چون بالاخره اگر امام موافقت نمیکردند حزب هم اقدامی نمیکرد علیه بنیصدر و در اصل این اجازه امام بود که حزب هم توانست علیه بنیصدر اقدامی انجام دهد. آقای خامنهای در آن جلسه نقل کردند که ما همان خرداد 60 جلسهیی را با امام داشتیم. همین که امام وارد جلسه شدند من بودم و شهید بهشتی و آقای هاشمی.
امام بیمقدمه شروع کردند به اعتراض کردن به ما که شما از خدا نمیترسید؟چرا آنقدر اختلاف ایجاد میکنید و به همدیگر میترسید؟ چرا به فکر مردم نیستید؟ یک آن آقای هاشمی ناراحت شدند و شروع کردن به تند صحبت کردن به امام که ما خجالت بکشیم؟ آنقدر این بنیصدر علیه ما حرف میزند و آبروی ما را میبرد شما حرفی نمیزنید؟! و بعد آقای هاشمی ساکت شدند و زدند زیر گریه! امام جلسه را ترک کردند و ما هم همین طور سکوت کرده بودیم. فردای آن روز حاج احمد آقا به ما زنگ زدند و گفتن دیشب امام خوابشان نبرده است و حکم عزل بنیصدر را از فرماندهی کل قوا صادر کردهاند و چند روز بعد نیز حکم عدم کفایت سیاسی بنیصدر در مجلس مطرح شد و رای آورد. این داستان عزل بنیصدر بود که چطور به تایید حضرت امام رسید.»